Telegram Web
بررسی نقد استاد میلانی بر غلوپژوهی (۲)

0:00:00 بی‌ضابطگی در مباحث نقلی با ذکر نمونه از کتاب معرفة الله بالله
0:13:25 محل نزاع: جمیع غیب _ تصریحات علما
0:19:10 تناقض‌گویی درباره غلو و حد علم _ بالاتر از ما لو کان کیف کان یکون!
0:25:00 خروج دوباره از محل نزاع
0:27:20 تحریف معنای بداء
0:30:40 تأویلات ذوقی «إذا شاء أن یعلم» _ تناقض‌گویی درباره ما لا یکون!
0:51:21 حمل بی‌ضابطه بر تقیه و سد باب تفهیم
1:10:50 وسوسه در حقیقت وحی
1:19:20 نسبت اشتباه به غلوپژوهی درباره وساطت جبرئیل
1:21:50 تناقض‌گویی درباره منابع علم امام (نکت، نقر، عمود، خواب) و قرائت احادیث
1:29:50 تعدد نزول
1:32:20 معلم ملائکه بودن اهل بیت (ع) در آغاز خلقت
1:36:20 تدریجی بودن تشریع
1:41:30 تقریر نادرست از مسأله علم به وقت شهادت
2:05:25 طبقه‌طبقه کردن امام
2:10:25 سلب بشریت از امام و قبح استثناء اکثر
2:17:00 عقب‌گرد و‌ اضطراب آقای میلانی در تعریف غلو
2:29:10 نسبت نادرست به غلوپژوهی درباره عصمت - ادعای ملازمت عصمت با علم غیب!
2:39:10 اشکال به استبعاد آقای هندی درباره گنجاندن علم مطلق در مغز بشری
2:43:40 روح القدس و‌ برخی روایاتش

#علم_غیب
@Gholow2
🔹به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی🔹

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَآئِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا (نساء : ۱۱۳)

و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهی از عشیره و قبیله آنان تصمیم داشتند تو را منحرف كنند. جز خودشان را منحرف نمی‌كنند، و هیچ زیانی به تو نمی‌رسانند. و خدا كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد، و آنچه را نمی‌دانستی به تو آموخت؛ و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است.

تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ؟!

#علم_غیب
@Gholow2
آیا امکان دارد امام معصوم به کل مجموعه‌ای لا یقفی عالم باشد؟

نیما
(پژوهشگر کلام و استاد گروه تصحیح الاعتقاد)

آیا امکان دارد امام معصوم به کل مجموعه‌ای که محدود لایقفی است عالم باشد و هیچ چیز از آن مجموعه برای او مخفی نباشد؟!

اگر امام معصوم به کل مجموعه‌ای که محدود لایقفی است عالم باشد، علم او نسبت به آن مجموعه از دو شق خارج نیست:

۱- محدود است.
۲- محدود نیست.

اگر علم امام محدود نباشد نامحدود بالفعل خواهد بود.
اما اگر علم امام محدود باشد از دو شق خارج نیست:

۱- محدودی است که حد توقف دارد.
۲- محدودی است که حد توقف ندارد.

اگر ادعا شود علم امام محدودی است که حد توقف دارد، خلاف فرض عالم بودن او به کل آن مجموعه است زیرا تعداد علوم امام هر چند تا که باشد، مجموعه‌ای که محدود لایقفی است از آن بیشتر است. مثلا اگر تعداد علوم امام صد میلیارد باشد، روشن است که چنین مجموعه‌ای این عدد را هم رد می کند.

اگر ادعا شود علم امام محدودی است که حد توقف ندارد، پس در زمان واحد به کل مجموعه‌ای که محدود لایقفی باشد عالم نیست بلکه همیشه بخشی از مجموعه برای او مخفیست و دائما باید آگاه شود.

اگر ادعا شود که علم امام نامحدود بالفعل است، می گوییم؛ نامحدود بالفعل ممتنع الوجود است.

#علم_غیب

@Gholow2
Audio
آقای میلانی ادامه آیه را نخواندند؟

وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ (الأعراف : ۱۴۵)

این آیه را چطور؟

ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذي أَحْسَنَ وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ (الأنعام : ۱۵۴)

آیات زیر را چطور؟

أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى‏ إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (القصص : ۵۷)

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ ‏(الأنعام : ۴۴)

وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ (انعام: ۹۹)

📻 صوت نقد سوم آقای میلانی هم منتشر شد؛ خلاصه آن ۴ تحریف بود:

- تحریف معنای وجدانی علم و جهل
- تحریف معنای آیات قرآن
- تحریف معنای احادیث
- تحریف سخنان علما و متکلمان

پاسخ کامل ان شاء الله به زودی ...

#علم_غیب

@Gholow2
Audio
برداشت وارونه آقای میلانی از آیه «لا أعلم الغیب»

#علم_غیب
@Gholow2
غلوپژوهی
برداشت وارونه آقای میلانی از آیه «لا أعلم الغیب» #علم_غیب @Gholow2
تصور نمی‌شد سطح بحث درباره آیات شریفه قرآن این قدر تنزل کند!

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ‏ (الأنعام : ۵۰)

وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين‏ (هود : ۳۱)

اولاً همین بس که هیچ ادیب و مفسری که با زبان عربی و قرآن آشنا باشد چنین برداشتی نکرده است! «لا أعلم الغیب» عطف به «لا أقول لکم» است یا «أعلم الغیب» عطف به «عندی خزائن الله» است و تکرار «لا» برای تأکید و تذکیر است.

ثانیاً چه معنی دارد که بفرماید: «نمی‌گویم غیب نمی‌دانم!» در حالی که فرموده است:

قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُون‏ (النمل : ۶۵)

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏ (الأعراف : ۱۸۸)

واضح است که سیاق آیه اخیر، شبیه دو آیه مورد بحث است و معنی ندارد که امر شود بگوید «نمی‌گویم غیب نمی‌دانم!» در حالی که در آیه دیگر امر شده بگوید: «اگر غیب می‌دانستم ... !»

ثالثاً این معنای رکیک که «نمی‌گویم غیب نمی‌دانم!» چه مناسبتی با سیاق و فضا و مخاطب دارد؟! آیه در مقام بیانِ دفع اتهامات و انتظاراتِ بیجای مشرکین و رفع موانع ایمان آن‌ها است! داشتنِ خزائن خدا و علم غیب و ملک بودن و ... همگی همسو با هم و ویژگی‌های فوق‌بشری است که مشرکان از یک پیامبر توقع داشتند و رسول اکرم (ص) را به ادعای آنها متهم می‌کردند و درخواست‌های متعددی در این جهات داشتند و همین اوهام مانع ایمانشان بود. معنی ندارد که بگوید خزائن خدا نزد من نیست ولی علم غیب دارم! بیان این دو، سمت و سوی واحدی دارد: «أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ ... أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ» (الطور : ۳۷، ۴۱) در این سیاق چه معنی دارد که بفرماید: «من نمی‌گویم غیب نمی‌دانم!» مگر این جزو اتهامات و توقعات مشرکان بود؟! یا للعجب!

پاسخ کامل ان شاء الله به زودی ...

#علم_غیب
@Gholow2
HA136531708374600.pdf
468.7 KB
اعتبارسنجی حدیث «معرفت به نورانیّت»؛ با نگاه به میراث حدیثی غالیان و امامیان
✍️ امیرحسن خوروش

حدیث و اندیشه، دوره 18، شماره 36، اسفند 1402

حدیث «معرفت به نورانیّت» روایتی است طولانی از سخنان امیرالمؤمنین(ع) با سلمان و ابوذر که در آن به لزوم شناخت ظهور نورانی ایشان اشاره شده است. در این حدیث، مضامینی چون تناسخ اهل بیت(ع) در کالبدهای گوناگون و نیز نقش‌آفرینی امیرالمؤمنین(ع) در رویدادهایی مانند: حمل نوح(ع) بر کشتی، بیرون‌ کشیدن ابراهیم(ع) از آتش، عبوردادن موسی(ع) از دریا و نجات یونس(ع) از شکم ماهی دیده می‌شود. این روایت برای نخستین بار در مناقب علوی (5-6ق) آمده و از قرن یازدهم تاکنون مورد اعتنای عالمان بسیاری قرار گرفته و چندین شرح بر آن نوشته شده است. در دوره معاصر نیز مضامین این حدیث از سوی برخی شیعیان، صحیح و عالی خوانده شده است. این در حالی است که برخی چون محمدباقر مجلسی، سند آن را ضعیف و مضامینش را غریب دانسته‌اند. درون‌مایه‌هایی چنان بحث‌برانگیز و رویکردهایی چنین متفاوت، اهمیّت اعتبارسنجی متنی و سندی این حدیث را آشکار می‌سازد. با توجّه به شناخته‌شده‌بودن برخی از اصطلاحات و مضامین این روایت در میراث غلاتِ خَطّابی و غرابت آن‌ها در میراث حدیثی امامیّه به نظر می‌رسد این حدیث در پیوند با غالیان خطّابی پدید آمده باشد.
@Gholow2
بررسی نقد استاد میلانی بر غلوپژوهی (۳ بخش۱)

0:00:00 کتاب معرفة الله بالله و تفسیر بی‌ضابطه آیات و روایات
0:14:00 محل نزاع: جمیع غیب
0:18:10 روح القدس و اضطراب مدعای آقای میلانی
0:30:32 امکان نفی با وجود دلیل - ابطال‌ناپذیری ادعای آقای میلانی - مقایسه ادعای علم غیب با ادعای نبوت
0:37:00 بررسی سندی در اعتقادات و سیره عقلاء - بی‌ضابطه بودن در استناد به روایات
0:44:59 جایگاه قرآن
0:46:55 نفی با تکیه بر دلیل و مانع نبودن امکان عام عقلی
0:48:10 نمایشی پنداشتن سراسر زندگی پیامبر (ص) و امامان (ع)
0:55:00 عدم نفوذ مشیت پیامبر (ص) در همه عالم
0:59:39 بررسی دلالت روایت ابوبصیر
1:07:10 اهمیت اصطلاح و لفظ
1:09:50 درخواست مستند از آقای میلانی و پرهیز از رجم بالغیب - سخن دیگر شیخ مفید
1:16:40 اهمیت نزاع لفظی با ذکر مثال - تحریف سخن شیخ مفید - تقسیم علم غیب به ذاتی و غیرذاتی - سخن شیخ بهایی - اشاره به دلالت آیات
1:29:33 هنجارشکنی درباره علم غیب و تعمیم آن به همگان!
1:31:50 التفات و علم بالفعل
1:36:20 تحریف معنای وجدانی علم و جهل - خلط میان علم و معلوم - بازی لفظی برای فرار از حق و تبیین بطلان آن

#علم_غیب
@Gholow2
Audio
اشکال ۹

«ما ينقلب جناح طائر في الهواء إلا وعندنا فيه علم.»

پاسخ:


اصل این روایت سخن یکی از صحابه‌ است که در منابع کهن عامه آمده:

... عَنْ أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: لَقَدْ تَرَكَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَمَا يَتَقَلَّبُ فِي السَّمَاءِ طَائِرٌ إِلَّا ذَكَّرَنَا مِنْهُ‏ عِلْمًا (مسند أحمد بن حنبل، ج‏۳۵، ص۳۴۶).

و طبعاً مقصود از آن علم صحابه به جزئیات امور تکوینی نیست. قبلاً توضیح داده شد:
https://www.tgoop.com/gholow2/1800

سپس این جمله مانند بسیاری از احادیث دیگر عامه به صحیفه منسوب به امام رضا (ع) راه یافت که در این مقاله توضیح داده شده است:

«ارزیابی متنی صحیفة الرضا (ع)»

#علم_غیب
#اشکالات

@Gholow2
Audio
همه حرف آقای میلانی را می‌زنند؟!

شیخ مفید:
«... فأما ما ذكره المعول على الحديث من التأويل فبعيد لأنه لا وجه لنهي الله‌ تعالى له عن العجلة بالقرآن الذي هو في السماء الرابعة حتى يقضى إليه وحيه لأنه لم يكن محيطا علما بما في السماء الرابعة قبل الوحي به إليه ...» (تصحيح اعتقادات الإمامية، ص۱۲۷)

اقوال دیگر علما را نیز در مطالب کانال ببینید.

#علم_غیب
@Gholow2
غلوپژوهی
آیا امکان دارد امام معصوم به کل مجموعه‌ای لا یقفی عالم باشد؟ نیما (پژوهشگر کلام و استاد گروه تصحیح الاعتقاد) آیا امکان دارد امام معصوم به کل مجموعه‌ای که محدود لایقفی است عالم باشد و هیچ چیز از آن مجموعه برای او مخفی نباشد؟! اگر امام معصوم به کل مجموعه‌ای…
آیا علمی که خلق نشده، جهل به متعلق آن بی‌معنا است؟!

نیما‌ (از شاگردان استاد میلانی)

مثبتین علم امام به کل مجموعه لا یقفی در رد استدلال ما می‌گویند: «چیزی که معدوم است مادامی که علم به آن خلق نشود، صحیح نیست گفته شود امام به آن عالم است یا جاهل، زیرا چنین علمی اصلا وجود ندارد تا بر فرض تلبس امام به آن، صحیح باشد او را عالم بدانیم و بر فرض عدم تلبس به آن، صحیح باشد او را جاهل بدانیم. پس صحیح نیست بگویید امام همیشه به بخشی از مجموعه لا یقفی عالم نیست و جاهل است. زیرا اصلاً علم به آن بخش خلق نشده است.»
--
نقد و بررسی:

روشن است که تقابل بین عالم و جاهل، از قسم ملکه و عدم ملکه است. اما پرسش این‌است که دقیقاً چه چیزی را محور قرار داده‌ایم که نتیجه‌اش ملکه و عدم ملکه بودن تقابل عالم و جاهل شده است؟!

طبق نظر این مستدل، خود علم محور است! بنابراین محور، به این نتیجه رسیده است که اگر علم به معدوم را خداوند ایجاد کند، بر فرض تلبس امام به آن علم، صحیح است امام «عالم» خوانده شود، و بر فرض عدم تلبس امام به آن علم، صحیح است به امام «جاهل» گفته شود. اما اگر خداوند آن علم را ایجاد نکند، در نتیجه آن علم همچنان معدوم بماند، اصلاً چیزی نیست تا بر فرض تلبس امام به آن، «عالم» شمردن امام صحیح باشد، و بر فرض عدم تلبس امام به آن، به او گفته شود «جاهل‌».
--
[اشکال ۱:] در حالی که اگر خود علم، محور باشد چنین نتیجه‌ای اشتباه خواهد بود، و نتیجه چنین اصطلاحی این خواهد بود که به کلی جهل منتفی شود یعنی دائما مردم یا عالم باشند، یا نه عالم باشند و نه جاهل. بیان ملازمه این است که اگر خداوند علم به چیزی را در امام ایجاد کرد، آیا نفس و عین آن علم [نه سنخ و مماثل آن] شأنیت این را دارد که من به آن متلبس گردم؟ قطعا خیر. زیرا علم کیف نفسانی است و کیف نفسانی هر کسی مخصوص خودش است. پس اگر خداوند علم به چیزی را در امام ایجاد کند، من نسبت به آن چیز نه عالم خواهم بود و نه جاهل؛ زیرا علم امام اصلا شأنیت این را ندارد که من متلبس به آن گردم، پس جهل مقابل هم معنایی نخواهد داشت. اما همین‌که خداوند همسنخ و مماثل علم امام را در من خلق کند، من عالم خواهم بود. پس من یا نه جاهلم و نه عالم، و یا فقط عالم هستم و به هیچ وجه فرض جهل در من راه نخواهد داشت. از این مطلب که عرض شد روشن می‌شود خود کسانی که چنین چیزی را می‌گویند درست متوجه لوازم حرف خودشان نیستند چرا که آنان فرض جهل را در انسان روا می‌دانند.
--
[اشکال ۲:] نکته قابل توجه دیگر اینست که هیچ کدام از علما و عقلای جهان چنین اصطلاح‌سازی را انجام نداده‌اند. شما اگر به یک پیرزن مراجعه کنید و از او بپرسید: «به نظر شما پانصد سال دیگر چه می‌شود؟» در جواب به شما چه می‌گوید؟ آیا می‌گوید: «صبر کن اول ببینیم خداوند علم آن را برای امام زمان علیه السلام خلق کرده یا نه؟ اگر علمش را خلق نکرده من نه عالم هستم و نه جاهل و اگر علمش را خلق کرده من جاهلم!» یا می‌گوید: «من جاهل هستم و چیزی در این زمینه نمی‌دانم.»؟ روشن است که او اقرار به جهل و نداستنش می‌کند و از خلق اصطلاح این گروه پیروی نمی‌کند. از بین علما -اعم از فلاسفه و متکلمین و منطقیین- کسی یافت نشده که در کتاب‌هایش در زمینه علوم عقلی در بحث علم و جهل چنین اصطلاح‌سازی را مطرح کند!
--
پس از این مطالب، حال این پرسش مطرح می‌شود که برای ملکه و عدم ملکه قرار دادن عالم و جاهل دقیقاً چه چیزی محور واقع شده است؟ می‌گوییم آن چیزی که محور واقع شده خود موضوع است. اگر موضوع، استعداد و شأنیت عالم‌بودن را داشته باشد، ولی عالم نباشد، به او جاهل می‌گویند؛ مانند انسانی که استعداد و شأنیت عالم بودن را دارد، اما فعلاً چیزی از علوم را کسب نکرده است. اما اگر آن موضوع استعداد و شأنیت عالم‌بودن را نداشته باشد، به او جاهل هم نمی‌گویند؛ مانند سنگ. اگر هم جاهل بگویند از باب عدم شأنیت اتصاف موضوع است. طبق این ملاک، اگر موضوعی باشد که استعداد و شأنیت عالم بودن را داشته باشد، ولی عالم نباشد، جاهل خواهد بود اعم از اینکه آن علم در شخص دیگری توسط خداوند حاصل شده باشد یا خیر.
--
با این توضیحات روشن شد که اختلاف و نزاع بین منکرین علم امام و مثبتین علم آن، به این بازمی‌گردد که در ملکه و عدم ملکه دانستن عالم و جاهل، محور چه چیزی باشد؟ خود علم محور باشد یا موضوع آن؟ در واقع این نزاع، یک نزاع لفظی است و در آن ثمره‌ای نیست. یعنی اصل مطلب مشترک است و آنان استدلال ما را پذیرفته‌اند. ولی در چگونگی تعبیر با ما اختلاف دارند. اما نقد قابل طرح این‌است که چرا اصطلاحی خلاف عرف عقلا و علما به کار می‌برید تا بحث را بیهوده بپیچانید؟ خود استاد میلانی دامت برکاته العالیه همیشه فلاسفه را بابت اصطلاحات جدید و خلاف عرف، مذمت می‌کنند اما خودشان در این بحث مرتکب همان کار می‌شوند.

#علم_غیب
@Gholow2
آیا خلق علم به عنوان موجودی جدا از عالم و معلوم معنا دارد؟

محمدعلی صابری (از شاگردان استاد میلانی)

پاسخ منفی است. زیرا علم، حالت یا کیفیتی است که در نفس عالِم رخ می‌دهد، به خاطر تعلقی که به معلوم پیدا کرده است؛ از هر طریقی که این تعلق و ارتباط برقرار شود (مثلا حس، عقل، وحی و ...). اگر این ارتباط بین عالم و معلوم برقرار شود علم حاصل می‌شود و الا فلا. این معلوم می‌تواند در گذشته باشد یا در حال و یا در آینده و از این جهت هیچ تفاوتی در مطلب مذکور ایجاد نمی‌شود. معلومی که در گذشته رخ داده یا اکنون رخ می‌دهد یا در آینده قرار است رخ بدهد، اگر با ابزاری مثل حس، عقل یا وحی با آن مرتبط شدیم، علم به آن معلوم ایجاد می‌شود و نسبت به آن عالم می‌شویم و گرنه علمی نسبت به آن پدید نمی‌آید.

پس سخن از خلق علم به معنای چیزی مستقل از عالم، معنای معقولی ندارد. فرضاً خداوند تنها یک انسان مُدرک و عاقل آفریده باشد، همین‌که این انسان نسبت به موضوعی آگاهی پیدا می‌کند یا نمی‌کند، یعنی علم در او ایجاد می‌شود یا نمی‌شود و می‌توان از علم یا عدم علم آن انسان نسبت به آن موضوع پرسید و برای صحت و معقول بودن این پرسش نیاز به مقوله بی‌مسمّایی به نام خلق علم به گونه‌ای مستقل از این انسان نداریم که بگوییم اول باید اثبات شود علم به این موضوع خلق شده است تا بعد بتوان از علم یا عدم علم این انسان به آن پرسید!

حال در بحث علم معصوم (ع) نزاع در این است که آیا معصوم (ع) بالفعل نسبت به تمامی امور گذشته و آینده از اعیان و حوادث، و... بدون استثناء، علم دارد یا اینکه اموری هست (در گذشته، حال یا آینده) که معصوم نسبت به آنها علم ندارد.

پاسخ به این پرسش هر چه باشد بی‌تردید نمی‌تواند این باشد که: "این پرسش تنها وقتی معنا دارد که علم به چیزی خلق شده باشد، وگرنه اصل پرسش غلط و بی‌معناست"!

مثلاً اگر مستشکل بگوید بنا بر روایت معتبر از اهل بیت، پیامبر (ص) از خلافت مروان حمار خبر نداشتند، چون خلافتش از امور بدائی بود. و در پاسخ _بنا بر اصطلاح خلق علم_ چنین بشنود که: «این از مواردی است که خدا علمش را اصلا خلق نکرده و چون خلق نکرده اصلا سخن از اینکه پیامبر آن را می‌دانسته یا نه خنده‌دار و نامعقول است!» آیا این پاسخ، معقول است و آیا مستشکل را قانع می‌کند؟ یا اینکه مستشکل می‌گوید طرف مقابل، خواسته یا ناخواسته همان حرف ما را (عدم علم پیامبر به برخی امور) معترف است، فقط نمی‌خواهد اسمش (عدم علم) را بیاورد و با اصطلاح‌ خلق علم، پرسش معقول ما را خنده‌دار و نامعقول جلوه می‌دهد.

یا مثلاً اگر مستشکل بگوید روایات ازدیاد علم معصوم دلالت دارد بر اینکه علم همه چیز بالفعل نزد ایشان نیست و گرنه ازدیاد آن معنا نداشت. و‌ پاسخ بشنود: «ازدیاد علم در مواردی نیست که علم آن قبلا خلق شده بلکه در مواردی است که علمش هنوز خلق نشده، و وقتی خلق شد معصوم به آن علم پیدا می‌کند!» آیا این پاسخ افزون بر ابتنای آن بر مقوله نامعقول خلق علم، اعتراف به مدعای مستشکل، البته با الفاظی دیگر نیست؟!

#علم_غیب
@Gholow2
🔹قطب راوندی و تأکید بر موضع غلوپژوهی در عدم اطلاق علم پیامبر (ص)🔹

قطب راوندی می‌نویسد:

«و قوله تعالى‏ "وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ" معناه لو كنت عالما بما يكون من أحوال الدنيا لاشتريت في الرخص و بعت في الغلاء "وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ" أي الفقر. فإن قيل: فهل اطلع نبيه على الغيب؟ قلنا: على الإطلاق لا لأن الله تعالى يقول‏ "وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ‏ عَلَى‏ الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ" و المعنى و لكن الله اجتبى رسوله بإعلامه كثيراً من الغائبات

📚 فقه القرآن، ج‏۲، ص۵۳

ترجمه: «این که فرموده: "وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ" معنایش این است که اگر می‌دانستم احوال آینده دنیا چگونه است در ارزانی می‌خریدم و در گرانی می‌فروختم "وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ" یعنی فقر.

پس اگر گفته شود: آیا پیامبرش (ص) را بر غیب مطلع کرده؟

می‌گوییم: به اطلاق خیر!


زیرا خداوند متعال می‌فرماید: "وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ‏ عَلَى‏ الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ" و معنیش این است: "ولی خداوند رسولش را برمی‌گزیند به این که بسیاری از امور غایب را به او اعلام کند." »

نکات:

۱. روشن است که بر خلاف ادعای آقای میلانی و موافقانشان تأکید علمای شیعه تنها بر تعلیمی بودن علم حجج الهی نبوده بلکه در کنار آن بر عدم اطلاق و شمول علم آنان نسبت به همه امور و جمیع غیب تأکید داشته‌اند. در این جا قطب راوندی تأکید می‌کند نسبت دادن آگاهی از جمیع غیب به پیامبر (ص) حتی با تصریح به تعلیم خداوند درست نیست.

۲. اطلاق در کلام قطب راوندی بیانگر شمول مطلق است نه این که در مقابل تعلیمی و غیرذاتی بودن باشد، چون در سؤال «اطلع نبیه» مفروض گرفته شده. همچنین در برابر صرف محدودیت ذاتی همه مخلوقات که مقداری و متناهی‌اند، نیست چون تأکید شده: «بإعلامه کثیرا من الغائبات» یعنی پیامبر ص را بر بسیاری از امور غایب آگاه می‌کند نه همه آن‌ها را‌.

۳. بر خلاف مدعای مطلق‌انگاران، استثناء و استدراک در آیات نفی علم غیب، به معنای تعلیم همه غیب به پیامبر (ص) نیست بلکه به معنای اطلاع بر برخی از امور غایب است چنان که عموم مفسران شیعه گفته‌اند و بحث آن را خواهیم آورد.

با وجود این گونه تصریحات، منتقدان غلوپژوهی نمی‌توانند آراء شخصی خود را به علمای گذشته شیعه تحمیل کنند. کاملا روشن است که موضع غلوپژوهی همان موضع عمومی سلف شیعه است. آراء مخالفان، محدث است و برای رد دیدگاه غلوپژوهی ناچار باید دیدگاه عموم سلف شیعه را رد کنند.

#علم_غیب
@Gholow2
جایگاه حجج الهی. (نقد غلو).3
جایگاه حجج الهی (نقد غلو)

🎙سید محسن هندی

جلسه ۳

00:00 محل اختلاف
03:30 موضوع بحث: نظریه توافق المشیئتین و ارتباط با آن علم و ولایت معصومان (ع)
07:30 آیه تعلیم اسماء به ملائکه و بررسی علم حضرت آدم (ع) و ملائکه
18:30 ابهام در جمع آیه با روایات تعلیم توحید به ملائکه
20:10 چون کسی بر ملائکه تعصب ندارد آیات نفی علم از ملائکه را همه راحت می‌فهمند!
22:30 علم حضرت آدم (ع) - حضرت آدم (ع) طرفدار جدی ندارد!
25:06 برتری بر ملائکه - روح - خبر ما کان - علم حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع)
31:00 نزول قرآن بر قلب پیامبر (ص) از سوی جبرئیل و ناسازگاری ظاهری آن با نظریه توافق المشیئتین - محوریت اذن خدا بدون ذکر اذن رسول (ص) در امور تکوینی
35:20 ابتلا و آزمایش و‌ تکلیف انبیا و اوصیا مستلزم عدم علم به برخی امور است - مقام امامت حضرت ابراهیم (ع)
39:14 گاهی ندانستن کمال است.
41:45 سنخیت رسول خاتم (ص) با انبیای پیشین
44:30 گواهی بر مردم
46:00 انتظار پیامبر (ص) برای تغییر قبله و ارتباط آن با علم و مشیت - تشریفاتی که لو برود فایده ندارد!

#علم_غیب

https://www.tgoop.com/eategadat
بررسی نقد استاد میلانی بر غلوپژوهی (۳ بخش۲)

00:00 وارونگی فهم آقای میلانی نسبت به فهم قدما
14:00 ما کان الله لیطلعکم علی الغیب - دیدگاه مفسران شیعه - خطا در تشخیص مخاطب - ضعف توجیه ذاتی و غیرذاتی - توضیح استدراک
0:28:28 تحمیل رأی شخصی بر علما
0:29:48 شوخی با قرآن - ادعای عجیب: خدا پیامبر را از غیب مطلع نمی‌کند چون خودش شهود می‌کند! - ناسازگاری با حدوث پیامبر (ص)
0:35:46 دیدن ملکوت و اضطراب در مدعای آقای میلانی
0:40:15 ادامه تفسیر به رأی - نفی اطلاع بر غیب - شیخیه
0:43:45 برداشت سخیف از اطلاق الغیب - نسبت علم غیب به همگان
0:50:05 اعتراف آقای میلانی به عدم علم در جایی که علم خلق نشده! - یک حرف از اسم اعظم - اعتراف آقای میلانی به عدم شمول علم امام
0:56:30 تأویل سخیف از لا أعلم الغیب - مشکل با جبرئیل؟
1:04:45 استدلال سست به نور بودن اهل بیت ع
1:08:30 تفاضل نبی (ص) و جبرئیل _ توهین به حضرت جبرئیل - آیه علّمه شدید القوی - تحمیل رأی شخصی بر علما
1:18:16 لزوم اعتبارسنجی - یک رکن فهم متن، ماتن است
1:29:00 کتاب / امام مبین - «کل شیء» - بی‌اعتنایی به حرمت مقدسات
1:44:10 برداشت سخیف از لا أعلم الغیب

#علم_غیب
@Gholow2
2025/07/14 02:04:45
Back to Top
HTML Embed Code: