گرترود استاین در مقایسهُ نبوغ راستین با تظاهر به نبوغ میگوید:
* سالهای افول، پاریس دههی ۱۹۳۰، نوشتهی ویلیام وایزر، ترجمهی رضا رضایی، ص ۶۵.
#هومن_پناهنده
@gashthaa
پیکاسو فقط چیزی دیگر را میبیند، واقعیتی دیگر را. پیچیدهسازی همیشه کار آسانی است اما نگاهی متفاوت از نگاه همهی دنیا بسیار کمیاب است. به همین دلیل نوابغ بسیار کمیابند.*
* سالهای افول، پاریس دههی ۱۹۳۰، نوشتهی ویلیام وایزر، ترجمهی رضا رضایی، ص ۶۵.
#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from جمهوری فلسفه و ادبیات
.
🔹نشست «نقد و بررسی کتاب سالهای افول (پاریس دهۀ ۱۹۳۰)»
با حضور:
رضا رضایی
هومن پناهنده
حسین فراستخواه
دبیر نشست: امید کریمزاده
🔹پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹-۱۷ (افزودن به تقویم گوگل)
🔹تهران، خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهٔ نایبی، پلاک ۲۳ (نقشهٔ گوگل)
پاریس سالهای دههٔ ۳۰ تضادی شگفت را در خود نهان میکرد. ازیکسو تا پایان همین دهه غول جنگ از شیشهٔ تنگ فاشیسم هیتلری بیرون میجهید و اروپا را شعلهور میساخت و پاریس را در کام میکشید؛ ازسویدیگر اما پاریس دلبریهای دههٔ پیش را همچنان در خود داشت، جمع شگفتآوری از روشنفکران و هنرمندان در پاریس بودند، «موسیقی جاز در شبهایش طنین میانداخت، رئالیسم اوج میگرفت، مد و طراحی لباس پوست میانداخت و جیمز جویس با بیداری فینیگانها ادبیات مدرن را دوباره تعریف میکرد».
کتاب سالهای افول داستان شهری است در آستانهٔ سقوط و مملو از زیبایی. روایتی خوشخوان از رویدادهایی که به انقلاب هنری آن دوره خوراک رساندند و به سقوط پاریس و اشغال آن بهدست نازیها در سال ۱۹۴۰ در جنگ جهانی دوم ختم شدند.
«جمهوری فلسفه و ادبیات»
🔹نشست «نقد و بررسی کتاب سالهای افول (پاریس دهۀ ۱۹۳۰)»
با حضور:
رضا رضایی
هومن پناهنده
حسین فراستخواه
دبیر نشست: امید کریمزاده
🔹پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹-۱۷ (افزودن به تقویم گوگل)
🔹تهران، خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهٔ نایبی، پلاک ۲۳ (نقشهٔ گوگل)
پاریس سالهای دههٔ ۳۰ تضادی شگفت را در خود نهان میکرد. ازیکسو تا پایان همین دهه غول جنگ از شیشهٔ تنگ فاشیسم هیتلری بیرون میجهید و اروپا را شعلهور میساخت و پاریس را در کام میکشید؛ ازسویدیگر اما پاریس دلبریهای دههٔ پیش را همچنان در خود داشت، جمع شگفتآوری از روشنفکران و هنرمندان در پاریس بودند، «موسیقی جاز در شبهایش طنین میانداخت، رئالیسم اوج میگرفت، مد و طراحی لباس پوست میانداخت و جیمز جویس با بیداری فینیگانها ادبیات مدرن را دوباره تعریف میکرد».
کتاب سالهای افول داستان شهری است در آستانهٔ سقوط و مملو از زیبایی. روایتی خوشخوان از رویدادهایی که به انقلاب هنری آن دوره خوراک رساندند و به سقوط پاریس و اشغال آن بهدست نازیها در سال ۱۹۴۰ در جنگ جهانی دوم ختم شدند.
«جمهوری فلسفه و ادبیات»
Forwarded from مجمع دیوانگان
لحظهی آفرینشِ مرگ
#A 338
آرمان امیری @ArmanParian - کلیپ پیوست این پست، یک عاشقانه تراژیک است که شاید آن را با صدای «عارف» شنیده باشید. متن شعر، لحظه سوزناک جدایی عاشق و معشوق است، اما ما دلیل این جدایی را متوجه نمیشویم. ظاهرا نه تنها عاشق از صمیم قلب معشوق را دوست دارد، بلکه چشمان اشکبار معشوق نیز از دوجانبه بودن این عشق حکایت میکند. بدین ترتیب، شاید دهها سال است که این ترانه خوانده و شنیده شده باشد، بدون اینکه مشخص شود دلیل این جدایی چیست. دلیلی که شباهتی عجیب به یک ترانه ماندگار دیگر دارد.
ترانه معروف «مرا ببوس» با صدای «حسن گلنراقی» در خاطره ایرانیان ماندگار شده است؛ در زیبایی ترانه و اجرای آن شکی نیست، اما شاید یکی دیگر از عوامل شهرت و محبوبیت ترانه، برخی حواشی و روایتهایی حول آن باشند. ادعاهایی مبنی بر اینکه این عاشقانه تراژیک پیوندی با کودتای ۲۸ مرداد دارد و از زبان افسری سروده شده که به دست کودتاگران سال ۳۲ اعدام شده است. گویا این روایتها معتبر نیستند و من هم تخصصی در صحتسنجی دقیق آنها ندارم، نکته مهم برای من فقط شباهت موضوع آن با ترانه پیوست است: باز هم یک وداع تلخ میان عاشق و معشوق که همچنان دلیل آن مشخص نبوده، اما وقتی روایتهای مربوط به اعدام و کودتا از راه رسیده، به شدت به دل مخاطب نشسته است؛ در واقع، این روایتها توانستهاند به سوال مهم «چرا از هم جدا میشوند؟»، پاسخ تراژیکی بدهند که روح شاعرانه و عاشقانه ایرانیان را به نوستالژی مقاومت در برابر کودتا و استبداد پیوند میزند.
بدین ترتیب، شاید ترانه قدیمی جناب عارف هم میتوانست سرنوشت و شهرت به کلی متفاوتی پیدا کند، اگر نام شاعر آن و در نتیجه، بهانه سرودناش زودتر مشخص و معروف میشد؛ چرا که «انوش صالحی» در کتاب بسیار خواندنی و محققانه «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» به نقل از «اصغر منجمی» از دوستان نزدیک شعاعیان مدعی میشود که شاعر اصلی این ترانه، شعاعیان، این چریک نامآشنای دهه پنجاه بوده است.
به روایت صالحی، مصطفی این شعر را در سال ۱۳۴۹ و زمانی که قصد داشت از معشوق خود جدا شده و قدم در راه مبارزه مسلحانه بگذارد سروده است و جالبتر اینکه گویا از منجمی خواسته تا این راز را فاش نکند. از این نظر شاید پیمانشکنی جناب منجمی شبیه به عهدشکنی «ماکس برود» دوست مورد اعتماد «کافکا» باشد که بر خلاق قولی که به او داده بود آثارش را نسوزاند. به هر حال گمان میکنم این روایت، حداقل یک پاسخ قابل قبول به متن شعر میدهد و با چنین رویکردی اگر دوباره به سراغ ترانه برویم، این لحظه وداع سوزناک حس و حال متفاوتی به خود میگیرد.
این یادداشت کوتاه با این مقدمه متفاوت، بیشک فرصتی برای تحلیل مبارزات چریکی علیه رژیم پهلوی نیست. نقد و نگاه من هم به ویژه به چپگرایی چریکها و حتی روشنفکران دهه پنجاه به جای خود باقی است؛ اما با توجه به ارادت و علاقه ویژهای که به شخصیت دوستداشتنی، صادق و انسانی مصطفی شعاعیان دارم، در مرور سرگذشت تراژیک او، لحظه سرودن این شعر را بزرگترین نقطه عطف، و البته نقطه سقوط میدانم.
به باور من، والاترین و اصلیترین هدف مبارزه علیه استبداد، قطعا دفاع و گرامیداشت زندگی است. به تعبیر زیبای میرحسین در بیانیه شماره ۱۳، «مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است». بدین ترتیب، چه بهتر که این امکان را فراهم کنیم که بتوانیم مبارزه را به زیست روزمره خود پیوند بدهیم و به قول معروف «مبارزه را زندگی کنیم». اما اگر به هر دلیلی، یک زمانی احساس کردیم که میان مبارزه با زندگی تضادی وجود دارد که باید یکی را انتخاب کنیم، این زندگی نیست که باید قربانی مبارزه شود.
فارغ از تمامی تحلیلهای نظری و تاریخی، به نظرم میتوان ایراد کار مصطفی شعاعیان و بسیاری از همنسلهای او را در همین بزنگاه و در همین انتخاب خلاصه کرد: «جایی که زندگی را به قصد مبارزه ترک گفتند». یعنی دقیقا در لحظه آفرینش همین شعر، لحظهای که زندگی مرد و مرگ آغاز شد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
#A 338
آرمان امیری @ArmanParian - کلیپ پیوست این پست، یک عاشقانه تراژیک است که شاید آن را با صدای «عارف» شنیده باشید. متن شعر، لحظه سوزناک جدایی عاشق و معشوق است، اما ما دلیل این جدایی را متوجه نمیشویم. ظاهرا نه تنها عاشق از صمیم قلب معشوق را دوست دارد، بلکه چشمان اشکبار معشوق نیز از دوجانبه بودن این عشق حکایت میکند. بدین ترتیب، شاید دهها سال است که این ترانه خوانده و شنیده شده باشد، بدون اینکه مشخص شود دلیل این جدایی چیست. دلیلی که شباهتی عجیب به یک ترانه ماندگار دیگر دارد.
ترانه معروف «مرا ببوس» با صدای «حسن گلنراقی» در خاطره ایرانیان ماندگار شده است؛ در زیبایی ترانه و اجرای آن شکی نیست، اما شاید یکی دیگر از عوامل شهرت و محبوبیت ترانه، برخی حواشی و روایتهایی حول آن باشند. ادعاهایی مبنی بر اینکه این عاشقانه تراژیک پیوندی با کودتای ۲۸ مرداد دارد و از زبان افسری سروده شده که به دست کودتاگران سال ۳۲ اعدام شده است. گویا این روایتها معتبر نیستند و من هم تخصصی در صحتسنجی دقیق آنها ندارم، نکته مهم برای من فقط شباهت موضوع آن با ترانه پیوست است: باز هم یک وداع تلخ میان عاشق و معشوق که همچنان دلیل آن مشخص نبوده، اما وقتی روایتهای مربوط به اعدام و کودتا از راه رسیده، به شدت به دل مخاطب نشسته است؛ در واقع، این روایتها توانستهاند به سوال مهم «چرا از هم جدا میشوند؟»، پاسخ تراژیکی بدهند که روح شاعرانه و عاشقانه ایرانیان را به نوستالژی مقاومت در برابر کودتا و استبداد پیوند میزند.
بدین ترتیب، شاید ترانه قدیمی جناب عارف هم میتوانست سرنوشت و شهرت به کلی متفاوتی پیدا کند، اگر نام شاعر آن و در نتیجه، بهانه سرودناش زودتر مشخص و معروف میشد؛ چرا که «انوش صالحی» در کتاب بسیار خواندنی و محققانه «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» به نقل از «اصغر منجمی» از دوستان نزدیک شعاعیان مدعی میشود که شاعر اصلی این ترانه، شعاعیان، این چریک نامآشنای دهه پنجاه بوده است.
به روایت صالحی، مصطفی این شعر را در سال ۱۳۴۹ و زمانی که قصد داشت از معشوق خود جدا شده و قدم در راه مبارزه مسلحانه بگذارد سروده است و جالبتر اینکه گویا از منجمی خواسته تا این راز را فاش نکند. از این نظر شاید پیمانشکنی جناب منجمی شبیه به عهدشکنی «ماکس برود» دوست مورد اعتماد «کافکا» باشد که بر خلاق قولی که به او داده بود آثارش را نسوزاند. به هر حال گمان میکنم این روایت، حداقل یک پاسخ قابل قبول به متن شعر میدهد و با چنین رویکردی اگر دوباره به سراغ ترانه برویم، این لحظه وداع سوزناک حس و حال متفاوتی به خود میگیرد.
این یادداشت کوتاه با این مقدمه متفاوت، بیشک فرصتی برای تحلیل مبارزات چریکی علیه رژیم پهلوی نیست. نقد و نگاه من هم به ویژه به چپگرایی چریکها و حتی روشنفکران دهه پنجاه به جای خود باقی است؛ اما با توجه به ارادت و علاقه ویژهای که به شخصیت دوستداشتنی، صادق و انسانی مصطفی شعاعیان دارم، در مرور سرگذشت تراژیک او، لحظه سرودن این شعر را بزرگترین نقطه عطف، و البته نقطه سقوط میدانم.
به باور من، والاترین و اصلیترین هدف مبارزه علیه استبداد، قطعا دفاع و گرامیداشت زندگی است. به تعبیر زیبای میرحسین در بیانیه شماره ۱۳، «مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است». بدین ترتیب، چه بهتر که این امکان را فراهم کنیم که بتوانیم مبارزه را به زیست روزمره خود پیوند بدهیم و به قول معروف «مبارزه را زندگی کنیم». اما اگر به هر دلیلی، یک زمانی احساس کردیم که میان مبارزه با زندگی تضادی وجود دارد که باید یکی را انتخاب کنیم، این زندگی نیست که باید قربانی مبارزه شود.
فارغ از تمامی تحلیلهای نظری و تاریخی، به نظرم میتوان ایراد کار مصطفی شعاعیان و بسیاری از همنسلهای او را در همین بزنگاه و در همین انتخاب خلاصه کرد: «جایی که زندگی را به قصد مبارزه ترک گفتند». یعنی دقیقا در لحظه آفرینش همین شعر، لحظهای که زندگی مرد و مرگ آغاز شد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Telegram
مجمع دیوانگان
#A 338
لحظهی آفرینشِ مرگ
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
لحظهی آفرینشِ مرگ
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
نقد و بررسی کتاب سالهای افول
.
🔹فایل کامل صوتی نشست «نقد و بررسی کتاب «سالهای افول (پاریس دههٔ 1930)»
🔹با حضور: رضا رضایی (مترجم کتاب)، هومن پناهنده، حسین فراستخواه، و امید کریمزاده
۶ دی ۱۴۰۳
🔸برگزارشده در «جمهوری فلسفه و ادبیات»
«جمهوری فلسفه و ادبیات»
🔹فایل کامل صوتی نشست «نقد و بررسی کتاب «سالهای افول (پاریس دههٔ 1930)»
🔹با حضور: رضا رضایی (مترجم کتاب)، هومن پناهنده، حسین فراستخواه، و امید کریمزاده
۶ دی ۱۴۰۳
🔸برگزارشده در «جمهوری فلسفه و ادبیات»
«جمهوری فلسفه و ادبیات»
Forwarded from زبانشناسی همگانی
امروز ۱۲ دی ماه در تقویم ملی کشور برای نکوداشت شهر فرهنگ، هنر، تاریخ و طبیعت به عنوان «روز رشت» نامگذاری شده است.
رشت، مرکز استان گیلان در دوران صفویه (در دوازدهمین روز از ماه دی) به عنوان مرکز استان گیلان انتخاب شد، اما این شهر بیش از هزاران سال قدمت دارد.
رشت دارای تاریخی غنی است و در گذشته به عنوان «دارالمرز» شناخته میشد و از نظر جغرافیایی به عنوان بازاری مهم و مرکزی تجاری از جمله معاملات نوغان و ابریشم معروف شده بود. از نظر کشاورزی و گردشگری همچنان از قطبهای اول کشور به شمار میآید.
این شهر امروزه به شهر اولینها (اولین شهرداری، شعبه بانک، تئاتر کلاسیک، کتابخانه ملی، راه آهن، داروخانه شبانهروزی، خانه معلولان و سالمندان کشور و...)، شهر بارانهای نقرهای، شهر همیشه بیدار، شهر تاریخ و طبیعت، شهر خلاق خوراکشناسی و... هم معروف است.
🇮🇷 @linguiran
رشت، مرکز استان گیلان در دوران صفویه (در دوازدهمین روز از ماه دی) به عنوان مرکز استان گیلان انتخاب شد، اما این شهر بیش از هزاران سال قدمت دارد.
رشت دارای تاریخی غنی است و در گذشته به عنوان «دارالمرز» شناخته میشد و از نظر جغرافیایی به عنوان بازاری مهم و مرکزی تجاری از جمله معاملات نوغان و ابریشم معروف شده بود. از نظر کشاورزی و گردشگری همچنان از قطبهای اول کشور به شمار میآید.
این شهر امروزه به شهر اولینها (اولین شهرداری، شعبه بانک، تئاتر کلاسیک، کتابخانه ملی، راه آهن، داروخانه شبانهروزی، خانه معلولان و سالمندان کشور و...)، شهر بارانهای نقرهای، شهر همیشه بیدار، شهر تاریخ و طبیعت، شهر خلاق خوراکشناسی و... هم معروف است.
🇮🇷 @linguiran
Forwarded from سخنرانیها
✍️ مریم نصر
🖊 مسجدهایمان را پس بدهید!
@sokhanranihaa
«و یمکن که شریعت اسلام نماز جماعت را بر نماز تنها تفضیل بدین علت نهاده باشد که تا چون در روزی پنج بار مردمان در یک موضع مجتمع شوند با یکدیگر مستأنس گردند، و اشتراک ایشان در عبادات و دیگر معاملات سبب تأکید آن استیناس شود، باشد که از درجه انس به درجه محبت رسد.»
اخلاق ناصری
مادر مادربزرگ و مادر پدربزرگ من «هممسجدی» بودند و همانجا برای دختر و پسرشان قول و قرار ازدواج گذاشتند. مادر بزرگها و پدربزرگهای من هم هرکدام «مسجد مخصوص» به خودشان را داشتند که با اهلاش دوست و اغلب همکار بودند و فکر و منشِ «آقا/امام جماعتش» را قبول داشتند. اغلب هم دستی در ساخت و اداره امور «مسجد مخصوص به خودشان» داشتند.
دیروز پیش مادر بودم. مادر بیشتر از هشتاد سال دارد. میگفت خانهتکانی را شروع کرده چون با توان محدود و وسواسی که دارد اگر از الان شروع نکند تا عید خانه تکانده نمیشود. ولی میگفت خسته شدهام از بس در خانه کار کردهام. میگفت کلافه شده از تکرار کارها و روزها و سالها و تنهایی و بیهم زبانی و تلویزیون هم که... میگفت کار دیگری هم از دستم ساخته نیست و جایی هم نیست که زیاد دور نباشد از خانه و بتوانم بروم. پس از الان, با اینکه میدانم برف و باران خواهد بارید، شروع کردهام به پاک کردن شیشهها!
همه زنهای سالخوردهای که میشناختم و میشناسم تا همین یکی دو دهه پیش مسجد میرفتند، جایی برای عبادت، معاشرت، موانست و محبت. خیلی هایشان دیگر نمیروند؛ چون دیگر مسجدی مخصوص به خودشان ندارند...
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
🖊 مسجدهایمان را پس بدهید!
@sokhanranihaa
«و یمکن که شریعت اسلام نماز جماعت را بر نماز تنها تفضیل بدین علت نهاده باشد که تا چون در روزی پنج بار مردمان در یک موضع مجتمع شوند با یکدیگر مستأنس گردند، و اشتراک ایشان در عبادات و دیگر معاملات سبب تأکید آن استیناس شود، باشد که از درجه انس به درجه محبت رسد.»
اخلاق ناصری
مادر مادربزرگ و مادر پدربزرگ من «هممسجدی» بودند و همانجا برای دختر و پسرشان قول و قرار ازدواج گذاشتند. مادر بزرگها و پدربزرگهای من هم هرکدام «مسجد مخصوص» به خودشان را داشتند که با اهلاش دوست و اغلب همکار بودند و فکر و منشِ «آقا/امام جماعتش» را قبول داشتند. اغلب هم دستی در ساخت و اداره امور «مسجد مخصوص به خودشان» داشتند.
دیروز پیش مادر بودم. مادر بیشتر از هشتاد سال دارد. میگفت خانهتکانی را شروع کرده چون با توان محدود و وسواسی که دارد اگر از الان شروع نکند تا عید خانه تکانده نمیشود. ولی میگفت خسته شدهام از بس در خانه کار کردهام. میگفت کلافه شده از تکرار کارها و روزها و سالها و تنهایی و بیهم زبانی و تلویزیون هم که... میگفت کار دیگری هم از دستم ساخته نیست و جایی هم نیست که زیاد دور نباشد از خانه و بتوانم بروم. پس از الان, با اینکه میدانم برف و باران خواهد بارید، شروع کردهام به پاک کردن شیشهها!
همه زنهای سالخوردهای که میشناختم و میشناسم تا همین یکی دو دهه پیش مسجد میرفتند، جایی برای عبادت، معاشرت، موانست و محبت. خیلی هایشان دیگر نمیروند؛ چون دیگر مسجدی مخصوص به خودشان ندارند...
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
Forwarded from عیدگاه
بدترین چاپ دیوان ناصر خسرو
یکی از کارهای خوبی که استاد مینوی و استاد محقق در تصحیح دیوان ناصر خسرو کردهاند، گذاشتن نشانهی پرسش در کنار بیتهای مشکوک و تردیدانگیز است و اختصاص دادن بخشی در پایان کتاب به توضیح بیتهای مورد شک. نتیجهی کارشان شد بهترین چاپ دیوان ناصر خسرو که انتشارات دانشگاه تهران آن را در سال ۱۳۵۳ به صورت مستقل و در سال ۱۳۵۷ با همکاری دانشگاه مکگیل انتشار داد و دو سه بار دیگر در دههی شصت و هفتاد، چاپ افست آن را راهی بازار کرد.
در یکی از سالهای افول ادامهدار دانشگاه یعنی ۱۳۸۴ دیوان مورد نظر با حروفچینی دوباره و حذف کل نسخهبدلها و بخش توضیح بیتهای مورد تردید، با غلطهای تازه و به صورتی نادرخور و غیر علمی انتشار یافت و چند بار هم پس از آن تجدید چاپ شد. دوستداران ناصر خسرو بدانند که منظور از معتبرترین چاپ دیوان، چاپ قدیمی دیوان است نه این چاپ حروفچینیشدهی جدید.
تنها مزیت این چاپِ بیاعتبار و بدون نسخهبدل و خالی از توضیح بیتهای مورد شک، مزیّن شدن آن است به نام سرپرست وقت انتشارات دانشگاه در برگهای روغنی، در پایان یادداشتی شیرین و شکرین که این جملهی نافصیح را در آن میخوانیم:
«اینک به فرخندگی هفتادمین سال پدیداری دانشگاه تهران، این اثر را به همهی خواهندگان، به ویژه آنان که این شکوه ماندگاری، برآمدی بر تلاش سترگ آنان بود، ارمغان میکنیم».
در پیشگفتار جدید کتاب نیز دست کم دو نکتهی تأسفانگیز دیده میشود؛ یکی اینکه نقش استاد مینوی در تصحیح این متن کمرنگ شده است. دکتر محقق، پس از یادآوری مطالعات خود در زمینهی ناصرخسرو، به صراحت آورده است که در سال ۱۳۴۸ مصمّم شده است که دیوان را با همکاری مجتبی مینوی تصحیح کند (ص هفت). در دنباله نیز نام خود را پیش از نام مجتبی مینوی آورده است (ص نه). لابد ازین پس باید به چاپ مینوی- محقق بگوییم چاپ مهدی محقق، با همکاری مجتبی مینوی.
نکتهی بعدی نگاهی است که به دانشجو دارند. گفتهاند که در این چاپ بخش نسخهبدلها که فقط مورد نیاز متخصّصان است، حذف شد تا کتاب سبکتر و ارزانتر به دست عامهی مردم برسد و طلاب و دانشجویان بتوانند از آن بهرهمند گردند (همان صفحه).
جدا از اینکه چرا چاپ عامیانه و بازاری و سادهشدهی سرودههای ناصر خسرو را باید دانشگاه تهران منتشر کند، این پرسش پیش میآید که استاد محقق چه دانشجویانی را در نظر داشتهاند؟ دانشجویانی که من میشناسم دربارهی جزئیترین و ریزترین نسخهبدلهای دیوانهای کهن بحث میکنند و مقاله مینویسند و در کلاس و بیرون از کلاس، گفتهها و نوشتههای استادان خود را به چالش میکشند و دربارهی مسائل متنشناختی، انتقادهای جدّی مطرح میکنند. چنین دانشجویانی از آغاز، تمرین متخصّص شدن میکنند و به چاپهای سادهشده و ناقص نیاز ندارند.
به هر روی امیدوارم، یا بهتر بگویم، آرزومندم که در این دورهی جدید، بخشی از خرابیهای دانشگاه آواربرداری شود و روند افول تا آنجا که ممکن است، کند و کندتر گردد و انتشارات دانشگاه ازین وضعیت بیرون بیاید و اعتبار کاهشیافتهی خود را رفتهرفته بازیابد.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
یکی از کارهای خوبی که استاد مینوی و استاد محقق در تصحیح دیوان ناصر خسرو کردهاند، گذاشتن نشانهی پرسش در کنار بیتهای مشکوک و تردیدانگیز است و اختصاص دادن بخشی در پایان کتاب به توضیح بیتهای مورد شک. نتیجهی کارشان شد بهترین چاپ دیوان ناصر خسرو که انتشارات دانشگاه تهران آن را در سال ۱۳۵۳ به صورت مستقل و در سال ۱۳۵۷ با همکاری دانشگاه مکگیل انتشار داد و دو سه بار دیگر در دههی شصت و هفتاد، چاپ افست آن را راهی بازار کرد.
در یکی از سالهای افول ادامهدار دانشگاه یعنی ۱۳۸۴ دیوان مورد نظر با حروفچینی دوباره و حذف کل نسخهبدلها و بخش توضیح بیتهای مورد تردید، با غلطهای تازه و به صورتی نادرخور و غیر علمی انتشار یافت و چند بار هم پس از آن تجدید چاپ شد. دوستداران ناصر خسرو بدانند که منظور از معتبرترین چاپ دیوان، چاپ قدیمی دیوان است نه این چاپ حروفچینیشدهی جدید.
تنها مزیت این چاپِ بیاعتبار و بدون نسخهبدل و خالی از توضیح بیتهای مورد شک، مزیّن شدن آن است به نام سرپرست وقت انتشارات دانشگاه در برگهای روغنی، در پایان یادداشتی شیرین و شکرین که این جملهی نافصیح را در آن میخوانیم:
«اینک به فرخندگی هفتادمین سال پدیداری دانشگاه تهران، این اثر را به همهی خواهندگان، به ویژه آنان که این شکوه ماندگاری، برآمدی بر تلاش سترگ آنان بود، ارمغان میکنیم».
در پیشگفتار جدید کتاب نیز دست کم دو نکتهی تأسفانگیز دیده میشود؛ یکی اینکه نقش استاد مینوی در تصحیح این متن کمرنگ شده است. دکتر محقق، پس از یادآوری مطالعات خود در زمینهی ناصرخسرو، به صراحت آورده است که در سال ۱۳۴۸ مصمّم شده است که دیوان را با همکاری مجتبی مینوی تصحیح کند (ص هفت). در دنباله نیز نام خود را پیش از نام مجتبی مینوی آورده است (ص نه). لابد ازین پس باید به چاپ مینوی- محقق بگوییم چاپ مهدی محقق، با همکاری مجتبی مینوی.
نکتهی بعدی نگاهی است که به دانشجو دارند. گفتهاند که در این چاپ بخش نسخهبدلها که فقط مورد نیاز متخصّصان است، حذف شد تا کتاب سبکتر و ارزانتر به دست عامهی مردم برسد و طلاب و دانشجویان بتوانند از آن بهرهمند گردند (همان صفحه).
جدا از اینکه چرا چاپ عامیانه و بازاری و سادهشدهی سرودههای ناصر خسرو را باید دانشگاه تهران منتشر کند، این پرسش پیش میآید که استاد محقق چه دانشجویانی را در نظر داشتهاند؟ دانشجویانی که من میشناسم دربارهی جزئیترین و ریزترین نسخهبدلهای دیوانهای کهن بحث میکنند و مقاله مینویسند و در کلاس و بیرون از کلاس، گفتهها و نوشتههای استادان خود را به چالش میکشند و دربارهی مسائل متنشناختی، انتقادهای جدّی مطرح میکنند. چنین دانشجویانی از آغاز، تمرین متخصّص شدن میکنند و به چاپهای سادهشده و ناقص نیاز ندارند.
به هر روی امیدوارم، یا بهتر بگویم، آرزومندم که در این دورهی جدید، بخشی از خرابیهای دانشگاه آواربرداری شود و روند افول تا آنجا که ممکن است، کند و کندتر گردد و انتشارات دانشگاه ازین وضعیت بیرون بیاید و اعتبار کاهشیافتهی خود را رفتهرفته بازیابد.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
Forwarded from Iranwire
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 موزیک ساخت مهدی رجبیان، آهنگساز ایرانی، بار دیگر بر روی تیزر جدید مرسدس بنز منتشر شد. مرسدس بنز آمریکا در صفحه رسمی اینستاگرام خود ویدیویی از خودروی «۳۰۰اسالآر»، گرانقیمتترین ماشین این برند که به قیمت ۱۴۳ میلیون دلار فروخته شده است، منتشر کرد.
رجبیان که به دلیل فعالیتهای هنری در ایران با چالشهایی مانند بازداشت و محکومیت مواجه شده بود، اکنون با همکاریهای بینالمللی خود، از جمله تولید موسیقی برای بخش کلکسیونی مرسدس بنز، توجه جهانی را به خود جلب کرده است. مجله آلمانی بیلد نیز به بازخوردهای مثبت مخاطبان درباره موسیقیهای او اشاره کرده است.
سال گذشته، این آهنگساز بهعنوان اولین برنده جایزه اقلیت سازمان ملل معرفی شد و همچنان با آثار هنری خلاقانه خود در پروژههای بزرگ میدرخشد.
#اخبار_ایران #اطلاع_رسانی
@Farsi_Iranwire
رجبیان که به دلیل فعالیتهای هنری در ایران با چالشهایی مانند بازداشت و محکومیت مواجه شده بود، اکنون با همکاریهای بینالمللی خود، از جمله تولید موسیقی برای بخش کلکسیونی مرسدس بنز، توجه جهانی را به خود جلب کرده است. مجله آلمانی بیلد نیز به بازخوردهای مثبت مخاطبان درباره موسیقیهای او اشاره کرده است.
سال گذشته، این آهنگساز بهعنوان اولین برنده جایزه اقلیت سازمان ملل معرفی شد و همچنان با آثار هنری خلاقانه خود در پروژههای بزرگ میدرخشد.
#اخبار_ایران #اطلاع_رسانی
@Farsi_Iranwire
Forwarded from هممیهن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 وزیربهداشت: تبعیض و فرصتهای نابرابر یکی از علل مهاجرت است
ظفرقندی وزیر بهداشت در همایش مهاجرت نخبگان علمی در ایران امروز:
🔹تبعیض و فرصتهای نابرابر یکی از علل مهاجرت هستند؛ اگر فردی رتبهای دارد که فکر میکند شایستگی ورود به دانشگاه تهران را دارد، اما به دلیل بیعدالتی آموزشی این امکان برای او فراهم نمیشود، رتبه دارد ولی موانع و سهمیهها مانع میشود، همینجا تصمیم به مهاجرت میگیرد. چون میفهمد در ادامه هم این مسیر تکرار میشود.
🔹بیثباتی و تغییر مداوم و جریان سینوسی شرایط سیاسی هم یکی از علل است. فقط مسائل، مسائل اقتصادی نیستند.
🔹محدودیت در تعاملات بینالمللی یکی از این موارد؛ علم بدون تعاملات بینالمللی محدود و فاسد میشود.
🔹هرچه تعاملات سادهتر باشد امکان ماندگاری بالاتر می رود.
🔹هرچه ادامه تحصیل و نهایتا به کارگیری راحتتر باشد و تحصیل همراه با سختیهای مالایطاق نباشد، امکان ماندگاری بالاتر است.
🔹برای کسی که میخواهد تحصیل کند باید شرایط تحصیل را سازگارتر با معیشت و شرایط سیاسی و اجتماعی فراهم کرد.
@hammihanonline
hammihanonline.ir
ظفرقندی وزیر بهداشت در همایش مهاجرت نخبگان علمی در ایران امروز:
🔹تبعیض و فرصتهای نابرابر یکی از علل مهاجرت هستند؛ اگر فردی رتبهای دارد که فکر میکند شایستگی ورود به دانشگاه تهران را دارد، اما به دلیل بیعدالتی آموزشی این امکان برای او فراهم نمیشود، رتبه دارد ولی موانع و سهمیهها مانع میشود، همینجا تصمیم به مهاجرت میگیرد. چون میفهمد در ادامه هم این مسیر تکرار میشود.
🔹بیثباتی و تغییر مداوم و جریان سینوسی شرایط سیاسی هم یکی از علل است. فقط مسائل، مسائل اقتصادی نیستند.
🔹محدودیت در تعاملات بینالمللی یکی از این موارد؛ علم بدون تعاملات بینالمللی محدود و فاسد میشود.
🔹هرچه تعاملات سادهتر باشد امکان ماندگاری بالاتر می رود.
🔹هرچه ادامه تحصیل و نهایتا به کارگیری راحتتر باشد و تحصیل همراه با سختیهای مالایطاق نباشد، امکان ماندگاری بالاتر است.
🔹برای کسی که میخواهد تحصیل کند باید شرایط تحصیل را سازگارتر با معیشت و شرایط سیاسی و اجتماعی فراهم کرد.
@hammihanonline
hammihanonline.ir
هممیهن
توهین زشت علم الهدی به پزشکیان @hammihanonline hammihanonline.ir
🔺پس فرق میان تو و او چیست؟ بگو🔺
به نظرم، حرف این سخنران حتی توهین هم نیست، چه رسد به "توهین زشت". باری، فقط انتقاد است و گیرم در نظر مخالفان این روحانی انتقادش بسا که غیرمنصفانه باشد. ولی حرف او دست بالا سخن تندی است یا حتی درشتگویی است. اما هرچه هست، "توهین زشت" نیست. (وانگهی، به قول دوستی، تعبیر "توهین زشت" اشکال زبانی هم دارد، چون حشو قبیح است. آخر، توهین، بهخودیخود، زشت است و نوع غیرزشت ندارد.)
برای از میدان به در کردن حریف (گیرم حریفی بداندیش و کجرفتار) نباید به هر حربهای چنگ زد.
کسی که انتقاد کردن را صمیمانه و در سویدای دلش روا میشمارد، ناچار است برای تقویت سنت انتقاد و حفاظت از آن، انتقاد نادرست را هم تحمل کند تا فرد و جامعه در چرخهُ دوزخیِ استبداد و خشونت و سرکوب همچنان گرفتار نماند. برای بشر، این امکان نیست که انتقاد را پیش از بیان آن بتواند به انتقاد سازنده و مخرب تقسیم کند و مانع ابراز دومی بشود. بنابراین، کسی که بیان انتقاد را در زندگی اجتماعی منشاءِ خیر میشمارد ناگزیر است نقد ناروا را هم برتابد تا انتقاد سازنده هم بتواند از درون این متاعِ درهم رخ نشان بدهد. (فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست؟) اگر چنین نباشد، پس، از لحاظ استعداد و ظرفیت ذهنی، فرقِ میان مدعی آزادی و رواداری با رقیب بیمدارا، زورگو و خشنش چیست؟ نکند تفاوتِ مدعیِ آزادی با مخالفِ بیپروای آن، صرفاً در امکاناتِ بالفعلشان (و نه در توان بالقوهشان) برای خشونتورزی و اعمالِ استبداد بوده باشد؟ و مبادا مدعی هم اگر آب ببیند، یحتمل شناگر ماهری باشد؟
✍هومن_پناهنده
@gashthaa
به نظرم، حرف این سخنران حتی توهین هم نیست، چه رسد به "توهین زشت". باری، فقط انتقاد است و گیرم در نظر مخالفان این روحانی انتقادش بسا که غیرمنصفانه باشد. ولی حرف او دست بالا سخن تندی است یا حتی درشتگویی است. اما هرچه هست، "توهین زشت" نیست. (وانگهی، به قول دوستی، تعبیر "توهین زشت" اشکال زبانی هم دارد، چون حشو قبیح است. آخر، توهین، بهخودیخود، زشت است و نوع غیرزشت ندارد.)
برای از میدان به در کردن حریف (گیرم حریفی بداندیش و کجرفتار) نباید به هر حربهای چنگ زد.
کسی که انتقاد کردن را صمیمانه و در سویدای دلش روا میشمارد، ناچار است برای تقویت سنت انتقاد و حفاظت از آن، انتقاد نادرست را هم تحمل کند تا فرد و جامعه در چرخهُ دوزخیِ استبداد و خشونت و سرکوب همچنان گرفتار نماند. برای بشر، این امکان نیست که انتقاد را پیش از بیان آن بتواند به انتقاد سازنده و مخرب تقسیم کند و مانع ابراز دومی بشود. بنابراین، کسی که بیان انتقاد را در زندگی اجتماعی منشاءِ خیر میشمارد ناگزیر است نقد ناروا را هم برتابد تا انتقاد سازنده هم بتواند از درون این متاعِ درهم رخ نشان بدهد. (فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست؟) اگر چنین نباشد، پس، از لحاظ استعداد و ظرفیت ذهنی، فرقِ میان مدعی آزادی و رواداری با رقیب بیمدارا، زورگو و خشنش چیست؟ نکند تفاوتِ مدعیِ آزادی با مخالفِ بیپروای آن، صرفاً در امکاناتِ بالفعلشان (و نه در توان بالقوهشان) برای خشونتورزی و اعمالِ استبداد بوده باشد؟ و مبادا مدعی هم اگر آب ببیند، یحتمل شناگر ماهری باشد؟
✍هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from هممیهن
بررسی مسائلی که زنان پس از زلزله و دیگر حوادث طبیعی تجربه میکنند
🔻زلزله زنان را دوبار میکُشد
🔹عصمت خانم را زنهای همسایه، زن گوشهگیری میشناسند که دو سال بعد از زلزله بم و فلجشدن، مردش رهایش کرد و رفت؛ مردی که خود داغدار پدر و مادر و برادرهایش بود و «دیگر زن فلج را نمیدانست باید کجای دلش بگذارد.» گوشه لب پایین عصمت خانم، زیر دندانهای یکی در میانش به کنایه گیر میکند وقتی میخواهد از مردش بگوید که سالی دو، سه بار به او سر میزند و از روزگار زن معلول و پنج دخترش که دوتایشان با دو بچه و مهر طلاق در شناسنامه به آن خانه کوچک که حالا بوی آبگوشت در آن پیچیده، برگشتهاند، خبر ندارد.
🔹بررسیهای بعد از وقوع زلزله بم کرمان نشان داد که 53 درصد قربانیان زن و 47 درصد مرد بودند. اگر همین عدد را برای شمار فوتیها در نظر بگیریم، این زلزله جان 18 هزار و 20 زن و 15 هزار و 980 مرد را گرفت. در مطالعهای با عنوان پدیده ازدواج اجباری زنان در فجایع طبیعی، پیامدهای اجتماعی فاجعه در زنان بازمانده زلزله بم که در سال 97 انجام شد، آمار فوتشدههای کلی زن در سال 82، 18 هزار و 333 نفر برآورده شد.
🔹در همان سال پژوهشی با عنوان بررسی آسیبپذیری اجتماعی زنان در حوادث طبیعی با تاکید بر زلزله ورزقان و اهر انجام شد که در آن به آمار قربانیان زلزله بم هم اشاره شد. براساس این بررسی، قبل از وقوع حادثه جمعیت زنان 48 درصد کمتر از مردان بود و مردان 52 درصد جمعیت بم را تشکیل میدادند. اما میزان مرگومیر زنان 57/6و مردان 42/4بود؛ یعنی بهازای هر 74 مرد، 100زن در این زلزله جانشان را از دست دادند.
🔹از آمار تفکیکی قربانیان زلزله منجیل و رودبار در سال 1369 خبر چندانی وجود ندارد، همینطور زلزله بوئینزهرا؛ هرچند آمارهای چندانی درباره تفکیک جنسیتی جانباختگان زلزله بوئینزهرا در سال 1381 وجود ندارد، اما گزارشهای منتشرشده درباره این حادثه اعلام کردهاند که بخش زیادی از جانباختگان این زلزله زنان و کودکان بودهاند؛ چون در زمان وقوع حادثه بسیاری از مردان در زمان پیشامد در تاکستانهای محلی سرگرم کار بودند.
🔹عالیه شکربیگی، جامعهشناس: در ادبیات مربوط به جنسیت و بلایای طبیعی، باید این موضوع وارد شود که مردان و زنان در برابر پدیدههایی مثل زلزله، تجربههای متفاوتی دارند. وقتی در جامعهای مثل ایران، زلزلهای رخ میدهد، بستر و ساحتی وجود دارد که در آن نابرابری دیده میشود؛ بسترهای نابرابری از خانواده تا جامعه و بالعکس جریان دارد و مضاف بر آن وقتی زلزله رخ میدهد، نابرابری خودش را بیشتر نشان میدهد. تحقیقات نشان میدهد پیامد فاجعه برای زنان شاغل، خانهدار و سرپرست خانوار بیشتر است و خشونت خودش را بیشتر نشان میدهد که خودش پیامدهای زیادی در عرصههای جهانی و بومی در کشورهای جهان دارد.
🔹شایسته کرمخانی، مددکار اجتماعی: پس از زلزله کرمانشاه مسئله ازدواج را هم داشتیم؛ یکی از زنان شرکتکننده در مصاحبه مربوط به این پژوهش گفته بود که مجبور شده است ازدواج کند، چون با این شرایط نمیتواند ادامه دهد. نحوه مقابله گروه دیگری از زنان هم سازش و سکوت بود، نوعی کنش منفعل یعنی هرکسی، هرچه بگوید سکوت میکند و از خود نارضایتی نشان نمیدهد. یکی از زنان مصاحبهشونده میگفت به من فقط یک گوشه جا و یک لقمه نان بدهند و کسی به من تعرض نکند، کافی است. گروه دیگری از زنان هم کنش فعال داشتند که قابلیتهایی در خود میدیدند یا سطح سواد بالایی داشتند.
🖌الناز محمدی | دبیر گروه جامعه
📌ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
@hammihanonline
hammihanonline.ir
🔻زلزله زنان را دوبار میکُشد
🔹عصمت خانم را زنهای همسایه، زن گوشهگیری میشناسند که دو سال بعد از زلزله بم و فلجشدن، مردش رهایش کرد و رفت؛ مردی که خود داغدار پدر و مادر و برادرهایش بود و «دیگر زن فلج را نمیدانست باید کجای دلش بگذارد.» گوشه لب پایین عصمت خانم، زیر دندانهای یکی در میانش به کنایه گیر میکند وقتی میخواهد از مردش بگوید که سالی دو، سه بار به او سر میزند و از روزگار زن معلول و پنج دخترش که دوتایشان با دو بچه و مهر طلاق در شناسنامه به آن خانه کوچک که حالا بوی آبگوشت در آن پیچیده، برگشتهاند، خبر ندارد.
🔹بررسیهای بعد از وقوع زلزله بم کرمان نشان داد که 53 درصد قربانیان زن و 47 درصد مرد بودند. اگر همین عدد را برای شمار فوتیها در نظر بگیریم، این زلزله جان 18 هزار و 20 زن و 15 هزار و 980 مرد را گرفت. در مطالعهای با عنوان پدیده ازدواج اجباری زنان در فجایع طبیعی، پیامدهای اجتماعی فاجعه در زنان بازمانده زلزله بم که در سال 97 انجام شد، آمار فوتشدههای کلی زن در سال 82، 18 هزار و 333 نفر برآورده شد.
🔹در همان سال پژوهشی با عنوان بررسی آسیبپذیری اجتماعی زنان در حوادث طبیعی با تاکید بر زلزله ورزقان و اهر انجام شد که در آن به آمار قربانیان زلزله بم هم اشاره شد. براساس این بررسی، قبل از وقوع حادثه جمعیت زنان 48 درصد کمتر از مردان بود و مردان 52 درصد جمعیت بم را تشکیل میدادند. اما میزان مرگومیر زنان 57/6و مردان 42/4بود؛ یعنی بهازای هر 74 مرد، 100زن در این زلزله جانشان را از دست دادند.
🔹از آمار تفکیکی قربانیان زلزله منجیل و رودبار در سال 1369 خبر چندانی وجود ندارد، همینطور زلزله بوئینزهرا؛ هرچند آمارهای چندانی درباره تفکیک جنسیتی جانباختگان زلزله بوئینزهرا در سال 1381 وجود ندارد، اما گزارشهای منتشرشده درباره این حادثه اعلام کردهاند که بخش زیادی از جانباختگان این زلزله زنان و کودکان بودهاند؛ چون در زمان وقوع حادثه بسیاری از مردان در زمان پیشامد در تاکستانهای محلی سرگرم کار بودند.
🔹عالیه شکربیگی، جامعهشناس: در ادبیات مربوط به جنسیت و بلایای طبیعی، باید این موضوع وارد شود که مردان و زنان در برابر پدیدههایی مثل زلزله، تجربههای متفاوتی دارند. وقتی در جامعهای مثل ایران، زلزلهای رخ میدهد، بستر و ساحتی وجود دارد که در آن نابرابری دیده میشود؛ بسترهای نابرابری از خانواده تا جامعه و بالعکس جریان دارد و مضاف بر آن وقتی زلزله رخ میدهد، نابرابری خودش را بیشتر نشان میدهد. تحقیقات نشان میدهد پیامد فاجعه برای زنان شاغل، خانهدار و سرپرست خانوار بیشتر است و خشونت خودش را بیشتر نشان میدهد که خودش پیامدهای زیادی در عرصههای جهانی و بومی در کشورهای جهان دارد.
🔹شایسته کرمخانی، مددکار اجتماعی: پس از زلزله کرمانشاه مسئله ازدواج را هم داشتیم؛ یکی از زنان شرکتکننده در مصاحبه مربوط به این پژوهش گفته بود که مجبور شده است ازدواج کند، چون با این شرایط نمیتواند ادامه دهد. نحوه مقابله گروه دیگری از زنان هم سازش و سکوت بود، نوعی کنش منفعل یعنی هرکسی، هرچه بگوید سکوت میکند و از خود نارضایتی نشان نمیدهد. یکی از زنان مصاحبهشونده میگفت به من فقط یک گوشه جا و یک لقمه نان بدهند و کسی به من تعرض نکند، کافی است. گروه دیگری از زنان هم کنش فعال داشتند که قابلیتهایی در خود میدیدند یا سطح سواد بالایی داشتند.
🖌الناز محمدی | دبیر گروه جامعه
📌ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
@hammihanonline
hammihanonline.ir
Forwarded from هممیهن
روایتی از کورشدگان در بیمارستان نگاه؛ کور شدید، دیه میدهیم!
روزنامه جوان نوشت:
🔹️کور شدن ۹ بیمار که برای درمان آب مروارید به بیمارستان تخصصی نگاه تهران مراجعه کرده بودند، حادثه تکاندهندهای بود که ابعاد آن در حال حاضر زیر نظر قاضی سعید احمدبیگی سرپرست دادسرای جرائم پزشکی پایتخت در حال بررسی است.
محمدرضا حسنی یکی از آسیب دیدگان:
🔹️مسئولان بیمارستان وقتی فهمیدند ما شکایت کردهایم به جای اینکه از ما دلجویی کنند و سری به ما بزنند، ما را از طریق افرادی که خودشان را وکیل بیمارستان معرفی میکردند تهدید هم میکردند. مثلاً یکی از پرسنل کادر درمان گفته بود، ایرادی ندارد کور شدند که شدند ما هم دیه میدهیم.»
🔹️من به وکیلم گفتم به همان کادر درمان بگوید من حاضرم یکی از چشمان او را کور کنم و در مقابل دیه دو چشمش را بدهم. متأسفانه در این مدت نه کادر درمان و نه مسئولان بیمارستان حال هیچ یک از ما را نپرسیدند و خبر ندارند که ما ۹ نفر با چه مشکلات و مشقاتی سروکار داریم. آنها در این ایامی که گذشت و مصادف با میلاد ائمه هم بود یک جعبه شیرینی هم برای ما نفرستادند و از ما دلجویی نکردند.
@hammihanonline
hammihanonline.ir
روزنامه جوان نوشت:
🔹️کور شدن ۹ بیمار که برای درمان آب مروارید به بیمارستان تخصصی نگاه تهران مراجعه کرده بودند، حادثه تکاندهندهای بود که ابعاد آن در حال حاضر زیر نظر قاضی سعید احمدبیگی سرپرست دادسرای جرائم پزشکی پایتخت در حال بررسی است.
محمدرضا حسنی یکی از آسیب دیدگان:
🔹️مسئولان بیمارستان وقتی فهمیدند ما شکایت کردهایم به جای اینکه از ما دلجویی کنند و سری به ما بزنند، ما را از طریق افرادی که خودشان را وکیل بیمارستان معرفی میکردند تهدید هم میکردند. مثلاً یکی از پرسنل کادر درمان گفته بود، ایرادی ندارد کور شدند که شدند ما هم دیه میدهیم.»
🔹️من به وکیلم گفتم به همان کادر درمان بگوید من حاضرم یکی از چشمان او را کور کنم و در مقابل دیه دو چشمش را بدهم. متأسفانه در این مدت نه کادر درمان و نه مسئولان بیمارستان حال هیچ یک از ما را نپرسیدند و خبر ندارند که ما ۹ نفر با چه مشکلات و مشقاتی سروکار داریم. آنها در این ایامی که گذشت و مصادف با میلاد ائمه هم بود یک جعبه شیرینی هم برای ما نفرستادند و از ما دلجویی نکردند.
@hammihanonline
hammihanonline.ir
در این که آیا تختی خودکشی کرده بود یا نه، ظاهراً هنوز مناقشه هست. اما در این که دلش شکسته بود اجماع وجود دارد. به هرحال، ماجرای او این غزلِ محمد سعید میرزایی را به یادم میآورد:
لبخند زد به ساعت روی جلیقهاش
فرقی نداشت ساعت و روز و دقیقهاش
مو شانه کرد، ریش تراشید، عطر زد
این بار، هیچ حرف ندارد سلیقهاش
بر صندلی نشست، و کبریت زد به پیپ
دستی کشید روی تفنگ عتیقهاش
همراه این، چقدر پدر قوچ و میش کشت
خود را ولی نه - مثل زن ِ بدسلیقهاش...
در لولهُ تفنگ گلوله گذاشت، گفت
آدم چه فرق دارد قلب و شقیقهاش؟
شلیک! گمب!... بعد گلی مخملی شکفت
بر دکمههای تنبلِ روی جلیقهاش
✍هومن_پناهنده
@gashthaa
لبخند زد به ساعت روی جلیقهاش
فرقی نداشت ساعت و روز و دقیقهاش
مو شانه کرد، ریش تراشید، عطر زد
این بار، هیچ حرف ندارد سلیقهاش
بر صندلی نشست، و کبریت زد به پیپ
دستی کشید روی تفنگ عتیقهاش
همراه این، چقدر پدر قوچ و میش کشت
خود را ولی نه - مثل زن ِ بدسلیقهاش...
در لولهُ تفنگ گلوله گذاشت، گفت
آدم چه فرق دارد قلب و شقیقهاش؟
شلیک! گمب!... بعد گلی مخملی شکفت
بر دکمههای تنبلِ روی جلیقهاش
✍هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from ایران آزاد و آباد (مهدی نصیری)
مژگان ایلانلو
وقتی عکس را می گرفتم نفس عمیق کشیدم کف پایم را محکم بر زمین فشار دادم سعی کردم تمرکز کنم تا بر لرزش دستانم غلبه کنم .
پدر و مادری که پسر برومندشان، عروس زیبا و باوقار شان و نوه پانزده ساله باشکوه شان را در اوج زیبایی و موفقیت در اوج خوشبختی، ناگهان سوخته و بی چهره تحوبل گرفته بودند بدون آنکه بشود تشخیص شان داد.
پیرمرد سه بار نفسش بند آمد تا توانست با بغض بلرزد و بگوید:نوه اش موقع رفتن ذوق کرد که سال بعد شانزده ساله می شود و خودش تنهایی به ایران می آید تا تعطیلات پیش پدربزرگ باشد و در ایران خوش بگذرد
آن سوتر دخترکی معذب به کنج دیوار چسبیده بود ،انگار چشم انتظار سرنوشتی بود که روی این صندلی ها برایش رقم میخورد.
در سرزمین ما این صندلی های خالی تا دلتان بخواهد آدم برای نشستن دارد، آدم هایی که تراژدی زندگیشان تحت حاکمیت استبداد از شدت اندوه ،نفس آدم را بند می اورد،از وقاحت ظلمی که به آدم های این جغرافیا می شود.
بر روی این صندلی های خالی تا کیلومترها می شود آدم نشاند و داستان ظلمی که بر آنها رفته را شنید.
در حیرتم از آنها که هنوز در تبری از ظلم و استبداد لکنت دارند.
#پرواز_اکراین
#زن_زندگی_آزادی
وقتی عکس را می گرفتم نفس عمیق کشیدم کف پایم را محکم بر زمین فشار دادم سعی کردم تمرکز کنم تا بر لرزش دستانم غلبه کنم .
پدر و مادری که پسر برومندشان، عروس زیبا و باوقار شان و نوه پانزده ساله باشکوه شان را در اوج زیبایی و موفقیت در اوج خوشبختی، ناگهان سوخته و بی چهره تحوبل گرفته بودند بدون آنکه بشود تشخیص شان داد.
پیرمرد سه بار نفسش بند آمد تا توانست با بغض بلرزد و بگوید:نوه اش موقع رفتن ذوق کرد که سال بعد شانزده ساله می شود و خودش تنهایی به ایران می آید تا تعطیلات پیش پدربزرگ باشد و در ایران خوش بگذرد
آن سوتر دخترکی معذب به کنج دیوار چسبیده بود ،انگار چشم انتظار سرنوشتی بود که روی این صندلی ها برایش رقم میخورد.
در سرزمین ما این صندلی های خالی تا دلتان بخواهد آدم برای نشستن دارد، آدم هایی که تراژدی زندگیشان تحت حاکمیت استبداد از شدت اندوه ،نفس آدم را بند می اورد،از وقاحت ظلمی که به آدم های این جغرافیا می شود.
بر روی این صندلی های خالی تا کیلومترها می شود آدم نشاند و داستان ظلمی که بر آنها رفته را شنید.
در حیرتم از آنها که هنوز در تبری از ظلم و استبداد لکنت دارند.
#پرواز_اکراین
#زن_زندگی_آزادی
Forwarded from عکس نگار
قدیمقدیمها که هنوز روزنامهخوانی رونقی داشت مطالب جالب را جمع میکردم. امروز دنبال گمشدهای میگشتم برخوردم به خطابهی عمران صلاحی در مراسم هفتمین روز درگذشت هوشنگ گلشیری که روزنامهی حیات نو ۲۴ خرداد ۱۳۷۹ چاپ کرده بود:
آقای هوشنگ گلشیری عزیز، سلام
امیدوارم حال شما خوب باشد و راحت خوابیده باشید، ما تصور میکنیم شما در آن جا هم که هستید، آرام و قرار ندارید و نگران مایید. نگران به این که به بیراهه نرویم و درست فکر کنیم و خوب بنویسیم. اگر جویای احوال ما باشید ملالی نیست به جز دوری شما. هوای دل ما کاملاً ابری است و در بعضی نقاط، همراه با رگبارهای پراکنده.
دو سه سال است که بیشتر اوقات ما در بیمارستانها و گورستانها و مجالس ترحیم میگذرد. قرارها و دیدارهای ما بیشتر ترحیم است. این پنجشنبه هم قرار است به مجلس ترحیم نویسندهای دیگر برویم. اگر شما هم در سفر نبودید، حتماً میآمدید، آقایان مختاری و پوینده هم میآمدند. خانم علیزاده هم میآمد. لطفاً سلام ما را به آنها برسانید.
سابقاً برای دیدن دوستان از این کافه به آن کافه میرفتیم، اما حالا از این ختم به آن ختم. شما خودتان شاهد بودید، حتی به بعضی مجالس ترحیم با دلهره میرفتیم. چون بعضی از عوارض جانبی میخواستند ما را از حالت عمودی به حالت افقی دربیاورند.
آقای گلشیری عزیز
میبخشید اگر نامه کمی غیرجدی شد. شما خودتان هم با ما شوخی کردهاید. آخر چه معنی دارد که به این زودی بگذارید بروید. ما تازه چای دم کردهایم و منتظریم بچهها داستان بخوانند. اهل قلم از ترس شما جرئت نمیکردند بد بنویسند. ما مطمئنیم بعد از این هم جرئت نخواهند کرد. چون شما همچنان حضور دارید و با خشم مهربانتان نگران و مراقب کار آنها هستید. شما بیشتر از آن که خودتان بنویسید، گذاشتید دیگران بنویسند.
ما (خودم را میگویم) بعد از رفتنتان نه سری به خانهی شما زدیم و نه به آن جا تلفن کردیم. چون خیال میکردیم مثل همیشه در خانه مشغول نوشتن هستید و نباید وقتتان را بگیریم. حالا هم رویمان نمیشود به خانم – بچهها تسلیت بگوییم.
تو اگر
بستهای بار سفر
تو اگر
نیستی دیگر
پس چرا من از همه جا
صدای تپش قلب تو را میشنوم؟
با احترام عمران صلاحی
تهران ۲۴ خرداد ۷۹
آقای هوشنگ گلشیری عزیز، سلام
امیدوارم حال شما خوب باشد و راحت خوابیده باشید، ما تصور میکنیم شما در آن جا هم که هستید، آرام و قرار ندارید و نگران مایید. نگران به این که به بیراهه نرویم و درست فکر کنیم و خوب بنویسیم. اگر جویای احوال ما باشید ملالی نیست به جز دوری شما. هوای دل ما کاملاً ابری است و در بعضی نقاط، همراه با رگبارهای پراکنده.
دو سه سال است که بیشتر اوقات ما در بیمارستانها و گورستانها و مجالس ترحیم میگذرد. قرارها و دیدارهای ما بیشتر ترحیم است. این پنجشنبه هم قرار است به مجلس ترحیم نویسندهای دیگر برویم. اگر شما هم در سفر نبودید، حتماً میآمدید، آقایان مختاری و پوینده هم میآمدند. خانم علیزاده هم میآمد. لطفاً سلام ما را به آنها برسانید.
سابقاً برای دیدن دوستان از این کافه به آن کافه میرفتیم، اما حالا از این ختم به آن ختم. شما خودتان شاهد بودید، حتی به بعضی مجالس ترحیم با دلهره میرفتیم. چون بعضی از عوارض جانبی میخواستند ما را از حالت عمودی به حالت افقی دربیاورند.
آقای گلشیری عزیز
میبخشید اگر نامه کمی غیرجدی شد. شما خودتان هم با ما شوخی کردهاید. آخر چه معنی دارد که به این زودی بگذارید بروید. ما تازه چای دم کردهایم و منتظریم بچهها داستان بخوانند. اهل قلم از ترس شما جرئت نمیکردند بد بنویسند. ما مطمئنیم بعد از این هم جرئت نخواهند کرد. چون شما همچنان حضور دارید و با خشم مهربانتان نگران و مراقب کار آنها هستید. شما بیشتر از آن که خودتان بنویسید، گذاشتید دیگران بنویسند.
ما (خودم را میگویم) بعد از رفتنتان نه سری به خانهی شما زدیم و نه به آن جا تلفن کردیم. چون خیال میکردیم مثل همیشه در خانه مشغول نوشتن هستید و نباید وقتتان را بگیریم. حالا هم رویمان نمیشود به خانم – بچهها تسلیت بگوییم.
تو اگر
بستهای بار سفر
تو اگر
نیستی دیگر
پس چرا من از همه جا
صدای تپش قلب تو را میشنوم؟
با احترام عمران صلاحی
تهران ۲۴ خرداد ۷۹
Forwarded from ایران نیوز
زنی در حال روشن کردن اجاق خوراک پزی خود با اسکناس. چون سوزاندن پول به صرفه تر از خرید سوخت بود!
آلمان سال ۱۹۲۳
@IrannNews
آلمان سال ۱۹۲۳
@IrannNews
Forwarded from جامعه نو
#الف
🏷 تصمیم جدی، تغییر معنادار
🖊 علی هاشمی | تحریریه جامعهنو
فارغ از اینکه مسائل و مشکلاتِ حلنشدۀ کشور، مدتهاست که از مرحلۀ مسئله و مشکل عبور کردهاند و به مرحلۀ بحران رسیدهاند و در مرحلۀ بحران نیز به همان دلایلی که حلنشده مانده بودند، نادیده گرفته شدند و در اولویت قرار نگرفتند (همین دو خط خلاصۀ این چند دهه است) و حالا نیز برای حل بسیاری از آن بحرانها (حتی اگر ارادهای برای حلشان باشد) خیلی دیر شده است و تقریباً حلشان ناممکن شده است، بلی فارغ از این مسئله و روند که ملتی را به خاک سیاه نشانده است، اهمیت تصمیمات در میزان ایجاد تغییر است.
در هر دولت و حکومتی، اتخاذ سیاست و خطمشی بر مبنای ارزشهاست. این ارزشها هستند که سیاستها و اهداف را تعیین میکنند و روند و روش اجرای سیاستها و رسیدن به اهداف را مشخص میکنند. اگر مسائل و مشکلات حل نشوند و این حلناشدگی آنقدر مشمول زمان شود که مشکلات بدل به بحران شوند، میشود خیلی شستهورفته و سرراست نتیجه گرفت که اساساً ارزشها و سیاستها و خطمشیها در مسیر دیگری بودهاند که اجرایشان منجر به حل مسائل و بحرانها نشده است. این توضیحِ مختصر نیز نمایی گویا و ساده از این چند دهه است.
اخیراً حکومت در بعضی موارد تصمیماتی گرفته است و میخواهد بعضی روندها را تغییر دهد اما پر واضح است که حتی رادیکالترین تصمیمات و تغییرات (ازنظر حکومت) نیز برای ایجاد تغییر و حل بعضی بحرانها، فایدۀ چندانی نخواهند داشت و در اذهان و افکار عمومی نیز چیزی را نسبت به ماهیت و نگرش حکومت تغییر نمیدهند.
سالها و دهههاست که حکومت باوجود علم و آگاهی به وجود مسائل و مشکلات جدیِ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و آموزشی و بهداشتی و درمانی و زیستمحیطی و در یک کلام باوجود آگاهی به همۀ آنچه کشور و مردم، طی این دههها با آن مواجه و دستبهگریبان بودهاند، مسائل و مشکلات را نادیده گرفت و به جایش چیزهایی را دیده گرفت که امروز دیگر دیده نمیشوند. این نادیدهگیری منجر به همان چیزی شده است که به آن اذعان شد و در یک کلام اینکه، دیر است. نه که نشود و محال باشد بلکه مسئله این است که حکومت درحالیکه رو به اغمای محض است، میخواهد با تجویز آسپرین از ورطۀ اغما نجات یابد که خب شدنی نیست و اساساً درحالیکه حکومت اغلب بحرانها را انکار میکند، چطور ممکن است که حلشان کند. گام اول پذیرش است که خب این حکومت و پذیرشِ واقعیت، شدهاند جن و بسمالله!
ازآنجاکه اهمیت تصمیمات در میزان ایجاد تغییر است و با توجه به اینکه دیگر فرصت چندانی برای حل بحرانهای داخلی و خارجی نیست، مثلاً تصمیمات اخیر ازجمله رفعِ فیلترِ دو برنامۀ واتساپ و گوگل پلی که دولت با هدف عودتِ آزادیهای سلبشدۀ شهروندان پیگیرِ آن بود و حاکمیت به هر دلیلی که خودش میداند به آن تن داد، بلی این تصمیمِ اخیر، فاقد اثربخشی و ناتوان از ایجاد تغییر است و لذاست که نه شهروندان احساس میکنند که آزادیهای سلبشدۀ آنها رفع توقیف شدهاند و نه در واقع اصلاً این کار به معنای رفع فیلترینگ است. میگویند مراحلی دیگر دارد و سایر برنامهها نیز رفع فیلتر خواهند شد؛ البته که بعید است اما حتی همین امر محال نیز در صورت وقوع، ایجاد تغییر نمیکند چون این کار در نظر حکومت و جامعه معنای یکسانی ندارد. حکومت آن را عقبنشینی و امتیازدهی میداند و از سر جامعه نیز زیادتر و یحتمل و بهمحض تجدید قوا، درِ فیلترینگ را بر پاشنۀ سابق خواهد چرخاند و در نظر جامعه نیز این رفع فیلترها شبحی از آزادیاند زیرا در این زمینه آزادیِ واقعی، آزادیِ خودِ اینترنت است و نه برنامههای شبکههای اجتماعی و یا چند سایت و مواردی از این قبیل.
مثالِ این دیرشدگی و فقدان اثربخشی و ناتوانی از ایجاد تغییرِ معنادار در عرصۀ تصمیمات مرتبط با حوزۀ خارجی نیز تصمیم به بررسی مجدد لوایح FATF در مجمع تشخیص مصلحت است. این تصمیم اگرچه تصمیم خوبی است اما خب در شرایط فعلی و درحالیکه بحرانهای اقتصادیِ دولت و حکومت در مخاطرهآمیزترین حد خود هستند، تصویب لوایح منجر به تغییر معنادار نخواهد شد زیرا در صورت تصویب و رسیدن به مرحلۀ اجرا نیز (محالی محالتر از همان رفع فیلترینگ)، تازه میرویم به فهرست خاکستری و سالها طول میکشد تا مجاریِ مسدودِ ارتباط با بانکهای خارجی باز شوند و اگر چنین شود تازه شاید برسیم به فهرست سفید و بعد تازه میرسیم به سد تحریمها.
در چنین نمایی است که بعضی تصمیماتِ اخیر حکومت...
- ادامهی مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
🏷 تصمیم جدی، تغییر معنادار
🖊 علی هاشمی | تحریریه جامعهنو
فارغ از اینکه مسائل و مشکلاتِ حلنشدۀ کشور، مدتهاست که از مرحلۀ مسئله و مشکل عبور کردهاند و به مرحلۀ بحران رسیدهاند و در مرحلۀ بحران نیز به همان دلایلی که حلنشده مانده بودند، نادیده گرفته شدند و در اولویت قرار نگرفتند (همین دو خط خلاصۀ این چند دهه است) و حالا نیز برای حل بسیاری از آن بحرانها (حتی اگر ارادهای برای حلشان باشد) خیلی دیر شده است و تقریباً حلشان ناممکن شده است، بلی فارغ از این مسئله و روند که ملتی را به خاک سیاه نشانده است، اهمیت تصمیمات در میزان ایجاد تغییر است.
در هر دولت و حکومتی، اتخاذ سیاست و خطمشی بر مبنای ارزشهاست. این ارزشها هستند که سیاستها و اهداف را تعیین میکنند و روند و روش اجرای سیاستها و رسیدن به اهداف را مشخص میکنند. اگر مسائل و مشکلات حل نشوند و این حلناشدگی آنقدر مشمول زمان شود که مشکلات بدل به بحران شوند، میشود خیلی شستهورفته و سرراست نتیجه گرفت که اساساً ارزشها و سیاستها و خطمشیها در مسیر دیگری بودهاند که اجرایشان منجر به حل مسائل و بحرانها نشده است. این توضیحِ مختصر نیز نمایی گویا و ساده از این چند دهه است.
اخیراً حکومت در بعضی موارد تصمیماتی گرفته است و میخواهد بعضی روندها را تغییر دهد اما پر واضح است که حتی رادیکالترین تصمیمات و تغییرات (ازنظر حکومت) نیز برای ایجاد تغییر و حل بعضی بحرانها، فایدۀ چندانی نخواهند داشت و در اذهان و افکار عمومی نیز چیزی را نسبت به ماهیت و نگرش حکومت تغییر نمیدهند.
سالها و دهههاست که حکومت باوجود علم و آگاهی به وجود مسائل و مشکلات جدیِ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و آموزشی و بهداشتی و درمانی و زیستمحیطی و در یک کلام باوجود آگاهی به همۀ آنچه کشور و مردم، طی این دههها با آن مواجه و دستبهگریبان بودهاند، مسائل و مشکلات را نادیده گرفت و به جایش چیزهایی را دیده گرفت که امروز دیگر دیده نمیشوند. این نادیدهگیری منجر به همان چیزی شده است که به آن اذعان شد و در یک کلام اینکه، دیر است. نه که نشود و محال باشد بلکه مسئله این است که حکومت درحالیکه رو به اغمای محض است، میخواهد با تجویز آسپرین از ورطۀ اغما نجات یابد که خب شدنی نیست و اساساً درحالیکه حکومت اغلب بحرانها را انکار میکند، چطور ممکن است که حلشان کند. گام اول پذیرش است که خب این حکومت و پذیرشِ واقعیت، شدهاند جن و بسمالله!
ازآنجاکه اهمیت تصمیمات در میزان ایجاد تغییر است و با توجه به اینکه دیگر فرصت چندانی برای حل بحرانهای داخلی و خارجی نیست، مثلاً تصمیمات اخیر ازجمله رفعِ فیلترِ دو برنامۀ واتساپ و گوگل پلی که دولت با هدف عودتِ آزادیهای سلبشدۀ شهروندان پیگیرِ آن بود و حاکمیت به هر دلیلی که خودش میداند به آن تن داد، بلی این تصمیمِ اخیر، فاقد اثربخشی و ناتوان از ایجاد تغییر است و لذاست که نه شهروندان احساس میکنند که آزادیهای سلبشدۀ آنها رفع توقیف شدهاند و نه در واقع اصلاً این کار به معنای رفع فیلترینگ است. میگویند مراحلی دیگر دارد و سایر برنامهها نیز رفع فیلتر خواهند شد؛ البته که بعید است اما حتی همین امر محال نیز در صورت وقوع، ایجاد تغییر نمیکند چون این کار در نظر حکومت و جامعه معنای یکسانی ندارد. حکومت آن را عقبنشینی و امتیازدهی میداند و از سر جامعه نیز زیادتر و یحتمل و بهمحض تجدید قوا، درِ فیلترینگ را بر پاشنۀ سابق خواهد چرخاند و در نظر جامعه نیز این رفع فیلترها شبحی از آزادیاند زیرا در این زمینه آزادیِ واقعی، آزادیِ خودِ اینترنت است و نه برنامههای شبکههای اجتماعی و یا چند سایت و مواردی از این قبیل.
مثالِ این دیرشدگی و فقدان اثربخشی و ناتوانی از ایجاد تغییرِ معنادار در عرصۀ تصمیمات مرتبط با حوزۀ خارجی نیز تصمیم به بررسی مجدد لوایح FATF در مجمع تشخیص مصلحت است. این تصمیم اگرچه تصمیم خوبی است اما خب در شرایط فعلی و درحالیکه بحرانهای اقتصادیِ دولت و حکومت در مخاطرهآمیزترین حد خود هستند، تصویب لوایح منجر به تغییر معنادار نخواهد شد زیرا در صورت تصویب و رسیدن به مرحلۀ اجرا نیز (محالی محالتر از همان رفع فیلترینگ)، تازه میرویم به فهرست خاکستری و سالها طول میکشد تا مجاریِ مسدودِ ارتباط با بانکهای خارجی باز شوند و اگر چنین شود تازه شاید برسیم به فهرست سفید و بعد تازه میرسیم به سد تحریمها.
در چنین نمایی است که بعضی تصمیماتِ اخیر حکومت...
- ادامهی مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
Telegraph
تصمیم جدی، تغییر معنادار
#الف فارغ از اینکه مسائل و مشکلاتِ حلنشدۀ کشور، مدتهاست که از مرحلۀ مسئله و مشکل عبور کردهاند و به مرحلۀ بحران رسیدهاند و در مرحلۀ بحران نیز به همان دلایلی که حلنشده مانده بودند، نادیده گرفته شدند و در اولویت قرار نگرفتند (همین دو خط خلاصۀ این چند دهه…
Forwarded from ورزش فوری 🥇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 کفاشیان: دنبال رای آوردن نیستم
🔹رئیس پیشین فدراسیون فوتبال:
🔹⚽ دنبال رای آوردن نیستم، فقط آمده ام به فوتبال خدمت کنم
🔹⚽ اگر تایید صلاحیت هم نشوم بازهم میپذیرم و در خدمت هستم.
⚽️ @Sporte_Fouri
🔹رئیس پیشین فدراسیون فوتبال:
🔹⚽ دنبال رای آوردن نیستم، فقط آمده ام به فوتبال خدمت کنم
🔹⚽ اگر تایید صلاحیت هم نشوم بازهم میپذیرم و در خدمت هستم.
⚽️ @Sporte_Fouri