Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
360180 - Telegram Web
Telegram Web
.

ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق!
ز اشتیاق لب لعلت، به لبم جان مشتاق


دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل
جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق

جان محبوس تن من به تمنای رخت
عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق


چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق
بیش از آنم من مهجور، به جانان مشتاق

خسروا بنده به بوسیدن خاک در تو
چون سکندر به لب چشمه حیوان مشتاق


به هوای دل ما، حسن رخ خوبان است
چون به انفاس صبا، لاله و ریحان مشتاق

تشنه بادیه چون است به زمزم مایل
بیش از آنست به دیدار تو
سلمان مشتاق

#سلمان_ساوجی    

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

نگاهِ چشمِ تو غارتگرِ دل و دین است...

فروغی_بسطامی
.

#دمی_با_سعدی 📓


خبری که دانی دلی بيازارد تو خاموش تا ديگری بيارد.

●بلبلا مژده‌ی بهار بيار
●خبر بد به بوم بازگذار 
سرمستیِ ما مردمِ هشیار ندانند.

عطار
زمین مرده را آغوش بُگشا دیگر ای باران!
دَمِ عیسایی‌ات را چشم در راه‌اند بیماران

چنان در راه عشق از من دلی تاراج کردی که
در این ره، دیگر از من ناامیدان‌اند طَرّاران

به خونم تشنه‌اند و عاجزم از گفتن ای هارون!
نمی‌فهمند من را بی‌تو اینجا داعیه‌داران

همان بهتر به خواب خوب سیصدساله برگردیم
که این بیدارها خواب‌اند و ما در خواب‌بیداران

به ظاهر گرچه می‌بینندم این آیینه‌ها، امّا
چه می‌فهمند عمق زخم‌ها را ساده‌انگاران؟

به مهر، اکنون نگاهی کن به ما و لطف کن بر ما
که چون‌پروانه در رقصیم‌و چون‌فوّاره سرشاران

#محمدجواد_پولادی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌿


من نمی آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار

گفتگوی توبه می ریزد نمک در ساغرم
پنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذار

از خمار می گرانی می کند سر بر تنم
تا سبک کردم سبوی باده بر دوشم گذار

کرده ام قالب تهی از اشتیاقت عمرهاست
قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار

گر به هوشیاری حجاب حسن مانع می شود
در سرمستی سری یک بار بر دوشم گذار

شرح شبهای دراز هجر از زلف است بیش
پنبه ای بر لب از آن صبح بنا گوشم گذار

می چکد چون شمع صائب آتش از گفتار من
صرفه در گویایی من نیست، خاموشم گذار

#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۵۷۱

🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
نفسم گرفت از این شهر ...

ترانه زیبای نفس ، شعر زیبای دکتر شفیع کدکنی فخر ادبیات معاصر کشور
با صدای  حبیب محبیان
روحشون شاد یادشون گرامی

‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی

سرگشته چو چوگانم و در پای سمندت
می‌افتم و می‌گردم چون گوی به پهلوی


#سعدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب ای ماه به دردِ دلِ من تسکینی
آخر ای ماه تو همدردِ منِ مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم
که تو از دوریِ خورشید چه‌ها می‌بینی

تو هم ای بادیه‌پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سرِ بالینی

هرشب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه‌ی مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه‌ی بختِ غبارآگینی

باغبان خار ندامت به جگر می‌شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نیِ محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لبِ شیرینی

تو چنین خانه‌کن و دل‌شکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه‌ی توفان‌زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام‌آور فروردینی

شهریارا گر آیین محبت باشد
جاودان زی که به دنیای بهشت آیینی

#شهریار
دیگر هوای عاشقِ در سر نمانده است
از چشم عقل فتاده و باور نمانده است

کوهِ ز  غم فتاده به بنیانِ  جانِ من
در آسمانِ سینه ام اختر نمانده است

ما را بس ست ناله هجران دیگران
جانم به لب رسیده و پیکر نمانده است

عمری به پا عشق تو جان داده ام ولی
حسرت که یاد شوخ فسونگر نمانده است

جایی اراده را به خدایم سپرده ام
دیگر به جز یاد صنوبر نمانده است

هرگز نکرد بر دلِ غم دیده ام نظر
پیری رسید و رحم به کافر نمانده است

#فروغی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مزاج عشق، ز یک تار و پود بافته است
حریر پیرهن یوسف و پلاس مرا

تو بی نیازی و سر تا به پا نیازم من
به خود قیاس مکن، شوق بی قیاس مرا

#حزین_لاهیجی
🍃🍂🌺
🍂🌺🍂



با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی

تا عقل و فضل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی

در آستان جانان از آسمان نیندیش
که از اوج سربلندی افتی به خاک پستی

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود ار کارگاه هستی

عشقت به دست طوفان خواهند سپرد ای جان
چون برق از این کشاکش پنداشتی که رستی

در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی

در حلقه مغانم دیشب به طعنه گفتند
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی

صوفی پیاله پسما زاهد قرابه گردان
ای کوته آستینان تا کی دراز دستی

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی

#حضرت_حافظ
شمع ازلست عالم افروزی من
زان شاهد اعظم است پیروزی من

بی‌شاهد و شمع ازل چون باشم
آری چکنم چو این بود روزی من

#مولانا
- دیوان شمس
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۱۴۸۸
جلیل شهناز، استاد تار و موسیقی ایرانی
(تولد ۱ خرداد ۱۳۰۰- درگذشت ۲۷ خرداد ۱۳۹۲)
یادش گرامی باد.
.
تکنوازی تار ، استاد جلیل شهناز
تکنوازی تار

استاد جلیل شهناز....🌺
°
دلی ڪه در دو جهان
جز تو هیچ یارش نیست

ڪَرش تو یار نباشی
جهــان بہ ڪارش نیست



#هوشنگ‌ابتهاج
‌
.

عادت چو کهن شود،
طبیعت گردد.

#مولانا
#فیه_ما_فیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️🌿


در خانهٔ غم بودن،
از همّت دون باشد
و اندر دل دون‌همّت،
اسرارِ تو چون باشد؟!

بر هر چه همی‌ لرزی،
می‌دان که همان ارزی
زین روی دلِ عاشق،
از عرش فزون باشد

آن را که شفا دانی،
درد تو از آن باشد
وان را که وفا خوانی،
آن مکر و فسون باشد

آن جای که عشق آمد،
جان را چه محل باشد؟!
هر عقل کجا پرّد،
آن جا که جنون باشد؟

سیمرغ دلِ عاشق،
در دام کجا گنجد؟!
پرواز چنین مرغی،
از کون برون باشد

بر گرد خسان گردد
چون چرخ، دل تاری
آن دل که چنین گردد،
او را چه سکون باشد؟!

جام میِ موسی کش،
شمس الحق تبریزی
تا آب شود پیشت،
هر نیل که خون باشد
 
#مولانا
#دیوان_شمس
👍2
❣️🌿

داریم نگاری به کمالی که چه گویم
حسنی که چه پرسی و جمالی که چه گویم

خوش نقش خیالی است که نور بصر ماست
نقشی و چه نقشی و خیالی که چه گویم

شمع است و شبستان و می و شاهد سرمست
بزمی است ملوکانه و حالی که چه گویم


❣️🌿
#شاه_نعمت‌الله_ولی
♥️🌿


نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


👤#هوشنگ_ابتهاج
2025/07/12 05:20:34
Back to Top
HTML Embed Code: