Telegram Web
Forwarded from پیرانکده (Ghiasi)
📍افسانه‌های ازوپ

سگی که به شکار شیر رفت

سگی هنگام شکار شیری را دید، به شوق گرفتنِ آن سر در پیَش نهاد. اما شیر رویش را به سوی سگ برگرداند و غرشی سهمگین سر داد، چهارپای شکارچی به هراس افتاد و پا به گریز نهاد. روباهی او را دید و گفت: «تو را چه شده؟ باد در سرت افتاده است؟ به شکار شیری می‌روی که تاب غرشش را هم نداری!»
این داستان به ما می‌آموزاند که مردان کله‌شق به امید پیروزی، با توانمندتر از خود درمی‌افتند، اما وقتی رودررو می‌شوند، جز شکست بهره‌ای نمی‌برند.

[بازگردانده از افسانۀ ١٨٧ مجموعۀ چمبری
مرتضی غیاثی]
@archaioterion
Forwarded from امتداد
گزارشی درباره وضعیت روانی جامعه در روزهای پس از آتش‌‏بس میان ایران و اسرائیل

روان‌‏های جنگ‌‏زده


✍🏻هم‌میهن- نسیم سلطان‌بیگی


🔹 آویشن از همان شبی که جنگ شروع شد از حرف‌زدن افتاد. یک هفته از آتش‌‏بس می‌‏گذرد اما همچنان آویشن ۹ ساله نتوانسته حرف بزند. برسام سه‌ساله شب‌‏ها پتو را روی سرش می‌‏کشد، دیگر تنهایی نمی‌‏خوابد و روزها، از صدای اذان می‌‏ترسد و از دویدن پسربچه همسایه در طبقه بالا. سهیلای ۴۰ ساله نمی‌‏تواند تصویری از آینده در ذهن‌اش بسازد چون «ممکن است همه‌چیز خراب شود.»

🔹 در سر الهام هنوز هم صدای بمب می‌‏آید؛ هر شب، هر نیم‌‏ساعت یک‌بار. از خواب می‌‏پرد و دوباره می‌‏خوابد و دوباره بمب: «هر شب که می‌خوابم، هر نیم ساعت یک‌بار، با صدای وحشتناک بمب از خواب می‌‏پرم، بعد می‌‏بینم چیزی نیست و دوباره می‌خوابم. دوباره نیم‌ساعت بعدش بمب می‌زنند، دوباره می‌‏پرم و تا صبح را اینطوری سپری می‌کنم.»

🔹 خانه‌ی آن‌ها در خیابان پاتریس لومومبا بود، کوچه آبشوری که همان شب اول مورد اصابت قرار گرفت. علی، پسرخاله آویشن است و درباره آن‌شب می‌‏گوید: «کوچه آبشوری عرض کمی دارد. خانه‌‏ای که مورد اصابت قرار گرفت، روبه‌روی خانه خاله من بود. آن شب آنها در پذیرایی خوابیده بودند. پنجره‌‏های پذیرایی رو به کوچه بود و فاصله کمی بین سر آنها و جایی که شیشه‌‏ها شکسته شد وجود داشت.» آویشن از همان لحظه دیگر حرف نزد.

🔹 آنها باید در خانه می‌‏ماندند تا آواربرداری انجام شود. بعد از سه‌روز خانه جنگ‌‏زده‌‏شان را به سمت شهریار ترک می‌‏کنند و به جمع خانواده می‌‏پیوندند اما آویشن همچنان هم حرف نمی‌‏زند. تمام تلاش‌‏های خاله، مادربزرگ، پدر و مادرش برای به حرف آوردنش بی‌‏نتیجه می‌‏ماند و حالا سه‌روز است که آنها گفتار درمانی را آغاز کرده‌اند، به این امید که واژه‌‏ها به گلوی آویشن برگردند.

🔹 برسام هم جنگ را در خواب دید. نصف‌شب که از خواب پریدند به خانه دایی‌‏اش رفتند و او کنار فرزند سه‌ماهه دایی‌‏اش به خواب رفت؛ آنها سه‌روز پس از شروع جنگ، تهران را ترک می‌‏کنند و حالا هم سه‌روز است که به تهران برگشته‌اند: «پسرم پتو را روی سرش می‌‏کشد و همسایه طبقه بالا که راه می‌‏رود، می‌‏گوید مامان صدای چیه؟ بمبه؟ بمبه؟» ماندن سه‌روزه در فضای جنگ کافی بوده تا روان کوچک و دست‌نخورده او با جنگ‌‏زدگی درهم‌تنیده شود: «نسبت به هر صدایی که از طبقه بالا می‌‏آید، واکنش می‌‏دهد و این درحالی‌است که قبل‌‏تر هم این صداها بود اما واکنشی…

🔸متن کامل
#امتداد
@emtedadnet
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی) (Ahmad Zeidabadi)
چه وحشتناک!
گویا مهدی محمدی مشاور رئیس مجلس این تصویر را به عنوان تهدیدی علیه اسرائیل منتشر کرده است.
مشکل این کار فقط تعارض آن با سیاست رسمی نظام مبنی بر حرمت شرعی تولید و استفاده از سلاح هسته‌ای و ایجاد زمینه‌ای برای پیشبرد سیاست تبلیغی اسرائیل نیست، بلکه نقاط تعیین‌شده برای هدف قرار گرفتن هم هست!
در این تصویر، بمب‌های هسته‌ای درست کرانهٔ‌باختری و بیت‌المقدس را مورد هدف قرار داده است !
همهٔ این هزینه‌ها قرار بود به قصد رهایی فلسطینی‌ها از اشغال اسرائیل و آزادی بیت‌المقدس پرداخته شود یا برای نابودی هر دوی آنها با کیفیتی که آقای محمدی ترسیم کرده است؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
2025/07/13 09:21:30
Back to Top
HTML Embed Code: