Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
جلوی مسجد ایستاده بودم که پیرزن جلو آمد و با دهانی که چادرش را به دندان گرفته بود و بقیه چادرش را به کمرش گره زده بود و هر دو دستش از لحاف و وسیله پر بود ، به من گفت: حاج آقا ممنونم که بهتون زنگ زدم و قبول کردید پسرم بیاد اعتکاف. تا اومدم بگم من در اعتکاف این مسجد کاره ای نیستم و خودم هم پسرم رو آوردم پیرمرد پشت سر پیرزن جلو اومد و با دستانی پر و نفس زنان گفت: حاج آقا این علی آقا رو به مسیر خدا هدیه کردیم. مواظبش باشید.
.
مسجد جا نداشت. هر سه طبقه از نوجوان هایی که حالا حال خاصی داشتند، پر شده بود. حس انقطاع از خانواده و دنیا را میشد از چشم هایشان خواند. حتی از موبایل ها هم خبری نبود که جمع آسمانی نوجوانان را بهم بزند.
.
نیمه های شب ، بعضی از نوجوان ها خوابیده بودند، اما صحنه هایی بیشتر جلوه میکرد. میدانم تاریخ برای ثبت خلوت های نماز شب نوجوانان فهم ندارد، اما نمیدانم چرا دوربین ها یادشان رفت در زمانی که روایت دشمن از نوجوانان ، روایت غیر دینی و غیر انقلابی است ، این انس و رفاقت با خدای مهربان را به تصویر بکشد. همان موقع که الهی العفو آرام نوجوانان در میان مسجد، صدای الهی العفو رزمندگان نوجوان در سنگر های جبهه را یادآوری می کرد .
.
استاد خبرگانی مان می گفت قبل از و اوایل انقلاب اعتکاف اینگونه نبود. نهایتا چند نفر از علماء و پیرمردها و اساتید در مسجد امام حسن عسکری ع معتکف میشدند. استاد می گفت: روایت اعتکاف ، روایت پیشرفت معنوی دل های مردم است. روایت این است که انقلاب اسلامی چقدر دل های پاک نوجوانان را با خدا گره زده که این همه اعتکاف نوجوانی در کشور بر پا میشود. استاد می گفت: برای این اعتکاف ها خوب خادمی کنید، خوب برنامه ریزی کنید که گام مهمی در تربیت جوانان گام دوم انقلاب اسلامی است.
.
راستش را بخواهید دلم گوشه ای از مسجد اعتکافی نوجوانان را میخواهد. گوشه ای که کسی سراغم نیاید تا بتوانم زار زار اشک بریزم و فریاد توبه به درگاه الهی ببرم از این همه ظرفیت و شوق حرکتی نوجوانان و کوتاهی های ما. دلم میخواهد به درگاه الهی التماس کنم که ما را هم با این نوجوانان معتکف ، درهم بخرد . درهم ببرد.
.
ما با اعمال ام داوود از زندان نفس و دنیای مان نجات پیدا نمی کنیم. چنان در سلول های خود گیر کرده ایم که به هر دری برای نجات می زنیم. پنجره ی اعتکاف ها و اربعین ها برای ما نوری پر امید برای نجات است. پنجره ای که وقتی از آن می‌نگریم می بینیم چقدر نوجوان زودتر از ما دل را آسمانی کرده اند.
.
ما با دیدن این نوجوانان به آینده انقلاب اسلامی دلمان قرص می‌شود. این ها، راه الهی و انقلاب اسلامی و مقاومت را جدی گرفتند.
.
حامد تقدیری
۲۷ دی ۱۴۰۳
۱۵ رجب المرجب ۱۴۴۶
@hamedtaghdiri
آقای پیشرفت ها و روایت پیشرفت ها
.
کتاب تاریخ عمادرضای چهارم ابتدایی را باز میکنم تا برای امتحان مدرسه اش آماده شود. همه اش حرف از مادها و اشکانیان و ساسانیان است. داریوش اول و میدان های رزم هزار سال قبل را هم رها نکرده و تلاش کرده حافظه ی بچه هایمان را از اینها پر کند. هر چه می گردم روایت صعود چهل ساله انقلاب اسلامی را پیدا نمی کنم.
.
نوجوانی می گفت، دوست هایم می گویند انقلاب اسلامی برای ما که فایده ای نداشته و مگر ما پیشرفتی کرده ایم که کلاس را تزئین کرده و برای دهه فجر آماده می کنی!
.
راستش را بخواهید مغازه دار محل هم که امشب از رشد قیمت ها گله داشت ، همه چیز را با هم قاطی کرده و همه ی دستاوردهای انقلاب اسلامی را زیر سوال می برد.
خیلی جای دور نیاز نیست برویم ، حتی بعضی از مسئولین و مدیران دولتی هم گرفتار روایت های پسرفت شده اند.
.
در جنگ روایت ها، که روایت پیشرفت مهمترین عرصه ی جهاد تبیین ، مهمترین حرف دیپلماسی عمومی و یکی از عوامل مهم امید آفرینی در جامعه است ، سکوت تاریخ را می‌بینیم. اما تاریخ هم سکوت کند ما آقا داریم. آقایی که پنج سال است هر سال در خانه ی خود خیمه پیشرفت های انقلاب اسلامی را علم میکند ، خودش به بازدید آن می رود ، پای درد و دلشان مینشیند ، حمایت می کند و در آخر آن را روایت می کند.
آقایی که به ما نشان می دهد راه نجات جامعه ما در گرو توجه به پیشرفت ها و توان داخلی و روایت پیشرفت هاست.
آقایی که به تنهایی بار همه ی کارهای نکرده ی ما را به دوش میکشد.
آقای ما آقاست که نمایشگاه روایت پیشرفت ها را برای بازدید مسئولان برپا می‌کند تا مدرسه استقلال و پیشرفت و گام دوم انقلاب اسلامی را نشان شان دهد و از همه ی آنها میخواهد که بیایند و بازدید کنند و درس امید را پاس کنند.
.
راستش را بخواهید مسئول ستاد ملی روایت پیشرفت دولت خودمم. خودمی که شده ام لشگر تک نفره که هر روز در اتاقی را میزنم تا مسئولی را پای روایت هایم بنشانم و تلاش کنم با خودم همراه کنم. مسئول ستادی هستم که درگیر مجلس و بودجه نیستم چون اصلا بهره ای از بودجه ندارد و همه چیزش یک اسم است. اما تا دلتان بخواهد من دست الهی را در کمک به گسترش این گفتمان دیدم. خدایی که روزی اش را من حیث لایحتسب برای ما می رساند. عکس حاج قاسم راه جلویم گذاشته ام و برای خودم جا انداختم که روایت پیشرفت، روایت حرم است و خادم و عاشق حرم که شرط نمی گذارد و خسته نمی شود.
.
آقای بنیاد مستضعفان ، آقای ستاد اجرایی ، مستضعفان فقط خانه و بسته حمایتی و.. نمی خواهند. آقای شهرداری مردم فقط خیابان سازی و نظافت شهر نمی خواهند. مردم ایران امید آفرینی و روایت پیشرفت ها را هم می خواهند. شده روی هر بسته یک روایت پیشرفت بگذارید؟ شده برای فکر هایشان برنامه بریزید و مرکز عالی رسانه ای روایت پیشرفت بزنید؟ شده در کنار آموزش ، کتابهای روایت پیشرفت را تقدیم نگاهشان کنید؟ شده روی پل ها و بیلبوردها پیشرفت ها را روایت کنیم؟! شده اتوبوس هایمان برای روایت پیشرفت رایگان شود؟!
خودمانیم مشکل ما آقا شناسی است و الا از امروز بی قرار پیشرفت ها و روایت پیشرفت ها میشدیم.
.
ما پای سنگر روایت پیشرفت ها ایستاده ایم.
حامد تقدیری
چهارم بهمن ماه ۱۴۰۳
@hamedtaghdiri
بروید و آقا رسول الله را خوشحال کنید
.
سکوت همه ی منطقه را فرا گرفته بود. حسن فقط صدای آب را میشنید. هفدهمین سالی بود که حسن ساعت ۲۱:۳۰ سه اسفند را درک میکرد. اما امسال با سالهای قبل فرق داشت. سالها قبل همه ی خانواده جمع شده بودند که ثابت کنند حسن بزرگ شده است . شهید چمران که این ایستادگی حسن را می بیند ، ضمانت می کند و او از آشپزخانه به خط مقدم می رود. اما حالا حسن برای خودش کلی تجربه دارد. فتح المبین و الفجر ۴ دیده و ثابت کرد شهید چمران چقدر گوهر شناس است و محبان آقا رسول الله را خیلی خوب میشناسد.
صدای خش خش بیسیم بلند می شود. همه منتظرند عملیات شروع شود. اما بی قراری خاصی در وجود حسن در جریان است. در تاریکی شب ، همه شنیدند : « بسم الله الرحمن الرحیم ، رزمندگان اسلام ، عملیات خیبر را با رمز یا رسول الله آغاز میکنیم. یا رسول الله ، یا رسول الله ، یا رسول الله»
.
همه چهره ی بشاش حسن را دیده بودند، همان موقع که گفته بود می رود تا آقا رسول الله را خوشحال کند. همه رشادت ها و فتح های این نوجوان ۱۷ ساله تبریزی را دیده بودند ، اما کسی نفهمیده بود چرا حسن برنگشت ، کسی نفهمید حسن کجا جانش را تقدیم راه اسلام کرد و مهمان آقارسول الله شد ، اما همه فهمیدند حسن رفت که آقا رسول الله را خوشحال کند.
.
حسن جنگجو ۱۷ ساله بود که آسمانی شد، اما دو برابر عمرش در خاک ها ماند و بعد از ۳۴ سال پیکرش پیدا شد. نه فقط حسن که حاج محمد ابراهیم همت فرمانده ۲۸ ساله لشگر ۲۷ محمد رسول الله ، و حمید باکری جانشین لشگر ۳۱ عاشورا هم در این عملیات به حسن جنگجو پیوستند تا آقا رسول الله را خوشحال کنند.
.
استاد از روز اول طلبگی مان می گفت ، آقایان طلبه ، شما مبلغ اسلامید ، خوب درس بخوانید و به جمع مردم بروید و خوب تبلیغ کنید و آقا رسول الله را خوشحال کنید. یادم هست آن وقت که بعد از سالها طلبگی میخواستم لباس روحانیت بپوشم و به تبلیغ بروم ، عمامه را روی سرم گذاشت و گفت بروید و آقا رسول الله را خوشحال کنید.
استاد همیشه می گفت در تبلیغ ببینید چه کاری هست که بیشتر آقا رسول الله را خوشحال می‌کند و برای آن پیشتاز باشید ، و من که همیشه داستان بازی آقا رسول الله با بچه که روی آقا رسول الله سوار شده بودند و به قول خودشان شتر سواری می کردند را یادم بود ، دوست داشتم تبلیغم برای دل های پاک بچه ها و نوجوانان و جوانان باشد.
هر وقت از شلوغی های بچه ها، از اردوها و برنامه های بسیار، از بی پولی ها و بی امکاناتی ها ، از بی خوابی ها و سفرهای بسیار خسته میشدیم ، همیشه این جمله ی استاد انرژی بخش و جانی تازه برای فعالیت هایمان بود : «بروید و آقا رسول الله را خوشحال کنید»
.
جبهه ی مقاومت ایستاد که آقا رسول الله را خوشحال کند ، تاریخ گوش نداشته تا ثبت کند این همه ایستادگی شهید سید حسن نصرالله را، که برای رضایت آقارسول الله بود، تاریخ یادش رفته بنویسد شهید رییس جمهور آن موقع که همه فریاد می زدند حاج آقا هارداسان پاسخ داده بود، به بهترین مهمانی عالم رفته و مهمان آقا رسول الله است. فقط عملیات وعده صادق ۲ رمزش یا رسول الله نبود که همه ی مقاومت ها و ایستادگی ها برای گسترش اسلام عزیز و رضایت آقا رسول الله است.
.
مبعث روز مقاومت و ایستادگی و روز هم عهدی با آقا رسول الله برای تبلیغ اسلام ناب محمدی است. بسم الله
.
حامد تقدیری
عید مبعث ، ۹ بهمن ۱۴۰۳ ، ۲۷ رجب المرجب ۱۴۴۶
@hamedtaghdiri
.
ما هیئت را به دهه محرم و صفر و فاطمیه میشناسیم. اما این هیئت فرق می کرد. حاج آقا ایرج دهه ی مهم هیئتش دهه فجر بود. هر شب شام می داد و شب ۲۲ بهمن کیک بزرگ و چند طبقه در هیأت توزیع می کرد. می گفت هیئت باید انقلابی باشد تا هیأت حسینی باشد.
.
ما همینطوری با ترس و لرز با راننده های کامیون و اتوبوس و جرثقیل صحبت میکنیم. راستش ابهتی دارند برای خودشون. بالاخره همیشه با ماشین سنگین کار کردند. حالا فکر کنید باستانی کار هم باشند و اهل گود و میل زدن ، دیگه حسابی کار بیخ پیدا می‌کنه. حالا حاج ایرج مسئول همه ی اینها بود. حاج ایرج مسئول ورزش باستانی شهرستان کرمان بود، مسئول اتحادیه حمل و نقل و اتوبوس و جرثقیل کرمان و عضو هیأت مدیره اتاق اصناف کرمان هم بود.
حاج ایرج از اونهایی بود که یک حرف می زد و همه میگفتن چشم و کسی جرئت نمی کرد روی حرفش حرف بزنه. بس که ابهت داشت.
.
اما راستش رو بخواهید من فکر میکنم هیچکدام اینها عظمت حاج ایرج رو نشون نمی ده. حاج ایرج شصت سال مسئول تکیه امام حسین ع بود و از سال ۱۳۵۱ ، وقتی که هنوز سازمان تبلیغاتی نبود و شورای هیئات مد نبود ، رئیس شورای هیئات کرمان بود. اما هیئت داری و شورای هیئت داری حاج ایرج فرق میکرد. پیرغلام بود اما پیرغلام با بصیرت. دهه ی مهم هیئتش دهه ی فجر بود و کیک چند طبقه ۲۲ بهمنش زبان‌زد بود. حرف از دهان حضرت امام و حضرت آقا روی دل ها می‌نشست ، حاج ایرج دستور به اقدام می داد. بنای قلبی و عملی اش ، تحقق حرف ولی و رهبر بود. اگر هیئتی کوچکترین خطایی میکرد ، کارش با حاج ایرج بود ، و کسی جرئت نداشت چشم تو چشم حاج ایرج بشه. حاج ایرج مرد هیئت انقلاب اسلامی کرمان بود. مرد خدا و راه خدا.
.
می گویند خداوند در مرگ و هجرت انسان ها به قلب و عشق شون نگاه می‌کند. حاج ایرج کامیابی قصه ما هم در شامگاه ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۲ وقتی کیک چند طبقه اش را تقسیم کرد و هیأت انقلابی اش را برگزار کرد، آسمانی شد و مدال افتخار پیرغلام انقلابی و رئیس شورای هیئات کرمان را ماندگار کرد.
.
روحش شاد. فاتحه ای مهمانش کنیم.

حامد تقدیری
۲۳بهمن ۱۴۰۳ ، اولین سالگرد پیرغلام شورای هیئات کرمان، حاج ایرج کامیابی
@hamedtaghdiri
بی خود نیست پروازهای فرودگاه بیروت محدود شده است. مگر زمین چقدر کشش فرود دارد. مگر بیروت و ضاحیه چقدر است وقتی همه تان جمع شدید که فرمانده را بدرقه کنید.
اصلا خبر دارید همه ی لبنان فرودگاه ملائک شده است؟! اصلا خبر دارید همه ی ملائک و انس و جن جمع شده اند که فریاد بزنند این راه ادامه دارد؟! کمی چشم باز کنی می بینی در هیچ کجای ضاحیه ، نه در آسمان و نه در زمین ، دیگر جای سوزن انداختن هم نیست. اینجا درب بهشت باز شده است که همه را مدهوش خود کرده است. دری میان زمین که روی آن نوشته محل شهادت.
.
راستش من توان دیدن هجرت سید را نداشتم، می دانستم به ضاحیه پا بگذارم دیگر قرار از دست می دهم، می دانستم مگر جانمان چقدر صبر دارد که این همه فراق سادات بچشد. مگر کم فریاد زدیم حاج آقا هارداسان ؟! که حالا رفتن تو را هم ببینیم ؟! راستش من بیشتر دوست دارم بیابانی پیدا کنم و آنجا را خیمه روضه فراق کنم و بخوانم :
تو که گفتی عشق را درمان به هجران کرده اند
کاش می گفتی که هجران را چه درمان می کند
.
می‌شود ملائک و همه ی انس و جن بیایند و مولایمان نیاید ؟! می‌شود مولایمان که فرمانده ی همه ی میدان های مقاومت هستند، امروز فرزندشان را بدرقه نکنند ؟
من دلم میخواست امروز ضاحیه بودم و بی خیال همه ی گوشی ها و روایت ها، تک تک آدم ها را نگاه می کردم شاید مولایمان را ببینم. دوست داشتم کوچه و پس کوچه ها را می چرخیدم تا عطر و بوی مولایمان را استشمام کنم و فریاد می زدم :
أ رضیت یاابالحسن ع .
آقای ما ، از ما راضی هستی که به عشق شما آواره میدان ها شدیم؟!
می شود ما را هم با دل بی قرار و جسم آواره به خیمه تان بپذیرید ؟...
.
دلمان برای مهمانی امشب آسمان ها تنگ است، مهمانی امشب ساعت ۱:۲۰ شروع می‌شود و همه ی شهدا سفره دار این خیمه انقلاب اسلامی هستند. کاش ما را هم دعوت کنند..

حامد تقدیری
جا مانده از مهمانی
۵ اسفند ۱۴۰۳ ، روز تشییع سید شهید ، آیت الله سید حسن نصرالله
@hamedtaghdiri
امروز بیشتر از اینکه نگاه کنم چه کسانی در تشییع شهید آیت الله سید حسن نصرالله شرکت کردند، نگاه کردم چه کسانی نیامدند.
راستش را بخواهید نگران بودم بعضی ها آمده باشند. نگران بودم نکند خودشان را در جمع خوبان جا کنند . اما خوب که نگاه کردم دیدم ، مهمانی سید الشهدای مقاومت، برای مخلصان و محبان راه خدا بوده است و نگرانی ام بی مورد است.
.
چقدر خوب که در این مهمانی ترسو ها نیامدند، چقدر خوب که منافقین نیامدند، چقدر خوب که خائنین به اسلام و مسلمین و راه خدا نیامدند ، چقدر خوب که بد مستان روزگار نیامدند ، چقدر خوب که دنیاپرستان نیامدند ، چقدر خوب که دل های مرده نیامدند ، چقدر خوب گاو های شیرده و ذلیل نیامدند و در یک جمله، چقدر خوب که حکام ترسوی عرب نیامدند.
.
و ما تا ابد عکس سیدناالعزیز را در کنار عکس حاج قاسم بالای سرمان نصب کردیم تا به او ملحق شویم ، فرمانده..
حامد تقدیری
۵ اسفند ۱۴۰۳
@hamedtaghdiri
تعطیلی یک ستاد برای روایت پیشرفت ها و روایت های امید آفرین
.
شیرینی دست های گرمشان هنوز وجودم را فرا گرفته است، همان موقع که فرمودند کار سخت و مهمی دارید. ما در جنگ روایت ها باید روایت های انقلاب اسلامی را به گوش جوانان و نوجوانان برسانیم. فرمودند من هم کمک میکنم و در هیئت دولت هم تبیین کنید که همه ی دولت برای روایت پیشرفت های انقلاب اسلامی گام بردارند. تأکید کردند وظیفه شما روایت دولت نیست، شما باید روایتگر انقلاب اسلامی باشید.
.
ارائه ام در هیئت دولت که تمام شد، لطف شان را در حقمان کامل کردند و از اهمیت روایت پیشرفت ها گفتند و تأکید داشتند در شلوغی های کاری دولت فراموش نشود.
.
اجلاس ملی روایت پیشرفت با سختی های فراوان به نتیجه رسید. آن روز حاج آقا سخت مریض شده بودند. حتی جلسات متعددی را کنسل کرده بودند. با همان حال خراب شان خودشان را به اجلاس رساندند. وقتی وارد شدند فرمودند آمدم تا بگویم بسیار کار مهمی است. در صحبت ها از جنگ روایت ها و وظیفه جوانان و نوجوانان به خصوص بانوان گفتند. وقتی هم که خواستند بروند باز دست هایم را فشردند و فرمودند نشد در صحبت ها خوب از شما تشکر کنم. این سنگر را محکم حفظ کنید.
.
راستش را بخواهید درست است ما بودجه نداشتیم، ساختار و نیرو نداشتیم اما تا دلتان بخواهد عزم داشتیم. هر روز فکر می کردیم چگونه میشود این گفتمان مهم را یک گام جلو برد. هر روز تلاش می کردیم یک روایت بیشتر به دل ها بنشانیم و از امانت شهید جمهور دفاع کنیم. شهید جمهوری که به معنای واقعی دلش برای روایت های امید آفرین می تپید و برای آن تلاش می کرد. ما تا آخرین نفس، با همه توان از ستادی که قرارگاه جنگ روایت ها و جهاد تبیین بود دفاع کردیم اما به دستور معاون اجرایی دولت در آخر ستاد به پایان خود رسید.
.
جهاد تبیین و روایت پیشرفت وظیفه ی همه ی ماست. چه ستادش باشد چه نباشد. هر مسئولی باید ببیند برای این مهم چه کرده است و هر کدام از ما باید برای آن برنامه ریزی کنیم. ما هم محکم تر از قبل این راه مهم را ادامه خواهیم داد.
این روزها ما فقط راوی پیشرفت نیستیم که روایتگر جهاد و مقاومت و شهدا شده ایم و عجب جبهه ی عجیبی است میدان رزم روایت های امید آفرین.
.
باید تشکر کنم از آقا وحید یامین‌پور عزیز که نقش بسیاری در شکل گیری ستاد داشت، از حاج آقای قمی که حامی بودند، از آقای هاشمی وزیر سابق ورزش که دلسوزانه کمک کردند، از سروران نهاد ریاست جمهوری در بخش های مختلف که لطف شان را در حق ما کامل کردند و همه ی عزیزانی که اذیت ها و پیگیری های بسیار ما را تحمل کردند و عذر خواهی کنم از مجموعه های فعال مردمی که نتوانستیم خوب برایشان خادمی کنیم.
.
راه و جهاد ادامه دارد...
حامد تقدیری
۲۰ رمضان المبارک، ۱ فروردین ۱۴۰۴ ، به وقت دوسالگی ستاد ملی روایت پیشرفت ، مشهد در جوار امام رئوف و بر سر مزار شهید جمهور
@hamedtaghdiri
دختر انقلاب اسلامی که میشوی ، شروع بی قراری هایت است. دیگر تابلو های داخل اتاقت را کمتر می بینی، کیف و کوله ات می‌شود یار همیشه همراهت، قرآنت دیگر توی کتابخانه نیست و آنقدر با خودت این طرف و آن طرف برده ای که کلی از خواندنش در جاهای مختلف خاطره داری. همان موقع که از تنهایی دلت گرفته بود، همان موقع که برای پدر و مادرت دلتنگ شده بودی، همان موقع که فشار و سختی های فعالیت ها خسته ات کرده بود، همان موقع که گوشه و کنایه ها صبرت را لبریز کرده بود ، همان موقع که پول های توی جیبت تمام شده بود، دقیقا همان موقع ها به محضر قرآن شرفیاب شده بودی تا دلت آرام بگیرد و قرآن برایت گفته بود :
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ .. (۱۱۲ هود)
و بعد انگار پر از انرژی و نشاط و امید شده ای و دوباره از نو شروع کردی.
.
دختر انقلاب اسلامی که شدی اسمت می‌شود مجاهد ، یعنی همان فرمانده میدان های سخت که از رختخواب راحت دنیا و لذت هایش که خیلی ها را به بهانه های مختلف با خود همراه کرده ، دل کنده است و برای نجات و تعالی یک نفر بیشتر، بی قرار جاده ها و راه ها و برنامه ها و رویدادهای تبیینی شده است.
راستی هنوز شیرینی بالشت گرم و نرم خانه ات را می چشی ؟! هنوز از خوابیدن ها کیف می کنی؟! هنوز واحد های درسی را فقط پاس می کنی؟ هنوز فقط یک مدرک بالاتر گرفتن هدفت هست ؟
یا فهمیده ای که خیلی بیشتر از این ها قیمت و ارزش داری؟!
فهمیده ای که خودت حاج قاسم انقلاب اسلامی هستی! خودت گنج گرانبهای انقلاب اسلامی هستی که باید استعدادهایت را دریابی و برای رسیدن به قله تعالی اسلام عزیز، بی قرار شوی.
گفتم بی قراری. بی قراری اسم رمز همه ی فرماندهان انقلاب اسلامی است. همان که خواب را از چشم ها ربوده، همان که آرامش و استراحت و تفریح را به خاطرات قدیمی تبدیل کرده، همان که در چهره ی همه ی شهدا موج می زند. بی قراری اسم رمز عاشقی است. عشقی آتشین که حرارتش قلب را می سوزاند. اگر دختر بی قرار حاج قاسم و انقلاب اسلامی شده ای، خوش آمدی! اینجا سنگر و راه توست و همه ی شما فرماندهان میدان های سخت جهاد تبیین و جهاد انقلاب اسلامی هستید.
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله...

حامد تقدیری
روز دختر ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
2025/07/07 22:27:38
Back to Top
HTML Embed Code: