Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
359840 - Telegram Web
Telegram Web
ماییم و می و مُطْرِب و این کنجِ خراب
جان و دل و جام و جامه پُر دُردِ شراب

فارغ ز امیدِ رحمت و بیمِ عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

#حکیم_خیام

#روزخیام_گرامی_باد
در نهانخانه ی عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم

عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم...☆


#حافظ
وقت آنست که گل باز به بستان آید
بلبل دلشده دیگر به گلستان آید

گر کند ناله هزار از سر مستی آخر
بوته از بلبل شوریده به دستان آید

لب و چشم تو چو مخمور و چو مستند چرا
جور از ایشان همه بر باده پرستان آید


#جهان_ملک_خاتون
.


صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
نازکم کن که دراین باغ، بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت

گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل
ای بسا دُر که به نوکِ مژه‌ات باید سُفت

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نَرُفت

در گلستانِ ارم دوش چو از لطف هوا
زلفِ سنبل به نسیمِ سحری می‌آشفت

گفتم ای مَسنَدِ جم، جامِ جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بِخُفت

سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت

اشکِ حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوزِ غمِ عشق نیارَست نهفت

#حضرت -حافظ
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌
‌‌نگاه عجز باشد گر زبانی هست عاشق را
بود زخم نمایان، گر دهانی هست عاشق را

گهر در پله میزان یوسف سنگ کم باشد
وگرنه دیده گوهرفشانی هست عاشق را

ازان پاک است از گرد علایق دامن پاکش
که دایم در نظر آب روانی هست عاشق را

مروت نیست آب ای سنگدل برتشنگان بستن
بکش تیغ از میان تا نیم جانی هست عاشق را

ازان چون زلف می باشدمسلسل پیچ وتاب او
که در مد نظر موی میانی هست عاشق را

نباشد غیر کوه غم که افشرده است پا در دل
درین وحشت سرا گرهمزبانی هست عاشق را

کمال عشق باشد بی نشان و نام گردیدن
ز نقصان است گر نام ونشانی هست عاشق را

همین سروست کزقمری نمی سازد تهی پهلو
درین بستانسرا گر قدردانی هست عاشق را

ازان چون تیغ از سختی نگردد عشق رو گردان
که از هرسختیی سنگ فسانی هست عاشق را

ز دلسوزان نمی خواهد چراغی مرقد پاکش
ز آه گرم، شمع دودمانی هست عاشق را

چرا اندیشد از زیر و زبر گردیدن عالم؟
چو ملک بیخودی دارالامانی هست عاشق را

ازان در چار موسم بر سر شورست سودایش
که چون عنبر، بهار بی خزانی هست عاشق را

به باطن قهرمان عشق دارد اختیارش را
به کف چون طفل،ظاهر گر عنانی هست عاشق را

ندارد بی گمان از ترکتاز عشق آگاهی
به صبر وطاقت خود تاگمانی هست عاشق را

زبان هر چند شمع کشته راخاموش می باشد
به خاموشی عجب تیغ زبانی هست عاشق را

ز رنگ آمیزی عشق آن که آگاه است، می داند
که در هر دم بهاری و خزانی هست عاشق را

کهنسالی می کم زور را پر زور می سازد
پس از پیری است گر بخت جوانی هست عاشق را

ز غیرت گر به عرض حال نگشاید زبان صائب
ز رنگ چهره خود ترجمانی هست عاشق را


#صائب‌_تبریزی
🌿🌿


امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم
مستیم بدان حد که ره خانه ندانیم

در عشق تو از عاقله عقل برستیم
جز حالت شوریده دیوانه ندانیم

در باغ به جز عکس رخ دوست نبینیم
وز شاخ به جز حالت مستانه ندانیم

گفتند در این دام یکی دانه نهاده‌ست
در دام چنانیم که ما دانه ندانیم

امروز از این نکته و افسانه مخوانید
کافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم

چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما
کز بیخودی از زلف تو تا شانه ندانیم

باده ده و کم پرس که چندم قدح است این
کز یاد تو ما باده ز پیمانه ندانیم



#مولانا
يک نفس بی‌ياد جانان بر نمی‌آيد مرا
ساعتی بی‌شور و مستی سر نمی‌آيد مرا

سر به سر گشتم جهان را خشک و تر ديدم بسی
جز جمال او به چشمِ تر نمی‌آيد مرا

هم محبّت جان ستاند هم محبّت جان دهد
بی‌محبّت هيچ کاری بر نمی‌آيد مرا


#فیض_کاشانی
.

خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی

به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس‌افروزی تو ماه مجلس‌آرایی

منم ابر و تویی گلبن که می‌خندی چو می‌گریم
تویی مهر و منم اختر که می‌میرم چو می‌آیی

مه روشن میان اختران پنهان نمی‌ماند
میان شاخه‌های گل مشو پنهان که پیدایی

من آزرده‌دل را کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی

رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانیها به ترک جان توانایی

#رهی_معیری

🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺
🌿🌿


ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی

چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی

این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی

مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی

ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی

در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمی‌کنی

ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمی‌کنی

حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی



#حضرت_حافظ
کلام تلخ ولی صادقانه را بپذیر
بهانه است؟ چه بهتر! بهانه را بپذیر

چو برده‌ای که امیدش به روز آزادی‌ست
صبور باش و به تن تازیانه را بپذیر

پرنده بودن خود را مبر ز یاد، ولی
کنون که در قفسی آب و دانه را بپذیر

نشاط عشق به رنج وجود می‌ارزید
ملالِ این سفرِ جاودانه را بپذیر

کسی برای ابد با کسی نمی‌ماند
زمانه است رفیقا، زمانه را بپذیر

فاضل نظری
تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم
وای بر من گر ازین قید کنی آزادم

نازها کردی و از عجز کشیدم نازت
عجزها کردم و از عجب ندادی دادم

چون مرا می‌کشی از کشتنم انکار مکن
که من از بهر همین کار ز مادر زادم


#فروغی_بسطامی
افسوس که نامه‌ای جوانی طی شد

و آن تازه بهار زندگانی دی شد

#خیام_نیشاپوری
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید

مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید

دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید


#حافظ
🌿🌿


هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


#سعدی
🔥1
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد

28اردیبهشت بزرگداشت
  حکیم عمر خیام نیشابوری 
         گرامی باد ...🌹


‌‎‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌿


به رفتن تــو سفر نـــه فرار میگویند
به این طریقه ی بازی قمار میگویند

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد
هنــــوز مثل گذشته"نگار"میگویند

اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر
به من اهالـــــی جنگل شکار میگویند

مرا مقایسه بــا تـــو بگو کسی نکند
کنار گل مگر از حسن خار میگویند؟!!

تو رفته ای و نشستم کنار این همدم
به این رفیق قدیمی سه تار میگویند

 کاظم بهمنی
🍂🌺🍃🍂


تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

🌺🌺

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

#خیام
 

🍂🌺🍂
🌺


من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
🍃
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی

#خیام
2025/07/13 11:07:50
Back to Top
HTML Embed Code: