کتاب مامان و معنی زندگی رو شروع به خوندن کردم؛ ولی چرا دارم گریه میکنم...💔
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سحر، زمان ور افتادن رسوم سیاه
سحر، عروس طبیعت، خدای خلق گناه
سحر، لباس سفید میان صندوق ماه
و شب، بلوغ زنی در لباس سورمهای است
#سحر_هادیان
@hadian_sahsr
سحر، عروس طبیعت، خدای خلق گناه
سحر، لباس سفید میان صندوق ماه
و شب، بلوغ زنی در لباس سورمهای است
#سحر_هادیان
@hadian_sahsr
یه چیز موقت بنویسم:
من تا الان با فضای عجیب و ترسناک اتاقم با این توجیه که متوهمم کنار اومده بودم، امشب باران کنارم و رو تختمه. میگه: متوجه حضور موجودات هستی؟ متوجه فضای غیرعادی اتاقت هستی؟ وول خوردن تخت، حرکت موجودات، صداهای عجیب.
خب شدیم دو متوهم.
من تا الان با فضای عجیب و ترسناک اتاقم با این توجیه که متوهمم کنار اومده بودم، امشب باران کنارم و رو تختمه. میگه: متوجه حضور موجودات هستی؟ متوجه فضای غیرعادی اتاقت هستی؟ وول خوردن تخت، حرکت موجودات، صداهای عجیب.
خب شدیم دو متوهم.
چقدر صبر کنم تا به هیچکس نرسم
که دوردستترین دست در کمین من است
چقدر ململ و مخمل، چقدر پنبه و پر
چقدر ناز و نوازش در آستین من است
خوش آمدی که طلسمم هنوز کارگر است
به چشم روشنیات نام کوچکم سحر است
غروب رفت ولی شب نمیرسد از راه
که روز خیره به اندام مرمرین من است
ببین مرا که شدم سر بلند در گِل تو
که بار و برگ مرا دیدهاند در گِل تو
زمان چقدر کم آورده در مقابل تو
که تازههای تنت، کهنه سرزمین من است
نگاه! کوره شدم! آفتاب پوشیدم
چقدر چله نشستم؛ شراب پوشیدم
زلالتر شدم انگار آب پوشیدم
خوشا طبیعت عریان که پوستین من است
صدات میزنم و همزمان پرستویی
به پرسهگاه بدل میکند گلوی مرا
گذشتهی دهنم را اگر نشان بدهم
حروف نام تو در اولین طنین من است
بخواه پیر شوم پای پیرهن شدنم
چه بیقرار و مهیا برای تن شدنم
چه افتخار بزرگیست با تو زن شدنم
که جای قوی تو در شط شرمگین من است
#سحر_هادیان
@Hadian_sahar
که دوردستترین دست در کمین من است
چقدر ململ و مخمل، چقدر پنبه و پر
چقدر ناز و نوازش در آستین من است
خوش آمدی که طلسمم هنوز کارگر است
به چشم روشنیات نام کوچکم سحر است
غروب رفت ولی شب نمیرسد از راه
که روز خیره به اندام مرمرین من است
ببین مرا که شدم سر بلند در گِل تو
که بار و برگ مرا دیدهاند در گِل تو
زمان چقدر کم آورده در مقابل تو
که تازههای تنت، کهنه سرزمین من است
نگاه! کوره شدم! آفتاب پوشیدم
چقدر چله نشستم؛ شراب پوشیدم
زلالتر شدم انگار آب پوشیدم
خوشا طبیعت عریان که پوستین من است
صدات میزنم و همزمان پرستویی
به پرسهگاه بدل میکند گلوی مرا
گذشتهی دهنم را اگر نشان بدهم
حروف نام تو در اولین طنین من است
بخواه پیر شوم پای پیرهن شدنم
چه بیقرار و مهیا برای تن شدنم
چه افتخار بزرگیست با تو زن شدنم
که جای قوی تو در شط شرمگین من است
#سحر_هادیان
@Hadian_sahar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سحر هادیان
سلام مادر خانه، عزیز کوچک من سلام گندمکم، آخرین عروسک من #سحر_هادیان @hadian_sahar
برای دختر کوچکم گندم که معتقده قبلا مادرم بوده و من خاطرم نیست.🥰
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سلام مادر خانه! عزیز کوچک من
سلام گندمکم! آخرین عروسک من
سرِ صدا زدنت روزیام زیاد شده
و جانشنیدنِ از توست نانِ سنگک من
همین که میشوی از خانه دور، میگویم:
کجاست دختر پرحرف! جیرجیرک من
به من اجازه بده پیش تو بزرگ شوم
که قد فکر تو از من سر است کودک من
برو! جلو بزن از من؛ جهان تازه بیاب
که جات پشت سرم نیست جوجه اردک من
نترس از من سرسخت؛ حقت آزادیست
عبور کن! بپر آرام از مترسک من
مرا ببخش اگر مادر بدی هستم
تو کاملی و نرنج از حضور اندک من
چه آرزوی قشنگی! تو را عروس کنم
و بعد نسبت مادرزنی مبارک من...
#سحر_هادیان
خرداد ۱۴۰۴
@hadian_sahar
سلام گندمکم! آخرین عروسک من
سرِ صدا زدنت روزیام زیاد شده
و جانشنیدنِ از توست نانِ سنگک من
همین که میشوی از خانه دور، میگویم:
کجاست دختر پرحرف! جیرجیرک من
به من اجازه بده پیش تو بزرگ شوم
که قد فکر تو از من سر است کودک من
برو! جلو بزن از من؛ جهان تازه بیاب
که جات پشت سرم نیست جوجه اردک من
نترس از من سرسخت؛ حقت آزادیست
عبور کن! بپر آرام از مترسک من
مرا ببخش اگر مادر بدی هستم
تو کاملی و نرنج از حضور اندک من
چه آرزوی قشنگی! تو را عروس کنم
و بعد نسبت مادرزنی مبارک من...
#سحر_هادیان
خرداد ۱۴۰۴
@hadian_sahar
Forwarded from الوَضِيئَة.
"تمُر لحظات على الإنسان يود أن يتوقف عن الحديث حتى مع نفسه، أن يعيش في صمتٍ كامل بلا كلمة أو فكرة أو شعور ".
Forwarded from سحر هادیان
سحر هادیان
سلام مادر خانه، عزیز کوچک من سلام گندمکم، آخرین عروسک من #سحر_هادیان @hadian_sahar
خیالم راحت باشه همهتون دیدین؟🥹
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
میان خجخج دندان ببُر گلوی مرا
بریز خون مرا، بعد آبروی مرا
چه اتفاق خوشی! اینکه نسل بعد از من
کمی شبیه تو باشند؛ آرزوی مرا...
#سحر_هادیان
@hadian_sahar
بریز خون مرا، بعد آبروی مرا
چه اتفاق خوشی! اینکه نسل بعد از من
کمی شبیه تو باشند؛ آرزوی مرا...
#سحر_هادیان
@hadian_sahar