#تلنگر
خانواده خوب تحصیلات بالا و اصالت ملاکی برای وابستگی همسرتان نیست . باید روح و جسم همدیگر را تغذیه کنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خانواده خوب تحصیلات بالا و اصالت ملاکی برای وابستگی همسرتان نیست . باید روح و جسم همدیگر را تغذیه کنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
😈⛔️ #پوزیشن جنسی
💕بهترین پوزیشنی که حین دخول میتونی معاشقه انجام بدی
و حرکات بدن همسرتو کنترل کنی
امشب امتحانش کن 😎
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💕بهترین پوزیشنی که حین دخول میتونی معاشقه انجام بدی
و حرکات بدن همسرتو کنترل کنی
امشب امتحانش کن 😎
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#مهربانی
اگر میخواین افراد اطرافتون
(هم خانوم ها و هم اقایون ولی به خصوص تر خانوم ها در این مورد) کم تر از نظر روحی مریض بشن و نیاز به روانپزشک پیدا کنن ؛سعی کنین بذارین حرف بزنن و بهشون گوش کنین... با تمام وجود گوششون کنین. بذارین حس هاشون رو آزادانه بهتون بگن و بابت حس هایی که دارن سرزنششون نکنین. سعی کنین یه جوری عکس العمل نشون بدین که انگار بهش مبگین:راست میگی...حق با تواااا.... منم جات بودم همین حس رو می کردم... در اینصورته که شما میشین پناهگاه حرف های گفته و نگفته شون....
این پناهگاه شدنه خیلی خیلی خیلی ارزشمندنه. خیلی. اونقدر که میتونه هر رابطه ای رو از پرتگاه نجات بده...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اگر میخواین افراد اطرافتون
(هم خانوم ها و هم اقایون ولی به خصوص تر خانوم ها در این مورد) کم تر از نظر روحی مریض بشن و نیاز به روانپزشک پیدا کنن ؛سعی کنین بذارین حرف بزنن و بهشون گوش کنین... با تمام وجود گوششون کنین. بذارین حس هاشون رو آزادانه بهتون بگن و بابت حس هایی که دارن سرزنششون نکنین. سعی کنین یه جوری عکس العمل نشون بدین که انگار بهش مبگین:راست میگی...حق با تواااا.... منم جات بودم همین حس رو می کردم... در اینصورته که شما میشین پناهگاه حرف های گفته و نگفته شون....
این پناهگاه شدنه خیلی خیلی خیلی ارزشمندنه. خیلی. اونقدر که میتونه هر رابطه ای رو از پرتگاه نجات بده...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
گاهی بعضی #تبعیض ها،(مثلا تبعیضی که بین شما و جاری تون قائل میشن یا تبعیض بین شما و خواهر شوهرتون) رو نادیده بگیرین و یه جوری خودتون مسٵله و برای خودتون حل کنین.هر چی بیش تر بهش فک کنین و دائما بی مقایسه و یادآوری این مسٵله باشین مسٵله براتون بزرگتر میشه و حساس تر میشین و اینجوری روی رابطه بین شما و همسرتون هم تا ثیر میزاره
مثلا :" پیش خودتون بگین مادر شوهرم منظوری نداره ..."
البته منظور این نیست که خودتون رو بی عرضه یا پپه نشون بدین بلکه این یه راهیه برای کمتر اذیت شدنتون ،یادتون باشه هر چی که سطح توقعتون رو از دیگران پایین تر بیارین خودتون کمتر اذیت میشین.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
گاهی بعضی #تبعیض ها،(مثلا تبعیضی که بین شما و جاری تون قائل میشن یا تبعیض بین شما و خواهر شوهرتون) رو نادیده بگیرین و یه جوری خودتون مسٵله و برای خودتون حل کنین.هر چی بیش تر بهش فک کنین و دائما بی مقایسه و یادآوری این مسٵله باشین مسٵله براتون بزرگتر میشه و حساس تر میشین و اینجوری روی رابطه بین شما و همسرتون هم تا ثیر میزاره
مثلا :" پیش خودتون بگین مادر شوهرم منظوری نداره ..."
البته منظور این نیست که خودتون رو بی عرضه یا پپه نشون بدین بلکه این یه راهیه برای کمتر اذیت شدنتون ،یادتون باشه هر چی که سطح توقعتون رو از دیگران پایین تر بیارین خودتون کمتر اذیت میشین.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
مجنون قلبم
♥️♥️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مجنون قلبم
♥️♥️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_774
رو شیشه ی بخار گرفته ی ماشین سه تا قلب کشیدم.
سه تا قلب که توی ذهن من نمادی بود از خانواده.
من خانواده نداشتم اما حالا دارم...ارسلان و امیرسام اونا خانواده های من بودن.
-تو فکر چی هستی!؟
نگاهمو از شیشه برداشنم و سرمو به سمت ارسلان چرخوندم:
-چی !؟؟
ابروهاشو بالا انداخت و با شوخ طبعی گفت:
-اووووه...پس معلوم خیلی تو فکری! تو فکر چی هستی هان!؟؟
جمله ی تو ذهنم رو به زبون آوردم:
-عید نزدیک....
سرش رو تکون داد و گفت:
-آره.عید نزدیک...عید هم یه روز و تاریخ معمولی هست نه یه چیز شدیدا با اهمیت...عید میتونه
هرروزی باشه که تو خوشحالی...اگه تو سال نو حالت خوب نباشه اون عید دیگه عید نیست.
نمیخواستم مایوس بشم.میخواستم امیدوار بمونم به روزای خوب....با تصور سالهای قبل گفتم:
-عید سال پیش خوب بود.و سال قبلترش...و حتی قبلتر عید امسال بنظر نمیاد خوب باشه....
با تاکید گفت:
-میشه
-اگه نشه چی!؟
لبخندی زد و گفت:
-تو مثلا رفتی که به نارگل روحیه بدی!؟؟ عجب روحیه ای...بمبی تو اصلا . .چطور تو بیمارستان
نترکیدی....
سرم رو به عقب تکیه دادم و بعد چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
-داری مسخره میکنی منو آره !؟
خندید و بعد گفت:
-جدا یه وقت اون بدبخت رو مایوس نکرده باشی...
با خنده های بی رمقی سرمو تکون دادم و گفتم:
نه نه...اشتباه میکنی من خیلی سعی کردم به ناری روحیه بدم.
اون خوشحال که قراره به زودی مرخص بشه..روحیه اش به داغونی اون اوایل نیست و اینکه...تو فکر اینکه که بیاد بیرون و خودش دنبال دخترش بگرده.اصلا انگار به همین دلیل زنده اس....منم سعی کردم
حرفهایی رو بزنم که دوست داره بشنوه.سعی کردم بهش امید بدم....
خندید و بعد گفت:
-اگه اون امیدی که خودت بهش داده بودی رو باور نداشته باشی هیچ حس و انرژی خوبی از تو به اون
منتقل نمیشه...
اینو گفت و ماشین رو نگه داشت.حرف خوبی زد و باید بگم یه جورایی حق با اون.
چیزی که خودم بهش باور و ایمان نداشته باشم رو چطور میتونستم یه اون متقل کنم !؟
کمربندش رو باز کرد.پرسیدم:
-جایی میخوای بری!؟
کیف پولش رو از توی داشبورد برداشت و گفت:
-به امیرسام قول داوم براش یه چیزایی بخرم...بمون تا بیام....
اون پیاده شد و من با تاکید زیادی گفتم:
_هله هوله براش نخریا...
خندید و گفت:
-نق نزن دختر.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
رو شیشه ی بخار گرفته ی ماشین سه تا قلب کشیدم.
سه تا قلب که توی ذهن من نمادی بود از خانواده.
من خانواده نداشتم اما حالا دارم...ارسلان و امیرسام اونا خانواده های من بودن.
-تو فکر چی هستی!؟
نگاهمو از شیشه برداشنم و سرمو به سمت ارسلان چرخوندم:
-چی !؟؟
ابروهاشو بالا انداخت و با شوخ طبعی گفت:
-اووووه...پس معلوم خیلی تو فکری! تو فکر چی هستی هان!؟؟
جمله ی تو ذهنم رو به زبون آوردم:
-عید نزدیک....
سرش رو تکون داد و گفت:
-آره.عید نزدیک...عید هم یه روز و تاریخ معمولی هست نه یه چیز شدیدا با اهمیت...عید میتونه
هرروزی باشه که تو خوشحالی...اگه تو سال نو حالت خوب نباشه اون عید دیگه عید نیست.
نمیخواستم مایوس بشم.میخواستم امیدوار بمونم به روزای خوب....با تصور سالهای قبل گفتم:
-عید سال پیش خوب بود.و سال قبلترش...و حتی قبلتر عید امسال بنظر نمیاد خوب باشه....
با تاکید گفت:
-میشه
-اگه نشه چی!؟
لبخندی زد و گفت:
-تو مثلا رفتی که به نارگل روحیه بدی!؟؟ عجب روحیه ای...بمبی تو اصلا . .چطور تو بیمارستان
نترکیدی....
سرم رو به عقب تکیه دادم و بعد چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
-داری مسخره میکنی منو آره !؟
خندید و بعد گفت:
-جدا یه وقت اون بدبخت رو مایوس نکرده باشی...
با خنده های بی رمقی سرمو تکون دادم و گفتم:
نه نه...اشتباه میکنی من خیلی سعی کردم به ناری روحیه بدم.
اون خوشحال که قراره به زودی مرخص بشه..روحیه اش به داغونی اون اوایل نیست و اینکه...تو فکر اینکه که بیاد بیرون و خودش دنبال دخترش بگرده.اصلا انگار به همین دلیل زنده اس....منم سعی کردم
حرفهایی رو بزنم که دوست داره بشنوه.سعی کردم بهش امید بدم....
خندید و بعد گفت:
-اگه اون امیدی که خودت بهش داده بودی رو باور نداشته باشی هیچ حس و انرژی خوبی از تو به اون
منتقل نمیشه...
اینو گفت و ماشین رو نگه داشت.حرف خوبی زد و باید بگم یه جورایی حق با اون.
چیزی که خودم بهش باور و ایمان نداشته باشم رو چطور میتونستم یه اون متقل کنم !؟
کمربندش رو باز کرد.پرسیدم:
-جایی میخوای بری!؟
کیف پولش رو از توی داشبورد برداشت و گفت:
-به امیرسام قول داوم براش یه چیزایی بخرم...بمون تا بیام....
اون پیاده شد و من با تاکید زیادی گفتم:
_هله هوله براش نخریا...
خندید و گفت:
-نق نزن دختر.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
طبق اعلام صدا سیما جنگ ساعت ۷:۳۰ تمام میشه.
ما که نفهمیدیم چیشد اخرش.
صبحتون بخیر باشه.
ما که نفهمیدیم چیشد اخرش.
صبحتون بخیر باشه.
با تجسم تکرار کن🔻
امروز حالم خوب است. امروز شادم. امروز اتفاقات خوب، رویدادهای خوب و مردمان مثبت سمتم جذب می شوند.
خداوندا بینهایت سپاسگزارم
صبحتون بخیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
امروز حالم خوب است. امروز شادم. امروز اتفاقات خوب، رویدادهای خوب و مردمان مثبت سمتم جذب می شوند.
خداوندا بینهایت سپاسگزارم
صبحتون بخیر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
یک طرح زمینی است با رنگ بهشت
صبحی که به لبخند تو آغاز شود....
#فرشته_دانش_پژوه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
یک طرح زمینی است با رنگ بهشت
صبحی که به لبخند تو آغاز شود....
#فرشته_دانش_پژوه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
🔵زندگی که در آن همسر در اولویت نیست وسط راه به مشکل میخوره!!!
👈 بعد از ازدواج رفت و آمد و گفتگوهاتو حتی با خواهر و برادرت جوری تنظیم کن که همسرت خوشحال باشه...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔵زندگی که در آن همسر در اولویت نیست وسط راه به مشکل میخوره!!!
👈 بعد از ازدواج رفت و آمد و گفتگوهاتو حتی با خواهر و برادرت جوری تنظیم کن که همسرت خوشحال باشه...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
👱♀ محبت کردن به خانم ها بعد از رابطه جنسی خیلی مهم است
👈 خصوصا در افرادی که خانم آنها سرد مزاج هستند میتواند به مرور باعث تغییر مزاج شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👱♀ محبت کردن به خانم ها بعد از رابطه جنسی خیلی مهم است
👈 خصوصا در افرادی که خانم آنها سرد مزاج هستند میتواند به مرور باعث تغییر مزاج شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خواستگارم برادر دوقلوی همسرم بود
#صوتی
🔺خواستگار سست اراده
🔻 دکترمحسن محمدی نیا
روانشناس و مشاورخانواده
تحکیم روابط زوجی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔺خواستگار سست اراده
🔻 دکترمحسن محمدی نیا
روانشناس و مشاورخانواده
تحکیم روابط زوجی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_775
رفت توی سوپر مارکت و چند دقیقه بعد با دوسه پلاستیک خرید برگشت.
من اصلا از این رفتار و منش ارسلان خوشم نمیومد.اینکه هرچی امیرسام میخواست رو براش فراهم
میکرد.هرچی!
پلاستیکهای خریدش رو گذاشت رو پاه های من و بعد دوباره ماشین رو روشن کرد.
محتوای پلاستیکهارو نگاه کردم...چیپس ، پفک، لواشک، تخمه و ترقه و کلی خرت و پرت دیگه...با
چشمهای درشت شده پلاستیکی که کلا شامل انواع ترقه بود رو باز کرد و با نگاه کردنش گله مندانه
گفتم:
-ارسلاااااان....
مثل خودم صداش رو کشید و جواب داد:
-جااااااان...
-ترقه آخه !؟ترقهههههه؟؟؟
خندید و گفت:
-ای بابا. چرا چشاتو واسه من درشت میکنی.سفارش امیرسام
با حرص پلاستیک پراز ترقه رو تو دست تکون دادم و گفتم:
-هرررچی که امیرسام باید بخواد تو باید بخری!؟؟ تو که هرچی من رشته کرده بودمو پنپه کردی پدر
نمونه!
-وقتی اون میخواد وقتی اصرار میکنه وقتی خواهش میکنه خب چیکار میتونم بکنم.!
باجدیت گفتم:
هووووف...باشه...پس اگه چشمش کور شد یا اتفاق بدتری براش افتاد من همچی رو از چشم تو میبینمم
-اینا از اون نوع خطرناکش نیستن دختر بیشتر جنبه روشنایی تو شب رو دارن از اینا که تو عروسی تولدا هستن دیگه....
_من اینا رو بهش نمیدم....
واونوقت من بدقول میشم چون تو فروشگاه بهم زنگ زد منم بهش گفتم براش خریددم
چپ چپ نگاهش کردم.فقط داشت توجیه میکرد.اصلا به من چه بزار پدر و پسر هردو باهم ادب بشن
اونوقت میفهمن چرا من اینقدر حرص و جوش میخورم....
وقتی رسیدیم جلوی خونه ابراهیم درو باز کرد و ارسلان ماشین رو برد داخل..
پدرارسلان کنار شومینه ایستاده بود و کباب ترک درست میکرد.
یولانداهم عین یه ملکه لم داده بود رو صندلی و شیرین امرهاش رو اطاعت میکرد.
امیرهم کنار پدربزرگش ایستاده بود و نمیدونم داشت راجب چی واسش وراجی میکرد.
وقتی متوجه ما شد بدو اومد سمتمون و گفت:
-کو ؟ کجاست؟ برام آوردی بابا!؟؟
پلاستیکهارو از من گرفت و با خوشحالی زیادی قبل از هرچیزی رفت سراغ ترقه ها.
پدر ارسلان درحالی که بادبزن توی دستش رو می چرخوند،قدم زنان به من نزدیک شد و گفت:
-شما زن و شوهر عادت دارین بی خبر برید بیرون!؟
ارسلان دستهاشو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت:
-اگه نگفتیم صرفا جهت بهم نزدن استراحتتون بوده
میدونست ارسلان داره تیکه میپرونه با این حال سخت نگرفت و سوال دیگه ای پرسید:
-رفته بودید تفریح و گردش دونفره!؟
قبل از ارسلان من بودم که جواب دادم:
-نه ما رفته بودیم بیمارستان عیادت ...
یولانداهم که با ما نزدیک شده بود پرسید:
_عیادت؟ شما بیمار دارید ؟!
-بله...یکی از خدمتکارها.
تعجب کرد و باهمون حالت پرسید:
-شما رفتین عیادت یه خدمتکار؟؟؟
از تعجب اون من دچار تعجب شدم.بنظرم این موضوع اصلا جای تعجب نداشت.
-بله...خدمتکار اینجاست.
-لازم نیست به یه خدمتکار اینقدر توجه بشه....
همچین حرفی واقعا باعث احساس انزجار میشد و من درادامه گفتم:
-ولی نارگل از دوستای ماست.فقط یه خدمتکار نیست...یه دوست هم هست! یه عضو از خانواده ی این
عمارت...
دست به سینه سری تکون داد و گفت:
اشتباه میکنی.اینطور اونها پر...پر....آ....آهان....پررو میشن...پررو....درست گفتم !
-کلمه رو درست گفتین ولی راستش من باهاتون موافق نیستم.شغل اونا شغل شرافتمندانه ای هست و
چیزی از ارزش و مقام اجتماعیشون کم نمیکنه..
میخواست جوابمو بده که همون موقع امیرسام شیطون یه ترقه انداخت جلوی پاش و با ترکیدن ترقه ای
که ارسلان تا قبل این از بی خطر بودنشون کلی فلسفه بافته بود، جیغ بلندی کشید و عقب رفت.
ناباورانه و با حیرت به امیرسام نگاه کردمو بعد با خشم و صدای بلندی اسمشو داد زدم اما اون
خبیثانه خندید و بعد هم پا گذاشت به فرار.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
رفت توی سوپر مارکت و چند دقیقه بعد با دوسه پلاستیک خرید برگشت.
من اصلا از این رفتار و منش ارسلان خوشم نمیومد.اینکه هرچی امیرسام میخواست رو براش فراهم
میکرد.هرچی!
پلاستیکهای خریدش رو گذاشت رو پاه های من و بعد دوباره ماشین رو روشن کرد.
محتوای پلاستیکهارو نگاه کردم...چیپس ، پفک، لواشک، تخمه و ترقه و کلی خرت و پرت دیگه...با
چشمهای درشت شده پلاستیکی که کلا شامل انواع ترقه بود رو باز کرد و با نگاه کردنش گله مندانه
گفتم:
-ارسلاااااان....
مثل خودم صداش رو کشید و جواب داد:
-جااااااان...
-ترقه آخه !؟ترقهههههه؟؟؟
خندید و گفت:
-ای بابا. چرا چشاتو واسه من درشت میکنی.سفارش امیرسام
با حرص پلاستیک پراز ترقه رو تو دست تکون دادم و گفتم:
-هرررچی که امیرسام باید بخواد تو باید بخری!؟؟ تو که هرچی من رشته کرده بودمو پنپه کردی پدر
نمونه!
-وقتی اون میخواد وقتی اصرار میکنه وقتی خواهش میکنه خب چیکار میتونم بکنم.!
باجدیت گفتم:
هووووف...باشه...پس اگه چشمش کور شد یا اتفاق بدتری براش افتاد من همچی رو از چشم تو میبینمم
-اینا از اون نوع خطرناکش نیستن دختر بیشتر جنبه روشنایی تو شب رو دارن از اینا که تو عروسی تولدا هستن دیگه....
_من اینا رو بهش نمیدم....
واونوقت من بدقول میشم چون تو فروشگاه بهم زنگ زد منم بهش گفتم براش خریددم
چپ چپ نگاهش کردم.فقط داشت توجیه میکرد.اصلا به من چه بزار پدر و پسر هردو باهم ادب بشن
اونوقت میفهمن چرا من اینقدر حرص و جوش میخورم....
وقتی رسیدیم جلوی خونه ابراهیم درو باز کرد و ارسلان ماشین رو برد داخل..
پدرارسلان کنار شومینه ایستاده بود و کباب ترک درست میکرد.
یولانداهم عین یه ملکه لم داده بود رو صندلی و شیرین امرهاش رو اطاعت میکرد.
امیرهم کنار پدربزرگش ایستاده بود و نمیدونم داشت راجب چی واسش وراجی میکرد.
وقتی متوجه ما شد بدو اومد سمتمون و گفت:
-کو ؟ کجاست؟ برام آوردی بابا!؟؟
پلاستیکهارو از من گرفت و با خوشحالی زیادی قبل از هرچیزی رفت سراغ ترقه ها.
پدر ارسلان درحالی که بادبزن توی دستش رو می چرخوند،قدم زنان به من نزدیک شد و گفت:
-شما زن و شوهر عادت دارین بی خبر برید بیرون!؟
ارسلان دستهاشو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت:
-اگه نگفتیم صرفا جهت بهم نزدن استراحتتون بوده
میدونست ارسلان داره تیکه میپرونه با این حال سخت نگرفت و سوال دیگه ای پرسید:
-رفته بودید تفریح و گردش دونفره!؟
قبل از ارسلان من بودم که جواب دادم:
-نه ما رفته بودیم بیمارستان عیادت ...
یولانداهم که با ما نزدیک شده بود پرسید:
_عیادت؟ شما بیمار دارید ؟!
-بله...یکی از خدمتکارها.
تعجب کرد و باهمون حالت پرسید:
-شما رفتین عیادت یه خدمتکار؟؟؟
از تعجب اون من دچار تعجب شدم.بنظرم این موضوع اصلا جای تعجب نداشت.
-بله...خدمتکار اینجاست.
-لازم نیست به یه خدمتکار اینقدر توجه بشه....
همچین حرفی واقعا باعث احساس انزجار میشد و من درادامه گفتم:
-ولی نارگل از دوستای ماست.فقط یه خدمتکار نیست...یه دوست هم هست! یه عضو از خانواده ی این
عمارت...
دست به سینه سری تکون داد و گفت:
اشتباه میکنی.اینطور اونها پر...پر....آ....آهان....پررو میشن...پررو....درست گفتم !
-کلمه رو درست گفتین ولی راستش من باهاتون موافق نیستم.شغل اونا شغل شرافتمندانه ای هست و
چیزی از ارزش و مقام اجتماعیشون کم نمیکنه..
میخواست جوابمو بده که همون موقع امیرسام شیطون یه ترقه انداخت جلوی پاش و با ترکیدن ترقه ای
که ارسلان تا قبل این از بی خطر بودنشون کلی فلسفه بافته بود، جیغ بلندی کشید و عقب رفت.
ناباورانه و با حیرت به امیرسام نگاه کردمو بعد با خشم و صدای بلندی اسمشو داد زدم اما اون
خبیثانه خندید و بعد هم پا گذاشت به فرار.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ چهارشنبه 👈4 تیر /سرطان 1404
👈29 ذی الحجه 1446 👈25 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅خرید حیوان و احشام.
✅انجام مقدمات ازدواج مثل خواستگاری.
✅دیدار با دوستان و اقوام.
✅و تاسیس امور خیریه است.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد شجاع و مبارک و صبور خواهد شد.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️ایجاد کانال و راه آب.
✳️انور آبرسانی.
✳️و خرید و فروش کالا و ملک نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: ممکن است هلاکت جمعی به دست فرزند چنین شبی صورت گیرد.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث نجات از بیماری می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 30 سوره مبارکه "روم" است.
فاقم وجهک للدین حنیفا...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را امری پیش آید که جماعتی می خواهند او را از آن کار منصرف کنند و او سخن آنان را گوش نکند و گوش نکردن به سخنان آنها صحیح و ثواب است و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈29 ذی الحجه 1446 👈25 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅خرید حیوان و احشام.
✅انجام مقدمات ازدواج مثل خواستگاری.
✅دیدار با دوستان و اقوام.
✅و تاسیس امور خیریه است.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد شجاع و مبارک و صبور خواهد شد.
🚘مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️ایجاد کانال و راه آب.
✳️انور آبرسانی.
✳️و خرید و فروش کالا و ملک نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز حکاکی و نماز حرز خوب است.
💑 مباشرت امشب: شب پنجشنبه: ممکن است هلاکت جمعی به دست فرزند چنین شبی صورت گیرد.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث نجات از بیماری می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 30 سوره مبارکه "روم" است.
فاقم وجهک للدین حنیفا...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده را امری پیش آید که جماعتی می خواهند او را از آن کار منصرف کنند و او سخن آنان را گوش نکند و گوش نکردن به سخنان آنها صحیح و ثواب است و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#ایده_متن
مثلِ هر صبح...
تـو خورشیدے و
من مشترے ات
در مدارِ تو و چشمت
همه دنیـاست؛
ســـــلام...
#حسین_فروتن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مثلِ هر صبح...
تـو خورشیدے و
من مشترے ات
در مدارِ تو و چشمت
همه دنیـاست؛
ســـــلام...
#حسین_فروتن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
بیایید بهصورت علمی و روانشناختی بررسی کنیم که رابطه جنسی هنگام جنگ و استرس شدید (مانند شرایط جنگی یا بحران) چه تأثیراتی دارد و آیا میتواند مفید باشد یا خیر.
تأثیرات رابطه جنسی در شرایط استرس شدید
1️⃣ کاهش هورمونهای استرس
رابطه جنسی باعث ترشح هورمونهایی مثل اندورفین، اکسیتوسین و دوپامین میشود که به بهبود خلقوخو و کاهش سطح کورتیزول (هورمون استرس) کمک میکنند. بنابراین از نظر زیستی، رابطه جنسی میتواند نوعی «تخلیه روانی» باشد و فشار روحی را کمتر کند.
2️⃣ تقویت پیوند عاطفی در شرایط بحران و ناامنی (مثل جنگ)، لمس و نزدیکی جنسی میتواند پیوند عاطفی بین زوجها را تقویت کند و حس امنیت روانی به افراد بدهد.
3️⃣ تثبیت احساس بقا در برخی افراد، میل جنسی در شرایط بحرانی ممکن است افزایش یابد (که به آن واکنش «زندگی در برابر مرگ» یا Life-Affirming Behavior میگویند). این تمایل برای داشتن رابطه جنسی گاهی بهعنوان تأییدی بر زنده بودن و مقابله با اضطراب مرگ است.
⚠️ چه زمانی میتواند مضر باشد؟
⛔ اگر رابطه از سر اجبار، ترس یا سوءاستفاده باشد (که متأسفانه در برخی شرایط جنگی رخ میدهد)، نه تنها مفید نیست، بلکه آسیب روانی عمیقی به فرد وارد میکند.
⛔ اگر یکی از طرفین از نظر روانی آمادگی نداشته باشد (به دلیل شوک یا ترومای جنگی)، رابطه جنسی میتواند باعث تشدید اضطراب یا احساس گناه شود.
✅ نتیجهگیری
رابطه جنسی در زمان جنگ یا استرس شدید اگر بر اساس رضایت و عشق متقابل باشد، میتواند:
به کاهش استرس کمک کند
حس پیوند و امنیت را تقویت کند
احساس امید و زنده بودن را افزایش دهد
اما باید دقت داشت که شرایط روحی هر دو نفر بسیار مهم است و نباید صرفاً به عنوان راهکار فرار از اضطراب یا اجبار به آن نگاه شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بیایید بهصورت علمی و روانشناختی بررسی کنیم که رابطه جنسی هنگام جنگ و استرس شدید (مانند شرایط جنگی یا بحران) چه تأثیراتی دارد و آیا میتواند مفید باشد یا خیر.
تأثیرات رابطه جنسی در شرایط استرس شدید
1️⃣ کاهش هورمونهای استرس
رابطه جنسی باعث ترشح هورمونهایی مثل اندورفین، اکسیتوسین و دوپامین میشود که به بهبود خلقوخو و کاهش سطح کورتیزول (هورمون استرس) کمک میکنند. بنابراین از نظر زیستی، رابطه جنسی میتواند نوعی «تخلیه روانی» باشد و فشار روحی را کمتر کند.
2️⃣ تقویت پیوند عاطفی در شرایط بحران و ناامنی (مثل جنگ)، لمس و نزدیکی جنسی میتواند پیوند عاطفی بین زوجها را تقویت کند و حس امنیت روانی به افراد بدهد.
3️⃣ تثبیت احساس بقا در برخی افراد، میل جنسی در شرایط بحرانی ممکن است افزایش یابد (که به آن واکنش «زندگی در برابر مرگ» یا Life-Affirming Behavior میگویند). این تمایل برای داشتن رابطه جنسی گاهی بهعنوان تأییدی بر زنده بودن و مقابله با اضطراب مرگ است.
⚠️ چه زمانی میتواند مضر باشد؟
⛔ اگر رابطه از سر اجبار، ترس یا سوءاستفاده باشد (که متأسفانه در برخی شرایط جنگی رخ میدهد)، نه تنها مفید نیست، بلکه آسیب روانی عمیقی به فرد وارد میکند.
⛔ اگر یکی از طرفین از نظر روانی آمادگی نداشته باشد (به دلیل شوک یا ترومای جنگی)، رابطه جنسی میتواند باعث تشدید اضطراب یا احساس گناه شود.
✅ نتیجهگیری
رابطه جنسی در زمان جنگ یا استرس شدید اگر بر اساس رضایت و عشق متقابل باشد، میتواند:
به کاهش استرس کمک کند
حس پیوند و امنیت را تقویت کند
احساس امید و زنده بودن را افزایش دهد
اما باید دقت داشت که شرایط روحی هر دو نفر بسیار مهم است و نباید صرفاً به عنوان راهکار فرار از اضطراب یا اجبار به آن نگاه شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋