#ایده_متن
بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی "شما " گرم است
#نجمه_زارع
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی "شما " گرم است
#نجمه_زارع
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_578
سرو صداهای زیادی از انباری میومد که حواس منو از بوراکی که حسابی تحت تاثیرم قرار داده بود پرت کرد.....
یوسف هم با یکم فاصله از در ایستاده بود و من رو که قدم قدم بهش نزدیکتر میشدم نگاه میکرد.....
نگاهی بهش انداختم و خواستم از کنارش بگذرم که دستشو مقابلم گرفت و گفت:
-نمیتونید برید جلو....
متعجب نگاهش کردم....اینکه نزاره برم جلو برام غیر طبیعی بود....یعنی یه جورایی از نظر خودم دلیلی نداشت اینکار انجام بده....
سرنو به عقب خم کردم تا بتونم تو صورتش نگاه کنم و بعد گفتم:
-میخوام برم پیش ارسلان....
کامبا جدی گفت:
-نمیشه....تاکید کردن هیچکس اونجا نره ...
به خودم اشاره کردمو گفتم:
-من هیچکسم !؟؟؟
-متاسفم...نمیتونید برید داخل...
خواستم جوابشو بدم که صدای داد و هوار ارسلان و بعدهم جیغ و داد یه زن به گوشم رسید....
خیلی کنجکاو بودم اونجا چه خبره ولی خب...یه غول به اسم یوسف رو به روم ایستاده بود که نمیذاشت جلوتر برم...
حرصم گرفته بود...بعضی وقتها حس میکردم تو این خونه هیچکاره ام.....
کلافه و دست به سینه چند قدمی ازش فاصله گرفتم...سرم پر از سوال بی جواب بود...یعنی بوراک به چه خاطر اومده بود اینجا!؟؟؟
کی توی انباری بود !؟؟ آخ که چقدر بیزار بودم از سوالهای بی جواب.....!
سر بلند کردمو از هموم فاصله به سمتی که بوراک تا چند دقیقه پیش اونجا بود نگاه کردم.....داشت تو حیاط قدم میزد و سیگار میکشید...
بوراک و سیگار !؟؟ اون که هیچوقت اهل سیگار نبود...پس چرا الان داشت اینکارو میکرد!!؟؟
تا صدای کوبیده شدن در انبار به گوشم رسید سرمو بلند کردمو به عقب چرخیدم...خودش بود.....
مشتش خونی بود....به یوسف که رسید دستمالی ازش گرفت و خون روی دستشو پاک کردو بعدهم دستمالو پرت کرد یه طرف و چیزهایی به یوسف گفت...
رفتم سمتش...تند تند قدم برمیداشت...پرسید:
-تو اینجا چیکارمیکنی!؟
بدون اینکه جواب سوالش رو بدم گفتم:
-ارسلان کی رو اونجا حبس کردی!؟
جوابی نداد و گفت:
-دیشب خوب خوابیدی!؟
-همونطور که پا به پاش قدم برمیداشتم بازم بی توجه به سوالش که جنبه پیچوندن داشت پرسیدم :
-دستت خونیه!؟ کی رو زدی!؟ کی رو داشتی اونجا میزدی؟؟؟
نگاه معنی داری بهم انداخت و گفت:
-شانار....
ایستاد...منم ایستادم...زل زد تو چشمام و گفت:
-اگه قرار باشه تو چیزی رو بدونی بدون اینکه بپرسی خودم همچی رو بهت میگم...
پوزخند زدمو گفتم:
-و یعنی من الان نباید بعضی چیزارو بدونم....!!!!
-دختر خوبی باش!
جواب کوتاه و مختصر و گنگی داد و بعد هم رفت داخل....
من اما همچنان همونجا ایستاده بودم ....دو باره سرمو به عقب چرخوندم و به انبار نگاه کردم....یعنی کی اونجا بود !؟؟
داشتم گیج میشدم.
من دیگه امنیت نداشتم...من دیگه خارج از این خونه حتی نمیتونستم بی دردسر قدم بردارم....
رفتم داخل....اژدرخان داشت به ارسلان راجب زخم دستش تذکر میداد و اونم که طبق معمولا اصلا به هیچی گوش نمیداد....!
سیگار میشکید و حرفهایی میزد که واسه من نامفهوم بود...
دلم میخواست منم تو جریان باشم...این مسئله ای بود که به منم ربط پیدا میکرد...
اینبار دیگه نتونستم کوتاه بیام....رفتم سمتش ...اژدرخان تنهامون گداشت...کنارش نشستم و گفتم:
-میخوام بدونم کی توی انباریه!؟
به چشمام زل زد و بعد جواب داد:
-نهال.....
هیچ فکر نمیکردم اینقدر زود جوابمو بده....
متعجب و وحشت زده گفتم:
-تو اونو آوردی تو انباری !؟؟ ارسلان ..اون الان تو انباریه!؟ تو داشتی اونو میزدی!؟؟؟یه زن رو !؟
سیکارشو بین لبهاش گرفت و بعد از چندلحظه گفت:
-هیچوقت به هیچکس اینقدر تذکر ندادم....چندبار بهش گفتم دست از زفتارهای احمقانه اش برنداره.....
شوخی بدی کرد...باید آدمش کنم...
درست که اون منو لو داده بود و امنیت جانیم رو به خطر انداخته بود اما من اصلا راضی به آزارش نبودم.....
اون هرکاری که میکرد از سر علاقه اش به ارسلان بود.....
-نکن.... ارسلان اینکارو باهاش نکن...
انگشت اشاره اشو بالا آورد و گفت:
-تو....دخالت نکن....تمام.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
سرو صداهای زیادی از انباری میومد که حواس منو از بوراکی که حسابی تحت تاثیرم قرار داده بود پرت کرد.....
یوسف هم با یکم فاصله از در ایستاده بود و من رو که قدم قدم بهش نزدیکتر میشدم نگاه میکرد.....
نگاهی بهش انداختم و خواستم از کنارش بگذرم که دستشو مقابلم گرفت و گفت:
-نمیتونید برید جلو....
متعجب نگاهش کردم....اینکه نزاره برم جلو برام غیر طبیعی بود....یعنی یه جورایی از نظر خودم دلیلی نداشت اینکار انجام بده....
سرنو به عقب خم کردم تا بتونم تو صورتش نگاه کنم و بعد گفتم:
-میخوام برم پیش ارسلان....
کامبا جدی گفت:
-نمیشه....تاکید کردن هیچکس اونجا نره ...
به خودم اشاره کردمو گفتم:
-من هیچکسم !؟؟؟
-متاسفم...نمیتونید برید داخل...
خواستم جوابشو بدم که صدای داد و هوار ارسلان و بعدهم جیغ و داد یه زن به گوشم رسید....
خیلی کنجکاو بودم اونجا چه خبره ولی خب...یه غول به اسم یوسف رو به روم ایستاده بود که نمیذاشت جلوتر برم...
حرصم گرفته بود...بعضی وقتها حس میکردم تو این خونه هیچکاره ام.....
کلافه و دست به سینه چند قدمی ازش فاصله گرفتم...سرم پر از سوال بی جواب بود...یعنی بوراک به چه خاطر اومده بود اینجا!؟؟؟
کی توی انباری بود !؟؟ آخ که چقدر بیزار بودم از سوالهای بی جواب.....!
سر بلند کردمو از هموم فاصله به سمتی که بوراک تا چند دقیقه پیش اونجا بود نگاه کردم.....داشت تو حیاط قدم میزد و سیگار میکشید...
بوراک و سیگار !؟؟ اون که هیچوقت اهل سیگار نبود...پس چرا الان داشت اینکارو میکرد!!؟؟
تا صدای کوبیده شدن در انبار به گوشم رسید سرمو بلند کردمو به عقب چرخیدم...خودش بود.....
مشتش خونی بود....به یوسف که رسید دستمالی ازش گرفت و خون روی دستشو پاک کردو بعدهم دستمالو پرت کرد یه طرف و چیزهایی به یوسف گفت...
رفتم سمتش...تند تند قدم برمیداشت...پرسید:
-تو اینجا چیکارمیکنی!؟
بدون اینکه جواب سوالش رو بدم گفتم:
-ارسلان کی رو اونجا حبس کردی!؟
جوابی نداد و گفت:
-دیشب خوب خوابیدی!؟
-همونطور که پا به پاش قدم برمیداشتم بازم بی توجه به سوالش که جنبه پیچوندن داشت پرسیدم :
-دستت خونیه!؟ کی رو زدی!؟ کی رو داشتی اونجا میزدی؟؟؟
نگاه معنی داری بهم انداخت و گفت:
-شانار....
ایستاد...منم ایستادم...زل زد تو چشمام و گفت:
-اگه قرار باشه تو چیزی رو بدونی بدون اینکه بپرسی خودم همچی رو بهت میگم...
پوزخند زدمو گفتم:
-و یعنی من الان نباید بعضی چیزارو بدونم....!!!!
-دختر خوبی باش!
جواب کوتاه و مختصر و گنگی داد و بعد هم رفت داخل....
من اما همچنان همونجا ایستاده بودم ....دو باره سرمو به عقب چرخوندم و به انبار نگاه کردم....یعنی کی اونجا بود !؟؟
داشتم گیج میشدم.
من دیگه امنیت نداشتم...من دیگه خارج از این خونه حتی نمیتونستم بی دردسر قدم بردارم....
رفتم داخل....اژدرخان داشت به ارسلان راجب زخم دستش تذکر میداد و اونم که طبق معمولا اصلا به هیچی گوش نمیداد....!
سیگار میشکید و حرفهایی میزد که واسه من نامفهوم بود...
دلم میخواست منم تو جریان باشم...این مسئله ای بود که به منم ربط پیدا میکرد...
اینبار دیگه نتونستم کوتاه بیام....رفتم سمتش ...اژدرخان تنهامون گداشت...کنارش نشستم و گفتم:
-میخوام بدونم کی توی انباریه!؟
به چشمام زل زد و بعد جواب داد:
-نهال.....
هیچ فکر نمیکردم اینقدر زود جوابمو بده....
متعجب و وحشت زده گفتم:
-تو اونو آوردی تو انباری !؟؟ ارسلان ..اون الان تو انباریه!؟ تو داشتی اونو میزدی!؟؟؟یه زن رو !؟
سیکارشو بین لبهاش گرفت و بعد از چندلحظه گفت:
-هیچوقت به هیچکس اینقدر تذکر ندادم....چندبار بهش گفتم دست از زفتارهای احمقانه اش برنداره.....
شوخی بدی کرد...باید آدمش کنم...
درست که اون منو لو داده بود و امنیت جانیم رو به خطر انداخته بود اما من اصلا راضی به آزارش نبودم.....
اون هرکاری که میکرد از سر علاقه اش به ارسلان بود.....
-نکن.... ارسلان اینکارو باهاش نکن...
انگشت اشاره اشو بالا آورد و گفت:
-تو....دخالت نکن....تمام.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️جمعه 👈16 آذر/ قوس 1403
👈4 جمادی الثانی 1446👈6 دسامبر 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅خرید و معاملات.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅شکار و دام گذاری.
✅خرید وسیله سواری.
✅و مصالحه بین افراد خوب است.
🚘مسافرت: مسافرت بعد از ظهر و همراه صدقه باشد.
👶زایمان خوب و نوزاد محبوب و مبارک است.
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ختنه و نام گذاری.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️درختکاری.
✳️تعمیر خانه و دیوار.
✳️و بنایی نیک است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی جسم خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث درد در سر می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 5 سوره مبارکه " مائده " است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود.ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈4 جمادی الثانی 1446👈6 دسامبر 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅خرید و معاملات.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅شکار و دام گذاری.
✅خرید وسیله سواری.
✅و مصالحه بین افراد خوب است.
🚘مسافرت: مسافرت بعد از ظهر و همراه صدقه باشد.
👶زایمان خوب و نوزاد محبوب و مبارک است.
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ختنه و نام گذاری.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️درختکاری.
✳️تعمیر خانه و دیوار.
✳️و بنایی نیک است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی جسم خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث درد در سر می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 5 سوره مبارکه " مائده " است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود.ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی خیلی زود داره میگذره تا میتونی به خوبی هاش فکر کن تا جذبشون کنی☘️🌨️
صبحتون به زیبایی همین جا 😍👆
@harimezendgi👩❤️👨🦋
صبحتون به زیبایی همین جا 😍👆
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
🍂🍁
امروز قدم رنجه کنی تا سر #صبحم
خورشید بیاری که نگاهم شود آباد
شیرین بشود لقمه ی نانم سر سفره
یک بوسه تعارف بکنی از لبت آزاد
#ابراهیم_حسینی🍁
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🍂🍁
امروز قدم رنجه کنی تا سر #صبحم
خورشید بیاری که نگاهم شود آباد
شیرین بشود لقمه ی نانم سر سفره
یک بوسه تعارف بکنی از لبت آزاد
#ابراهیم_حسینی🍁
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
#آموزشی
💊خواص ویتامین E برای مردان💊
🩵مصرف مداوم این ویتامین موجب افزایش تعداد اسپرمها و همچنین کیفیت آنها را افزایش میدهد.
🩵بنابراین مردانی که به ناباروری مبتلا هستند، باید این ویتامین را به صورت مداوم مصرف کنند. ویتامین ای تاثیر زیادی در افزایش میل جنسی و قدرت باروری دارد.
🩵← بهبود سلامت قلب
🩵← افزایش میل جنسی
🩵← تقویت سیستم ایمنی بدن
🩵← محافظت دربرابر سرطان پروستات
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#آموزشی
💊خواص ویتامین E برای مردان💊
🩵مصرف مداوم این ویتامین موجب افزایش تعداد اسپرمها و همچنین کیفیت آنها را افزایش میدهد.
🩵بنابراین مردانی که به ناباروری مبتلا هستند، باید این ویتامین را به صورت مداوم مصرف کنند. ویتامین ای تاثیر زیادی در افزایش میل جنسی و قدرت باروری دارد.
🩵← بهبود سلامت قلب
🩵← افزایش میل جنسی
🩵← تقویت سیستم ایمنی بدن
🩵← محافظت دربرابر سرطان پروستات
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#همسرانه
✅گوش دادن مهمتر از حرف زدن
🙂↔️گاهی وقتها همسر شما فقط نیاز داره که حرف بزنه و کسی باشه که گوش بده. این کار شاید ساده به نظر برسه، اما خیلی اهمیت داره.
🙂↔️ اگر وقت بذارید و با دقت گوش بدید، میتونید خیلی از مشکلات رو بدون اینکه نیاز به بحثهای طولانی داشته باشید، حل کنید.
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
✅گوش دادن مهمتر از حرف زدن
🙂↔️گاهی وقتها همسر شما فقط نیاز داره که حرف بزنه و کسی باشه که گوش بده. این کار شاید ساده به نظر برسه، اما خیلی اهمیت داره.
🙂↔️ اگر وقت بذارید و با دقت گوش بدید، میتونید خیلی از مشکلات رو بدون اینکه نیاز به بحثهای طولانی داشته باشید، حل کنید.
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
AUD-20181020-WA0014.mp3
11.8 MB
#صوتی
🔸قانون طلایی:
✳️برای حل هر مشکل بیش از یک راه حل وجود دارد.
🌼روش حل مسئله گلد فرید.
بشنوید از:
❇️ دکتر محسن محمدی نیا معین.
⚜روانشناس و
⚜مشاور خانواده⭐️
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔸قانون طلایی:
✳️برای حل هر مشکل بیش از یک راه حل وجود دارد.
🌼روش حل مسئله گلد فرید.
بشنوید از:
❇️ دکتر محسن محمدی نیا معین.
⚜روانشناس و
⚜مشاور خانواده⭐️
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
👄💕 عشقبازی بعد از ارگاسم، عشق زوجین به هم، را اثبات میکند.
❤️بعد از تمام شدن سکس، وقتی که مرد یا زن به ابراز عشق نسبت به هم ادامه میدهند، در حقیقت میگویند، عشق آنان تنها به دلیل ارضاء جنسی نیست.
❤️مرد می تواند این فکر را که "مردان به زنان فقط به دلیل ارضاء جسمی علاقمند هستند" از طریق ادامه به ابراز محبت به همسرش از بین ببرد و به این وسیله زنش را مطمئن کند که در هر حالی عاشق اوست.
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
👄💕 عشقبازی بعد از ارگاسم، عشق زوجین به هم، را اثبات میکند.
❤️بعد از تمام شدن سکس، وقتی که مرد یا زن به ابراز عشق نسبت به هم ادامه میدهند، در حقیقت میگویند، عشق آنان تنها به دلیل ارضاء جنسی نیست.
❤️مرد می تواند این فکر را که "مردان به زنان فقط به دلیل ارضاء جسمی علاقمند هستند" از طریق ادامه به ابراز محبت به همسرش از بین ببرد و به این وسیله زنش را مطمئن کند که در هر حالی عاشق اوست.
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#آموزشی
🥲💊درمان زخم معقد بعد از یبوست یا رابطه
👈 اگه به دنبال یبوست، یا رابطه معقدی دچار زخم شدین
👈در لگن اب گرم روزی سه بار بشینید ،و این پماد رو هم روزی دوبار استفاده کنید ..
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
🥲💊درمان زخم معقد بعد از یبوست یا رابطه
👈 اگه به دنبال یبوست، یا رابطه معقدی دچار زخم شدین
👈در لگن اب گرم روزی سه بار بشینید ،و این پماد رو هم روزی دوبار استفاده کنید ..
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#تلنگر
#آموزشی
🤰دختر ۱۸ ساله به دنبال اخذ تست با بیبی چک متوجه بارداری می شود.
بدون اطلاع از محل جنین و بدون انجام سونوگرافی ، با استفاده از قرص اقدام به سقط می کند.
🤰پس از مصرف داروی سقط دچار خونریزی شدید و افت هوشیاری می شود.
با خونریزی واژینال و فشار بسیار پایین و ضربان قلب بالا به بیمارستان منتقل می شود. سریعا سونوگرافی شده و با مایع آزاد (خون) فراوان شکم آماده عمل می شود.
طی لاپاراتومی متوجه پارگی لوله فالوپ شدیم.
🤦♀️علت؟؟؟؟؟؟
🤦♀️حاملگی خارج از رحمی!!!
دوستان عزیز! تشکیل جنین همیشه داخل رحم اتفاق نمی افتد
حاملگی این خانم و تشکیل جنین نامبرده در داخل لوله فالوپ اتفاق افتاده بود و خودش به تنهایی خطر پارگی به دنبال افزایش قطر جنین را دارد.
این قرص سقط باعث اسپاسم لوله شده و لوله رو پاره کرده!
با خونریزی فراوان بسیار بسیار مرگ آسا است.
خوشبختانه جان این دختر حفظ شد.
🚫استفاده غیرعلمی و غیر صحیح از این قرص های میتونه شدیدا تهدید کننده حیات باشه
مواظب باشید
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#آموزشی
🤰دختر ۱۸ ساله به دنبال اخذ تست با بیبی چک متوجه بارداری می شود.
بدون اطلاع از محل جنین و بدون انجام سونوگرافی ، با استفاده از قرص اقدام به سقط می کند.
🤰پس از مصرف داروی سقط دچار خونریزی شدید و افت هوشیاری می شود.
با خونریزی واژینال و فشار بسیار پایین و ضربان قلب بالا به بیمارستان منتقل می شود. سریعا سونوگرافی شده و با مایع آزاد (خون) فراوان شکم آماده عمل می شود.
طی لاپاراتومی متوجه پارگی لوله فالوپ شدیم.
🤦♀️علت؟؟؟؟؟؟
🤦♀️حاملگی خارج از رحمی!!!
دوستان عزیز! تشکیل جنین همیشه داخل رحم اتفاق نمی افتد
حاملگی این خانم و تشکیل جنین نامبرده در داخل لوله فالوپ اتفاق افتاده بود و خودش به تنهایی خطر پارگی به دنبال افزایش قطر جنین را دارد.
این قرص سقط باعث اسپاسم لوله شده و لوله رو پاره کرده!
با خونریزی فراوان بسیار بسیار مرگ آسا است.
خوشبختانه جان این دختر حفظ شد.
🚫استفاده غیرعلمی و غیر صحیح از این قرص های میتونه شدیدا تهدید کننده حیات باشه
مواظب باشید
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#پارت_579
میدونستم و آگاه بودم تا مُردن فاصله ای نداشتم و اگه ارسلان به موقع خودشو بهم نرسونده بود اتفاقای بدی برام میفتاد....اتفاقایی که غیرقابل جبران و اسفناک میشدن ولی نمیدونم چرا نمیخواستم این وسط به کس دیگه ای هم آسیب برسه...ولو اگه اون کس دشمنم باشه....یکی مثل نهال !!!
در هر صورت من باید دخالت میکردم....
گرچه با گفتم کلمه ی "تمام" مستقیم ازم خواستم صحبت کردن رو کنار بزارم اما من دستشو گرفتم و گفتم:
-ارسلان بزار بره.....
متعجب نگاهم کرد و گفت:
-چی!؟؟ بزارم بره!!؟؟ اگه نفله میشدی و میمردی میومدی توی خوابمو همینو بهم میگفتی!؟؟ میگفتی ارسلان بزار بره....یا اگه من می مردم میومدی سر مزارم و میگفتی ارسلان من اجازه دادم اون بره....!!! هووووم!؟؟میدونی چیه...اگه اینکلرو میکردی اون موقع من از زیر خاک میومدم بیرون و یکی میخوابوندم زیر گوشت....
بیشتر با حالتی نگران ودرحالی که دیگه از تحمل هر نوع دردسری عاجز بودم گفتم:
-ولی اگه آسیب ببینه چی؟؟ اگه دردسر بشه چی!؟
دستشو با عصبانیت از توی دستم بیرون کشید و با قلدری گفت:
-من خودم دردسرم....
نه...هیچوقت نمیشد باهاش درست و حسابی حرف زد...تو چشماش زل زدم و گفتم:
-ارسلان ....
تنها همین یک کلمه رو گفته بودم که انگشت اشاره اشو گذاشت روی لبهاش و گفت:
-هیسسس! دستم درد میکنه اعصاب ندارم.....
بعد هم با اخم از روی صندلی بلند شد...میدونستم که بخاطر من عصبانیه...بخاطر اینکه میخواستن به من آسیب برسونن اما من دلم نمیخواست اون وارد این دردسرای پیچیده بشه.....!
ولی انگار قرار نبود به این آسونیا و سادگیا بیخیال این موضوع بشه.....
اون صدرصد و بی شک دنبال تلافیه!
اون بلند شد رفت بالا اما من ترجیح دادم برم بیرون تو حیاط....
دستامو ددر بدنم حلقه کردم و رفتم بیرون....ناخواسته نگاهم کشیده شد سمت انباری...یعنی الان نهال اونجا بود!؟؟ ارسلان چه بلایی سرش آورده بود !؟؟؟
نکنه آزارش بده !؟؟؟
-شانار....
صدای بوراک بود....شک نداشتم....نفسم تو سینه حبس شد و دست و پام دچار لرزش خفیفی شدن ...
جرات و توانش رو نداشتم که برگردم به عقب و پشت سرم رو نگاه کنم.....
وقتی دید من حتی به سمتش نمیچرخم دوباره گفت:
-نمیخوای حتی نگام کنی!؟؟؟
با عصبانیت چرخیدم سمتش و گفتم:
-آدم نامرد تماشایی نیست !!!
آه غلیظی از دهانش بیرون اومد....صورتش به بشاشی سابق نبود.... غمگینتر و آرومتر شده بود...
آهسته گفت:
-هرچی بگی حق داری....حتی اگه بزنی تو گوشم....
پوزخند زدم.لعنتی!
چنان تصور وحشتناکی از روز آخری که باهم بودیم داشتم ،که حتی فکر کردن بهش هم تنمو می لرزوند...
و حتی دل و احساسم رو....من اونقدر میخواستمش و اون.....
خواستم از کنارش بگذرم که گفت:
-یه چیزایی هست که تو نمیدونی....
-من هر چیزی که لازم باشه رو میدونم...یعنی با چشمای خودم دیدم....تو بزدل و ترسویی ....ترسوترین مردی هستی که تاحالا دیدم....
سیبک گلوش آهسته بالا و پایین شد...میدونم مسخره و مزخرف بود اما من تواناییش رو نداشتم که حتی تو چشماش نداشتم....میترسیدم دوباره دلم بلرزه....میترسیدم محو اون صورت مهربون و جذاب بشم.....
-شانار تنها آرزوم اینکه تو بهم فرصت حرف زدن بدی....
عصبی گفتم:
-فرصت چی بهت بدم!؟ تو اصلا برای بزدلیت چه توضیحی داری!؟ چه توضیحی میتونی داشته باشی....!؟؟
هیچوقت اون روز رو فراموش نمیکنم....هیچوقت....
با بدترین و غمگینترین حالت ممکن گفت:
-به مادرم که مقدس ترین موجود زندگیم اون روز هرچیزی که گفتم بخاطر تو بود....فقط به خاطر خودت....
از سر تعجب زیاد خندیدم...از اون خنره های تلخ و بعد گفتم:
-لعنت به تو بوراک به این دروغهای کثیفت....تو اون روز جلوی ارسلان منو محکوم کردی....راست راست تو چشمهاش نگاه کردی و گفتی این من بودم که ....
حرفمو قطع کرد و گفت:
-من قسم جون مادرمو خوردم شانار....توی این کره ی خاکی فقط منم و یه مادر....این اولینباریه که جونش رو قسم خوردم.....
من توضیح میدم....
من باید به تو یه چیزایی رو توضیح بدم ....
اینو گفت و ازم فاصله گرفت ....از پشت سر نگاهش کردم رفت کمی دور تر شروع کرد سیگار کشیدن....
نمیدونم چیشد که پاهام شروع کردن حرکت کردن ...انگار ناخواسته داشتم به سمتش میرفتم بدون اینکه اختیاری از خودم داشته باشم....
تا بهش نزدیک شدم سیگارو از دستش قاپیدمو پرت کردم روی زمین و بعد بدون اینکه حرفی بهش بزنم رفتم سمت خونه....
اون سیگاری نبود..
اون هیچوقت اینقدر بهم ریخته و غمگین نبود...
هیچوقت....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
میدونستم و آگاه بودم تا مُردن فاصله ای نداشتم و اگه ارسلان به موقع خودشو بهم نرسونده بود اتفاقای بدی برام میفتاد....اتفاقایی که غیرقابل جبران و اسفناک میشدن ولی نمیدونم چرا نمیخواستم این وسط به کس دیگه ای هم آسیب برسه...ولو اگه اون کس دشمنم باشه....یکی مثل نهال !!!
در هر صورت من باید دخالت میکردم....
گرچه با گفتم کلمه ی "تمام" مستقیم ازم خواستم صحبت کردن رو کنار بزارم اما من دستشو گرفتم و گفتم:
-ارسلان بزار بره.....
متعجب نگاهم کرد و گفت:
-چی!؟؟ بزارم بره!!؟؟ اگه نفله میشدی و میمردی میومدی توی خوابمو همینو بهم میگفتی!؟؟ میگفتی ارسلان بزار بره....یا اگه من می مردم میومدی سر مزارم و میگفتی ارسلان من اجازه دادم اون بره....!!! هووووم!؟؟میدونی چیه...اگه اینکلرو میکردی اون موقع من از زیر خاک میومدم بیرون و یکی میخوابوندم زیر گوشت....
بیشتر با حالتی نگران ودرحالی که دیگه از تحمل هر نوع دردسری عاجز بودم گفتم:
-ولی اگه آسیب ببینه چی؟؟ اگه دردسر بشه چی!؟
دستشو با عصبانیت از توی دستم بیرون کشید و با قلدری گفت:
-من خودم دردسرم....
نه...هیچوقت نمیشد باهاش درست و حسابی حرف زد...تو چشماش زل زدم و گفتم:
-ارسلان ....
تنها همین یک کلمه رو گفته بودم که انگشت اشاره اشو گذاشت روی لبهاش و گفت:
-هیسسس! دستم درد میکنه اعصاب ندارم.....
بعد هم با اخم از روی صندلی بلند شد...میدونستم که بخاطر من عصبانیه...بخاطر اینکه میخواستن به من آسیب برسونن اما من دلم نمیخواست اون وارد این دردسرای پیچیده بشه.....!
ولی انگار قرار نبود به این آسونیا و سادگیا بیخیال این موضوع بشه.....
اون صدرصد و بی شک دنبال تلافیه!
اون بلند شد رفت بالا اما من ترجیح دادم برم بیرون تو حیاط....
دستامو ددر بدنم حلقه کردم و رفتم بیرون....ناخواسته نگاهم کشیده شد سمت انباری...یعنی الان نهال اونجا بود!؟؟ ارسلان چه بلایی سرش آورده بود !؟؟؟
نکنه آزارش بده !؟؟؟
-شانار....
صدای بوراک بود....شک نداشتم....نفسم تو سینه حبس شد و دست و پام دچار لرزش خفیفی شدن ...
جرات و توانش رو نداشتم که برگردم به عقب و پشت سرم رو نگاه کنم.....
وقتی دید من حتی به سمتش نمیچرخم دوباره گفت:
-نمیخوای حتی نگام کنی!؟؟؟
با عصبانیت چرخیدم سمتش و گفتم:
-آدم نامرد تماشایی نیست !!!
آه غلیظی از دهانش بیرون اومد....صورتش به بشاشی سابق نبود.... غمگینتر و آرومتر شده بود...
آهسته گفت:
-هرچی بگی حق داری....حتی اگه بزنی تو گوشم....
پوزخند زدم.لعنتی!
چنان تصور وحشتناکی از روز آخری که باهم بودیم داشتم ،که حتی فکر کردن بهش هم تنمو می لرزوند...
و حتی دل و احساسم رو....من اونقدر میخواستمش و اون.....
خواستم از کنارش بگذرم که گفت:
-یه چیزایی هست که تو نمیدونی....
-من هر چیزی که لازم باشه رو میدونم...یعنی با چشمای خودم دیدم....تو بزدل و ترسویی ....ترسوترین مردی هستی که تاحالا دیدم....
سیبک گلوش آهسته بالا و پایین شد...میدونم مسخره و مزخرف بود اما من تواناییش رو نداشتم که حتی تو چشماش نداشتم....میترسیدم دوباره دلم بلرزه....میترسیدم محو اون صورت مهربون و جذاب بشم.....
-شانار تنها آرزوم اینکه تو بهم فرصت حرف زدن بدی....
عصبی گفتم:
-فرصت چی بهت بدم!؟ تو اصلا برای بزدلیت چه توضیحی داری!؟ چه توضیحی میتونی داشته باشی....!؟؟
هیچوقت اون روز رو فراموش نمیکنم....هیچوقت....
با بدترین و غمگینترین حالت ممکن گفت:
-به مادرم که مقدس ترین موجود زندگیم اون روز هرچیزی که گفتم بخاطر تو بود....فقط به خاطر خودت....
از سر تعجب زیاد خندیدم...از اون خنره های تلخ و بعد گفتم:
-لعنت به تو بوراک به این دروغهای کثیفت....تو اون روز جلوی ارسلان منو محکوم کردی....راست راست تو چشمهاش نگاه کردی و گفتی این من بودم که ....
حرفمو قطع کرد و گفت:
-من قسم جون مادرمو خوردم شانار....توی این کره ی خاکی فقط منم و یه مادر....این اولینباریه که جونش رو قسم خوردم.....
من توضیح میدم....
من باید به تو یه چیزایی رو توضیح بدم ....
اینو گفت و ازم فاصله گرفت ....از پشت سر نگاهش کردم رفت کمی دور تر شروع کرد سیگار کشیدن....
نمیدونم چیشد که پاهام شروع کردن حرکت کردن ...انگار ناخواسته داشتم به سمتش میرفتم بدون اینکه اختیاری از خودم داشته باشم....
تا بهش نزدیک شدم سیگارو از دستش قاپیدمو پرت کردم روی زمین و بعد بدون اینکه حرفی بهش بزنم رفتم سمت خونه....
اون سیگاری نبود..
اون هیچوقت اینقدر بهم ریخته و غمگین نبود...
هیچوقت....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ شنبه 👈 17 آذر / قوس 1403
👈5 جمادی الثانی 1446👈7 دسامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صبح روز اول هفته را صدقه آغاز کنید.
📛از دیدارها و قسم دروغ پرهیز شو
🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است.
💑مباشرت امشب شب یکشنبه : دلیل خاصی وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز تا ظهر قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ختنه و نام گذاری.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️درختکاری.
✳️تعمیر خانه و دیوار.
✳️و بنایی نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث زردی رنگ می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
👈5 جمادی الثانی 1446👈7 دسامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صبح روز اول هفته را صدقه آغاز کنید.
📛از دیدارها و قسم دروغ پرهیز شو
🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است.
💑مباشرت امشب شب یکشنبه : دلیل خاصی وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز تا ظهر قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ختنه و نام گذاری.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️درختکاری.
✳️تعمیر خانه و دیوار.
✳️و بنایی نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث زردی رنگ می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میانِ اینهمه گرفتاری و روزمرگی
مگر آدم چه میخواهد
جز یک "دلِ" گرم
و فنجان چای شیرین که
بدونِ فکروخیال نوشید و آرام گرفت...
صبحتون بخیر و شادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مگر آدم چه میخواهد
جز یک "دلِ" گرم
و فنجان چای شیرین که
بدونِ فکروخیال نوشید و آرام گرفت...
صبحتون بخیر و شادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
دوستت دارم هاے
اول صبح را جدے بگیرید ...
اول صبح ک ڪسے
حال حرف مجانے را ندارد ...
صبح_بخیــرخورشیــدزندگیم♡ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💜
@harimezendgi👩❤️👨🦋
دوستت دارم هاے
اول صبح را جدے بگیرید ...
اول صبح ک ڪسے
حال حرف مجانے را ندارد ...
صبح_بخیــرخورشیــدزندگیم♡ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💜
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
❤️
💢 انتقاد کلّیومبهم ممنوع
از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید.
جملاتی مثل «احساس میکنم رابطه ما سرد شده است»، «من ناراضیام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و مبهم است و همسر شما را در جهتهای زیادی به فکر وا میدارد که ممکن است فرسنگها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد.
همسران باید سعی کنند مصداق مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت شده است، بهصورت بسیار ریز و جزئی بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه اصل موضوع شده و میفهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند.
مثلا بهجای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،» بگویید «من بهخاطر این که از من تشکر نمیکنی دلخورم.»
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❤️
💢 انتقاد کلّیومبهم ممنوع
از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید.
جملاتی مثل «احساس میکنم رابطه ما سرد شده است»، «من ناراضیام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و مبهم است و همسر شما را در جهتهای زیادی به فکر وا میدارد که ممکن است فرسنگها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد.
همسران باید سعی کنند مصداق مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت شده است، بهصورت بسیار ریز و جزئی بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه اصل موضوع شده و میفهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند.
مثلا بهجای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،» بگویید «من بهخاطر این که از من تشکر نمیکنی دلخورم.»
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
#زناشویی
خیلی از زنها حتی از طریق #دخول #ارضا نمی شوند باید او را با تحریک ومعاشقه به #ارگاسم برسانید زنها اگر از رابطه جنسی خود راضی باشند با همه وجود عاشق مردشان می شوند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
خیلی از زنها حتی از طریق #دخول #ارضا نمی شوند باید او را با تحریک ومعاشقه به #ارگاسم برسانید زنها اگر از رابطه جنسی خود راضی باشند با همه وجود عاشق مردشان می شوند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
#پوزیشن
😈💦 9 پوزیشن ایده ال و راحت و لذت بخش که پارتنر درد کمتری را تجربه خواهد کرد 🫦
@harimezendgi 👩❤️👨🦋
#پوزیشن
😈💦 9 پوزیشن ایده ال و راحت و لذت بخش که پارتنر درد کمتری را تجربه خواهد کرد 🫦
@harimezendgi 👩❤️👨🦋