Telegram Web
«ما شاء الله ثم شاء محمد ما شاء الله ثم شاء علي»

غلات تفویضی برای اثبات دیدگاه خود به این حدیث استناد کرده‌اند.

نظر شما درباره این حدیث چیست؟

#تفویض
#توافق_المشیئتین
@Gholow2
غلوپژوهی
«ما شاء الله ثم شاء محمد ما شاء الله ثم شاء علي» غلات تفویضی برای اثبات دیدگاه خود به این حدیث استناد کرده‌اند. نظر شما درباره این حدیث چیست؟ #تفویض #توافق_المشیئتین @Gholow2
منبع روایت «ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی» تفسیر استرآبادی (منسوب به امام عسکری ع) است. با توجه به توضیحاتی که قبلا درباره تفسیر استرآبادی داده‌ایم، فکر می‌کنید خاستگاه اولی این حدیث کدام یک باشد؟ (تحلیل خود را در نظرات بنویسید)
Anonymous Poll
9%
احادیث اهل سنت
60%
احادیث غلات
23%
احادیث اصیل امامیه
8%
خاستگاه دیگری دارد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞 الگوی حدیث‌سازی «رجب‌ برسی» (جلسه سوم)

بررسی شواهد جعل و تحریف احادیث در مشارق أنوار الیقین، مشارق الأمان و الألفینِ بُرسی.

محتوا: ۱۲ شاهد جدید بر دروغگویی و حدیث‌سازی بُرسی از جمله جعل حدیث
طارق بن شهاب

جلسه اول
جلسه دوم

#برسی
@Gholow2
🔹علامه مجلسی: نسبت دادن علم غیب به معصومان مصداق دروغ بستن بر آن‌ها است!

«و الكذب علیهم یشمل افتراء الحدیث علیهم و صرف حدیثهم إلی غیر مرادهم و الجزم به و نسبة فعل إلیهم لا یرضون به أو ادعاء مرتبة لهم لم یدعوها كالربوبیة و خلق العالم و علم الغیب أو فضلهم علی الرسول صلی اللّٰه علیه و آله و أمثال ذلك أو نسبة ما یوجب النقص إلیهم كفعل ینافی العصمة و أشباهه.»

📗بحار الأنوار، ج۶۹، ص۲۳۴

ترجمه: دروغ بستن بر آن‌ها شامل افترای حدیث بر آن‌ها و حمل حدیث آن‌ها بر غیر مقصودشان و جزم به آن و نسبت دادن کاری که نمی‌پسندند به آن‌ها یا ادعای مرتبه‌ای که خودشان ادعا نکرده‌اند برای آن‌ها مانند ربوبیت و خلق عالم و علم غیب یا برتری آن‌ها بر رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله و مانند آن‌ها یا نسبت دادن چیزی که موجب نقص است به آن‌ها مانند کاری که مخالف عصمت باشد و شبیه آن، می‌باشد.

اقتباس از کانال نقد فلسفه: @Aghlyavaran

#علم_غیب
@MafatehAlqayb
خطبة البیان از نورمگز.pdf
2.4 MB
خطبة البیان و خطبه های منسوب به امیر مؤمنان (ع)

مصطفی صادقی کاشانی

علوم حدیث، پاییز ۱۳۸۳، شماره ۳۳


@Gholow2
غلوپژوهی
منبع روایت «ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی» تفسیر استرآبادی (منسوب به امام عسکری ع) است. با توجه به توضیحاتی که قبلا درباره تفسیر استرآبادی داده‌ایم، فکر می‌کنید خاستگاه اولی این حدیث کدام یک باشد؟ (تحلیل خود را در نظرات بنویسید)
خاستگاه سُنّی یا غالیانه؟

باور غالب این است که خاستگاه نخستین «ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی»، حدیث غلات است. این برداشت با توجه به ظاهر عبارت و برداشتی که اهل تفویض از آن کرده‌اند، دور از انتظار نیست. از این روایت چنین برداشت شده که پیامبر (ص) و امامان (ع) گرداننده و تقدیرکننده همه امور عالم‌اند و همه چیز به خواست و مشیت آنان است.

اما به نظر می‌رسد پیدایش این حدیث پیچیده‌تر از ظاهر نخستین آن باشد. بررسی‌ها نشان می‌دهد بخش‌های‌ زیادی از تفسیر استرآبادی (منسوب به امام عسکری ع) از احادیث اهل سنت گرته‌برداری‌شده است.

این حدیث نیز چنان که به زودی توضیح خواهیم داد به اعتقاد ما -بر خلاف ظاهر غالیانه‌اش- ریشه در حدیث اهل سنت دارد؛ اگر چه در مسیر تحریف با پیرایه‌های غالیانه همراه شده است.

توضیح در فرسته‌های بعدی

#تفویض
#توافق_المشیئتین
#تفسیر_استرآبادی

(قبل از بحث درباره این حدیث، مباحث پیشین درباره تفسیر استرآبادی را با هشتگ #تفسیر_استرآبادی مرور کنید.)

@Gholow2
🔹پایه عامی تفسیر استرآبادی

لایه‌شناسی دقیق تفسیر استرآبادی (بربسته بر امام عسکری ع) نشان می‌دهد که بخش زیادی از آن بر پایه تفاسیر و روایات اهل سنت پدید آمده که استرآبادی روکشی از تشیع بر آن کشیده است. در این جا تنها به چند نمونه از دهها شاهد اشاره می‌شود:

نمونه ١: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (البقرة : ٢٠٧)

ادعا شده است که این آیه درباره بلال و صهیب و خباب و عمار و یاسر و سمیه نازل شده است (استرآبادی، ص۶۲۰-۶۲۶). چنان که می‌دانیم شیعیان این آیه را مربوط به لیلة المبیت و در شأن امیرالمؤمنین (ع) می‌دانند (برای نمونه نک‍: البرهان، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۵). در مقابل در برخی روایاتِ سنیان و به ویژه آن چه به ابن عباس نسبت داده‌اند، ادعا شده که این آیه در شأن افراد نامبرده نازل شده است (تاريخ دمشق، ۲۴/ ۲۲۲). کیفیت آزاد شدن صهیب نیز از روایات اهل سنت اخذ شده است (قس: استرآبادی، ص۶۲۳ با ابن شبة، تاریخ المدینة، ج۲، ص۴۷۹) با این تفاوت که چهره‌ای شیعی و ولایی از صهیب نمایش داده شده است؛ در حالی که صهیب هوادار عمر و از امیرالمؤمنین (ع) منحرف بوده است (کشی، ص۳۹؛ الاختصاص، ص۷۳). درباره نقد این بخش از تفسیر نک‍: الأخبار الدخیلة، ج۱، ص۱۶۷.

ما در این جا با تفسیری از آیه مواجهیم که اصل آن و قالب کلیش از اهل سنت گرفته شده و بر خلاف تفسیر شیعه است؛ اما در جزئیات آن عناصر شیعی و ولایی به صورت اغراق‌آمیز افزوده شده است و در واقع به یک مضمون سُنّی، رنگ و لعاب شیعی افراطی زده شده است.

نمونه ۲: نماز خواندن پیامبر (ص) بر نجاشی

نک: https://alasar.blog.ir/1400/11/29/TafsirAstarabadi

نمونه ۳: داستان نجات مؤمن آل فرعون

نک‍: الأخبار الدخيلة، ج‏۱، ص۱۶۴ و نیز نک‍: https://alasar.blog.ir/1400/11/29/TafsirAstarabadi

نمونه ۴: لرزیدن عرش در مرگ سعد بن معاذ

نک‍: الأخبار الدخيلة، ج‏۱، ص۱۶۳

نمونه ۵: استثناء حضرت یحیی و حضرت عیسی (ع) از حدیث سیدا شباب اهل الجنة

«وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَسَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا مَا كَانَ مِنِ ابْنَيِ‏ الْخَالَةِ عِيسَى وَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى مَا أَلْحَقَ صِبْيَاناً بِرِجَالٍ كَامِلِي الْعُقُولِ إِلَّا هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةَ: عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ، وَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا، وَ الْحَسَنَ، وَ الْحُسَيْنَ ع» (استرآبادی، ص۶۵۹؛ همچنین مشابه آن در ص۶۶۱).

چنین استثنایی در احادیث شیعه دیده نمی‌شود (نمونه: نهج البلاغة، نامه ۲۸) و معنای آن نیز روشن نیست به ویژه با توضیحاتی که در ادامه آن آمده است (در نقد این استثناء نک‍: مظفر، دلائل الصدق لنهج الحق، ج‏۶، ص۴۶۱). در بیشتر نقل‌های سنی نیز چنین اسثتنایی وجود ندارد (نمونه: مصنف ابن ابی شیبة، ج۶، ص۳۷۸) اما در برخی این استثناء دیده می‌شود؛ چنان که حضرت مریم (س) را نیز از سیادتِ حضرت فاطمه (س) بر زنان بهشت استثناء کرده‌اند (جمع الجوامع، ۳/ ۶۴۸).

به هر حال روشن است که استرآبادی در این جا روایت سنیان را که موافق با مشهور شیعه نیست اقتباس کرده و پرورش داده است.

نمونه ۶: تعداد قرائت «غلف»

ذیل آیه «قالوا قلوبنا غلف» دو قرائت و دو معنا برای آن بیان می‌کند: «قُلُوبُنَا غُلُفٌ أَوْعِيَةٌ لِلْخَيْر وَ الْعُلُومُ ... وَ إِذَا قُرِئَ غُلْفٌ‏ فَإِنَّهُمْ قَالُوا: قُلُوبُنَا فِي غِطَاءٍ، فَلَا نَفْهَمُ كَلَامَكَ وَ حَدِيثَكَ. نَحْوَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْه وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ و مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ‏ وَ كِلَا الْقِرَاءَتَيْنِ حَقٌّ، وَ قَدْ قَالُوا بِهَذَا وَ بِهَذَا جَمِيعاً» (استرآبادی، ص۳۹۰).

واضح است که جاعل به تفاسیر عامه مراجعه کرده و اختلافات و مباحث آنان را ذیل آیه دیده است (نمونه: طبری، جامع البيان، ط دار التربية والتراث، ۲/ ۳۲۴) و در نهایت خواسته با تأیید هر دو قرائت بین نظرات جمع کند! در حالی که گذشته از شذوذ قرائت و معنای اول، این که کافران هم گفته باشند «غُلُف» و هم گفته باشند «غُلف» و خدا هم هر دو را در دو قرائت از یک آیه گنجانده باشد، فرضی تخیلی و در راستای توجیه اختلاف قرائاتی است که بر پایه متن مکتوب پدید آمده است. اصل این گونه توجیه در فضای اهل سنت پدید آمده و نسبتی با شیعه نداشته است؛ بلکه در روایات صریح شیعه تکذیب شده است (الکافی، ج۲، ص۶۳۰، ح۱۲، ۱۳).

دهها شاهد دیگر نیز وجود دارد که ان شاء الله در طی بحث‌ها خواهیم آورد. با این مقدمه کوتاه به سراغ بررسی روایت مورد نظر (ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی ...) می‌رویم.

#تفسیر_استرآبادی
@Gholow2
🔹لایه‌های متنی حدیث مشیت در تفسیر استرآبادی منسوب به امام عسکری ع (در ۳ فرسته)

فَقِيلَ لِلْبَاقِرِ ع: فَإِنَّ بَعْضَ مَنْ يَنْتَحِلُ مُوَالاتِكُمْ يَزْعُمُ أَنَّ الْبَعُوضَةَ عَلِيٌّ ع وَ أَنَّ مَا فَوْقَهَا وَ هُوَ الذُّبَابُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص. فَقَالَ الْبَاقِرُ ع: سَمِعَ هَؤُلَاءِ شَيْئاً [وَ] لَمْ يَضَعُوهُ عَلَى وَجْهِهِ. إِنَّمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَاعِداً ذَاتَ يَوْمٍ هُوَ وَ عَلِيٌّ ع إِذْ سَمِعَ قَائِلًا يَقُولُ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ، وَ سَمِعَ آخَرَ يَقُولُ: مَا شَاءَ اللَّهُ، وَ شَاءَ عَلِيٌّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَا تَقْرِنُوا مُحَمَّداً وَ [لَا] عَلِيّاً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ قُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ [شَاءَ مُحَمَّدٌ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَ‏] شَاءَ عَلِيٌّ. إِنَّ مَشِيَّةَ اللَّهِ هِيَ‏ الْقَاهِرَةُ الَّتِي لَا تُسَاوَى، وَ لَا تُكَافَأُ وَ لَا تُدَانَى. وَ مَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فِي [دِينِ‏] اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ إِلَّا كَذُبَابَةٍ تَطِيرُ فِي هَذِهِ الْمَمَالِكِ الْوَاسِعَةِ. وَ مَا عَلِيٌّ ع فِي [دِينِ‏] اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ إِلَّا كَبَعُوضَةٍ فِي جُمْلَةِ هَذِهِ الْمَمَالِكِ. مَعَ أَنَّ فَضْلَ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ هُوَ الْفَضْلُ الَّذِي لَا يَفِي‏ بِهِ فَضْلُهُ عَلَى‏ جَمِيعِ خَلْقِهِ مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ. هَذَا مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي ذِكْرِ الذُّبَابِ وَ الْبَعُوضَةِ فِي هَذَا الْمَكَانِ فَلَا يَدْخُلُ فِي قَوْلِهِ: إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً (استرآبادی، ص۲۰۹).

روایت بالا مشخصا ناظر به دو حدیث کهن‌تر است و بر پایه آن دو شکل گرفته است:

الف) حدیث تأویل «بعوضه» به امیرالمؤمنین (ع) که به تأویلات باطنی شیعه مربوط است.

ب) حدیثِ قرار دادنِ مشیت پیامبر (ص) در کنارِ مشیت خداوند که به سنت حدیثی اهل سنت مربوط است.

در روایت استرآبادی سعی شده، حدیث نخست بر پایه حدیث دوم توضیح داده شود.

حدیث بعوضة که در روایت استرآبادی به آن اشاره شده چنین است:

«قَالَ وَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ‏ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ هَذَا الْمَثَلَ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَالْبَعُوضَةُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ مَا فَوْقَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص‏» (تفسير القمي، ج‏۱، ص۳۴).

در روایت استرآبادی ادعا می‌شود که امام باقر (ع) فرموده‌اند برخی از شیعیان شنیده‌اند که پیامبر (ص) امیرالمؤمنین ع و خودش را در برابر مشیت خداوند به پشه و مگس تشبیه کرده‌اند و آن را اشتباهاً به آیه بعوضة ربط داده‌اند! بر خلاف آن چه در روایت استرآبادی ادعا شده، حدیث بعوضه در سبکِ رایجِ تأویل باطن است و دقیقاً در همین فضا پدید آمده است؛ چنان که مثلاً «بهیمة الأنعام» را نیز بر امام تطبیق داده‌اند (عیاشی، ج۱، ص۳۹۰). این تأویل به صورت روایتی باطنی به امام صادق (ع) نسبت داده شده است؛ نه این که صرفاً یک برداشت شخصی و نادرست از یک روایت نبوی و بی‌ربط به آیه باشد؛ آن هم برداشتی که در زمانِ امام باقر (ع) شهرت یافته و امام باقر (ع) به آن واکنش نشان داده باشند. روایت استرآبادی در زمانی پدید آمده که حدیث بعوضه مورد توجه قرار گرفته و نیاز به واکنش داشته است. اساساً چنان که خواهیم گفت در حدیث نبوی مشیت، نامی از بعوضه و ذباب نیست که کسی چنین برداشتی بکند؛ بلکه این افزوده استرآبادی برای ایجاد رابطه میانِ این دو حدیث است.

این که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) در جایی نشسته باشند و بشنوند یکی می‌گوید: «مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ» و اتفاقاً در همان زمان کس دیگری بگوید: «مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ عَلِيٌّ» حالتِ طبیعی و واقعی ندارد. وانگهی اگر مقصود، نقش تکوینی باشد، چه کسی در زمانِ پیامبر (ص) چنین جایگاهی برای امیرالمؤمنین (ع) یا حتی خود پیامبر (ص) قائل بوده؛ در حالی که هنوز تبلیغِ اصلِ ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) با چالش جدی مواجه بود؟

برای این که ذهنیت اولیه درستی از ریشه روایت استرآبادی (قرن ۴ ق) داشته باشیم، مضمون آن را در منابع متقدم‌تر جستجو می‌کنیم‌. برای نمونه به احادیث زیر از باب «‌‌قَوْلُ الرَّجُلِ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَشِئْتَ» از جامع معمر بن راشد (د. ۱۵۳ ق) توجه کنید:


#تفسیر_استرآبادی
#توافق_المشیئتین
#تفویض
@Gholow2
۱۹۸۰۹ - أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ غَيْلَانَ بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ أَبِي الْحَلَالِ الْعَتَكِيِّ، قَالَ: انْطَلَقْتُ إِلَى عُثْمَانَ فَكَلَّمْتُهُ فِي حَاجَةٍ، فَقَالَ لِي حِينَ كَلَّمْتُهُ: مَا شِئْتَ. ثُمَّ قَالَ: بَلِ اللَّهُ أَمْلَكُ، بَلِ اللَّهُ أَمْلَكُ. ...

۱۹۸۱۲ - أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ مُغِيرَةَ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، كَانَ لَا يَرَى بَأْسًا أَنْ يَقُولَ: مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ شِئْتَ.

۱۹۸۱۳ - أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ، أَنَّ رَجُلًا رَأَى فِي زَمَانِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْمَنَامِ: أَنَّهُ مَرَّ بِقَوْمٍ مِنَ الْيَهُودِ فَأَعْجَبَتْهُ هَيْئَتُهُمْ، فَقَالَ: إِنَّكُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّكُمْ تَقُولُونَ: عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ، قَالُوا: وَأَنْتُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّكُمْ تَقُولُونَ: مَا شَاءَ اللَّهُ، وَشَاءَ مُحَمَّدٌ، وَمَرَّ بِهِ قَوْمٌ مِنَ النَّصَارَى فَأَعْجَبَتْهُ هَيْئَتُهُمْ، فَقَالَ: إِنَّكُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّكُمْ تَقُولُونَ: الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ، فَقَالُوا: وَأَنْتُمْ إِنَّكُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّكُمْ تَقُولُونَ: مَا شَاءَ اللَّهُ، وَشَاءَ مُحَمَّدٌ فَغَدَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: قَدْ كُنْتُ أَسْمَعُهَا مِنْكُمْ فتُؤذِينِي، فَلَا تَقُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ وَشَاءَ مُحَمَّدٌ، وَقُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ وَحْدَهُ (جامع معمر بن راشد، ۱۱/ ۲۷-۲۸).

با نظر به روایاتِ بالا به خوبی درمی‌یابیم که اصل این بحث هیچ ربطی به نقش تکوینی پیامبر (ص) در عالم نداشته است؛ بلکه سخن درباره منوط کردن امور جاری به خواست افراد است. در گزارش نخست، عثمان از مشروط کردن امور به خواست خودش نهی کرده است. در گزارش دوم ابراهیم نخعی (د. ۹۶ ق) اجازه داده است که بگویند: «ما شاء الله ثم شئت». و در گزارش سوم از عطف خواست پیامبر (ص) به خواست خداوند نهی شده است.

پس تا این‌جا دریافتیم که یک مسأله فقهی-کلامی در قرن نخست وجود داشته است که آیا می‌توان انجام امور جاری را به خواست افراد مشروط کرد؟ چند موضع‌گیری معارض درباره این مسأله در آراء فقهاء و صاحب‌نظران وجود داشته است. برخی گفته‌اند فقط باید گفت: ما شاء الله. و برخی ذکر مشیت بنده پس از مشیت خدا را جایز شمرده‌اند. همین اختلاف نظر در روایات نیز نمود یافته است تا جایی که یک روایت واحد به دو تحریر مختلف نقل شده است:

حَدَّثَنَا جَدِّي، نَا حَبَّانُ، أَنا عَبْدُ اللَّهِ، أَنا شُعْبَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ حُذَيْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ‌‌لَا تَقُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ وشَاءَ فُلَانٌ ، وَلَكِنْ قُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ شَاءَ فُلَانٌ (مسند ابن المبارك، ص۱۰۷).

حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ ‌حُذَيْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لَا تَقُولُوا مَا شَاءَ اللَّهُ وَشَاءَ فُلَانٌ وَلَكِنْ قُولُوا: مَا ‌شَاءَ ‌اللَّهُ ‌وَحْدَهُ (مسند أبي داود الطيالسي، ۱/ ۳۴۴).


#تفسیر_استرآبادی
#توافق_المشیئتین
#تفویض
@Gholow2
مسأله مورد نزاع هیچ ربطی به عقيده تفویض و نقش تکوینی پیامبر (ص) در عالم خلقت نداشته است؛ بلکه مربوط به اموری است که در اختیار بشر است. اختصاصی هم به پیامبر (ص) نداشته و عمومی و بیشتر ناظر به امیر و صاحب‌قدرت بوده است؛ چنان که در روایت پیش‌گفته از عثمان نمایان است. در کلامی منسوب به ابن سیرین نیز آمده است:

حَدَّثَنَا أَزْهَرُ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ، قَالَ: قَرَأْتُ كِتَابًا فِيهِ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَالْأَمِيرُ، فَقَالَ: مَا شَاءَ الْأَمِيرُ بَعْدَ اللَّهِ (ابن أبي شيبة، المصنف، ۵/ ۳۴۰).

در همین فضا بوده که روایات زیر نقل شده است:

حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ يَعْنِي ابْنَ عُيَيْنَةَ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ، عَنْ رِبْعِيٍّ، عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: إِنِّي رَأَيْتُ فِي الْمَنَامِ أَنِّي لَقِيتُ بَعْضَ أَهْلِ الْكِتَابِ، فَقَالَ: نِعْمَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ، لَوْلَا أَنَّكُمْ تَقُولُونَ مَا شَاءَ اللهُ وَشَاءَ مُحَمَّدٌ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: قَدْ كُنْتُ أَكْرَهُهَا مِنْكُمْ، فَقُولُوا: مَا شَاءَ اللهُ ‌ثُمَّ ‌شَاءَ ‌مُحَمَّد (مسند أحمد ط الرسالة، ۳۸/ ۳۶۴).

قَالَ: الشَّافِعِيُّ: وَقَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ: ‌مَا ‌شَاءَ ‌اللَّهُ ‌وَشِئْت، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَمِثْلَانِ؟ قُلْ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ شِئْت (الأم للشافعي، ۱/ ۲۳۲).

البته دامنه اختلاف فقط بر سر همین لفظ «ما شاء» نبوده بلکه مجموعه‌ای از الفاظ و مفاهیم دیگر را نیز دربرمی‌گرفته است که در ابواب مربوط می‌توان دید و بررسی آن‌ها در این مختصر نمی‌گنجد.

حال اگر روایت استرآبادی را با این سابقه درنظر بگیریم، روشن است که استرآبادی مانند موارد دیگر در این جا هم روایات اهل سنت را گرفته و با افزودن روکش و پیرایه‌هایی آن را از کارکرد اصلی خود خارج کرده است. یکی از فرق‌های روایت استرآبادی با روایتی که از شافعی گذشت، افزودن نام امیرالمؤمنین (ع) در آن است که به سبک پردازش استرآبادی بازمی‌گردد. در سرتاسرِ تفسیر استرآبادی نام امیرالمؤمنین (ع) به صورت کلیشه‌وار در روایات افزوده شده است.

در رنگ‌آمیزی استرآبادی، تصنع و تکلف در پیوند دادن این روایات با مثلِ بعوضة و ذباب نمایان است. نسبت محمد (ص) و علی (ع) به قدرت خداوند را با نسبت مگس و پشه به ممالک مقایسه کردن نیز تعبیر رکیک و نادرستی است. نسبت میانِ خالق و مخلوق را نمی‌توان با چنین قیاسی نشان داد و از آن گذشته همه چیز در برابر قدرت خداوند یکسان است و فرق گذاشتن بین محمد (ص) و علی (ع) وجهی ندارد.

🔻نتیجه آن که ما در این جا شاهد ترکیب دو حدیث از دو سنت متفاوت هستیم: حدیثی در تفسیر باطن که به باطنیه شیعه متعلق است و حدیثی ناظر به اختلافات فقهی و کلامی عامه در قرن نخست. استرآبادی با ترکیب این دو حدیث و افزودن کلیشه‌های خود، عبارت «ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی» را پدید آورده است که دستمایه توجیه نظریات تفویضی متأخر شده است.

#تفسیر_استرآبادی
#توافق_المشیئتین
#تفویض
@Gholow2
تحریف حدیث «ما شاء الله ثم شاء فلان» در مسند طیالسی

اگر چه این بحث به موضوع کانال مربوط نمی‌شود اما چون در بحث اخیر به آن اشاره شد، آوردنش بی‌مناسبت نیست.

گفتیم که روایاتِ مختلف اهل سنت که درباره نهی از گفتن «ما شاء الله وشاء فلان» وارد شده، در این که توصیه شده «ما شاء الله» به تنهایی گفته شود یا «ما شاء الله ثم شاء فلان» اختلاف دارند.

یکی از این روایات، روایتِ ابوداود طیالسی از شعبه بود:

«حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ ‌حُذَيْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لَا تَقُولُوا مَا شَاءَ اللَّهُ وَشَاءَ فُلَانٌ وَلَكِنْ قُولُوا: مَا ‌شَاءَ ‌اللَّهُ ‌وَحْدَهُ» (مسند أبي داود الطيالسي، ۱/ ۳۴۴؛ همچنین: الخلافيات بين الإمامين الشافعي وأبي حنيفة وأصحابه ت النحال، ۱/ ۱۹۴).

به جز ابو داود طیالسی، دیگر راویان شعبه، این حدیث را با همین اسناد و متن نقل کرده‌اند؛ جز این که به جای «ما شاء الله وحده»، «ما شاء الله ثم شاء فلان» آورده‌اند:

۱. عبد الله بن المبارک (مسند عبد الله بن المبارك، ص۱۰۷، ح۱۸۰).
۲. یحیی بن سعید (مسند أحمد ط الرسالة، ۳۸/ ۲۹۹)
۳. عفان بن مسلم (مسند أحمد ط الرسالة، ۳۸/ ۳۷۰؛ شرح مشکل الآثار، ۱/ ۲۱۸)
۴. محمد بن جعفر الهذلی معروف به غندر (مصنف ابن أبي شيبة، ۵/ ۳۴۰؛ ۶/ ۷۴؛ مسند أحمد ط الرسالة، ۳۸/ ۳۹۶)
۵. حجاج بن محمد المصيصي (مسند أحمد ط الرسالة، ۳۸/ ۳۹۶)
۶. ابو الولید الطیالسی (سنن أبي داود، ۴/ ۲۹۵)
۷. خالد بن الحارث (السنن الكبرى للنسائي، ۹/ ۳۶۱)
۸. حفص بن عمر الحوضی (السنن الكبرى للبيهقي، ۳/ ۳۰۶)
۹. یحیی بن حماد (الخلافيات بين الإمامين الشافعي وأبي حنيفة وأصحابه ت النحال، ۱/ ۱۹۴)

بنابراین متن حدیث در مسند طیالسی دچار تحریف شده و این تحریف ممکن است عمداً یا سهواً از جانبِ ابوداود طیالسی یا پس از او صورت گرفته باشد.

#تحریف
#اهل_سنت

@Gholow2
محاضرة حول المغالاة والغلاة
السيّد عليّ أبو الحسن
المغالاة والغلاة (أبوالخطاب والغلو)

🎙السيد علي أبو الحسن

المصدر: https://www.tgoop.com/Drus1/466

#تفویض
@Gholow2
این جمله از کدام یک از نویسندگان زیر است؟

«پیامبران (ص) همه آن چه بوده و خواهد بود از روز اول تا آخرین روز را می‌دانند بلکه می‌بینند و مشاهده می‌کنند.»
Anonymous Poll
23%
۱. قاضی نورالله شوشتری
12%
۲. میرزا محمدحسن شیرازی
42%
۳. احمدرضا خان بریلوی
22%
۴. ملا احمد نراقی
دیدگاه علامه مجلسی دربارۀ علم غیب

پیشتر از دیدگاه تفصیلی علامه مجلسی در باب «أنهم ع لا يعلمون‏ الغيب‏ و معناه‏» (بحار الأنوار، ج‏26، ص98) در زمینۀ فراگیرنبودن علم امام و اتکایش به تعلیمی و وحی الهی (همسو با آیات و روایات متواتر و معتقد قدمای امامی) بحث شد. ایشان با عبارات گوناگونی اطلاع معصومان بر «بعض الغیوب» را پذیرفته و علم به «جميع الغيوب» را رد کرده است.

در اینجا نمونه عباراتی دیگر از این عالم امامی (با کمک از نوشتار کانال دفاع از عقلانیت) می‌آید.

درباره آیه شریفه: «وَما كانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلكِنَّ اللهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ» می‌فرمایند:
«فالآية الأولى تدل على أن الله تعالى يطلع من يجتبي من رسله على بعض الغيوب» (مرآة العقول، ج3، ص115)

و مشابه آن:
«الغلاة الواصفون للأئمة بصفات الألوهية حتى يتمسكوا به على مذهبهم الباطل و يشبهوا على الناس بأنهم يعلمون الغيب و لا يعلم الغيب إلا الله و هو باطل، لأن علم الغيب من غير تعلم و وحي و إلهام من صفات الله تعالى و كل الأنبياء و الأوصياء كانوا يعلمون بعض الغيوب بوحيه أو بإلهامه سبحانه». (مرآة العقول، ج‏6، ص131)

و در ذیل روایت "یا عجبا لأقوام يزعمون أنا نعلم الغيب ما يعلم الغيب إلا الله عز وجل" می‌فرمایند:
«أي غضبا ربانيا لجماعة… يزعمون أنه يعلم جميع الغيوب وفي جميع الأحوال» (مرآة العقول، ج3، ص112-113)

و در موضعی دیگر دربارۀ مطلب مخفی بر امام در روایت یادشده می‌نویسد:
«… مع انه يحتمل أن يكون الله تعالى أخفى عليه ذلك في تلك الحال لنوع من المصلحة، لا ينسب إلى علم الغيب أي ليس منه،لان الغيب ما اختص الله بعلمه أو ما حصل بغير استفادة…» (بحار، ج26، ص171)

🔍 پس از نظر ایشان اهل بیت علیهم السلام به تعلیم الهی [نفی علم غیب ذاتی] بر برخی امور غیبی [نفی علم به جمیع اشیا و مغیبات] اطلاع [نفی لفظ علم الغیب] دارند. (@Aghlyavaran)

برای نمونه دیگر از ابواب که دیدگاه علامه مجلسی دربارۀ نقش وحی و الهام و تسدید الهی در علم معصومان را می‌نمایاند، می‌توان به باب «كيفية صدور الوحي و نزول جبرئيل ع و علة احتباس الوحي و بيان أنه ص هل كان قبل البعثة متعبدا بشريعة أم لا» (بحار الأنوار، ج‏18، ص244-281) اشاره کرد که از جمله در آن می‌نویسد:

«قوله تعالى‏ ما كانَ لِبَشَرٍ أي لا يصح له‏ أن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أي إلهاما و قذفا في القلوب أو إلقاء في المنام‏ أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ‏ أي يكلمه من وراء حجاب كما كلم موسى ع بخلق الصوت في الطور و كما كلم نبينا ص في المعراج و هذا إما على سبيل الاستعارة و التشبيه فإن من يسمع الكلام و لا يرى المتكلم يشبه حاله بحال من يكلم من وراء حجاب أو المراد بالحجاب الحجاب المعنوي من كماله تعالى و نقص الممكنات و نوريته تعالى و ظلمانية غيره كما سبق تحقيقه في كتاب التوحيد أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا أي ملكا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ فظهر أن وحيه تعالى منحصر في أقسام ثلاثة إما بالإلهام و الإلقاء في المنام أو بخلق الصوت بحيث يسمعه الموحى إليه أو بإرسال ملك و علم الملك أيضا يكون على هذه الوجوه‏ و الملك الأول لا يكون علمه إلا بوجهين منها و قد يكون بأن يطالع في اللوح و سيأتي تحقيقه في الأخبار إِنَّهُ عَلِيٌ‏ عن أن يدرك بالأبصار حَكِيمٌ‏ في جميع الأفعال‏ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً قيل المراد القرآن و قيل جبرئيل و سيأتي في الأخبار أن المراد به روح القدس فعلى الأخيرين المراد بأوحينا أرسلنا مِنْ أَمْرِنا أي بأمرنا أو أنه من عالم الأمر و قد مر تحقيقه وسيأتي
ما كُنْتَ تَدْرِي أي قبل الوحي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ قيل الكتاب القرآن و الإيمان الصلاة و قيل المراد أهل الإيمان على حذف المضاف و قيل المراد به الشرائع و معالم الإيمان و هو ص لم يكن في حال من الأحوال على غير الإيمان…» (بحار الأنوار، ج‏18، ص246-247)

ایشان در نحوۀ علم‌یافتن امام به حقانیت وحی نیز چنین آورده است.
«التوحيد ابن الوليد عن ابن أبان عن الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن عبد الله الفرّا عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ وَ مُحَمَّدِ بنِ مَروَانَ عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ما عَلِمَ‏ رَسولُ اللَّهِ ص أنَّ جَبرَئِيلَ ع مِن قِبَلِ اللَّهِ إِلَّا بِالتَّوْفِيقِ. تفسير العياشي عن محمد بن هارون عنه ع مثله.
بيان أي وفقه بأن علم علما ضروريا أنه جبرئيل و ليس بشيطان أو قرن الوحي بمعجزات علم بها أنه من قبل الله.» (بحار، ج‏18، ص257)

بر خلاف باور غالیان، این روایت نمی‌گوید پیامبر خود فرستنده و معلم جبرئیل بود یا از قبل بر همه حالات جبرئیل و شیطان علم داشت، و خلط آن دو نزد او بی‌معنا بود، بلکه می‌گوید با توفیق الهی از تلبیس ابلیس مصون بود.
@gholow2
استناد به آیۀ «لا تعلمهم» در کلمات شیخ مفید در نقل بحار الأنوار

علامه مجلسی در شرح بعضی از روایات از کلمات عالمان دیگر بهره برده، و هیچ تأملی نسبت به آن مطرح نکرده است، از جمله در ذکر چرایی ازدواج معصومان با برخی از مخالفان، از کلمات شیخ مفید (المسائل السروية، ص94) چنین وجوهی می‌آورد:

«... و إنما زوجه النبي ص على ظاهر الإسلام ثم إنه تغير بعد ذلك و لم يكن على النبي ص تبعة فيما يحدث في العاقبة هذا على قول بعض أصحابنا و على قول فريق آخر إنه زوجه على الظاهر و كان باطنه مستورا عنه و يمكن أن يستر الله عن نبيه ص نفاق كثير من المنافقين و قد قال الله سبحانه وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ‏
فلا ينكر أن يكون في أهل مكة كذلك و النكاح على الظاهر دون الباطن و أيضا يمكن أن يكون الله تعالى قد أباحه مناكحة من يظاهر الإسلام و إن علم من باطنه النفاق و خصه بذلك و رخص له فيه كما خصه في أن يجمع بين أكثر من أربع حرائر في النكاح و أباحه أن ينكح بغير مهر ...» (بحار الأنوار، ج‏22، ص165)

در این عبارات احتمال پوشیدگی وضع برخی مخالفان از معصوم انکارناپذیر شمرده شده است. مشابه همین استناد را در موضع دیگری از بحار به نقل از الفصول المختارة، ص32 می‌یابیم که پس از اشاره به عدم حاجت رسول الله ص به مشورت مردم، می‌آورد:
«... علی أن هاهنا وجها آخر بينا و هو أن الله سبحانه أعلمه أن في أمته من يبتغي له الغوائل و يتربص به الدوائر و يسر خلافه و يبطن مقته و يسعى في هدم أمره و ينافقه في دينه و لم يعرفه أعيانهم و لا دله عليهم بأسمائهم فقال جل جلاله وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظِيم‏.» (بحار الأنوار، ج‏10، ص415)
#علم_غیب
@gholow2
غلوپژوهی
دیدگاه برخی علما و نویسندگان شیعه در رد اطلاق علم امام دیدگاه برخی از این عالمان ممکن است از جهاتی مثلا استعمال لفظ یا حدود علم کاملا یکسان نباشد (مثلاً برخی علم غیب غیر خداوند را نفی کرده و برخی علم‌نداشتن به مصادیق خاصی را ممکن یا واقع بدانند، یا تصریح…
چرایی یادکرد از آرای عالمان امامی در اطلاق‌نداشتن علم امام

گاهی این پرسش مطرح می‌شود که دیدگاه یک عالم امامی، چه حجیتی در عقاید دارد که در کانال به ذکر این دیدگاه‌ها می‌پردازید؟
پاسخ: مرور کلمات عالمان امامی از چند جهت اهمیت دارد:

اول. نشان‌دادن اتفاق قدما در مسأله
پیشتر گفته شد در کنار صدها روایت دال بر علوم الهی و وحیانی امامان، همین روایات و ده‌ها آیه و صدها روایت دیگر و از جمله فضای عمومی کتاب شریف بصائر الدرجات و کتاب الحجة الکافی (نمونه ابواب) محدودیت‌هایی را در این علوم حجج الهی نشان می‌دهد. کلمات عالمان سرشناس متقدم امامی نیز در اصل محدودیت متفق است، و در دوران قدیم فراگیربودن علم امام تنها از غالیان و مفوضه قدیم گزارش شده است.
این برداشت متفق قدما از آیات و روایات از منظر تاریخی، (ولو با تفاوت‌هایی در تعابیر و گستره) مؤید درستی برداشت ما از مستندات قرآنی و روایی است. هرچند بسیاری از مستندات نص در ندانستن برخی از امور هستند، و بهره‌وری از آن‌ها کمتر نیازمند قرائن پیرامونی است. بنابراین، با وجود امکان اشتباه یک عالم و جواز نقد اجتهادش، دریافت عمومی علما از دیرباز، در راستای کشف موضع دین و اولیایش کاملاً مؤثر است.

دوم. تبیین سیر تاریخی و نحوۀ فهم قدما از آیات و اخبار
حتی بر فرض که قدما در این زمینه، اتفاق نظر نداشتند، باز توجه به آرا از منظر تاریخ کلام اهمیت دارد، و نشان می‌دهد در چه دورانی و متأثر از چه گفتمان‌هایی تطوراتی در جامعه شیعی رخ داده است.
در دیدگاه حاکم بر قدمای شیعه (و بلکه قاطبۀ مسلمین) اموری مانند وحی و الهام نقش اساسی در علم حجج الهی به برخی از امور نهانی داشته است، و چنین نبوده که علم بر کل خلایق یکجا به ایشان داده شود. در روایات بسیار از بزرگان اصحاب امامان، و مواضع متعدد از آثار قدما (از صفار و مفید و مرتضی و شیخ طوسی تا دوران اخیر) بر عدم علم امام بر برخی امور تصریح شده و در این زمینه از آیات و روایات و فهم رایج اصحاب متأثر بوده‌اند. برخی تعابیر مجمل این عالمان (در علم امام به بندگان) نیز تصریحات علما را کنار نمی‌زند.
این موضع حتی تا دوران صفوی و عصر اخباریان نیز غالب است، و عالمان و محدثانی مانند قاضی شوشتری، شیخ حر عاملی، علامه مجلسی کلمات مفصلی در این زمینه دارند. تا این دوره کلمات مبنی بر فراگیربودن علم امام یا تشریفاتی بودن وحی تنها از سوی کسانی مانند رجب برسی مطرح می‌شده است، تا آنکه بعدها از سوی شیخیه و برخی عارفان گسترش یافته است، و در عصر حاضر تغییر نگاه نمود بیشتری یافته است. (هرچند بسیاری از شیعیان معاصر هم در نسبت «علم غیب» به امامان، فراگیری آن را قصد نمی‌کنند.)
زمینه‌های این تغییرات از چند منظر در خور پژوهش است: 1. تجمیع اخبار نامعتبر یا جعلی و کم‌رنگ‌شدن نگاه علوم حدیثی و اعتبارسنجی؛ 2. گسترده‌تر شدن روابط محافل صوفیانه با حوزه‌های شیعی که گرچه از دورۀ صفویه شروع شده بوده، اما با روابط پسین ذهبیه تأثیرات بیشتری گذاشته است؛ 3. تغییر نسبت‌ها در مرجعیت‌ها از کم‌تر شدن مرجعیت فقیهان و عالمان متکلم، تا افزایش مرجعیت برخی خطیبان، مداحان، شاعران، بازیگران و مدیران رسانه‌های مجازی. (که دسته‌های اخیر با انس کمتر با آیات و روایات و پژوهش‌ها، بیشتر می‌توانند از فضای احساسی و مبالغه متأثر بوده و در تشدیدش مؤثر باشند.)

سوم. از نمایاندن دوگانگی رویکرد اهل تکفیر تا تلاش برای تعدیل و گفت‌وگو
توجه‌‌دادن مخاطبان مدافع اطلاق علم به سخنان عالمان متقدم و متأخر، موجب آن است که عده‌ای از طعن بر دیدگاه رایج عالمان امامی دست برداشته، و زمینۀ بهتری برای گفت‌وگو و نظر به مستندات فراهم آید.
چنان‌که اگر برخی بر تکفیر معاصران مخالف اطلاق اصرار ورزند، اضطراب روششان معلوم می‌شود؛ یعنی چون نمی‌توانند صریحاً بر علمای قدیم طعن بزنند، به لعن معاصرانی روی می‌آورند که همان دیدگاه مستند قدما را بیان می‌کنند.
@gholow2
غلوپژوهی
این جمله از کدام یک از نویسندگان زیر است؟

«پیامبران (ص) همه آن چه بوده و خواهد بود از روز اول تا آخرین روز را می‌دانند بلکه می‌بینند و مشاهده می‌کنند.»
جواب صحیح آزمون «احمدرضا خان بریلوی» است. قبلاً‌ سخنان ملا احمد نراقی، قاضی نورالله شوشتری و میرزای شیرازی را در رد این عقیده نشر دادیم:
https://www.tgoop.com/MafatehAlqayb/478

احمدرضا خان بریلوی (۱۲۷۲-۱۳۴۰ ه. ق.) صوفی قادری و سنی حنفی، از رهبران فکری اهل سنت و مؤسس مکتب بریلویه است که امروزه در جهان بیش از دویست میلیون پیرو دارد.

احمدرضا خان بریلوی بر اساس مبانی صوفیانه خود، در رواج عقیده به علم مطلق پیامبر (ص) به غیب و نیز عقاید تفویضی درباره نقش تکوینی پیامبر (ص) در عالم خلقت نقش بسزایی داشته و آثار مکتوبی در این زمینه نگاشته است.

مطالعه آثار بریلوی و مقایسه آرای او با غالیان متأخر شیعه، نقش برجسته تصوف را در گسترش غلو بهتر می‌نمایاند و نشان می‌دهد که فضای تصوف، چگونه زمینه‌ مناسبی برای رواج عقاید غالیانه هم در جهان تسنن و هم در جهان تشیع فراهم آورده است.

#اهل_سنت
#علم_غیب
#تفویض
@Gholow2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حتى في الأفلام لم تعرض مثل هذه المشاهد لصعوبة تمثيلها…

طفلة تحاول النجاة من الحريق الذي اندلع في مدرسة بحي الدرج شرق غزة بفعل قصف إسرائيلي للمدرسة التي تضم عدد من النازحين.

الطفلة تمشي وسط النيران التي تلتهم جثامين عائلاتها وتحاول النجاة من المحرقة.
Forwarded from وبلاگ آثار
با شما در دنیا و آخرت

فأسألُ اللهَ... أنْ يَجْعَلَني مَعَكم في الدُّنْيا والآخِرَةِ... (ابن قولویه، كامل الزيارات، ص١٩٥، مكتبة الصدوق)

أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ‏ بْنِ‏ سَهْلٍ‏ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع عَلِّمْنِي شَيْئاً إِذَا أَنَا قُلْتُهُ كُنْتُ مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ قَالَ فَكَتَبَ بِخَطٍّ أَعْرِفُهُ أَكْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ رَطِّبْ‏ شَفَتَيْكَ بِالاسْتِغْفَارِ (شیخ صدوق، ثواب الأعمال، ص۱۶۵).


از اسماعیل بن سهل روایت شده است که گفت: برای امام جواد ع نامه نوشتم: «به من چیزی بیاموز که اگر آن را بگویم، در دنیا و آخرت با شما باشم.» پس به خطّ خودش که می‌شناختم برای من نوشت: «سوره انّا انزلناه را بسیار بخوان و دو لبت را به استغفار تر کن.»

https://www.tgoop.com/sohof2/1595

#حدیث
#کربلا
#قرآن
@Alasar_1
2025/07/14 04:00:44
Back to Top
HTML Embed Code: