Telegram Web
دوستان امشب دواے درد محزونم ڪنید
بر سرم افسانه‌اے خوانید و افسونم ڪنید

نیست اندوہ مـرا با درد مجنون نسبتی
می‌شوم دیوانہ گر نسبت بِ مجنونم ڪنید



#هلالی_جغتایی
هرجا غمی‌ست
بر دلِ من می‌ڪند دچار
دانسته روزگار ڪه مردِ تحمّلم!!!



#طالب_آملی
زمستان
یڪ تو می‌خواهد
یڪ تـو، ڪه دستانش را بشود
بی هیچ دلهره‌‌اے گـرفت
یڪ تـو ڪه بشود
این خیابان‌هاےِ یخ زده را
گـرم قدم زد....



#عادل_دانتیسم
𝑌𝑜𝑢 𝐿𝑒𝑓𝑡 𝐴𝑛𝑑 𝐼 𝑅𝑒𝑎𝑙𝑖𝑧𝑒𝑑 𝑇𝒉𝑎𝑡 𝐼𝑛𝑠𝑡𝑒𝑎𝑑 𝑂𝑓 𝐴𝑙𝑙 𝑇𝒉𝑒 𝐹𝑖𝑔𝒉𝑡𝑠, 𝐼 𝐶𝑜𝑢𝑙𝑑 𝐽𝑢𝑠𝑡 𝐿𝑒𝑡 𝐼𝑡 𝐴𝑙𝑙 𝐺𝑜, 𝐼𝑛𝑐𝑙𝑢𝑑𝑖𝑛𝑔 𝑌𝑜𝑢!


بعد رفتنت فهمیدم جاےِ اونهمه جنگیدن
میشه بیخیال همه چی شد، حتی تـو!
در درون شهر ڪوران دردهااا دارم زِ بینایی!


#نیما_یوشیج
اے ڪه تـو از جاه ظلمی می‌ڪُنی
دانڪ بهر خویش چاهی می‌ڪَنی...


#مولوے
هم تـو منظورے و هم نیست نظیر تـو ڪسی


#مخلص‌_ڪاشانی
از دل سـوخته‌ام سـوخته‌تر می‌خواهی‌؟
آفتابی خود و از شمع، سحر می‌خواهی؟


من بِ جاےِ تـو بِ آغوش خطر خواهم رفت
تـو براےِ سفرت یار دگـر می‌خواهی؟

باید از سرخی لب‌های تـو می‌فهمیدم
خون رنگین‌ترے از خون جگر می‌خواهی

سـرفرازِ غم عشق تـوأم, امااا, اے دوست
تـو سـرافڪندگی اهل نظر می‌خواهی!

هر ڪه از خلوت من می‌گذرد می‌رنجد
بیش از این از من تنها چه خبـر می‌خواهی


یڪ وجب خاڪ پذیراےِ وجود من و تـوست
حاصل عمر همین است اگـر می‌خواهی!!!!


#محمدعلی_مقیمی
و همه‌ےِ وقت‌هایی ڪه،
براےِ اندوه و مشڪلاتم،
چاره‌اے پیدا نمی‌ڪردم،
طولانی و مداوم می‌خوابیدم.!))
بعد از مدتی، درد خصوصی میشه و گفتنش بِ دیگران لطفی نداره، شـروع انزوا از همین نقطه‌ست.
دلم خزانه‌ اسـرار بودو دست قضااا
  درش ببست و ڪلیدش
                    بہ دل‌ستانی داد...

#حافظ
من در اين آبادے،
پی چیزے می‌گشتم‌:
پی خوابی شايد،
*پی نـورے *ریگی‌ *لبخندے!!)


#سهراب_سپهرے
اونجا ڪه #اخوان_ثالث میگه:

قاصدڪ هان! چه خبـر آوردے؟
از ڪجا وَز ڪه خبـر آوردے؟
خوش خبـر باشی امااا، امااا
گـرد بام و در من بی‌ثمر می‌گـردے!!!
بِ هرڪه در پی‌ات افتاده ، تلخ می‌خنـدم
       چو تشنه‌اےست ڪه بازیچه‌ےِ سـراب شدَه‌ست


#حسین_دهلوے
من اهمیت نمیدم ڪه ڪی بهتـر از منه! من از پارسالِ خودم بهتر تلاش میڪنم!

رقابت من با خودمه:)
گـر مرید راه عشقی، فڪر بدنامی مڪن


#حافظ
در میان اشڪ ها، پرسیدمش:
«خوش‌تـرین لبخند چیست؟»
شعله‌اے در چشم تاریڪش شڪفت،
جوش خون در گـونه‌اش آتش فشاند،
گفت:
«لبخندے ڪه عشق سربلند
وقت مُردن بر لبِ مردان نشاند!»
من زِجا برخاستم،
بـوسيدمش...


#هوشنگ_ابتهاج
اونجا ڪه #ملڪ‌الشعراے بهار میگه:


دل سوی مهر می‌ڪشد و مهر سوےِ دل
جایی ڪه مهر نیست مڪن جستجوےِ دل
یڪ اصل بدیهی وجود دارد،
اگـر مانع حرف زدن ڪسی شوے او فریاد خواهد زد،
اگـر امید بِ آینده را از ڪسی بگیرے او حال خود را هم بِ باد می‌سپارد...!!!
2025/06/25 01:04:49
Back to Top
HTML Embed Code: