Telegram Web
با خستگی روی تختم می غلتم و خاموش می مانم و به پرواز کبوترها چشم می دوزم. آه کبوترها چقدر خوشبخت هستند! آنها صبح زود ، وقتی در پرهایشان شهوت پرواز موج می زند، از میان شیروانی های سرخ و سقفهای کاهگلی و دیوارهای نیمه خراب ، مثل دود به طرف آسمان پر می کشند و آن بالاها در زیر نور تند آفتاب به گلهای سپیدی شباهت دارند که روی دریاچه پرپر شده باشد و با هر موج نوری به یک سو می روند و آن وقت غروب که شد، با خستگی بر می گردند روی شاخه های درختان و هره ی دیوارها می نشینند و کبوترهای عاشق سرهایشان را به یکدیگر تکیه می دهند و با نوکهای ظریفشان عشق را نوازش می کنند.
خورشید و آسمان شفاف و بادهای رهگذر و پرندگان غریبه هرگز آنها را ملامت نمی کنند و هیچ حرکت مخالفی هیجان عشقشان را در هم نمی ریزد…!

@foroghfarokhzad


بخشی از دفتر خاطرات #فروغ_فرخزاد
Forwarded from ری_را
کسی را
یارای ایستادن نیست
همگان گمشدگانی غریب اند ...

_شیرکو بیکس
طبس🖤
Forwarded from ری_را
به خودم قول دادم که دیگر نیایم
ولی آمدم
بعد از آن به قول‌های خودم بی‌اعتماد شدم

_بدر بن عبدالمحسن
بر دو چشمش  دیده میدوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه ومال و آبرو

فروغ فرخزاد
@foroghfarokhzad
من عشق را سرودی کردم
پُر طبل‌تر زمرگ
سر سبز‌تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پُر تپش‌تر از دلِ دریا
من موج را سرودی کردم
پُر طبل‌تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم.

#احمد_شاملو

@foroghfarokhzad
بر او ببخشایید
بر او که گاه‌گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب‌های راکد
و حفره‌های خالی از یاد می‌برد
و ابلهانه می‌پندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحّرک
در دیدگان کاغذیش آب می‌شود

#فروغ_فرخزاد

@foroghfarokhzad
اگر بسویت این چنین دویده ام به عشق عاشقم نه بر وصال تو

فروغ فرخزاد
میکشم،همراه او
زین شهرغمگین رخت.
مردمان بادیده ‌ی حیران
زیرلب،آهسته می گویند
دختر خوشبخت

#فروغ_فرخزاد

@foroghfarokhzad
چون نگهبانی
که در کف مشعلی دارد
می‌خرامد شب !
میان شهر خواب آلود
خانه‌ها با روشنایی‌هایِ رویایی
یک به یک در گیر و‌ دار
بوسه‌ی بدرود ...

فروغ فرخزاد

@foroghfarokhzad
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیرهٔ این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ، ای خدای قادر بی همتا


یک دم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینهٔ من بینی
این مایهٔ گناه و تباهی را


دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده ، آه ، رهایش کن
یا خالی از هوا و هوس دارش
یا پایبند مهر و وفایش کن


تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من ، صفای نخستین را


آه ، ای خدا چگونه تو را گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم


از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را


عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو


یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشق تازه فتح رقیبش را


آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را


راضی مشو که بندهٔ ناچیزی
عاصی شود به غیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد


از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیرهٔ این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ، ای خدای قادر بی همتا

#فروغ_فرخزاد
در برابر خدا
دفتر : اسیر
@foroghfarokhzad
یک روز بلند آفتابی
در آبی بیکران دریا
امواج تو را به من رساندند
امواج ترانه بار تنها


چشمان تو رنگ آب بودند
آن دم که تو را در آب دیدم
در غربت آن جهان بی شکل
گویی که تو را به خواب دیدم


از تو تا من سکوت و حیرت
از من تا تو نگاه و تردید
ما را می خواند مرغی از دور
می خواند به باغ سبز خورشید


در ما تب تند بوسه می سوخت
ما تشنهٔ خون شور بودیم
در زورق آبهای لرزان
بازیچهٔ عطر و نور بودیم


می زد ، می زد درون دریا
از دلهرهٔ فرو کشیدن
امواج ، امواج ناشکیبا
در طغیان ، به هم رسیدن


دستانت را دراز کردی
چون جریان های بی سرانجام
لبهایت با سلام بوسه
ویران گشتند روی لبهام


یک لحظه تمام آسمان را
در هاله ای از بلور دیدم
خود را و تو را و زندگی را
در دایره های نور دیدم


گویی که نسیم داغ دوزخ
پیچیده میان گیسوانم
چون قطره ای از طلای سوزان
عشق تو چکید بر لبانم


آنگاه ز دوردست دریا
امواج به سوی ما خزیدند
بی آنکه مرا به خویش آرند
آرام تو را فرو کشیدند


پنداشتم آن زمان که عطری
باز از گل خوابها تراوید
یا دست خیال من تنت را
از مرمر آبها تراشید


پنداشتم آن زمان که رازیست
در زاری و هایهای دریا
شاید که مرا به خویش می خواند
در غربت خود ، خدای دریا

#فروغ_فرخزاد
@foroghfarokhzad
آلبوم “روزی دوباره سبز میشویم” دومین آلبوم رسمی علی دارابی فر به همراهی محمد دارابی فر در ۱۰ قطعه بیکلام منتشر شد.
دریافت این اثر در وبسایت رسمی به آدرس:
www.MohammadDarabifar.com

Cover Art By Hossein Goshtasbi
انتشار در پلتفرم ها به زودی…

@ali_darabifar / @m_darabifar
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ، از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
من شیدا را ...

فروغ فرخزاد
@foroghfarokhzad
درگذشت پر شتاب لحظه‌های سرد
چشم‌های وحشی تو در سکوت خویش
گرد من دیوار می‌سازد
می‌گریزم از تو در بیراهه‌های راه

#فروغ_فرخزاد

@foroghfarokhzad
2024/11/17 06:21:46
Back to Top
HTML Embed Code: