گفتمان
تمثیل مشهور غار افلاطونی با تاکیدِ برجسته روی نظریه ایده چونان تجرد کامل اشیاء و خرد کامل، نخستین بار در کدام رساله افلاطون بیان شده است؟
🔺این مثال به آن می ماند که جمله آدمیان در غار نشسته اند و پشت سرشان رو به مدخل غار یا محفظۀ تاریک است اما بازتاب نور خورشید و تصاویر عالم برون که اصل حقیقت است بر دیوار مقابل بینندگان می افتد.
🔺آنچه بر دیوار غار باز می تابد تصویر است نه اصل؛ همچنان که جمله عناصر هستی واقعی نیز اصل نمونه های مثالی آن ها در جهان برین است؛ پس این جهان چون همان غار است و آدمیان چون نظاره گران؛ اما چنان چه کسی از غار زنجیر بگسلد و به عالم برون بیاید گرچه نور خورشید چشم اش را می زند (نور حقیقت اشیاء) اما به مرور به آن عادت خواهد کرد و دیگر میل بازگشتن به حقارت غار را ندارد. اینچنین است که میان عُلو مرتبت او (روشنایی) و موقعیت معمول ناظران در غار (ظلمت) اختلافی رخ نخواهد داد؛
📕بنابراین او که حقیقت مثالها (ایده ها، سرنمون-ها) را درک نموده در برابر نادانان ناآشنا و گول می نماید.
@goftman_ir
🔺آنچه بر دیوار غار باز می تابد تصویر است نه اصل؛ همچنان که جمله عناصر هستی واقعی نیز اصل نمونه های مثالی آن ها در جهان برین است؛ پس این جهان چون همان غار است و آدمیان چون نظاره گران؛ اما چنان چه کسی از غار زنجیر بگسلد و به عالم برون بیاید گرچه نور خورشید چشم اش را می زند (نور حقیقت اشیاء) اما به مرور به آن عادت خواهد کرد و دیگر میل بازگشتن به حقارت غار را ندارد. اینچنین است که میان عُلو مرتبت او (روشنایی) و موقعیت معمول ناظران در غار (ظلمت) اختلافی رخ نخواهد داد؛
📕بنابراین او که حقیقت مثالها (ایده ها، سرنمون-ها) را درک نموده در برابر نادانان ناآشنا و گول می نماید.
@goftman_ir
گفتمان
🎥 ماکیاولی و پیدایش علم سیاست مدرن 🔺دکتر حسین #کچویان @goftman_ir
📜 ماکیاوللی و سیاست جدید
وقتی، با آثار فیلسوفان فلورانسی در دوران مدیچی، مسیحیت به بخشی از الهيات سماوی باستانیان تبدیل شد، طبیعی بود که «تازگی» بشارت عیسی هم نسبی شود و مجبور باشد تا خودش را با تقویم نجومی تاریخ انسانیت و چرخههای همیشه برگشتکننده آن سازگار کند، مسیحیت به تقويم الهی رستگاری باور داشت که مشخصه آن تاریخی خطی بود که با محوریت رویدادهای سرنوشت ساز مرگ و رستاخیز عیسی مسیح ظاهر میشد. اما این تقویم با اعتقاد به دوری بودن تاریخ ناسازگار بود. دوری بودن تابع ابدی بودن دنیا و تاثیر دوایر نجومی بررویدادهای آتی تلقی میشد. به همین دلیل ماکیاوللی، ساوونارولانیچینو را توبيخ کرد که دلمشغولی مدام با تنجیم و جادو ایمان مسیحیاش را زایل کرده است. حالا اگر به احیای الهیات سماوی تأثیر پنهانی اتمیسم لوکرتیوس را هم اضافه کنید، که طبق آن رویدادها با نقشهای ربانی به هم مربوط نمیشوند، بلکه هر نظمی از دل بخت بیرون میآید و با محیط و مخاطرات خود را سازگار میکند آن وقت راحت میشود فهمید که چرا ماکیاوللی، اگر این جمله هملت شکسپیر را میشنید که «افسار زمان پاره شده است»، با آن موافقت میکرد، چرا که گویا دیگر قطار جهان روی هیچ ریل محکمی بند نبود. زندگی ماکیاوللی مؤیدات فراوانی به او نشان داده بود که سرنوشت هیچ کس از همان روز تولدش مقدر نشده است؛ هرآدمی فرزند بخت است. زندگی یعنی سوار شدن بر بخت، تبدیل ممکنات به تقدير، ساختن آن کسی که می خواهیم باشیم. آدمها سرنوشت مقدری ندارند و زندگی شان را خدا یا طبیعت پیشاپیش تعیین نکرده است زندگی یعنی عشق به سرنوشت. نوزایش مسئول این ایده بود که زندگی هر کس یک اثر هنری است، یعنی زندگی جایی است که مواد اولیه به فرد داده میشود تا او با مهارتش آنها را به هیئتی مطلوب درآورد و برای خودش شاکلهای زیبا بیافریند. صناعت یا مهارت تابع دو چیز است: بخت، یا تساوی بودن وضعیت فرد؛ و هنر، یعنی توانایی آفریدن چیزی از دل وضعیت. هنر یا ویرچو نشاندهده ارادهای صنعتگرانه است، قدرت آفرینش و تخریب. این قدرت برای ماکیاولی بالاترین دلیل وجود دولت به منزله صناعت را فراهم کرد.
میگل وتر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "شهریار" نوشته نیکولو ماکیاوللی ترجمه داریوش آشوری
📒کتاب "راهنمای خواندن شهریار ماکیاوللی" نوشته میگل وتر ترجمه محمد ملاعباسی
📕کتاب "تاملی در ترجمه متنهای اندیشه سیاسی جدید، مورد شهریار ماکیاوللی" نوشته سید جواد طباطبایی
@goftman_ir
وقتی، با آثار فیلسوفان فلورانسی در دوران مدیچی، مسیحیت به بخشی از الهيات سماوی باستانیان تبدیل شد، طبیعی بود که «تازگی» بشارت عیسی هم نسبی شود و مجبور باشد تا خودش را با تقویم نجومی تاریخ انسانیت و چرخههای همیشه برگشتکننده آن سازگار کند، مسیحیت به تقويم الهی رستگاری باور داشت که مشخصه آن تاریخی خطی بود که با محوریت رویدادهای سرنوشت ساز مرگ و رستاخیز عیسی مسیح ظاهر میشد. اما این تقویم با اعتقاد به دوری بودن تاریخ ناسازگار بود. دوری بودن تابع ابدی بودن دنیا و تاثیر دوایر نجومی بررویدادهای آتی تلقی میشد. به همین دلیل ماکیاوللی، ساوونارولانیچینو را توبيخ کرد که دلمشغولی مدام با تنجیم و جادو ایمان مسیحیاش را زایل کرده است. حالا اگر به احیای الهیات سماوی تأثیر پنهانی اتمیسم لوکرتیوس را هم اضافه کنید، که طبق آن رویدادها با نقشهای ربانی به هم مربوط نمیشوند، بلکه هر نظمی از دل بخت بیرون میآید و با محیط و مخاطرات خود را سازگار میکند آن وقت راحت میشود فهمید که چرا ماکیاوللی، اگر این جمله هملت شکسپیر را میشنید که «افسار زمان پاره شده است»، با آن موافقت میکرد، چرا که گویا دیگر قطار جهان روی هیچ ریل محکمی بند نبود. زندگی ماکیاوللی مؤیدات فراوانی به او نشان داده بود که سرنوشت هیچ کس از همان روز تولدش مقدر نشده است؛ هرآدمی فرزند بخت است. زندگی یعنی سوار شدن بر بخت، تبدیل ممکنات به تقدير، ساختن آن کسی که می خواهیم باشیم. آدمها سرنوشت مقدری ندارند و زندگی شان را خدا یا طبیعت پیشاپیش تعیین نکرده است زندگی یعنی عشق به سرنوشت. نوزایش مسئول این ایده بود که زندگی هر کس یک اثر هنری است، یعنی زندگی جایی است که مواد اولیه به فرد داده میشود تا او با مهارتش آنها را به هیئتی مطلوب درآورد و برای خودش شاکلهای زیبا بیافریند. صناعت یا مهارت تابع دو چیز است: بخت، یا تساوی بودن وضعیت فرد؛ و هنر، یعنی توانایی آفریدن چیزی از دل وضعیت. هنر یا ویرچو نشاندهده ارادهای صنعتگرانه است، قدرت آفرینش و تخریب. این قدرت برای ماکیاولی بالاترین دلیل وجود دولت به منزله صناعت را فراهم کرد.
میگل وتر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "شهریار" نوشته نیکولو ماکیاوللی ترجمه داریوش آشوری
📒کتاب "راهنمای خواندن شهریار ماکیاوللی" نوشته میگل وتر ترجمه محمد ملاعباسی
📕کتاب "تاملی در ترجمه متنهای اندیشه سیاسی جدید، مورد شهریار ماکیاوللی" نوشته سید جواد طباطبایی
@goftman_ir
گفتمان
🎥 وجه الهی بودن #حکمت_اسلامی 🔺دکتر انشاءالله #رحمتی @goftman_ir
📜حکمت مشرقی
"...نمی توان همه اندیشه ابن سینا را به این جنبه عقلی و استدلالی محدود داشت. همه این جنبه پیش درآمد یا شاید شرط لازم برای ساخت دیگری از اندیشه اوست که به موجب آن او به معنای واقعی کلمه حکیم متأله یا فیلسوف مشرقی (اشراقی) به شمار می آید. این جنبه که می توان از آن به «معرفت» تعبیر کرد شرط لازم برای «معنویت» است. این «تعقل» مقدمه برای «تأله» است. ابن سینا کاملا به این هردو ملتزم است. چه، حکیم به عنوان انسانی اهل معنا، در پی آن است که به معرفتی که اکتساب می کند، متخلق و متحقق شود. این هم که در تعریف حکمت گفته اند «صيرورة الانسان عالمأ عقليأ مضاهية للعالم العینی» یا به تعبیر دیگر «هر آن کس زدانش برد توشهای جهانی است بنشسته در گوشه ای»، از همین جا است.
باری، معرفت صرفا نباید در ذهن عالم چونان ریختن مظروف در ظرف، ریخته شود. جان عالم نباید چنان فسرده، منجمد و متصلب باشد که اندیشه ها صرفا بر روی آن بلغزند و بدان راه پیدا نکنند. چرا که در این صورت فرایند اکتساب معرفت، هیچ تحولی به همراه نخواهد داشت. «پژوهش فلسفی که به صرف پژوهش محدود شده باشد، اتلاف وقت است. در عوض تجربه عرفانی بدون شالوده محکم فلسفی جز اتلاف وقت نیست.... حکمت الهی معادل دقیق theosophia یونانی است. حکیم متأله همان theosophos، یعنی کسی است که به اوج معنویت باطنی نایل شده است.» به همین دلیل هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی را به معنای دقیق کلمه تاریخ معنویت می داند. و مراد او از معنویت نیز همان حکمت یا به تعبیر دیگر دانشی است که میان تعقل و تأله جمع کرده است. همانطور که شهاب الدین سهروردی حکمت اشراقی خویش را به عنوان واکنشی هم در برابر استدلالیون محض (فلاسفه مشاء) و هم در برابر ذوقيون محض (متصوفه)، طراحی می کند، ابن سینا نیز با همین انگیزه به طراحی حکمت مشرقی، مبادرت می جوید..."
انشاء الله رحمتی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "ابن سینا و تمثیل عرفانی" نوشته هانری کربن ترجمه انشاءالله رحمتی
📙کتاب "اسلام ایرانی- جلد2" نوشته هانری کربن ترجمه انشاءالله رحمتی
📗کتاب "قلب فلسفه اسلامی" نوشته ویلیام چیتیک ترجمه شهاب الدین عباسی
📕کتاب "حکمت اشراق-جلد1" نوشته سیدیدالله یزدان پناه
@goftman_ir
"...نمی توان همه اندیشه ابن سینا را به این جنبه عقلی و استدلالی محدود داشت. همه این جنبه پیش درآمد یا شاید شرط لازم برای ساخت دیگری از اندیشه اوست که به موجب آن او به معنای واقعی کلمه حکیم متأله یا فیلسوف مشرقی (اشراقی) به شمار می آید. این جنبه که می توان از آن به «معرفت» تعبیر کرد شرط لازم برای «معنویت» است. این «تعقل» مقدمه برای «تأله» است. ابن سینا کاملا به این هردو ملتزم است. چه، حکیم به عنوان انسانی اهل معنا، در پی آن است که به معرفتی که اکتساب می کند، متخلق و متحقق شود. این هم که در تعریف حکمت گفته اند «صيرورة الانسان عالمأ عقليأ مضاهية للعالم العینی» یا به تعبیر دیگر «هر آن کس زدانش برد توشهای جهانی است بنشسته در گوشه ای»، از همین جا است.
باری، معرفت صرفا نباید در ذهن عالم چونان ریختن مظروف در ظرف، ریخته شود. جان عالم نباید چنان فسرده، منجمد و متصلب باشد که اندیشه ها صرفا بر روی آن بلغزند و بدان راه پیدا نکنند. چرا که در این صورت فرایند اکتساب معرفت، هیچ تحولی به همراه نخواهد داشت. «پژوهش فلسفی که به صرف پژوهش محدود شده باشد، اتلاف وقت است. در عوض تجربه عرفانی بدون شالوده محکم فلسفی جز اتلاف وقت نیست.... حکمت الهی معادل دقیق theosophia یونانی است. حکیم متأله همان theosophos، یعنی کسی است که به اوج معنویت باطنی نایل شده است.» به همین دلیل هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی را به معنای دقیق کلمه تاریخ معنویت می داند. و مراد او از معنویت نیز همان حکمت یا به تعبیر دیگر دانشی است که میان تعقل و تأله جمع کرده است. همانطور که شهاب الدین سهروردی حکمت اشراقی خویش را به عنوان واکنشی هم در برابر استدلالیون محض (فلاسفه مشاء) و هم در برابر ذوقيون محض (متصوفه)، طراحی می کند، ابن سینا نیز با همین انگیزه به طراحی حکمت مشرقی، مبادرت می جوید..."
انشاء الله رحمتی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "ابن سینا و تمثیل عرفانی" نوشته هانری کربن ترجمه انشاءالله رحمتی
📙کتاب "اسلام ایرانی- جلد2" نوشته هانری کربن ترجمه انشاءالله رحمتی
📗کتاب "قلب فلسفه اسلامی" نوشته ویلیام چیتیک ترجمه شهاب الدین عباسی
📕کتاب "حکمت اشراق-جلد1" نوشته سیدیدالله یزدان پناه
@goftman_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎧 #پادکست گفتمان
با موضوع رابطه انسان، خدا و طبیعت در دورهٔ یونان باستان
دکتر عطاءالله #بیگدلی
🔗 شنیدن نسخه کامل در کست باکس
🔗 شنیدن نسخه کامل در ساندکلاد
@goftman_ir
با موضوع رابطه انسان، خدا و طبیعت در دورهٔ یونان باستان
دکتر عطاءالله #بیگدلی
🔗 شنیدن نسخه کامل در کست باکس
🔗 شنیدن نسخه کامل در ساندکلاد
@goftman_ir
گفتمان
🎥 #هوسرل و بحران علم جدید 🔺دکتر احمد #رجبی @goftman_ir
📜 ما و غایت نفسانی انسان اروپایی
صورت نفسانی اروپا را چگونه باید بیان کرد؟ صورت نفسانیت اروپا نشانهای است برای تمام گروهها و دستاوردهای فرهنگی آنان و فصل ممیزی است که به تمام آنها وحدت میبخشد. صورت نفسانی عبارت است از صورت فلسفی که حال در تاریخ اروپاست (یعنی حال در نفسانیت اروپا). به عبارت دیگر همین غایتاندیشی است که اگر به بشریت به طور کلی نگاه کنیم، منشأ پیدایش و تکامل دوره جدیدی از تاریخ او محسوب میشود.انسانی که به این دوره خاص تعلق دارد و هم اکنون مراحل تکامل خویش را طی میکند، ذاتش در تعين بخشیدن آزادانه به وجود و حیات تاریخی خود، با مفاهیم عقلی و تکالیف نامتناهی است و جز به این طریق نمیخواهد و نمیتواند زندگی کند. در این اروپا چیز خاصی وجود دارد که دیگران نیز آن را در مورد ما احساس کردهاند، چیزی که سوای تمام ملاحظات و مقتضیات، برای غیر اروپاییان انگیزهای است که علی رغم پافشاری در حفظ استقلال نفسانی خویش، پیوسته خود را اروپایی کنند؛ در حالی که ما اگر خود را چنان که باید بشناسیم، هرگز نخواهیم خواست که في المثل هندی شویم. مرادم این است که ما در غربی بودن خود چیزی احساس میکنیم و این احساس هر قدر هم که مبهم باشد، باز در حد خود صحیح است که در حکم «کمال منتظر» (entelechy) برای ماست و بر تمام تغيرات و تحولات صورت نفسانی اروپا حاکم است و آن عبارت است از تکامل مستمر در جهت یک «صورت ایدهآل» (ideal image) از حیات و وجود، و حرکت به سوی یک قطب ابدی. البته منظور از تکامل، تکامل ارگانیک عالم طبیعت و یا تکامل بیولوژیک نیست، از مرحله جنینی تا بلوغ که به طور تدریجی انجام میشود. غایت نفسانی انسان اروپایی که غایات جزئی ملل و افراد غربی هم مشمول آن می شود، در مفهوم «لايتناهی» (infinity) نهفته است. این غایت، یک صورت ایدهآل لايتناهی است که تحول نفسانی جمعی به طور پنهان و ناخودآگاه در جهت آن واقع می شود و پیداست وقتی که در جریان تکامل تاریخی، این غایتها آگاهانه شوند و بشر نسبت به آنها آگاهی حاصل کند، ضرورتا جنبه عملی هم پیدا میکنند و هدف اراده انسان قرار میگیرند و در نتیجه، مرحله جدیدتر و عالیتری از تکامل را به دنبال خواهند آورد که قواعد و ملاکهای خاص خود را دارد.
ادموند هوسرل
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📒کتاب "فلسفه و بحران" نوشته هایدگر وهوسرل و... ترجمه رضا داوری و پرویز ضیاءشهابی
📗کتاب " هوسرل در متن آثارش" نوشته عبدالکریم رشیدیان
📘کتاب "مدخل فلسفه غربی" نوشته محمود خاتمی
@goftman_ir
صورت نفسانی اروپا را چگونه باید بیان کرد؟ صورت نفسانیت اروپا نشانهای است برای تمام گروهها و دستاوردهای فرهنگی آنان و فصل ممیزی است که به تمام آنها وحدت میبخشد. صورت نفسانی عبارت است از صورت فلسفی که حال در تاریخ اروپاست (یعنی حال در نفسانیت اروپا). به عبارت دیگر همین غایتاندیشی است که اگر به بشریت به طور کلی نگاه کنیم، منشأ پیدایش و تکامل دوره جدیدی از تاریخ او محسوب میشود.انسانی که به این دوره خاص تعلق دارد و هم اکنون مراحل تکامل خویش را طی میکند، ذاتش در تعين بخشیدن آزادانه به وجود و حیات تاریخی خود، با مفاهیم عقلی و تکالیف نامتناهی است و جز به این طریق نمیخواهد و نمیتواند زندگی کند. در این اروپا چیز خاصی وجود دارد که دیگران نیز آن را در مورد ما احساس کردهاند، چیزی که سوای تمام ملاحظات و مقتضیات، برای غیر اروپاییان انگیزهای است که علی رغم پافشاری در حفظ استقلال نفسانی خویش، پیوسته خود را اروپایی کنند؛ در حالی که ما اگر خود را چنان که باید بشناسیم، هرگز نخواهیم خواست که في المثل هندی شویم. مرادم این است که ما در غربی بودن خود چیزی احساس میکنیم و این احساس هر قدر هم که مبهم باشد، باز در حد خود صحیح است که در حکم «کمال منتظر» (entelechy) برای ماست و بر تمام تغيرات و تحولات صورت نفسانی اروپا حاکم است و آن عبارت است از تکامل مستمر در جهت یک «صورت ایدهآل» (ideal image) از حیات و وجود، و حرکت به سوی یک قطب ابدی. البته منظور از تکامل، تکامل ارگانیک عالم طبیعت و یا تکامل بیولوژیک نیست، از مرحله جنینی تا بلوغ که به طور تدریجی انجام میشود. غایت نفسانی انسان اروپایی که غایات جزئی ملل و افراد غربی هم مشمول آن می شود، در مفهوم «لايتناهی» (infinity) نهفته است. این غایت، یک صورت ایدهآل لايتناهی است که تحول نفسانی جمعی به طور پنهان و ناخودآگاه در جهت آن واقع می شود و پیداست وقتی که در جریان تکامل تاریخی، این غایتها آگاهانه شوند و بشر نسبت به آنها آگاهی حاصل کند، ضرورتا جنبه عملی هم پیدا میکنند و هدف اراده انسان قرار میگیرند و در نتیجه، مرحله جدیدتر و عالیتری از تکامل را به دنبال خواهند آورد که قواعد و ملاکهای خاص خود را دارد.
ادموند هوسرل
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📒کتاب "فلسفه و بحران" نوشته هایدگر وهوسرل و... ترجمه رضا داوری و پرویز ضیاءشهابی
📗کتاب " هوسرل در متن آثارش" نوشته عبدالکریم رشیدیان
📘کتاب "مدخل فلسفه غربی" نوشته محمود خاتمی
@goftman_ir
گفتمان
🎥 سیاست در اندیشه #افلاطون 🔺دکتر سید حمید #طالب_زاده @goftman_ir
📜 افلاطون، فلسفه و بحران دولتشهر
افلاطون بنیانگذار اندیشه فلسفی و نیز فلسفه سیاسی بود، یعنی که او، نخستین بار، تأمل نظری درباره سیاست را در منظومهای از اندیشه فلسفی وارد و سیاست را به عنوان بحثى فلسفی مطرح کرد. افلاطون، مانند همه فیلسوفان یونانی در دوره شکوفایی اندیشه، از هراکلیتوس تا ارسطو، در سرشت شهر به تأمل می پرداخت و آن را موضوع اصلی فلسفه می دانست، اما آنچه افلاطون را جدا می کند، این است که او به نظریه پردازی سیاسی - به معنای جدید کلمه - در سرشت شهر نمی پردازد، بلکه طرح پرسش از سرشت شهر را جز از مجرای بحث فلسفی که موضوع آن نه، به تعبیر فیلسوفان دوره اسلامی، الهیات، بلکه طبیعت (phusis) به معنای یونانی این اصطلاح و نظام (kosmos) حاکم بر عالم است که مدینه جزئی بسیار مهم از آن به شمار می رود، ممکن نمی داند. بنابراین، موضوع تأمل فیلسوفان یونانی نه الهيات، بلکه پرسش از وجود بود و وجود مدنی انسان و شهر در کانون این نظامهای فلسفی قرار داشت، زیرا پرسش از وجود یا به تعبیر یونانیان، بحث درباره طبیعت نیز جز در شهر امکان پذیر نمی گردد. افلاطون در نامه هفتم، نظر خود درباره نسبت فلسفه و سیاست را به اجمال، بازگفته است : بحران دموکراسی در آتن و نیز تباهیهای همه شهرهای کنونی را جز با فلسفه راستین نمیتوان درمان کرد، زیرا اگر جایگاه دادگری، در شهر و زندگی خصوصی، معلوم نباشد، اصلاح شیوههای فرمانروایی و بهبود اوضاع ممكن نخواهد شد. افلاطون بحران در نظام سیاسی آتن را که در نامه هفتم به آن اشاره کرده است، همچنان که از مباحث رسالههای دیگر او نیز میتوان دریافت، بحرانی فلسفی و در بنیاد اندیشه فلسفی میدانست. در نظر او، خاستگاه بحران دموکراسی آتن، بی آنکه بحرانی در ظاهر شیوه فرمانروایی آن شهر بوده باشد، در درک فلسفی و دریافت ویژهای از تمدن و فرهنگ یونانی قرار داشت که سوفسطاییان برجستهترین نمایندگان آن به شمار میآمدند. افلاطون بر پایه این اندیشه بنیادین، که هیچ بحران سیاسی وجود ندارد که، در نهایت، نشانه هایی از بحران فلسفی در آن نباشد، این نتیجه اساسی را گرفت که اصلاح هیچ شهری جز با اصلاح شیوههایی که ناظر بر بنیادهای آن باشد، امکان پذیر نخواهد شد.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "جمهور" نوشته افلاطون ترجمه فواد روحانی
📒کتاب "مثال خیر در فلسفه افلاطونی-ارسطویی" نوشته گادامر ترجمه حسن فتحی
📕کتاب "فیلسوفان یونان باستان از طالس تا ارسطو" نوشته گاتری ترجمه حسن فتحی
@goftman_ir
افلاطون بنیانگذار اندیشه فلسفی و نیز فلسفه سیاسی بود، یعنی که او، نخستین بار، تأمل نظری درباره سیاست را در منظومهای از اندیشه فلسفی وارد و سیاست را به عنوان بحثى فلسفی مطرح کرد. افلاطون، مانند همه فیلسوفان یونانی در دوره شکوفایی اندیشه، از هراکلیتوس تا ارسطو، در سرشت شهر به تأمل می پرداخت و آن را موضوع اصلی فلسفه می دانست، اما آنچه افلاطون را جدا می کند، این است که او به نظریه پردازی سیاسی - به معنای جدید کلمه - در سرشت شهر نمی پردازد، بلکه طرح پرسش از سرشت شهر را جز از مجرای بحث فلسفی که موضوع آن نه، به تعبیر فیلسوفان دوره اسلامی، الهیات، بلکه طبیعت (phusis) به معنای یونانی این اصطلاح و نظام (kosmos) حاکم بر عالم است که مدینه جزئی بسیار مهم از آن به شمار می رود، ممکن نمی داند. بنابراین، موضوع تأمل فیلسوفان یونانی نه الهيات، بلکه پرسش از وجود بود و وجود مدنی انسان و شهر در کانون این نظامهای فلسفی قرار داشت، زیرا پرسش از وجود یا به تعبیر یونانیان، بحث درباره طبیعت نیز جز در شهر امکان پذیر نمی گردد. افلاطون در نامه هفتم، نظر خود درباره نسبت فلسفه و سیاست را به اجمال، بازگفته است : بحران دموکراسی در آتن و نیز تباهیهای همه شهرهای کنونی را جز با فلسفه راستین نمیتوان درمان کرد، زیرا اگر جایگاه دادگری، در شهر و زندگی خصوصی، معلوم نباشد، اصلاح شیوههای فرمانروایی و بهبود اوضاع ممكن نخواهد شد. افلاطون بحران در نظام سیاسی آتن را که در نامه هفتم به آن اشاره کرده است، همچنان که از مباحث رسالههای دیگر او نیز میتوان دریافت، بحرانی فلسفی و در بنیاد اندیشه فلسفی میدانست. در نظر او، خاستگاه بحران دموکراسی آتن، بی آنکه بحرانی در ظاهر شیوه فرمانروایی آن شهر بوده باشد، در درک فلسفی و دریافت ویژهای از تمدن و فرهنگ یونانی قرار داشت که سوفسطاییان برجستهترین نمایندگان آن به شمار میآمدند. افلاطون بر پایه این اندیشه بنیادین، که هیچ بحران سیاسی وجود ندارد که، در نهایت، نشانه هایی از بحران فلسفی در آن نباشد، این نتیجه اساسی را گرفت که اصلاح هیچ شهری جز با اصلاح شیوههایی که ناظر بر بنیادهای آن باشد، امکان پذیر نخواهد شد.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "جمهور" نوشته افلاطون ترجمه فواد روحانی
📒کتاب "مثال خیر در فلسفه افلاطونی-ارسطویی" نوشته گادامر ترجمه حسن فتحی
📕کتاب "فیلسوفان یونان باستان از طالس تا ارسطو" نوشته گاتری ترجمه حسن فتحی
@goftman_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شرق_شناسی و استراتژی طرد
🔺دکتر بیژن عبدالکریمی
بحث کاملتر آقای دکتر عبدالکریمی را می توانید در پادکست گفتمان گوش کنید.
شنیدن در کست باکس
@goftman_ir
🔺دکتر بیژن عبدالکریمی
بحث کاملتر آقای دکتر عبدالکریمی را می توانید در پادکست گفتمان گوش کنید.
شنیدن در کست باکس
@goftman_ir
گفتمان
🎥 تکوین عالم جدید با نگاه به عبارت "می اندیشم ، پس هستم " 🔺دکتر مهدی #بنایی @goftman_ir
📜راه دکارت به حقیقت
"رنه دکارت در آغاز یکی از نخستین تأملات فلسفی اش، این ضرب المثل عجیب را نوشت: «سرآغاز خرد، ترس از خداست.» این اثر که هرگز به پایان نرسید و آن را تنها به لطف زندگینامه بایله و یادداشت های لایب نیتس می شناسیم، اولین تلاش دکارت برای بسط نوعی علم بود؛ علمی که چند ماه پیش از آن، در اوایل سال ۱۶۱۹، آن را چنین برای ایزاک بیکمان" توصیف کرده بود:
«آنچه می خواهم پدید آورم، چیزی شبیه به هنر کوچک رامون یوی(Romon Lull) نیست، بلکه علم سراپا جدیدی است که راهکاری کلی برای همه معادلات ممکن، با هر مقدار، چه پیوسته و چه گسسته، بر طبق ماهیت شان، ارائه می دهد... به گمانم هیچ مشکل قابل تصوری با هر اندازه ای وجود ندارد که نتوان با این خطوط حلشان کرد...تقريبا در هندسه مسئله ای کشف نشده نمی ماند. البته این کاری علمی و به سختی مناسب یک نفر است؛ درواقع، این پروژه ای است که به نحوی باورنکردنی بلندپروازانه است؛ اما من در تاریکی گیج کننده این علم، بارقه نوری دیده ام و به گمانم به کمک این نور، خواهم توانست غلیظ ترین تاریکی ها را بتارانم.»
نتیجه نهایی این تلاش ها که در دوره ای از سالیان متمادی تجدید شد و تداوم یافت، علمی جدید بود که بر نور طبیعی خرد استوار بود؛ خردی که اندیشه اروپایی را زیر و رو کرد و به ظهور دوران مدرن یاری رساند..."
مایکل آلن گیلیسپی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "اصول فلسفه" نوشته رنه دکارت ترجمه احمد احمدی
📙کتاب "گفتار در روش راه بردن عقل" نوشته رنه دکارت ترجمه محمد علی فروغی
📗کتاب "هستی در اندیشه فیلسوفان" نوشته اتین ژیلسون ترجمه محمدرضا شمشیری و سیدحمید طالبزاده
📕کتاب "دکارت تا دریدا" نوشته پیتر سجویک ترجمه محمدرضا آخوندزاده
@goftman_ir
"رنه دکارت در آغاز یکی از نخستین تأملات فلسفی اش، این ضرب المثل عجیب را نوشت: «سرآغاز خرد، ترس از خداست.» این اثر که هرگز به پایان نرسید و آن را تنها به لطف زندگینامه بایله و یادداشت های لایب نیتس می شناسیم، اولین تلاش دکارت برای بسط نوعی علم بود؛ علمی که چند ماه پیش از آن، در اوایل سال ۱۶۱۹، آن را چنین برای ایزاک بیکمان" توصیف کرده بود:
«آنچه می خواهم پدید آورم، چیزی شبیه به هنر کوچک رامون یوی(Romon Lull) نیست، بلکه علم سراپا جدیدی است که راهکاری کلی برای همه معادلات ممکن، با هر مقدار، چه پیوسته و چه گسسته، بر طبق ماهیت شان، ارائه می دهد... به گمانم هیچ مشکل قابل تصوری با هر اندازه ای وجود ندارد که نتوان با این خطوط حلشان کرد...تقريبا در هندسه مسئله ای کشف نشده نمی ماند. البته این کاری علمی و به سختی مناسب یک نفر است؛ درواقع، این پروژه ای است که به نحوی باورنکردنی بلندپروازانه است؛ اما من در تاریکی گیج کننده این علم، بارقه نوری دیده ام و به گمانم به کمک این نور، خواهم توانست غلیظ ترین تاریکی ها را بتارانم.»
نتیجه نهایی این تلاش ها که در دوره ای از سالیان متمادی تجدید شد و تداوم یافت، علمی جدید بود که بر نور طبیعی خرد استوار بود؛ خردی که اندیشه اروپایی را زیر و رو کرد و به ظهور دوران مدرن یاری رساند..."
مایکل آلن گیلیسپی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "اصول فلسفه" نوشته رنه دکارت ترجمه احمد احمدی
📙کتاب "گفتار در روش راه بردن عقل" نوشته رنه دکارت ترجمه محمد علی فروغی
📗کتاب "هستی در اندیشه فیلسوفان" نوشته اتین ژیلسون ترجمه محمدرضا شمشیری و سیدحمید طالبزاده
📕کتاب "دکارت تا دریدا" نوشته پیتر سجویک ترجمه محمدرضا آخوندزاده
@goftman_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎧 #پادکست گفتمان
با موضوع تحولات علم در قرن بیستم
دکتر مهدی #گلشنی
🔗 شنیدن نسخه کامل در کست باکس
🔗 شنیدن نسخه کامل در ساندکلاد
@goftman_ir
با موضوع تحولات علم در قرن بیستم
دکتر مهدی #گلشنی
🔗 شنیدن نسخه کامل در کست باکس
🔗 شنیدن نسخه کامل در ساندکلاد
@goftman_ir