Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
356011 - Telegram Web
Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿💕🌻


گشاده نرگس ِ رعنا زِ حسرت آب از چشم
نهاده لاله زِ سودا به جان و دل صد داغ

زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گشاده شقایق چو مَردُم ِ ایغاغ

یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی ِ مستان به کف گرفته ایاغ

نشاط و عیش و جوانی چو گُل غنیمت دان
که حافظا نبوَد بر رسول غیر ِ بلاغ

#حضرت_حافظ
🌿💕🌻

ســــــــــلااام خوبان صبحتون به طراوت شبنم
روزتون پر از عشق
پر از سلامتی
پر از نشاط
پر از برکت
پر از شادی
و پر از خبرهای خوش


شاد باشی
یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم
از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ

مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ

دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ

آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین‌سخن درآ


#صائب_تبریزی
شرح غزل شمارهٔ ۴۸۷ حافظ
                       

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی


#حافظ
🌾🌿

سرو من صبح بهار است
به طرف چمن آی


تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها...


#شهریار
.🌿🌻


ڪَر بهار عمر باشد
          باز بر تخت چمن ،
         چتر ڪَل در سر ڪشی
              ای مرغ خوش‌خوان غم مخور

دور ڪَردون ڪَر
        دو روزی بر مراد ما نرفت،
                 دایما یڪسان نباشد حال ِ
                            دوران غم مخور

هان مشو نومید
        چون واقف نه‌ای از سِرِ غیب،
                    باشد اندر پرده بازی‌های ِ
                              پنهان غم مخور...!!


🌻🌿
#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿💕


ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی

قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی



💕🌿
حافظ شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🌿


درین معرض که جان بر لب رسیدست
دل تاریک را صبحی دمیدست

چه سازم چارهٔ کارم چه دانی
که بسیاری نماند از زندگانی


#عطار
#صـبح_بخیـر 👌🍀

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️🌿


رندان سلامت می‌کنند
جان را غلامت می‌کنند

مستی ز جامت می‌کنند
مستان سلامت می‌کنند


مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕🌿


نه قدر وصال تو هر مختصری داند
نه قیمت عشق تو هر بی خبری داند

هر عاشق سرگردان کز عشق تو جان بدهد
او قیمت عشق تو آخر قدری داند

آن لحظه که پروانه در پرتو شمع افتد
کفر است اگر خود را بالی و پری داند

سگ به ز کسی باشد کو پیش سگ کویت
دل را محلی بیند جان را خطری داند

گمراه کسی باشد کاندر همه عمر خود
از خاک سر کویت خود را گذری داند

مرتد بود آن غافل کاندر دو جهان یکدم
جز تو دگری بیند جز تو دگری داند

برخاست ز جان و دل عطار به صد منزل
در راه تو کس هرگز به زین سفری داند

#عطار
Etabe Yaar ~ Ritmi.ir
Alireza Ghorbani ~ Ritmi.ir
بی رخت جانا دلم غمگین مکن
#علیرضا_قربانی ....🌺
👍1
َ
   ای دریغ از تو
        اگر چون گل نرقصی با نسیم

        ای دریغ از من
             اگر مستم نسازد آفتاب

             ای دریغ از ما
                  اگر کامی نگیریم از بهار

                       _فریدون_مشیری

  
ای در دل من
میل و تمنا
همه تو

وندر سرِ من
مایه‌ی سودا
همه تو

#حضرت_مولانا

مکن خراش دل سنگ نیز پیشه خویش
که کشته می شوی آخر به زخم تیشه خویش

زشرم صورت شیرین مرا میسر نیست
ز دور بوسه زدن بر دهان تیشه خویش

مرا به دار فنای زمانه چون حلاج
بجز رسن نبود بهره ای ز پیشه خویش

که غیر سبزه خط تو ای بهار امید
رسانده است در آتش به آب، ریشه خویش ؟

به لطف شیشه گر، امید من درست بود
ازان دریغ ندارم زسنگ شیشه خویش

دوام خنده شادی چو غنچه یک دهن است
خوشم به تنگدلی با غم همیشه خویش

چو پیش صرصر مرگ است کوه و کاه یکی
به سنگ خاره چه محکم کنیم ریشه خویش ؟

نمی رسد به غزالان فربه آسیبی
اگر ز پهلوی لاغر کنند بیشه خویش

شدم به خوردن دل قانع از جهان صائب
چو شیر پا نگذارم برون ز بیشه خویش

#صائب_تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♥️🌿


دوش به خواب دیده‌ام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب داده‌ام باغ نچیدهٔ تو را

قطره خون تازه‌ای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را

با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نموده‌ام باز رمیدهٔ تو را

من که به گوش خویشتن از تو شنیده‌ام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهٔ تو را

تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را

قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمی‌توان زدن زلف خمیدهٔ تو را

شام نمی‌شود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدهٔ تو را

خسته طرهٔ تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مار گزیدهٔ تو را

ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینه‌ام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را

دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را

باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمی‌خرد هیچ خریدهٔ تو را
 
#فروغی_بسطامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌾💕


ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم
دف و نی چیست منَت کف زده می‌رقصانم

این همه عشوهٔ اندیشه رقصان من است
سر و گردن به تماشای که می‌گردانم

ناله آموختمش از نفسِ خویش چو نای
این عجب بین که ز نالیدن او نالانم

سایه دست من افتاده بر این پرده و من
باز از بازیِ بازیچه‌ی خود حیرانم

در نهانخانه‌ی جان جای گرفته‌ست چنان
که به دل می‌گذرد گاه که من خود آنم

گفتم این کیست که پیوسته مرا می‌خواند
خنده زد از بنَ جانم که منم، ایرانم

گفتم ای جان و جهان چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینه‌ی جان‌فشانم

به هوای تو جهان گردِ سرم می‌گردد
ورنه دور از تو همین سایه‌ی سرگردانم

#هوشنگ_ابتهاج
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از پاییزی به پاییز دیگر ...

#فروغ_فرخزاد
پاشو ای مَست ڪه دنیا هَمه دیوانه تُست

همه آفاق پر از نَعره مستانه تُست...



درِ دکّان ِهمه باده فروشان تخته است

آن ڪه باز است همیشه در مِیخانه تُست...


 

شهریار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕🌿


بی یاری تو  دل  به سوی   یار نشد
تا لطف  غمت ندید   غمخوار  نشد
هرچیز که بسیار شود   خوار شود
غم های تو  بسیار شدو  خوار نشد



مولانا
🤍🌿

تک و تنها به تو می‌اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله‌ها را با صبح
نبض پاینده هستی را در گندم‌زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می‌شنوم

می‌بینم
من به این جمله نمی‌اندیشم
به تو می‌اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می‌اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم

#فریدون_مشیری
2025/07/12 19:24:08
Back to Top
HTML Embed Code: