#مجردا_بخونن
اول سالم باشید بعد ازدواج کنید.
چه فیزیکی، چه روانی و چه جنسی...
این حداقل آمادگی برای ازدواج است.
به علاوه اگر به مرحله آزادی و استقلال و همبستگی نرسیده باشید، نمی توانید در
دنیای امروز وارد یک رابطه و زندگی سالم
شوید.
ازدواج چیزی بیشتر از با هم کنار آمدن و
داشتن رابطه ای خوب است اما رسیدن به
سطوح بالاتر صمیمیت به تلاش بیشتری
نیاز دارد.
روابط صمیمی ما باید ما را تغییر دهد.
این روابط باید باعث رشد دادنمان شود
و اگر اینچنین نباشد پس خلایی در رابطه
ما وجود دارد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اول سالم باشید بعد ازدواج کنید.
چه فیزیکی، چه روانی و چه جنسی...
این حداقل آمادگی برای ازدواج است.
به علاوه اگر به مرحله آزادی و استقلال و همبستگی نرسیده باشید، نمی توانید در
دنیای امروز وارد یک رابطه و زندگی سالم
شوید.
ازدواج چیزی بیشتر از با هم کنار آمدن و
داشتن رابطه ای خوب است اما رسیدن به
سطوح بالاتر صمیمیت به تلاش بیشتری
نیاز دارد.
روابط صمیمی ما باید ما را تغییر دهد.
این روابط باید باعث رشد دادنمان شود
و اگر اینچنین نباشد پس خلایی در رابطه
ما وجود دارد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#احکام_اسلامی
♦️رابطه مقعدی از نظر شرعی کراهت شدید دارد، در صورت رضایت زن مکروه و در صورتی که زن راضی به انجام این رابطه نباشد انجام آن حرام است تا جایی که زن میتواند از همسر خود شکایت کند و همچنین تقاضای مرد مبنی بر انجام رابطه جنسی از راه مقعد و قبول نکردن زن مشمول قانون "عدم تمکین" نمی باشد.
رضایتش را جلب کنید!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
♦️رابطه مقعدی از نظر شرعی کراهت شدید دارد، در صورت رضایت زن مکروه و در صورتی که زن راضی به انجام این رابطه نباشد انجام آن حرام است تا جایی که زن میتواند از همسر خود شکایت کند و همچنین تقاضای مرد مبنی بر انجام رابطه جنسی از راه مقعد و قبول نکردن زن مشمول قانون "عدم تمکین" نمی باشد.
رضایتش را جلب کنید!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
🌺لطفا فانتزیهای غیرعملی را کنار بگذارید‼️
🔹💠یکی از آسیبهای جنسی که همسران را دچار مشکل میکند، وجود فیلمهای پورن در بازار است که این روزها به مدد اینترنت و شبکههای مجازی خیلی راحت در دسترس قرار میگیرد
💠🔹اما واقعیت این است که رابطه زناشویی را بهگونهای نشان میدهند که در واقعیت اتفاق نمیافتد و حتی گاه باعث میشود زن و مرد نسبت به #رابطه_جنسی خودشان سرد شوند و احساس کنند در اندازههای جسمی و فرمهای مختلف رابطه، شریکشان مشکل دارد در حالی که چنین نیست.
💠🔹آسیبی که بسیاری از مردان با دیدن این فیلمها و تقلید از حرکات آنها به رابطه زناشوییشان میزنند، علاقه نشان دادن به #رابطه_خشن است که حتی ممکن است به بدن همسرشان لطمه وارد و بار عاطفی رابطه را کم کند.
👈🏻لازم به ذکر است برخی زنها از خشونت در رابطه لذت میبرند، اما مهم این است که شما از فیلم یا شنیدهها تقلید نکنید. بهترین فردی که میتواند در نحوه رفتار صحیح جنسی بدنی به شما مشاوره بدهد، همسر خودتان است. سعی کنید از او بپرسید که دوست دارد با چه روشی با او رفتار شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🌺لطفا فانتزیهای غیرعملی را کنار بگذارید‼️
🔹💠یکی از آسیبهای جنسی که همسران را دچار مشکل میکند، وجود فیلمهای پورن در بازار است که این روزها به مدد اینترنت و شبکههای مجازی خیلی راحت در دسترس قرار میگیرد
💠🔹اما واقعیت این است که رابطه زناشویی را بهگونهای نشان میدهند که در واقعیت اتفاق نمیافتد و حتی گاه باعث میشود زن و مرد نسبت به #رابطه_جنسی خودشان سرد شوند و احساس کنند در اندازههای جسمی و فرمهای مختلف رابطه، شریکشان مشکل دارد در حالی که چنین نیست.
💠🔹آسیبی که بسیاری از مردان با دیدن این فیلمها و تقلید از حرکات آنها به رابطه زناشوییشان میزنند، علاقه نشان دادن به #رابطه_خشن است که حتی ممکن است به بدن همسرشان لطمه وارد و بار عاطفی رابطه را کم کند.
👈🏻لازم به ذکر است برخی زنها از خشونت در رابطه لذت میبرند، اما مهم این است که شما از فیلم یا شنیدهها تقلید نکنید. بهترین فردی که میتواند در نحوه رفتار صحیح جنسی بدنی به شما مشاوره بدهد، همسر خودتان است. سعی کنید از او بپرسید که دوست دارد با چه روشی با او رفتار شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
🍃 اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد!
❎ برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم.
👈 رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کنارهگیری و...
✅ به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم.
👈 این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشادهرویی، احترام گذاردن و..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🍃 اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد!
❎ برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم.
👈 رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کنارهگیری و...
✅ به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم.
👈 این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشادهرویی، احترام گذاردن و..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
180505_0534_01
My Recording
#صوتی
🌹اعتماد به همسرم بعد از خیانت و فراموشی مسئله.
بشنوید از؛
❇️ دکتر محسن محمدی نیا معین.✨
⚜ روانشناس و
⚜مشاور خانواده
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🌹اعتماد به همسرم بعد از خیانت و فراموشی مسئله.
بشنوید از؛
❇️ دکتر محسن محمدی نیا معین.✨
⚜ روانشناس و
⚜مشاور خانواده
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_566
زل زدم تو چشمای مرموزش...من اون نگاه هاشو دوست نداشتم...نگاه هایی که با لبخندش در تضاد آشکاری بودن...
عاجزانه و حتی ملتمس گونه لب زدم:
-اژدر خان....اگه نهال همه چی رو لو بده....اگه بفهمن من اینجام....اگه بدزدنم....
اگه منو شکنجه بدن...من نمیخوام آسیب ببینم...نمیخوام...
لبخند زد..قیافه مرموزش همیشه جوری بود که انگار همه چی رو میدونه و به همه چیز آگاه...به همه چیز...حتی عالم غیب!
اما من حتی این لبخندش رو هم دوست نداشتم....
خیلی آروم گفت:
-شانار...اینو یادت باشه...ازدواج یعنی ما...نه من....
منم منم هات داره "ما"بودن تو و ارسلان رو ویران میکنه.....
هضم حرفش ساده نبود....
آبپاش توی دستش رو کنار گذاشت و با قدمهایی آروم رفت داخل....
چتد ثانیه بیشتر نگذشت که نهال درحالی که کیفش توی دستش بود از در رد شد و اومد بیرون...
منو که دید توقف کرد...
نگاهی پر نفرت به صورتم انداخت و بعد گفت:
-آرامش و جونت رو ازت میگیرم...از امروز باید از همچی بترسی حتی سایه خودت.....
اون دختر لعنتی....اون عوضی خودخواه....آتیش و آشوب رو به جونم انداخت و رفت.....
با قدمهایی سریع به سمت ماشینش رفت سوار شد و بعد هم عقب عقب ماشین رو از دری که ابراهیم باز کرده بود بیرون برد و از نظر پنهون شد....
هااااه !!! شد اون چیزی که نباید میشد...اتفاق افتاد اون چیزی که نباید میفتاد.....
آه از نهادم بلند شد...چرا اینکارو کرد !؟ چرا ارسلان نهال رو انداخت بیرون....به چه قیمت ...میخواست منو آزار بده!؟؟ به این خاطر....؟
آره...آره حتما میخواست منو آزار بده...میخواست رفتارمو تلافی بکنه....
اشک تو چشمهام جمع شد...بغض راه گلوم رو بست....
از ارسلان عصبانی شدم...اونقدر زیاد که دلم میخواست سرش داد بزنم ..اونقدرداد بزنم که حنجره ام پاره بشه....
تا به خودم اومدم دیدم جلوی در اتاقم...با دست کنارش زدمو زفتم داخل....
وسط اتاق ایستاده بود و دکمه های پیرهنشو دونه دونه باز میکرد....
نارگل هم کنار میز نشسته بود و داشت خورده شیشه ها رو جمع میکرد ...
رفتم سمت ارسلان و گفتم:
-آخرش کار خودتو کردی هان؟؟؟ انداختیش بیرون که منو بهم بریزی اره...
جوابمو نداد.... حرص و جوش زیادی رو داشتممتحمل میشرم......
رحدونامو روهم فشردمو با مشت کردن دستم خسته از این بی توجهی ها و بی توجه به حضور حارگل گفتم:
-هوووو عوضی با توام.....
صدای دادم تو کل اتاق پیچید.....
آهسته به سمتم چرخید ...یه نگاه به منو یه نگاه به ناری انداخت و گفت:
- برو بیرون.....
نارگل بلندشد و با گفتن جمله ی کوتاه"چشم آقا" از اتاق بیرون رفت و درو هم پشت سرش بست.....
اشکهام سرازیر شدن....
اول به دقت نگاهم کرد ...
دستشو سمت صورتم دراز کرد و بعد اشک زیر چشمم رو کنار زد و خیره شد تو چشمهای سرخ شده ام و گفت:
-من هستم...همین کافیه... نیازی نمیبینم از چیزی بترسی.....
دوباره داد زدم:
-اون میره همچیو میگه....
-خب بگه.....نه نهال نه هیکس دیگه....دلیلی برای ترسیدن وجود نداره...
پشت به من رفت سمت تخت....پیرهنشو انداخت یه گوشه و بعد دراز کشید...
چطور میتونست همینقدر آسوده و بیخیال باشه...اینقدر راحت....
ماتم زده جلو رفتمو روی لبه ی تخت نشستم و خیره شدم به آینه ی چهل تیکه شده ...
این چه بخت و اقبالی بود که من داشتم آخه... عین شب تار و سیاه....از شب هم سیاهتر..
حالا اون آدمخوار میفهمه من کجام...میفهمه و یه روز میاد سراغم....مبفهمه و دنیارو جهنم میکنه برم....
آهی کشیدم که دستم از پشت کشیده شد و افتادم تو بغل ارسلان.....
وادارم کرد بچرخم و بعد سرمو گذاشت رو سینه اشو حین اینکه نوازش وار دستشو رو سرم میکشید گفت:
-من حواسم بهت هست....حتی بیشتر از خودم.....خیالت پیش من تخت تخت باشه....
نامهربونی باش...کم لطفی..باش...هرچی میخوای باش ولی باش....
پلکهامو روهم گذاشتم...من خسته بودم.....
از این شرهیط....از این دلواپسی ها....من واقعا خسته بودم.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
زل زدم تو چشمای مرموزش...من اون نگاه هاشو دوست نداشتم...نگاه هایی که با لبخندش در تضاد آشکاری بودن...
عاجزانه و حتی ملتمس گونه لب زدم:
-اژدر خان....اگه نهال همه چی رو لو بده....اگه بفهمن من اینجام....اگه بدزدنم....
اگه منو شکنجه بدن...من نمیخوام آسیب ببینم...نمیخوام...
لبخند زد..قیافه مرموزش همیشه جوری بود که انگار همه چی رو میدونه و به همه چیز آگاه...به همه چیز...حتی عالم غیب!
اما من حتی این لبخندش رو هم دوست نداشتم....
خیلی آروم گفت:
-شانار...اینو یادت باشه...ازدواج یعنی ما...نه من....
منم منم هات داره "ما"بودن تو و ارسلان رو ویران میکنه.....
هضم حرفش ساده نبود....
آبپاش توی دستش رو کنار گذاشت و با قدمهایی آروم رفت داخل....
چتد ثانیه بیشتر نگذشت که نهال درحالی که کیفش توی دستش بود از در رد شد و اومد بیرون...
منو که دید توقف کرد...
نگاهی پر نفرت به صورتم انداخت و بعد گفت:
-آرامش و جونت رو ازت میگیرم...از امروز باید از همچی بترسی حتی سایه خودت.....
اون دختر لعنتی....اون عوضی خودخواه....آتیش و آشوب رو به جونم انداخت و رفت.....
با قدمهایی سریع به سمت ماشینش رفت سوار شد و بعد هم عقب عقب ماشین رو از دری که ابراهیم باز کرده بود بیرون برد و از نظر پنهون شد....
هااااه !!! شد اون چیزی که نباید میشد...اتفاق افتاد اون چیزی که نباید میفتاد.....
آه از نهادم بلند شد...چرا اینکارو کرد !؟ چرا ارسلان نهال رو انداخت بیرون....به چه قیمت ...میخواست منو آزار بده!؟؟ به این خاطر....؟
آره...آره حتما میخواست منو آزار بده...میخواست رفتارمو تلافی بکنه....
اشک تو چشمهام جمع شد...بغض راه گلوم رو بست....
از ارسلان عصبانی شدم...اونقدر زیاد که دلم میخواست سرش داد بزنم ..اونقدرداد بزنم که حنجره ام پاره بشه....
تا به خودم اومدم دیدم جلوی در اتاقم...با دست کنارش زدمو زفتم داخل....
وسط اتاق ایستاده بود و دکمه های پیرهنشو دونه دونه باز میکرد....
نارگل هم کنار میز نشسته بود و داشت خورده شیشه ها رو جمع میکرد ...
رفتم سمت ارسلان و گفتم:
-آخرش کار خودتو کردی هان؟؟؟ انداختیش بیرون که منو بهم بریزی اره...
جوابمو نداد.... حرص و جوش زیادی رو داشتممتحمل میشرم......
رحدونامو روهم فشردمو با مشت کردن دستم خسته از این بی توجهی ها و بی توجه به حضور حارگل گفتم:
-هوووو عوضی با توام.....
صدای دادم تو کل اتاق پیچید.....
آهسته به سمتم چرخید ...یه نگاه به منو یه نگاه به ناری انداخت و گفت:
- برو بیرون.....
نارگل بلندشد و با گفتن جمله ی کوتاه"چشم آقا" از اتاق بیرون رفت و درو هم پشت سرش بست.....
اشکهام سرازیر شدن....
اول به دقت نگاهم کرد ...
دستشو سمت صورتم دراز کرد و بعد اشک زیر چشمم رو کنار زد و خیره شد تو چشمهای سرخ شده ام و گفت:
-من هستم...همین کافیه... نیازی نمیبینم از چیزی بترسی.....
دوباره داد زدم:
-اون میره همچیو میگه....
-خب بگه.....نه نهال نه هیکس دیگه....دلیلی برای ترسیدن وجود نداره...
پشت به من رفت سمت تخت....پیرهنشو انداخت یه گوشه و بعد دراز کشید...
چطور میتونست همینقدر آسوده و بیخیال باشه...اینقدر راحت....
ماتم زده جلو رفتمو روی لبه ی تخت نشستم و خیره شدم به آینه ی چهل تیکه شده ...
این چه بخت و اقبالی بود که من داشتم آخه... عین شب تار و سیاه....از شب هم سیاهتر..
حالا اون آدمخوار میفهمه من کجام...میفهمه و یه روز میاد سراغم....مبفهمه و دنیارو جهنم میکنه برم....
آهی کشیدم که دستم از پشت کشیده شد و افتادم تو بغل ارسلان.....
وادارم کرد بچرخم و بعد سرمو گذاشت رو سینه اشو حین اینکه نوازش وار دستشو رو سرم میکشید گفت:
-من حواسم بهت هست....حتی بیشتر از خودم.....خیالت پیش من تخت تخت باشه....
نامهربونی باش...کم لطفی..باش...هرچی میخوای باش ولی باش....
پلکهامو روهم گذاشتم...من خسته بودم.....
از این شرهیط....از این دلواپسی ها....من واقعا خسته بودم.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👈 یکشنبه 👈 4 آذر / قوس 1403
👈22 جمادی الاول 1446 👈24 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خرید و فروش.
✅شکار و صید و ماهیگیری.
✅طلب حوائج.
✅و دیدار با مسولین و درخواست از آنها خوب است.
🚘مسافرت : مسافرت خوب و سود دارد و بی خطر است .ان شاءالله.
👶مناسب زایمان و نوزاد زندگی پاکی دارد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج سنبله است و امور زیر خوب است:
✳️تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️اشتغال به تجارت.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و ارسال جنس به مشتری خوب است.
🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند حافظ قران گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث قوت دل می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 23 سوره مبارکه " مومنون " است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم...
و مفهوم آن این است که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
👈22 جمادی الاول 1446 👈24 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خرید و فروش.
✅شکار و صید و ماهیگیری.
✅طلب حوائج.
✅و دیدار با مسولین و درخواست از آنها خوب است.
🚘مسافرت : مسافرت خوب و سود دارد و بی خطر است .ان شاءالله.
👶مناسب زایمان و نوزاد زندگی پاکی دارد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج سنبله است و امور زیر خوب است:
✳️تعلیم و تعلم و امور آموزشی.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️اشتغال به تجارت.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و ارسال جنس به مشتری خوب است.
🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند حافظ قران گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث قوت دل می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 23 سوره مبارکه " مومنون " است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم...
و مفهوم آن این است که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
#همسرانه
کافیست که زن و شوهر باور داشته باشند که بنای یک زندگی بی تنش
با گذشت پایه ریزی می شود
اگر هر کدام زندگی را بر اساس فداکاری
عشق و گذشت بنا کنند با صفاترین خانواده را خواهند داشت
@harimezendgi👩❤️👨🦋
کافیست که زن و شوهر باور داشته باشند که بنای یک زندگی بی تنش
با گذشت پایه ریزی می شود
اگر هر کدام زندگی را بر اساس فداکاری
عشق و گذشت بنا کنند با صفاترین خانواده را خواهند داشت
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
مهمترین دلیل زمینههای اختلاف زناشویی، عدم برقراری ارتباط صحیح بین زوجین است و اینکه مردان یا زنان نقش خود را به درستی ایفا نمیکنند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مهمترین دلیل زمینههای اختلاف زناشویی، عدم برقراری ارتباط صحیح بین زوجین است و اینکه مردان یا زنان نقش خود را به درستی ایفا نمیکنند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
گل مورد علاقه همسرتان را بشناسید و چند شب در ماه هنگامی که به خانه می روید برای همسرتان گل بخرید . حس تازگی و طراوتی که گل به روحیه و خانه می بخشد ، نوعی حس تازگی و شادمانی است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
گل مورد علاقه همسرتان را بشناسید و چند شب در ماه هنگامی که به خانه می روید برای همسرتان گل بخرید . حس تازگی و طراوتی که گل به روحیه و خانه می بخشد ، نوعی حس تازگی و شادمانی است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
شوهرم به روابط من با دوستانم حسادت
میکند و مانع ارتباط من با آنها میشود.
چگونه میتوانم این احساس را در او
کاهش دهم⁉️
تلاش کنید تا بین رابطه با دوستان و
همسر خود تعادل برقرار کنید. همچنین به
جای موضع گرفتن در برابر همسرتان به او
نشان دهید که احساساتش را درک
میکنید و برای آنها ارزش قائل شوید.
با او در فضایی صمیمانه در مورد کمبودهایی
که در رابطه احساس میکند و نگرانیهایی
که درباره روابط دوستانه شما دارد صحبت
کنید. با این حال اگر همسرتان کنترل گری
بسیاری دارد و با کمترین ارتباط شما نیز
مخالفت میکند به یک زوج درمانگر مراجعه
کنید تا بتوانید چرخه روابط غلط را در هم بشکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
شوهرم به روابط من با دوستانم حسادت
میکند و مانع ارتباط من با آنها میشود.
چگونه میتوانم این احساس را در او
کاهش دهم⁉️
تلاش کنید تا بین رابطه با دوستان و
همسر خود تعادل برقرار کنید. همچنین به
جای موضع گرفتن در برابر همسرتان به او
نشان دهید که احساساتش را درک
میکنید و برای آنها ارزش قائل شوید.
با او در فضایی صمیمانه در مورد کمبودهایی
که در رابطه احساس میکند و نگرانیهایی
که درباره روابط دوستانه شما دارد صحبت
کنید. با این حال اگر همسرتان کنترل گری
بسیاری دارد و با کمترین ارتباط شما نیز
مخالفت میکند به یک زوج درمانگر مراجعه
کنید تا بتوانید چرخه روابط غلط را در هم بشکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
180609_1058_01
نقش انتظارات در روابط زوجین. دکتر محسن محمدی نیا معین. روانشناس…
#صوتی
نقش #انتظارات در #روابط_زوجین.
قسمت دوم
بشنوید از:
💠دکتر_محسن_محمدی_نیا #معین ✨
⚜مشاور و
⚜روانشناس
تحکیم روابط زوجین❣
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نقش #انتظارات در #روابط_زوجین.
قسمت دوم
بشنوید از:
💠دکتر_محسن_محمدی_نیا #معین ✨
⚜مشاور و
⚜روانشناس
تحکیم روابط زوجین❣
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
#همسرانه
مشکلات امتحان کردن همسر با شماره ناشناس
این روزها دیده می شود که برخی افراد با شماره های ناشناس به همسر خود پیام می دهند و به اصطلاح قصد امتحان او را دارند.
این کار به شدت مخل رابطه زناشویی است؛
🚫 عزیزان هرگز اینکارو نکنید🚫
زیرا در هر صورت ضربه ای جبران ناپذیر به رابطه وارد خواهد آورد چون یا طرف مقابل به هر دلیلی چه جدی چه شوخی با روی گشاده با ناشناس برخورد می کند که باعث شک همسر امتحان کننده می شود یا روی خوش نشان نمی دهد که چون بعدش متوجه می شود از سوی همسرش امتحان شده است، هیچ گاه نمی تواند مثل قبل به آن رابطه پایبند باشد و قطعا تجربه ناخوشایندی است؛ زیرا اگر احساس کنید همسرتان به شما اطمینان ندارد، ضربه جبران ناپذیری به شما وارد خواهد شد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
مشکلات امتحان کردن همسر با شماره ناشناس
این روزها دیده می شود که برخی افراد با شماره های ناشناس به همسر خود پیام می دهند و به اصطلاح قصد امتحان او را دارند.
این کار به شدت مخل رابطه زناشویی است؛
🚫 عزیزان هرگز اینکارو نکنید🚫
زیرا در هر صورت ضربه ای جبران ناپذیر به رابطه وارد خواهد آورد چون یا طرف مقابل به هر دلیلی چه جدی چه شوخی با روی گشاده با ناشناس برخورد می کند که باعث شک همسر امتحان کننده می شود یا روی خوش نشان نمی دهد که چون بعدش متوجه می شود از سوی همسرش امتحان شده است، هیچ گاه نمی تواند مثل قبل به آن رابطه پایبند باشد و قطعا تجربه ناخوشایندی است؛ زیرا اگر احساس کنید همسرتان به شما اطمینان ندارد، ضربه جبران ناپذیری به شما وارد خواهد شد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
زنان برای رسیدن به اور*گا*سم بیشتر به ملایمت و حرکات آرام احتیاج دارند اما در لحظات او*رگاس*م حرکات سریع برایشان فوقالعاده لذت بخش است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
زنان برای رسیدن به اور*گا*سم بیشتر به ملایمت و حرکات آرام احتیاج دارند اما در لحظات او*رگاس*م حرکات سریع برایشان فوقالعاده لذت بخش است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
.
نڪند پاییز🍂تــویی ،
ڪہ ،
در ،،
چهار فصل دلــــم ،،،
پادشاهی میڪنی...؟!
#زهرا_طراوتی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
.
نڪند پاییز🍂تــویی ،
ڪہ ،
در ،،
چهار فصل دلــــم ،،،
پادشاهی میڪنی...؟!
#زهرا_طراوتی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_567
پلکهامو روی هم گذاشتم....من خسته بودم....خسته از این شرایط....از این دلواپسی ها.....
از سردرگمی ذهنی و روحی خودم...
از اینکه تا همچی میخواست درست بشه دردسر جدید به وجود میومد .....از خیلی چیزا!
چشمهام بسته بودن و غوطه ور بودم توی تاریکی تلخی که حس میکردم ارسلان برام رقمش زده......
سرم رو سینه اش بود....نفس که میکشید سر منم آهسته بالا و پایین میشد ....
با خشم گفتم:
-اون از من متنفره. ....هرکاری میکنه تا من آسیب ببینم.....
دستشو رو سرم گذاشت و گفت:
-نهال نمیخواد بپذیره هرچی بین خودم و خودش بوده تموم شده...فکر میکنه به من وابسته اس....فکر میکنه اگه با من نمونه شکست خورده... به محض اینکه یه پسر دیگه دلشو به دست بیاره و ازش خوشش بیاد من و تورو فراموش میکنه...نکنه و بخواد آسیبی به تو برسونه باخودمطرف......هرکی هم با من طرفش بشه بهتره بدونه به فکر دوا درجون نباشه...به فکر خرید قبر باشه....
دست مشت کردمو آهسته رو بدنش فرو آوردمو گفتم:
-لعنتی...لعنتی....تو خیلی لعنتی هستی!!
مابقی حرفمو تو ذهنم زدم:
" کنار تو هیچوقت آرامش نداشتم...هیچوقت".....من با این حرفها آروم نمیشدم....هیچوقت نمیشدم.....
بدنمو چرخوند و به پشت درازمکرد....چشمامو باز کردم....خیمه زد رو تنم ولی وزنشو ننداخت رو بدنم.....
اول چشمها بعد لبها و بعد بقیه ی جاهای صورتم رو از نظر گذروند......
و باز دوباره به چشمهام.....پرسید:
-شانار....تو واقعا منو دوست نداری !؟؟
نفسم از این سوال تو سینه حبس شد....چه جوابی میتونستم بدم!
بگم آره...بگمنه...یا بگم هیچ حسی....نه ازت بدم میاد و نه خوشممیاد.....
اینکه آدم از متجاوز خودش خوشش بیاد و عاشقش بشه واسه فیلمهای هندی هم نمیشه اجراش کرد....!!!
میدونم اونزمان اون تصور میکرد من یه هرزه و تن فروشم....
خب حق داشت....من با لباسهایی که تمام تنمو به نمایش گذاشته بود داشتم واسه یه خیکی بدردنخور نازو غمزه میومدم....
خودم میدونستم دارم واسه نجات خودم همچین کاری میکنم اما بقیه که نمیدونستن.....
با این حال....من همیشه طرفدار زندگی ای بودم که عاشق طرف مقابلم باشم....نه اینکه......
سوالشو دوباره تکرار کرد اینبار اما بل ترتیب دیگه ای:
- ازم متنفری ؟؟؟
سرمو تکون دادجو گفتم:
-من ازت متنفر نیستم.....
درحالی که صورتش فاصله ی چندانی با صورتم نداشت گفت:
-نه ازم متنفری....نه دوستم داری.....این یعنی بیتفاونی....رسم و رَوشت چیه!؟؟
برای چی حاضری هرکس دیگه ای غیر منو دوست داشته باشی!؟
دلت پیش کیه!؟
میدونستم داره غیر مستقیم به بوراک اشاره میکنه.....
کسی که من مدام درحال تلاش برای فراموش کردنش بودمو نمیخواستم دوباره برام یاواوری بشه یا بخوام مجبور بشم راجبش حرف بزنم......
خواستم از زیر تنش بلند بشم که جفت دستامو گرفت و با یه دستش بالای سرم قفلشون کرد و گفت:
-جواب منو بده.....پشتت به کی گرم و دلت با کیه که ککتم نمیگزه از اینکه با من دربیفتی و از این خونه بزنی بیرون و بری که بری.....!؟؟
پشتم به کسی گرم نبود اما دلمم با این زندگی نبود....
با حرص گفتم:
-ارسلان برو کنار.....
اخم کرد....صورتش دقیقا همون مدلی شد که من باهاش خاطره های بد داشتم یعنی وقتی اینجوری میشد دیگه خدا هم حریفش نبود....
دوباره گفتم:
-داری اذیتم میکنی!!!
سرشو کج کرد....چشمای تنگ و کشیده اش رو تنگتر کرد و گفت:
-تو چجور زنی هستی که حتی یه بار هم حاضر نشدی و نمیشی به مردی که اسمش تو شناسنامته بگی دوستش داری.....؟؟؟
سرمو یه وری کردم که باهاش چشم تو چشم نشم اما با دست آزادش چونه امو سفت گرفت و خیره شد تو چشمهام و گفت:
-جواب بده......دوستت دارمهاتو نگه داشتی واسه کی!؟؟؟ هااان....!؟
پر حرص نگاهش کردم و تو همون حالت بد گفتم:
-لعنتی عوضی.....هیچوقت این جمله رو از زبون من نمیشنوی!!!!!
تا اینو گفتم دستصو برد بالا و یه سیلی زد به گوشم....
هیچی نگفتم.....
دوباره بهمسیلی زد....بازم هیچی نگفتم.....
دیگه برام اهمیت نداشت....بزار خودشمبدونه منبهش علاقه ای ندارم.....
یعنی اگه ندارم مقصر خودش....
من هر وقت خواستم بهش نزدیک بشم اون همچیو خراب کرد.....
به خودش اشاره کرد و گفت:
-سگمصب من شوهرتم....مال منی....بعد همه چیزتو ازم دریغ میکنی!؟؟؟ هوووم!؟؟؟
چقدر تو بیشرفی....چقدر من بیشرف ترم که باز تورو میخوامت......
سرشو خم کردو لبامو بوسید....پوزخند زدمو گفتم:
-اول کتکممیزنی بعد میبوسیم.....!؟؟ توقع نداری که همراهیت کنم هان!؟؟
با خشم نگاهم کرد و گفت:
-چرا اتفاقا اینبار باید اینکارو بکنی... یا با میل خودت یا به زور.....
دیگی واسه من نجوش میخوام سر سگ توش بجوش.....
تن و محبتتو اگه به من ندی به خاک و خون میکشم خودت و اونی که به هواش داری عشق و غمزه هاتو ذخیره میکنی....
نشست رو پاهام....دو طرف لباسمو گرفت و پیرهنمو با خشونت جر داد......
@harimezendgi👩❤️👨🦋
پلکهامو روی هم گذاشتم....من خسته بودم....خسته از این شرایط....از این دلواپسی ها.....
از سردرگمی ذهنی و روحی خودم...
از اینکه تا همچی میخواست درست بشه دردسر جدید به وجود میومد .....از خیلی چیزا!
چشمهام بسته بودن و غوطه ور بودم توی تاریکی تلخی که حس میکردم ارسلان برام رقمش زده......
سرم رو سینه اش بود....نفس که میکشید سر منم آهسته بالا و پایین میشد ....
با خشم گفتم:
-اون از من متنفره. ....هرکاری میکنه تا من آسیب ببینم.....
دستشو رو سرم گذاشت و گفت:
-نهال نمیخواد بپذیره هرچی بین خودم و خودش بوده تموم شده...فکر میکنه به من وابسته اس....فکر میکنه اگه با من نمونه شکست خورده... به محض اینکه یه پسر دیگه دلشو به دست بیاره و ازش خوشش بیاد من و تورو فراموش میکنه...نکنه و بخواد آسیبی به تو برسونه باخودمطرف......هرکی هم با من طرفش بشه بهتره بدونه به فکر دوا درجون نباشه...به فکر خرید قبر باشه....
دست مشت کردمو آهسته رو بدنش فرو آوردمو گفتم:
-لعنتی...لعنتی....تو خیلی لعنتی هستی!!
مابقی حرفمو تو ذهنم زدم:
" کنار تو هیچوقت آرامش نداشتم...هیچوقت".....من با این حرفها آروم نمیشدم....هیچوقت نمیشدم.....
بدنمو چرخوند و به پشت درازمکرد....چشمامو باز کردم....خیمه زد رو تنم ولی وزنشو ننداخت رو بدنم.....
اول چشمها بعد لبها و بعد بقیه ی جاهای صورتم رو از نظر گذروند......
و باز دوباره به چشمهام.....پرسید:
-شانار....تو واقعا منو دوست نداری !؟؟
نفسم از این سوال تو سینه حبس شد....چه جوابی میتونستم بدم!
بگم آره...بگمنه...یا بگم هیچ حسی....نه ازت بدم میاد و نه خوشممیاد.....
اینکه آدم از متجاوز خودش خوشش بیاد و عاشقش بشه واسه فیلمهای هندی هم نمیشه اجراش کرد....!!!
میدونم اونزمان اون تصور میکرد من یه هرزه و تن فروشم....
خب حق داشت....من با لباسهایی که تمام تنمو به نمایش گذاشته بود داشتم واسه یه خیکی بدردنخور نازو غمزه میومدم....
خودم میدونستم دارم واسه نجات خودم همچین کاری میکنم اما بقیه که نمیدونستن.....
با این حال....من همیشه طرفدار زندگی ای بودم که عاشق طرف مقابلم باشم....نه اینکه......
سوالشو دوباره تکرار کرد اینبار اما بل ترتیب دیگه ای:
- ازم متنفری ؟؟؟
سرمو تکون دادجو گفتم:
-من ازت متنفر نیستم.....
درحالی که صورتش فاصله ی چندانی با صورتم نداشت گفت:
-نه ازم متنفری....نه دوستم داری.....این یعنی بیتفاونی....رسم و رَوشت چیه!؟؟
برای چی حاضری هرکس دیگه ای غیر منو دوست داشته باشی!؟
دلت پیش کیه!؟
میدونستم داره غیر مستقیم به بوراک اشاره میکنه.....
کسی که من مدام درحال تلاش برای فراموش کردنش بودمو نمیخواستم دوباره برام یاواوری بشه یا بخوام مجبور بشم راجبش حرف بزنم......
خواستم از زیر تنش بلند بشم که جفت دستامو گرفت و با یه دستش بالای سرم قفلشون کرد و گفت:
-جواب منو بده.....پشتت به کی گرم و دلت با کیه که ککتم نمیگزه از اینکه با من دربیفتی و از این خونه بزنی بیرون و بری که بری.....!؟؟
پشتم به کسی گرم نبود اما دلمم با این زندگی نبود....
با حرص گفتم:
-ارسلان برو کنار.....
اخم کرد....صورتش دقیقا همون مدلی شد که من باهاش خاطره های بد داشتم یعنی وقتی اینجوری میشد دیگه خدا هم حریفش نبود....
دوباره گفتم:
-داری اذیتم میکنی!!!
سرشو کج کرد....چشمای تنگ و کشیده اش رو تنگتر کرد و گفت:
-تو چجور زنی هستی که حتی یه بار هم حاضر نشدی و نمیشی به مردی که اسمش تو شناسنامته بگی دوستش داری.....؟؟؟
سرمو یه وری کردم که باهاش چشم تو چشم نشم اما با دست آزادش چونه امو سفت گرفت و خیره شد تو چشمهام و گفت:
-جواب بده......دوستت دارمهاتو نگه داشتی واسه کی!؟؟؟ هااان....!؟
پر حرص نگاهش کردم و تو همون حالت بد گفتم:
-لعنتی عوضی.....هیچوقت این جمله رو از زبون من نمیشنوی!!!!!
تا اینو گفتم دستصو برد بالا و یه سیلی زد به گوشم....
هیچی نگفتم.....
دوباره بهمسیلی زد....بازم هیچی نگفتم.....
دیگه برام اهمیت نداشت....بزار خودشمبدونه منبهش علاقه ای ندارم.....
یعنی اگه ندارم مقصر خودش....
من هر وقت خواستم بهش نزدیک بشم اون همچیو خراب کرد.....
به خودش اشاره کرد و گفت:
-سگمصب من شوهرتم....مال منی....بعد همه چیزتو ازم دریغ میکنی!؟؟؟ هوووم!؟؟؟
چقدر تو بیشرفی....چقدر من بیشرف ترم که باز تورو میخوامت......
سرشو خم کردو لبامو بوسید....پوزخند زدمو گفتم:
-اول کتکممیزنی بعد میبوسیم.....!؟؟ توقع نداری که همراهیت کنم هان!؟؟
با خشم نگاهم کرد و گفت:
-چرا اتفاقا اینبار باید اینکارو بکنی... یا با میل خودت یا به زور.....
دیگی واسه من نجوش میخوام سر سگ توش بجوش.....
تن و محبتتو اگه به من ندی به خاک و خون میکشم خودت و اونی که به هواش داری عشق و غمزه هاتو ذخیره میکنی....
نشست رو پاهام....دو طرف لباسمو گرفت و پیرهنمو با خشونت جر داد......
@harimezendgi👩❤️👨🦋