🌷 #هر_روز_با_شهدا
#شب_هور
🌷دلشوره و توهم جانم را به بازی میگیرند. و باز هم انتظار.... آن صدای انفجار چه بود؟ اگر علیرضا زخمی شده باشد، چگونه او را برگردانم؟ عملیات فردا چه میشود؟! برمیخیزم. پایم را از کف قایق بیرون مینهم و در پاسخ سئوالاتی که به جانم افتادهاند، به راه میافتم. حالا به راه کار رسیدهام و به آرامی نفس نفس میزنم. از موانع خورشیدی میگذرم و آنجا، کمی دورتر، سایهوار، علیرضا را ....
🌷 علیرضا را نشسته میبینم که دوربین به چشم به روبرو مینگرد. تا چند قدمیاش جلو میروم و صدایم را خفه میکنم: علی.... با اشاره دست مرا میخواند. به یک خیز کنار او میرسم و گوشم را نزدیک دهانش میبرم؛ _من تا فردا شب میمونم. بچهها از همینجا عمل میکنن. برو! من هیچ حرفی نمیزنم. میدانم که هر کاری را به صلاح انجام میدهد. به سرعت برمیگردم.
🌷از دیشب تا به امشب، جانم به لب رسیده است. بلندتر از دیگران، در راه کار، گام برمیدارم تا به او برسم. آها.... آنجاست! _علی آمدیم.... علی؟! و اما ناگهان میشکنم. دو پای علیرضا، از زانو قطع شده بود و دستانش، چون دو ستون محکم، نشستهاش داشته بودند. و آن انفجار، در کار ملکوتی ساختن او شده بود....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید علیرضا قوام، معاون گردان نوح، لشکر ۲۱ امام رضا (ع)
📚 کتاب "فرمانده من"، صفحات ۲۶ و ۲۷
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#شب_هور
🌷دلشوره و توهم جانم را به بازی میگیرند. و باز هم انتظار.... آن صدای انفجار چه بود؟ اگر علیرضا زخمی شده باشد، چگونه او را برگردانم؟ عملیات فردا چه میشود؟! برمیخیزم. پایم را از کف قایق بیرون مینهم و در پاسخ سئوالاتی که به جانم افتادهاند، به راه میافتم. حالا به راه کار رسیدهام و به آرامی نفس نفس میزنم. از موانع خورشیدی میگذرم و آنجا، کمی دورتر، سایهوار، علیرضا را ....
🌷 علیرضا را نشسته میبینم که دوربین به چشم به روبرو مینگرد. تا چند قدمیاش جلو میروم و صدایم را خفه میکنم: علی.... با اشاره دست مرا میخواند. به یک خیز کنار او میرسم و گوشم را نزدیک دهانش میبرم؛ _من تا فردا شب میمونم. بچهها از همینجا عمل میکنن. برو! من هیچ حرفی نمیزنم. میدانم که هر کاری را به صلاح انجام میدهد. به سرعت برمیگردم.
🌷از دیشب تا به امشب، جانم به لب رسیده است. بلندتر از دیگران، در راه کار، گام برمیدارم تا به او برسم. آها.... آنجاست! _علی آمدیم.... علی؟! و اما ناگهان میشکنم. دو پای علیرضا، از زانو قطع شده بود و دستانش، چون دو ستون محکم، نشستهاش داشته بودند. و آن انفجار، در کار ملکوتی ساختن او شده بود....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید علیرضا قوام، معاون گردان نوح، لشکر ۲۱ امام رضا (ع)
📚 کتاب "فرمانده من"، صفحات ۲۶ و ۲۷
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#فرازی_از_وصیت_نامہ :
بهراستی شهــدایمان . . .
آن انسانهای راستینی هستند ڪہ
سایه ستایش فرشتگانند و خداوند به شهیـد و رقص خونینش در جبهه هایِ نبرد فخر میفروشد و آیه تبارڪالله و احسن الخالقین نازل میڪند ...
شهیـــد پیرو حسینـی است ڪہ
خون خـدا و ثـارالله است.
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_جلیل_خادمی🌷
#شهادت_سامرا_۹۴
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
بهراستی شهــدایمان . . .
آن انسانهای راستینی هستند ڪہ
سایه ستایش فرشتگانند و خداوند به شهیـد و رقص خونینش در جبهه هایِ نبرد فخر میفروشد و آیه تبارڪالله و احسن الخالقین نازل میڪند ...
شهیـــد پیرو حسینـی است ڪہ
خون خـدا و ثـارالله است.
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_جلیل_خادمی🌷
#شهادت_سامرا_۹۴
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
قرارگاه شهدا
#فرازی_از_وصیت_نامہ : بهراستی شهــدایمان . . . آن انسانهای راستینی هستند ڪہ سایه ستایش فرشتگانند و خداوند به شهیـد و رقص خونینش در جبهه هایِ نبرد فخر میفروشد و آیه تبارڪالله و احسن الخالقین نازل میڪند ... شهیـــد پیرو حسینـی است ڪہ خون خـدا و ثـارالله…
💢 #مدافع_حرمین_عسکریین
در ۱۵ تیرماه ۱۳۵۶ در روستای امیر حاجیلو از توابع شهرستان فسا دیده به جهان گشود ، وی اولین فرزند خانـواده بود. تحصیلات خود را تا دوره راهنمایی در روستای محلتولد با موفقیت گذراند، و برای ادامه تحصیل بهمراه خانوادهاش به شهرستان فسا عزیمت ڪردند، دوره متوسطه را بطور ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۷۴ در سن ۱۸سالگی با توجه به علاقهای که به نهاد مقدس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی داشت به عضویت این نهاد در آمد .
دوره آموزشی عمومی خود را سال ۱۳۷۴ در پادگان شهید حبیب الهی اهواز آغاز کرد و دوره تخصصی اولیه توپخانه را با گرایش قبضه سال ۱۳۷۵ در پادگان ۶۳خاتم الانبیا تهران با موفقیت به اتمام رساند و بعد به گروه توپخانه موشکی ۵۶ یونس (ع) سروستان معرفی و در گردان جندالله بعنوان فرمانده قبضه مشغول خدمت شد و پس از مدتی خدمت در این گردان بنا به نیاز به گردان غدیر منتقل شد.
در سال ۱۳۷۷ گواهینامه پایان دوره آموزشی راکتانداز ۲۴۰ مم را گرفت. در زمستان ۱۳۸۶ چندماه در کردستان در منطقهعملیاتی پیرانشهر با گروه پژاک مبارزه کرد و در سال ۱۳۹۰ به فرماندهی رسد دیدبانی از آتشبار هدفیاب منصوب گردید. وی در طول بیست سال خدمت صادقانه اش در مناطق مختلف حضور فعال و چشمگیری داشت . از جمله ماموریت های تنب بزرگ، تنب کوچک ، بندر عباس، قشم، کردستان .
در سال ۱۳۹۳ برای اولین بار برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) راهی کشور عراق شد و ماموریت اول او منجر به آزاد سازی شهر صلاحالدین و تکریت گردید، در ماموریت دوم در مهر ۱۳۹۴ به تهران و از تهران به بغداد اعزام شد و سرانجام در تاریخ ۲۴ آبان ماه سال ۱۳۹۴ در سامرا در جوار مرقد ملکوتی امام حسن عسکری (ع) و امام علی النقی (ع) به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاکش طی یک تشییع با شکوه در زادگاهش روستای امیر حاجیلو در گلزار شهدای امامزاده شهیدان به خاک سپرده شد.
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_جلیل_خادمی
#سالروز_شهادت🕊🌹🕊🌹🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
در ۱۵ تیرماه ۱۳۵۶ در روستای امیر حاجیلو از توابع شهرستان فسا دیده به جهان گشود ، وی اولین فرزند خانـواده بود. تحصیلات خود را تا دوره راهنمایی در روستای محلتولد با موفقیت گذراند، و برای ادامه تحصیل بهمراه خانوادهاش به شهرستان فسا عزیمت ڪردند، دوره متوسطه را بطور ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۷۴ در سن ۱۸سالگی با توجه به علاقهای که به نهاد مقدس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی داشت به عضویت این نهاد در آمد .
دوره آموزشی عمومی خود را سال ۱۳۷۴ در پادگان شهید حبیب الهی اهواز آغاز کرد و دوره تخصصی اولیه توپخانه را با گرایش قبضه سال ۱۳۷۵ در پادگان ۶۳خاتم الانبیا تهران با موفقیت به اتمام رساند و بعد به گروه توپخانه موشکی ۵۶ یونس (ع) سروستان معرفی و در گردان جندالله بعنوان فرمانده قبضه مشغول خدمت شد و پس از مدتی خدمت در این گردان بنا به نیاز به گردان غدیر منتقل شد.
در سال ۱۳۷۷ گواهینامه پایان دوره آموزشی راکتانداز ۲۴۰ مم را گرفت. در زمستان ۱۳۸۶ چندماه در کردستان در منطقهعملیاتی پیرانشهر با گروه پژاک مبارزه کرد و در سال ۱۳۹۰ به فرماندهی رسد دیدبانی از آتشبار هدفیاب منصوب گردید. وی در طول بیست سال خدمت صادقانه اش در مناطق مختلف حضور فعال و چشمگیری داشت . از جمله ماموریت های تنب بزرگ، تنب کوچک ، بندر عباس، قشم، کردستان .
در سال ۱۳۹۳ برای اولین بار برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) راهی کشور عراق شد و ماموریت اول او منجر به آزاد سازی شهر صلاحالدین و تکریت گردید، در ماموریت دوم در مهر ۱۳۹۴ به تهران و از تهران به بغداد اعزام شد و سرانجام در تاریخ ۲۴ آبان ماه سال ۱۳۹۴ در سامرا در جوار مرقد ملکوتی امام حسن عسکری (ع) و امام علی النقی (ع) به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاکش طی یک تشییع با شکوه در زادگاهش روستای امیر حاجیلو در گلزار شهدای امامزاده شهیدان به خاک سپرده شد.
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_جلیل_خادمی
#سالروز_شهادت🕊🌹🕊🌹🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 صحبت های آقای داوود احمدپور، راوی مستقر در مزار شهدای هویزه در مورد اسم شهید علم الهدی
💢 گروهها و کانال های ما را در تلگرام، ایتا همراهی کنید 🍀
🔵لینک گروه فداییان آقاسیدعلی اینجاست در ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat-1468399646Ca2b816ef6d
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
لینک کانال های ما در تلگرام ↙️
1⃣@fadaiyyann
2⃣@FadaiuannEmamKhamenei
3⃣@garargahshohada
4⃣@katehvelayat
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#انتشار_با_لینک_گروه✅
💢 گروهها و کانال های ما را در تلگرام، ایتا همراهی کنید 🍀
🔵لینک گروه فداییان آقاسیدعلی اینجاست در ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat-1468399646Ca2b816ef6d
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
لینک کانال های ما در تلگرام ↙️
1⃣@fadaiyyann
2⃣@FadaiuannEmamKhamenei
3⃣@garargahshohada
4⃣@katehvelayat
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#انتشار_با_لینک_گروه✅
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰روایتی کوتاه از مادرشهید مازندرانی که هنوز که هنوز چشم انتظار پسر شهیدش هست.
🔹کاروان دانش آموزی استان مازندران
🔹اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است.
💢 گروهها و کانال های ما را در تلگرام، ایتا همراهی کنید 🍀
🔵لینک گروه فداییان آقاسیدعلی اینجاست در ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat-1468399646Ca2b816ef6d
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
لینک کانال های ما در تلگرام ↙️
1⃣@fadaiyyann
2⃣@FadaiuannEmamKhamenei
3⃣@garargahshohada
4⃣@katehvelayat
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#انتشار_با_لینک_گروه✅
🔹کاروان دانش آموزی استان مازندران
🔹اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است.
💢 گروهها و کانال های ما را در تلگرام، ایتا همراهی کنید 🍀
🔵لینک گروه فداییان آقاسیدعلی اینجاست در ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat-1468399646Ca2b816ef6d
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
لینک کانال های ما در تلگرام ↙️
1⃣@fadaiyyann
2⃣@FadaiuannEmamKhamenei
3⃣@garargahshohada
4⃣@katehvelayat
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#انتشار_با_لینک_گروه✅
#هر_روز_با_شهدا
#تصمیم_ما....
🌷کل جبههها رسم بود که شبها قبل از خواب سوره واقعه را دست جمعی میخواندند. میان چادر ما ابوالفضل نقاد بود، سوره را میخواندیم، تا میرسیدیم به "و حورالعین کامثال اللولو المکنون..." ابوالفضل شیطنت میکرد و "حورالعین" را کش میداد و به به میگفت. همان شد که تصمیم گرفتیم کاری کنیم تا این عادت از سرش بپرد. علت فقط این نبود، بعضی وقتها بحثهای کشدار و طولانی او سر همه را درد میآورد و تا نیمه شب مزاحم خواب دیگران میشد. تصمیم گرفتیم تا....
🌷تصمیم گرفتیم تا دهان او به صحبت باز میشود همه با هم صلوات بفرستیم و این کار را کردیم. ابوالفضل سلام میکرد صلوات میفرستادیم. خداحافظی میکرد صلوات میفرستادیم. خلاصه تا لبانش میجنبیدند کل جمع صلوات میفرستادند. یک هفته این وضع ادامه داشت تا اینکه نقاد تسلیم شد و گفت: باشه.... باشه.... دیگه حورالعین رو کش نمیدهم. چشم فهمیدم. دیگه بحثای طولانی راه نمیاندازم. باشه دیگه ساعت ۹ شب خاموشی بزنید منم ساکت میشم. قبول؟ ....ابوالفضل یک سال بعد در ملکوت عراق جادوانه شد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ابوالفضل نقاد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#تصمیم_ما....
🌷کل جبههها رسم بود که شبها قبل از خواب سوره واقعه را دست جمعی میخواندند. میان چادر ما ابوالفضل نقاد بود، سوره را میخواندیم، تا میرسیدیم به "و حورالعین کامثال اللولو المکنون..." ابوالفضل شیطنت میکرد و "حورالعین" را کش میداد و به به میگفت. همان شد که تصمیم گرفتیم کاری کنیم تا این عادت از سرش بپرد. علت فقط این نبود، بعضی وقتها بحثهای کشدار و طولانی او سر همه را درد میآورد و تا نیمه شب مزاحم خواب دیگران میشد. تصمیم گرفتیم تا....
🌷تصمیم گرفتیم تا دهان او به صحبت باز میشود همه با هم صلوات بفرستیم و این کار را کردیم. ابوالفضل سلام میکرد صلوات میفرستادیم. خداحافظی میکرد صلوات میفرستادیم. خلاصه تا لبانش میجنبیدند کل جمع صلوات میفرستادند. یک هفته این وضع ادامه داشت تا اینکه نقاد تسلیم شد و گفت: باشه.... باشه.... دیگه حورالعین رو کش نمیدهم. چشم فهمیدم. دیگه بحثای طولانی راه نمیاندازم. باشه دیگه ساعت ۹ شب خاموشی بزنید منم ساکت میشم. قبول؟ ....ابوالفضل یک سال بعد در ملکوت عراق جادوانه شد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ابوالفضل نقاد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❇️#سیره_شهدا
🌕شهید مدافعحرم ابومهدی المهندس
♻️رسیدگیبهخانواده شهدا و مجاهدان
🌻حاج ابومهدی اهل مقدسبازی نبود. معنوی بود اما شوخی و مزاح هم میکرد و دلِ همنشینانش را شاد میکرد. حاج ابومهدی انسان متواضعی بود، به مجاهدان و خانواده شهدا بسیار رسیدگی میکرد.
☘اگر مجاهدان صاحب فرزند میشدند، همیشه برای فرزندانشان هدیه میخرید. هیچوقت از وضعیت زندگی اطرافیانش غافل نبود. فرزند یکی از مسؤولان دفترش بیماری قند داشت، ابومهدی همیشه جویای احوال او بود و بسیار کمک میکرد، حتی شرایط سفر را برای آنان مهیّا میکرد.
🌻هیچ زمانی نبود که خانواده با حاج ابومهدی تماس بگیرد و ایشان پاسخ آنها را ندهد؛ حتی اگر در جلسه هم بودند، سعی میکرد کوتاه پاسخ آنها را بدهد.
🎙راوے: دوست شهید
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🌾اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🌾
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌕شهید مدافعحرم ابومهدی المهندس
♻️رسیدگیبهخانواده شهدا و مجاهدان
🌻حاج ابومهدی اهل مقدسبازی نبود. معنوی بود اما شوخی و مزاح هم میکرد و دلِ همنشینانش را شاد میکرد. حاج ابومهدی انسان متواضعی بود، به مجاهدان و خانواده شهدا بسیار رسیدگی میکرد.
☘اگر مجاهدان صاحب فرزند میشدند، همیشه برای فرزندانشان هدیه میخرید. هیچوقت از وضعیت زندگی اطرافیانش غافل نبود. فرزند یکی از مسؤولان دفترش بیماری قند داشت، ابومهدی همیشه جویای احوال او بود و بسیار کمک میکرد، حتی شرایط سفر را برای آنان مهیّا میکرد.
🌻هیچ زمانی نبود که خانواده با حاج ابومهدی تماس بگیرد و ایشان پاسخ آنها را ندهد؛ حتی اگر در جلسه هم بودند، سعی میکرد کوتاه پاسخ آنها را بدهد.
🎙راوے: دوست شهید
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🌾اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🌾
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔰ماجرای مسلمان شدن پزشک معالج شهید مدنی
شهید حمیدرضا مدنیقمصری، از طرف بنیاد جانبازان برای درمان ۳ بار به انگلیس و یک بار به آلمان اعزام شد آن هم برای دورههای ۶ ماهه، ۲ ماهه و ۱ ماهه، همیشه تنها میرفت، اجازه نمیدادند کسی با او برود، حتی دفعه آخر که تنها رفتن برایش مشکل بود، باز هم به همراه ویزا ندادند، البته تسلطش به زبانهای خارجی بالا بود، به مترجم نیازی نداشت.
در سفر آخر، بدنش نیاز به خون پیدا کرد، پزشک معالجش هرچه خون به او تزریق میکرد وارد رگ نمیشد! کادر پزشکی انگلیسی متعجب مانده بودند، حمید آقا حسابی خندید و به آنها گفته بود «شفیعی یا علی... محال است خون غیرمسلمان به بدنم وارد شود... هر کاری میخواهید انجام دهید، این اتفاق محقق نمیشود...» یک مسلمان سیاهپوست را آوردند و خونش را به حمیدرضا تزریق کردند، خون به سرعت و به راحتی وارد بدنش شد، پزشک معالجش، دکتر گیلیکز، بلافاصله شهادتین را گفت و مسلمان شد.
شهید حمیدرضا مدنیقمصری، از طرف بنیاد جانبازان برای درمان ۳ بار به انگلیس و یک بار به آلمان اعزام شد آن هم برای دورههای ۶ ماهه، ۲ ماهه و ۱ ماهه، همیشه تنها میرفت، اجازه نمیدادند کسی با او برود، حتی دفعه آخر که تنها رفتن برایش مشکل بود، باز هم به همراه ویزا ندادند، البته تسلطش به زبانهای خارجی بالا بود، به مترجم نیازی نداشت.
در سفر آخر، بدنش نیاز به خون پیدا کرد، پزشک معالجش هرچه خون به او تزریق میکرد وارد رگ نمیشد! کادر پزشکی انگلیسی متعجب مانده بودند، حمید آقا حسابی خندید و به آنها گفته بود «شفیعی یا علی... محال است خون غیرمسلمان به بدنم وارد شود... هر کاری میخواهید انجام دهید، این اتفاق محقق نمیشود...» یک مسلمان سیاهپوست را آوردند و خونش را به حمیدرضا تزریق کردند، خون به سرعت و به راحتی وارد بدنش شد، پزشک معالجش، دکتر گیلیکز، بلافاصله شهادتین را گفت و مسلمان شد.
WWW.ZAKERIN.IR
Javad Moghadam
🌹قدم خمید
رنگم پرید
جونم دیگه به لب رسید
پاشو ابالفضل
💢 گروهها و کانال های ما را در تلگرام، ایتا همراهی کنید 🍀
🔵لینک گروه فداییان آقاسیدعلی اینجاست در ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat-1468399646Ca2b816ef6d
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
لینک کانال های ما در تلگرام ↙️
1⃣@fadaiyyann
2⃣@FadaiuannEmamKhamenei
3⃣@garargahshohada
4⃣@katehvelayat
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#انتشار_با_لینک_گروه✅
رنگم پرید
جونم دیگه به لب رسید
پاشو ابالفضل
💢 گروهها و کانال های ما را در تلگرام، ایتا همراهی کنید 🍀
🔵لینک گروه فداییان آقاسیدعلی اینجاست در ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat-1468399646Ca2b816ef6d
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
لینک کانال های ما در تلگرام ↙️
1⃣@fadaiyyann
2⃣@FadaiuannEmamKhamenei
3⃣@garargahshohada
4⃣@katehvelayat
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#انتشار_با_لینک_گروه✅
🌷 #هر_روز_با_شهدا
.....#به_رنگ_خدا
🌷در عمليات بدر به عنوان کمک آر.پی.جیزن جمعى، از براى لشکر ۷ ولیعصرِ گردان مالک اشتر خوزستان بودم. خیلی به شهادت و انگیزه شهدا برای رسیدن به رستگاری کنجکاو بودم و روح و روانم تسخیر اين موضوع شده بود. ما موج سوم عملیات بدر بودیم، که قرار بود وارد عمل بشیم. دم غروب بود، رو اسکله داشتم نگاه میچكردم که با قایق مجروحين و شهدا رو میآوردند. تو همون حال اون چیزی که آرزو داشتم، نشونم دادن. شهیدی رو آوردند که از ناحیه پشت سر، مورد اصابت قرار گرفته بود....
🌷روی شهید رو که امدادگر به طرف من چرخوند، چنان نوری از صورت آن عزیز خدا ساطع شده بود که انگار ماه شب چهارده بود! زبانم لال شده بود و توان تکان خوردن و حتى اشاره كردن از من گرفته شده بود. از آن بالاتر چيزى كه من رو مسحور خودش كرده بود، لبخند بسیار زیبا و دلنشينى بود كه روى لبهاى اين شهيد خودنمايى میكرد. لبخندى به رنگ خدا....
🌷وقتی روی آن عزيز خدا رو پوشاندند و بردند، زبانم باز شد و به دوستم گفتم که نتونستم اون همه زيبايى رو بهت بگم. گفت: آن مسأله خواست خدا بوده و براى شما در نظر گرفته شده و قرار نبود ديگران ببینند. در همين عملیات (عمليات بدر) برادرم به شهادت رسید و خودم هم طعم شيرين جانبازى را چشيدم.
راوی: جانباز سرافراز علی محمد شیرعلی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
.....#به_رنگ_خدا
🌷در عمليات بدر به عنوان کمک آر.پی.جیزن جمعى، از براى لشکر ۷ ولیعصرِ گردان مالک اشتر خوزستان بودم. خیلی به شهادت و انگیزه شهدا برای رسیدن به رستگاری کنجکاو بودم و روح و روانم تسخیر اين موضوع شده بود. ما موج سوم عملیات بدر بودیم، که قرار بود وارد عمل بشیم. دم غروب بود، رو اسکله داشتم نگاه میچكردم که با قایق مجروحين و شهدا رو میآوردند. تو همون حال اون چیزی که آرزو داشتم، نشونم دادن. شهیدی رو آوردند که از ناحیه پشت سر، مورد اصابت قرار گرفته بود....
🌷روی شهید رو که امدادگر به طرف من چرخوند، چنان نوری از صورت آن عزیز خدا ساطع شده بود که انگار ماه شب چهارده بود! زبانم لال شده بود و توان تکان خوردن و حتى اشاره كردن از من گرفته شده بود. از آن بالاتر چيزى كه من رو مسحور خودش كرده بود، لبخند بسیار زیبا و دلنشينى بود كه روى لبهاى اين شهيد خودنمايى میكرد. لبخندى به رنگ خدا....
🌷وقتی روی آن عزيز خدا رو پوشاندند و بردند، زبانم باز شد و به دوستم گفتم که نتونستم اون همه زيبايى رو بهت بگم. گفت: آن مسأله خواست خدا بوده و براى شما در نظر گرفته شده و قرار نبود ديگران ببینند. در همين عملیات (عمليات بدر) برادرم به شهادت رسید و خودم هم طعم شيرين جانبازى را چشيدم.
راوی: جانباز سرافراز علی محمد شیرعلی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بسم رب الشهدا
گزارش شهید حامد جوانی از فعالیت های سوریه به زبان طنز 🌹
#سالروزولادت....🌸🌸🎉🌸🌸
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
گزارش شهید حامد جوانی از فعالیت های سوریه به زبان طنز 🌹
#سالروزولادت....🌸🌸🎉🌸🌸
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔰 حاج قاسم سلیمانی؛
تا زندهام نمی خواهـم از مـن
چیزی نوشـته شـود، چـون ما
انسانیم و در معـرض
خـودپسندی قـرار میگیریم،
شھادت نصیبم شود،
بعـد از شھادتم هـر چه از مـن
خواستید بنویسید..
تا زندهام نمی خواهـم از مـن
چیزی نوشـته شـود، چـون ما
انسانیم و در معـرض
خـودپسندی قـرار میگیریم،
شھادت نصیبم شود،
بعـد از شھادتم هـر چه از مـن
خواستید بنویسید..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰جنایات هولناک داعش
شهید حاجقاسم سلیمانی: پدیده داعش و پدیده تکفیر (شکل عام و خاص آن داعش) در تاریخ جهان یک پدیده کم نظیری از نوع جنایت بود.
📎 بهمناسبت ایام آزادسازی بوکمال و پایان سیطره داعش
شهید حاجقاسم سلیمانی: پدیده داعش و پدیده تکفیر (شکل عام و خاص آن داعش) در تاریخ جهان یک پدیده کم نظیری از نوع جنایت بود.
📎 بهمناسبت ایام آزادسازی بوکمال و پایان سیطره داعش
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#طراح_زبده
🌷فرید همیشه در حال شناسایی مناطق بود. هر بار که به نقشههای دشمن پی میبرد، سعی در خنثی کردن آنها داشت. یکبار به سنگر آمد و گفت: «نیروهای دشمن خاکریزهای مثلثی شکل تشکیل دادهاند. این طرح جدیدی است که آنها اجرا کردهاند. ستون دشمن با کوچکترین عکسالعملی نیروهای ما را محاصره میکند. ما باید قبل از حمله، لودرها و بولدوزرها را به یک ستون آرایش دهیم.
🌷....بعد از زدن خاکریز انحرافی، دستگاهها را خاکریز به خاکریز به جلو هدایت میکنیم تا به نزدیک آنها برسیم. آن موقع کار بچههای رزمنده شروع میشود.» صدای تحسین نیروها در فضا پخش شد. خاکریزها را در شبهای پیش شناسایی کرده بودند. با این نقشه فرید، میتوانستند به جنگ دشمن بروند. حملهها و نقشههای فریدنیا بینظیر بود؛ جهادگری که تلاش میکرد تا به هدفش که برتری اسلام بود برسد.
🌹خاطره ای به یاد جهادگر شهید فرید فریدنیا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#طراح_زبده
🌷فرید همیشه در حال شناسایی مناطق بود. هر بار که به نقشههای دشمن پی میبرد، سعی در خنثی کردن آنها داشت. یکبار به سنگر آمد و گفت: «نیروهای دشمن خاکریزهای مثلثی شکل تشکیل دادهاند. این طرح جدیدی است که آنها اجرا کردهاند. ستون دشمن با کوچکترین عکسالعملی نیروهای ما را محاصره میکند. ما باید قبل از حمله، لودرها و بولدوزرها را به یک ستون آرایش دهیم.
🌷....بعد از زدن خاکریز انحرافی، دستگاهها را خاکریز به خاکریز به جلو هدایت میکنیم تا به نزدیک آنها برسیم. آن موقع کار بچههای رزمنده شروع میشود.» صدای تحسین نیروها در فضا پخش شد. خاکریزها را در شبهای پیش شناسایی کرده بودند. با این نقشه فرید، میتوانستند به جنگ دشمن بروند. حملهها و نقشههای فریدنیا بینظیر بود؛ جهادگری که تلاش میکرد تا به هدفش که برتری اسلام بود برسد.
🌹خاطره ای به یاد جهادگر شهید فرید فریدنیا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥یک سال در بهشت
🔹اولین سالگرد شهادت شهدای مدافع امنیت؛
شهید دانیال رضازاده و شهید حسین زینال زاده گرامیباد.
🔹اولین سالگرد شهادت شهدای مدافع امنیت؛
شهید دانیال رضازاده و شهید حسین زینال زاده گرامیباد.
🔰 اجکت نکرد تا هواپیمایش به روستا نخورد
صبح روز بیست و یکم فروردین ماه سال۱۳۹۰، سیدعلی به عنوان «استادخلبان» و بازرگانفر به عنوان «کمک خلبان» با هواپیمای آموزشی پریدند، تا بر سر آبهای نیلگون خلیج فارس رفتند و در حال برگشت بودند که هواپیما دچار نقص فنی شد، سیدعلی با مهارت بالا، هواپیما را تا نزدیکیهای شیراز کشاند، هواپیما دیگر در حال سقوط بود و کار از کار گذشته بود و وقت آن رسیده بود که سیدعلی اجکت کند، ولی به دلیل اینکه هواپیما بر سر خانههای روستای نظرآباد در منطقه سروستان شیراز رسیده بود، این کار نکرد، اهالی نظرآباد میگفتند: «به قدری هواپیما، نزدیک به زمین شده بود که ما در حال فرار از خانههایمان بودیم، ولی در یک لحظه سر هواپیما به سمت آسمان و به سوی کوههای اطراف روستا رفت، سقوط کرد و منفجر شد.
صبح روز بیست و یکم فروردین ماه سال۱۳۹۰، سیدعلی به عنوان «استادخلبان» و بازرگانفر به عنوان «کمک خلبان» با هواپیمای آموزشی پریدند، تا بر سر آبهای نیلگون خلیج فارس رفتند و در حال برگشت بودند که هواپیما دچار نقص فنی شد، سیدعلی با مهارت بالا، هواپیما را تا نزدیکیهای شیراز کشاند، هواپیما دیگر در حال سقوط بود و کار از کار گذشته بود و وقت آن رسیده بود که سیدعلی اجکت کند، ولی به دلیل اینکه هواپیما بر سر خانههای روستای نظرآباد در منطقه سروستان شیراز رسیده بود، این کار نکرد، اهالی نظرآباد میگفتند: «به قدری هواپیما، نزدیک به زمین شده بود که ما در حال فرار از خانههایمان بودیم، ولی در یک لحظه سر هواپیما به سمت آسمان و به سوی کوههای اطراف روستا رفت، سقوط کرد و منفجر شد.
📜روایتی از زندگی
شهید مدافعحرم مهدی موحدنیا
🔹شهید مهدی موحدنیا ۱۸ فروردین سال ۱۳۶۶ در شهرستان سبزوار چشم به جهان گشود؛ پس از گذراندن دوران تحصیلی در سبزوار ، تحصیلاتش را با اَخذ كارشناسی رشته مهندسی تكنولوژی برق قدرت به پایان رساند.
🔸مهدی در عرصه فرهنگی هم جزو پیشتازان دیار سربداران بود؛ او از بسیجیان فعال پایگاه مقاومت بسیج شهید ابراهیم شجیعی سبزوار بود ؛ برپایی و علمكردن عمود تكیههای مراسمات عزاداری ، ایستگاههای فرهنگی و صلواتی ، یادوارههای شهدا ، برگزاركننده و حاضربودن در گروههای جهادی و خدمترسانی به مناطق محروم و اعزام و شركت در اردوهای مناطق جنگی راهیان نور تنها قسمت كوچكی از کارنامهی این شهید بزرگوار است.
🔹شهید موحدنیا پس از پایان تحصیلات وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد؛ با پیگیری زیاد در سال۱۳۹۵ به سپاه قدس در تهران منتقل و در لشکر فاطمیون مشغول به کار شد.
🔸پس از مدت كوتاهی با جریان منحوس تكفیری در كشورهای همسایه مواجه شد؛ مهدی كه نمیتوانست حتی صدای پلیدان تكفیری را در رسانهها تحمل كند چه رسد به حضور آن داعشیهای پستفطرت در حریم آلالله، زره رزم بر تن كرد و با وجود اینكه صاحبِ خانواده و همسرش باردار بود، به میادین نبرد حق علیه كفر پا گذاشت.
🔹مهدی در هشتماسفند۹۵ برای اولین بار به سوریه اعزام شد؛ چند روز بعد از اولین اعزامش، پدرش به رحمت خدا رفت؛ او چند روز قبل از تولد فرزندش به خانه بازگشت و بچه که به دنیا آمد، نام او را ابوالفضل گذاشت و بعد از چندروز دوباره به سوریه اعزام گشت؛ طی یکسال، مهدی موحدنیا چهاربار به سوریه اعزام شد و در آنجا با نام جهادی "صالح" فرماندهی میکرد و مسئولیت اطلاعات عملیات لشکر فاطمیون را برعهده داشت.
🔸شهید مهدی موحدنیا در آخرین اعزامش در عملیات آزادسازی بوکمال سوریه شرکت داشت؛ سرانجام شهید مهدی موحدنیا عصر روز ۲۷آبان۱۳۹۶ مصادف با شب شهادت امام رضا علیهالسلام، در منطقه البوکمال سوریه در محاصره نیروهای تکفیری گرفتار شد و توسط تکتیرانداز داعشی مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید؛ پیکر پاک این شهید بزرگوار پس از تشییعی باشکوه در آستان مقدس شهیدان سبزوار آرام گرفت.
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
شهید مدافعحرم مهدی موحدنیا
🔹شهید مهدی موحدنیا ۱۸ فروردین سال ۱۳۶۶ در شهرستان سبزوار چشم به جهان گشود؛ پس از گذراندن دوران تحصیلی در سبزوار ، تحصیلاتش را با اَخذ كارشناسی رشته مهندسی تكنولوژی برق قدرت به پایان رساند.
🔸مهدی در عرصه فرهنگی هم جزو پیشتازان دیار سربداران بود؛ او از بسیجیان فعال پایگاه مقاومت بسیج شهید ابراهیم شجیعی سبزوار بود ؛ برپایی و علمكردن عمود تكیههای مراسمات عزاداری ، ایستگاههای فرهنگی و صلواتی ، یادوارههای شهدا ، برگزاركننده و حاضربودن در گروههای جهادی و خدمترسانی به مناطق محروم و اعزام و شركت در اردوهای مناطق جنگی راهیان نور تنها قسمت كوچكی از کارنامهی این شهید بزرگوار است.
🔹شهید موحدنیا پس از پایان تحصیلات وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد؛ با پیگیری زیاد در سال۱۳۹۵ به سپاه قدس در تهران منتقل و در لشکر فاطمیون مشغول به کار شد.
🔸پس از مدت كوتاهی با جریان منحوس تكفیری در كشورهای همسایه مواجه شد؛ مهدی كه نمیتوانست حتی صدای پلیدان تكفیری را در رسانهها تحمل كند چه رسد به حضور آن داعشیهای پستفطرت در حریم آلالله، زره رزم بر تن كرد و با وجود اینكه صاحبِ خانواده و همسرش باردار بود، به میادین نبرد حق علیه كفر پا گذاشت.
🔹مهدی در هشتماسفند۹۵ برای اولین بار به سوریه اعزام شد؛ چند روز بعد از اولین اعزامش، پدرش به رحمت خدا رفت؛ او چند روز قبل از تولد فرزندش به خانه بازگشت و بچه که به دنیا آمد، نام او را ابوالفضل گذاشت و بعد از چندروز دوباره به سوریه اعزام گشت؛ طی یکسال، مهدی موحدنیا چهاربار به سوریه اعزام شد و در آنجا با نام جهادی "صالح" فرماندهی میکرد و مسئولیت اطلاعات عملیات لشکر فاطمیون را برعهده داشت.
🔸شهید مهدی موحدنیا در آخرین اعزامش در عملیات آزادسازی بوکمال سوریه شرکت داشت؛ سرانجام شهید مهدی موحدنیا عصر روز ۲۷آبان۱۳۹۶ مصادف با شب شهادت امام رضا علیهالسلام، در منطقه البوکمال سوریه در محاصره نیروهای تکفیری گرفتار شد و توسط تکتیرانداز داعشی مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید؛ پیکر پاک این شهید بزرگوار پس از تشییعی باشکوه در آستان مقدس شهیدان سبزوار آرام گرفت.
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#خاطرات_شهید
💠نمازشب
●شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم حاج آقاگفت:می خواهیم بریم سفر، توشب بیاخونه مون بخواب. بدزمستانی بود.
سردبود. زودخوابیدم. ساعت حدودا 2 بود، در زدند، فکرکردم خیالاتی شده ام. درراکه بازکردم دیدم آقامهدی وچندتا از دوستانش ازجبهه آمده اند.
●آنقدرخسته بودندکه نرسیده خوابشان برد. هواهنوزتاریک بودکه باز صدایی شنیدم، انگار کسی ناله می کرد. ازپنجره که نگاه کردم دیدم آقامهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ورفته به سجده...
#شهید_مهدی_زین_الدین
#سالروز_شهادت...🕊🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💠نمازشب
●شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم حاج آقاگفت:می خواهیم بریم سفر، توشب بیاخونه مون بخواب. بدزمستانی بود.
سردبود. زودخوابیدم. ساعت حدودا 2 بود، در زدند، فکرکردم خیالاتی شده ام. درراکه بازکردم دیدم آقامهدی وچندتا از دوستانش ازجبهه آمده اند.
●آنقدرخسته بودندکه نرسیده خوابشان برد. هواهنوزتاریک بودکه باز صدایی شنیدم، انگار کسی ناله می کرد. ازپنجره که نگاه کردم دیدم آقامهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ورفته به سجده...
#شهید_مهدی_زین_الدین
#سالروز_شهادت...🕊🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
✨میگن نوزادان از بهشت به زمین می آیند!
🍃بهمن ۱٣۶٢ بعد از اینکه علیرضاجیلانی عمو، با #شهادت به بهشت رفت، علیرضا جیلانی برادر زاده #زمینی شد و اینچنین جایشان را باهم عوض کردند.
🍃۱۵ ساله بود که نام هیئتی که برای #جوانان تاسیس کردن را "هیئت فاطمیون" گذاشت بس که#عاشق حضرت زهرا بود و به ایشان ارادت داشت.
🍃از ابتدا نیروی س.پ.ا.ه ق.د.س نبود و نیروی بسیجی بود و داوطلبانه به #سوریه اعزام شد. شب شهادتش، در آخرین نوار ارسالی از سوریه صراحتاً شهادت خود را خبر می دهد و به دوستانش می گوید: احساس می کنم این دفعه با دفعات قبل متفاوت است؛ احساس می کنم در #بهشت دارد روی من باز می شود و یقین دارم این سفر، سفر آخر من است و از دوستانش طلب #حلالیت می کند.
🍃شهید در قسمتی از#وصیت_نامه اش چنین آورده: خدا میداند هروقت که به برگشت فکر میکنم #دنیا برایم تیره و تار میشود آخر این راه، این راه به این بزرگی و عظیمی باید برگشت داشته باشد، خداوکیلی قدرت برگشت و تحمل دنیا را نداشتم. درست که شیرینی هایی مثل شما و پدر و مادرم و خواهر و برادرم را برایم داشته ولی این سفر برایم بدون #بازگشت است چون در مقابلم چیزی هست که به مانند #دریا بوده و دنیا یک قطره ناچیز!
🍃در آخر میدانم که سخت است برای خانوادهام اما من به #مادرم(حضرت زهرا) اقتدا کردم و نمیخواهم چیزی از من بماند پس خواهش میکنم سنگ قبر عمو #علیرضا را عوض کنید و بنویسید (شهیدان علیرضا جیلان) این کار کمتر فضا را برای من ناچیز اشغال میکند. یه دلیل دیگه هم داره و اینکه من همیشه عاشق #گلزار_شهدا بودم چه افتخاری بالاتر از اینکه اینجا اسم من هم باشه.
🍃شهید علیرضا جیلان در تاریخ بیست و هشتم آبان ۱٣٩۶ بعد از چندین بار #مجروحیت در عملیات آزادسازی بوکمال آسمانی شد و در تاریخ شنبه ۴ آذرماه ۱۳۹۶ با همراهی خیل عظیم مردم آرام گرفت و به آرزوی خود رسید.
🍃حالا گلزار شهدای #بروجن میزبان دو علیرضا جیلان است که مردم به رشادت و شجاعت ازشان یاد می کنند.
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علیرضا_جیلان
📅تاریخ تولد : ۲۸ بهمن ۱۳۶۲
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۶
🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر بروجن
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
✨میگن نوزادان از بهشت به زمین می آیند!
🍃بهمن ۱٣۶٢ بعد از اینکه علیرضاجیلانی عمو، با #شهادت به بهشت رفت، علیرضا جیلانی برادر زاده #زمینی شد و اینچنین جایشان را باهم عوض کردند.
🍃۱۵ ساله بود که نام هیئتی که برای #جوانان تاسیس کردن را "هیئت فاطمیون" گذاشت بس که#عاشق حضرت زهرا بود و به ایشان ارادت داشت.
🍃از ابتدا نیروی س.پ.ا.ه ق.د.س نبود و نیروی بسیجی بود و داوطلبانه به #سوریه اعزام شد. شب شهادتش، در آخرین نوار ارسالی از سوریه صراحتاً شهادت خود را خبر می دهد و به دوستانش می گوید: احساس می کنم این دفعه با دفعات قبل متفاوت است؛ احساس می کنم در #بهشت دارد روی من باز می شود و یقین دارم این سفر، سفر آخر من است و از دوستانش طلب #حلالیت می کند.
🍃شهید در قسمتی از#وصیت_نامه اش چنین آورده: خدا میداند هروقت که به برگشت فکر میکنم #دنیا برایم تیره و تار میشود آخر این راه، این راه به این بزرگی و عظیمی باید برگشت داشته باشد، خداوکیلی قدرت برگشت و تحمل دنیا را نداشتم. درست که شیرینی هایی مثل شما و پدر و مادرم و خواهر و برادرم را برایم داشته ولی این سفر برایم بدون #بازگشت است چون در مقابلم چیزی هست که به مانند #دریا بوده و دنیا یک قطره ناچیز!
🍃در آخر میدانم که سخت است برای خانوادهام اما من به #مادرم(حضرت زهرا) اقتدا کردم و نمیخواهم چیزی از من بماند پس خواهش میکنم سنگ قبر عمو #علیرضا را عوض کنید و بنویسید (شهیدان علیرضا جیلان) این کار کمتر فضا را برای من ناچیز اشغال میکند. یه دلیل دیگه هم داره و اینکه من همیشه عاشق #گلزار_شهدا بودم چه افتخاری بالاتر از اینکه اینجا اسم من هم باشه.
🍃شهید علیرضا جیلان در تاریخ بیست و هشتم آبان ۱٣٩۶ بعد از چندین بار #مجروحیت در عملیات آزادسازی بوکمال آسمانی شد و در تاریخ شنبه ۴ آذرماه ۱۳۹۶ با همراهی خیل عظیم مردم آرام گرفت و به آرزوی خود رسید.
🍃حالا گلزار شهدای #بروجن میزبان دو علیرضا جیلان است که مردم به رشادت و شجاعت ازشان یاد می کنند.
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علیرضا_جیلان
📅تاریخ تولد : ۲۸ بهمن ۱۳۶۲
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۶
🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر بروجن
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•