ديدبان آزار
Photo
🔹علیه احکام اعدام وریشه مرادی و پخشان عزیزی
🔹کبوتران سرزمین زخمی
نویسنده: هستی امیری
مینویسد حکم جوانا ابلاغ شد، اعدام. دوباره نگاه میکنم. مینویسم لعنت و کلمه کم میآورم. گوشی را که بالا و پایین میکنم اسم و عکسش همهجا تکرار میشود. این لحظات همهچیز درباره حکم اوست. در یک خط خبر از صدور حکم اعدام دادهاند. در یک جمله حکم قتل او را صادر کردهاند. ناتوانی تمام بدنم را میگیرد. آنچه در این جهان بیارزش شده جان آدمی است. همسرنوشتی زنان کورد بند زنان حالا در حکمشان هم نمایان شده است. چند ماه قبل پخشان عزیزی و حالا وریشه مرادی به اعدام محکوم شدند.
درباره روند رسیدگی پرونده ایرادات بسیاری وجود دارد اما بعد از یک سال و سه ماه جنگ روانی، آزار و شکنجه و محرومیت از ملاقات و حقوق اولیه، انتظار برخورد قانونی و عادلانه منطقی نیست مخصوصا که اگر از پیرامون آمده باشی به اسارت در مرکز. هرچند باید تاکید کنیم قوانین موجود خود منشا ناعدالتی قضایی هستند و اساسا انتظار عدالت و رسیدگی عادلانه از اجرای تاموتمام قوانین موجود امری بیجا است. مخالفت با صدور حکم اعدام اگر از روند رسیدگی آغاز شود نهایتا در جایی به دفاع از اعدام معترف خواهد شد. دقیقا در جایی که رسیدگی را قانونی و عادلانه ببیند ناگزیر به اعدام روی خواهد آورد.
حکم اعدام برای هرکس و با هرجرمی حتی به موجب قانون و دادگاهی صالح بیعدالتی محض است. اعدام مسئلهای حقوقی و قضایی نیست که به مواد خام و بیجان قانونی استناد کنیم بلکه امری تماما سیاسی است. استدلال قضایی البته در جایی که افراد خط و منش سیاسی محکوم به اعدام را قبول ندارند بیشتر نمایان میشود. چرا که هویت سیاسی محکوم قابل مصادره و انکار نیست. استدلالِ ایرادات در روند رسیدگی دقیقا به ما نشان میدهد که نه محکوم به اعدام حیاتش مسئله است و نه فلسفه وجودی اعدام، بلکه عدم رعایت حقوق متهم از سوی دادگاه و در حقیقت نمایش ناقص قضایی دادگاه است که مسئله شده است و مثلا اگر قاضی شعبه ۱۵ به وریشه و وکلا اجازه دفاع میداد برای ما چه معنیای میداد؟
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2381/
@harasswatch
🔹کبوتران سرزمین زخمی
نویسنده: هستی امیری
مینویسد حکم جوانا ابلاغ شد، اعدام. دوباره نگاه میکنم. مینویسم لعنت و کلمه کم میآورم. گوشی را که بالا و پایین میکنم اسم و عکسش همهجا تکرار میشود. این لحظات همهچیز درباره حکم اوست. در یک خط خبر از صدور حکم اعدام دادهاند. در یک جمله حکم قتل او را صادر کردهاند. ناتوانی تمام بدنم را میگیرد. آنچه در این جهان بیارزش شده جان آدمی است. همسرنوشتی زنان کورد بند زنان حالا در حکمشان هم نمایان شده است. چند ماه قبل پخشان عزیزی و حالا وریشه مرادی به اعدام محکوم شدند.
درباره روند رسیدگی پرونده ایرادات بسیاری وجود دارد اما بعد از یک سال و سه ماه جنگ روانی، آزار و شکنجه و محرومیت از ملاقات و حقوق اولیه، انتظار برخورد قانونی و عادلانه منطقی نیست مخصوصا که اگر از پیرامون آمده باشی به اسارت در مرکز. هرچند باید تاکید کنیم قوانین موجود خود منشا ناعدالتی قضایی هستند و اساسا انتظار عدالت و رسیدگی عادلانه از اجرای تاموتمام قوانین موجود امری بیجا است. مخالفت با صدور حکم اعدام اگر از روند رسیدگی آغاز شود نهایتا در جایی به دفاع از اعدام معترف خواهد شد. دقیقا در جایی که رسیدگی را قانونی و عادلانه ببیند ناگزیر به اعدام روی خواهد آورد.
حکم اعدام برای هرکس و با هرجرمی حتی به موجب قانون و دادگاهی صالح بیعدالتی محض است. اعدام مسئلهای حقوقی و قضایی نیست که به مواد خام و بیجان قانونی استناد کنیم بلکه امری تماما سیاسی است. استدلال قضایی البته در جایی که افراد خط و منش سیاسی محکوم به اعدام را قبول ندارند بیشتر نمایان میشود. چرا که هویت سیاسی محکوم قابل مصادره و انکار نیست. استدلالِ ایرادات در روند رسیدگی دقیقا به ما نشان میدهد که نه محکوم به اعدام حیاتش مسئله است و نه فلسفه وجودی اعدام، بلکه عدم رعایت حقوق متهم از سوی دادگاه و در حقیقت نمایش ناقص قضایی دادگاه است که مسئله شده است و مثلا اگر قاضی شعبه ۱۵ به وریشه و وکلا اجازه دفاع میداد برای ما چه معنیای میداد؟
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2381/
@harasswatch
دیدبان آزار
کبوتران سرزمین زخمی
وریشه مرادی اعتصاب غذا کرد تا صدایی باشد در این آهنگ ناموزون اخبار موجود علیه اعدام و حالا خود محکوم به اعدام شده است. وریشه زنی کورد است، علیه داعش در کوبانی جنگیده و آثار جنگ بر بدنش هنوز باقی است. جنگ را دیده و مبارزه را زندگی کرده است. سربریدن
«بیاید امشب را شب ساحرهها نامگذاری کنیم. بیاید امشب را به سوگواری بگذرانیم: به یاد تمام زنانی که قربانی زنکشی شدهاند، تمام آنها که مردهاند، زندانیاند، در نهادهای روانپزشکیاند، مورد تجاوز قرار گرفتهاند، خلاف میلشان عقیم گشتهاند، وحشیانه تحت خشونتاند. و بیایید امشب زندگیهایمان را وقف گسترش خواهرانگی انقلابی کنیم، وقف استراتژیهای سیاسی و کنشهای فمینیستی، آنچه که خشونت ویرانگر علیهمان را در تمام دوران پایان خواهد داد.»
از کتاب «خونِ ما»، فصل سوم: به یاد ساحرهها، نوشته آندریا دورکین
از کتاب «خونِ ما»، فصل سوم: به یاد ساحرهها، نوشته آندریا دورکین
ديدبان آزار
Video
🔹کابوس خشونت، شرم از بیان رنج شخصی و ملی
آنچه مشاهده میکنید بریدههایی از سخنان مایا العمار از لبنان، در پنل همبستگی فراملی است که ۸ مارس گذشته در دیدبانآزار برگزار شد، زمانی که اسرائیل هنوز به بیروت حمله نکرده بود و سایه ترس و تهدید از چنین حملههای شدیدی را بر لبنان انداخته بود. ویدئوی کامل ارائه او در یوتیوب دیدبانآزار در دسترس است. گزارش مهسا غلامعلیزاده(منتشرشده در رادیوزمانه
) از ارائه او:
مایا روزنامهنگار، نویسندهی فمینیست و متخصص ارتباطات است که توانسته کمپینهای رسانهای فمینیستی بسیاری را در رابطه با خشونت خانگی، ازدواج کودکان و سایر مسائل ترتیب دهد. او در حال حاضر میزبان یک برنامهی ویدیویی با عنوان «NOUN» است. مایا به وضعیت جنگی میان لبنان و اسرائیل اشاره کرد و این بلاتکلیفی را وحشتناک دانست؛ اینکه هیچ صبحی در لبنان با اطمینان از صلح، شب نمیشود. او به موضوع احساسِ شرم از بیان رنجِ شخصی و ملی اشاره کرد. لبنان و فلسطین هر دو در حال جنگ و مبارزه با اسرائیل هستند. اما در وضعیت فعلی غزه، گفتن از رنجِ لبنان به آدمها احساس شرم میدهد.
مایا این احساس شرم را هم برآمده از سرکوب و سلطه توصیف کرد؛ اینکه رژیمهای سرکوب همواره این احساس گناه را به ما منتقل میکنند که رنجِ ما هنوز بهاندازهی رنجِ دیگری دراماتیک و خارج از تحمل نیست که بخواهیم مطرحش کنیم. اما مسئله به قول مایا دقیقاً همینجاست که اگر مدام قرار بر قیاس باشد که چه زمانی و چه کسانی درد و رنج بیشتری را تاب میآورند، اساسا هیچ سرکوبی روایت نخواهد شد. مایا از سرکوبِ بیسابقهی فعالین فمینیست و کوییر در هفتههای منتهی به ۷ اکتبر گفت؛ توقیف و تعلیق و بازداشت هر مکان و هر شخصی که بهنوعی از پرچمِ رنگینکمانِ کوییر استفاده میکرد. آنقدر این سرکوبها در داخل محلات و توسط افرادی غیررسمی شدت داشت و دارد که بهقولِ او احتمالِ توقیفِ رنگینکمان آسمان هم میرود اگر امکانی برای رسیدن به آسمان باشد! مایا نیز مثل سایر سخنرانان به این تضادِ برساختهی رژیمهای سرکوب اشاره کرد. اینکه حمایت از غزه و فلسطین چطور به تصرفِ دولتهای سرکوبگر داخلی درآمده است و از این طریق امکان همبستگی فراملی و جهانیِ گروههای تحت سلطه را از بین برده است. مایا اشتباه مبارزان نسلهای گذشته را همین حفظ فاصله از خشونتهای منطقهای و جهانی دانست با این بهانه که میخواستند با دشمن داخلی مبارزه کنند.
@harasswatch
آنچه مشاهده میکنید بریدههایی از سخنان مایا العمار از لبنان، در پنل همبستگی فراملی است که ۸ مارس گذشته در دیدبانآزار برگزار شد، زمانی که اسرائیل هنوز به بیروت حمله نکرده بود و سایه ترس و تهدید از چنین حملههای شدیدی را بر لبنان انداخته بود. ویدئوی کامل ارائه او در یوتیوب دیدبانآزار در دسترس است. گزارش مهسا غلامعلیزاده(منتشرشده در رادیوزمانه
) از ارائه او:
مایا روزنامهنگار، نویسندهی فمینیست و متخصص ارتباطات است که توانسته کمپینهای رسانهای فمینیستی بسیاری را در رابطه با خشونت خانگی، ازدواج کودکان و سایر مسائل ترتیب دهد. او در حال حاضر میزبان یک برنامهی ویدیویی با عنوان «NOUN» است. مایا به وضعیت جنگی میان لبنان و اسرائیل اشاره کرد و این بلاتکلیفی را وحشتناک دانست؛ اینکه هیچ صبحی در لبنان با اطمینان از صلح، شب نمیشود. او به موضوع احساسِ شرم از بیان رنجِ شخصی و ملی اشاره کرد. لبنان و فلسطین هر دو در حال جنگ و مبارزه با اسرائیل هستند. اما در وضعیت فعلی غزه، گفتن از رنجِ لبنان به آدمها احساس شرم میدهد.
مایا این احساس شرم را هم برآمده از سرکوب و سلطه توصیف کرد؛ اینکه رژیمهای سرکوب همواره این احساس گناه را به ما منتقل میکنند که رنجِ ما هنوز بهاندازهی رنجِ دیگری دراماتیک و خارج از تحمل نیست که بخواهیم مطرحش کنیم. اما مسئله به قول مایا دقیقاً همینجاست که اگر مدام قرار بر قیاس باشد که چه زمانی و چه کسانی درد و رنج بیشتری را تاب میآورند، اساسا هیچ سرکوبی روایت نخواهد شد. مایا از سرکوبِ بیسابقهی فعالین فمینیست و کوییر در هفتههای منتهی به ۷ اکتبر گفت؛ توقیف و تعلیق و بازداشت هر مکان و هر شخصی که بهنوعی از پرچمِ رنگینکمانِ کوییر استفاده میکرد. آنقدر این سرکوبها در داخل محلات و توسط افرادی غیررسمی شدت داشت و دارد که بهقولِ او احتمالِ توقیفِ رنگینکمان آسمان هم میرود اگر امکانی برای رسیدن به آسمان باشد! مایا نیز مثل سایر سخنرانان به این تضادِ برساختهی رژیمهای سرکوب اشاره کرد. اینکه حمایت از غزه و فلسطین چطور به تصرفِ دولتهای سرکوبگر داخلی درآمده است و از این طریق امکان همبستگی فراملی و جهانیِ گروههای تحت سلطه را از بین برده است. مایا اشتباه مبارزان نسلهای گذشته را همین حفظ فاصله از خشونتهای منطقهای و جهانی دانست با این بهانه که میخواستند با دشمن داخلی مبارزه کنند.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹مردانی محترم و متجاوز
یکی از مردان متجاوز در پرونده ژیزل پلیکو، که طی چهار سال، شش بار در حالت بیهوشی به او تجاوز کرده است، پیشنهاد داده بود که به مادر خودش هم داروی بیهوشی بخورانند و به او تجاوز کنند. چارلی ۳۰ساله، یکی از ۵۱ مردی است که در بازه سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۰ به دعوت و همراه دومینیک پلیکو همسر ژیزل، به او در حالت بیهوشی تجاوز کرده است. دومینیک پلیکو قرص خواب و داروی ضداضطراب را در غذای همسرش میریخت و او را بیهوش میکرد. در ماه نوامبر سال ۲۰۲۲، پلیس ژیزل را احضار کرد و به او اطلاع میدهد که در کامپیوتر همسرش فایلی پیدا کرده که از تجاوزهای مکرر به او در خانه خودش پرده برمیدارد.
چارلی اولینباری که به ژیزل تجاوز کرد ۲۲ سال داشت. ژیزل در آن زمان ۶۲ساله بود. او و دومینیک پلیکو حتی در شب تولد ۶۶سالگی ژیزل هم او را مورد تجاوز قرار دادند، در تخت خودش و در حالت بیهوشی. او اتهام تجاوز را انکار کرده و گفته قصد تجاوز نداشته است. اما ویدئوهای موجود از مکالمات دومینیک و چارلی، نشان میدهد که این دو برای داروخوراندن به مادر چارلی و بیهوشکردن او برنامهریزی میکنند. چارلی حتی تاریخ و آدرسی را برای این برنامه مشخص میکند. هر دو مرد در دادگاه گفتهاند که نیت تجاوز به مادر چارلی را عملی نکردهاند. چارلی ادعا میکند از ترس دومینیک این پیشنهاد را داده چون او پرسیده بوده که آیا زنان دیگری در ذهن داری که دلت بخواهد به آنها تجاوز کنی یا شاهد مورد تجاوز قرارگرفتن آنها باشی؟
اکثریت متهمان این پرونده ادعا کردهاند که نمیدانستند کاری که میکنند تجاوز است. آنها میگویند دومینیک دروغ میگفته که همسرش خودش را به خواب زده، و این بخشی از بازی جنسی آنهاست و او به این رابطه جنسی رضایت دارد. ویدئوها ژیزل را کاملا بیهوش نشان میدهد که هیچ تکانی نمیخورد و حتی با صدای بلند خروپف میکند. یکی دیگر از متهمان به نام پاتریس، پس از یک ساعت وقت گذراندن در اتاق ژیزل و تجاوز به او به دومینیک میگوید: «به نظر میرسد همسرت واقعا خواب است»، دومینیک جواب میدهد که به او قرص خورانده، و بارها این کار را انجام داده و سپس ژیزل را به دست مردان دیگر داده است. پاتریس میگوید: «تو مریضی» و خانه را ترک میکند، اما هرگز سراغ پلیس نمیرود و موضوع را گزارش نمیکند: «من یه برقکار محترم در محلهام هستم و نمیخواستم وقتم را در ایستگاه پلیس هدر بدهم.» چند تن از زنان اطراف پاتریس در دادگاه در حمایت از او شهادت دادند و گفتند که او همواره مردی نرمخو و دوستداشتنی بوده است و تجاوز از او برنمیآید.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2382/
@harasswatch
یکی از مردان متجاوز در پرونده ژیزل پلیکو، که طی چهار سال، شش بار در حالت بیهوشی به او تجاوز کرده است، پیشنهاد داده بود که به مادر خودش هم داروی بیهوشی بخورانند و به او تجاوز کنند. چارلی ۳۰ساله، یکی از ۵۱ مردی است که در بازه سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۰ به دعوت و همراه دومینیک پلیکو همسر ژیزل، به او در حالت بیهوشی تجاوز کرده است. دومینیک پلیکو قرص خواب و داروی ضداضطراب را در غذای همسرش میریخت و او را بیهوش میکرد. در ماه نوامبر سال ۲۰۲۲، پلیس ژیزل را احضار کرد و به او اطلاع میدهد که در کامپیوتر همسرش فایلی پیدا کرده که از تجاوزهای مکرر به او در خانه خودش پرده برمیدارد.
چارلی اولینباری که به ژیزل تجاوز کرد ۲۲ سال داشت. ژیزل در آن زمان ۶۲ساله بود. او و دومینیک پلیکو حتی در شب تولد ۶۶سالگی ژیزل هم او را مورد تجاوز قرار دادند، در تخت خودش و در حالت بیهوشی. او اتهام تجاوز را انکار کرده و گفته قصد تجاوز نداشته است. اما ویدئوهای موجود از مکالمات دومینیک و چارلی، نشان میدهد که این دو برای داروخوراندن به مادر چارلی و بیهوشکردن او برنامهریزی میکنند. چارلی حتی تاریخ و آدرسی را برای این برنامه مشخص میکند. هر دو مرد در دادگاه گفتهاند که نیت تجاوز به مادر چارلی را عملی نکردهاند. چارلی ادعا میکند از ترس دومینیک این پیشنهاد را داده چون او پرسیده بوده که آیا زنان دیگری در ذهن داری که دلت بخواهد به آنها تجاوز کنی یا شاهد مورد تجاوز قرارگرفتن آنها باشی؟
اکثریت متهمان این پرونده ادعا کردهاند که نمیدانستند کاری که میکنند تجاوز است. آنها میگویند دومینیک دروغ میگفته که همسرش خودش را به خواب زده، و این بخشی از بازی جنسی آنهاست و او به این رابطه جنسی رضایت دارد. ویدئوها ژیزل را کاملا بیهوش نشان میدهد که هیچ تکانی نمیخورد و حتی با صدای بلند خروپف میکند. یکی دیگر از متهمان به نام پاتریس، پس از یک ساعت وقت گذراندن در اتاق ژیزل و تجاوز به او به دومینیک میگوید: «به نظر میرسد همسرت واقعا خواب است»، دومینیک جواب میدهد که به او قرص خورانده، و بارها این کار را انجام داده و سپس ژیزل را به دست مردان دیگر داده است. پاتریس میگوید: «تو مریضی» و خانه را ترک میکند، اما هرگز سراغ پلیس نمیرود و موضوع را گزارش نمیکند: «من یه برقکار محترم در محلهام هستم و نمیخواستم وقتم را در ایستگاه پلیس هدر بدهم.» چند تن از زنان اطراف پاتریس در دادگاه در حمایت از او شهادت دادند و گفتند که او همواره مردی نرمخو و دوستداشتنی بوده است و تجاوز از او برنمیآید.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2382/
@harasswatch
دیدبان آزار
مردان «محترم» متجاوز
یکی از مردان متجاوز در پرونده ژیزل پلیکو، که طی چهار سال، شش بار در حالت بیهوشی به او تجاوز کرده است، پیشنهاد داده بود که به مادر خودش هم داروی بیهوشی بخورانند و به او تجاوز کنند. چارلی 30ساله، یکی از 51 مردی است که در بازه سالهای 2011 تا 2020 به د
ديدبان آزار
Photo
🔹«تو برای ما همان عقاب سربلندی»
نویسنده: ناشناس
«مواجهه» کلمهای بنیادین است؛ این را چند روز پیش به یکی از دوستانم میگفتم. مواجهه با کسی، فضایی یا مکانی و پا گذاشتن از عالم ذهنی و عینیت یافتگی «چیزها» دست تو را میگیرد میاندازد توی حقیقتی که روزی فکرش را هم نمیکردی آن را زندگی کنی. حقیقتی مثل زیستن زیر یک سقف با یک «اعدامی»؛ کارهای روزمره را کردن با یک «اعدامی»، خندیدن و گریستن با یک «اعدامی»، سرود خواندن با یک «اعدامی».
چند ماه از آمدنشان به بند نسوان گذشته بود که آزاد شدم. آنها پشت سر من ایستاده بودند و سرود آزادی میخواندند. موقع خداحافظی بهرسم همه زندانیها که از اندک داشتههایشان به همبندیها میبخشند، عطرم را برداشتم و رفتم پیش «جوانا» که اکنون بیرون از زندان به «وریشه» معروف است. همیشه از کنارش که رد میشدم میگفت: «تو همیشه بوی خوبی میدی، اسمت عطرت چیه؟» و من میگفتم: «من عاشق عطرم، اینو همه دوستام میدونن.» وقتی موقع رفتن عطرم را به او دادم، چشمانش خندید و بغلم کرد. گفتم زود میآیی بیرون، دستدردست پخشان و آنوقت با هم عطرهای زیادی را بو خواهیم کرد. آنموقع هنوز خبری از حکم اعدام نبود. یعنی من که با پخشان والیبال بازی میکردم، یا با جوانا از کنگفو -که خوب بلدش بود- حرف میزدیم و بعد میگفتم «رقص کوردی یادم بده»، آنموقع نمیدانستم که دارم با دو «محکوم به اعدام» روز را شب میکنم.
یک روز دفتری از بیرون زندان به دستم رسید که نشانی از کوردستان داشت؛ بارها آن را ورق زدم اما نمیتوانستم چیزی در آن بنویسم. یک شب حوالی ساعت ۱۱، یک ساعت مانده به خاموشی بند، همان ساعتی که زندانیها تندتند چای میخورند و تند و تند حرف میزنند تا ساعت ۱۲ به تختشان بروند و بند در سکوت فرو رود، پخشان و جوانا سر میزِ معروف به میزِ نسرین جون (نسرین خضر جوادی) نشسته بودند و حرف میزدند.
دفترم را بردم و بیمقدمه نشستم. معمولا این کار را نمیکردم؛ گذاشته بودم صمیمیت خودش راهی پیدا کند میانمان. انگار آنشب وقتش بود؛ دفترم را بردم و از داستان آن گفتم. گفتم میخواهم در این دفتر بنویسم، اما نمیتوانم. جوانا دفتر را گرفت، بو کرد و گفت «من برایت مینویسم و تو بعد از آن شروع کن» و نوشت:
لای هه لۆی به رزه فری برزه مژی چون بژی شرطه نه وه ک چه نده بژی
ژینی کۆرت و بۆئەلویی مردن نه ک په نا بو قه لی رو ره ش بردن
قهل ههزار ساڵ ژیا بهم تهرزه بهڵام ئێستا ههڵۆ سهر بهرزه
در نزد عقاب بلندپرواز آسمانها، چگونه زیستن مهم است، نه چه اندازه زیستن
کوتاه زندگیکردن و مثل عقاب مردن، نه به کلاغ روسیاه روآوردن
کلاغ به این شیوه زندگی کرد
اما الان عقاب سربلند است
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2383/
@harasswatch
نویسنده: ناشناس
«مواجهه» کلمهای بنیادین است؛ این را چند روز پیش به یکی از دوستانم میگفتم. مواجهه با کسی، فضایی یا مکانی و پا گذاشتن از عالم ذهنی و عینیت یافتگی «چیزها» دست تو را میگیرد میاندازد توی حقیقتی که روزی فکرش را هم نمیکردی آن را زندگی کنی. حقیقتی مثل زیستن زیر یک سقف با یک «اعدامی»؛ کارهای روزمره را کردن با یک «اعدامی»، خندیدن و گریستن با یک «اعدامی»، سرود خواندن با یک «اعدامی».
چند ماه از آمدنشان به بند نسوان گذشته بود که آزاد شدم. آنها پشت سر من ایستاده بودند و سرود آزادی میخواندند. موقع خداحافظی بهرسم همه زندانیها که از اندک داشتههایشان به همبندیها میبخشند، عطرم را برداشتم و رفتم پیش «جوانا» که اکنون بیرون از زندان به «وریشه» معروف است. همیشه از کنارش که رد میشدم میگفت: «تو همیشه بوی خوبی میدی، اسمت عطرت چیه؟» و من میگفتم: «من عاشق عطرم، اینو همه دوستام میدونن.» وقتی موقع رفتن عطرم را به او دادم، چشمانش خندید و بغلم کرد. گفتم زود میآیی بیرون، دستدردست پخشان و آنوقت با هم عطرهای زیادی را بو خواهیم کرد. آنموقع هنوز خبری از حکم اعدام نبود. یعنی من که با پخشان والیبال بازی میکردم، یا با جوانا از کنگفو -که خوب بلدش بود- حرف میزدیم و بعد میگفتم «رقص کوردی یادم بده»، آنموقع نمیدانستم که دارم با دو «محکوم به اعدام» روز را شب میکنم.
یک روز دفتری از بیرون زندان به دستم رسید که نشانی از کوردستان داشت؛ بارها آن را ورق زدم اما نمیتوانستم چیزی در آن بنویسم. یک شب حوالی ساعت ۱۱، یک ساعت مانده به خاموشی بند، همان ساعتی که زندانیها تندتند چای میخورند و تند و تند حرف میزنند تا ساعت ۱۲ به تختشان بروند و بند در سکوت فرو رود، پخشان و جوانا سر میزِ معروف به میزِ نسرین جون (نسرین خضر جوادی) نشسته بودند و حرف میزدند.
دفترم را بردم و بیمقدمه نشستم. معمولا این کار را نمیکردم؛ گذاشته بودم صمیمیت خودش راهی پیدا کند میانمان. انگار آنشب وقتش بود؛ دفترم را بردم و از داستان آن گفتم. گفتم میخواهم در این دفتر بنویسم، اما نمیتوانم. جوانا دفتر را گرفت، بو کرد و گفت «من برایت مینویسم و تو بعد از آن شروع کن» و نوشت:
لای هه لۆی به رزه فری برزه مژی چون بژی شرطه نه وه ک چه نده بژی
ژینی کۆرت و بۆئەلویی مردن نه ک په نا بو قه لی رو ره ش بردن
قهل ههزار ساڵ ژیا بهم تهرزه بهڵام ئێستا ههڵۆ سهر بهرزه
در نزد عقاب بلندپرواز آسمانها، چگونه زیستن مهم است، نه چه اندازه زیستن
کوتاه زندگیکردن و مثل عقاب مردن، نه به کلاغ روسیاه روآوردن
کلاغ به این شیوه زندگی کرد
اما الان عقاب سربلند است
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2383/
@harasswatch
دیدبان آزار
«تو برای ما همان عقاب سربلندی»
شنیدهام محکمند؛ حتی همان روزهای لعنتی که حکمشان را ابلاغ کردند هم محکم بودهاند. شنیدهام جوانا اینروزها بیشتر غصه نرگس را میخورد تا خودش، که با پای جراحی شده به بند برگردانده شده و نمیتواند از تخت پایین بیاید.
ديدبان آزار
Photo
.
🔹چراغهای فروزان روزهای سخت
در روز جهانی کودک، به یاد #سروناز_احمدی و #سمانه_اصغری کنشگران حقوق زنان و فعالان حقوق کودک هستیم که در جنبش #زن_زندگی_آزادی بازداشت شدند و دوران حبس ناعادلانه خود را در بند زنان زندان اوین میگذرانند.
دو برش از یادداشتهای منتشرشده در دیدبان آزار درباره سمانه و سروناز:
سروناز فعال حقوق کودک است و این روزها در زندان دارد پایاننامهاش را در همین حوزه درباره کودکان دارای والدین زندانی مینویسد. او در نامهای نوشته بود: «برای من بیرون از اینجا، کودکان افغانستانی، کودکان کار، کودکان مبتلا به اختلالات روان و کودکان مبتلا به سرطان بودند. اینجا هم کودکان مادران زندانی و کودکان جنگزدهایاند که در اخبار یکطرفه میبینمشان. بیرون از اینجا وحید بود، اینجا رونیکا هست. اینجا باید به مادرش بگویم در کتابهای مددکاری اجتماعیام نوشته باید با کودک صادق بود، وقتی که میپرسد «مامان کی برمیگردی؟» باید با زبان ساده با کودک صحبت کرد؛ مثلاً باید بگویی پنج تولد دیگرت که بگذرد برمیگردم خانه». او در نامهای دیگر از کودکان جنگ نوشته بود: «اینجا دارم کتاب مددکاری دیگری میخوانم درباره کودکان و جنگ. یادم میدهد که به کودکان جنگزده آموزش دهم چطور فرونپاشند وقتی بوی باروت، بوی بدنهای سوخته در سرشان میپیچد، یا چه کار کنند وقتی ناگهان با بدنهای کوچکشان، حس میکنند که الان است یک بار دیگر زیر آوار خانهای دفن شوند. احساس دفنشدن برای هرشانهای سنگین است. چه برسد به کودکی که حتی نمیداند مرز را چطور مینویسند. هیچ کودکی با مرزهایش متولد نمیشود.»
امروز، در میان دیوارهای سرد و سخت زندان، قلبی میتپد که تجسم عینی این خواهرانگی است. قلبی که برای هر تپشش، صدایی خاموش را فریاد میزند، همراه زنی میشود و خستگیناپذیر برای هر تغییری ولو اندک تلاش میکند و خواب کودکانی آزاد و رها را بر دیوارهای شهر میکشد. سمانه خواهر من و نه فقط خواهر من، خواهر ما، خواهر برای هرکسی که او را میشناسد. او مصداق بارز خواهرانگی است، کسی که نه فقط برای نزدیکانش، بلکه برای هر کسی، گوش و همراه و همدل است. پابهپای هر کسی اشک میریزد، از ته دل میخندد، فریاد میشود، پای پیمودن خیابانهای شهر میشود، مشت اعتراض در خیابان و زندان میشود. همیشه هست، برای همه، تاروپودش متعهد به عشق و آزادی و برابریست. سمانه، نمادی از خواهرانگی، مقاومت و امید است؛ برای من و خیلی از ما برای بسیاری از زنان و کودکان، چراغی فروزان در روزهای سخت و نویدبخش صبحی روشن است.
@harasswatch
🔹چراغهای فروزان روزهای سخت
در روز جهانی کودک، به یاد #سروناز_احمدی و #سمانه_اصغری کنشگران حقوق زنان و فعالان حقوق کودک هستیم که در جنبش #زن_زندگی_آزادی بازداشت شدند و دوران حبس ناعادلانه خود را در بند زنان زندان اوین میگذرانند.
دو برش از یادداشتهای منتشرشده در دیدبان آزار درباره سمانه و سروناز:
سروناز فعال حقوق کودک است و این روزها در زندان دارد پایاننامهاش را در همین حوزه درباره کودکان دارای والدین زندانی مینویسد. او در نامهای نوشته بود: «برای من بیرون از اینجا، کودکان افغانستانی، کودکان کار، کودکان مبتلا به اختلالات روان و کودکان مبتلا به سرطان بودند. اینجا هم کودکان مادران زندانی و کودکان جنگزدهایاند که در اخبار یکطرفه میبینمشان. بیرون از اینجا وحید بود، اینجا رونیکا هست. اینجا باید به مادرش بگویم در کتابهای مددکاری اجتماعیام نوشته باید با کودک صادق بود، وقتی که میپرسد «مامان کی برمیگردی؟» باید با زبان ساده با کودک صحبت کرد؛ مثلاً باید بگویی پنج تولد دیگرت که بگذرد برمیگردم خانه». او در نامهای دیگر از کودکان جنگ نوشته بود: «اینجا دارم کتاب مددکاری دیگری میخوانم درباره کودکان و جنگ. یادم میدهد که به کودکان جنگزده آموزش دهم چطور فرونپاشند وقتی بوی باروت، بوی بدنهای سوخته در سرشان میپیچد، یا چه کار کنند وقتی ناگهان با بدنهای کوچکشان، حس میکنند که الان است یک بار دیگر زیر آوار خانهای دفن شوند. احساس دفنشدن برای هرشانهای سنگین است. چه برسد به کودکی که حتی نمیداند مرز را چطور مینویسند. هیچ کودکی با مرزهایش متولد نمیشود.»
امروز، در میان دیوارهای سرد و سخت زندان، قلبی میتپد که تجسم عینی این خواهرانگی است. قلبی که برای هر تپشش، صدایی خاموش را فریاد میزند، همراه زنی میشود و خستگیناپذیر برای هر تغییری ولو اندک تلاش میکند و خواب کودکانی آزاد و رها را بر دیوارهای شهر میکشد. سمانه خواهر من و نه فقط خواهر من، خواهر ما، خواهر برای هرکسی که او را میشناسد. او مصداق بارز خواهرانگی است، کسی که نه فقط برای نزدیکانش، بلکه برای هر کسی، گوش و همراه و همدل است. پابهپای هر کسی اشک میریزد، از ته دل میخندد، فریاد میشود، پای پیمودن خیابانهای شهر میشود، مشت اعتراض در خیابان و زندان میشود. همیشه هست، برای همه، تاروپودش متعهد به عشق و آزادی و برابریست. سمانه، نمادی از خواهرانگی، مقاومت و امید است؛ برای من و خیلی از ما برای بسیاری از زنان و کودکان، چراغی فروزان در روزهای سخت و نویدبخش صبحی روشن است.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹هفت سال و هفت ماه حبس برای عاطفه رنگریز؛ بدنی مبارز در میدانی از خشونتها
نویسنده: سبا معمار
در آستانه ۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان، وقتی زنان در سراسر جهان به خیابانها میآیند تا به زنکشی، تجاوز، تعرض، سرکوب و خشونت اعتراض کنند؛ پژوهشگر و کنشگر حقوق زنان به هفت سال و هفت ماه حبس دیگر و دو سال ممنوعیت فعالیت در فضای مجازی محکوم شده است. در حالی که با تمدید مرخصی او برای ادامه روند درمان نیز مخالفت شده است
عاطفه رنگریز را به اتهام تشکیل یک گروه تلگرامی برای ترجمه متون ورونیکا گاگو، فمینیست آرژانتینی محکوم کردهاند. آن هم درست در روزگاری که دسترسی به متون او برایمان حیاتیتر از همیشه است، وقتی خبر زنکشی هر روز خشمگینمان میکند و هر روز سوال «چه باید کرد» را برایمان برجسته میکند.
ورونیکا گاگو پژوهشگر-مبارزی است که از دل سالها مبارزه کلکتیو آرژانتینی «نه حتی یکی کمتر» در مبارزه با زنکشی، کتابی به نام «بینالملل فمینیستی: چطور همه چیز را تغییر دهیم» منتشر کرده است. گاگو فمینیستی است که چشماندازی وسیع برای فهم خشونت علیه زنان به دستمان میدهد، فمینیستی که ازمان دعوت میکند اشکال مختلف خشونت را به هم متصل کنیم:
«بازنگری در مفهومسازی خشونت جنسیتی، عنصر مهمی در جنبش فمینیستی سالهای اخیر بوده و به دو طریق پدیدار گشته است: اول، تعریفش را متکثر کردیم، یعنی به جای اینکه «فقط» از خشونت علیه زنان و بدنهای زنانهشده سخن بگوییم، آن را به دیگر اشکال خشونت متصل کردیم که بدون آنها نمیشد تشدید تاریخی خشونت را فهمید. [...] دوم، اشکال خشونت علیه زنان و بدنهای زنانهشده را میتوان از موقعیتهای مشخص، و نظر به بدنهای مشخص تحلیل کرد. از اینجاست که فهمی از خشونت تولید میشود که پدیداری کامل است و هر بدن به مثابه یک مسیر و تجربه، نقطه آغازی برای تولید نظرگاهی مشخص میشود.»
عاطفه رنگریز را نقطه اتصال بسیاری از خشونتها میشناسیم، بدن او که حالا به درمانهای جدی نیاز دارد، به راستی که نقطه آغازی برای تولید نظرگاههای ویژه است؛ بدنی مبارز در میدانی از خشونتها: خشونت جنسیتی، خشونت طبقاتی، خشونت اجتماعی و سیاسی و رسانهای و حتما بسیاری خشونتها که از آن بیخبریم.
درست در زمانی که به فعالان زنان بیشترین احتیاج را داریم تا برای خروج از راهی که منتهی است به کشتار زنان راهی بجوییم، خبر حکمهای طولانی برای آنها به گوش میرسد، آنهم به جرم اندیشیدن، به جرم جمعی اندیشیدن و به جرم تلاش برای دسترسپذیر ساختن اندیشهها.
@harasswatch
نویسنده: سبا معمار
در آستانه ۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان، وقتی زنان در سراسر جهان به خیابانها میآیند تا به زنکشی، تجاوز، تعرض، سرکوب و خشونت اعتراض کنند؛ پژوهشگر و کنشگر حقوق زنان به هفت سال و هفت ماه حبس دیگر و دو سال ممنوعیت فعالیت در فضای مجازی محکوم شده است. در حالی که با تمدید مرخصی او برای ادامه روند درمان نیز مخالفت شده است
عاطفه رنگریز را به اتهام تشکیل یک گروه تلگرامی برای ترجمه متون ورونیکا گاگو، فمینیست آرژانتینی محکوم کردهاند. آن هم درست در روزگاری که دسترسی به متون او برایمان حیاتیتر از همیشه است، وقتی خبر زنکشی هر روز خشمگینمان میکند و هر روز سوال «چه باید کرد» را برایمان برجسته میکند.
ورونیکا گاگو پژوهشگر-مبارزی است که از دل سالها مبارزه کلکتیو آرژانتینی «نه حتی یکی کمتر» در مبارزه با زنکشی، کتابی به نام «بینالملل فمینیستی: چطور همه چیز را تغییر دهیم» منتشر کرده است. گاگو فمینیستی است که چشماندازی وسیع برای فهم خشونت علیه زنان به دستمان میدهد، فمینیستی که ازمان دعوت میکند اشکال مختلف خشونت را به هم متصل کنیم:
«بازنگری در مفهومسازی خشونت جنسیتی، عنصر مهمی در جنبش فمینیستی سالهای اخیر بوده و به دو طریق پدیدار گشته است: اول، تعریفش را متکثر کردیم، یعنی به جای اینکه «فقط» از خشونت علیه زنان و بدنهای زنانهشده سخن بگوییم، آن را به دیگر اشکال خشونت متصل کردیم که بدون آنها نمیشد تشدید تاریخی خشونت را فهمید. [...] دوم، اشکال خشونت علیه زنان و بدنهای زنانهشده را میتوان از موقعیتهای مشخص، و نظر به بدنهای مشخص تحلیل کرد. از اینجاست که فهمی از خشونت تولید میشود که پدیداری کامل است و هر بدن به مثابه یک مسیر و تجربه، نقطه آغازی برای تولید نظرگاهی مشخص میشود.»
عاطفه رنگریز را نقطه اتصال بسیاری از خشونتها میشناسیم، بدن او که حالا به درمانهای جدی نیاز دارد، به راستی که نقطه آغازی برای تولید نظرگاههای ویژه است؛ بدنی مبارز در میدانی از خشونتها: خشونت جنسیتی، خشونت طبقاتی، خشونت اجتماعی و سیاسی و رسانهای و حتما بسیاری خشونتها که از آن بیخبریم.
درست در زمانی که به فعالان زنان بیشترین احتیاج را داریم تا برای خروج از راهی که منتهی است به کشتار زنان راهی بجوییم، خبر حکمهای طولانی برای آنها به گوش میرسد، آنهم به جرم اندیشیدن، به جرم جمعی اندیشیدن و به جرم تلاش برای دسترسپذیر ساختن اندیشهها.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
#زن_زندگی؛ آن زنی باشیم که مردسالاری کمر به قتلش بسته است
نویسنده: سبا معمار
.
🔹امروز ۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان است. امروز را در سراسر جهان به یادآوری ضربوشتمها، تجاوزها، تعرضها و قتلها میپردازیم. شاید حالا وقتش رسیده باشد که «به اختصاص دادن باقی ۳۶۴ روز سال به فراموشکردن هر آنچه میدانیم پایان دهیم» و سعی کنیم که خشم و استیصالمان را به یاد بیاوریم، نه فقط امروز، که هر روز آن را یاد بیاوریم و سعی کنیم که علیه کشتار هرروزهمان بایستیم، به آن بیاندیشیم و در آن عمیق شویم؛ ببینیم به چه بهانههایی به قتل میرسیم و از بهدستدادن این بهانهها دریغ نکنیم.
🔹در هفتههای گذشته، چند مورد زنکشی رسانهای شد که هر یک به نوعی آشکارکننده درهمتنیدگیهایی است که مردسالاری را سر پا نگه میدارند، اما بگذار امروز را به یکی از آنها بپردازیم، به امالبنین. امالبنین در آخرین جمعه آبان جان باخت، چند روزی بهخاطر ضربههای کلنگ همسرش جواد به کما رفته بود. جواد در ۱۳سالگی و امالبنین در ۱۶سالگی صیغه محرمیت خوانده بودند و از بین آن دو، این امالبنین بود که شغل ثابت داشت و هزینههای زندگی را تامین میکردک «بیکاری و اعتیاد به جواد احساس حقارت میداد: «عقدههای حقارت روی هم تلنبار شده بود تا این که او یک روز قهر کرد و پنج ماه به خانه برادرش رفت. وقتی بازگشت ادعا کرد ما با هم نامحرم هستیم. به گونهای که ۱۰ روز با من هیچ رابطه عاطفی نداشت. من هم که به خاطر خانوادهام مصرف شیشه را به «متادون» تبدیل کرده بودم، این جمله او را نتوانستم تحمل کنم.»
🔹مارک لپین اسلحهای نیمهخودکار به دست گرفت و به دانشگاه پلیتکنیک مونترال رفت، زنان و مردان را تفکیک کرد و زنان را به گلوله بست و سرآخر خود را کشت. در نامه خودکشیاش صراحتا نوشته بود که اقدامش نه اقتصادی، که سیاسی است: «تصمیم گرفتم فمینیستها را، که همیشه زندگیام را نابود کردهاند، به درک بفرستم. هفت سال است که زندگی هیچ لذتی برایم نداشته است. تصمیم دارم به زندگی این سلیطهها پایان دهم. حتی اگر رسانهها من را قاتلی دیوانه بنامند، فمینیستها همواره خشمگینم کردهاند. آنها فرصتطلبهایی هستند که میخواهند از دانش انباشتهشده توسط ما مردان استفاده کنند.»
🔹«فکر میکنم راهی که بتوانیم این زنان را، که به خاطر جرائمی که مرتکب شده یا نشدهاند -یعنی جرائم سیاسی- محترم بشماریم این است که تمام جرائمی که به خاطرش کشته شدهاند را مرتکب شویم: جرائمی علیه برتری مردانه»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2385/
@harasswatch
نویسنده: سبا معمار
.
🔹امروز ۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان است. امروز را در سراسر جهان به یادآوری ضربوشتمها، تجاوزها، تعرضها و قتلها میپردازیم. شاید حالا وقتش رسیده باشد که «به اختصاص دادن باقی ۳۶۴ روز سال به فراموشکردن هر آنچه میدانیم پایان دهیم» و سعی کنیم که خشم و استیصالمان را به یاد بیاوریم، نه فقط امروز، که هر روز آن را یاد بیاوریم و سعی کنیم که علیه کشتار هرروزهمان بایستیم، به آن بیاندیشیم و در آن عمیق شویم؛ ببینیم به چه بهانههایی به قتل میرسیم و از بهدستدادن این بهانهها دریغ نکنیم.
🔹در هفتههای گذشته، چند مورد زنکشی رسانهای شد که هر یک به نوعی آشکارکننده درهمتنیدگیهایی است که مردسالاری را سر پا نگه میدارند، اما بگذار امروز را به یکی از آنها بپردازیم، به امالبنین. امالبنین در آخرین جمعه آبان جان باخت، چند روزی بهخاطر ضربههای کلنگ همسرش جواد به کما رفته بود. جواد در ۱۳سالگی و امالبنین در ۱۶سالگی صیغه محرمیت خوانده بودند و از بین آن دو، این امالبنین بود که شغل ثابت داشت و هزینههای زندگی را تامین میکردک «بیکاری و اعتیاد به جواد احساس حقارت میداد: «عقدههای حقارت روی هم تلنبار شده بود تا این که او یک روز قهر کرد و پنج ماه به خانه برادرش رفت. وقتی بازگشت ادعا کرد ما با هم نامحرم هستیم. به گونهای که ۱۰ روز با من هیچ رابطه عاطفی نداشت. من هم که به خاطر خانوادهام مصرف شیشه را به «متادون» تبدیل کرده بودم، این جمله او را نتوانستم تحمل کنم.»
🔹مارک لپین اسلحهای نیمهخودکار به دست گرفت و به دانشگاه پلیتکنیک مونترال رفت، زنان و مردان را تفکیک کرد و زنان را به گلوله بست و سرآخر خود را کشت. در نامه خودکشیاش صراحتا نوشته بود که اقدامش نه اقتصادی، که سیاسی است: «تصمیم گرفتم فمینیستها را، که همیشه زندگیام را نابود کردهاند، به درک بفرستم. هفت سال است که زندگی هیچ لذتی برایم نداشته است. تصمیم دارم به زندگی این سلیطهها پایان دهم. حتی اگر رسانهها من را قاتلی دیوانه بنامند، فمینیستها همواره خشمگینم کردهاند. آنها فرصتطلبهایی هستند که میخواهند از دانش انباشتهشده توسط ما مردان استفاده کنند.»
🔹«فکر میکنم راهی که بتوانیم این زنان را، که به خاطر جرائمی که مرتکب شده یا نشدهاند -یعنی جرائم سیاسی- محترم بشماریم این است که تمام جرائمی که به خاطرش کشته شدهاند را مرتکب شویم: جرائمی علیه برتری مردانه»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2385/
@harasswatch
دیدبان آزار
#زن_زندگی؛ آن زنی باشیم که مردسالاری کمر به قتلش بسته است
ندریا دورکین جنایتهای تاریخی علیه زنان را نسلکشی میخواند و میگفت «اقدامات نسلکشی علیه زنان کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند و هرگز باعث خشم، وحشت یا تاسف نشدهاند. این نفرت جنسیتی از نظر میزان شدت، بیمنطق و خفتبار بودنش برای حرمت انسان، با نفرت
Forwarded from شبکه فمینیستها برای ژینا Feminists for Jina
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 پیام همبستگی ورونیکا گاگو، فعال فمینیست و نویسنده و معلم آرژانتینی، با فعالین فمینیست و کارگری زندانی در ایران به بهانه اعلام حکم جدید عاطفه رنگریز به اتهام تشکیل گروه تلگرامی برای ترجمه آثار #ورونیکا_گاگو.
در این پیام ویدیویی علاوه بر صحبت از شرایط #عاطفه_رنگریز، گاگو با اشاره به صدور حکم اعدام برای #پخشان_عزیزی و #وریشه_مرادی و همچنین صدور حکمهای طولانیمدت برای فعالین در ایران، این وضعیت را گواهی بر #جنگ_علیه_زنان و دگرباشان جنسی/جنسیتی میداند و آن را به شدت محکوم کرده و خواهان همصدایی و همبستگی جنبش فمینیست بینالملل در محکومیت جمهوری اسلامی ایران و اقدام عملی در جهت رهایی فعالین زندانی در ایران شد.
او از سازماندهندگان جنبش #نه_حتی_یکی_کمتر (#NiUnaMenos) در سال ۲۰۱۵ در آرژانتین در اعتراض به زنکشی بود.
همچنین او از نظریهپردازان اعتصاب فمینیستی است.
در کتاب "فمینیست اینترنشنال" در مورد پتانسیلهای جنبشهای فمینیستی جدید صحبت میکند که جنبشهای اعتراضی دیگر را به هم متصل میکنند.
مطلبی از سبا معمار در رادیو زمانه درباره گاگو و آثارش.
#ژن_ژیان_ئازادی
🟣 پیام ورونیکا گاگو در اینستاگرام شبکه
در این پیام ویدیویی علاوه بر صحبت از شرایط #عاطفه_رنگریز، گاگو با اشاره به صدور حکم اعدام برای #پخشان_عزیزی و #وریشه_مرادی و همچنین صدور حکمهای طولانیمدت برای فعالین در ایران، این وضعیت را گواهی بر #جنگ_علیه_زنان و دگرباشان جنسی/جنسیتی میداند و آن را به شدت محکوم کرده و خواهان همصدایی و همبستگی جنبش فمینیست بینالملل در محکومیت جمهوری اسلامی ایران و اقدام عملی در جهت رهایی فعالین زندانی در ایران شد.
او از سازماندهندگان جنبش #نه_حتی_یکی_کمتر (#NiUnaMenos) در سال ۲۰۱۵ در آرژانتین در اعتراض به زنکشی بود.
همچنین او از نظریهپردازان اعتصاب فمینیستی است.
در کتاب "فمینیست اینترنشنال" در مورد پتانسیلهای جنبشهای فمینیستی جدید صحبت میکند که جنبشهای اعتراضی دیگر را به هم متصل میکنند.
مطلبی از سبا معمار در رادیو زمانه درباره گاگو و آثارش.
#ژن_ژیان_ئازادی
🟣 پیام ورونیکا گاگو در اینستاگرام شبکه