This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نام حضرت دوست 🍃♥️
✨✨✨
نیست بوی آشنا را
تاب غربت بیش از این
از نسیم صبح
بوی یار میباید کشید....
صائب_تبریزی
✨✨✨
نیست بوی آشنا را
تاب غربت بیش از این
از نسیم صبح
بوی یار میباید کشید....
صائب_تبریزی
#مولانای_جان
گفتم ای عشق
من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست
دگر هیچ مگو
گفتم ای عشق
من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست
دگر هیچ مگو
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
الا ای آتشین پیکر، برآی از خاک و خاکستر
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم
زهی این عشق عاشق کُش که عهد بی زمان دارد
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل
که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد
درونها شرحه شرحه ست از دم و داغ جداییها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد
دهان سایه میبندند و باز از عشوهٔ عشقت
خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
الا ای آتشین پیکر، برآی از خاک و خاکستر
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم
زهی این عشق عاشق کُش که عهد بی زمان دارد
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل
که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد
درونها شرحه شرحه ست از دم و داغ جداییها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد
دهان سایه میبندند و باز از عشوهٔ عشقت
خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نسيم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
به مطربان صبوحی دهيم جامه چاک
بدين نويد که باد سحرگهی آورد
بيا بيا که تو حور بهشت را رضوان
در اين جهان ز برای دل رهی آورد
همیرويم به شيراز با عنايت بخت
زهی رفيق که بختم به همرهی آورد
به جبر خاطر ما کوش کاين کلاه نمد
بسا شکست که با افسر شهی آورد
چه نالهها که رسيد از دلم به خرمن ماه
چو ياد عارض آن ماه خرگهی آورد
رساند رايت منصور بر فلک حافظ
که التجا به جناب شهنشهی آورد
#حضرت_حافظ
نسيم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
به مطربان صبوحی دهيم جامه چاک
بدين نويد که باد سحرگهی آورد
بيا بيا که تو حور بهشت را رضوان
در اين جهان ز برای دل رهی آورد
همیرويم به شيراز با عنايت بخت
زهی رفيق که بختم به همرهی آورد
به جبر خاطر ما کوش کاين کلاه نمد
بسا شکست که با افسر شهی آورد
چه نالهها که رسيد از دلم به خرمن ماه
چو ياد عارض آن ماه خرگهی آورد
رساند رايت منصور بر فلک حافظ
که التجا به جناب شهنشهی آورد
#حضرت_حافظ
🍁
خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لبِ هر پنجره، گلدانی از سبز
#قیصر_امین_پور
خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لبِ هر پنجره، گلدانی از سبز
#قیصر_امین_پور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
قیمت وصل .. .
گفتمش سیر ببینم ، مگر از دل برود
آن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
اشک حسرت به سر انگشت فرو میگیرم
که اگر راه دهم ، قافله بر گل برود
ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود
موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود
سهل بود آن که به شمشیر عتابم میکشت
قتل صاحب نظر آن است که قاتل برود
نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب
پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
گر همه عمر ندادهست کسی دل به خیال
چون بیاید به سر راه تو بیدل برود
روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری
پرده بردار که هوش از تن عاقل برود
سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
حیف باشد که همه عمر به باطل برود
قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر
مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود
#حضرت_سعدی
قیمت وصل .. .
گفتمش سیر ببینم ، مگر از دل برود
آن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
اشک حسرت به سر انگشت فرو میگیرم
که اگر راه دهم ، قافله بر گل برود
ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود
موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود
سهل بود آن که به شمشیر عتابم میکشت
قتل صاحب نظر آن است که قاتل برود
نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب
پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
گر همه عمر ندادهست کسی دل به خیال
چون بیاید به سر راه تو بیدل برود
روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری
پرده بردار که هوش از تن عاقل برود
سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
حیف باشد که همه عمر به باطل برود
قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر
مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود
#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
نگار شهر .. .
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش
عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد
رهزنِ دهر نخفتهست مشو ایمن از او
اگر امروز نبردهست که فردا ببرد
در خیال این همه لُعبَت به هوس میبازم
بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد
بانگِ گاوی چه صدا بازدهد؟ عشوه مَخر
سامری کیست که دست از یدِ بیضا ببرد؟
جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ دلیست
مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد
راهِ عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد
حافظ! ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ یار
خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد
#حضرت_حافظ
نگار شهر .. .
نیست در شهر نگاری که دلِ ما بِبَرَد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کَشِ سرمست که پیشِ کرمش
عاشقِ سوخته دل نامِ تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد
رهزنِ دهر نخفتهست مشو ایمن از او
اگر امروز نبردهست که فردا ببرد
در خیال این همه لُعبَت به هوس میبازم
بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد
بانگِ گاوی چه صدا بازدهد؟ عشوه مَخر
سامری کیست که دست از یدِ بیضا ببرد؟
جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ دلیست
مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد
راهِ عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد
حافظ! ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ یار
خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد
#حضرت_حافظ
تو را دوسـت دارم
@AlirezaGhorbaniFan
✧ تو را دوست دارم
✧ علیرضا قربانی
شعر: قیصر امینپور
آهنگ و تنظیم: مهیار علیزاده
آلبوم «دخت پریوار»
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم باهم تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم.....🌺
✧ تو را دوست دارم
✧ علیرضا قربانی
شعر: قیصر امینپور
آهنگ و تنظیم: مهیار علیزاده
آلبوم «دخت پریوار»
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم باهم تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم.....🌺
✨✨✨
تا آفتاب میرود و صبح میدمد
عاید به خیر باد صباح و مسای تو
یارب رضای او تو برآور به فضل خویش
کو روز و شب نمیطلبد جز رضای تو
#سعدی_جاان
تا آفتاب میرود و صبح میدمد
عاید به خیر باد صباح و مسای تو
یارب رضای او تو برآور به فضل خویش
کو روز و شب نمیطلبد جز رضای تو
#سعدی_جاان
منزلگَه دلها همه کاشانهی عشق است
هرجا که دلی گم شده در خانهی عشق است
ویرانهی جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهی عشق است
فرزانه در آید به پریخانهی مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانهی عشق است
پیمانهی زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخیکِش پیمانهی عشق است
هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهی عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش !
اینها ثمر کاشتن دانهی عشق است
#عرفی_شیرازی
هرجا که دلی گم شده در خانهی عشق است
ویرانهی جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهی عشق است
فرزانه در آید به پریخانهی مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانهی عشق است
پیمانهی زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخیکِش پیمانهی عشق است
هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهی عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش !
اینها ثمر کاشتن دانهی عشق است
#عرفی_شیرازی
وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی میکند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی میکند
ماهیانِ روی خاک و ماهیانِ روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی میکند
سهم ما، از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست، یا آنجا چه فرقی میکند؟
یاد شیرین تو بر من، زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان، امّا چه فرقی میکند
هیچ کس، هم صحبتِ تنهاییِ یک مرد نیست
خانهی من، با خیابانها چه فرقی میکند
مثل سنگی زیر آب، از خویش میپرسم مدام
ماه پایین است، یا بالا چه فرقی میکند؟
فرصت امروز هم، با وعدهی فردا گذشت
بیوفا! امروز با فردا چه فرقی میکند
#فاضل_نظری
وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی میکند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی میکند
ماهیانِ روی خاک و ماهیانِ روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی میکند
سهم ما، از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست، یا آنجا چه فرقی میکند؟
یاد شیرین تو بر من، زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان، امّا چه فرقی میکند
هیچ کس، هم صحبتِ تنهاییِ یک مرد نیست
خانهی من، با خیابانها چه فرقی میکند
مثل سنگی زیر آب، از خویش میپرسم مدام
ماه پایین است، یا بالا چه فرقی میکند؟
فرصت امروز هم، با وعدهی فردا گذشت
بیوفا! امروز با فردا چه فرقی میکند
#فاضل_نظری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟! »🍃💞
#مولانا
غزل شماره ۳۱۶۵
#تصنیف_جان_جهان
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟! »🍃💞
#مولانا
غزل شماره ۳۱۶۵
#تصنیف_جان_جهان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
#غزل_سعدی
استادشجریان
،استادعلیزاده،استادکلهر،
همایون شجریان
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
#غزل_سعدی
استادشجریان
،استادعلیزاده،استادکلهر،
همایون شجریان
🌿🌿
گر سیر نشد تو را دل از ما
یک لحظه مباش غافل از ما
در آتش دل بسر همی گرد
مانندهٔ مرغ بسمل از ما
تر میگردان به خون دیده
هر روز هزار منزل از ما
چون ابر بهار میگری زار
تا خاک ز خون کنی گل از ما
آخر به چه میل همچو خامان
گه گاه بگیردت دل از ما
یا در غم ما تمام پیوند
یا رشتهٔ عشق بگسل از ما
مگریز ز ما اگرچه نامد
جز رنج و بلات حاصل از ما
کز هر رنجی گشاده گردد
صد گنج طلسم مشکل از ما
عطار در این مقام چون است
دیوانهٔ عشق و عاقل از ما
#شیخ_عطار_نیشابوری
گر سیر نشد تو را دل از ما
یک لحظه مباش غافل از ما
در آتش دل بسر همی گرد
مانندهٔ مرغ بسمل از ما
تر میگردان به خون دیده
هر روز هزار منزل از ما
چون ابر بهار میگری زار
تا خاک ز خون کنی گل از ما
آخر به چه میل همچو خامان
گه گاه بگیردت دل از ما
یا در غم ما تمام پیوند
یا رشتهٔ عشق بگسل از ما
مگریز ز ما اگرچه نامد
جز رنج و بلات حاصل از ما
کز هر رنجی گشاده گردد
صد گنج طلسم مشکل از ما
عطار در این مقام چون است
دیوانهٔ عشق و عاقل از ما
#شیخ_عطار_نیشابوری