Telegram Web
طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای
زال می گردی اگر رستم دستان شده ای

ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای

عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شده ای؟

دست در دامن دریای کرم زن، ورنه
تشنه می میری اگر چشمه حیوان شده ای

می کند هستی فانی ترا باقی، مرگ
تو چه از دولت جاوید گریزان شده ای؟

چرخ نه جامه فانوس مهیا کرده است
بهر شمع تو، تو از بهر چه گریان شده ای؟

مصر عزت به تمنای تو نیلی پوش است
چه بدآموز به این گوشه زندان شده ای؟

چرخ و انجم به دو صد چشم ترا می جوید
در زوایای زمین بهر چه پنهان شده ای؟

آسیای فلک از بهر تو سرگردان است
تو ز اندیشه روزی چه پریشان شده ای؟

شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست
شکر کن شکر که شایسته درمان شده ای

بود سی پاره اجزای تو هر یک جایی
این چنین جمع به سعی که چو قرآن شده ای؟

کمر و تاج به هر بی سروپایی ندهند
به چه خدمت تو سزاوار دل و جان شده ای؟

دامن دولت خورشید چو شبنم به کف آر
چه مقید به تماشای گلستان شده ای؟

چون به میزان قیامت همه را می سنجند
بهر سنجیدن مردم تو چه میزان شده ای؟

بیخودی جامه فتح است درین خارستان
تو درین خانه زنبور چه عریان شده ای؟

پیش عفو و کرم و رحمت یزدان صائب
کم گناهی است که از جرم پشیمان شده ای؟

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۶۷۹۹

🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
4
ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته

مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین
از پی آب پارگین آب فرات ریخته

همچو خران به کاه و جو نیست روا چنین مرو
بر فقرا تو درنگر زر صدقات ریخته

روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو
زان شه بی‌جهت نگر جمله جهات ریخته

آه دریغ مغز تو در ره پوست باخته
آه دریغ شاه تو در غم مات ریخته

از غم مات شاه دل خانه به خانه می‌دود
رنگ رخ و پیاده‌ها بهر نجات ریخته

جسته برات جان از او باز چو دیده روی او
کیسه دریده پیش او جمله برات ریخته

از صفتش صفات ما خارشناس گل شده
باز صفات ما چو گل در ره ذات ریخته

بال و پری که او تو را برد و اسیر دام کرد
بال و پری است عاریت روز وفات ریخته

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۲۸۶


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
3
👈مژده!          مژده!        مژده! 

😍مختص #بانوان!


شروع صنف جدید برای علاقمندان زبان انگلیسی!  

#توضیحات:
این دوره آموزشی برای آنعده از دانش آموزان طراحی شده که از قبل انگلیسی نخوانده باشد یا هم اگر خوانده باشد و میخواهند دوباره شروع کنند
محصلین در این دوره با تمامی مهارت های زبان انگلیسی آشنا خواهند شد و همچنان قادر خواهند بود که در مدت ۹ ماه کلا با زبان انگلیسی آگاه شوند

شروع صنف: #۱۰_حوت

🔻امتیازات دوره!
📖تدریس روزانه یک ساعت
📖درس بشڪل شاگرد محورے
📖حل مشڪلات مرتبط به درس داده شده تا شروع درس جدید
📖پشتیبابے ۲۴ ساعته
📖تدریس با استفاده از مواد بروز
📖تدریس از طریق  وایس و کال
📖وظیفه خانگے همه روزه
📖تمرین با شاگرد تا لحظه ی ڪه یاد می‌گیرد
📖تدریس لغت با فلش ڪارت
📖 مختص طبقه اناث
و دها موارد دیگر....

🔻نحو تدریس:
غیر حضوری
با استفاده از گوگل میت و واتساپ
✔️تدریس با معیاری ترین میتود جهانی

🏮فرصت خیلی محدود است پس عجله کنید لطفاً!

استاد؛ خانم انوشه وزیری

مسؤول و هماهنگ کننده؛ آقای امیری
راهای ارتباطی؛
تلگرام 👈 @MRha_B
واتساپ👈 0093700496848



با افتخار؛ اکادمی آنلاین #پیشتازان !!!
1👍1
با رقیب آمدی به محفل من
برق غیرت زدی به حاصل من

جان به آسانی از غمت دادم
وز تو آسان نگشت مشکل من

جانم از تن سفر نمی‌کردی
گر نمی‌رفتی از مقابل من

کینم انداختند در دل تو
مهرت آمیخت در دل من

تشنهٔ آب زندگی بودم
خاک می‌خانه گشت منزل من

شوق زخم دگر به جان دارد
دل مجروح نیم بسمل من

خنجری زد به سینه‌ام قاتل
که فزون ساخت حسرت دل من

قابل تیغ او شدم آخر
کار خود کرد بخت مقبل من

می‌دهد جان فروغی از سر شوق
هر که بیند جمال قاتل من

#فروغی_بسطامی
- غزل شمارهٔ ۴۱۳


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
3👍2👌2
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم

آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم

هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم

تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم

هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم

گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم

گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم

شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمی‌رسانم

آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم

من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم

من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم

مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم

شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم

شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم

ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم

دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم

هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم

#سعدی
- غزل ۴۱۸


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
4👍1
طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای
زال می گردی اگر رستم دستان شده ای

ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای

عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شده ای؟

دست در دامن دریای کرم زن، ورنه
تشنه می میری اگر چشمه حیوان شده ای

می کند هستی فانی ترا باقی، مرگ
تو چه از دولت جاوید گریزان شده ای؟

چرخ نه جامه فانوس مهیا کرده است
بهر شمع تو، تو از بهر چه گریان شده ای؟

مصر عزت به تمنای تو نیلی پوش است
چه بدآموز به این گوشه زندان شده ای؟

چرخ و انجم به دو صد چشم ترا می جوید
در زوایای زمین بهر چه پنهان شده ای؟

آسیای فلک از بهر تو سرگردان است
تو ز اندیشه روزی چه پریشان شده ای؟

شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست
شکر کن شکر که شایسته درمان شده ای

بود سی پاره اجزای تو هر یک جایی
این چنین جمع به سعی که چو قرآن شده ای؟

کمر و تاج به هر بی سروپایی ندهند
به چه خدمت تو سزاوار دل و جان شده ای؟

دامن دولت خورشید چو شبنم به کف آر
چه مقید به تماشای گلستان شده ای؟

چون به میزان قیامت همه را می سنجند
بهر سنجیدن مردم تو چه میزان شده ای؟

بیخودی جامه فتح است درین خارستان
تو درین خانه زنبور چه عریان شده ای؟

پیش عفو و کرم و رحمت یزدان صائب
کم گناهی است که از جرم پشیمان شده ای؟

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۶۷۹۹

🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
👍1
نفسِ بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
تا سراپردهٔ گل نعره زنان خواهد شد

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

ای دل ار عشرتِ امروز به فردا فکنی
مایهٔ نقدِ بقا را که ضِمان خواهد شد؟

ماه شعبان مَنِه از دست قدح، کاین خورشید
از نظر تا شبِ عیدِ رمضان خواهد شد

گل عزیز است غنیمت شِمُریدَش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

مطربا مجلسِ انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد؟

حافظ از بهر تو آمد سویِ اقلیمِ وجود
قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۶۴

🍃
Join ➣↻
@Ghazal_nabb
2👍2
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی

گر پیر مناجات است ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی

فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی

ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی

سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد
آنان که ندیدستند سروی به لب بامی

روزی تن من بینی قربان سر کویش
وین عید نمی‌باشد الا به هر ایامی

ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن
آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی

باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی
ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی

گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما
نومید نباید بود از روشنی بامی

سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می‌طلبی کامی

#سعدی
- غزل شمارهٔ  ۵۹۷


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
8👍2
این متن ره باید با آب طلا نوشت

در مسجد و در کعبه به دنبال خداییم
از حس خدا در دلمان دور و جداییم

هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است...!!
دقت بکنی نور خدا داخل خانه است

در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول تو ببین قلب کسی را نشکستی؟

اینگونه چرا در پی اثبات خداییم؟
همسایه ی ما گشنه و ما سیر بخوابیم

در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟

برخیز و کمی کعبه ی آمال خودت باش
چنگی به نقابت بزن و مال خودت باش

شاید که بتی در وسط ذهن من و توست
باید بت خود ، با نم باران خدا شست

گویی که خدا در بدن و در تنمان هست
نزدیکتر از خون و رگ گردنمان هست

در پیله ی پروانه مگر دست خدا نیست؟
پیدایش پروانه بگو معجزه کیست؟

باید که در آیینه کمی هم به خود آییم
ما جلوه ای از خلقت زیبای خداییم

هر کس که دلش آینه شد فاقد لکه
در قلب خودش کرده بنا کعبه و مکه …

شاعر؟


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
13👍1
مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش
لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش

دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش

من همان بِه که از او نیک نگه دارم دل
که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نِگَهَش

بویِ شیر از لبِ همچون شِکَرَش می‌آید
گر چه خون می‌چکد از شیوهٔ چشمِ سیَهَش

چارده ساله بُتی چابُکِ شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است، مَهِ چاردَهَش

از پِی آن گُلِ نورَستِه دلِ ما یارب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گَهَش

یارِ دلدارِ من ار قلب بدین سان شِکَنَد
بِبَرَد زود به جانداریِ خود پادشهش

جان به شکرانه کنم صرف گَر آن دانهٔ دُر
صدفِ سینهٔ حافظ بُوَد آرامگَهَش

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۲۸۹


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
5
نفسِ بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
تا سراپردهٔ گل نعره زنان خواهد شد

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

ای دل ار عشرتِ امروز به فردا فکنی
مایهٔ نقدِ بقا را که ضِمان خواهد شد؟

ماه شعبان مَنِه از دست قدح، کاین خورشید
از نظر تا شبِ عیدِ رمضان خواهد شد

گل عزیز است غنیمت شِمُریدَش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

مطربا مجلسِ انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد؟

حافظ از بهر تو آمد سویِ اقلیمِ وجود
قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۶۴


🍃
Join ➣↻
@Ghazal_nabb
2👍2
زلف بر باد مَدِه تا ندهی بر بادم
ناز بُنیاد مَکُن تا نَکَنی بنیادم

مِی مَخور با همه کس تا نخورم خونِ جگر
سر مَکَش تا نَکَشَد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مَکُن تا نَکُنی در بندم
طُرِّه را تاب مده تا ندهی بر بادم

یارِ بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم
غمِ اغیار مخور تا نَکُنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کُنی از برگِ گُلم
قد برافراز که از سرو کُنی آزادم

شمعِ هر جمع مَشو ور نه بسوزی ما را
یادِ هر قوم مَکُن تا نَرَوی از یادم

شهرهٔ شهر مشو تا نَنَهم سر در کوه
شورِ شیرین مَنما تا نَکُنی فرهادم

رحم کن بر منِ مِسکین و به فریادم رَس
تا به خاکِ درِ آصف نَرِسَد فریادم

حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربندِ توام آزادم

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۱۶


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
2
آن روز که کار وصل را ساز آید
این مرغ ازین قفس به پرواز آید

از شه چو صفیر ارجعی روح شنید
پرواز کـــنان به دست شه باز آید

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۹۶
2
تا چند روی از پی تقلید و قیاس
بگذر ز چهار اسم و از پنج حواس

گر معرفت خدای خود می طلبی
در خود نگر و خدای خود را بشناس

#باباافضل_کاشانی
- رباعی شمارهٔ ۱۰۱
2👍1
یا رب ز قناعتم توانگر گردان
وز نور یقین دلم منور گردان

روزی من سوختهٔ سرگردان
بی منت مخلوق میسر گردان

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۵۰۹
3
به قول #صائب_تبریزی:

هر لبش گاه تبسم معجزی دارد جدا
یک لبش جان می‌ستاند، یک لبش جان می‌دهد


🍃
Join ➣↻
@Ghazal_nabb
#چالش_شعر
#مشاعره
👍21
زلف بر باد مَدِه تا ندهی بر بادم
ناز بُنیاد مَکُن تا نَکَنی بنیادم

مِی مَخور با همه کس تا نخورم خونِ جگر
سر مَکَش تا نَکَشَد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مَکُن تا نَکُنی در بندم
طُرِّه را تاب مده تا ندهی بر بادم

یارِ بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم
غمِ اغیار مخور تا نَکُنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کُنی از برگِ گُلم
قد برافراز که از سرو کُنی آزادم

شمعِ هر جمع مَشو ور نه بسوزی ما را
یادِ هر قوم مَکُن تا نَرَوی از یادم

شهرهٔ شهر مشو تا نَنَهم سر در کوه
شورِ شیرین مَنما تا نَکُنی فرهادم

رحم کن بر منِ مِسکین و به فریادم رَس
تا به خاکِ درِ آصف نَرِسَد فریادم

حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربندِ توام آزادم

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۱۶


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
👍2👎1
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه پدیدم چه کنم کون و مکان را

ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را

چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم
چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را

چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را
چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را

چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی
خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را

ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را

جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق
چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را

به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو
همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را

ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان
دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را

منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را
منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را

غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن
هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را

بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را
بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۱۶۲


🍃
Join ➣↻
@Ghazal_nabb
چونی و چه باشد چون تا قدر تو را داند
جز پادشه بی‌چون قدر تو کجا داند

عالم ز تو پرنورست ای دلبر دور از تو
حق تو زمین داند یا چرخ سما داند

این پرده نیلی را بادیست که جنباند
این باد هوایی نی بادی که خدا داند

خرقه غم و شادی را دانی که که می‌دوزد
وین خرقه ز دوزنده خود را چه جدا داند

اندر دل آیینه دانی که چه می‌تابد
داند چه خیالست آن آن کس که صفا داند

شقه علم عالم هر چند که می‌رقصد
چشم تو علم بیند جان تو هوا داند

وان کس که هوا را هم داند که چه بیچارست
جز حضرت الاالله باقی همه لا داند

شمس الحق تبریزی این مکر که حق دارد
بی مهره تو جانم کی نرد دغا داند

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۶۱۶


🍃
Join ➣↻ @Ghazal_nabb
غیر حق باطلست تا دانی
عقل از این غافل است تا دانی

موج بحریم و عین ما آبست
عالمش ساحلست تا دانی

هر که عالم نشد به علم رسول
به خدا جاهلست تادانی

آنکه دانست این سخن به تمام
بندهٔ کاملست تا دانی

هر تجلی که بر دلت آید
از خدا نازل است تا دانی

هر که غیر از خداست ای درویش
همه بی حاصل است تا دانی

کشتهٔ عشق و زنده ام جاوید
سیدم قاتل است تا دانی

#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزل شمارهٔ ۱۴۶۶


🍃
Join ➣↻
@Ghazal_nabb
👍31
2025/07/14 03:39:41
Back to Top
HTML Embed Code: