Telegram Web
❤️

🔰#خانوما_بخونن

جملات يك مرد كوتاه و صريح‌تر از جملات زن است.

ابتدای جمله‌اش ساده بـا محتـوای واضـح و در انتهای آن نتيجه‌گيری وجود دارد، لذا اوّلين قاعده در گفت و گو با يك مرد چنين است تـا حـدّ امكـان حرف خود را ساده بيان كنيد و همزمان از چند_موضوع صحبت نكنيد.

وقتی زنان بخواهند كه، مردان به حرفهايشان گوش كنند، بايد به موقع او را از آن موضوع با خبر سازند و در ابتدا مواردی را كه می‌خواهند با او در ميان بگذارند مطرح كنند و بگويند كه چه وقت می‌خواهند در مورد چه موضوعی با او صحبت كنند.

مثلاً «در مورد مشـكلی كـه در محـيط كـار بـرايم پـيش آمـده می‌خواهم با تو صحبت كنم. بعد از شام وقت داری؟》
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#زناشویی

هنگام رابطه جنسی، گوشی‌تان را از خود دور کنید

مطمئنا نیازی به توضیح نیست که زنگ و نوتیفیکیشن گوشی همراه‌تان چگونه می‌تواند حواس‌تان را پرت کند. ضمنا در دسترس بودن گوشی همراه‌تان هنگام خصوصی‌ترین رابطه‌ی دونفره‌تان این پیام را به همسرتان می‌رساند که حتی حین عشقبازی نیز الویت‌های دیگری دارید و مستقما به او اعلام می‌کنید که:
چیزهای دیگری هم هستند که برای من از تو جذاب‌تر و مهمترند!

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن

احترام
در حضور خانواده ی همسر ،احترامی اغراق شده و بيش از حد برای مرد خود قائل شويد
وقتي در جمعی نشسته ايد و همسرتان وارد ميشود تمام قد بايستيد و تا زماني كه همسرتان ننشسته سرپا باشيد
با اين كار پیش همسر و خانواده همسر عزیز و محترم شمرده میشید.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زناشویی
#ایده_دلبری


به چیزهای مورد علاقه‌تان پیچ و تاب جنسی بدهید
مثلا قایم موشک آنچنانی بازی کنید. شیئی را جایی در خانه پنهان کنید و روی آن جزئیات عملی روابط جنسی را بنویسید که اگر همسرتان آن شیء را یافت برای او انجام خواهید داد


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه

پشت همسرتان را خالی نکنید و با تقسیم بندی کارها به زنانه و مردانه سعی نکنید که او را در انجام کارها تنها رها کنید. حداقل می توانید یک گوشه کوچک از کار را بگیرید تا احساس کند همیشه در کنارش هستید.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_547

انباری چوبی رو باز کرد.باهم رفتیم داخل...تاریک بود.....
گشت و گشت تا چراغ رو پیدا کرد و بعد تکیه داد به میز قدیمی ای که همونجا بود و کمربندشو باز کرد..
رفتم سمشت و جلوی پاهاش زانو زدم....خودم شلوارشو کشیدم پایین.....
خیره شدم به آلت مردونه ی کلفت و از خواب بیدار شدش...دستامو دورش حلقه کردم....کلفت بود و داغ...
نبض زدن رگهاشو زیر دستم حس میکردم....
سرمو بالا گرفتمو ارسلانو نگاه کردم....
چشماش خمار بود....
چونه امو گرفت و گفت:
-دلش دهن داغو خوشگلتو میخواد....
لبخند لوندی زدم و زلونجو رو دور لبهام کشیدم...
چونه امو ول کرد
و شالمو از رو سرم کنار زد و موهامو تو چنگش گرفت....
کلاهک خیسشو زیون زدم....
آه تو گلو و مردونه ای کشید....
لذت بخش بود.....اول سرش رو خوب خوردم و بعد زبون ترمو از پایین تا بالا کشیدم....
تا موهامو کشید فهمیدم که دوست داره زودتر براش ساک بزنم...واسه همین یهویی گذاشتم دهنم و شروع به خوردنش
کردم ...
آه های آروم و مردونه میکشید...مشخص بود خیلی داره لذت میبره.. .
همینطور که داشتم واسش تند تند میخوردم حشری تر شد و داغتر....
دستشو دراز کرد و با باز کردن دو سه تا دکمه ی پیرهنم سینه هامو از توی سوتین بیرون درآورد و شروع کرد ور رفتن با
نوکشون و گاهی هم با خشم فشارشون میداد..
خودمم داشتم خیس میکردم...و یه جورای لزج شدن شورتم رو کاملا احساس میکردم....واسه همین یکس از دستهامو بروم
بین پام و شروع کردم مالیدن وسط پاهام....
ارسلان از کند شدن یهویی حرکاتم عصبی شد....
واسه همین سینه امو ول کرد و دودستی موهامو گرفت و خودش شروع کرد به عقب و جلو کردن آلتش توی دهنم ....
اونقدر اینکارو تند تند و خشن انجام میداد که برخورد کلاهک مردونگیشو با ته گلوم حس میکردم...
گوشه چشمهام اشک جمع شده بود....یه درد همراه با لذت تو سرتاسر وجودم پیچید...
چون ریتمشو سریع تر کرده بود سینه هام شدیدا بالا و پایین میشدن.....
آه غلیظی کشید و گفت:
-تو دهنت خالی کنم....؟؟
سر تکون دادمو فورا مردونگیشو از تو دهنم بیرون آوردموو به اشاره به وسط پام گفتم نه اینجا خالی کن....
لبخندی رضایت بخش زد و گفت:
کشید و هرچی روش بود رو ریخت کف زمین و بعد تو هوا بلند کردم و گذاشم روی میز...خندیدمو￾حتمااااا.....
انگشتمو تو دهنم فرو بردم و مکیدمش....
شلوارمو دودستی کشید پایین و بعد خودشم اومد بالا و بی مقدمه مردونگیشو وارد واژنم کرد....دل دل میزد و بازو بسته
میشد واسه آلت ارسلان.....
چشمامو بستمو اجازه دادم ارسلان کاری رو بکن که آتیشم فروکش بشه.....
چند تلنبه محکم تو واژنم زد و بعد آبشو خالی کرد همونجا و بدون اینکه درش بیاره تنشو رو تنم دراز کرد و سرشو گذاشته
رو سینه هام....
اون ارضا شده بود اما من هنوز نه....دلم میخواست وحشیانه جررررم بده....
سرشو برداشت و شروع کرد مکیدن سینه ام....لب گزیدمو اه کشیدم....
همزمان دستشو برد وسط پام و شروع کرد مالیدنش ...بعد پرسید :
-دوست داری بخورمش....؟؟هوم!؟
تو حس و حال خوبی بودمو گفتم:
-اوووم...آره ...خیلی.....
یه لب ازم گرفت و بعد رفت پایین و سرش رو برد بین تو لنگم....
یه لیس آبدار به واژن خیس و لزجم زد....
لرزیدمو بدنمو جمع کردم و از شهوت زیاد خندیدم...
نفسش که به واژنم میخورد میرفتم تو هپروت....
لباشو گذاشت روش و شروع کرد خوردنش....چقدر خوب و حرفه ای میخورد....
بدجور تو فضا بودم....
خصوصا که همزمان سینه هامو می مالوند.....
اونقدر اینکارو کرد تا بالاخره لرزیدم و ارضا شدم...اومد بالا و گفت:
-دلت میخواد بدونی طعم چی میده !؟؟
میدونستم منظورش واژنم بود...سر تکون داومو گفتم :
-آره...
لبخند زد و لبهاشو گذاشت رو لبهام....یکم شور بود...اما خوشمزه....پس همچین طعمی داره.....
دستامو دورش حلقه کردمو با آرامش مشغول بوسیدنش شدم...

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✴️ سه شنبه 👈15 آبان/ عقرب 1403
👈3 جمادی الاول 1446👈5 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب نیست:
📛امور ازدواجی.
📛و امور مشارکتی خوب نیست.

🚘مسافرت خوب است و صدقه هم داده شود.
👶مناسب زایمان
و نوزاد روزی دار و عمرش طولانی است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭  احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج قوس است و برای امور زیر خوب است:
✳️امور آموزشی و تعلیمی.
✳️شروع به کسب و کار.
✳️شراکت و امور مشارکتی.
✳️و نقل و انتقال نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب نیست
.

👨‍👩‍👧‍👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : از مباشرت و عروسی اجتناب گردد.

💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت
:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث طول عمر می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث ضعف مغز می شود.

✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن  #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)

وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)

😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 4 سوره مبارکه "نساء" است.
و اتوا النساء صدقاتهن نحله...
و از معنای آن استفاده میشود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.

❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
چمی‌دونم؛
منم بار اولی هست که دارم زندگی می کنم ...

صبح پاییزیتون به خیر و شادی

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


.
من ، سحر ، باد صبا ،
صبح ، نسیم و خورشید.

همگے منتظر هستیم،،
ڪہ بیدار شوے ..



#حامد_فلاحی_راد

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آموزشی

رابطه جنسی به صورت پشت سر هم و بی وقفه شانس بارداری را کاهش می دهد زیرا اسپرم برای بالغ شدن و به دست آوردن قدرتِ باروری نیازمند زمانی دو روزه است.

بهتر است برای وقوع بارداری یک روز در میان سکس و انزال داشته باشید.


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن

طریقه درست درخواست کار از مرد 👇

به اقا امر و نهی نکنید


🔺این در خانومهای شاغل بیشتر دیده میشه!
در محیط کار شما زبان امرونهی رو یاد میگیرین.. ولی خونه محل کار شما نیست

مثلا اقا از پله ها امده بالا خانوم بهش میگه تو نیا اول اشغالها رو بزار دم در‼️

اینجوری بگید👇
عزیزم حال داری اشغالها رو بزاری دم در؟ اگه نداری خودم بزارم

همیشه بگید عزیزم امدی خونه اگه تونستی اگه حوصله داری لطف کن اگه ممکنه نون بخر

دستور ندددددید

مثلا به اقا نگید چی بپوش چی نپوش!
همیشه بگید عزیزم لباس سبزه خیلی بهت میاد..

💥رعایت همین نکته های کوچیک و جزئی معجزه میکنه💥

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه

همسر شما قرار است نزدیک ترین شخص دنیا به شما باشد. بنابراین باید بتواند روی رازداری شما حساب کند. مطمئن باشد که مسائل و مشکلات زندگی تان جایی درز نمی کند و اتفاقات مهم زندگی بین خودتان دونفر حل و فصل می شود.


@harimezendgi👩‍❤️‍👨
#پوزیشن_سکس_دهانی

نه تنها این یک پوزیشن سکسی برای سکس دهانی است بلکه باعث میشود تا مرد دسترسی راحت تری داشته باشد و بتواند میزان فشار را کنترل کند.


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
عاقبت خیانت رفیق به رفیق
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی

☑️دکتر محسن محمدی نیا(معین)
🦠زوج درمانگر و
🦠 روانشناس رابطه

تحکیم روابط زوجین👨‍👩‍👧‍👦

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن


💑باور اشتباهی که در بین زنان وجود دارد این است که آنان همیشه نقش یک دهنده را بازی می کنند و همسرشان فقط مصرف کننده است .

🔸این زنان می پندارند همیشه برای جذب همسرشان و گرفتن عشق و عاطفه بیشتر از او باید به او محبت و توجه کنند، در گوش او کلمات عاشقانه بگویند هدایایی برای مردشان بخرند و بهترین غذاها را برای او تهیه نمایند.

⚠️این رفتارهای اشتباه باعث نمی شود تا مردتان بیشتر شما را دوست داشته باشد زیرا در هر رابطه ای باید قانون دادن و گرفتن وجود داشته باشد.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه


زوج هایی که باهم شوخی می‌کنند و زمان هایی برای تفریح و برنامه های سرگرم کننده حتی تعریف جوک بهم اختصاص می‌دهند رابطه پایدارتری دارند،

داشتن شادی سیمان یک رابطه محسوب می‌شود.


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_548

همونطور که موهامو از زیر کلاه حوله آروم آروم تکون میدادم‌ تا نمشون کم بشه درو باز کردم و رفتم تواتاق.....
گره ی حوله رو سفت تر کردم و به ارسلان که خسته و کرخت دراز کشیده بود رو تختو با گوشیش ور میرفت نگاهی انداختمو گفتم:
-چرا با کفش دراز کشیدی رو تخت...این عادتتو همه جا باید باید داشته باشی!؟؟
از بشقاب کنار دستش چندتا آلو برداشت و گذاشت دهنش و گفت:
-حال ندارم درشون بیارم...میتونی بیا در بیار....
پوووفی کردم و رفتم سمتش....خودم خسته بودم...خسته از گشت و گذار و تفریح.....
آخه ارسلان حرف گوش کن شده بود و حسابی در مورد من‌به خودش زحمت داد و سعی‌کرد یه جورایی تو مدتی که اینجاییم‌ به من خوش بگذره....
و انصافا هم که اصلا ب ام کم نذاشت....
 خم شدم و کفشا و جوراباشو از پا درآوردم و گذاشتم کنار که گفت:
-باریکلا دختر خوب.....
چیزی نگفتم و رفتم سمت میز آرایشیو رو به روش نشستم‌....
حوله رو از روی سرم برداشتم تا زودتر خشکشون کنم.....
موهامو با سشوار خشک کردم و بعد خواستم شونه رو بردارم که ارسلان از پشت بهم نزدیک شد....
خم شد و دستاشو دور گردنم حلقه کرد و از توی آینه زل زد تو چشمام گفت:
-پسفردا دیگه وقت رفتن.....
لب زدم:
-میدونم....
گردنمو کج کرد و نبضمو بوسید‌‌‌‌....‌اینبار برخلاف همیشه وقتی داشت اینکارو مبکرد چشمامو نبستم و تو خودم مچاله نشدم....
از توی آینه نگاهش کردم....چشماشو گذاشته بود رو هم و با محبت و عشق میبوسید......
تماشا کردنش تو همچین حالتی برام جالب بود.....میشد فهمید کدوم مرد با عشق میبوسه و کدوم مرد با هوس.....
موهامو رها کرد و سرشو بالا آو د و گفت؛
-میخوای من موهاتو شونه کنم !؟
سر تکون دادمو گفتم:
-اگه دوست داری آره....
-آره دوست دارم....
اینو گفت و شونه رو خیلی آروم از زیر دستم بیرون کشید......
کمرشو صاف کرد و شروع کرد شونه زدن موهام....خیلی خوب اینکارو انجان میداد...
در آرامش و با عشق....اونقدر که گاهی حس چرت زدن بهم دست میداد.....
حالا اگه من خودم بودم واسه اینکه زود اینکارو انجام بدم شونه رو مثل خنجر تو موهام میکشیدم اما ارسلان نه‌‌‌....
اینکارو آروم انجام میداد‌.....اونقدر که دلم خواست بعدش بخوابم....
طول کشید تا صافشون کرد...بعد شونه رو گذاشت کنار و گفت:
-بخوابیم !؟
بهترین پیشنهاد ممکن بود‌..‌‌‌...با کمال میل گفتم:
-آره بخوابیم...
اون لباساشو عوض کرد و رفت روی تخت منم با درآوردن حوله و پوشیدن یه تیشرت سفید با گلهای صورتی و یه شورت چراغ رو خاموش کردم و رفتم کنارش دراز کشیدم....
اینبار هوس کردم برم تو بغلش مچاله شم....
دلم میخواست سرمو تو سینه اش مخفی کنم و دستشو محکم بگیرم....
احتمالا دیوانه شده بودم! دیوانه‌......
خودم رفتم تو بغلش....خوشش اومد و پاشو انداخت روی کمرم و پیشونیم رو بوسید.....
نفس عمیقی کشیدم...گرمایی که از بونش عبن پرتوی خورشیر ساطرمیشدو دوست داستم....
بهم آرامش میداد....
عین اینکه بخوای یه مسکن بخوری.....
کمکم پلکهامون گرم شد....آهسته گفت:
-بوس قبل از خواب بده و بخواب.....
سرمو بالا گرفتم لباشو بوسیدم و بعد دوباره چشمامو بستم....

****


روز خ
داحافظی همه ی خانوادش تو خونشون جمع شده بودن و یه جورایی میخواستن مارو بدرقه کنن....خانواد ه ی پر جمعیتی که نمیدونم چرا برخلاف پسرشون هرجای دیگه ای غیر از ایران رو برای زندگی انتخاب کرده بودن‌.....!
اونا یکی منو بغل میکردن و بهم‌کادو میدادن...
و من یه چیزی رو این وسط خوب متوجه شده بودم....اینکه ظاهرا اونا آرزو داشتن ارسلان ازدواج کنه اما به حرفاشون گوش نمیداد و حالا حسابی ذوق زده شده بودن از اینکه بالاخره از خر شیطون پیاده شد و ازدواج کرد.....
نمیدونم خودشون میدونستن داداششون خودش یه پا شیطون !!! ؟؟؟
ولی...من دلم میخواست بازم اونجا و کنار اون خانواده بمونم....یه جورایی جمعشون اونقدر گرم و صمیمی و شلوغ و باحال بود که آدم دلش نمیومد ترکشون کنه‌.....
آخرین نفر مادرش بود که بردم یه گوشه خالوت تا باهام گپ بزنه.....
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
2025/07/14 03:14:07
Back to Top
HTML Embed Code: