Telegram Web
Forwarded from هامش (تصویری)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دفاع مرتز، صدراعظم آلمان، از وصف کثیف خود از تجاور اسرائیل به ایران؛ مبنی بر اینکه اسرائیل برای غرب کارهای کثیف می‌کند.

@Hameshmedia
😡10
«علاج» نماد این روزها خواهد شد

این روزها می‌‌گذرد، به یاریِ خدا. خاطرهٔ تلخ و درس بزرگی‌ می‌شود، در حافظهٔ جمعی ِ ما ایرانیان. در این بین آثاری و نوشته‌هایی هم نماد آن خواهند شد. مثلاْ طرح‌های دوست هنرمندم، هادی حیدری. یا سخنان و نوشته‌های برخی از آنانی که از نظام سیاسی آزرده بودند، حتی در تبعید، اما در وقت دفاع از وطن کینه را غلاف کردند و پاکبازانه به میدان آمدند. حال بیشتر می‌خواهم بر نمادهای هنری تکیه کنم.

از دید این حقیر، قطعهٔ «علاج» محسن چاووشی از ماندگارهای این روزهای دشوار خواهد شد. چگونه؟ فارغ از سبک و شیوهٔ هنریِ خاص محسن چاووشی، شعر اثر (از کاظم بهمنی) امتیاز این اثر است. بیان سرراست است، کج و خجالتی نیست، دو پهلو و دیپلماتیک نیست، رو در روی متجاوز است، متجاوز را با خودی یکی نمی‌‌گیرد، متجاوز را بی‌لکنت «کودک‌کشان ورطهٔ نیست» و بزدل و جرثومه‌های ظلم و ستم می‌خواند، و وقتی به خودی بازمی‌گردد، به یاد نقد، و به یاد نیش و کنایه‌های بی‌تناسب با وضعیت امروز دفاع از کشور نمی‌افتد؛ با خودی از خدا می‌گوید و دل‌ها را آرام می‌کند. و می‌گوید خدا مراقب ماست، خدا همه‌جاست.

از دید من قطعهٔ علاج محسن چاووشی، آیینهٔ حال جامعهٔ ملتهب و دردمند امروز ایران است. جامعه‌ای که زخم دیده، اما محکم ایستاده. جامعه‌ای که دلخور است و دل‌خون، اما حسرت آه و استقبال را بر دل مهاجم و خائن همراهش گذاشته است. قطعهٔ علاج محسن چاووشی همچون مردم ایران، در برابر بیگانهٔ مهاجم استوارست و صریح و بی‌لکنت. چنان نکبت بمب و نفیرش را هضم کرده، که گفتن از هیچ سخن دیگری جز محکومیت او را روا نمی‌داند. و زخم صدای چاووشی؛ زخم صدایش شبیه سوز و صبر بر زخم این مردم شریف است. زخمی دویده در جان، اما ننشسته بر لب، که لب‌ها فقط می‌بایست بر سر متجاوز ببارد.

#یادداشت
@Hamesh1
👍127👎1
شجاعت مشاهده و سه تفسیر از رفتار ملیِ اخیر در کشاکش جنگ

پیش‌تر در همین کانال یکی از برکات علوم انسانی را پرورش «اخلاق مشاهده» یا «شجاعت مشاهده» گفته بودم. به این معنا که علوم انسانی با تذکرهای روش‌شناسانه به ما می‌آموزد که تسویه‌حساب‌های بیرونی و خوش‌داشت‌های شخصی را در مشاهده دخالت ندهیم و خود را آمادهٔ دیدنِ حقیقی کنیم. ولو اگر آن دیدن ناخوشایند ما باشد یا نظریات قبلی ما را نقض کند. این شجاعت صفت محققان است و تلخی‌اش به شیرینیِ دیدهٔ روشن‌ شده می‌ارزد.

در روزهای دشوار تهاجم و ایستادگی اخیر صفتی از جامعهٔ پیش‌پینی‌ناپذیر ایرانی بروز کرد؛ که همان همراهی، پشتگرمی، ایستادگی، وطن‌دوستی و کنارگذاشتن دعواهای قبلی بود. همان صفتی که بنیان طراحی اسرائیلی‌ها را برای شورش‌های درونی دچار شکست کرد. این شاهکار جمعیِ ایرانی‌ها که برخاسته از ظرفیت‌های کهن ملی بود و در روح جامعهٔ ایرانی مستور، در سال‌های اخیر به این اندازه امکان بروز نیافته بود؛ چنان ظرفیت معجزه‌گونی خلق شد که حتی باورمندان و الهیدانان می‌توانند آن را به دستی فراتر منسوب کنند.

اگر بخواهیم شجاعت مشاهده را به مصاف دیدن این ظرفیتِ بالفعل‌شدهٔ جامعهٔ ایرانی ببریم، چه باید بگوییم؟ به نظر من دست‌کم می‌توان از سه مشاهده و تفسیر یاد کرد که دوتای آنها خطا و یکی درست‌تر است. اول مشاهدهٔ اپوزیسیون‌های گلخانه‌ای؛ آنان که محفل‌ها، رسانه‌ها، آشنایان، یافته‌ها و دیده‌هایشان در گلخانهٔ همفکران است، مخالفت سیاسی برایشان ایدئولوژی شده و به خطای مشاهداتی دچار شده‌اند، این ظرفیت را انکار می‌کنند و دروغ می‌نامند. نمونه؟ مصاحبهٔ مهدی نصیری با بی‌بی‌سی فارسی را ببینید. به در و دوازه می‌زند، به هذیان‌گویی می‌افتد و در اوج حیرت بیننده چنین رفتاری را از بیخ انکار می‌کند! و در سوی مقابلش مدعی می‌شود که مردم به این دلیل قیام نکردند، که زمانش مناسب نبود!

تفسیر دوم، هواداران تندروی نظام مستقر است. همان‌هایی که با مشورت‌های غلط، دوستی‌های خاله‌خرسه، سیاسی‌بازی‌های مخرب، مسئله‌سازی‌های بیجا و سوگیری‌های ایدئولوژیک، همیشه واقعیت را مصادره به مطلوب کرده‌اند و خسارت زده‌اند. آنان خواهند گفت که قاطبهٔ مردم با نظام آشتی کرده‌اند و این همراهی را به حساب هواداری مطلق از حکومت جا می‌زنند. این تفسیر دوم نیز به نظر من، برخوردار از شجاعت مشاهده نیست. در حقیقت دو تفسیر قبلی، هر دو شبه‌مشاهده‌اند و شواهد را به سود پیشفرض‌های آهنین قبلی، جهت داده‌اند.

من از تفسیر سوم دفاع می‌کنم. به نظرم بسیاری از کسانی که در روزهای اخیر وطن‌پرستانه و صادق در کنار وطن ایستادند نیز، با آن همدل‌اند. و باز به نظرم نظام جمهوری اسلامی هم باید خیرخواهانه این تفسیر را بپذیرد (و نه قبلی) و آن را سرلوحهٔ اقدامات خود کند. تفسیر سوم با داشتن شجاعت مشاهده و مبناقراردادن شواهد قطعیِ پیشینی می‌گوید: این ظرفیت ژرف و مطلوب ملیِ‌ اخیر، حاکی از این است که مردم ایران با همهٔ سختی‌های محتمل، مخالف دخالت خارجی و مدافع دفاع از کشورند. و در هنگامهٔ بلا نیز برای رسیدن به این هدف، بی‌لکنت در کنار نظام سیاسی و نیروهای نظامی‌اش می‌ایستند؛ ولی این ایستادن لزوماً رابطهٔ مستقیم و حتمی‌ای با موافقت مطلق با نظام سیاسی ندارد. اینجاست که این رویکرد از دام فریب رویکرد قبلی جدا می‌شود.

چه خوشبخت و باتدبیر آن نظام سیاسی‌ای که با درنظرداشتن این تفسیر سوم، از نعمت این ظرفیت برای کاستن از بی‌اعتمادی‌ها، رفع گسل‌ها، شروع اصلاحات و حرکت به سمت نگاهی فراگیر و ملی و نه فرقه‌ای، در همهٔ عرصه‌ها استفاده کند. در آن صورت، این مردم آزمون‌پس‌داده در زمان صلح نیز مثل زمان جنگ، همراه وفادار نظام سیاسی برای اصلاح و توسعه خواهند بود. ولی اگر نگاه فراگیر و ملی نشود، تغییرها رخ ندهد و تصورها در شعبدهٔ مفسران دستهٔ دوم باقی بماند، این حمایت‌های مشروط نیز همیشگی و پایدار نخواهد ماند.

#یادداشت
@Hamesh1
👍15👎3
Forwarded from هامش (تصویری)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا وقت آن فرانرسیده که همهٔ دوستداران ایران که این روزها برادریِ صادقانهٔ خود را در دفاع از ایران در برابر متجاوز ثابت کردند، با هر اندیشه و گرایش، بتوانند آزادانه به کشور و سرزمین خود بازگردند؟!

حسن یوسفی اشکوری:
هیچ‌گاه در طول عمرم مثل این یازده روز به آن سرزمین و خاک تعلق خاطر نداشته‌ام.

@Hameshmedia
👍16👎1
منافع ملی و ضرورت روزهٔ ستیز

اپوزیسیون‌ و منتقدان جمهوری اسلامی بارها و سال‌ها به نظام سیاسی نقد می‌کردند که «منافع ملی» را درنظر ندارد. فارغ از اینکه این نقد چقدر درست بوده یا غلط، رویهٔ برخی از کنشگران سیاسی امروز هیچ تناسبی با عمل به همان توصیهٔ خودشان ندارد. در وضعیت ملتهب امروز که از همه‌سو سنگ فتنه می‌بارد و مشخص نیست که دشمنانِ متحد ایران چه نقشه‌هایی در سر دارند، روشنفکران و کنشگران ایران‌دوست بهترست که دقیقاً همان نقد خود را سرلوحه قرار دهند و «منافع ملی» را مشق کنند.

حق نقد و مخالفت آزاد، دربارهٔ سر تا ته نظام سیاسی، حق مطلق هر شهروندی در زمان‌های عادی است. خاک بر دهان هر اقتدارگرایی که این حق را منکر شود و محدود کند؛ اما امروز روز دیگری است. امروز وقت تسویه‌حساب، گوشه‌کنایه، طعنه و تقابل با نظام سیاسی نیست. امروز منافع ملی و خیر جمعی اقتضا می‌کند که حتی مخالفان نظام سیاسی مناعت طبع پیشه کنند، از منازعات همیشگی ارتفاع بگیرند و بر مشترکات تمرکز کنند. ایران که آرام و برقرار بماند، برای اپوزیسیون‌گری همیشه وقت هست!

#یادداشت
@Hamesh1
👍22👎5
با حسین برای وطن سینه بزن
حاشیه‌ای بر فرخندگیِ عزاداری‌های ملی اخیر پس از تجاوز اسرائیل

دو سال پیش در بحبوحهٔ جنبش «زن زندگی آزادی» سخنرانی‌ای داشتم با عنوان «عاشورا در کشاکش جامعهٔ دوقطبی». به خوبی به یاد دارم که در آن مقطع و ضمن التهاب‌های درونی و هم تلقینی از بیرونِ کشور، صداهای مسمومی بلند شده بود که تلاش می‌کرد مبارزهٔ سیاسی را به سمت تقابل با آیین‌های کهنی چون محرم هم بکشاند. در آن سخنرانی تلاش کردم که بگویم محرم قرن‌هاست که عنصری از عناصر ملی ایرانی شده است و امام حسین فراتر از مرزهای عقیدتی. تلاش کردم نشان دهم که بدنهٔ جامعهٔ ایران به رغم‌ این هیاهوهای مخرب و ستیزهای بی‌وجه، از عاشورا الهام می‌گیرد و قرن‌هاست که این پدیدهٔ درونی‌شده را بیرون از دوقطبی‌های کاذب ملیت-مذهب می‌فهمد. به همین دلیل هم دشمنیِ کور با این آیین ملی-دینی به‌نام مبارزهٔ سیاسی، آدرس غلط و کوششی رسواست.*

برخلاف فضاسازی‌های رسانه‌ای، وضعیت جامعهٔ امروز ایران با دوسال پیش تفاوت‌‌های بسیار کرده است. تغییر احوال اجتماعی پس از تجاوز اسرائیل و تحمیل جنگ دوازده‌روزه و آتش‌بس متزلزل و ضرورت همبستگیِ ملی، بر عمق این تغییر افزوده است. موضوع این گفتار تشریح این تفاوت‌ها نیست و من هم مدعی نیستم که جامعه از حقوق و مطالبات به‌حق خود در حوزهٔ آزادی‌های اجتماعی دست کشیده است. حتی ساختار سیاسی نیز تا حدی در رویه‌های خود تجدیدنظر کرده و دست تندورها را بسته و واقعیت‌های اجتماعی‌ را در حوزهٔ پوشش عرفی پذیرفته است. ماحصل این نزدیکیِ دوطرفه، شکل‌گیری همبستگی اجتماعی در برابر متجاوز، به‌رغم اختلاف‌‌ها و انتقادهاست. اوج این فضا محتواهای تولیدیِ رنگارنگ از سوی جوانان و زنانی بود که به پوشش سر ملتزم نبودند، در عین حال در برابر اسرائیل رجز می‌خواندند و شعر می‌سرودند. اوجش تصویرگری شهیدان زنی بود که در تلقی پیشین «بی‌حجاب» خوانده می‌شدند.**

به سر سخن برگردم. این روزها شاهد مراسم‌های عزاداری و سینه‌زنی‌‌های ملی هستیم که پیش‌تر نمونهٔ آن را کمتر دیده بودیم. در این مراسم‌ها ظرفیت شگرف عاشورا به خدمت اهداف ملی و میهنی درآمده و ایرانیان حسین‌وار از ایران می‌خوانند و از آن در برابر مهاجم دفاع می‌‌کنند. از «خطهٔ ایران عزیز»، از وطنی که «در روح و جان» می‌ماند، از جانی که در راه وطن «کِی ارزشی دارد»، از شوق زنده‌ماندنی که «به شادی [ایران] خورده پیوند»، از ایران که «همه جان و تنه». از هیئت‌های مستقل یزدی تا محمود کریمی تا مصطفی راغب. از یزد تا تهران تا برازجان. اگر سال‌‌های گذشته، محافظه‌‌کاران و اصول‌گرایان اشاره‌های ملی را از سوی هیئات یزدی شماتت می‌کردند و بی‌ارتباط با عزاداریِ عاشورا، حال خودشان دست به کار شده‌اند و «خانهٔ ایران» را «حرم» می‌نامند و می‌خوانند. حال همان‌ها بی‌پروا از وطن می‌گویند و ناگفته آن را بر امت اولویت می‌دهند. برداشتن این گام‌ها اگر هیجانی و سطحی نباشد، فرخنده است و برخاسته از همان ظرفیت بی‌مانندِ عاشورا که مورداشارهٔ بسیاری، از جمله این حقیر، در سخنرانیِ دو سال پیش بود.

عزاداری‌های عاشوراییِ ملیِ اخیر از جهتی دیگر نیز بسیار مبارک است. این آیین‌ها پادزهر دیگری بر دوقطبیِ کاذبِ ملیت/مذهب شده. وقتی روحیهٔ ملی زیباتر و جمعی‌تر از همه‌جا، در آیین عاشورا و بر مشق حسین‌‌بن‌علی، گرم می‌شود، تبلیغات مسموم بدخواهان از کار می‌افتد. دیگر نمی‌توان ندید که ایران بر تارک آیین‌های عاشوراست و گفتمان ملی بیش از همه از سوی عزاداران دینی برپا داشته می‌شود. فردای این گردهمایی، فردایی دیگری است. فردایی است که عزادار حسین‌بن‌علی، به‌تدریج به ایرانیِ متفاوت و متکثر نه با دیدِ دشمنی، نه با دید تهدید، نه با دیدِ امنیتی، نه با دید داغ و درفش، که از سر مدارا و دوستی و همزیستی و هم‌«وطنی» می‌نگرد. ایرانیِ وطن‌خواه نیز با دیندارانی که پیش‌تر شاید مخرج مشترک چندانی با آنان حس نمی‌‌کرده، به منزلهٔ ایرانیانِ وطن‌شناس و وطن‌دوست می‌‌‌نگرد و پاره‌ای تبعیض‌ها و دلخوری‌های پیشین را با این تفاهمِ تازه کمرنگ می‌‌کند.

نمونه‌هایی از این مراسم‌ها:
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶

پ.نوشت:
*در این زمینه کتاب خواندنیِ دوست محقق گرامی، علی مهجور، با عنوان «رویکردهای ایرانی به واقعه عاشورا» را توصیه می‌کنم.
** یادداشت «شهدای بی‌حجاب» جواد درویش در این زمینه خواندنی است.

#یادداشت
@Hamesh1
👍85👎3
انتقاد از خود یا انتقام؟

نقد گذشته و بازاندیشیِ در اندیشه‌ها کاری است مبارک. فقط متعصب‌ها با یقین‌های پُفکی روزگار می‌گذرانند و فقط اهل جمود در خودشیفتگی خوش‌اند. اما خودانتقادی به‌ذات سمت مطلوب را نشان نمی‌دهد. به این معنا که لزوماً هر خودانتقادی‌ای پیشروی به سمت حقیقتِ بیشتر نیست. چه‌بسیار خودانتقادی‌ها که گودال‌های عمیق‌تری هستند برای فرورفتن در جهل و جمود. از این دست خودانتقادی‌ها که به‌شدت در معرض سقوطِ بیشتر است، انتقام از گذشتهٔ خود است.

آدمی می‌تواند گذشتهٔ خود را نقد کند. آدمی می‌تواند به گذشتهٔ خسارت‌بار خود حسرت بخورد. آدمی می‌تواند به عقب بنگرد و سری به نشانهٔ تأسف تکان دهد. یعنی همهٔ اینها شرط بلوغ و صعود است. اما گونه‌ای از خودانتقادیِ گذشته وجود دارد، که به عقب می‌نگرد، از آن مشمئز می‌شود و سعی می‌کند که از گذشتهٔ خود انتقام بگیرد. این خطرناک‌ترین است. در خودانتقادیِ مطلوب، آدمی با خود در صلح است. برخی خطاها و تندروی‌ها و کندروی‌های گذشته را شرط ضروریِ پیمایش راه می‌داند. از طرفی به حکم دیروزِ در خورنقد، امروز را در معرض خطا می‌یابد و قسم حضرت عباس بر رویه و داوری‌های امروز هم نمی‌خورد. اما در خودانتقادیِ ویرانگر و انتقامی، شخص از گذشته‌اش نفرت دارد. وقتی به یاد خودش در گذشته می‌افتد، مشت گره می‌کند و سنگ بر عکس کهنهٔ خودش می‌زند.

خودانتقادیِ انتقامی در اصل انتقاد نیست. مجال بروز خشونت است. خشونتی نه‌فقط علیه گذشتهٔ خویش، بلکه علیه همراهان امروزِ آن فکر. بگذارید ملموس‌تر بگویم. کافی است کسانی را در ذهن بیاوریم که از منتهی‌الیهِ راستِ سیاسی به منتهی‌الیهِ چپِ سیاسی کوچ می‌کنند. از دورهٔ ایمان محض دینی به دورهٔ ستیز با دین می‌غلتند. از چپ‌ِ اقتصادی راستِ اقتصادی می‌شوند. آرای این دسته افراد، چه دیروز و چه امروز، چه در روز تفریط و چه در شب افراط، کمترین وجهی از خودانتقادیِ متین و مستدل را ندارد.

آنچه بیش از همه در این گروه وجود دارد، یافتن مَفری برای تخلیهٔ عصبیت‌ها و خشونت‌هاست. به‌ویژه آنکه برای آنها بهترین راه انتقام از خودِ دیروز، ستیز با آنهایی است که همفکرِ دیروز محسوب می‌شوند. چون این دسته دیروز را یکسره در سیاهی و امروزِ خود را یکسره در سفیدی می‌بینند، در حیرت از ماندگاریِ افراد در سیاهیِ دیروز، آمادهٔ قلع و قمعِ فکری و حتی عملیِ آنان‌اند. مثلاً غیردیندارانی که روزی دیندار بوده‌اند، بیش از همه مستعد خشونت علیه دینداران هستند. یا حتی بالعکس. خودانتقادی‌های انتقامی و خشن، به ما این انذار را می‌دهند که از اهلش بیشترین دوری را داشته باشیم. تجربه نشان داده که قطب‌نمای آنان درست کار نمی‌کند، پس چه بد خواهد بود اگر راهنمای مسیر شوند.

#تأملات
@Hamesh1
👍121👎1
📌بیانیه‌ی بیش از چهارصد و پنجاه نفر از فعالان رسانه‌ای، اجتماعی و سیاسیِ
داخل و خارج کشور در تحریم شبکه‌ی «ایران اینترنشنال»

📍رسانه‌ها بخش مهمی از زندگی امروز ما را می‌سازند و معمولا برشی از طیف مخاطبان جامعه را در نظر دارند و روایت آن‌ها را از تحولات بیان می‌کنند. در نیم قرن اخیر بعد از انقلاب، رسانه‌های فارسی خارج از کشور درصدد بوده‌اند که جای «رسانه‌ی ملی» را بگیرند، که مردم ایران از آن شوربختانه محروم بوده‌اند، و با همگان صحبت کنند ــــ گرچه تنوع گرایش‌های ایرانیان دیگر چنین امکانی به یک رسانه نمی‌دهد که رسانه‌ی همگان باشد. بنابراین به‌تدریج گرایش‌های سیاسی معینی در این رسانه‌ها بروز یافته و حاکم شده که عمدتا بیانگر آرای بخشی از اپوزیسیون ایرانی و مواضع تأمین‌کنندگان مالی این رسانه‌ها است. در تحولات رسانه‌ای چند سال اخیر شماری از این رسانه‌ها به راست افراطی گرایش پیدا کرده‌اند که با ظهور ترامپیسم هم‌زمان بوده است.
📍تاریخ هم بارها نشان داده که ابزار اطلاع‌رسانی، اگر بی‌پروا و مسئولیت‌ناپذیر باشد، می‌تواند محور جنگ و آشوب شود. در سال ۱۸۹۸ ویلیام راندولف هرست، سرمایه‌دار و ناشر مطبوعات آمریکا گفت: «تو اخبار را بساز، من جنگ را برایت می‌سازم». امروز، رسانه‌هایی چون «ایران اینترنشنال» در راستای ایران‌ویران‌گری به ابزاری در دست پروژه‌های جنگ روانی دشمنان ایران بدل شده‌اند. شواهد متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد شبکه‌ی «ایران اینترنشنال» از آغاز فعالیت خود نقش فعالی در جنگ روانی راست افراطی علیه ایران ایفا کرده و امروز دست در دست متجاوزان به وطن دارد.
📍در تجاوز اخیر اسرائیل و آمریکا علیه ایران (از ۱۳ تا ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵ میلادی) شبکه‌ی «ایران اینترنشنال» آشکارا، ثابت‌قدم و تمام‌قد در جبهه‌ی رسانه‌ای دشمنان ایران‌زمین ایستاد و به تریبون تبلیغات جنگی اسرائیل-آمریکا علی ایران بدل شد. پوشش یک‌جانبه و ایران‌ستیزانه از حملات اسرائیل-آمریکا از سوی این شبکه با زبان خبری تحریک‌آمیز و آمیخته به دروغ، کژاطلاعات، خبرسازی و بزرگ‌نمایی به سود دشمن نشان داد که هدف این شبکه‌ نه اطلاع‌رسانی بی‌طرفانه و حرفه‌ای که تشدید فضای روانی و تضعیف روحیه‌ی ملی در ایران است.
📍در جریان جنگ اخیر، «ایران اینترنشنال» با نفی تجاوز اسرائیل به ایران و قباحت‌زدایی از این تجاوز آشکار نظامی به اهداف روانی دشمنان ایران کمک عیان کرد. هر بار که اسرائیل به ایران تجاوز نظامی می‌کرد شبکه‌ی «ایران اینترنشنال» این حمله را در قاب «حمله‌ی اسرائیل به جمهوری اسلامی» بیان می‌کرد و هربار ایران به حملات اسرائیل پاسخ می‌داد این شبکه آن را در قاب «حمله‌ی ایران به اسرائیل» صورت‌بندی می‌کرد. این شبکه با انتشار اخبار نادرست درباره‌ی تلفات نظامی ایران و ادعاهای بی‌پایه درباره‌ی شکست کشور تلاش کرد فضای یأس و تردید را در جامعه‌ی ایرانی دامن زند.
📍«ایران اینترنشنال» که سابقه‌ای چندساله در جهت‌دهی اخبار، تحریف واقعیت‌ و اعطای تریبون به گروه‌هایی با سابقه‌ی تروریستی دارد به اتاق جنگ روانی و عملیات شناختی دشمنان ایران بدل شده است. فراموش نکرده‌ایم که در جریان حمله‌ی تروریستی اهواز، این شبکه به صورت زنده با یکی از اعضای گروه الاحوازیه، که مسئولیت حمله‌ی تروریستی را به عهده گرفته بود، مصاحبه کرد؛ اقدامی که واکنش منفی افکار عمومی ایرانی و حتی بررسی حقوقی آفکام (Ofcom) را به دنبال داشت. در جریان تجاوز نظامی اسرائیل علیه ایران نیز موارد متعددی از ترویج خشونت در این شبکه پخش شد که قابلیت تعقیب حقوقی دارد.
📍گردش به راست افراطی در این رسانه به‌تدریج آشکار شد و گرچه گفته می‌شد برخی کشورهای عربی تأمین مالی آن را برعهده دارند امروزه تمام‌قد در خدمت اهداف تبلیغاتی اسرائیل قرار گرفته است. معلوم نبودن منابع مالی این شبکه و ایجاد ابهام عمدی در این باب از طرف مدیران «ایران اینترنشنال» این شبکه را به رسانه‌ای غیرشفاف بدل کرده که تنها ایران‌ستیزی آن شفاف است.
📍ما جمعی از فعالان رسانه‌ای، اجتماعی و سیاسیِ داخل و خارج ایران، از همه‌ی روزنامه‌نگاران، تحلیل‌گران و کنشگران مستقل و ایران‌دوست می‌خواهیم همکاری خود را با رسانه‌ی «ایران اینترنشنال» – حتی در حد مصاحبه و یادداشت - قطع کنند، همکاری با رسانه‌ای که زیر نام ایران به ایران‌ستیزی مشغول است و در بزنگاهِ خطر نقش خود را در همسویی با دشمنان ایران‌زمین آشکار کرده است.
🔺ایران وطن همه‌ی ماست. اگر رسانه‌ای به جای خبررسانیِ مسئولانه و حرفه‌ای تفرقه‌ بیندازد، نفرت بپراکند و توجیه‌گر ویران‌گری ایران شود، همکاری با آن همانا پشت کردن به وطن کهن ما ایران است. ليست امضاها در اين جا. @YMirdamadi
👍17👌2🥱2
کوتاه در ترک دوبارهٔ اینستاگرام!

در چندسال اخیر به دلایل شخصی و فکری و تحصیلی، حضورم در اینستاگرام محدود بوده به موقعیت‌های کوتاه و اضطراری. قبل و بعد از آن، این اپ را از گوشی‌ام پاک می‌کردم و صرفاً روی سیستم، چند روز یکبار مرورش می‌کردم. همزمان به حکم صفحهٔ هامش و مشغله‌های تحصیلی و شخصی، اندک وقت و تمرکزم برای نوشتن، به همین کانال شخصی محدود می‌شد. اوقات دیگر مجازی‌ام هم بنابر توصیه‌هایی که در این زمینه‌ها از کارشناسان مربوطه، برای تمرکز و عمق بیشتر شنیده و خوانده‌ام، محدود می‌شود به دیدن مطالب حجیم و بلندتر و عمیق‌تر؛ مثل مناظره‌های دوطرفه، مستندهای خوب، تحلیل‌های مهم، متن‌های خوب از کانال افرادی که سال‌ها دنبالشان می‌‌کنم... به طور کلی تلاش می‌کرده‌ام که کمیت و پراکندگی آنچه می‌خوانم کم باشد، اما در عوض طول و عمقش بیشتر.

در این روزهای تلخ که لازم دیدم به اینستاگرام برگردم و امروز به پایانش می‌رسانم، با پدیدهٔ جالبی مواجه شدم. مواجههٔ تازهٔ دوستانم با من، گویی بعد از سال‌هاست! به همان اندازهٔ غیبت از اینستاگرام و استوری‌هایش! یعنی ایامی که در آن نبوده‌ام، گویی برای دوستان فارسی‌زبانم هم در این جهان نبوده‌ام! همزمان گاهی برخی از آن عزیزان اعتنای بسیار به استوری‌های کوتاه و ذاتاً تنک این روزها می‌کردند، اما معلوم بود که این لطف و توجه، هیچ‌وقت معطوف به دو خط از یادداشت‌های کم‌قدر این حقیر در این کانال نبوده. پرسش‌ها و حیرت‌ها این را نشان می‌داد. چون من آنچه آنجا کپسولی می‌آوردم، مفصل‌ترش را در اینجاها نوشته بوده‌ام، اما مخاطب من هیچ تصویری از آن نداشت. به همین دلیل و همزمان با فضای ملتهب و همچنان دوقطبی، آماده بود که منِ قطب‌گریز! را در قطبی بنشاند و حسابهایش را از آن قطب، با من تسویه کند.

وقتی وارد گفت‌وگوی انتقادی‌ای هم می‌شدیم، من به فلان مناظره [بلند]، به فلان محتوای [طولانی]، به فلان مقاله [مفصل]، به فلان متفکر، ارجاع می‌دادم. اما تقریبا هیچ‌کدام از دوستان عزیزتر از جان، آنها را ندیده و نخوانده‌ بودند. به بیان ساده به نظرم می‌آمد که سر و ته کنشگری، خواندن، مرور مواضع، اطلاع از مقالات، خبرخوانیِ دوستانم، عمدتاً محدود بود به اقیانویس زیبا، اما یک‌متری اینستاگرام. در پرهیز از این دام نامبارک، که خودم هم متأسفانه در روزها و ساعت‌های بسیاری بدان مبتلا بوده‌ام و تصمیم برای حذف اپ از روزی گوشی برای همین بود، دوباره اینستاگرام را ترک می‌کنم. حقیقتاً برای کسانی که در پی عمق بیشتر و شواهد گسترده‌تر و شناخت دقیق‌تر هستند، فارغ از اینکه نتیجه چه شود، استفادهٔ مکرر از این اپ سم است. آن دوستان عزیز را هم دیگر خسته نمی‌کنم! اگر وقت بیهوده و اضافه داشتند و باز لطفشان در توجه شامل حالم بود، اینجا نوشته‌هایم روشن‌تر و کامل‌تر است.

#یادداشت
@Hamesh1
👍18👏42👎2
حمله اسرائیل و مغالطهٔ «انگولک»

بخشی از متن:
حملهٔ اسرائیل (در اینجا فعلاً «تجاوز» به کار نمی‌برم) دست‌کم دو کلان‌روایت دارد. روایت اول این است که ما از آغاز انقلاب اسرائیل را «انگولک» کردیم. اسرائیل به ما کاری نداشت، اسرائیل با ما مرز مشترک نداشت. ما با ویژگیِ «اسرائیل‌ستیزی» که از ذاتیات انقلاب سال ۵۷ بود، اسرائیل را دربارهٔ خود بدگمان و دشمن کردیم. ما با روزشمار میدان فلسطین، سخنرانی‌های مقامات سیاسی، طرح ایدهٔ مجعول‌بودن هولوکاست، اولویت آرمان فلسطین بر منافع ملی و امثالهم، خود را به رویارویی کشاندیم. دست ‌بالاترِ این روایت، توجیه یا سکوت در برابر حملهٔ اسرائیل است: اسرائیل حق داشت که پیش‌دستانه حمله کند و از موجودیتش دفاع. هر کشوری چنین می‌کند.


کلان‌روایت دوم این است که اسرائیل به دلیل ماهیت توسعه‌طلبانه و نمایندگی‌اش از استعمار کلاسیک و نو، به دلیل طرح‌های تدوین‌شده‌ای نظیر «اسرائیل بزرگ»، به دلیل اقتضائات منطقه‌ای و ژئوپولوتیک در ضرورت داشتنِ دست بالا، به دلیل اتحادش با کشورهای غربی و ضرورت دفاع از منافع آنان در منطقه و تحقق طرح‌های آنان در خاورمیانه، به دلیل شکنندگی جغرافیای و تاریخی و مردمی و خطر‌ناکیِ حضور هر نوع قدرت بزرگ و مستقل و ریشه‌دار در نزدیکی‌اش، لازم می‌بیند که پیش‌دستی کند و کشورهای سرکش را تجزیه و تضعیف.

حمله اسرائیل به ایران نیز بر همان منطقی استوار است که جنگ با کشورهای عرب در قرن گذشته، تضعیف لبنان، تضعیف سوریه، تضعیف محتمل ترکیه، و حتی در این روزها برخی جنگ‌های لفظی با عربستان و امارات، پس از برخی اعتراض‌های خفیف آنان به نسل‌کشی در غزه و طرح کوچ‌ اجباری. دقت شود، در این کلان‌روایت «استقلال» از اسرائیل شرط مهمی است. اسرائیل برای توجیه این تقابل پیشین و ژئوپولوتیک، یک‌روز سلاح کشتار جمعی عراق را پیش می‌کشد و آمریکا را به جنگ با آن می‌کشاند و بیش از حتی سه دهه، مکرراً نزدیکی‌ِ ایران را به سلاح هسته‌ای در ماه‌ها و روزهای نزدیک تصویر می‌کند.


وقتی از درون کشور به بیرون نگاه کنیم، وقتی نقطهٔ آغاز تحلیل واکنش‌های اعتراضی به و تسویه‌حساب با ساختار سیاسی باشد، وقتی هویت افراد نه‌گفتن به روایت رسمی باشد، وقتی ناکامی‌های اجتماعی و فشارهای طاقت‌فرسای تحریم اقتصادی کهنه شوند و مزید بر علت، وقتی مخاطب مواجه با برخی زیاده‌گویی‌های غلوآمیز و ایدئولوژیک باشد و عملکرد نامتناسب با آن را ببیند، وقتی افراد کمتر مجال آزادی انتقاد داشته باشند، روایت اول رو می‌آید. یعنی این روایت صرفاً هویت تحلیلی نخواهد داشت، بلکه خاصیت کنشگری و اپوزیسیون‌گری هم می‌یابد و روایت غالب ایرانیانِ معترض و خسته می‌شود.


در مقام فردی نامتخصص در این حوزه و دلبستهٔ وطن، که البته تلاش کرده در این موضوع منابع مختلف تحلیل و خبری و علمی، به‌ویژه به دور از پروپاگاندای طرفین را ببیند، بر این نظرم که هیچ‌کدام از روایت‌های فوق به‌تنهایی واقعیت را تبیین نمی‌‌کند. به‌ویژه روایت ناکافیِ اول که دچار خطایی است که من آن را «مغالطهٔ انگولک» می‌دانم. و به جد معتقدم که این روایت شبه‌تحلیلی «واکنشی» و اعتراضی به پروپاگانداهای صداوسیمایی است و بیشتر ناشی از نگاه تنگ داخلی به بیرون، که مطابق واقعیت‌های جهانی نیست. پس معتقدم که این دو روایت در کنار هم، البته با فاعلیت و سهم اصلیِ روایت دوم و نقش کاتالیزوریِ روایت اول، تجاوز اسرائیل را رقم ‌زده‌اند.

متن کامل را در اینجا بخوانید:
حملهٔ اسرائیل و مغالطهٔ «انگولک»

#یادداشت
@Hamesh1
8👍4👎3
از متن:
حملهٔ اسرائیل و مغالطهٔ «انگولک»

در روایت اول (شروع نزاع از سوی ایران و حق اسرائیل برای دفاع از موجودیت خود) بسیاری از پدیده‌ها بی‌پاسخ می‌ماند و از اساس غایب‌اند. مثل شروع این تنازع از پیش از انقلاب، مثل ادعای هراس‌افکنِ ساخت سلاح اتمی حتی در سال‌های آغازین انقلاب و تکرار مکرر نزدیکیِ ایران به دستیابی به بمب در طی نزدیک به سی‌سال، مثل چشم‌پوشی از «انگولک‌»های «عملی» ترور دانشمندان و تخریب‌های مکرر در ایران از سوی اسرائیل و اولویت‌دادن به شعارهای زبانی و روزشمارهای تبلیغاتیِ نابودی اسرائیل از سوی ایران، مثل ندیدن ایده‌هایی نظیر «اسرائیل بزرگ» و ضرورت‌های ژئوپولوتیک اسرائیل، مثل ندیدن «مسئلهٔ ایران» در کنار مسئلهٔ عراق و افغانستان و لیبی و سودان و حتی مصر و ترکیه در طرح‌های استعماری، مثل نقش خروج غیرقانونی ترامپ از توافق برجام و جنگ در میانهٔ حضور ایران در مذاکراتی دیگر، مثل استانداردهای دوگانهٔ غربی‌ها در برابر حملهٔ پیش‌دستانه در دو مثال اسرائیل به ایران و روسیه به اوکراین، مثل ناتوانی در توجیه قانونی تجاوز اسرائیل به ایران با توسل به «حق دفاع مشروع» منطبق بر مادهٔ ۵۱ منشور سازمان ملل (حتی به گواه گزارش خدمات علمی مجلس فدرال آلمان، به‌عنوان متحد بی‌قید‌وشرط اسرائیل).

متن کامل را در اینجا بخوانید:
حملهٔ اسرائیل و مغالطهٔ «انگولک»

#یادداشت
@Hamesh1
👍7👎2👏2🤔1
مقاله‌ای از نیکلای ساینای [به آلمانی زینای] (استاد مطالعات قرآنی آکسفورد) را می‌خوانم. نزدیک دو ساعت از صفحهٔ چهار پیش نرفته‌ام! به چه علت؟ وفور پی‌نوشت‌ها و ارجاعات به مقاله‌ها و کتاب‌های مرتبط. به هر یک سر می‌زنم و تورقی می‌کنم؛ که شبکه در شبکه، هر کتاب یا مقاله پنجره‌ای جدید به کلی مطلب و مقاله و کتاب دیگر است.

جدای از حیرت مداوم و همیشگی از میزان فراوانِ انتشار مقاله و کتاب در موضوع مطالعات قرآنی در فضای دانشگاهی جهان، هر بار نوشته یا کتابی از نیکلای ساینای می‌خوانم، از وسعت مطالعه و تتبع او حیرت می‌کنم. کارهایش گویی نه به دست یک‌نفر، که از سوی تیمی پژوهشی نوشته شده. به همهٔ دوستان که علاقه‌مند به این حوزه هستند، توصیهٔ جدی می‌کنم که هر چه از ساینای را می‌یابند، مثل تشنه‌ای در صحرا، در مطالعه بگیرند. هم اصل آثارش نبوغ‌آمیز و گسترده است، هم از انباشتگیِ ارجاع و معرفی مقاله و کتاب، نوعی دستیار تحقیقی به حساب می‌آید.

#خرده‌نوشت‌ها
@Hamesh1
👍6👏3
اینها فقط کتاب‌هایی است که همین امروز (چندین مقاله به کنار)، حین خواندن مقالهٔ ساینای، یافتم و تورق کردم. مبالغه نیست اگر بگوییم روزی نیست که در مرز علم مطالعات قرآنی در فضای آکادمیک، کتابی این‌چنین در عرصهٔ جهانی منتشر نشود.

@Hamesh1
8
2025/07/12 23:34:16
Back to Top
HTML Embed Code: