Telegram Web
Art world money laundering employs various techniques to disguise the origins of illicit funds. These techniques often involve overvaluing or undervaluing artworks, using intermediaries for transactions, creating false provenances, or rapidly trading artworks to create a confusing trail of transactions.
Forwarded from ربات حذف ✂️
پنجشنبه ۴ بهمن ساعت ۱۸:۳۰
خرید بلیط
https://ticket.rooberoo.art/
درخواست فوری از آقای محسنی اژه‌ای

ریاست محترم دستگاه قضایی جناب آقای محسنی اژه‌ای
با سلام
درصدد بودم این نامه را به طور خصوصی برای شما ارسال کنم اما از بیم آنکه به دست‌تان نرسد، تصمیم گرفتم از این طریق شما را خطاب قرار دهم.
ماجرا مربوط به دختربچۀ 4 ساله‌ای است که تا کسی از نزدیک با آن آشنایی نداشته باشد، اهمیت موضوع برایش قابل درک نیست.
پیش از این هم گفته‌ام که زندان کسی را نمی‌کشد اما می‌تواند دختربچه‌ای را به کلی از پا در آورد. منظورم دختر بچۀ مجید توکلی است که پیش از این داستانش را شرح داده‌ام اما ظاهراً کسی یا عمق این موضوع را درک نمی‌کند و یا برایش علی‌السویه است که یک کودک دچار تشنج روحی و جسمی دائمی شود.
مجید توکلی برغم تحمل 8 سال زندان از سن 20 سالگی، در جریان ناآرامی‌های سال 1401 در منزلش بازداشت شد. ابتدا گفتند که بازداشتش جنبۀ "پیشگیرانه" دارد، اما نهایتاً او را به اتهام تبلیغ و تبانی به شش سال زندان محکوم کردند که پنج سال آن قابل اجرا بود.
بعد از اجرایی شدن حکم، درخواست اعاده به دیوان داد. پذیرفته شد و شعبۀ تحت ریاست مرحوم آقای رازینی حکم را نقض کرد و با استدلالات مفصل، اتهام تبانی را بی‌دلیل دانست. پرونده به شعبۀ 54 تجدیدنظر ارسال شد اما شعبۀ مذکور رأی دیوان را نادیده گرفت. دوباره درخواست اعاده داده شد و این بار نیز همان شعبۀ 39 دیوان به ریاست آقای رازینی، باز بر رأی قبلی خود اصرار کرد و خواستار توقف حکم و رسیدگی مجدد شد. در رسیدگی مجدد، آقای توکلی موقتاً از زندان آزاد و نهایتاً به دوسال حبس محکوم شد که یک سال آن را تحمل کرده است.
اینک به رغم درخواست آزادی مشروط، دادسرای اجرای احکام برای اجرای یک سال باقیمانده، او را احضار کرده است.
در دادسرا به وکیلش گفته شد که آقای توکلی علیه آنها حرف زده در حالی که او پس از آزادی موقت به طور مطلق سکوت کرده است.
مشکل اما تحمل یک سال حبس نیست. مشکل دختربچه‌ای است که حاضر نیست حتی یک لحظه از پدرش جدا شود. این کودک در فراق پدر فقط بی‌تابی نمی‌کند، بلکه از شدت گریه و زاری خود را به زمین می‌کوبد و دچار سطحی از تشنج می‌شود به طوری که به هیچ طریقی نمی‌توان او را آرام کرد. دردناکی این موضوع برای کسانی که آن را فقط می‌شنوند شاید قابل درک نباشد، اما برای مادرش و همۀ کسانی که با او سر و کار دارند به راستی که عذابی غیرقابل وصف است.
این دختربچه در طول یک سال زندان قبلی پدرش، بی‌نهایت رنج کشید و دل اطرافیان را خون کرد، اما الان که هشیارتر شده، به طور دائم در دلهره و اضطراب است و اگر پدرش چند لحظه خارج از برنامۀ روزانه خارج از دسترس باشد، چنان شدتی از ناراحتی بروز می‌دهد که اصلاً قابل کنترل نیست. این یک مورد واقعاً استثنایی و به عبارتی یک تراژدی انسانی است و با هر سطح از وجدان نمی‌توان در برابر آن بی‌اعتنا بود.
درخواست من نجات این کودک از شرایط در انتظارِ اوست. امیدوارم این درخواست به رؤیت شما برسد و مورد توجه قرار گیرد زیرا باز شدن گره این مشکل به دست شماست.
با احترام
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from بارو
نقد ترجمهٔ رمان مزاح بی‌پایان
الف. سین
ـــــــــــــــــــــ

مزاح بی‌پایان، یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات انگلیسی قرن بیستم، چندی قبل با ترجمه‌ی معین فرخی در نشر برج منتشر شد. کتاب حدود ۱۵۰۰ صفحه است و چاپ سومش ۱میلیون و ۵۰۰هزار تومان قیمت دارد. تبلیغات مفصل ناشر، مترجم، و اطرافیان توانسته توجه‌ها را به این اثر مهم جلب کند. شخصاً قصد خرید آن را داشتم اما تصمیم گرفتم پیش از آن، چند پاراگراف مختلف را انتخاب کنم و ترجمه‌شان را بررسی کنم تا اگر خطاهای فاحش و متعددی در آنها نبود، کتاب را بخرم.

پیش از آنکه به کتابفروشی بروم، در اینترنت جستجو کردم و نسخه‌ی نمونه‌ی سایت ناشر را یافتم. پس تصمیم گرفتم برای شروع فعلاً یک صفحه‌ی اول و دو صفحه‌ی پایانی این بخش اول کتاب (Year of Glad) را بررسی کنم تا بعد سراغ پاراگراف‌های دیگر از دیگر جاهای کتاب بروم. اما بررسی همان چند پاراگراف کافی بود.

حتی اگر بعضی موارد را هم با اغماض بپذیریم، باز به طور متوسط هر کدام از این سه صفحه که بررسی کرده‌ام ۱۰ ایراد داشته است؛ ضمن اینکه بخش‌های بررسی‌شده دشواری خاصی هم نداشته‌اند. این‌ها همه در کتابی هستند که به گفته‌ی مترجم ترجمه‌اش چندین سال طول کشیده و افراد مختلفی بخش‌هایی از آن را خوانده‌اند و ویراستارش هم ویرایش مقابله‌ای کرده است. عجیب‌تر اینکه ترجمه‌ی این کتاب نامزد «جایزه‌ی ابوالحسن نجفی» برای بهترین ترجمه‌ی سال شده است.

در ادامه ابتدا متن اصلی، سپس ترجمه‌ی فرخی و در نهایت جدول‌هایی می‌آیند که در ستون آخرشان ترجمه‌ی صحیح‌تر به دست داده شده است. به‌دلیل پرشماری ایرادها، از ارائه‌ی توضیح برای هر مورد چشمپوشی شده است...

[کلیک کنید: متن کامل و جدول مقایسه‌ها]


[یادداشت بارو: حقِ پاسخ برای مترجم و ناشر محفوظ است. بارو نقدهای ترجمه را پذیرش و منتشر می‌کند، و دخل و تصرفی در متن و محتوای آنها ندارد.]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

■ به «بارو» بپیوندید.

Telegram | Instagram
Forwarded from تحکیم ملت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️سخنرانی نقاشی، عضو شورای مرکزی حزب اتحادملت در نشست حزب اتحادملت شعبه استان مرکزی/گفتمانی که روزنه‌گشایان برای پزشکیان می‌خواهند بسازند، چیزی جز ترویج محافظه کاری سیاسی نیست.



📌حسین نقاشی عضو شورای مرکزی حزب اتحادملت در نشست فصلی این حزب در دلیجان، گفت:

🔻در دل گفتمان روزنه‌گشایان جز ترویج محافظه کاری سیاسی و درجا زدن چیز دیگری نیست.



🆔️@tahkimmelat
Forwarded from Sputnik Iran Media
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📹چین، بزرگراهی اطراف خانه مردی ‌ساخت که حاضر به نقل مکان نشد

🔸صاحب خانه به دلیل عدم رضایت از غرامت پرداختی دولت، از نقل مکان خودداری کرد. او به همراه نوه 11 ساله‌اش در خانه‌ای در شهرستان جینشی، استان جیانگشی، زندگی می‌کند که بزرگراه G206 آن را احاطه کرده است.

🔸در ابتدا برای تخریب خانه به مساحت 160 متر مربع، دولت غرامت 1.6 میلیون یوان (221000 دلار) و دو سهمیه مسکن برای جابجایی را پیشنهاد کرده بود که هر سهمیه در سال های 2024 و 2025 قابل دریافت بود که مناسب خوان نبود. مرد می خواست دو سهمیه را یکجا دریافت کند.

🔸قیمت املاک و مستغلات در نزدیکترین شهر حدود 8 هزار یوان در ازای هر متر مربع است (1.1 هزار دلار). مذاکرات طولانی شد و ساخت بزرگراه اطراف خانه پدربزرگ آغاز شد.

🔸این خانه در نهایت به یک مکان دیدنی محلی به نام "چشم جینشی" تبدیل شد. مرد در پستی در شبکه های اجتماعی نوشت که از قبول نکردن پیشنهاد اولیه غرامت پشیمان است. او به زندگی در آن خانه ادامه می‌دهد، اما می ترسد با باز شدن جاده شرایط بدتر شود. این جاده قرار است قبل از جشنواره بهار در 29 ژانویه افتتاح شود.

📱 ما را در سایت و تلگرام اسپوتنیک دنبال کنید 👇

🔸 Sputnik Iran | Telegram 🔸
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from سخنرانی‌ها
✍️ جواد کاشی

🖊 پاسخ‌های بی‌پرسش

@sokhanranihaa
دوباره به دوران پاسخ‌های مشخص برای سوالات نامشخص رسیده‌ایم. این وضعیت را در آستانه انقلاب تجربه کرده بودیم.

جامعه ایران با حجم گسترده‌ای از معضلات عظیم مواجه است. از اقلیم و آب و اقتصاد و فرهنگ و سیاست گرفته تا تک تک سلول‌های حیات تاریخی و اجتماعی ما دست به گریبان مشکلات عدیده‌اند. هر کدام از این معضلات، نیازمند پرسش‌های سترگ و بحث و گفتگوهای عمیق‌اند. اهل نظر باید تشنه بحث برای پاسخ گرفتن برای پرسش‌های عمیق باشند.

دو گروه شده‌ایم و در دو اردوگاه لشکر آراسته‌ایم: طرفداران نظام و براندازان نظام. در این میان اصلاح‌طلبان نیز هستند. خوب که نظر کنی، همانها هم دو شاخه‌اند: شاخه‌ای نزدیک به طرفداران نظام و شاخه‌ای نزدیک به براندازان. برای این هر دو گروه، همه چیز روشن است. لازم نیست در باره چیزی پرسش جدی کنند. دیگر وقت تامل و اندیشیدن نیست. قلب‌ها می‌تپد تا زمانی که یکی بر آن دیگری غلبه کند و کار خاتمه یابد.

بحث و گفتگو فراوان است. همه جا میزهای گفتگو چیده‌اند. از تلویزیون جمهوری اسلامی تا بسترهای پرطرفدار در کلاب هاوس و یوتیوب، تا بی بی سی و ایران اینترنشنال. اما طرفین گفتگو نمی‌کنند، به سولات مشخص پاسخ نمی‌دهند. از ابتدا تا انتهای یک بحث چند ساعته می‌نشینی جز رجز خوانی و تحقیر یکدیگر نمی‌شنوی. بک نمونه هم نمی‌بینید حریف اظهار کند که فلان گزاره را پذیرفته و از فلان مدعای خود عقب می‌نشیند. یک مورد نیز نمی‌بینی که در انتهای بحث هر دو از جایی که ایستاده بودند حرکتی کرده باشند.

کسی گفتگو می‌کند که خود را در یک معضل و کاستی دیده اینک نیازمند دیگری است تا گرهی را در ذهن خود یا در ذهن جامعه بگشاید. این طرف‌ها که این روزها با هم گفتگو می‌کنند، بیشتر نمایندگان لشکریان حریف‌اند که هر کدام به تحقیر دیگری آمده‌اند. منازعات سیاسی هنگامی که به ابتذال تحریک عوام‌الناس می‌رسد، به تحمیق نیازمند است. لاجرم همه چیز را به گرداب تحمیق می‌کشاند منجمله گفتگو را.
پرسش‌های بی‌پاسخ محرک فکر است و پاسخ‌های بی پرسش محرک بلاهت و جهل.


.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @javadkashi
🆑 #کانال‌سخنرانی‌ها
🌹
🔺دربارهُ اِف اِم ۲۰۳۰
ا. سرگشته

شماری از متخصصان ایران هرکدام سه کتاب‌ معرفی کرده‌اند که برای شناخت ایران باید خواند. یکی هم رمان شناسنامه نوشتهُ ف. م. اسفندیاری را معرفی کرده که در نیمهُ دههُ چهل شمسی در ‌آمریکا به انگلیسی منتشر شد. گشتم دیدم آن تایلر، همسر تقی مدرسی، هم که خودش نویسندهُ معروف و قابلی است این کتاب را برای شناخت ایران معرفی کرده. کتاب را دانلود کردم و گشتم ببینم نویسنده کیست. دیدم چه آدم جالبی بوده. در ۱۳۰۹ در بروکسل در خانواده‌ای دیپلمات متولد شد. پدر و پدربزرگش هر دو دیپلمات عالی‌رتبه بودند. او نوهُ یمین‌الملک، میرزا اسدالله خان یمین‌ اسفندیاری، بود. از خانوادهُ ممالک‌ها و سلطنه‌ها و ازمابهتران. در کودکی به خاطر شغل پدر در کشورهای مختلفی زندگی و تحصیل کرد و انگلیسی و فرانسه و عربی و عبری را به خوبی صحبت می‌کرد. همراه خانواده به ایران بازگشت و در جوانی همراه تیم بسکتبال ایران در المپیک ۱۹۴۸ لندن شرکت کرد. بعد در آمریکا در برکلی و یوسی‌ال‌ای درس می‌خوانَد و به ایران باز می‌گردد. از طرف ایران در کمیسیون صلح فلسطین در سازمان ملل شرکت می‌کند. جزئیات زیادی از زندگیش بعد از این دوره پیدا نکردم، جز این که رمانش را مخفیانه از ایران به امریکا فرستاد. قبل از انقلاب، شاید به دلیل انقلاب، ایران را ترک کرد و به آمریکا آمد. در نیواسکول و یوسی‌ال‌ای و دانشگاه بین‌المللی فلوریدا تدریس می‌کرد و به لاکید و جی‌سی‌پنی مشورت می‌داد. در میامی زندگی می‌کرد و در سال ۲۰۰۰ در نیویورک در خانهُ زنی که گویا معشوقه‌اش بوده از دنیا رفت. باز یکی از منابع نوشته است که در دوران تحصیل در هاروارد با این خانم آشنا شد. ولی جای دیگر اطلاعی دربارهُ تحصیلش در هاروارد ندیدم. گیاه‌خوار بود و می‌گفت مایل نیست چیزی بخورد که از مادری زاده شده است. در دههُ ۸۰ میلادی نام و نام خانوادگیش را به اف ام ۲۰۳۰ تغییر داد. گویا اف ام جز این که مخفف نام اصلی‌اش فریدون میم (؟) بوده اشاره‌ای هم به "انسان آینده" و "انسان شگرف آینده" (Future Man and Future Marvel) دارد. نام خانوادگیش را هم به امید رسیدن به صد سالگی و جاودانگی و گم کردن رد هر نوع تعلق ملی، به این عدد تغییر داد. در معرفیش نوشته‌اند فیلسوف و آینده‌شناس و فراانسان‌گرا (Transhumanist).
اما اعتقاداتش چه بود؟ باور مطلق به پیشرفت فزاینده و مدام و بی‌بازگشت انسان تا رسیدن به آینده‌ای تابناک. باور به اینکه انسان در آیندهُ نزدیک با تکیه بر پیشرفت فزایندهُ تکنولوژی، انرژی بی‌پایان خورشیدی، نوآوری‌های کشاورزی، و اختراع دستگاه‌های چاپِ کالا بر کمیابی غلبه خواهد کرد و با از میان رفتن کمیابی، دلایل دشمنی میان انسان‌ها از بین خواهد رفت و جنگ خاتمه خواهد یافت؛ در آینده چپ و راست معنا نخواهد داشت و فقط بالا و پایین معنا دارد؛ هم‌چنین دیگر مرزی وجود نخواهد داشت؛ انسان‌ها آزادانه به همه جا سفر می‌کنند و تجربه‌های بی‌پایان خواهند داشت؛ تعلق‌های امروزی، مثل تعلق به ملت و قبیله و دین و خانواده همه از میان خواهد رفت؛ نهاد خانواده از میان خواهد رفت، چون انسان‌ها خودشان را محدود به یک همسر نمی‌کنند؛ هیچ کس مالک شخص دیگر نخواهد بود و انسان‌ها عمرشان را صرف تربیت فرزند نخواهند کرد؛ ما بستهُ کرهُ زمین نخواهیم ماند و در کرات دیگر ساکن خواهیم شد. غلبه بر محدودیت بیولوژیکِ جسم زوال‌پذیر هم دور نیست؛ باری، به زودی بر مرگ فائق خواهیم آمد. او با همین امید خواسته بود جسدش را یخچالی کنند، تا روزی که انسان‌ها همه نامیرا شدند و بر همهُ محدویت‌های مادی جهان پیروز شدند او را هم دوباره به دنیا باز گردانند. می‌گفت من به اشتباه در قرن بیستم به دنیا آمدم، من متعلق به قرن بیست‌ و یکم هستم.
کتاب کمیسیون نامیرایی(Immortalization Commission) نوشتهُ جان گری (John Gray) نشان می‌دهد این قبیل افکار در قرن نوزدهم و نیمهُ نخست قرن بیستم در میان نخبگان اروپا رواج بسیار داشت. در واقع او پنجاه سالی دیر به دنیا آمده بود. مستندی درباره‌اش ساخته‌اند با عنوان "2030" که باید دیدنی باشد. دوستانش صفحه‌ای هم در یوتیوب برایش ساخته‌اند که کارتنک بسته؛ هیچ کدام از کلیپ‌ها بیش از هزار و پانصد یا دو هزار بیننده نداشته. چندتایی مصاحبه با او هست و یک کلیپ هم از عکس‌هایش از کودکی تا پیری. مرد خوش‌قیافه‌ای بود که انگار همیشه شمع محفل بود. همه جا دیگران دورش حلقه زده‌اند و چشمشان به دهان او است. خصوصا زن‌ها همیشه دور و برش بودند؛ گویا جنس مخالف به او رغبت داشته. قابل‌فهم هم هست، بزرگ‌زادهُ تحصیل‌کردهُ خوش‌قیافهُ فیلسوفِ نویسندهُ ورزشکار کم است.👇👇👇

#هومن_پناهنده
@gashthaa
👆👆👆
اگرچه همه جا گشت و آن طور که از عکس‌هایش پیداست از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب دنیا همه جا رفت و همه چیز دید، اما با دیدن این همه مصیبت ایمانش را به آیندهُ تابناک فراروی بشر از دست نداد. از جنگ اعراب و اسرائیل که درباره‌اش مقاله نوشته بود، و انقلاب ایران و جنگ‌های جهانی چیز زیادی نیاموخته بود. امروز که بر خلاف او، همه نگران پایان دنیا هستند، هیچ کس آیندهُ تابناکی پیش رو نمی‌بیند. کاش بیوگرافی مفصلی از او نوشته بودند. دلم می‌خواست بدانم موسیقیِ مورد علاقه‌اش چه بود؟ کدام نقاش را دوست داشت؟ اهل باغبانی بود؟ شاید در رمان‌هایش ردّی از این علایقش بتوان پیدا کرد. عجیب است که بیش از این شهرت ندارد؛ شاید چون فرنگی نبود. البته نیویورک تایمز برای فوتش یک صفحه مطلب منتشر کرد.

#هومن_پناهنده
@gashthaa
🔻 کتاب "خطابت به مثابه طبابت"
🔸نوشتۀ ایمان عباس‌نژاد

🔹می‌توان ایماژهای گوناگونی از پیامبران و امامان داشت. یکی از این‌ ایماژ‌ها که امروزه کمتر به آن توجه می‌شود نظر به پیامبران به مثابه طبیب است. تن  را طبیبی است و جان را طبیبی دیگر. نظر به پیامبران به مثابه طبیب جان، تبلیغ و تعلیم و تربیت دینی را با آنچه امروز با آن مواجهیم به‌کلی متفاوت می‌کند. این کتاب می‌کوشد الگوی پیامبران به مثابه طبیب را تبیین کند و چند نمونه از پیامدهای چنین الگویی را شرح دهد. به نظر نویسنده، شیخ حسین انصاریان چنین الگویی را در پیش گرفته است، لذا در هر بخش مثال‌هایی از سلوک او آمده است تا مشخص شود در عصر حاضر نیز می‌توان چنین الگویی را تحقق بخشید. مخاطب این کتاب نه فقط روحانیون و مبلغان، بلکه هر کسی است که به نوعی به تعلیم و تربیت دینی اشتغال دارد.

@namehayehawzavi
Forwarded from آینده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 افشای تبعیض آشکار در نظام بیمه‌ای کشور!

معاون بیمه سلامت کشور در آنتن زنده صدا و سیما از وجود بیمه‌ای ویژه به نام "توأمان" برای مسئولان پرده برداشت.

🔷 به گفته او، این بیمه کاملاً خلاف قانون است و در مقایسه با بیمه مردم عادی، هزار برابر بهتر و با امکانات بیشتری ارائه می‌شود.

این موضوع، نمادی از تبعیض ساختاری و بی‌عدالتی میان مردم و مسئولان است که سوالات بسیاری درباره شفافیت و عدالت در سیستم مدیریت کشور به وجود آورده است.


@A_pajhohi
گشت‌ها | هومن پناهنده
Photo
🔺دیدار در فلق
ا. سرگشته

۷ فوریه ۲۰۲۵
صبح موقع راه بردن سگمان دیدم فلق آسمان را گرفته بود. عکسی گرفتم. همان لحظه دیدم خانمی هم دارد عکس می‌گیرد. به سمتش رفتم و گفتم صبح قشنگی است. خانم آقا از کار در آمد. مردی چهل ساله با موی رنگ‌کردهُ بلند و ناخن‌های لاک‌زده و گوشواره در گوش. فوری گفت "واقعا زیبا است. چرا ما انسان‌ها نمی‌توانیم از این زیبایی‌ها لذت ببریم؟ چرا باید مدام به سر و کلهُ هم بکوبیم و جنگ و دعوا کنیم؟ به جای این که به اطرافمان نگاه کنیم و خرسند باشیم همیشه ناخرسندیم." گفتم "درست می‌گویید، بیشتر ما حتی صدای پرندگان را نمی‌شنویم."  ادامه داد "در محلهُ ما فقر و مواد مخدر و خشونت بیداد می‌کند. چرا هیچ کس به فکر جوان‌ها نیست؟" گفتم "اولویت‌های حاکمان چیزهای دیگری است. به‌علاوه حل بعضی از مشکلات مثل مواد مخدر واقعا دشوار است. امروز هر کسی در خانه می‌تواند مواد سنتتیک تولید کند." بعد بی‌آن که مرا بشناسد حرفی زد که واقعا شوکه‌ام کرد. گفت "به من در بچگی تعرض شد. من تمام عمرم با این مساُله درگیر بوده‌ام. خیلی سختی کشیده‌ام. چرا باید این طور باشد؟" گفتم "واقعا متاسفم، ولی نمی‌شود در هر خانه و اتاق دوربین مداربسته نصب کرد و رفتار همه را کنترل کرد. خصوصاً مسائلی که در درون خانه‌ها اتفاق می‌افتد در حریم حکومت نیست و فرض بر این است که پدر و مادر مراقب بچه هستند." گفت "پدرم به من تعرض جنسی می‌کرد." گفتم "همین دیگر؛ فرض بر اعتماد به والدین است، هم شما و هم دولت به پدر اعتماد دارید. ولی خب، الان که مرد مستقلی شده‌اید و دارید زندگی خوبی می‌کنید." گفت "مادربزرگم خیلی به من کمک کرد. اگر او نبود هیچ وقت نمی‌توانستم روی پای خودم بایستم." گفتم "این هم دلیلی که دوباره به دیگران اعتماد پیدا کردید". باز کمی درد دل کرد و من دیدم سگم بی‌تابی می‌کند گفتم "باید بروم." بعد بغلش کردم، به قول فرنگی‌ها Gave him a big hug  و خداحافظی کردم. موقع برگشتن به حرف‌هایش فکر کردم. واقعا چه می‌شود کرد؟ آخر چطور می‌شود به کسی گفت به بچه‌اش تعرض نکند؟ آیا باید از مردم قبل از بچه‌دار شدن امتحان گرفت و مجوز صادر کرد؟ آیا جامعه‌ای هست، یا خواهد بود، که این مسائل را حل کرده باشد؟

#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from واژه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بدتر و فاجعه‌بارتر از شیوۀ صحبت کردن این خانم و امثال ایشان آن است که در آینده احتمالاً این افتضاح گسترش و عمق بیشتری خواهد یافت. پایین‌تر، یکی از دلایل پیدایی چنین پدیده‌ای را عرض خواهم کرد ولی پیشتر بگویم که در برابر این سیل ویرانگر نه تنها نهادهای مسؤول «هیچ» کاری نمی‌کنند، بلکه گویا صورت مسأله و دلیل چنین وضعی چندان هم برای ایشان و البته برای بسیاری دیگر روشن نیست.
بعد از  «ادا» و خودنمایی و فریب، یکی دیگر از دلایل این طرز سخن گفتن اهالی برخی از رشته‌ها که البته در دانشگاه‌های ایران تحصیل کرده‌اند آن است که از مدت‌ها پیش در خیلی از رشته‌های دانشگاهی خواندن کتاب‌های درسی به زبان انگلیسی تشویق و مایۀ فضل شمرده می‌شود، حتی اگر ترجمۀ خوبی از آن کتاب‌ها در بازار باشد. خواندن کتاب‌ها و مقاله‌های خوب به انگلیسی یا زبان‌های دیگر نه تنها نشانۀ فضل است، بلکه در این شتابی که در نوشتن کتاب‌ها و مقاله‌های خوب در جای جای جهان عمدتاً به انگلیسی پدید آمده، ناگزیر و بایسته است. مسألۀ مهم آن است که ترجمۀ این منابع به فارسی و استفاده از آن ترجمه‌ها در کلاس‌های دانشگاهی هم البته به همین درجه از بایستگی است.

دنبالۀ مطلب👇
Forwarded from واژه
دنبالۀ مطلب:

دانشجویی که تمام مدت منابع انگلیسی می‌خواند چطور می‌تواند موقع حرف زدن و نوشتن به فارسی از اصطلاح‌هایی فارسی که هیچ وقت نخوانده استفاده کند؟
عیب بزرگ دیگری که در این میان هست آن است که دانش‌آموختگان این رشته‌ها مطمئن خواهند بود اصلاً به فارسی نمی‌شود چنین چیزهایی گفت و از این ناحیه نوع بدی از بی‌اطمینانی و بدگمانی نسبت به زبان فارسی پدید می‌آید که بی‌درنگ به از میان رفتن شأن این زبان نزد صاحبانش می‌انجامد.
عیب دیگری که به همین اندازه بد است و بدبختانه ظاهرش این‌طور نشان نمی‌دهد آن است که این سو و آن سو می‌شنویم می‌گویند «مطلبی تخصصی است و ناگزیر باید با اصطلاح‌های انگلیسی بیان شود»! شگفتا! بیست سال دانش‌آموزی و دانشجویی در مدرسه‌ها و دانشگاه‌های ایران فرصتی برای کتاب‌های درسی فراهم نکرده تا این معنی را به شهروندان این کشور منتقل کند که فارسی زبان آموزش و به این ترتیب زبان علم و فن یعنی زبان تخصصی رشته‌های تحصیلی در دانشگاه‌های ایران است؟ این پرسش جدی است! اگر مطلبی در کتاب‌های درسی به‌ویژه در دورۀ مدرسه تکرار و به آن تصریح شود، به احتمال خیلی زیاد آن مطلب در ذهن دانش‌آموز جزء اصول دسته‌بندی خواهد شد. برای این منظور البته لازم است در کتاب‌های زبان و ادبیات فارسی برای نمونه از حجم عظیم مطالب صوفیانه و عارفانه و عمدتاً شعر کاسته شود تا روزی این خیال اشتباه از ذهن مردم این سرزمین زدوده شود که «فارسی فقط زبان شعر و خیال است». به جای آن، باید نمونه‌هایی از متن‌های علمی و فنی فارسی از هزار سال پیش تا به امروز در این کتاب‌ها گنجانده می‌شد تا صاحبان این زبان بیاموزند که فارسی از کهن‌ترین زبان‌ها در میان زبان‌های موجود جهان است که به آن از دیر باز متن علمی و فنی و رسمی نوشته می‌شده است. نباید فراموش کرد که جمعیت بزرگی از مخاطبان این کتاب‌ها قرار است در آینده مهندس و پزشک شوند. آنچه آنها از زبان فارسی به مثابۀ ابزار در رشته‌های خود آموخته‌اند کم‌وبیش هیچ بوده! یعنی نه اصطلاح فارسی یاد گرفته‌اند و نه از طرز بیان و نوشتن و البته از شأن این زبان چیزی به گوششان خورده. حالا چرا باید وقتی می‌بینیم یکی از همان دانش‌آموزانِ سال‌های گذشته به این شیوۀ فاجعه‌بار فارسی حرف می‌زند و آدم‌های اطراف او سرِ تأیید می‌جنبانند، تعجب کنیم؟
پیش از این، در گشت‌ها مطلب زیر را دربارهُ سخنرانی روانپزشکی نوشته بودم. از آنجا که محتوای آن نوشته با فرستهُ بالا پیوند دارد، دوباره نقلش می‌کنم. گفتن ندارد که سخنرانی یاد‌شده را می‌توان در گشت‌ها یافت.

سخنرانی‌ای که پس از این می‌آید از آنِ روانپزشکی است که در میان اهل فن از حسن شهرتی برخوردار است. من هم از آن بهره بردم. اما هر قدر محتوای سخنرانی فایده‌رسان است، متاُسفانه زبان سخنران آزاردهنده است. دلیلش کاربرد مفرط و نابجای کلمات انگلیسی است. وقتی به فارسی سخن می‌گوییم یا می‌نویسیم، استفاده از کلمات خارجی تا حدی و در آنجا که جنبهُ فنی دارد شاید قابل‌توجیه باشد، اما وقتی پای مفاهیم عمومیِ غیرفنی  به میان می‌آید دیگر کاربرد الفاظ خارجی قابل‌دفاع نیست. مثلاً چرا باید به جای "محبوب" گفت favorite یا به جای "شرم" گفت shame؟ به هر حال، اگر بتوانید آزارِ ناشی از  استفادهُ بیجا از کلمات فرنگی را تحمل کنید، این سخنرانی را مفید خواهید یافت.


هومن پناهنده
@gashthaa
2025/07/12 19:26:29
Back to Top
HTML Embed Code: