Audio
#صوتی
💚حال خوب.
🔤دکتر محسن محمدی نیا(معین)
💠زوج درمانگر و
💠 روانشناس رابطه
تحکیم روابط زوجین💝
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💚حال خوب.
🔤دکتر محسن محمدی نیا(معین)
💠زوج درمانگر و
💠 روانشناس رابطه
تحکیم روابط زوجین💝
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_629
🦋🦋 شیطان مونث🦋🦋
به حدی کنجکاو بودم که حتی نمیتونستم یکجا بند بشم.
دلم میخواست هر حرفی که سپهر و روزبه میزنن رو بشنوم حتی اگه کاملا بی ربط باشن....
میخواستم از اول پیششون باشم.از اول صحبتهاشون....
برام وحشتناک بود اینکه روزبه عامل تمام اون بدبختی ها و سختی ها باشه!
دیگه نتونستم اونجا تو اتاق بمونم.صبر و انتظار ازمن برنمیومد...
شالمو روی سرم انداختم و بعد از اتاق بیرون رفتم.
من نمیتونستم اونجا هی صبر کنم تا وقتی که ارسلان خبردارم بکنه....میدونستم که بخاطر سلامتی روحی و جسمیم هم که شده احتمالا اجلزه نده اونجا باشم اما من میخواستم باشم.
یه راست رفتم سمت انبار...ابراهیم همونجا گشت میزد و اطراف رو نگاه میکرد.
تا منو از دور دید یه جا ثابت موند و ازهمون فاصله نگاهم کرد.
بهش نزدیک شدم و گفتم:
-سلام....
-سلام خانم...
قبل اینکه بخوام چیز دیگه ای بگم چشمم رفت سمت در انبار...گوشامو تیز کردم تا صداهاشونو یشنوم ولی صدایی به گوشم نرسید....
دوباره سرمو به سمتش چرخوندم و پرسیدم:
-ارسلان داخل!؟
-آره ولی گفته کسی نیاد د......
نذاشتم حرفشو کامل بزنه، از کنارش رد شدم و گفتم:
-من که هرکس نیستم! هستم!؟
نتونست جلوم رو بگیره...درو باز کردمو همین که پامو گذاشتم داخل چشمم رو دست و پاها و چشمهای بسته و سپهر و روزبه ثابت موند.
ارسلان و یوسف سرشونو به سمتم چرخوندن...یکی عصبانی و اون یکی متعجب....
اومد سمتم.بازوم رو گرفت و از انبار بیرونم آورد و عصبانی گفت:
-مگه نگفتم به وقتش خودم صدات میزنم....چرا اومدی اینجا!؟
حرف دلمو براش به زبون آوردم:
-وقتش کی هست!؟؟ هر وقت که هست از تحمل من خارج...
دستشو به سمت خونه دراز کرد و گفت:
-برو شانار...برو داخل...برو و استراحت کن!
از جام تکون هم نخوردمو گفتم:
-ولی من میخوام باشم...این قضیه به منم مربوط میشه دیگه...نمیشه!؟ بزار باشم ارسلان...قول میدم چیزی نگم....
یکم خیره نگاهم کرد و بعد که انگار تسلیم خواسته ام شده باشه گفت:
-باشه...بیا....
همراهش رفتم داخل.پاهای روزبه به وضوح می لرزید و با اینکه یه پارچه مشکی رو چشماش بود اما بازم مدام سرشو اینورو اونور تکون تکون میداد.
ارسلان یه اشاره به یوسف اشاره ای کرد و اونم یه راست رفت سمت سپهر و بی مقدمه و خبر قبلی یه سیلی محکم تو گوشش زد...اونقدر محکم که سر سپهر باهاش کج شد و صدای فریادش تو انبار پیچید....
هنوز یه سمت روزبه نرفته بود که با لرز گفت:
-منو نزنیاااا...جون مادرت نزن....مزن....
دست یوسف اما بالا رفت و دومین سیلی رو به گوش روزبه زد.به محکمی اونی که هدیه داده بود به سپهر...
ارسلان آستین لباسهاشو تا زد و با تکیه دادن دستهاش به پهلوهاش رفت سمت سپهر...رو به روش ایستاد و بهش خیره شد.
سپهر داد زد:
-نامرد کثافت اگه راس میگی دستامو باز کن تا حالیت کنم....
یوسف یه ضربه به پاش زد و گفت:
-دستاتو هم باز کنیم هیچ گوهی نمیتونی هیچ بخوری...هارتو پورتتو بزار واسه گربه های محله تون...
از ته حلقوم داد زد:
-نامرد آخه کی هستین!؟ چه دشمنی ای با ما دارین...!؟ مگه ما چیکار کردیم!
روزبه که کم مونده بود زهره ترک بشه با ترس آب دهنش رو قورت داد و گفت:
-مامورین !؟ به جدم قسم من پاک پاکم....به جون ننه ام اگه لب یه سیگار زده باشم چه برسه به اینکه مواد بدم دست مردم....من ترک کردم ..بوسیدم گذاشتمش کنار....
به ناموسم قسم...
سپهر داد زد:
-خفه شو روزبه...دهنتو ببند...
پوزخند زدم.احمقها...ارسلان درست میگفت.این دوتا ادلنگ با چندتا کتک گناهای کبیر و کوچیکشونو لو میدادن...البته سپهر همچنان قصد حرفزدن نداشتت و سعی میکرد ترسش رو بروز نده.
ارسلان دوتا دستشو دراز کرد و کاری رو انجام داد که فکر نمیکردم...
چشم بندهای هردوشون رو کشید پایین و مقابلشون ایستاد....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🦋🦋 شیطان مونث🦋🦋
به حدی کنجکاو بودم که حتی نمیتونستم یکجا بند بشم.
دلم میخواست هر حرفی که سپهر و روزبه میزنن رو بشنوم حتی اگه کاملا بی ربط باشن....
میخواستم از اول پیششون باشم.از اول صحبتهاشون....
برام وحشتناک بود اینکه روزبه عامل تمام اون بدبختی ها و سختی ها باشه!
دیگه نتونستم اونجا تو اتاق بمونم.صبر و انتظار ازمن برنمیومد...
شالمو روی سرم انداختم و بعد از اتاق بیرون رفتم.
من نمیتونستم اونجا هی صبر کنم تا وقتی که ارسلان خبردارم بکنه....میدونستم که بخاطر سلامتی روحی و جسمیم هم که شده احتمالا اجلزه نده اونجا باشم اما من میخواستم باشم.
یه راست رفتم سمت انبار...ابراهیم همونجا گشت میزد و اطراف رو نگاه میکرد.
تا منو از دور دید یه جا ثابت موند و ازهمون فاصله نگاهم کرد.
بهش نزدیک شدم و گفتم:
-سلام....
-سلام خانم...
قبل اینکه بخوام چیز دیگه ای بگم چشمم رفت سمت در انبار...گوشامو تیز کردم تا صداهاشونو یشنوم ولی صدایی به گوشم نرسید....
دوباره سرمو به سمتش چرخوندم و پرسیدم:
-ارسلان داخل!؟
-آره ولی گفته کسی نیاد د......
نذاشتم حرفشو کامل بزنه، از کنارش رد شدم و گفتم:
-من که هرکس نیستم! هستم!؟
نتونست جلوم رو بگیره...درو باز کردمو همین که پامو گذاشتم داخل چشمم رو دست و پاها و چشمهای بسته و سپهر و روزبه ثابت موند.
ارسلان و یوسف سرشونو به سمتم چرخوندن...یکی عصبانی و اون یکی متعجب....
اومد سمتم.بازوم رو گرفت و از انبار بیرونم آورد و عصبانی گفت:
-مگه نگفتم به وقتش خودم صدات میزنم....چرا اومدی اینجا!؟
حرف دلمو براش به زبون آوردم:
-وقتش کی هست!؟؟ هر وقت که هست از تحمل من خارج...
دستشو به سمت خونه دراز کرد و گفت:
-برو شانار...برو داخل...برو و استراحت کن!
از جام تکون هم نخوردمو گفتم:
-ولی من میخوام باشم...این قضیه به منم مربوط میشه دیگه...نمیشه!؟ بزار باشم ارسلان...قول میدم چیزی نگم....
یکم خیره نگاهم کرد و بعد که انگار تسلیم خواسته ام شده باشه گفت:
-باشه...بیا....
همراهش رفتم داخل.پاهای روزبه به وضوح می لرزید و با اینکه یه پارچه مشکی رو چشماش بود اما بازم مدام سرشو اینورو اونور تکون تکون میداد.
ارسلان یه اشاره به یوسف اشاره ای کرد و اونم یه راست رفت سمت سپهر و بی مقدمه و خبر قبلی یه سیلی محکم تو گوشش زد...اونقدر محکم که سر سپهر باهاش کج شد و صدای فریادش تو انبار پیچید....
هنوز یه سمت روزبه نرفته بود که با لرز گفت:
-منو نزنیاااا...جون مادرت نزن....مزن....
دست یوسف اما بالا رفت و دومین سیلی رو به گوش روزبه زد.به محکمی اونی که هدیه داده بود به سپهر...
ارسلان آستین لباسهاشو تا زد و با تکیه دادن دستهاش به پهلوهاش رفت سمت سپهر...رو به روش ایستاد و بهش خیره شد.
سپهر داد زد:
-نامرد کثافت اگه راس میگی دستامو باز کن تا حالیت کنم....
یوسف یه ضربه به پاش زد و گفت:
-دستاتو هم باز کنیم هیچ گوهی نمیتونی هیچ بخوری...هارتو پورتتو بزار واسه گربه های محله تون...
از ته حلقوم داد زد:
-نامرد آخه کی هستین!؟ چه دشمنی ای با ما دارین...!؟ مگه ما چیکار کردیم!
روزبه که کم مونده بود زهره ترک بشه با ترس آب دهنش رو قورت داد و گفت:
-مامورین !؟ به جدم قسم من پاک پاکم....به جون ننه ام اگه لب یه سیگار زده باشم چه برسه به اینکه مواد بدم دست مردم....من ترک کردم ..بوسیدم گذاشتمش کنار....
به ناموسم قسم...
سپهر داد زد:
-خفه شو روزبه...دهنتو ببند...
پوزخند زدم.احمقها...ارسلان درست میگفت.این دوتا ادلنگ با چندتا کتک گناهای کبیر و کوچیکشونو لو میدادن...البته سپهر همچنان قصد حرفزدن نداشتت و سعی میکرد ترسش رو بروز نده.
ارسلان دوتا دستشو دراز کرد و کاری رو انجام داد که فکر نمیکردم...
چشم بندهای هردوشون رو کشید پایین و مقابلشون ایستاد....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
✴️ شنبه 👈 6 بهمن / دلو 1403
👈24 رجب 1446👈25 ژانویه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صبح روز اول هفته را با صدقه آغاز کنید.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه انجام شود.
👶 مناسب زایمان نیست.
💑مباشرت امشب شب یکشنبه : دلیل خاصی وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️و آغاز تعلیم و آموزش نیک است.
📛ولی فروش طلا.
📛وام و قرض دادن و گرفتن.
📛و فروش حیوان خوب نیست.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث اصلاح امور می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث دفع صفرا می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است.
یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
✴️ شنبه 👈 6 بهمن / دلو 1403
👈24 رجب 1446👈25 ژانویه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صبح روز اول هفته را با صدقه آغاز کنید.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه انجام شود.
👶 مناسب زایمان نیست.
💑مباشرت امشب شب یکشنبه : دلیل خاصی وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️و آغاز تعلیم و آموزش نیک است.
📛ولی فروش طلا.
📛وام و قرض دادن و گرفتن.
📛و فروش حیوان خوب نیست.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث اصلاح امور می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث دفع صفرا می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است.
یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی هرچقدر هم که بد به نظر برسه، همیشه کاری هست که بشه انجام داد و خوشحال بود.
گاهی لازمه یه آرزوهایی رو خاک کنی تا بجاش جوانهی آرامش در وجودت سبز بشه
صبح بخیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
گاهی لازمه یه آرزوهایی رو خاک کنی تا بجاش جوانهی آرامش در وجودت سبز بشه
صبح بخیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
❤️هر صبـح
آمـدنت را
بر مـن تازهتر ڪن
مـن بہ صبـحهاے بودنـت
عادت ڪردهام...
👤 مریم پورقلی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❤️هر صبـح
آمـدنت را
بر مـن تازهتر ڪن
مـن بہ صبـحهاے بودنـت
عادت ڪردهام...
👤 مریم پورقلی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
وقتی شوهرم طی 2هفته از من رابطه جنسی نمیخواد یعنی نیاز نداره؟
یعنی یه جور دیگه یا با کس دیگه داره خودش رو تخلیه میکنه؟
خیانت؟😰
زود قضاوت نکنید
اول سردی جنسی مردان و دلایلش رو بشناسید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتی شوهرم طی 2هفته از من رابطه جنسی نمیخواد یعنی نیاز نداره؟
یعنی یه جور دیگه یا با کس دیگه داره خودش رو تخلیه میکنه؟
خیانت؟😰
زود قضاوت نکنید
اول سردی جنسی مردان و دلایلش رو بشناسید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پوزیشن cowgirl
زنان در این حالت جنسی، انگار پشت فرمان ماشین نشسته اند و کنترل بیشتری بر اندازه و شدت دخول دارند. این شیوه عشق ورزی به زن امکان می دهد کنترل بیشتری روی حرکت کمر و باسن خود داشته باشد. این حالت برای زنانی جالب است که تجربه جنسی بیشتر دارند و می دانند چه می خواهند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
زنان در این حالت جنسی، انگار پشت فرمان ماشین نشسته اند و کنترل بیشتری بر اندازه و شدت دخول دارند. این شیوه عشق ورزی به زن امکان می دهد کنترل بیشتری روی حرکت کمر و باسن خود داشته باشد. این حالت برای زنانی جالب است که تجربه جنسی بیشتر دارند و می دانند چه می خواهند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
#ایده_دلبری
آقایان حین رابطه جنـسی هر شگردی بلدید رو کنید، هر کدام از زنها به شیوه خودشان داغ و شهوتی می شوند و تمایل به سکـس پیدا می کنند!
بعضی از آنها دوست دارند روی باسن شان با کف دست تان، بازیگوشانه و با ظرافت بزنید. بعضی دوست دارند نجواهای تحریک کننده و حتی غیر مرسوم در زیر گوش شان زمزمه کنید.
شاید هم تصادفا مثلا کشف کنید اطراف کشاله ران شان عاشق تماس داشتن با لب های شما است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_دلبری
آقایان حین رابطه جنـسی هر شگردی بلدید رو کنید، هر کدام از زنها به شیوه خودشان داغ و شهوتی می شوند و تمایل به سکـس پیدا می کنند!
بعضی از آنها دوست دارند روی باسن شان با کف دست تان، بازیگوشانه و با ظرافت بزنید. بعضی دوست دارند نجواهای تحریک کننده و حتی غیر مرسوم در زیر گوش شان زمزمه کنید.
شاید هم تصادفا مثلا کشف کنید اطراف کشاله ران شان عاشق تماس داشتن با لب های شما است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
🚫تحمیل عقیده شخصی با زور و ایجاد رعب و وحشت در خانواده .....
👆مطمئن ترین راه برای نابودی رابطه زناشویی است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🚫تحمیل عقیده شخصی با زور و ایجاد رعب و وحشت در خانواده .....
👆مطمئن ترین راه برای نابودی رابطه زناشویی است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
💑 خوددوستی و مهربانی را از خود شروع کنید.
#صوتی
❇️محسن محمدی نیا (معین)
روانشناس و✍️
مشاورخانواده✍
تحکیم روابط زوجین👩🎤
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#صوتی
❇️محسن محمدی نیا (معین)
روانشناس و✍️
مشاورخانواده✍
تحکیم روابط زوجین👩🎤
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
فضای رابطه دو نفره تان
یک محیط کاملا خصوصی است
نباید همه اش را عمومی کنید
آدم هایی که درکشان از رابطه
تنها قربان صدقه رفتن و عشقم و عزیزم است
آنهایی که منتظرند تا از طرف مقابلشان
نازکتر از گل بشنوند
بعد تند و تند پست ها و تصاویر پروفایلی که میگوید
آی مردم من از زندگی خسته ام
فلانی به من گفت بالای چشمانت ابرو
کمی خود داری و صبر را یاد بگیرید
تصویر پروفایل شما را کسانی که
حتی فکرش را نمیکنید میبینند
افرادی که منتظر فرصتند تا وارد حریمتان شوند
پس دلخوری های پیش آمده در
محیط خصوصی تان را در بوق و کرنا نکنید!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
فضای رابطه دو نفره تان
یک محیط کاملا خصوصی است
نباید همه اش را عمومی کنید
آدم هایی که درکشان از رابطه
تنها قربان صدقه رفتن و عشقم و عزیزم است
آنهایی که منتظرند تا از طرف مقابلشان
نازکتر از گل بشنوند
بعد تند و تند پست ها و تصاویر پروفایلی که میگوید
آی مردم من از زندگی خسته ام
فلانی به من گفت بالای چشمانت ابرو
کمی خود داری و صبر را یاد بگیرید
تصویر پروفایل شما را کسانی که
حتی فکرش را نمیکنید میبینند
افرادی که منتظر فرصتند تا وارد حریمتان شوند
پس دلخوری های پیش آمده در
محیط خصوصی تان را در بوق و کرنا نکنید!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
وابستگی زن تا حدودی به همسرش لازم است تا اقتدار مرد حفظ شود، ولی زمانی که این وابستگی جنبه افراطی داشته باشد، باعث کمرنگ شدن روابط میان آنها خواهد شد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
وابستگی زن تا حدودی به همسرش لازم است تا اقتدار مرد حفظ شود، ولی زمانی که این وابستگی جنبه افراطی داشته باشد، باعث کمرنگ شدن روابط میان آنها خواهد شد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_630
🦋🦋 شیطان مونث🦋🦋
ارسلان چشم بندهاشونو که پایین کشید اول بخاطر روشنایی یکم پلکهاشونو بهم فشار دادن ولی بعد که سرشونو بالا آوردن و با صورتهای آشنای ما مواجه شدن هردو حیرت زده و انگار که همچین چیزی براشون غیر قابل باور باشه ماتشون برد....
البته! دیدن من ظاهرا بیشتر براشون جای تعجب داشت!
روزبه با تته پته گفت:
-د..د....دخت....دختر عمه...
پوزخند زدم.من همیشه در همچین مواقعی از شانار،دلبر کثیف،دخترهرزه،جیب زن بی کس و کار تبدیل میشدم به "دخترعمه" !
روزبه با ترس نگاهم میکرد و سپهر با نفرت.هردو نگاه برای من قابل درک بود.
ارسلان بی داد و بیداد ، خونسرد و آروم روزبه رو که چشمای ملتمسشو از من برنمیداشت خطاب قرار داد و گفت:
-منو نگاه کن...کسی که باید ببینیش منم نه اون...
سپهر پوزخند زنان زبونشو رو گوشه لبش که خونی شده بود کشید و بعد گفت:
-هه...رفتی با بزگترت اومدی شانار خانم!؟ واسه این با ما نمیپریدی آره?? دلبر پایین شهریها بودی و لقمه ی ازما بهترون!؟
یکم نفرت چاشنی طعنه هاش بود.ازم بیزار بود چون نخواستمش...چون پسش زدم...چون ردش کردم...
ارسلان چونه اش رو گرفت و سرشو چرخوند سمت خودش و گفت:
-هوی ژیگلو...منو نگاه کن...من...نه اون....
بازم پوزخند زد.باز منو نگاه کرد و گفت:
-تبریک میگم دختر همسایه...دستم باز بود حتما واسه ازدواج شکوهمندت بیلاخ نشون میدادم....
ارسلان
دستاشو به کمرش تکیه داد و بی توجه به چرت و پرتهاش گفت:
-خب ...بیشتر از کوپنت حرف زدین.......حالا نوبت من....یه سوال میپرسم که امیدوارم بتونیم دوستانه بین خودمون حل و فصلش کنیم....چون اگه کار بخواد به جای باریک برسه کلاهمون بدجوره میره توهمو منم که بی اعصاب...یه وقت دیدین گفتم گوربابای بعدش و دخل هردوتاتون رو درآوردم...
کنجکاو به هردوشون نگاه کردم.خیلی دلم میخواست بدونم دخالتی تو این قضیه دارن یا ندارن ...هرچند که احساسم میگفت دارن....
ارسلان دوباره گفت:
-یه مقدار پول گم شده که مقدارش ذره ای برای من اهمیت نداره...واسه من عین اینکه یه هزارتومنی گم کرده باشم ولی...ولی....این وسط یه سری چیزای دیگه اهمیت داره ...مثلا اینکه کی اون پول رو برداشته!!! خب...میشنوم...کدومتون!؟
سپهر اخم کرد. قیافه ای حق به جانب و شاکی به خودش گرفت و با لحن تند ی گفت:
-یعنی چی!؟؟ مارو خفت کردین آوردین اینجا بهمون تهمت و انگ دزدی بزنین!؟؟
ارسلان عین خودش با بداخلاقی و لحن هشدار دهنده ای گفت:
-لاف پاک دامنی واسه من نبا جغله ی ژیگلو...بگو کی و چه موقع و چطور و کدوم یکیتون پولو دزدیدن!؟؟؟
سپهر خوددشو رو صندلی تکون داد...زور زد طنابهارو باز کنه و همزمان فریاد زد:
-د لعنتی میگم ما از این پول خبرنداریم....
برخلاف تصورم ارسلان تند نشد و سپهر تبدیل نکرد به کیسه بوکس جدیدش...
فقط بجای اون رفت سمت روزبه و گفت:
-خب....اون یکی پسر خوبی نبود...ببینم تو چه جوابی میدی!
بگو ببینم روزبه خان...شازده دوماد گل گلاب...پول رو تو برداشتی آره !؟
روزبه با ترس آب دهنش رو قورت داد و تته پته کنان گفت:
-ن..ن...نه ب..ب...بجو...بجون خودم...
ارسلان خندید...خندید و گفت:
-میدونی...من کلا آدم بی صبر و بی طاقتی ام...منم مراعاتتو بکنم یوسف نمیکنه....
سپهر داد زد:
-ماهیچی نمیدونیم...اصلا نمیدونیم راجب چی حرف میزنین....کشک چی پول چی
ارسلان که فعمید به این سادگی ها نمیتونه حرفی از زیر زبون سپهر بیرون بکشه اشاره ای به یوسف کرد و اونم یه راست سمت سپهر و شروع کرد کتک زدنش....
صدای فریادهای سپهر تن روزبه رو به لرزه درآورد.
.چشمامو بستم چون نمیخواستم ببیننش....
کتک خوردن یه نفر هیچ لذتی نداشت...هیچوقت
ارسلان فهمید از طریق روزبه چیزای بیشتری میتونه بفهمه واسه همین باز رفت سراغش و گفت:
-خب....بگو...میشنوم....پول چیشد!؟
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🦋🦋 شیطان مونث🦋🦋
ارسلان چشم بندهاشونو که پایین کشید اول بخاطر روشنایی یکم پلکهاشونو بهم فشار دادن ولی بعد که سرشونو بالا آوردن و با صورتهای آشنای ما مواجه شدن هردو حیرت زده و انگار که همچین چیزی براشون غیر قابل باور باشه ماتشون برد....
البته! دیدن من ظاهرا بیشتر براشون جای تعجب داشت!
روزبه با تته پته گفت:
-د..د....دخت....دختر عمه...
پوزخند زدم.من همیشه در همچین مواقعی از شانار،دلبر کثیف،دخترهرزه،جیب زن بی کس و کار تبدیل میشدم به "دخترعمه" !
روزبه با ترس نگاهم میکرد و سپهر با نفرت.هردو نگاه برای من قابل درک بود.
ارسلان بی داد و بیداد ، خونسرد و آروم روزبه رو که چشمای ملتمسشو از من برنمیداشت خطاب قرار داد و گفت:
-منو نگاه کن...کسی که باید ببینیش منم نه اون...
سپهر پوزخند زنان زبونشو رو گوشه لبش که خونی شده بود کشید و بعد گفت:
-هه...رفتی با بزگترت اومدی شانار خانم!؟ واسه این با ما نمیپریدی آره?? دلبر پایین شهریها بودی و لقمه ی ازما بهترون!؟
یکم نفرت چاشنی طعنه هاش بود.ازم بیزار بود چون نخواستمش...چون پسش زدم...چون ردش کردم...
ارسلان چونه اش رو گرفت و سرشو چرخوند سمت خودش و گفت:
-هوی ژیگلو...منو نگاه کن...من...نه اون....
بازم پوزخند زد.باز منو نگاه کرد و گفت:
-تبریک میگم دختر همسایه...دستم باز بود حتما واسه ازدواج شکوهمندت بیلاخ نشون میدادم....
ارسلان
دستاشو به کمرش تکیه داد و بی توجه به چرت و پرتهاش گفت:
-خب ...بیشتر از کوپنت حرف زدین.......حالا نوبت من....یه سوال میپرسم که امیدوارم بتونیم دوستانه بین خودمون حل و فصلش کنیم....چون اگه کار بخواد به جای باریک برسه کلاهمون بدجوره میره توهمو منم که بی اعصاب...یه وقت دیدین گفتم گوربابای بعدش و دخل هردوتاتون رو درآوردم...
کنجکاو به هردوشون نگاه کردم.خیلی دلم میخواست بدونم دخالتی تو این قضیه دارن یا ندارن ...هرچند که احساسم میگفت دارن....
ارسلان دوباره گفت:
-یه مقدار پول گم شده که مقدارش ذره ای برای من اهمیت نداره...واسه من عین اینکه یه هزارتومنی گم کرده باشم ولی...ولی....این وسط یه سری چیزای دیگه اهمیت داره ...مثلا اینکه کی اون پول رو برداشته!!! خب...میشنوم...کدومتون!؟
سپهر اخم کرد. قیافه ای حق به جانب و شاکی به خودش گرفت و با لحن تند ی گفت:
-یعنی چی!؟؟ مارو خفت کردین آوردین اینجا بهمون تهمت و انگ دزدی بزنین!؟؟
ارسلان عین خودش با بداخلاقی و لحن هشدار دهنده ای گفت:
-لاف پاک دامنی واسه من نبا جغله ی ژیگلو...بگو کی و چه موقع و چطور و کدوم یکیتون پولو دزدیدن!؟؟؟
سپهر خوددشو رو صندلی تکون داد...زور زد طنابهارو باز کنه و همزمان فریاد زد:
-د لعنتی میگم ما از این پول خبرنداریم....
برخلاف تصورم ارسلان تند نشد و سپهر تبدیل نکرد به کیسه بوکس جدیدش...
فقط بجای اون رفت سمت روزبه و گفت:
-خب....اون یکی پسر خوبی نبود...ببینم تو چه جوابی میدی!
بگو ببینم روزبه خان...شازده دوماد گل گلاب...پول رو تو برداشتی آره !؟
روزبه با ترس آب دهنش رو قورت داد و تته پته کنان گفت:
-ن..ن...نه ب..ب...بجو...بجون خودم...
ارسلان خندید...خندید و گفت:
-میدونی...من کلا آدم بی صبر و بی طاقتی ام...منم مراعاتتو بکنم یوسف نمیکنه....
سپهر داد زد:
-ماهیچی نمیدونیم...اصلا نمیدونیم راجب چی حرف میزنین....کشک چی پول چی
ارسلان که فعمید به این سادگی ها نمیتونه حرفی از زیر زبون سپهر بیرون بکشه اشاره ای به یوسف کرد و اونم یه راست سمت سپهر و شروع کرد کتک زدنش....
صدای فریادهای سپهر تن روزبه رو به لرزه درآورد.
.چشمامو بستم چون نمیخواستم ببیننش....
کتک خوردن یه نفر هیچ لذتی نداشت...هیچوقت
ارسلان فهمید از طریق روزبه چیزای بیشتری میتونه بفهمه واسه همین باز رفت سراغش و گفت:
-خب....بگو...میشنوم....پول چیشد!؟
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👈 یکشنبه 👈7 بهمن / دلو 1403
👈25 رجب 1446👈26 ژانویه 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
⚫️شهادت باب الحوائج الی الله تعالی حضرت ابوالحسن امام موسی بن جعفر علیهما السلام " 183 هجری ".
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صدقه صبحگاهی اثر نحوست را برطرف میکند.
🚘مسافرت : مسافرت با صدقه همراه باشد.
👶زایمان خوب و نوزاد مبارک و روزی دار و نجیب باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج قوس است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️و آغاز تعلیم و آموزش نیک است.
📛ولی فروش طلا و حیوان خوب نیست.
👩❤️👨مباشرت امشب شبِ دوشنبه: فرزند حافظ قران گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب است.(ولی حرمت روز شهادت را نگه دارید)
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز،باعث صفای خاطر می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه " شعراء " است.
قال ربکم و رب ابایکم...
و مفهوم آن این است که فرد خوب و عاقلی در مقام نصحیت یا موعظه در آید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست .طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.( این حکم شامل خرید لباس نیست و خیاطی در شب اشکال ندارد)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
👈25 رجب 1446👈26 ژانویه 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
⚫️شهادت باب الحوائج الی الله تعالی حضرت ابوالحسن امام موسی بن جعفر علیهما السلام " 183 هجری ".
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صدقه صبحگاهی اثر نحوست را برطرف میکند.
🚘مسافرت : مسافرت با صدقه همراه باشد.
👶زایمان خوب و نوزاد مبارک و روزی دار و نجیب باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج قوس است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️و آغاز تعلیم و آموزش نیک است.
📛ولی فروش طلا و حیوان خوب نیست.
👩❤️👨مباشرت امشب شبِ دوشنبه: فرزند حافظ قران گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب است.(ولی حرمت روز شهادت را نگه دارید)
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز،باعث صفای خاطر می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه " شعراء " است.
قال ربکم و رب ابایکم...
و مفهوم آن این است که فرد خوب و عاقلی در مقام نصحیت یا موعظه در آید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست .طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.( این حکم شامل خرید لباس نیست و خیاطی در شب اشکال ندارد)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
#ایده_متن
با تبسم های گرمت روز من آغاز شد!
#صبح آمد خنده ات جاریست لبخندت بخیر...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
با تبسم های گرمت روز من آغاز شد!
#صبح آمد خنده ات جاریست لبخندت بخیر...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
آدما رو بلاتکلیف نذارید
باهاشون حرف بزنید
از دلیل رفتنتون بگید
نذارید روزی هزارتا ایراد رو خودشون بذارن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
آدما رو بلاتکلیف نذارید
باهاشون حرف بزنید
از دلیل رفتنتون بگید
نذارید روزی هزارتا ایراد رو خودشون بذارن
@harimezendgi👩❤️👨🦋