Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
Forwarded from چشمه جاری
کلاس های آموزشی تربیتی آنلاین سه شنبه ها ساعت ۱۸
🌿دل‏ هايى كه بر اساس اهميت حادثه ‏ها، كارها را رده ‏بندى كرده ‏اند ... در حالى كه هزار كار دارند، بيش از يك گرفتارى برايشان نيست؛ چون در يك لحظه، گرفتارى ما فقط مربوط به آن كار و آن حادثه ‏اى است كه اهميت زيادترى دارد و ضرورت بيشترى. اگر تمام كارها را انجام بدهيم و اين يك كار بماند، كارى انجام نداده ‏ايم و بار خود را نگذاشته‏ ايم و اگر آن يك كار را، فقط همان را، بياوريم ديگر حرفى براى ما نيست و بازخواستى نيست. و همين است كه ديگر سيل حادثه‏ ها و انبوه كارها، ما را خُرد نمى ‏كند و به بازى نمى ‏گيرد.
آنها كه با معيار اهميت و ضرورت، به نظم رسيده ‏اند و سازمان گرفته ‏اند، اينها در بن ‏بست نمى ‏مانند و در درگيرى ‏ها نمى‏ شكنند و بازيچه عجله‏ ها و شتاب ‏ها نمى‏ شوند و در بحرانى ‏ترين لحظه ‏هاى تاريخ و همراه درگيرى ‏هاى مستمر، قدرها و حدها را در نظر دارند و هر كلمه و هر كار و هر فكرى را در جايگاه خويش مى‏ گذارند و در نتيجه مى ‏توانند از كلمه‏ ها و طرح ‏ها و فكرهايى كه دور از شتاب ‏ها و
عجله‏ ها و همراه قدر و حدى هستند، بهره بگيرند.
رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 15
@goftomanbesharat
🌿كسانى كه از وزنه‏ هاى كوچك ورزيدگى را هديه گرفته ‏اند، در زير وزنه‏ هاى بزرگ از پا نمى ‏افتند.
به اين گونه در وقت كم، كارهاى زياد عملى مى ‏شوند و مرزها و اندازه ‏ها در هم نمى‏ ريزند و كلمه‏ ها و كارها و طرح ‏هايى كه همراه‏ حدها و قدرها بوده ‏اند، ستم نمى ‏بينند و آن كلمه‏ ها و طرح‏ هايى كه بى‏ حساب و بى ‏اندازه و بى ‏مرز بوده ‏اند رها نمى ‏شوند كه نقد مى‏ خورند. با اين ترازوهاى دقيق و ميزان ‏هاى ورزيده، از سرگردانى نجات مى‏ يابند.
رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 16
@goftomanbesharat
🌿براى تقسيم و تيپ ‏بندى به مبنا و اساسى نياز داريم و اين مبنا، شهر و رنگ و شغل و و ونيست.
بر اساس برخورد و تلقى با حقيقت و پذيرش آن، تيپ‏ هاى كافر، شاك، منافق، مستضعف، مسلم، مؤمن، متقى، محسن، شاكر و مخبت و مقرّب، شكل مى ‏گيرند.
اسلام؛ شناخت و تسليم در برابر آن است.
ايمان؛ شناخت در سر به اضافه عشق در دل است؛\i« قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ الْايمانُ فى قُلُوبِكُم».\E( حجرات، 14).
تقوا؛ شناخت و عشق به اضافه عمل است و اطاعت.
احسان؛ شناخت و عشق و عمل و صبر است در درگيرى‏ ها.\i« مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَانَّ اللّه لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين».\E( يوسف، 90).
شكر؛ شناخت و عشق و عمل و سپاس و منّت ‏پذيرى است.
اخبات؛ شناخت و عشق و عمل و صبر و شكر و خشيت است بدون غرور و سرافرازى.
و قرب؛ شناخت و عشق و عمل و صبر و شكر و خشيت و خشوع است به اضافه سبقت و شتاب، كه:\i« السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ اوُلئِكَ الْمُقَرَّبُون».\E( واقعه،
@goftomanbesharat
🌿ما پيش از آنكه تشنه شده باشيم، نوشيده ‏ايم و پيش از آنكه به اشتها آمده باشيم و با سؤال‏ ها گلاويز شده باشيم، خود را تلنبار كرده ‏ايم و پيش از آنكه به معناها دست يافته باشيم، به كلمه ‏ها رسيده‏ ايم... و اين است كه باد كرده ‏ايم و با آنكه زياد داريم، مريض و بى ‏رمق هستيم و به امتلاى ذهنى و پرخورى فكرى دچار شده ‏ايم...
اسفناك اينكه، اين بيمارى و اين پرخورى، همه گير شده و اسفناك‏ تر اينكه، اين بيمارى در ابتدا به عنوان يك افتخار و نشانه سلامتى و روشنفكرى هم قلمداد مى ‏گردد، اما رفته ‏رفته سنگينى و خستگى و ضعف ذهنى را به دنبال مى‏ آورد و روشنفكر تلنبار شده را به بن‏ بست مى ‏رساند.
اينها با اينكه خيلى دارند، فقير هستند؛ چون پيش از سؤال، به جواب ‏ها رسيده‏ اند و پيش از عطش، به آب.
دواى اينها همان طرح سئوال‏ هاى بنيادى است كه بتواند به تفكرات آنها سازمان بدهد تا بتوانند با تفكرات سازمان گرفته به مطالعات خويش سر و سامانى بدهند و آن را هضم كنند و شيره‏ كشى نمايند.
هيچ چيز بى ‏حاصل‏ تر از اين مطالعات دستورى و كتاب خواندن ‏هاى پيشنهادى نيست كه پيش از طرح سؤال و جوشش پرسش‏ ها، گريبان ‏گير تازه راه افتاده ‏ها و نو مسلمان ‏هاى شعارزده مى‏ شود.
رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 19
@goftomanbesharat
🌿در برابر ديگران كه مى ‏گويند براى چه آفريده شده ‏ايم، خيلى پر طمطراق و شتاب ‏زده مى ‏گوييم براى تكامل. و طرف بدون اينكه‏ مفهومى از خودش، از استعدادهايش، از نقص‏ ها و كمبودها و نيازهايش و از شكل گرفتن‏ ها و به اوج رسيدن استعدادهايش در نظر داشته باشد، زبانش بند مى ‏آيد... و مبهوت نگاه مى ‏كند.
و اگر عصيانگرتر و طوفانى ‏تر باشد با خستگى مى‏ پرسد، خب اصلًا تكامل براى چه؟ چرا تكامل پيدا كنيم؟ من نمى ‏خواهم به كمال برسم.
اين هر دو عكس‏العمل از آنجا مايه مى‏ گيرند كه هنوز معناها را نديده، به كلمه ‏ها رسيده ‏ايم و به جاى همپايى و همراهى، كلمه‏ ها را به يكديگر هديه داده ‏ايم و مطالب را بسته‏ بندى شده براى هم پرت كرده‏ ايم.
👈در حالى كه براى شناخت اينكه براى چه هستم، بايد بدانم با چه چيزهايى هستم. از وسائلى كه در يك اتاق هست مى ‏توان كشف كرد كه اين اتاق براى چيست و براى چه آفريده شده. از استعدادها و نيروهاى انسان هم مى‏ توان كشف كرد كه او براى چيست و براى چه آفريده شده است.
رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 20
@goftomanbesharat
🌿انسان در يك مرحله خودش را كشف مى ‏كند و در يك مرحله اين معدن را استخراج و تصفيه مى ‏كند و در يك مرحله به استخراج شده‏ ها و آهن ‏هاى تصفيه شده شكل مى‏ دهد و آنها را به صورت ماشين ‏ها و ابزارهاى گوناگون در مى‏ آورد و به تكامل مى‏ رساند. ولى مسأله در همين‏ جا خلاصه نمى ‏شود كه پس از شكل گرفتن و به تكامل رسيدن،👈 نوبت رهبرى كردن و جهت دادن به ماشين ‏هاى تكامل يافته مى ‏رسد.
به اين گونه بود كه يافتم انسان براى مسأله ‏اى بالاتر از شكل گرفتن و تكامل يافتن بايد بكوشد؛ چون تنها اين كافى نيست كه شكل بگيريم و در ابعاد وسيع ماده و معنا تكامل پيدا كنيم، زيرا با اين تكامل يافتن، مسأله بن ‏بست و عبث و پوچى1 زودتر پيش مى ‏آيد و عميق‏ تر مطرح مى‏ گردد.
كسى كه بهترين ماشين را و شكل گرفته ‏ترين وسيله ‏ها را و تكامل يافته ‏ترين مركب‏ ها را با خود دارد مسأله بن‏ بست و ترافيك و محدوديت‏ ها را بيشتر احساس مى‏ كند و عميق‏ تر مى‏ فهمد.
👈اين عرفان، خود يك نوع تكامل براى استعدادهاى عظيم‏ تر انسان است كه پس از شكل گرفتن و تكامل يافتن،⬅️ بايد به دنبال راهى بزرگ ‏تر براى حركت كردن و جهتى برتر براى دويدنش بود.
براى اين انسان مسأله جهت و صراط و مركب ‏ها و رهبرى ‏ها و روش حركت و منزل ‏ها مطرح مى ‏شوند و تنها استعدادهاى تكامل يافته در دو بُعد ماده و اخلاق مسأله ‏اى را حل نمى‏ كنند.
👈با اين ديد بود كه آيه‏ هاى‏ «الَيْهِ تُرْجَعُونَ‏ »، «انَّ الى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏ » و و و آيه‏ هاى‏ «اهْدِنَا الصِّراطَ » و «انَّكَ تَهْدى الى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ‏ » و آيه‏ هاى مربوط به معاد و اينكه بهشت منزل است نه مقصد؛ «جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا » و و و پيام ‏هاى عظيمى همراه مى ‏آوردند و نورهاى بزرگى بر سر راه مى ‏ريختند.
⬅️با اين ديد و پس از اين حركت فكرى وقتى به دنبال جواب سؤال سابقم كه 👈براى چه آفريده شده‏ ام، قرآن را مى ‏كاويدم، آيه ‏هايى از قبيل‏ «أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً » و «انّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً يَهْدى الى الرُّشْد » و يا «وَ لَقَدْ آتَيْنا ابْراهيمَ رُشدَه مِن قَبل‏ » و و و روحم را به گونه‏ اى گرفتند كه تمام عصيانم به تسليم رسيد و يافتم كه چگونه انسان پس از تشهد به تسليم مى ‏رسد.
👈قرآن كتابى بود كه به انسان، نه تكامل كه رشد را هديه مى ‏داد؛ «يَهْدى الى الرُّشْدِ ».
قرآن كتابى بود كه پس از شكل گرفتن، رهبرى كردن را مى ‏آموخت،⬅️ كه رشد، رهبرى كردن استعدادهاى تكامل يافته است.

1). انسان گاهى به بن‏ بست مى ‏رسد، با اينكه نيرو و توان براى رفتن دارد، راهى پيش پايش‏ نيست. اما گاهى راهش هست، جايى براى رفتن دارد، اما توانش نيست.
اين عجز است و آن عبث و پوچى.

@goftomanbesharat
🌿انسان آفریده شده برای رشد
⬅️رشد، زياد شدن انسانى است كه به استعدادهاى تكامل يافته ‏اش جهت مى ‏دهد و آنها را از بن ‏بست مى ‏رهاند و به دنبال روش حركت و صراط و رهبرى مى ‏افتد و ضرورت «مذهب» را مى ‏يابد.
@goftomanbesharat

🌿چرا رشد كنيم؟
چون استعدادش را داريم.
و چون نيازش را داريم وگرنه گرفتار بحران احتكار و تراكم استعدادها خواهيم شد و بيچاره نيازهاى عظيم.
كسانى كه گندم ‏ها را به خاك مى‏ سپارند، آنهايى هستند كه وسعت خسيس زمستان را فهميده‏ اند و نيازهاى عظيم را شناخته ‏اند و مى ‏خواهند گندم‏ ها را زياد كنند.
آنها كه راه دراز و وقت كم را فهميده‏ اند، مجبورند كه خود را زياد كنند و رشد بدهند.
اينها زندگى و مرگ را با همين معيار مى ‏سنجند، اگر زنده‏ اند و اگر مى ‏ميرند، به خاطر همين زياد شدن است.
زندگى ‏شان تلاوت تكرار نيست و مرگشان، گم شدن و از دست رفتن و خودكشى نيست.
انسان بايد انتخاب كند؛ چه زيستن را و چه مردن را.
و در انتخاب دنبال رجحان ‏ها و اهميت‏ ها و ضرورت‏ هاست.
هنگامى كه زندگى سازنده ‏تر است، زندگى و آن لحظه كه مرگ بارورتر است، مرگ انتخاب مى ‏شود و اين است كه مرگ اينها، خود زندگى است و ادامه عالى‏ ترى از حيات.
رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 27
@goftomanbesharat
🌿سرمايه ‏ها
انسان از سرمايه‏ هايى سرشار است و با استعدادهايى‏ ( 1) همراه، از نيروهاى بدنى و عاطفى و غرايز فردى و اجتماعى و عالى گرفته تا مهم ‏تر از اين همه؛ يعنى نيروى رهبرى اينها و جهت دادن به اين همه استعداد. (2) انسان ‏ها گرچه در سرمايه ‏ها با هم تفاوت دارند اما در جهت دادن‏
به اينها و رهبرى اينها همه با هم برابرند.
هر كس از تضاد استعدادها برخوردار بود و هر كس بشر بود ناچار از اين جهت دادن و رهبرى كردن برخوردار است. خود اين استعدادها مهم نيستند و كارى كه با دست يا فكر يا نيروى عظيم خود انجام مى ‏دهيم مهم نيست، 👈بل مهم هدف و جهت اين كارهاست كه براى چه از اينها بهره مى ‏گيريم و در چه راهى آنها را به جريان مى ‏اندازيم.
و با اين ديد ديگر اختلاف عمل‏ ها و اختلاف استعدادها مسأله ظلم و بى ‏عدالتى را به دنبال نمى‏ كشد؛ چون حكمت بر اساس نيازهاى گوناگون، افراد گوناگون تهيه مى ‏كند،
👈در حالى كه اين گوناگونى ‏ها ملاك افتخار نيست‏
👈و در حالى كه از هر كس به اندازه ‏اى كه داده ‏اند بازدهى مى‏ خواهند
👈و در حالى كه هنگام پاداش، نسبت سرمايه‏ ها و سودها را مى ‏سنجند، نه سرمايه‏ ها را و نه سودها را.
در حالى كه جهت اين نسبت و هدف اين كوشش را در نظر مى ‏گيرند، كه: «انَّما الاعمالُ بالنِّيَّات‏ » و «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ الَّا مَا سَعَى‏ » و «لايُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً الَّا ما اتيها ».
رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 30
1)براى به دست آوردن سرمايه‏ ها و استعدادهاى انسان، دو راه هست: يكى مقايسه باموجودات ديگر و ديگرى نيازها. هر نياز نمايانگر يك استعداد بلكه استعدادهايى است. همان‏ طور كه نياز غذا نمايانگر معده و روده‏ ها و رگ‏ ها و سلول‏ هاست، همين طور نياز امنيت و يقين و آزادى و اعتراف و نجوا و مقبوليت و و و نمايانگر استعدادهاى عظيمى هستند.
امنيت نمايانگر فكر است و يقين نمايانگر عقل و آزادى نمايانگر اراده و اعتراف نمايانگر وجدان و ... چون تفكرات، آرامش مى ‏خواهند و عقل و سنجش، يقين و انتخاب و اراده، آزادى و وجدان، نجوا و اعتراف ..
( 2). اين نيرو از تضاد و درگيرى استعدادها به دست مى ‏آيد. فكر مسائل تازه ‏اى را كشف مى ‏كند و عقل آنها را مى ‏سنجد و پس از سنجش مهم ‏ترين آنها انتخاب مى ‏گردد و جلب نفع، ضامن اجراى آن است. اگر ارزيابى فكر پس از آزادى و همراه آموزش و يادآورى ‏ها باشد در نتيجه سنجش‏ ها و انتخاب‏ ها و رهبرى ‏ها صحيح خواهد بود وگرنه زيان ‏بار و پرخسارت ..
@goftomanbesharat
1_908142526.mp4
16.5 MB
آدمی بزرگ تر از این دنیاست
@goftomanbesharat
🌿نيازها
انسان سرمايه‏ هايى دارد. در فاصله تولد و مرگ بر روى اين سرمايه‏ ها تجارت ‏هايى انجام مى ‏دهد.
و اين سرمايه را در بازارها و تيمچه‏ هايى به جريان مى ‏اندازد. ناچار بايد بهترين بازار و بهترين خريدار را بشناسد و بهترين ميدان سودآفرين را جولانگاه خود بسازد و از تجارت ‏هاى خسارت‏بار بگريزد «تا سرمايه‏ هايش رشد كنند و توشه بى ‏نهايت راهى را كه در پيش دارد فراهم سازد».
⬅️ما از استعدادهاى عظيم انسان مى‏ يابيم كه انسان بيشتر از اين محدوده هفتاد ساله است. انسان براى اين زندگى محدود به اين همه استعداد نياز نداشت، همان غرايز فردى و اجتماعى براى رفاه و نظم و عدالت زندگى هفتاد ساله كافى بودند.
ما از عظمت استعدادهاى انسان، ادامه او را مى ‏يابيم و چون انسان از بى ‏نهايت سرمايه برخوردار است، پس بى‏ نهايت ادامه خواهد داشت و براى اين بى‏ نهايت راه بايد استعدادهايش را بارور كند و پاهاى نيرومندى پرورش دهد و مركب ‏هايى بسازد، همان‏ طور كه براى رسيدن به ماه، استعدادهايش را بارور كرد و مركب‏ هايى تهيه نمود و راه‏ هايى را پشت سر گذاشت.
⬅️انسان بايد در اين محدوده هفتاد ساله پاهايى تربيت كند و مركب ‏هايى بيابد و سرمايه ‏هايى را زياد نمايد و توشه ‏هايى براى بى ‏نهايت راه بردارد و سپس راهش را شروع كند و حركتش را دنبال نمايد.
در اين دنيا پاها ساخته مى ‏شوند و در آن مرحله راه‏ ها پيموده مى ‏گردند. همه انسان ‏ها در يك نقطه انحطاط قرار دارند و فقط با سرمايه‏ هايى هستند و پاهايى. «هر كس هر قدر كار بكند و راه برود بالاتر مى‏ آيد، تا ثروت، تا قدرت، تا رياست، تا بهشت آب و نان و بالاتر مى ‏آيد، تا ... تا» تا آنجايى كه نهايتى ندارد و تا برنمى ‏دارد.
👈و اين‏ است كه على (ع)آن مرد راه فريادش بلند مى‏ شود: «آه مِن قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيق‏ »؛ آه از توشه كم و راه دور. اگر هدف على، بهشت نان و آب بود و بهشت حوريان بود كه آن توشه‏ ها كم نبود، با كمتر از اينها به آن همه مى ‏رسند.👈 على راهى دارد تا بى ‏نهايت و اين است كه هر چقدر توشه بردارد چيزى نيست؛ چون هر مقدار در برابر بى ‏نهايت، صفر است و هيچ است و كم است.

رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 32
@goftomanbesharat
🌿انسان بى‏ نهايت سرمايه دارد و بى ‏نهايت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت براى تجارت، آن هم، نصفش خوراك و پوشاك و مسكن و نصفش مقدمات اينها، واى به روزى كه بقيه ‏اش هم بشود صرف نمايش دادن اينها كه ديگر سرمايه‏ ها از دست رفته ‏اند يا راكد مانده ‏اند و احتكار شده ‏اند و يا از دست رفته‏ اند و زيان شده ‏اند.
@goftomanbesharat
🌿بازارها و خريدارها
بايد در اين وقت كم به تجارتى دست زد كه بى‏ نهايت سود بياورد و بايد به دنبال خريدارى رفت كه پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد و بايد در جست‏ و جوى بازارى بود كه رونق داشته باشد.
يك بازار، بازار پايين است با خريدارى ‏هايى 👈به نام دل و هوس ‏هايش و به نام مردم و حرف ‏هايش و به نام دنيا و جلوه ‏هايش؛ با ثروت و قدرت و شهرت و مدارك و عنوان‏ هايش و به نام شيطان و وسوسه ‏هايش.
👈و يك بازار هم بازار ديگرى است با خريدارى به نام اللّه، مالك، رحيم، مهربان.
اينها بازارها و خريدارها هستند، آن هم سرمايه ‏ها و متاع ‏هاى ما، بايد ديد كه هر كدام چه مى ‏گيرند و در برابر چه مى ‏دهند. آن بازار پايين‏ نمى ‏تواند اين همه سرمايه را جذب كند، سرمايه ‏ها گزاف هستند و متورم مى‏ شوند و عصيان مى‏ آورند و بحران مى ‏آورند و...
آن خريدارها هم مصرف كننده مفت هستند. سرمايه را مى ‏بلعند، استعدادهاى مرا به بازى مى ‏گيرند، چيزى بر آن نمى ‏افزايند.
هنگامى كه يك عمر براى دلم دويدم چه بازدهى دارد؟ هنگامى كه يك عمر براى هوس‏ هاى مردم سوختم آنها به من چه مى‏ دهند؟
جز چهار تا بارك اللّه و يك دقيقه كف زدن و چهار دقيقه سكوت.
اگر اين خلق، از فرزندم گرفته تا زنم تا پدرم تا مادرم و ديگران به من چيزى دادند و برايم لذتى آوردند بايد بسنجم كه چه چيز از من گرفته‏ اند. آيا اينها بيش از آنچه داده ‏اند از من نگرفته‏ اند؟ مغز من و دل من و عمر من به سوى آنها رفته، سرم شده مستراحشان و دلم شده انبار جهودها و بتخانه‏ شان و عمرم شده چراگاه و جولانگاه‏شان، كه چى؟ خودم هم نمى‏ دانم، فقط اسير عادت‏ ها و هوس‏ ها شده ‏ام و از فكرم و سنجشم و اراده‏ ام كارى نكشيده‏ ام.
فكرم فقط در حساب خانه و اجاره ‏اش كلنجار مى‏ رود و عقلم دخل و خرج را مى ‏سنجد.
و اراده‏ ام در اين تكرار خوردن و خوابيدن و خوش بودن، گرفتار شده است. از خودم و سرمايه ‏هايم مانده‏ ام. اگر اينها را شناخته بودم، ديگر به كم قانع نمى ‏شدم و اگر تجارت‏ ها و سودها را محاسبه كرده بودم، هيچگاه دو بار ضرر نمى ‏دادم و از يك سوراخ دو بار گزيده نمى ‏شدم. من با اين همه پا، فقط تا توالت و آشپزخانه رفته ‏ام
من از خانه وسيع وجودم با قسمت ‏هاى گوناگون و اتاق ‏هاى متعدد، فقط به مستراحش چسبيده‏ ام و به آن مشغول شده‏ ام، در حالى كه بايد تمام اين اتاق ‏ها منظم مى ‏شد. همان ‏طور كه دست و پا و موى و اندامم را منظم مى‏ كنم و پرورش مى‏ دهم، بايد دل و مغز و فكر و عقل و اراده‏ام و روحم را پرورش مى ‏دادم و در جاى خود مى ‏نهادم و در جاى خود به جريان مى ‏انداختم.
رشد: تفسير سوره والعصر، ص: 39
@goftomanbesharat
آن چه من را به حركت وادار مى‌كند،علم به چيزى نيست،اضطرار به آن است.احتياج به آن است.مادامى كه من،دين را حتى اگر قبول كردم،خدا را حتى اگر باور كردم كه هست،اگر به آن نياز نداشته باشم وبگويم بدون دين مى‌توانم راهم را بروم ومى‌توانم بدون دين زندگى كنم،طبيعتاً دين يادر متن نمى‌آيد،بر كنار مى‌شود، يااگر هم مى‌آيد متن بى‌بديلى نيست،مى‌تواند نسخه بَدَل داشته باشد
اينجاست كه تواز دين مى‌توانى كنار بكشى.ثبات تو در رابطه با دين ممكن است متغير باشد. يك روز باشى يك روز نباشى.اين ديگر مربوط‌ است به شرايطى كه تو دارى.دين متن تو نيست.يك روز آن را دارى، يك روز ندارى
حاشيه‌ى زندگى توست
اما اگرآدمى باور كرد كه دين براى من ضرورت است،چرا؟چون علم من در حوزه‌ى هفتادسال مى‌تواند كارگشا باشد،فلسفه‌ى من هم در حوزه‌ى علم من مى‌تواند روشنگر باشد وعرفان من هم و قلب من هم و مجموعه مسائل و نقطه‌هاى آسيب وآفتى كه در دل من هست با مجموعه‌ى راهى كه در پيش دارم واهدافى كه دارم جمع‌بندى وشناسايى مى‌شود،آن موقع اگر من اين مجموعه را فهميدم،به وحى روى مى‌آورم،اين نياز را مى‌فهمم.اينجاست كه در خدا جدال نمى‌كنم.
روح انتظار با دستيابى به امن ورفاه و رهايى كه آرمان‌هاى انسان معاصروشايد خود ما هم باشد،آرام نخواهد گرفت وكسانى كه همراهى حجّت و معيّت محمّد و آل محمّد را مى‌خواهند نمى‌توانند تا اين سطح قرار بگيرند وتا اين حدّ آرام باشند،كه انسان معاصر چه بسا بتواند با تكيه بر علم و عقل و عرفان،بدون نياز به وحى و مذهب تا اين مرحله گام بردارد وبا عقل جمعى و روح جمعى وغريزۀ جمعى به اين مهم نائل آيد پس ما كه از ضرورت وحى واضطرار به حجّت و انتظار حجّت دم مى‌زنيم بايد از اول حساب را روشن كنيم وسنگمان را حق كنيم؛👈چون ما مدعى هستيم كه آدم براى بيشتر از هفتاد سال برنامه‌ريزى شده ومعتقد هستيم كه بافت وساخت انسان و جهان با اين سطح از #رفاه وامن و رهايى،سازگار نيست.تحول نعمت‌ها و محدوديت‌ها و خودآگاهى و مرگ‌آگاهى، آدمى رادر متن رفاه، راحت نمى‌گذاردودر شب عروسى به فكر عزا و بارهاى سنگين فرداها مى‌اندازد.

◼️◾️ ما معتقديم كه چه در مرحله ‏ى معرفت #دين و دين‏ شناسى و چه در مرحله‏ ى تأثيرگذارى معرفت و يقين بر عمل و تصميم بايد به حلقه‏ ى واسطى توجه داشت كه اصل و اساس #معرفت و #عمل را شكل مى‏ دهد
◾️همان‏طور كه در آن جمله‏ ى دعا آمده بود:
مكن اليقين فى قلبى
من با اين‏كه مى‏ دانم #آب در كوزه است به سراغ آب نمى‏ روم،چون تشنه نيستم ولى با احتمال اين‏كه در چند كيلومترى آب هست حركت مى‏ كنم،چه #عطش را با خود دارم وآرام نمى‏ گيرم.
📚 کتاب وارثان عاشورا،
🌿آرمان انسان، خوبی یا خوشی
درک صحیح از آرمان و اهداف صحیح در زندگی:
از ویژگی ولایت خدا این که این نقش را به مومنین تفهیم می کند: «خداوند با سرپرستى و رهبرى خود، ايمان آورنده ‏ها را از تاريكى نفس و خلق و دنيا، به نور مى ‏كشاند و تمامى هستى و هدف هستى را به آنها نشان مى ‏داد و نقش آنها را برايشان مشخص مى ساخت، كه لذت و قدرت و رياست و تنوع و سرگرمى و رفاه نيست، كه اين هدف‏ها و اين نقش‏ها به اين قدر و اين همه استعداد نياز نداشت و به خودآگاهى و آزادى نياز نداشت، كه اين خودآگاهى مزاحم لذت و رفاه است و در متن خوشى ‏ها، از افول و غروب آنها حكايت مى ‏نمايد.
و اين وجود فراباش، آينده را در حال مشاهده مى نمايد و پاييز را در بهار مى ‏بيند و جدايى را در هنگام وصل احساس مى نمايد. و اين است كه در كنار خوشى ‏ها ناخوش است. و همين نشان مى ‏دهد كه 👈👈ساخت انسان و ساخت جهان متحول، با لذت و خوشى و رفاه و سرگرمى هماهنگ نيست.
و اين خداست كه مؤمن هاى عاشق را از سياهى هوس ‏ها و جلوه ‏ها و حرف‏ها آزاد مى ‏كند و به نور وحى گره مى ‏زند.»
تفاوت اینکه هدف خوبی باشد یا خوشی، در سبک زندگی انسان نیز اثر گذار است.
«برّ» خوبى است، نه خوشى‏؛ چرا كه بين خوبى و خوشى‏ تفاوت است.
🌟گاهى ما رفت و آمدها و صله رحم‏هايمان براى خوشى‏ است، نه براى‏ برّ و خوبى و اين دو فرقشان روشن است.
خربزه براى مريض خوش است، ولى خوب نيست و دارو براى او خوب است، ولى خوش نيست.
چيزهايى براى ما خوش‏ هستند كه‏ خوب‏ نيستند و رشدى در ما نمى ‏آورند.
هدف‏هايى كه از هر عملى مى‏توانند بهره ‏مند شوند، امّا هدف شما كه عبوديت و قرب خداست، تنها با خير و خوبى، نه با خوشى‏ و هوس‏ها، دست يافتنى است.

 
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚨فیلمی که #یهودیها به دنبالش میگردند تا آن را #نابود کنند!!!

#فوق‌العاده مهم
آن را ببینید و #نشر دهید؛
تا بماند.
«وقت معلوم» یک بار در آیه ۳۸ سوره «حجر» و بار دیگر در سورۀ «ص»، آیه ۸۱ به کار رفته است؛ آن هنگام که ابلیس، مأمور به سجده بر آدم شد؛ ولی سجده نکرد. قرآن در این‌باره می‌فرماید:

«قٰالَ یٰا إِبْلِیسُ مٰا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمٰا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعٰالِینَ قٰالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ قٰالَ فَاخْرُجْ مِنْهٰا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلیٰ یَوْمِ الدِّینِ قٰالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ قٰالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلیٰ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»؛ [۱] «ای ابلیس ! چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم گردید؟ آیا تکبر کردی. یا از برترین‌ها بودی؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل! فرمود: از آسمان‌ها (و از صفوف فرشتگان) خارج شو که تو رانده درگاه منی! و به طور مسلم نفرین من بر تو تا روز قیامت خواهد بود. عرض کرد: پروردگار من! مرا تا روزی که انسان‌ها برانگیخته می‌شوند، مهلت ده. فرمود تو از مهلت‌داده‌شدگانی؛ ولی تا روز و زمان معینی».
آنچه این عبارت را در بحث مهدویت وارد کرده، برخی روایات است که «یوم الوقت المعلوم» را دوران ظهور حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) دانسته است.
👈👈روایتی از وهب بن جمیع


از وهب بن جمیع - آزادشدۀ اسحاق بن عمار - نقل شده است که گفت: از حضرت صادق (علیه‌السلام) دربارۀ این گفتۀ ابلیس پرسیدم که:
«پروردگارا! پس مرا تا روزی که خلایق برانگیخته شوند، مهلت ده» خداوند سبحانه و تعالی فرمود: «البته تو از مهلت داده‌شدگانی تا به روز و هنگام معین و معلوم» - آن‌چه روزی خواهد بود؟ فرمود:

«الوقت المعلوم یوم قیام القائم فإذا بعثه اللّه کان فی مسجد الکوفة و جاء إبلیس حتّی یجثو علی رکبتیه فیقول یا ویلاه من هذا الیوم فیأخذ بناصیته فیضرب عنقه فذلک یوم الوقت المعلوم منتهی أجله»؛ «وقت معلوم، روز قیام قائم آل محمد است. هرگاه خداوند سبحانه و تعالی او را برانگیزد، آن‌گاه که در مسجد کوفه است ابلیس نزد وی می‌آید؛ در حالی که بر زانوانش راه می‌رود و می‌گوید: «ای وای از این روزگار!» آن‌گاه از پیشانی‌اش او را می‌گیرد و گردنش را می‌زند. آن هنگام، روز وقت معلوم است که مدت او به پایان می‌رسد». 
پس بکوشید با نقشه های شیطان بجنگید و مردم را به سوی خدا هدایت کنید
2024/10/06 08:20:31
Back to Top
HTML Embed Code: