Telegram Web
اغلبِ روزهای سال گذشته این‌طور گذشت که داشتم درباره استفاده عراق از تسلیحات شیمیایی می‌خواندم. نامه‌ها به سازمان ملل، پرونده‌های دادگاه لاهه و... را زیرورو می‌کردم تا توی نوشتن کمکم کند. وقت‌های زیادی خیال می‌کردم نفس من هم تنگ شده، تاولی پشتِ چشم‌هایم جا خوش کرده و هیچ‌چیز قرار نیست مثل قبل باشد. می‌نوشتم و می‌دانستم جنگ با قطع‌نامه ۵۹۸ تمام نشده، حتی اگر از هیچ اسلحه‌ای، گلوله‌ای شلیک نشود.

روزی که از بین تل آن آوارها و دیوارها و سقف‌های فروریخته برگشتم، فهمیدم چیزی در من شروع شد که قرار نیست دیگر تمام شود. انگار ته گلویم، مشت مشت خاک ریخته‌اند و هر لحظه بیم آن بود که به‌جای موج انفجار از شدت آن قبض و تماشای ویرانی، از پا بیفتم.

من خودم دیدم که تکه‌ای از من جا ماند کنار آن فرش ابریشمی سوخته که مادر خانواده برای جهیزیه دخترش خریده بود. تکه دیگرم ماند کنار گیتارِ اسباب‌بازی سوخته و تکه بزرگ‌تر دیگرم ماند آنجا که پدر، عکس پسرش را گرفت جلویِ ما و گفت «روی سنگ قبرش، کنار لوگوی پرسپولیس نوشتیم پسر ایران، چون خودش خواسته بود.»

نجیب مردمی بودند؛ همان اندک بازمانده‌هایی که چشم توی چشم ویرانی خانه‌ها و فقدانِ پاره‌های تن‌شان، تکیده اما مقاوم ایستاده بودند و گلایه‌شان این بود که هنوز مسئولانی سراغ‌شان را نگرفته‌اند. راست هم می‌گفتند. آن لرزش‌ دست‌ها در میانهٔ آن ویرانی‌ها و چشم‌های به‌خون‌نشسته هم همین را می‌گفتند و هنوز -آن‌هایی که باید- نیامده بودند. مثل همیشه.

داشتم این کلمه‌ها را می‌نوشتم که آخرینِ جمله‌های حسام شبات -خبرنگار فلسطین- جانِ تازه‌ای گرفت و جلوی چشمانم تپید: «صحبت درباره غزه را متوقف نکنید. اجازه ندهید که جهان رویش را برگرداند. به مبارزه ادامه دهید، به بازگو کردن داستان‌های ما ادامه دهید تا زمانی که فلسطین آزاد شود.»

حالا انگار تازه دارم آن را می‌فهمم. بعد از همهٔ آن صداها و انفجارها و خونِ ریخته جان‌های عزیز هم‌وطن‌مان:
ما صحبت دربارهٔ آنچه بر ما و آن‌ها گذشت را ادامه می‌دهیم، چون خوب می‌دانیم تا وقتی که داستان‌هایمان را روایت ‌کنیم، زنده خواهیم ماند.

#ما
#جنگ_تحمیلی
53👎5👍1
کفش، سه تا کوک لازم دارد. کفاش هم دستمزد سه تا کوک را گرفته. توی وارسی آخر می‌بیند که اگر کوک چهارم را بزند، کفش طول عمر بیشتری خواهد داشت. کوکِ چهارم را می‌زند؛ بدون چُرتکه انداختن و حساب‌کتاب‌های مالی.

مرد، آرام و بی‌صدا داشت شمع‌های روی مزارهایی را روشن می‌کرد که هنوز قوم وخویش‌شان نیامده بودند. کم هم نبودند جمع‌های خانوادگی آرمیده زیر خاک که دیگر کسی را نداشتند که بیاید.
مرد وظیفه نداشت شمع روشن کند. او باید آن تکه‌های مستطیلی دیگر قطعه ۴۲ را آماده می‌کرد؛ همان قطعه‌ای که میزبان تنِ آدم‌های عزیزمان، شهدای جنگِ اسرائیل علیه ما را، در خودش جای داده بود.

مرد داشت کوکِ چهارم را می‌زد.
.
این وطن، وطنِ آدم‌های کوکِ چهارم است. وطنِ همهٔ این آدم‌های نجیبی که میهن، روی شانه‌های آن‌ها استوار است.

.
پی‌نوشت: به‌ پیشنهاد صبا قدیمی عزیز، صبحِ امروز به بهشت زهرا رفتیم. به قطعه ۴۲ و مزار شهدایِ دو جنگِ تحمیلی رژیم بعث و اسرائیل.
ما از یادشان نمی‌کاهیم.

#جنگ_تحمیلی
82👍4👎4
برای خالقِ همیشه‌سبزترین محتوای عالم

محتوای همیشه‌سبز محتوایی است که می‌تواند تا ماه‌ها، سال‌ها یا حتی، تا ابد، موردتوجه و خوانده‌شدن قرار بگیرد. تاریخ مصرف محتوای سبز هیچ‌وقت نمی‌گذرد. در واقع، محتوای سبز در مورد موضوعی است که سالیان سال، مردم به آن علاقه‌مند خواهند ماند، به آن نیاز خواهند داشت و به سراغش خواهند رفت. کسب‌وکارها همیشه به‌دنبال افرادی هستند که برای آن‌ها محتوای همیشه‌سبز کاربردی تولید کند.

این را نتیجهٔ گوگل دربارهٔ تعریف محتوای سبز به من می‌گوید.
جملات زیر را هم گوگل درباهٔ تگ‌لاین یا همان شعار برند به من می‌گوید. جز گوگل، این جمله‌ها را هم بارها از زبان مدیران بازاریابی، توسعه برند و کارفرماهای کسب‌وکارهای دیجیتالی شنیده‌ام.

به‌صورت مختصر ‌و مفید تگ‌لاین یا برچسب، متن کوتاهی است که برای بیان یک اندیشه یا مفهوم درنظر گرفته می‌شود. بسیاری از شعارهای تبلیغاتی، عبارت‌های تکراری مرتبط با یک فرد، گروه اجتماعی یا یک محصول هستند. البته بسیاری از آن‌ها قوی و تأثیرگذار هستند و برخی عادی و تکراری اما موضوعی که بسیار اهمیت دارد، این است که تگ‌لاین باید بتواند یک پیام، مفهوم یا یک اندیشه را منتقل کند و اگر نتوانست جمله‌ای کاملا بی‌معنی و تزئینی‌ست.


من اما از مرور چندباره همهٔ این جمله‌ها به‌اقتضایِ شغلم به تو فکر می‌کنم؛
تو که انگار در میانهٔ تاریخی ایستاده‌ای که همیشگی‌ست.
درظاهر، قدمتش به روزگارِ گذشته برمی‌گردد، اما تازه است. تازهٔ تازه! آن‌قدر که ما هرساله بابت ایستادن تو در آن لحظهٔ تاریخی و آنچه بر تو گذشت، لباس عزا بر تن می‌کنیم و به‌شکل وفادارانه‌تری، سوگوارانه به سر و سینه می‌زنیم. قیام تو همیشه‌سبزترین محتوای عالم است حسین. نه‌تنها از رونق نمی‌افتد، بلکه هرساله، هر روزه، هرساعته، هر لحظه، خیلی عظیمی از مشتاقانِ عدالت به تاریخ روزگار تو برمی‌گردند تا به‌قدر و اندازهٔ فهم‌شان از تو، چیزی از محتوای همیشه‌سبز تو برای زندگی فردی، سیاسی و اجتماعی‌شان بردارند. محتوای قیام تو، گردوخاک نمی‌گیرد. از رونق نمی‌افتد. محتوای قیام تو هر ساله، تروتازه‌تر می‌شود، آدم‌های زیادی نسبت‌شان را با آن پیدا می‌کند و به گوش تمام حق‌طلبان جهان می‌رسد.

تو می‌گویی «اگر دین ندارید، آزاده باشید» و صدای تو به‌عنوان عزیزترین و قدمت‌دارترین شعار آزادی و آزادگی، راه دورودرازی را پشتِ سر می‌گذارد که تا در قرنِ حاضر، به جانِ ما سنجاق شود. محتوای تو، شعار بلندآوازه و بی‌تکرارت، نه فقط به ما که به تمام جهان تعلق دارد. برای همین است که وقتی دیدند زن روسی پای تعزیه‌ای که هیچ از آن نمی‌داند آن‌طور به‌صدای بلند می‌گرید، پرسیدند «خانم چرا گریه می‌کنید؟» دوباره، طولانی گریست و به‌روسی جواب داد: «هیچ نمی‌فهمم... اما انگار به‌تماشای آبرومندترین و حزن‌دارترین تراژدی دنیا ایستاده‌ام.»


سلام ما به تو که قیامت، لحظه‌لحظهٔ حضورت در آن صحرای داغ و صدای محترمت که «آزاده باشید» نجاتِ ما از تاریکی‌ست. سلام ما به تو که خالق همیشه‌سبزترین محتوای عالمی تا ما هزارباره به آن رجعت کنیم تا به‌اندازه قدوقوارهٔ دل و دین‌مان از آن بهره برداریم. سلام ما بر تو حسین که عزایِ تو، روشنایی روزهایِ ماست.

#برای_او
52👍4👎4
کرامت انسانی زیر سایه اخراج ضربتی

نام: احمد – ۱۲ ساله (من خطابش می‌کنم پسر قشنگم) – مبتلا به سندروم داون
وضعیت: مسئولیت مراقبت از او برعهده زنِ برادرش است. دختری ۱۳ ساله که خودش بچه کوچکی دارد و در کودکی، همسر و مادر شده است. پدر و مادر کجا هستند؟ پدر به‌عنوان یک کارگر افغانستانی روزمزد، از ساختمانی سقوط کرد و فوت شد. مادرش با یک بیماری صعب‌العلاج، سرپرست آن‌ها بود. حالا مادرش کجاست؟ بدون بچه‌ها و بدون هیچ سرمایه و فرصتی برای جمع‌کردن لوازمش، رد مرز شد. کلمه رد مرز، تلخی این اتفاق را نشان نمی‌دهد. درواقع، مادرش را بدون فرزندانش -احمد و خواهر کوچک‌ترش- اخراج کردند.

چند روز پیش، دوستی از من پرسید: «واقعا بچه‌ها رو هم بدون پدرومادر یا سرپرست اخراج می‌کنن؟» احتمالا سوالش به این خاطر بود که حدود بیست درصد بچه‌های خانه کوچکی که مادرم اداره می‌کند، افغانستانی هستند و من می‌توانم به‌عنوان یک شاهد عینی، پاسخی براساس واقعیت بدهم.

چهره پنهان سازماندهی اتباع
واقعیت این است که اخراج افغانستانی‌ها به‌شکل ضربتی و با نامِ مثلا سازماندهی اتباع، در حالی دارد انجام می‌شود که می‌تواند بعدها همچون یک ننگ بر پیشانی‌مان بماند و از یادآوری‌اش شرم ‌کنیم.
هیچ‌کدام از فعالان حقوق مهاجران، مُنکر سازماندهی و خروج اتباع غیرقانونی نبوده و نیستند، اما مسئله‌شان فقط «خروج» نیست؛ چگونگی «خروج» است. حالا که بعد از جنگ ۱۲ روزه که هنوز گیج و گنگیم و نمی‌دانیم چرا اخراج اتباع، به یک ضرورت تبدیل شد (ساده‌انگارانه است این شکل از اخراج را گردن آن چندنفر از اتباع که در جاسوسی دست داشتند، بیندازیم)، صدایِ دغدغه‌مندان، آزاداندیشان و عدالت‌خواهان برای یک چیز بلند است: هم‌زبان و همسایه‌مان را با کرامت و با حفظ شأن انسانی به خانه‌اش بفرستید.

اخراج اجباری، به خودی خود، رنجی عمیق و غم‌انگیز دارد؛ حالا به همه این‌ها، «جدایی اجباری از خانواده»، «بدعهدی صاحب‌خانه یا صاحب‌کار»، «سرگردانی و بلاتکلیفی در مرز ایران» و «حس بی‌فردایی» را هم اضافه کنید. این‌ها زخم‌هایی هستند که نه تنها بر روح مهاجران، بلکه بر وجدان جمعی بسیاری از ما نیز می‌نشینند.

سهم ما در این میان
در مواجهه با این حجم از رنج، تبعیض، دیگری‌سازی و بی‌اخلاقی چه می‌شود کرد؟

▫️درباره این واقعیت‌ها، درباره احمد و هزاران نفر مثل او، حرف بزنیم. نگذاریم سکوت، بر این دردها سایه بیندازد.

◽️اگر می‌توانیم، از سازمان‌های مردم‌نهادی که به این خانواده‌ها و کودکان کمک می‌کنند، حمایت کنیم. همچنین اگر شرایطش را داریم در جابه‌جایی و سفر آن‌ها تا مرز، امور حقوقی مربوط به بازپس‌گیری ودیعه مسکن و... کمک کنیم.

◽️به یاد داشته باشیم که پشت هر تصمیمی، انسان‌هایی با زندگی‌های واقعی وجود دارند. در برخوردهای روزمره، همدلی و احترام را تمرین کنیم. تمام‌قد جلوی بی‌احترام و ظلم بر دیگری، بایستیم و اجازه ندهیم جریان مهاجرستیز بیش از این، صدایش را بلند کند.

◽️از نهادهایی که فعالانه در زمینه حقوق مهاجران فعالیت می‌کنند، حمایت کنیم. با امضای طومارها، شرکت در تجمعات مسالمت‌آمیز یا به اشتراک گذاشتن کمپین‌هایشان، صدای خود را بلند کنیم. وقتی افراد بسیاری صدایشان را بلند می‌کنند، می‌توانیم کمی امیدوارم باشیم که شاید صدای جمعی ما نادیده گرفته نمی‌شود.

◽️گروه‌های زیادی کمک‌های حقوقی حیاتی (در ایران)، سرپناه و نیازهای اولیه (در افغانستان) را برای خانواده‌های افغانستانی فراهم می‌کنند. مشارکت در این تلاش‌ها، چه مالی و چه از طریق روش‌های دیگری می‌تواند رنج اخراج بی‌ضابطه را کم کند.

▫️مدام به خودمان و دیگرانی که با هشتگ «اخراج افغانی مطالبه ملی» سهمی در این ظلم و بی‌اخلاقی داریم، یادآوری کنیم که حتی در شرایط پیچیده نیز باید کرامت انسانی افراد حفظ شود.

در نهایت، در لحظه‌های خلوت با خویشتن این را به خودمان متذکر شویم، کسی که از مهاجر افغانستانی «دیگری» می‌سازد، دامنه بی‌اخلاقی او قرار نیست فقط به همین‌جا ختم شود. فرصتش که پیش بیاید، از «شهرستانی» و «ترک» و «بلوچ» و «اقلیت‌های دیگر» و... هم «دیگری خطرناک» می‌سازد.

#ما
#علیه_مهاجرستیزی
👍6024👎13
کم‌سن‌وسال‌تر که بودم تمبر جمع می‌کردم. یعنی می‌خریدم. مامان گفته بود «پولت رو چرا حروم می‌کنی؟» جواب داده بودم شاید بذارم برای بچه‌م.

نمی‌توانم از میل و اشتیاقم به داشتنِ کلکسیون یا یک مجموعه‌شخصی دست بردارم. امروز دو حزب قرآن چاپ سنگی از دوره قاجار خریدم. با تذهیب و سرلوحه دستی. قشنگی‌اش توی عکس معلوم است. ولی بیشتر از این‌ها، وقف‌نامه اول هر دو قرآن برایم اهمیت داشت.

حالا اگر مامان بپرسد که چرا این پول برای این سندهای خطی زنان، وقف‌نامه و... می‌دهی، احتمالا جواب بدهم شاید یک روزی همه این‌ها را عمومی یک جایی منتشر کردم. کِی؟ احتمالا وقتی پژوهشم به سرانجامی رسید و آرشیوم، پُر و پیمان‌تر شد: چه از لحاظ سندهای خطی؛ چه نسخه‌های دیجیتالی که با هزار مصیب، رایگان یا پولی از این‌وَر و آن‌وَر جمع کرده‌ام.

.
👍54
Forwarded from با تاریخ (Hamidreza Yousefi)
‏اینکه ما چرا خودمون رو با افغانستانی‌ها (یا در معنای کلی‌تر انسان/دیگری شرقی) هم‌سرنوشت نمی‌دونیم؛ حتی با وجود همین تجربه جنگی و آینده‌ای که تماماً در یک وضعیت جنگی تصور می‌شه، از دلِ یک ناسیونالیسم ساختگی و جعلی بیرون میاد که رضا ضیاء ابراهیمی در این کتاب به‌خوبی بهش می‌پردازه.
@batarikh
👍34👎14
بر پیشانی این سرزمین، نام زنان و مردان بزرگی نشسته است که وقتی به تماشایش می‌نشینی، محال است نام‌هایشان از جلوی چشمانت رژه نروند. در آلبوم موسیقی‌ای که هر روز صبح با شروع کارم توی شرکت گوش می‌دهم، آهنگی دارم با عنوان اجرای گروه کر دختران قوچان!

امروز دو روزه للو فردا سه روزه لو
رشید نیومد للو دل میسوزه لو
وای وای رشید خان، سردار کل قوچان…


ترانه در سوگ میرحسین‌خان شجاع‌الدوله ملقب به رشیدخان -حاکم قوچان در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار- سروده شده است؛ مردی که نمی‌خواست زیر بار انعقاد قرارداد واگذار شدن دو روستای فیروزه و باقر به روسیه برود.

غرض از نوشتن این پیشینه، معرفی رشیدخان نیست؛ نامِ مردمان بزرگ این سرزمین در دل تاریخ می‌ماند و به‌وقتش خوانده می‌شود. غرض این بود که برسم به اینجا:

بعد از شنیدن خبر مرگ رشید خان، همسر رشیدخان با همراهی اهالی قوچان سوگ‌سروده‌ای تدارک می‌بیند تا در زمان سوگواری و تدفین، برای او بخوانند. انگار که سوگواری با آوازهای به‌غم‌آغشته کار زنان داغدار این دیار است؛ اما این‌بار این اسمر -همسر رشیدخان- است که این نوحه‌سرایی را از ساحت فردی و خلوت شخصی خارج می‌کند تا شکل جمعی پیدا کند. این ترانه سوگوارانه حاصل مشارکت این زن و اهالی قوچان در غمِ مرگِ رشیدخان است.

همان‌قدر که نقطه‎های روشن و شادمانی‌ها، هویت ما را می‌سازد، مصیبت‌ها و سوگواری‌ها هم بخشی از هویت جمعیِ ما هستند؛ البته بخشِ اعظمِ آن!

من اجرای کرمانجی این شعر را نشنیده‌ام. تنها اجرای موجود از این شعر که در دسته موسیقی‌های فارسی شاد هم قرار می‌گیرد، آهنگی است که به این فرسته، ضمیمه شده است. اجرایی از یک گروه کر دخترانه.

#ما
👍20👎1
سلام‌ها

دوستان و همراهان عزیز
در بینِ دوست‌وآشنا کسی رو سراغ دارید که در پیِ یادگرفتن زبان عبری مدرن باشه؟ خودِ شما چطور؟ :)

هم‎‌کلاسیِ من از ادامه کلاس انصراف داد و به‌دنبال یک یا دو هم‌آموز هستیم که کلاس‌ها ادامه پیدا کنه.
یادگرفتن انفرادی چنین زبان‌هایی به‌مراتب از انگلیسی و بقیه زبان‌های رایج سخت‌تره به‌نظرم. چون حضورِ دیگری، اغلب، تاثیر مهمی در انگیزه و پشتکار داره. از طرفی، فضای آموزشی به‌شکل تعاملی پیش میره. مسئله هزینه هم بماند که اغلب، کلاس‌های نیمه‌خصوصی، مقرون‌به‌صرفه‌تر از کلاس‌های خصوصی هستند.

چند نکته که شاید برای تصمیم‌گیری مهم باشه:
- عبری مدرن با عبری کتاب مقدس تفاوت اساسی داره؛
- عبری هم چند لهجه داره که ما لهجه ساکنان سرزمین‌های اشغالی (اسرائیل) رو می‌آموزیم؛
- الفبا و شکل نوشتاری ناآشنایی داره که خب یادگرفتنش رو جذاب و چالش‌برانگیز می‌کنه.

اگه قصد یادگرفتن و هم‌کلاس‌شدن رو داشتید، اینجا خبرم کنید.

@Fatemeh_behruz_bot
👍16👎7
نایستادن، یعنی ایستادن

مدتی پیش مستندی تماشا کردم با عنوان Stand: Mahmoud Abdul-Rauf روایتی از زندگی محمود عبدالرئوف، ستاره سابق بسکتبال حرفه‌ای آمریکا؛ بازیکنی با مهارتی خیره‌کننده، که در دههٔ نود میلادی، در اوج دوران حرفه‌ای خود، تصمیم گرفت در زمان پخش سرود ملی ایالات متحده نایستد. از آن زمان، هر بار که شکلی از مقاومت را در قالب «نایستادن» می‌بینم، یاد او می‌کنم.

ماجرای عبدالرئوف یکی از اولین و مهم‌ترین موارد اعتراض‌ و گنشگری ورزشکاران آمریکایی به سرود ملی و پرچم ایالات متحده در دوران معاصر بود؛ حرکتی که بعدها الهام‌بخش اعتراضات مشابهی شد، مانند زانو زدن کالین کپرنیک در برابر خشونت پلیس. اما عبدالرئوف این اعتراض را، سال‌ها پیش‌تر، در زمانی انجام داد که فضای رسانه‌ای و اجتماعی حتی فضای آزادتری برای نافرمانی نداشت.

او با رد کردن ایستادن در برابر پرچم آمریکا، در واقع مراسم نمادین وفاداری به دولت استعماری را زیر سؤال برد. پرچم و سرود ملی در گفتمان آمریکایی، نماد «وحدت» و «میهن‌پرستی» معرفی می‌شوند؛ اما برای بسیاری از سیاه‌پوستان و دیگر گروه‌های به حاشیه‌رانده‌شده، این نمادها به‌طور تاریخی با سرکوب، برده‌داری و خشونت نظام‌مند گره خورده‌اند.

از منظر پسااستعماری، این کنش اعتراضی صرفاً یک تصمیم فردی نبود؛ بلکه برهم‌زنندهٔ آیین‌های بازتولید سلطه در امپراتوری مدرن آمریکا بود.

از نگاه نظریه‌پردازانی چون ادوارد سعید و هومی بابا، این‌جا شکافی در بازنمایی رخ می‌دهد: «سوژهٔ استعمارزده (جانِ آزادهٔ آگاه) نه‌تنها از بیرون گفتمان مسلط می‌نگرد، بلکه با امتناع از مشارکت در آیین‌های نمادین آن، خودِ گفتمان را به چالش می‌کشد.»

وقتی عبدالرئوف به‌طور پیوسته اعتراض کرد و حتی به شیوهٔ خودش در زمان پخش سرود حاضر شد (دست‌ها را مثل دعاخواندن بالا می‌برد و سکوت می‌کرد)، او را حذف کردند و این حذف‌شدگی نه از طریق دادگاه و نه با اخراج رسمی یا رأی فدراسیون؛ بلکه از طریق بازار آزاد و بی‌سروصدای قراردادها انجام می‌شد. در نتیجه، قراردادش تمدید نشد، تیمی جذبش نکرد و رسانه‌ها از او عبور کردند.

این دقیقاً همان چیزی‌ست که گایاتری اسپیوک از آن به عنوان «خاموش‌سازی سوژهٔ استعمارزده» یاد می‌کند.
امتناع عبدوالرئوف، کافی بود تا ساختاری که آزادی را تنها برای وفاداران می‌خواهد، او را از متن به حاشیه براند.

در این میان، می‌توان از محمدعلی کلی یاد کرد. کسی که در سال‌های اوجش، از رفتن به جنگ ویتنام سر باز زد.
هر دو، با کنشی بدنمند از نوع امتناع، اعتراض خود علیه نظام امپریالیستی-نژادپرست آمریکا را افشا کردند.

#علیه_فراموشی
👍23👎3
2025/07/14 14:20:52
Back to Top
HTML Embed Code: