#پارت_632
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
اعتراف روزبه چنان منو به حیرت انداخت که به آن فکر کردم دارم تو خواب و خیال سیر میکنم! آخه بی ربط ترین آدم به این ماجرا فقط و فقط همین سپهر میتونست باشه...
البته شایدم روزبه واسه خلاصی خودش همچین اعترافی کرده بود.
سپهر آتیشی شد و داد زد:
-چرا گه بیخودی میخوری مفنگی !؟ من آدمت کردم...من جمعت کردم حالا ...
روزبه عین خری که تو گل کرده باشه و هی عرعر کنه شروع کرد داد و بیدا راه انداختن:
-من گه بیخودی میخورم یا تو که منو فائزه رو اغفال کردی هااان !؟؟ هیچی نشده کشیدی کنار و گناهاتو انداختی گردن ما...!؟
-خفه شو روزبه وگرنه خودم اون دهن کثیفتو پلمپ میکنم لاشی پاپتی....
افتاده بودن به جون همو هرچی از دهنشون درمیومد نثار همدیگه میکردن..این به اون میپرید و اون به این...
ارسلان هم که انگار داره یه تئاترجنجالی میبینه بدون هیچ حرفی فقط نظاره گر جروبحث هاشون بود.
شاید چون باور داشت اونا خودشون، خودشونو لو میدن هیچی نمیگفت..مثل همین حالا....
با تاسف هردوشونو نگاه کردم درحالی که به دوتا سگ بسته شبیه بودن...سگهایی که کافی بود قلاده هاشون باز بشه اونوقت که میفتادن به جون هم و همدیگه رو تیکه پاره میکردن....
قدم زنان رفتم سمت سپهر.
سپهری که یه زمانی ادعا میکرد خدای دومش منم.
هه! چه خزعبلاتی که برام بلغور نمیکرد....و چقدر خوشحالم که هیچ کدوم از اون حرفهاش باعث نشد وابسته اش بشم.
اصلا کاش میتونستم به همه دخترای دنیا بگم هیچوقت فریب نجواهای عاشقانع ی هیچ مردی رو نخورن چون تهش میرسن به پشیمونی....به یه مشت خاطرهدی بی سرو ته آزاردهنده....
نفس عمیقی کشیدم و با سوالم به جرو بحث ها و داد و بیدادهاون خاتمه دادم:
-سپهر تو اون پولو دزدیدی!؟
چیزی نگفت....دوباره پرسیدم:
-حواب بده سپهر....تو اون پولو دزدیدی!؟ راستشو به من بگو...
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
اعتراف روزبه چنان منو به حیرت انداخت که به آن فکر کردم دارم تو خواب و خیال سیر میکنم! آخه بی ربط ترین آدم به این ماجرا فقط و فقط همین سپهر میتونست باشه...
البته شایدم روزبه واسه خلاصی خودش همچین اعترافی کرده بود.
سپهر آتیشی شد و داد زد:
-چرا گه بیخودی میخوری مفنگی !؟ من آدمت کردم...من جمعت کردم حالا ...
روزبه عین خری که تو گل کرده باشه و هی عرعر کنه شروع کرد داد و بیدا راه انداختن:
-من گه بیخودی میخورم یا تو که منو فائزه رو اغفال کردی هااان !؟؟ هیچی نشده کشیدی کنار و گناهاتو انداختی گردن ما...!؟
-خفه شو روزبه وگرنه خودم اون دهن کثیفتو پلمپ میکنم لاشی پاپتی....
افتاده بودن به جون همو هرچی از دهنشون درمیومد نثار همدیگه میکردن..این به اون میپرید و اون به این...
ارسلان هم که انگار داره یه تئاترجنجالی میبینه بدون هیچ حرفی فقط نظاره گر جروبحث هاشون بود.
شاید چون باور داشت اونا خودشون، خودشونو لو میدن هیچی نمیگفت..مثل همین حالا....
با تاسف هردوشونو نگاه کردم درحالی که به دوتا سگ بسته شبیه بودن...سگهایی که کافی بود قلاده هاشون باز بشه اونوقت که میفتادن به جون هم و همدیگه رو تیکه پاره میکردن....
قدم زنان رفتم سمت سپهر.
سپهری که یه زمانی ادعا میکرد خدای دومش منم.
هه! چه خزعبلاتی که برام بلغور نمیکرد....و چقدر خوشحالم که هیچ کدوم از اون حرفهاش باعث نشد وابسته اش بشم.
اصلا کاش میتونستم به همه دخترای دنیا بگم هیچوقت فریب نجواهای عاشقانع ی هیچ مردی رو نخورن چون تهش میرسن به پشیمونی....به یه مشت خاطرهدی بی سرو ته آزاردهنده....
نفس عمیقی کشیدم و با سوالم به جرو بحث ها و داد و بیدادهاون خاتمه دادم:
-سپهر تو اون پولو دزدیدی!؟
چیزی نگفت....دوباره پرسیدم:
-حواب بده سپهر....تو اون پولو دزدیدی!؟ راستشو به من بگو...
همسرانه حریم زندگی💑
#پارت_632 🦋🦋شیطان مونث🦋🦋 اعتراف روزبه چنان منو به حیرت انداخت که به آن فکر کردم دارم تو خواب و خیال سیر میکنم! آخه بی ربط ترین آدم به این ماجرا فقط و فقط همین سپهر میتونست باشه... البته شایدم روزبه واسه خلاصی خودش همچین اعترافی کرده بود. سپهر آتیشی شد و داد…
اول فقط تو سکوت نگاهم کرد.بعد سرشو کج کرد که چشمش به چشمم نیفته و گفت:
-نه خیر...بعد اینهمه مدت سرو کله ات پیدا شده که چی!؟ که دزدین پولاتو بندازی گردن من !؟؟؟
روزبه دوباره دهن به اعتراف باز کرد و گفت:
-دروغ میگه این کلاش مارمولک....برداشتن پولا کار خودشو و نقشه ی خودش بود
سپهر داد زد:
-خفه شو روزبه خفه شو...کاری نکن که کاری کنم پروانه واسه هپیشه قیدتو بزنه....
وقتی اسم پروانه که ظاهرا نامزد روزبه بود اومد وسط دهنش بسته شد و انگار نه انگار خودش بود که داشت مثل بلبل چه چه میزد.
سرشو انداخت پایین و سکوت کرد.
ارسلان بهش گفت:
-خب شادوماد...منتظر بقیه اشم!
بدون اینکه ارسلان رو نگاه کنه سر به زیر جواب داد:
-هرچی گفتم دروغ بود...فقط میخواستم آزادم کنی...
ارسلان خسته و عصبانی از این تغییر رنگ یهویی روزبه آفتاب پرست گفت:
-خب...رحم کردن دیگه تموم...حالا حتی اگه واقعا دزدیدن اون پول کار رفیقت باشه باز کتک خور تویی...
اینارو گفت و تا روزبه بخواد به خودش بیادگرفتش زیر بار کتک....
انگار که کیسه بوکسش پیش روش باشه بی امون میزد و توجهی به داد و فریاده های روزبه هم نمیکرد...
گاهی حتی با التماس اسم منو صدا میزد....
دلم به حالش سوخت.اون خودش یه جون در رفته ی اسکل بود و میترسیدم با چندنا مشت از ارسلان مغزش تکون بخوره و نفله بشه..واسه همین رفتم سمت ارسلان نا دستشو بگیرمو ازش خواهش کنم دیگه ادامه نده اما همون مدقع دهن باز کرد و گفت:
-میگم میگم...همه چی رو میگم به جون مادرم همه چی رو میگم...فقط نزن...نزن جون مادرت نزن...
ارسلان کشید کنار... و بعد دستاشو به کمرش تکیه داد و گفت:
-آفرین گل پسر...خب بگو میشنوم...
یوسف دهن سپهرو که مدام سعی میکرد روزبه رو منصرف کنه بست و فضا دوباره ساکت شد...
چندبار سرفه کرد...خون توی دهنش ریخت رو زمین و بیحالتر از قبل شد اما چند دقیقه بعد سرشو بلند کرد و گفت:
-چند روزبعد از اینکه مامورا به جرم حمل مواد انداختنم تو بازداشتگاه سپهر پیش یکی از دوستاش برام سند جور کرد تا آزادم کنه....گفتم شاید داره از سر رفاقت اینکارو میکنه ولی بعد نه...گفت برزو سیاه دختر عمه تو نفله کرد وانداخت فلان جا...اولش باورم نشد تا وقتی که سوار موتورش رفتیم همونجایی که شانار افتاده بود...زیر یه پل قدیمی...
من نمیدونم زنده موندش معجزه است یا مسخره بازی اما اون روز من یه جنازه دیدم...حتی نفس هم نمیکشید...صورتش همش خون بود و مگس دور بدنش جمع شده بود...من که جرات نداشتم بهش دست بزنم اما
سپهر گفت مرده...بعدشم یه چک از جیبش بیرون کشید و گفت تو کیف شانار دیدش و اگع دست بجنبونیم میتونیم بریم نقدش کنیم...
گفت با اون پول زندگیمون از این رو به اون رو میشه...گفت دیگه خداحافظ فقر...خداحافظ کوچه های پایین شهر...خداحافظ خماری و نداری...
خب...خب منم وسوسه شدم...
واسه همین قبل اینکه کسی ببینمون از اونجا رفتیم.
سپهر گفت واسه نقد پول به کمک فائزه احتیاج داریم...گفت زرنگتر از خواهرخودش نوشین و کار راه بندازه...
با فائزه صحبت کردیم و
اونم قبول کرد...بعدش اونو فرستادیم بانک تا پول رو نقد کنه و کرد....
تا چند مدتی واسه اینکه کسی بهمون شک نکنه پول پیش فائزه بود...یعنی...یعنی تا قبل اینکه ریز ریز تبدیلش کنیم به چیزایی که میخوایم....
حرفاشو که زد چشماشو بست و سرشو پایین انداخت...
باورم نمیشد....پس دزد پولها همون اطرافیان خودم بودن....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
-نه خیر...بعد اینهمه مدت سرو کله ات پیدا شده که چی!؟ که دزدین پولاتو بندازی گردن من !؟؟؟
روزبه دوباره دهن به اعتراف باز کرد و گفت:
-دروغ میگه این کلاش مارمولک....برداشتن پولا کار خودشو و نقشه ی خودش بود
سپهر داد زد:
-خفه شو روزبه خفه شو...کاری نکن که کاری کنم پروانه واسه هپیشه قیدتو بزنه....
وقتی اسم پروانه که ظاهرا نامزد روزبه بود اومد وسط دهنش بسته شد و انگار نه انگار خودش بود که داشت مثل بلبل چه چه میزد.
سرشو انداخت پایین و سکوت کرد.
ارسلان بهش گفت:
-خب شادوماد...منتظر بقیه اشم!
بدون اینکه ارسلان رو نگاه کنه سر به زیر جواب داد:
-هرچی گفتم دروغ بود...فقط میخواستم آزادم کنی...
ارسلان خسته و عصبانی از این تغییر رنگ یهویی روزبه آفتاب پرست گفت:
-خب...رحم کردن دیگه تموم...حالا حتی اگه واقعا دزدیدن اون پول کار رفیقت باشه باز کتک خور تویی...
اینارو گفت و تا روزبه بخواد به خودش بیادگرفتش زیر بار کتک....
انگار که کیسه بوکسش پیش روش باشه بی امون میزد و توجهی به داد و فریاده های روزبه هم نمیکرد...
گاهی حتی با التماس اسم منو صدا میزد....
دلم به حالش سوخت.اون خودش یه جون در رفته ی اسکل بود و میترسیدم با چندنا مشت از ارسلان مغزش تکون بخوره و نفله بشه..واسه همین رفتم سمت ارسلان نا دستشو بگیرمو ازش خواهش کنم دیگه ادامه نده اما همون مدقع دهن باز کرد و گفت:
-میگم میگم...همه چی رو میگم به جون مادرم همه چی رو میگم...فقط نزن...نزن جون مادرت نزن...
ارسلان کشید کنار... و بعد دستاشو به کمرش تکیه داد و گفت:
-آفرین گل پسر...خب بگو میشنوم...
یوسف دهن سپهرو که مدام سعی میکرد روزبه رو منصرف کنه بست و فضا دوباره ساکت شد...
چندبار سرفه کرد...خون توی دهنش ریخت رو زمین و بیحالتر از قبل شد اما چند دقیقه بعد سرشو بلند کرد و گفت:
-چند روزبعد از اینکه مامورا به جرم حمل مواد انداختنم تو بازداشتگاه سپهر پیش یکی از دوستاش برام سند جور کرد تا آزادم کنه....گفتم شاید داره از سر رفاقت اینکارو میکنه ولی بعد نه...گفت برزو سیاه دختر عمه تو نفله کرد وانداخت فلان جا...اولش باورم نشد تا وقتی که سوار موتورش رفتیم همونجایی که شانار افتاده بود...زیر یه پل قدیمی...
من نمیدونم زنده موندش معجزه است یا مسخره بازی اما اون روز من یه جنازه دیدم...حتی نفس هم نمیکشید...صورتش همش خون بود و مگس دور بدنش جمع شده بود...من که جرات نداشتم بهش دست بزنم اما
سپهر گفت مرده...بعدشم یه چک از جیبش بیرون کشید و گفت تو کیف شانار دیدش و اگع دست بجنبونیم میتونیم بریم نقدش کنیم...
گفت با اون پول زندگیمون از این رو به اون رو میشه...گفت دیگه خداحافظ فقر...خداحافظ کوچه های پایین شهر...خداحافظ خماری و نداری...
خب...خب منم وسوسه شدم...
واسه همین قبل اینکه کسی ببینمون از اونجا رفتیم.
سپهر گفت واسه نقد پول به کمک فائزه احتیاج داریم...گفت زرنگتر از خواهرخودش نوشین و کار راه بندازه...
با فائزه صحبت کردیم و
اونم قبول کرد...بعدش اونو فرستادیم بانک تا پول رو نقد کنه و کرد....
تا چند مدتی واسه اینکه کسی بهمون شک نکنه پول پیش فائزه بود...یعنی...یعنی تا قبل اینکه ریز ریز تبدیلش کنیم به چیزایی که میخوایم....
حرفاشو که زد چشماشو بست و سرشو پایین انداخت...
باورم نمیشد....پس دزد پولها همون اطرافیان خودم بودن....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ سه شنبه 👈 9 بهمن / دلو 1403
👈27 رجب 1446👈28 ژانویه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹🌺🌸🌼🌻💐🌷🍃🌿🍀☘🌺
❤️سالروز مبعث حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله.
🌹🌺🌸🌼🍃💐🌷🍀☘🌿🌺🌸
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب است.
✅خواستگاری عقد و ازدواج و عروسی.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅دیدارهای سیاسی.
✅مسافرت.
✅دیدار مسولین.
✅و حق خواهی و حق طلبی خوب است.
🚖سفر : مسافرت خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد خوشرو و دوست داشتنی است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج جدی است و برای امور زیر خوب است:
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️ بذر افشانی و کاشت.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️عمل جراحی.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️و شکار نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است.
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : ممکن است گروهی به دست فرزند امشب هلاک گردند.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث پشیمانی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث ایمنی از ترس می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق آیه ی 28 سوره مبارکه "قصص" است.
قال ذالک بینی و بینک...
و از معنای آن استفاده می شود که فرد مهمی نزد خواب بیننده بیاید و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
👈27 رجب 1446👈28 ژانویه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹🌺🌸🌼🌻💐🌷🍃🌿🍀☘🌺
❤️سالروز مبعث حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله.
🌹🌺🌸🌼🍃💐🌷🍀☘🌿🌺🌸
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب است.
✅خواستگاری عقد و ازدواج و عروسی.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅دیدارهای سیاسی.
✅مسافرت.
✅دیدار مسولین.
✅و حق خواهی و حق طلبی خوب است.
🚖سفر : مسافرت خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد خوشرو و دوست داشتنی است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج جدی است و برای امور زیر خوب است:
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️ بذر افشانی و کاشت.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️عمل جراحی.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️و شکار نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است.
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : ممکن است گروهی به دست فرزند امشب هلاک گردند.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث پشیمانی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث ایمنی از ترس می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق آیه ی 28 سوره مبارکه "قصص" است.
قال ذالک بینی و بینک...
و از معنای آن استفاده می شود که فرد مهمی نزد خواب بیننده بیاید و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
#ایده_متن
سه شنبه
شهد لبان توست
ڪه شیرین میکند
چای دارچین بداهه هایم را
#یلدا_ڪولیوند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
سه شنبه
شهد لبان توست
ڪه شیرین میکند
چای دارچین بداهه هایم را
#یلدا_ڪولیوند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
تسخیر قلب اقایون♥️
1_وقتی باهاش راه میری شونه هاتو بچسبون بهش ولی دستش رو نگیر چون خوشش نمیاد اکثر مواقع
2_وقتی یجا باهم میشینید به موهاش اصلا ور نرو بجاش دستتو بنداز روی شونش یا دور گردنش
3_وقتی میخوای بهش ور بری گازش نگیر چون بدش بیاد بجاش میتونی آرو لپشو بکشی
4_اگه خیلی باهم صمیمی هستید رو پاش بشین و فقطم روی یه پاش بشینی بهتره
5_اگه خواست گوشیتو چک کنه بهش بده چون ندی بهش بهت مشکوک میشه و تو ذهنش میمونه برای همیشه
6_تا رسیدی بهش بغلش کن خیلی خوشش میاد ولی یه بغل خیلی کوتاه و صمیمی
7_موقع قرار ادکلن بزن و لباس شیک و پیک بپوش یا از قبل باهاش هماهنگ شو ست شو باهاش
8_اگه میخوای در مقابلش قوی به نظر بیای لباس و آرایش تیره داشته باش و از ادکلن سرد استفاده کن
9_تا دیدیش لبخند داشته باش ولی در عین حال خودتم بگیر نه خیلی کم نه خیلی زیاد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تسخیر قلب اقایون♥️
1_وقتی باهاش راه میری شونه هاتو بچسبون بهش ولی دستش رو نگیر چون خوشش نمیاد اکثر مواقع
2_وقتی یجا باهم میشینید به موهاش اصلا ور نرو بجاش دستتو بنداز روی شونش یا دور گردنش
3_وقتی میخوای بهش ور بری گازش نگیر چون بدش بیاد بجاش میتونی آرو لپشو بکشی
4_اگه خیلی باهم صمیمی هستید رو پاش بشین و فقطم روی یه پاش بشینی بهتره
5_اگه خواست گوشیتو چک کنه بهش بده چون ندی بهش بهت مشکوک میشه و تو ذهنش میمونه برای همیشه
6_تا رسیدی بهش بغلش کن خیلی خوشش میاد ولی یه بغل خیلی کوتاه و صمیمی
7_موقع قرار ادکلن بزن و لباس شیک و پیک بپوش یا از قبل باهاش هماهنگ شو ست شو باهاش
8_اگه میخوای در مقابلش قوی به نظر بیای لباس و آرایش تیره داشته باش و از ادکلن سرد استفاده کن
9_تا دیدیش لبخند داشته باش ولی در عین حال خودتم بگیر نه خیلی کم نه خیلی زیاد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#نامزدی
💢اگه دوران نامزدی نتونی مستقل بشی
دیگه تا آخر زندگیت هم نخواهی تونست!
چه خوب و چه بد
شرایط زندگیت رو جار نزن
حتی پیش مادر و خواهر خودت!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💢اگه دوران نامزدی نتونی مستقل بشی
دیگه تا آخر زندگیت هم نخواهی تونست!
چه خوب و چه بد
شرایط زندگیت رو جار نزن
حتی پیش مادر و خواهر خودت!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
❣️آقایان محترم توجه کنید اگر هزاران هزار ثروت و طلا و جواهرات به پای همسرتان بریزید اما کوچکترین محبتی را به همسرتان نشان ندهید ارزنی ارزش نخواهد داشت.
یک زن در زندگی به هیچ چیزی به اندازهی محبت کردن نیاز ندارد؛ محبتی که هم به زبان آورده شود و هم به آن عمل شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❣️آقایان محترم توجه کنید اگر هزاران هزار ثروت و طلا و جواهرات به پای همسرتان بریزید اما کوچکترین محبتی را به همسرتان نشان ندهید ارزنی ارزش نخواهد داشت.
یک زن در زندگی به هیچ چیزی به اندازهی محبت کردن نیاز ندارد؛ محبتی که هم به زبان آورده شود و هم به آن عمل شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
•○زنده شدن عشق های گذشته بعد از ازدواج ممنوع○•
برخی از دلایلی که بعضی افراد بعد از ازدواج میرن سراغ رابطه های قبلیشون:
○•نارضایتی از زندگی کنونی
○•عادی شدن رابطه و نوعی تنوع طلبی
یک کنجکاویه کودکانه و سر در آوردن که ببینم چکار میکنه، با کیه، با چه کسی ازدواج کرده یا رابطه داره....
توجهی به کنجکاوی هایتان نکنید و وفادار به همسرتان بمانید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
•○زنده شدن عشق های گذشته بعد از ازدواج ممنوع○•
برخی از دلایلی که بعضی افراد بعد از ازدواج میرن سراغ رابطه های قبلیشون:
○•نارضایتی از زندگی کنونی
○•عادی شدن رابطه و نوعی تنوع طلبی
یک کنجکاویه کودکانه و سر در آوردن که ببینم چکار میکنه، با کیه، با چه کسی ازدواج کرده یا رابطه داره....
توجهی به کنجکاوی هایتان نکنید و وفادار به همسرتان بمانید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
#صوتی
🍃🌺گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش....آموزش معجزه_عشق
تداوم_عشق_در_تلاش_است ❤️ روابط_زوجین
❇️دکترمحسن_محمدي_نيا ✨
روانشناس و👩❤️💋👨✍
مشاورخانواده✍
تحکیم روابط زوجین🫂
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🍃🌺گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش....آموزش معجزه_عشق
تداوم_عشق_در_تلاش_است ❤️ روابط_زوجین
❇️دکترمحسن_محمدي_نيا ✨
روانشناس و👩❤️💋👨✍
مشاورخانواده✍
تحکیم روابط زوجین🫂
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
↴
💑بنای زندگیتان را بر اعتماد به یکدیگر بگذارید.
❌مدام او را کنترل نکنید.
❌در هر حرکتِ سادهی همسرتان به دنبال بدبینی نباشید.
این عادت که همه شماره تلفنها را کنترل کنید، پیامکها را بخوانید و یا از او بپرسید "چی خریدی؟ از کجا خریدی و ..." را کنار بگذارید.
خودتان را با جمله "چون دوستش دارم کنترلش میکنم" گول نزنید.
اعتماد و احترام اولین اصل در رابطهتان باید باشد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
↴
💑بنای زندگیتان را بر اعتماد به یکدیگر بگذارید.
❌مدام او را کنترل نکنید.
❌در هر حرکتِ سادهی همسرتان به دنبال بدبینی نباشید.
این عادت که همه شماره تلفنها را کنترل کنید، پیامکها را بخوانید و یا از او بپرسید "چی خریدی؟ از کجا خریدی و ..." را کنار بگذارید.
خودتان را با جمله "چون دوستش دارم کنترلش میکنم" گول نزنید.
اعتماد و احترام اولین اصل در رابطهتان باید باشد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
#مجردا_بخونن
ماهها بعد
با پیغام "چه میکنی؟" از عشق سابقتان امیدوار نشوید
قاتل همیشه به محل قتل برمیگردد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#مجردا_بخونن
ماهها بعد
با پیغام "چه میکنی؟" از عشق سابقتان امیدوار نشوید
قاتل همیشه به محل قتل برمیگردد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_633
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
سپهر دیگه اعترافهای روزبه رو انکار نکرد.حتی دیگه دست از داد و بیداد کردن هم برداشت و ساکت موند.
باورم نمیشد...اینهمه مدت شده بودم بازیچه ی دست این عوضی ها....
آخه چطور دلشون اومد با من اینکارو بکنن!؟
چرا بهم تهمت میزدن، بهم میگفتن دزد کثیف درحالی که اون پولو خودشون برداشته بودن....
از خشم زیاد، از زور تحمل اون روزای سخت اون لحظات آزاردهنده دلم میخواست با دستهای خودم خفه اشون کنم.
اونا باعث شده بودن اونهمه درد و رنج رو تحمل کنم.
می دیدن چطور عذاب میکشن و خودشونو میزدن به اون راه....
ارسلان رفت سمت روزبه.پارچه روی دهنش رو کشید پایین و بعد گفت:
-خب...حالا عین یه پسر خوب خودت شروع کن...
دستامو مشت کردم و با نفرت به سپهر زل زدم.
سپهری که هنوز بدو بیراها و تهمتهاش تو گوشم بود....
ببیم با زندگی من چه کرده بودن!
عامل بدبختی من این دوتا احمق بودن...دوتا احمق حرومزاده...
سرشو بلند کرد و تو چشمام نگاه کرد بعد بالاخره دهن باز کرد وبا قیافه ای که خبری از ندامتش توش نبود،شروع کرد حرف زدن:
-قبلنا که مکانیکی سیار داشتم زنگ که میزدن زیاد اینور اونور می رفتم ..یه روز یه نفر زنگ زد که برم ماشینشو درست کنم واسه همین رفتم به آدرسی که داده بود.ماشینشو که درست کردم موقع برگشتن برزو سیاه و نوچه هاشو دیدم که داشتن به زور شانارو سوار ماشین میکردن...دویدم که برم کمکش کنم اما قبل از اینکه بهشون برسم سوار ماشینش کردن و تخت گاز رفتن....
خیبی دستپاچه شده بودم و میدونستم حتمی میخوام یه بلایی سرش بیارن واسه همین دنبالشون رفتم....
بردنش سمت یه برهوت همون حوالی منطقه ی خودمون....اونا ماشین داشتن و من با اون موتور فکستنی نمیتونستم خیلی بهشون نزدیک بشم ولی از مسیرهایی که می رفتن حدس میزدم که میخوان ببرنش کجا ...آخه بچه محل ها هر وقت میخواستن کسی رو خفت کنن میبردنش همونجا ...از شهر دور بود و یه برهوت خشک و خالی...
تا رسیدم دیدم که برزو سوار ماشین شدن و به گاز از اونجا رفتن...
اونجا بود که باخودم یقین کردم حتما یه بلایی سرش آوردن....
انداخته بودنش زیر یه پل قدیمی ...یه پل نصف و نیم...
آره تک تک حرفهاش رو میشد تصور کرد اونقدر که با واقعیت مچ بودن....من خودمو یادم...یادم که چجوری پرت شدم زیر پل و صدای آخم تو سکوت دشت خالی پیچید....یادم که بدنم نمیتونست جم بخوره...یادم که خون ازش جاری شده بود...یادم...همه اشو یادم!
بغضمو قورت دادم و به ادامه ی حرفهاش گوش سپردم:
-رفتم بالای سرش...بدنش غرق خون بود...صداش زدم ولی جواب نداد..نبضشو که گرفتم دیدم هنوز زندس دستشو گرفتم که بلندش کنم ولی....
مکث کرد."اون ولی" شد بهانه ای برای بهم ریختن زندگی من....
-ولی بعدش پشیمون شدم.آخه شانار ...آخه....
سرشو پایین انداخت.آه کشید و ادامه داد:
-آخه من جونمو واسش دادم و اون حتی محل سگ هم بهم نمیداد...باخودم گفتم چرا باید خودمو بخاطرش بندازم تودردسر وقتی ذره ای برام ارزش قائل نیست...وقتی اصلا دوستم نداره و قرار نیست مال من بشه برای همین ولش کردم اما...اما..قبل رفتن کوله پشتیشو برداشتم تو کیفش یه چک بود...چک رو برداشتم و ...
دیگه نیازی نبود ادامه ی حرفهاش رو بشنوم.شنیدن سیاهی و بدبختیم چه لذت و کنجکاوی ای میتونست داشته باشه واسه من....
رفتم سمتش..رو به روش ایستادم و با بغض و اشک گفتم:
-خیلی پست و نامردین...بخاطر شما دوتا عوضی من چه سختی هایی که نکشیدم...چه تهمت هایی که نشنیدم...خودتون...خودتون انگشت اتهامتونو به سمتم میگرفتین و بهم انگ دزدی می زدین...چطور تونستین با من همچین کاری کنین...خیلی نامردین....خیلی....
دیگه نمیخواستم اونجا بمونم و برام اهمیت نداشت قراره ارسلان چه بلایی سرشون بیاره...واقعا مهم نبود حتی مرگشون....
لعنت....لعنت به همشون...
با گریه از انبار زدم بیرون.....
من حالا حتی از ارسلان هم ناراحت بود...بیشتر از اون دوتا حتی....
اون منو به جرم نکرده آزار داد...
حالا باید بیگناهیمو فریاد میزدم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
سپهر دیگه اعترافهای روزبه رو انکار نکرد.حتی دیگه دست از داد و بیداد کردن هم برداشت و ساکت موند.
باورم نمیشد...اینهمه مدت شده بودم بازیچه ی دست این عوضی ها....
آخه چطور دلشون اومد با من اینکارو بکنن!؟
چرا بهم تهمت میزدن، بهم میگفتن دزد کثیف درحالی که اون پولو خودشون برداشته بودن....
از خشم زیاد، از زور تحمل اون روزای سخت اون لحظات آزاردهنده دلم میخواست با دستهای خودم خفه اشون کنم.
اونا باعث شده بودن اونهمه درد و رنج رو تحمل کنم.
می دیدن چطور عذاب میکشن و خودشونو میزدن به اون راه....
ارسلان رفت سمت روزبه.پارچه روی دهنش رو کشید پایین و بعد گفت:
-خب...حالا عین یه پسر خوب خودت شروع کن...
دستامو مشت کردم و با نفرت به سپهر زل زدم.
سپهری که هنوز بدو بیراها و تهمتهاش تو گوشم بود....
ببیم با زندگی من چه کرده بودن!
عامل بدبختی من این دوتا احمق بودن...دوتا احمق حرومزاده...
سرشو بلند کرد و تو چشمام نگاه کرد بعد بالاخره دهن باز کرد وبا قیافه ای که خبری از ندامتش توش نبود،شروع کرد حرف زدن:
-قبلنا که مکانیکی سیار داشتم زنگ که میزدن زیاد اینور اونور می رفتم ..یه روز یه نفر زنگ زد که برم ماشینشو درست کنم واسه همین رفتم به آدرسی که داده بود.ماشینشو که درست کردم موقع برگشتن برزو سیاه و نوچه هاشو دیدم که داشتن به زور شانارو سوار ماشین میکردن...دویدم که برم کمکش کنم اما قبل از اینکه بهشون برسم سوار ماشینش کردن و تخت گاز رفتن....
خیبی دستپاچه شده بودم و میدونستم حتمی میخوام یه بلایی سرش بیارن واسه همین دنبالشون رفتم....
بردنش سمت یه برهوت همون حوالی منطقه ی خودمون....اونا ماشین داشتن و من با اون موتور فکستنی نمیتونستم خیلی بهشون نزدیک بشم ولی از مسیرهایی که می رفتن حدس میزدم که میخوان ببرنش کجا ...آخه بچه محل ها هر وقت میخواستن کسی رو خفت کنن میبردنش همونجا ...از شهر دور بود و یه برهوت خشک و خالی...
تا رسیدم دیدم که برزو سوار ماشین شدن و به گاز از اونجا رفتن...
اونجا بود که باخودم یقین کردم حتما یه بلایی سرش آوردن....
انداخته بودنش زیر یه پل قدیمی ...یه پل نصف و نیم...
آره تک تک حرفهاش رو میشد تصور کرد اونقدر که با واقعیت مچ بودن....من خودمو یادم...یادم که چجوری پرت شدم زیر پل و صدای آخم تو سکوت دشت خالی پیچید....یادم که بدنم نمیتونست جم بخوره...یادم که خون ازش جاری شده بود...یادم...همه اشو یادم!
بغضمو قورت دادم و به ادامه ی حرفهاش گوش سپردم:
-رفتم بالای سرش...بدنش غرق خون بود...صداش زدم ولی جواب نداد..نبضشو که گرفتم دیدم هنوز زندس دستشو گرفتم که بلندش کنم ولی....
مکث کرد."اون ولی" شد بهانه ای برای بهم ریختن زندگی من....
-ولی بعدش پشیمون شدم.آخه شانار ...آخه....
سرشو پایین انداخت.آه کشید و ادامه داد:
-آخه من جونمو واسش دادم و اون حتی محل سگ هم بهم نمیداد...باخودم گفتم چرا باید خودمو بخاطرش بندازم تودردسر وقتی ذره ای برام ارزش قائل نیست...وقتی اصلا دوستم نداره و قرار نیست مال من بشه برای همین ولش کردم اما...اما..قبل رفتن کوله پشتیشو برداشتم تو کیفش یه چک بود...چک رو برداشتم و ...
دیگه نیازی نبود ادامه ی حرفهاش رو بشنوم.شنیدن سیاهی و بدبختیم چه لذت و کنجکاوی ای میتونست داشته باشه واسه من....
رفتم سمتش..رو به روش ایستادم و با بغض و اشک گفتم:
-خیلی پست و نامردین...بخاطر شما دوتا عوضی من چه سختی هایی که نکشیدم...چه تهمت هایی که نشنیدم...خودتون...خودتون انگشت اتهامتونو به سمتم میگرفتین و بهم انگ دزدی می زدین...چطور تونستین با من همچین کاری کنین...خیلی نامردین....خیلی....
دیگه نمیخواستم اونجا بمونم و برام اهمیت نداشت قراره ارسلان چه بلایی سرشون بیاره...واقعا مهم نبود حتی مرگشون....
لعنت....لعنت به همشون...
با گریه از انبار زدم بیرون.....
من حالا حتی از ارسلان هم ناراحت بود...بیشتر از اون دوتا حتی....
اون منو به جرم نکرده آزار داد...
حالا باید بیگناهیمو فریاد میزدم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ چهارشنبه 👈 10 بهمن/ دلو 1403
👈28 رجب 1446 👈29 ژانویه 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹اولین نماز جماعت در اسلام توسط پیامبر و علی علیهما السلام. هفت سال این جماعت ادامه یافت و تنها دو نفر به پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند علی و خدیجه سلام الله علیهما.
🐪 خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه "۶۰ هجری ".و آغاز نهضت حسینی (بوی کربلا و محرم از امروز به مشام می رسد)😭
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅نوشیدن دارو.
✅دیدار روسا و دفتر داران و منشیان.
✅مناظره و گفتگو.
✅درختکاری.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅و خرید و فروش خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد محبوب و مه رو است.
🚖سفر: مسافرت شدیدا مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️ختنه نوزاد.
✳️خرید منزل و مسکن.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️انواع تعمیرات.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و درختکاری نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز و نماز آن خوب است.
💑مباشرت امشب:
مباشرت امشب : امکان سقط شدن چنین فرزندی می رود.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث قوت دل می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب نیست.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 29 سوره مبارکه"عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈28 رجب 1446 👈29 ژانویه 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹اولین نماز جماعت در اسلام توسط پیامبر و علی علیهما السلام. هفت سال این جماعت ادامه یافت و تنها دو نفر به پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند علی و خدیجه سلام الله علیهما.
🐪 خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه "۶۰ هجری ".و آغاز نهضت حسینی (بوی کربلا و محرم از امروز به مشام می رسد)😭
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅نوشیدن دارو.
✅دیدار روسا و دفتر داران و منشیان.
✅مناظره و گفتگو.
✅درختکاری.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅و خرید و فروش خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد محبوب و مه رو است.
🚖سفر: مسافرت شدیدا مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🌗 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی مناسب است برای امور زیر است:
✳️ختنه نوزاد.
✳️خرید منزل و مسکن.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️انواع تعمیرات.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و درختکاری نیک است.
🔵امور مربوط به نوشتن حرز و نماز آن خوب است.
💑مباشرت امشب:
مباشرت امشب : امکان سقط شدن چنین فرزندی می رود.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد باعث قوت دل می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب نیست.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 29 سوره مبارکه"عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#ایده_متن
صبح است و
دلم میل به
تماشای تو دارد
تاچشمان تو اینجاست؛
من دیوانه ترین عاشق ِخوشبخت زمینم
@harimezendgi👩❤️👨🦋
صبح است و
دلم میل به
تماشای تو دارد
تاچشمان تو اینجاست؛
من دیوانه ترین عاشق ِخوشبخت زمینم
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
"اگه میخوای همسرت عاشقت باشه...!"
🔹 شما باید خیلی راحت بگویید كه من به دلیل مشكلاتی كه باعث آن شدم، معذرت میخواهم!
🔸 در هر رابطهای این بهترین شكل معذرت خواهی است. اصلا مهم نیست شما چقدر مقصر هستید. حتی اگر چهارده درصد تقصیرها گردن شماست، برای آن قسمت معذرتخواهی كنید.
🔹 ازدواج وقتی خوب پیش میرود كه حداقل یك نفر بتواند معذرتخواهی کند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
"اگه میخوای همسرت عاشقت باشه...!"
🔹 شما باید خیلی راحت بگویید كه من به دلیل مشكلاتی كه باعث آن شدم، معذرت میخواهم!
🔸 در هر رابطهای این بهترین شكل معذرت خواهی است. اصلا مهم نیست شما چقدر مقصر هستید. حتی اگر چهارده درصد تقصیرها گردن شماست، برای آن قسمت معذرتخواهی كنید.
🔹 ازدواج وقتی خوب پیش میرود كه حداقل یك نفر بتواند معذرتخواهی کند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋