Telegram Web
Forwarded from Killed by Israel
دوستان عزیز
ما، یعنی جمعی از روزنامه‌نگاران و هنرمندان ساکن ایران و خارج از ایران، از روز اول جنگ در تلاش بودیم که فرزندان کشورمان که در حمله اسرائیل کشته می‌شوند، فراموش نشوند.

حالا که جنگ تمام شده ما به کمک شما نیاز داریم.

ما کمپینی با عنوان killed by Israel آماده کردیم.

عکس و مشخصات کشته شدگان را طراحی کردیم تا بتوانیم از نام آنها محافظت کنیم و نگذاریم این #فرزندان_ایران به یک عدد تقلیل داده شوند.

دسترسی به نام‌ها و عکس های این فرزندان ایران در روزهای جنگ بسیار سخت بود. این روزها با دسترسی شهروندان ایرانی به اینترنت و اطلاعاتی که اشخاص و همچنین نهادهای دولتی در ایران می‌دهند کار ما سرعت گرفته است.

از همه شما عزیزان خواهش می‌کنم که صفحات مربوط به این کمپین را  دنبال کنید و در بازنشر آن بویژه در رسانه‌ها و صفحات شبکه‌های اجتماعی در داخل و خارج از کشور ما را کمک کنید.

ما در تلگرام در کانال @killedbyisrael
و در اینستاگرام و توییتر هم با صفحاتی با همین نام تلاش خواهیم کرد که این اطلاعات را منتشر کنیم.

از شما خواهش می‌کنیم،کنار ما باشید و در بازنشر محتوای این مجموعه ما را کمک کنید.
«بیانیه‌ جمعی از دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی‌ دانشگاه شهید بهشتی در محکومیت ترور دانشمندان هسته‌ای و استادان دانشگاه‌شان»

از پسِ سال‌ها همنشینی با واژگان سترگ و دل‌سپردن به ادبیات فارسی و تلمذ در محضر فردوسی بزرگ تا بیهقی سخنور، امروز قلم به دست گرفته‌ایم تا نه با زبانی الکن، بلکه با بیانی رسا و بدون لکنت فریاد برآوریم:

ما، دانشجویان زبان و ادبیات فارسی که سال‌ها در کلاس‌های دانشکده‌ ادبیات، ابیات شاهنامه را زمزمه کرده‌ایم و درسِ جوانمردی و مقاومت در برابر بیداد را از جهان‌پهلوانان ایرانی و شاعرانش آموخته‌ایم، چگونه می‌توانیم در برابر جنایت اسرائیل و آمریکا خاموش بمانیم؟ مگر نه این‌که سخن‌گفتن، خود برترین شیوه‌ پیکار است؟

ادب فارسی، همواره زبان دادخواهی و آیینه‌ ایستادگی بوده است. امروز نیز، ما وارثان این زبان بی‌بدیل، در برابر ترور ناجوانمردانه‌ فرزندان علم و استادان دانشگاه شهید بهشتی، رسالتی جز محکومیت نداریم.

آری! اگرچه فاصله‌ مکانی بین دانشکده‌ ما و دانشکده‌ مهندسی هسته‌ای تنها چند صد متر است، اما در میدان پاسداری از این سرزمین، مرزی میان ما نیست.

آنان با جانِ خویش، از حق مسلم ملت در بهره‌مندی از انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای دفاع کردند و ما با زبان و قلم، از فرهنگ و آگاهی این ملت پاسداری می‌کنیم. فرهنگ، خاکی‌ست که علم در آن می‌بالد و علم، آینه‌ درخشانِ روح فرهنگ یک ملت است. هر دو در یک سنگر ایستاده‌ایم: سنگر عزت و استقلال ایران.

ما باور داریم که پاسداری از علم، همچون پاسداری از فرهنگ، وظیفه‌ای ملی است؛ چراکه هر دو، ستون‌های توسعه و فردای روشن این سرزمین‌اند.

اینک، هر بار که از کنار دانشکده‌ هسته‌ای می‌گذریم، گام‌هایمان آهسته‌تر می‌شود؛ نه‌فقط از فرط اندوه، که برای ادای احترام به نام‌‌های عزیزی که عمرشان را در آن گذراندند و حالا جاودانه شدند. از امروز به بعد، همچون گذشته، یاد شهیدانی که با دانش خود، پرچم سرفرازی ایران را برافراشتند و بنیادهای ظلم استعماری را لرزاندند، در جان‌مان حک خواهد شد. فنای تن، بقای جان است و خون شهید، جوشاننده‌ چشمه‌های خروش و آگاهی است. از این پس، هر واژه‌ای که می‌نویسیم، هر بیتی که می‌خوانیم و هر پژوهشی که انجام می‌دهیم، با نام و یاد شهدای دانشگاه درآمیخته خواهد بود.

ما این ضایعه‌ و اندوه جانکاه را به همه‌ دانشجویان میهن و به‌ویژه هم‌دانشگاهیان‌مان در دانشکده‌ مهندسی هسته‌ای، تسلیت می‌گوییم؛ اما نه تسلیتی از سرِ اندوه، بلکه تسلیتی که در آن، شعله‌ امید و عزم مبارزه روشن است؛ چراکه باور داریم «خونِ هر شهید، جوانانِ برومندی از پس خویش دارد که سخت جگرآورند.» این نهال علم، که با خون پاک شهدای دانشگاهِ ما آبیاری شده، هرگز نخواهد خشکید. جوانان این سرزمین سرافراز، با الهام از پشتکار، شجاعت و فداکاری آن‌ها، استوارتر از همیشه، پایِ کار ایران خواهند ایستاد.

و اما ما، دانشجویان زبان و ادبیات فارسی، با تعهدی که از خواندن تاریخ و ادب این سرزمین در جان‌مان ریشه دوانده است، پیمان می‌بندیم که:

۱. قلم‌هایمان را هرگز در برابر ظلم و ستم خم نکنیم؛ با واژگان‌مان، در مسیر عدالت و حقیقت گام برداریم.

۲. با گسترش علم و فرهنگ، در راستای پیشرفت و اعتلای ایران عزیز، از هیچ کوششی فروگذار نکنیم تا ایران همواره پیشتاز بماند.

۳. یاد و خاطره‌ شهدای هسته‌ای را زنده نگه داریم و نسل‌های آینده را با ارزش‌های ایثار، دانش و مقاومت آشنا سازیم.

۴. با تکیه بر میراث غنی ادب فارسی، راهی نو برای بیان حقایق و روشنگری در جهان بگشاییم و پاسخ دندان‌شکنی به کژاندیشان و جاعلان بدهیم.

از شعر خراسان تا ادبیات مقاومت معاصر، از حماسه‌ شاهنامه تا نثر بیهقی، ادبیات فارسی همواره سنگر مقاومت بوده است. در روزگاری که گلوله و بمب، دانش را نشانه می‌رود، ما با روایت، با نقد، با شعر و با واژه، به دفاع برمی‌خیزیم.

این، ترور علم است؛ و ما در سنگر ادبیات، خاموش نخواهیم ماند. ما با آگاهی از میراث ادبی خود و با آموختن از آن، تلاش می‌کنیم تا با روایتِ مقاومت، روایتِ استعماری غالب را در هم بشکنیم؛ چراکه نیک می‌دانیم مبارزه برای وطن، تنها در میدان نبرد نظامی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه از کلمات شروع می‌شود.

چنگ انداختن جعلی‌ترین رژیم استعماری بر پیشانیِ تمدنی که در ادبیات شفاهی و مکتوبش، آرش و کاوه و رستم و... زنده‌اند، تلاشی مذبوحانه است. این خاک، با همه‌ زخم‌هایش، ایران مانده است و ایران خواهد ماند.


🖋 جمعی از دانشجویان رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
اردیبهشت بود. کناری‌ترین میز خانه کابل را انتخاب کرده بودیم برای نشستن. زینب زندپور آمد و با همان طمأنینه همیشگی، ایده‌اش را مطرح کرد. بدون تعلل شروعش کردیم؛ پروژه عکس زنان جنگ را. با مشاوره گرفتن از دو آدم‌حسابی عزیز. وقفه پیش آمد، سرعتِ ما کم شد، در رویکردمان دچار تردید شدیم؛ اما باز هم با سرعت لاک‌پشتی ادامه‌اش دادیم.

همین چند روز پیش بود. گوشی را برداشتم. برای زینب زندپور نوشتم: «به نظرت کی می‌توانیم دوباره برگردیم به پروژه‌مان؟ باید عکس‌هایی از زنان در جنگ تحمیلی دوم را هم به آن اضافه کنیم».

حالا هر شب دوباره می‌نشینم پایِ آرشیوی که یک‌بار استادی گفت «حسودی‌ام می‌شود که این دستِ شماست» و رسانه‌ها را برای پیدا کردن عکس‌های تازه از جنگ ۱۲ روزه، زیر و رو می‌کنم.

#ما
«کِل کشیدن» و «زغارید»: هم‌صدایی زنان در مقاومت
(به‌بهانه تشییع سرباز شهید رضا رضایی‌دلفان در لرستان)


در تاریخ پرفراز و نشیب جنوبِ جهانی که مملو از شیوه‌های متنوع استعمار است، «هنر» و «فرهنگ» همواره نقشی فراتر از صرفاً ابزار زیبایی‌شناختی ایفا کرده‌اند. در بسیاری از نقاط «جنوب جهانی»، جایی که مردم سال‌ها با استعمار، اشغال و نابرابری مبارزه کرده‌اند، اشکال ریشه‌دار فرهنگی به بستری برای مقاومت، حفظ هویت و بیان آرمان‌های آزادی‌خواهانه بدل شده است. دو پدیده فرهنگی «زغارید» در فلسطین و «کل کشیدن» در ایران نشان می‌دهد که چگونه حنجره زنان، فارغ از مرزهای جغرافیایی، به نمادی از پایداری، افتخار و هم‌سرنوشتی در برابر ستم تبدیل می‌شود.

«زغارید» در فلسطین
«زغارید» یا «هلهله»، نوعی صدای حنجره‌ای بلند و موج‌دار است که توسط زنان در بسیاری از فرهنگ‌های عربی و خاورمیانه، سنتاً در جشن‌ها، عروسی‌ها و مناسبت‌های شاد برای ابراز خوشحالی و شور به کار می‌رود. اما در بافت مقاومت فلسطین، این صدای سنتی، کارکردی چندوجهی و عمیق‌تر یافته که فراتر از صرفاً ابراز احساسات است و به یک ابزار ارتباطی، روحیه‌بخش و مقاومتی بدل شده است. در مراسم تشییع پیکر شهدا یا در زمان آزادی زندانیان، زغارید زنان نه تنها نشانه‌ای از سوگواری نیست، بلکه بیانگر سربلندی، افتخار به فداکاری و تأکید بر تداوم مبارزه است.

نقش این صداها به خصوص در ارتباط با زندانیان فلسطینی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. زنان فلسطینی، با سر دادن زغارید یا خواندن ترانه‌هایی مانند «طالعین الجبل» (بالا رونده به کوه) در پای دیوارهای زندان یا در مسیر انتقال زندانیان، به نوعی علامت‌دهی و ارتباط پنهانی با آن‌ها می‌پرداختند. شنیدن این هلهله‌ها از پشت دیوارهای سلول، دیوارهای فیزیکی و روانی زندان را می‌شکست و پیوندی ناگسستنی میان زندانی و جامعه‌اش برقرار می‌کرد و به آن‌ها امید و انگیزه می‌بخشید. این روش، به عنوان ابزاری برای حفظ ارتباط روحی و تقویت روحیه مقاومت در برابر تلاش‌های اشغالگر برای انزوای زندانیان، حیاتی بوده است. زنان به عنوان حافظان موسیقی و فرهنگ سنتی فلسطین، نقش محوری در تداوم این میراث و استفاده از آن در راستای اهداف مقاومت ایفا کرده‌اند.

کِل کشیدن در ایران: سنت، حماسه و ابراز افتخار
در فرهنگ ایرانی نیز، به ویژه در مناطق غرب و جنوب غرب کشور از جمله لرستان، پدیده مشابهی با نام «کِل» رواج دارد. «کل» صدایی است که عمدتاً توسط زنان و با قرار دادن دست بر دهان و ایجاد نغمه‌ای خاص، در مراسم شادی مانند عروسی‌ها، جشن‌ها و مناسبت‌های خاص بیان می‌شود. این صدا، نمادی از شور، نشاط و همبستگی جمعی است. اما همانند «زغارید» فلسطینی، «کل کشیدن» در ایران نیز در برخی بسترها معنایی فراتر از صرفاً ابراز شادمانی یافته و به نمادی از حماسه، افتخار و حتی نوعی مقاومت فرهنگی تبدیل شده است.

در مراسم تشییع پیکر شهدا، به ویژه در مناطق عشایری و سنتی، «کل کشیدن» زنان به طور فزاینده‌ای مشاهده می‌شود. این عمل، در وهله اول ممکن است با مفهوم رایج سوگواری تناقض داشته باشد، اما در واقع، نشان‌دهنده ابراز سربلندی و افتخار به شهادت، شجاعت و فداکاری شهید است. این «کِل»ها، پیامی قوی برای جامعه و دشمن حمل می‌کنند: اینکه شهادت، پایان راه نیست، بلکه اوج افتخار و الهام‌بخش تداوم مبارزه است. این صدا، به نوعی اعلام عمومی «صمود» (پایداری) و وفاداری به آرمان‌هایی است که شهید جان خود را فدای آن کرده است.

در رویدادی مانند تشییع پیکر سرباز شهید رضا رضایی دلفان در لرستان که در آن زنان جوان با «کل کشیدن» به ابراز افتخار پرداختند، نمونه‌ای زنده از بازگشت به این سنت کهن و استفاده از آن در راستای اهداف مقاومت و حفظ روحیه حماسی در جامعه است.

هم‌سرنوشتی و جدانابودگی: بدن و صدای زنان در امتداد هم
همسانی هویتی «زغارید» و «کل کشیدن» نشان می‌دهد که چگونه تجربه‌های مشترک تاریخی و سیاسی در «جنوب جهانی» می‌توانند به خلق یا بازتولید شیوه‌های مشابه مقاومت فرهنگی منجر شوند.

در هر دو بستر، «بدن» و «صدای» زن، به محملی قدرتمند برای ابراز اراده جمعی و حفظ حافظه تاریخی تبدیل می‌شود. این صداها، دیوارهای ظلم و ستم را می‌شکافند و پیامی از ایستادگی و تداوم مبارزه را منتقل می‌کنند.

این «هم‌سرنوشتی» و «جدانابودگی» در مبارزه، نه تنها مقاومت را تقویت می‌کند، بلکه به ایجاد همبستگی‌های فرامرزی و جهانی میان آزادی‌خواهان کمک می‌کند. در نهایت، این تجلیات فرهنگی نشان می‌دهند که مقاومت، تنها در میدان‌های نبرد نظامی خلاصه نمی‌شود، بلکه در تار و پود فرهنگ و زندگی روزمره ریشه دارد و از طریق صداهای ریشه‌دار و اصیل، تداوم می‌یابد و به این ترتیب، به حنجره زنان، قدرت «جهان‌نمایی» برای یک آرمان مشترک را می‌بخشد.

#ما
#زنان_جنوب
اغلبِ روزهای سال گذشته این‌طور گذشت که داشتم درباره استفاده عراق از تسلیحات شیمیایی می‌خواندم. نامه‌ها به سازمان ملل، پرونده‌های دادگاه لاهه و... را زیرورو می‌کردم تا توی نوشتن کمکم کند. وقت‌های زیادی خیال می‌کردم نفس من هم تنگ شده، تاولی پشتِ چشم‌هایم جا خوش کرده و هیچ‌چیز قرار نیست مثل قبل باشد. می‌نوشتم و می‌دانستم جنگ با قطع‌نامه ۵۹۸ تمام نشده، حتی اگر از هیچ اسلحه‌ای، گلوله‌ای شلیک نشود.

روزی که از بین تل آن آوارها و دیوارها و سقف‌های فروریخته برگشتم، فهمیدم چیزی در من شروع شد که قرار نیست دیگر تمام شود. انگار ته گلویم، مشت مشت خاک ریخته‌اند و هر لحظه بیم آن بود که به‌جای موج انفجار از شدت آن قبض و تماشای ویرانی، از پا بیفتم.

من خودم دیدم که تکه‌ای از من جا ماند کنار آن فرش ابریشمی سوخته که مادر خانواده برای جهیزیه دخترش خریده بود. تکه دیگرم ماند کنار گیتارِ اسباب‌بازی سوخته و تکه بزرگ‌تر دیگرم ماند آنجا که پدر، عکس پسرش را گرفت جلویِ ما و گفت «روی سنگ قبرش، کنار لوگوی پرسپولیس نوشتیم پسر ایران، چون خودش خواسته بود.»

نجیب مردمی بودند؛ همان اندک بازمانده‌هایی که چشم توی چشم ویرانی خانه‌ها و فقدانِ پاره‌های تن‌شان، تکیده اما مقاوم ایستاده بودند و گلایه‌شان این بود که هنوز مسئولانی سراغ‌شان را نگرفته‌اند. راست هم می‌گفتند. آن لرزش‌ دست‌ها در میانهٔ آن ویرانی‌ها و چشم‌های به‌خون‌نشسته هم همین را می‌گفتند و هنوز -آن‌هایی که باید- نیامده بودند. مثل همیشه.

داشتم این کلمه‌ها را می‌نوشتم که آخرینِ جمله‌های حسام شبات -خبرنگار فلسطین- جانِ تازه‌ای گرفت و جلوی چشمانم تپید: «صحبت درباره غزه را متوقف نکنید. اجازه ندهید که جهان رویش را برگرداند. به مبارزه ادامه دهید، به بازگو کردن داستان‌های ما ادامه دهید تا زمانی که فلسطین آزاد شود.»

حالا انگار تازه دارم آن را می‌فهمم. بعد از همهٔ آن صداها و انفجارها و خونِ ریخته جان‌های عزیز هم‌وطن‌مان:
ما صحبت دربارهٔ آنچه بر ما و آن‌ها گذشت را ادامه می‌دهیم، چون خوب می‌دانیم تا وقتی که داستان‌هایمان را روایت ‌کنیم، زنده خواهیم ماند.

#ما
#جنگ_تحمیلی
کفش، سه تا کوک لازم دارد. کفاش هم دستمزد سه تا کوک را گرفته. توی وارسی آخر می‌بیند که اگر کوک چهارم را بزند، کفش طول عمر بیشتری خواهد داشت. کوکِ چهارم را می‌زند؛ بدون چُرتکه انداختن و حساب‌کتاب‌های مالی.

مرد، آرام و بی‌صدا داشت شمع‌های روی مزارهایی را روشن می‌کرد که هنوز قوم وخویش‌شان نیامده بودند. کم هم نبودند جمع‌های خانوادگی آرمیده زیر خاک که دیگر کسی را نداشتند که بیاید.
مرد وظیفه نداشت شمع روشن کند. او باید آن تکه‌های مستطیلی دیگر قطعه ۴۲ را آماده می‌کرد؛ همان قطعه‌ای که میزبان تنِ آدم‌های عزیزمان، شهدای جنگِ اسرائیل علیه ما را، در خودش جای داده بود.

مرد داشت کوکِ چهارم را می‌زد.
.
این وطن، وطنِ آدم‌های کوکِ چهارم است. وطنِ همهٔ این آدم‌های نجیبی که میهن، روی شانه‌های آن‌ها استوار است.

.
پی‌نوشت: به‌ پیشنهاد صبا قدیمی عزیز، صبحِ امروز به بهشت زهرا رفتیم. به قطعه ۴۲ و مزار شهدایِ دو جنگِ تحمیلی رژیم بعث و اسرائیل.
ما از یادشان نمی‌کاهیم.

#جنگ_تحمیلی
برای خالقِ همیشه‌سبزترین محتوای عالم

محتوای همیشه‌سبز محتوایی است که می‌تواند تا ماه‌ها، سال‌ها یا حتی، تا ابد، موردتوجه و خوانده‌شدن قرار بگیرد. تاریخ مصرف محتوای سبز هیچ‌وقت نمی‌گذرد. در واقع، محتوای سبز در مورد موضوعی است که سالیان سال، مردم به آن علاقه‌مند خواهند ماند، به آن نیاز خواهند داشت و به سراغش خواهند رفت. کسب‌وکارها همیشه به‌دنبال افرادی هستند که برای آن‌ها محتوای همیشه‌سبز کاربردی تولید کند.

این را نتیجهٔ گوگل دربارهٔ تعریف محتوای سبز به من می‌گوید.
جملات زیر را هم گوگل درباهٔ تگ‌لاین یا همان شعار برند به من می‌گوید. جز گوگل، این جمله‌ها را هم بارها از زبان مدیران بازاریابی، توسعه برند و کارفرماهای کسب‌وکارهای دیجیتالی شنیده‌ام.

به‌صورت مختصر ‌و مفید تگ‌لاین یا برچسب، متن کوتاهی است که برای بیان یک اندیشه یا مفهوم درنظر گرفته می‌شود. بسیاری از شعارهای تبلیغاتی، عبارت‌های تکراری مرتبط با یک فرد، گروه اجتماعی یا یک محصول هستند. البته بسیاری از آن‌ها قوی و تأثیرگذار هستند و برخی عادی و تکراری اما موضوعی که بسیار اهمیت دارد، این است که تگ‌لاین باید بتواند یک پیام، مفهوم یا یک اندیشه را منتقل کند و اگر نتوانست جمله‌ای کاملا بی‌معنی و تزئینی‌ست.


من اما از مرور چندباره همهٔ این جمله‌ها به‌اقتضایِ شغلم به تو فکر می‌کنم؛
تو که انگار در میانهٔ تاریخی ایستاده‌ای که همیشگی‌ست.
درظاهر، قدمتش به روزگارِ گذشته برمی‌گردد، اما تازه است. تازهٔ تازه! آن‌قدر که ما هرساله بابت ایستادن تو در آن لحظهٔ تاریخی و آنچه بر تو گذشت، لباس عزا بر تن می‌کنیم و به‌شکل وفادارانه‌تری، سوگوارانه به سر و سینه می‌زنیم. قیام تو همیشه‌سبزترین محتوای عالم است حسین. نه‌تنها از رونق نمی‌افتد، بلکه هرساله، هر روزه، هرساعته، هر لحظه، خیلی عظیمی از مشتاقانِ عدالت به تاریخ روزگار تو برمی‌گردند تا به‌قدر و اندازهٔ فهم‌شان از تو، چیزی از محتوای همیشه‌سبز تو برای زندگی فردی، سیاسی و اجتماعی‌شان بردارند. محتوای قیام تو، گردوخاک نمی‌گیرد. از رونق نمی‌افتد. محتوای قیام تو هر ساله، تروتازه‌تر می‌شود، آدم‌های زیادی نسبت‌شان را با آن پیدا می‌کند و به گوش تمام حق‌طلبان جهان می‌رسد.

تو می‌گویی «اگر دین ندارید، آزاده باشید» و صدای تو به‌عنوان عزیزترین و قدمت‌دارترین شعار آزادی و آزادگی، راه دورودرازی را پشتِ سر می‌گذارد که تا در قرنِ حاضر، به جانِ ما سنجاق شود. محتوای تو، شعار بلندآوازه و بی‌تکرارت، نه فقط به ما که به تمام جهان تعلق دارد. برای همین است که وقتی دیدند زن روسی پای تعزیه‌ای که هیچ از آن نمی‌داند آن‌طور به‌صدای بلند می‌گرید، پرسیدند «خانم چرا گریه می‌کنید؟» دوباره، طولانی گریست و به‌روسی جواب داد: «هیچ نمی‌فهمم... اما انگار به‌تماشای آبرومندترین و حزن‌دارترین تراژدی دنیا ایستاده‌ام.»


سلام ما به تو که قیامت، لحظه‌لحظهٔ حضورت در آن صحرای داغ و صدای محترمت که «آزاده باشید» نجاتِ ما از تاریکی‌ست. سلام ما به تو که خالق همیشه‌سبزترین محتوای عالمی تا ما هزارباره به آن رجعت کنیم تا به‌اندازه قدوقوارهٔ دل و دین‌مان از آن بهره برداریم. سلام ما بر تو حسین که عزایِ تو، روشنایی روزهایِ ماست.

#برای_او
کرامت انسانی زیر سایه اخراج ضربتی

نام: احمد – ۱۲ ساله (من خطابش می‌کنم پسر قشنگم) – مبتلا به سندروم داون
وضعیت: مسئولیت مراقبت از او برعهده زنِ برادرش است. دختری ۱۳ ساله که خودش بچه کوچکی دارد و در کودکی، همسر و مادر شده است. پدر و مادر کجا هستند؟ پدر به‌عنوان یک کارگر افغانستانی روزمزد، از ساختمانی سقوط کرد و فوت شد. مادرش با یک بیماری صعب‌العلاج، سرپرست آن‌ها بود. حالا مادرش کجاست؟ بدون بچه‌ها و بدون هیچ سرمایه و فرصتی برای جمع‌کردن لوازمش، رد مرز شد. کلمه رد مرز، تلخی این اتفاق را نشان نمی‌دهد. درواقع، مادرش را بدون فرزندانش -احمد و خواهر کوچک‌ترش- اخراج کردند.

چند روز پیش، دوستی از من پرسید: «واقعا بچه‌ها رو هم بدون پدرومادر یا سرپرست اخراج می‌کنن؟» احتمالا سوالش به این خاطر بود که حدود بیست درصد بچه‌های خانه کوچکی که مادرم اداره می‌کند، افغانستانی هستند و من می‌توانم به‌عنوان یک شاهد عینی، پاسخی براساس واقعیت بدهم.

چهره پنهان سازماندهی اتباع
واقعیت این است که اخراج افغانستانی‌ها به‌شکل ضربتی و با نامِ مثلا سازماندهی اتباع، در حالی دارد انجام می‌شود که می‌تواند بعدها همچون یک ننگ بر پیشانی‌مان بماند و از یادآوری‌اش شرم ‌کنیم.
هیچ‌کدام از فعالان حقوق مهاجران، مُنکر سازماندهی و خروج اتباع غیرقانونی نبوده و نیستند، اما مسئله‌شان فقط «خروج» نیست؛ چگونگی «خروج» است. حالا که بعد از جنگ ۱۲ روزه که هنوز گیج و گنگیم و نمی‌دانیم چرا اخراج اتباع، به یک ضرورت تبدیل شد (ساده‌انگارانه است این شکل از اخراج را گردن آن چندنفر از اتباع که در جاسوسی دست داشتند، بیندازیم)، صدایِ دغدغه‌مندان، آزاداندیشان و عدالت‌خواهان برای یک چیز بلند است: هم‌زبان و همسایه‌مان را با کرامت و با حفظ شأن انسانی به خانه‌اش بفرستید.

اخراج اجباری، به خودی خود، رنجی عمیق و غم‌انگیز دارد؛ حالا به همه این‌ها، «جدایی اجباری از خانواده»، «بدعهدی صاحب‌خانه یا صاحب‌کار»، «سرگردانی و بلاتکلیفی در مرز ایران» و «حس بی‌فردایی» را هم اضافه کنید. این‌ها زخم‌هایی هستند که نه تنها بر روح مهاجران، بلکه بر وجدان جمعی بسیاری از ما نیز می‌نشینند.

سهم ما در این میان
در مواجهه با این حجم از رنج، تبعیض، دیگری‌سازی و بی‌اخلاقی چه می‌شود کرد؟

▫️درباره این واقعیت‌ها، درباره احمد و هزاران نفر مثل او، حرف بزنیم. نگذاریم سکوت، بر این دردها سایه بیندازد.

◽️اگر می‌توانیم، از سازمان‌های مردم‌نهادی که به این خانواده‌ها و کودکان کمک می‌کنند، حمایت کنیم. همچنین اگر شرایطش را داریم در جابه‌جایی و سفر آن‌ها تا مرز، امور حقوقی مربوط به بازپس‌گیری ودیعه مسکن و... کمک کنیم.

◽️به یاد داشته باشیم که پشت هر تصمیمی، انسان‌هایی با زندگی‌های واقعی وجود دارند. در برخوردهای روزمره، همدلی و احترام را تمرین کنیم. تمام‌قد جلوی بی‌احترام و ظلم بر دیگری، بایستیم و اجازه ندهیم جریان مهاجرستیز بیش از این، صدایش را بلند کند.

◽️از نهادهایی که فعالانه در زمینه حقوق مهاجران فعالیت می‌کنند، حمایت کنیم. با امضای طومارها، شرکت در تجمعات مسالمت‌آمیز یا به اشتراک گذاشتن کمپین‌هایشان، صدای خود را بلند کنیم. وقتی افراد بسیاری صدایشان را بلند می‌کنند، می‌توانیم کمی امیدوارم باشیم که شاید صدای جمعی ما نادیده گرفته نمی‌شود.

◽️گروه‌های زیادی کمک‌های حقوقی حیاتی (در ایران)، سرپناه و نیازهای اولیه (در افغانستان) را برای خانواده‌های افغانستانی فراهم می‌کنند. مشارکت در این تلاش‌ها، چه مالی و چه از طریق روش‌های دیگری می‌تواند رنج اخراج بی‌ضابطه را کم کند.

▫️مدام به خودمان و دیگرانی که با هشتگ «اخراج افغانی مطالبه ملی» سهمی در این ظلم و بی‌اخلاقی داریم، یادآوری کنیم که حتی در شرایط پیچیده نیز باید کرامت انسانی افراد حفظ شود.

در نهایت، در لحظه‌های خلوت با خویشتن این را به خودمان متذکر شویم، کسی که از مهاجر افغانستانی «دیگری» می‌سازد، دامنه بی‌اخلاقی او قرار نیست فقط به همین‌جا ختم شود. فرصتش که پیش بیاید، از «شهرستانی» و «ترک» و «بلوچ» و «اقلیت‌های دیگر» و... هم «دیگری خطرناک» می‌سازد.

#ما
#علیه_مهاجرستیزی
2025/07/08 00:09:39
Back to Top
HTML Embed Code: