#زنان
❓دلیل خونریزی هنگام رابطه جنسی چیست؟
🔻 این خونریزی را خونریزی مقاربتی نامیده می شود که حتما باید برای رفع آن به پزشک مراجعه کرده و مشکل را ریشه یابی کنید که اکثر اوقات این خونریزی به دلیل #رابطه_جنسی با شدت بالا و یا #عفونت باشد.
⇠ البته در مواردی نادر این خونریزی علائم پولیپ و ... باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❓دلیل خونریزی هنگام رابطه جنسی چیست؟
🔻 این خونریزی را خونریزی مقاربتی نامیده می شود که حتما باید برای رفع آن به پزشک مراجعه کرده و مشکل را ریشه یابی کنید که اکثر اوقات این خونریزی به دلیل #رابطه_جنسی با شدت بالا و یا #عفونت باشد.
⇠ البته در مواردی نادر این خونریزی علائم پولیپ و ... باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
چال روی گونه هایت،
انحصاراً مال من ،
بعد از این لطفا،،
برای هیچ کس اصلا نخند...
#حامد_نیازی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
چال روی گونه هایت،
انحصاراً مال من ،
بعد از این لطفا،،
برای هیچ کس اصلا نخند...
#حامد_نیازی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_569
بعد از چهار روز اومد خونه...
حتی نمیدونم اون چند روز کجا بود و گرچه مایل بودم بدونم کجا بوداما در این مورد خیلی کنجکاوی نکردم.
در موردش یه خودخواهی عجیب داشتم یه چیزی تو مایه های تلافی...مثلا باخودم میگفتم چهار روز نبود!پس یعنی این چهار روز درحال خوش گذرونی بوده....چرا من اینجا بمونم و اون بره خوش بگذرونه اونم بعد اونهمه اذیت!
اگه اذیت شدنی هست باید شامل حال اون هم بشه!!
سردرد خفیفی داشتم که نمیخواستم با بستن موهام تشدیدش کنم..
هی روی تخت این پهلو و اون پهلو میشدم و با هر صدای ریز و بزرگی گمون میکردم ارسلان که میخواد بیاد داخل،که بعد هم میفهمیدم اشتباه میکردم..
وقتی آدما باهم قهرن خصوصا اگه چندروز ازهم دور بشن بعدش باخودشون میگن وقتی طرف مقابل،رو دیدیم چه واکنشی باید نشون بدیم!؟
و من دقیقا همچین حسی داشتم...از یه طرف دلم میخواست باشه از یه طرف نه!
نگاهم به سمت ساعت رفت...خیلی توی تاریکی عقربه ها و اعداد مشخص نبودن.خسته و کلافه از این این پهلو و اون پهلو شدن،از روی تخت بلند شدم.
بند ربدوشامبر صورتی رنگ تنم رو بستم،چراغ خواب رو روشن کردم..
عجیبِ...ساعت 2 نصف شب بود و ارسلان با اینکه اومده بود خونه اما نیومده بود توی اتاق..
اولین حدسی که تونستم بزنم این بود که داره با اژدر تخته نرد بازی میکنه..یا شایدم داره راجب مسائل کاری باهم گپ میزنن ...اینبار دیگه نتونستم برگردم سمت تخت خواب و ناخواسته پاهام به سمت در هدایتم کردن...
رفتم بیرون..خونه تو سکوت مطلق بود.یه سکوت سنگین و تکراری!
پله هارو خیلی آروم پایبن رفتم....سرکی به چپ و راست و جاهایی که میشد ارسلان رو اونجا دید کشیدم....
بوی سیگار از نشیمن خصوصیش منو به همون سمت کشوند...حدسم درست بود..لش کرده بود روی مبل.پاهاشو رو مبل مقابل دراز کرده بود و سیگار میکشید درحالی که دوسه دکمه های پیرهن نامرتبش باز بودن و کرواتش شل و کج.....
سر حوصله سیگار میکشید و هرازگاهی پاهاشو یه تکون ریز میداد..
معلوم نیست کدوم جهنم دره ای بوده که بعد چند روز اومده خونه و حتی حال نداره تا بالا بیاد !!!
فقط بلده واسه من اولدورم بلدورم راه بندازه!
خواستم قبل دیدنم برگردم توی اتاق که بدون اینکه سرشو به سمتم بچرخونه گفت:
-بودی حالا!!
متعجب بهش نگاه کردم.من خودمم صدای قدمهای خودمو نشنیدم نمیدونم چجوری فهمید پشت سرش هستمو دارم تماشاش میکنم!
بقول خودش سگمصب خیلی تیزه!
خاکستر سیگارشو تکون داد و با خم کردن سرش به عقب گفت:
-ای جونور! دلت برام تنگ شده بود هوم !؟
دست به سینه پوزخندی زدم و گفتم:
-خیلی باید دل خجسته ای داشته باشی که با اون رفتارات باخودت تصور کنی من دلمم واست تنگ میشه!
آهسته و لش و تو گلو خندید.
بعد گفت:
-رفتارا !؟ کدوم رفتارا..اگه منظورت رابطه ی چند شب پیش باید بگم..تو خودت گفتی عاشق سکس خشن هستی..منم با کمال میل چیزی که دوست داشتی رو واست به مرحله ی اجرا درآوردم..!
ابرو درهم کشیدم و گفتم:
-سکس خشن با سکس زوری فرق میکنه آقای به ظاهر جنتلمن!!!
به طرفش رفتم..مقابلش ایستادمو گفتم:
-تو هر رفتاری دلت میخواد با من میکنی عین خیالت هم نیست..
سکس چند شب پیشت عین تجاوز بود..در واقع تو به من تجاوز کردی..
کنج لبشو داد بالا و گفت:
-تو هم به من تجاوز کردی..تجاوز من قبول مال تو نیست!؟
مصنوعی خندیدم...و شابدم از روی حرص و گفت:
-هه هه! دقیقا به کجات تجاوز کردم!
دستشو گذاشت رو قلبش و گفت:
-اینجا..
و بعد به سرش اشاره کرد:
-و اینجا...تو به قلب و ذهن من تجاوز میکنی و بعدهم رو برمیگردونی و ادعای بی میلی میکنی..تجاوز از این بدتر!؟
سرمو تکون دادمو گفتم:
-بس کن ارسلان...بحث من سر اینکه به من سرکوفت میزنی که اصول زندگی مشترکو رعایت نمیکنم
بعد خودت منو ول کردی به امون خدا و رفتی و حالا بعد از چند روز برگشتی خونه..
این چه زندگی ای که واسه خودت و من ساختی!؟
منتظر بودم یه جواب روشن و جدی بهم بده اما
شروع کرد خندیدن....پشت سرهم و بی وقفه....میخندید و با تاسف سر تکون میداد..با حرص نگاهش کردم....چقدر رو مخم بود خنده هاش...لعنتی!!!
بعد از چندین دقیقه خندیدن سرشو بالا گرفت و گفت:
-شانار فازت چیه !؟از یه طرف رسما جلو امثال نهال بهم میفهمونی پشیزی واست ارزش ندارمو از یه طرف بهم گیر میدی چرا دیر اومدم خونه !؟
سگمصب، آخرش ما نفهمیدیم دقیقا واسه تو حکم چی رو داریم.
آخرش ما نفهمیدیم تو هم اونقدی که من میخوامت ...یا اقلا نصفش هم مارو میخوای یا نه!!لیلی جلو تو لنگ میندازه.
خندید و دوباره سیگار دیگه ای روشن کرد و گذاشت لای لبهاش و لب زد:
-الان هرمردی سرش رو پاهای عشقشه و دست طرف لای موهاش وول میخوره....اونوقت ما......
پک عمیقی به سیگارش زد....
باز سرش رو به عقب خم کرد و دود سیگارو از بینی و دهنش بیرون فرستاد......
دستمو جلوی صورتم تکون دادم و نگاهی پر تاسف به دود سیگار پراکنده توی اتاق انداختم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بعد از چهار روز اومد خونه...
حتی نمیدونم اون چند روز کجا بود و گرچه مایل بودم بدونم کجا بوداما در این مورد خیلی کنجکاوی نکردم.
در موردش یه خودخواهی عجیب داشتم یه چیزی تو مایه های تلافی...مثلا باخودم میگفتم چهار روز نبود!پس یعنی این چهار روز درحال خوش گذرونی بوده....چرا من اینجا بمونم و اون بره خوش بگذرونه اونم بعد اونهمه اذیت!
اگه اذیت شدنی هست باید شامل حال اون هم بشه!!
سردرد خفیفی داشتم که نمیخواستم با بستن موهام تشدیدش کنم..
هی روی تخت این پهلو و اون پهلو میشدم و با هر صدای ریز و بزرگی گمون میکردم ارسلان که میخواد بیاد داخل،که بعد هم میفهمیدم اشتباه میکردم..
وقتی آدما باهم قهرن خصوصا اگه چندروز ازهم دور بشن بعدش باخودشون میگن وقتی طرف مقابل،رو دیدیم چه واکنشی باید نشون بدیم!؟
و من دقیقا همچین حسی داشتم...از یه طرف دلم میخواست باشه از یه طرف نه!
نگاهم به سمت ساعت رفت...خیلی توی تاریکی عقربه ها و اعداد مشخص نبودن.خسته و کلافه از این این پهلو و اون پهلو شدن،از روی تخت بلند شدم.
بند ربدوشامبر صورتی رنگ تنم رو بستم،چراغ خواب رو روشن کردم..
عجیبِ...ساعت 2 نصف شب بود و ارسلان با اینکه اومده بود خونه اما نیومده بود توی اتاق..
اولین حدسی که تونستم بزنم این بود که داره با اژدر تخته نرد بازی میکنه..یا شایدم داره راجب مسائل کاری باهم گپ میزنن ...اینبار دیگه نتونستم برگردم سمت تخت خواب و ناخواسته پاهام به سمت در هدایتم کردن...
رفتم بیرون..خونه تو سکوت مطلق بود.یه سکوت سنگین و تکراری!
پله هارو خیلی آروم پایبن رفتم....سرکی به چپ و راست و جاهایی که میشد ارسلان رو اونجا دید کشیدم....
بوی سیگار از نشیمن خصوصیش منو به همون سمت کشوند...حدسم درست بود..لش کرده بود روی مبل.پاهاشو رو مبل مقابل دراز کرده بود و سیگار میکشید درحالی که دوسه دکمه های پیرهن نامرتبش باز بودن و کرواتش شل و کج.....
سر حوصله سیگار میکشید و هرازگاهی پاهاشو یه تکون ریز میداد..
معلوم نیست کدوم جهنم دره ای بوده که بعد چند روز اومده خونه و حتی حال نداره تا بالا بیاد !!!
فقط بلده واسه من اولدورم بلدورم راه بندازه!
خواستم قبل دیدنم برگردم توی اتاق که بدون اینکه سرشو به سمتم بچرخونه گفت:
-بودی حالا!!
متعجب بهش نگاه کردم.من خودمم صدای قدمهای خودمو نشنیدم نمیدونم چجوری فهمید پشت سرش هستمو دارم تماشاش میکنم!
بقول خودش سگمصب خیلی تیزه!
خاکستر سیگارشو تکون داد و با خم کردن سرش به عقب گفت:
-ای جونور! دلت برام تنگ شده بود هوم !؟
دست به سینه پوزخندی زدم و گفتم:
-خیلی باید دل خجسته ای داشته باشی که با اون رفتارات باخودت تصور کنی من دلمم واست تنگ میشه!
آهسته و لش و تو گلو خندید.
بعد گفت:
-رفتارا !؟ کدوم رفتارا..اگه منظورت رابطه ی چند شب پیش باید بگم..تو خودت گفتی عاشق سکس خشن هستی..منم با کمال میل چیزی که دوست داشتی رو واست به مرحله ی اجرا درآوردم..!
ابرو درهم کشیدم و گفتم:
-سکس خشن با سکس زوری فرق میکنه آقای به ظاهر جنتلمن!!!
به طرفش رفتم..مقابلش ایستادمو گفتم:
-تو هر رفتاری دلت میخواد با من میکنی عین خیالت هم نیست..
سکس چند شب پیشت عین تجاوز بود..در واقع تو به من تجاوز کردی..
کنج لبشو داد بالا و گفت:
-تو هم به من تجاوز کردی..تجاوز من قبول مال تو نیست!؟
مصنوعی خندیدم...و شابدم از روی حرص و گفت:
-هه هه! دقیقا به کجات تجاوز کردم!
دستشو گذاشت رو قلبش و گفت:
-اینجا..
و بعد به سرش اشاره کرد:
-و اینجا...تو به قلب و ذهن من تجاوز میکنی و بعدهم رو برمیگردونی و ادعای بی میلی میکنی..تجاوز از این بدتر!؟
سرمو تکون دادمو گفتم:
-بس کن ارسلان...بحث من سر اینکه به من سرکوفت میزنی که اصول زندگی مشترکو رعایت نمیکنم
بعد خودت منو ول کردی به امون خدا و رفتی و حالا بعد از چند روز برگشتی خونه..
این چه زندگی ای که واسه خودت و من ساختی!؟
منتظر بودم یه جواب روشن و جدی بهم بده اما
شروع کرد خندیدن....پشت سرهم و بی وقفه....میخندید و با تاسف سر تکون میداد..با حرص نگاهش کردم....چقدر رو مخم بود خنده هاش...لعنتی!!!
بعد از چندین دقیقه خندیدن سرشو بالا گرفت و گفت:
-شانار فازت چیه !؟از یه طرف رسما جلو امثال نهال بهم میفهمونی پشیزی واست ارزش ندارمو از یه طرف بهم گیر میدی چرا دیر اومدم خونه !؟
سگمصب، آخرش ما نفهمیدیم دقیقا واسه تو حکم چی رو داریم.
آخرش ما نفهمیدیم تو هم اونقدی که من میخوامت ...یا اقلا نصفش هم مارو میخوای یا نه!!لیلی جلو تو لنگ میندازه.
خندید و دوباره سیگار دیگه ای روشن کرد و گذاشت لای لبهاش و لب زد:
-الان هرمردی سرش رو پاهای عشقشه و دست طرف لای موهاش وول میخوره....اونوقت ما......
پک عمیقی به سیگارش زد....
باز سرش رو به عقب خم کرد و دود سیگارو از بینی و دهنش بیرون فرستاد......
دستمو جلوی صورتم تکون دادم و نگاهی پر تاسف به دود سیگار پراکنده توی اتاق انداختم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ چهارشنبه 👈 7 آذر / قوس 1403
👈25 جمادی الاول 1446 👈27 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
📛تقارن نحسین.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست کند. ان شاءالله.
👶زایمان مناسب و نوزاد عالم و دانشمند گردد.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و قرائت آیه الکرسی باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️فروش و عوض کردن طلا و جواهرات.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️خوردن نوشیدنی های دارویی.
✳️و لباس نو پوشیدن نیک است.
📛 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) فرزند چنین شبی دانشمندی از دانشمندان گردد.
💉حجامت
خون دادن و فصد باعث صفای خاطر می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب است.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه "شعراء " است.
قال ربکم و رب ابائکم...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت یا موعظه درآید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
👈25 جمادی الاول 1446 👈27 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
📛تقارن نحسین.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست کند. ان شاءالله.
👶زایمان مناسب و نوزاد عالم و دانشمند گردد.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و قرائت آیه الکرسی باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️فروش و عوض کردن طلا و جواهرات.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️خوردن نوشیدنی های دارویی.
✳️و لباس نو پوشیدن نیک است.
📛 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) فرزند چنین شبی دانشمندی از دانشمندان گردد.
💉حجامت
خون دادن و فصد باعث صفای خاطر می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب است.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 26 سوره مبارکه "شعراء " است.
قال ربکم و رب ابائکم...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت یا موعظه درآید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میانِ اینهمه گرفتاری و روزمرگی
مگر آدم چه میخواهد
جز یک "دلِ" گرم
و فنجان چای شیرین که
بدونِ فکروخیال نوشید و آرام گرفت...
صبحتون بخیر و شادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مگر آدم چه میخواهد
جز یک "دلِ" گرم
و فنجان چای شیرین که
بدونِ فکروخیال نوشید و آرام گرفت...
صبحتون بخیر و شادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
#زناشویی
نکات زناشویی
زنانی که فیلمهای پورنو ندیدند فاز جنسی و عشوه گری هایشان طبیعی تره
ناز چیزی نیس که به فیلم ربط داشته باشد فطرت زنانست که باید بکار بگیرند
تغییر صدا برای همسر
طرز حرکت و راه رفتن
غذا خوردن
و ...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
نکات زناشویی
زنانی که فیلمهای پورنو ندیدند فاز جنسی و عشوه گری هایشان طبیعی تره
ناز چیزی نیس که به فیلم ربط داشته باشد فطرت زنانست که باید بکار بگیرند
تغییر صدا برای همسر
طرز حرکت و راه رفتن
غذا خوردن
و ...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
🔈 فایل #صوتی:
#روانشناسی_مدیریت_هزینه و #صرفه_جویی.
❇️ محسن محمدی نیا (معین)
⚜روانشناسو
⚜مشاورخانواده
تحکیم روابط زوجین🚻
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#روانشناسی_مدیریت_هزینه و #صرفه_جویی.
❇️ محسن محمدی نیا (معین)
⚜روانشناسو
⚜مشاورخانواده
تحکیم روابط زوجین🚻
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
💖حس تامین مردت رو نابود نکن
خانوما بدترین چیز برای یه مرد اینه که بگه فلان چیز رو بخریم و ما بگیم نه!!
👌این غرور و حس تامین مرد رومیشکنه.
ما قصدمون دلسوزیه اما مرد رو از داشتن حس تامین محروم کردیم
💖مرد اگر برای زنی خرج کنه و اون زن هم خوشحال بشه اون مرد به اوج لذت میرسه
مرد واسه تامین کردن ساخته شده ذاتش و آفرینشش همینه ،اگر قناعت کنی و نخوای، با آفرینشش مخالفت کردی و از بین بردیش
مردهایی که خرج میکنن واسه زنشون بیشتر هم هواشو دارن
💖این یه اصله💖
اگه شما نخواید یکی دیگه مثل مادر و خواهر و ...میخواد و شوهرتون با کله براش تهیه میکنه
چون ذاتش اینه...
👌پس از شوهرتون بخواید حتی اگه نتونه اون لحظه بخره ،اما ازش بخواید اونوقت ذهنش درگیر تهیه اون هست،اگر هم نتونه تهیه کنه خودش رو مدیون شما خواهد دونست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💖حس تامین مردت رو نابود نکن
خانوما بدترین چیز برای یه مرد اینه که بگه فلان چیز رو بخریم و ما بگیم نه!!
👌این غرور و حس تامین مرد رومیشکنه.
ما قصدمون دلسوزیه اما مرد رو از داشتن حس تامین محروم کردیم
💖مرد اگر برای زنی خرج کنه و اون زن هم خوشحال بشه اون مرد به اوج لذت میرسه
مرد واسه تامین کردن ساخته شده ذاتش و آفرینشش همینه ،اگر قناعت کنی و نخوای، با آفرینشش مخالفت کردی و از بین بردیش
مردهایی که خرج میکنن واسه زنشون بیشتر هم هواشو دارن
💖این یه اصله💖
اگه شما نخواید یکی دیگه مثل مادر و خواهر و ...میخواد و شوهرتون با کله براش تهیه میکنه
چون ذاتش اینه...
👌پس از شوهرتون بخواید حتی اگه نتونه اون لحظه بخره ،اما ازش بخواید اونوقت ذهنش درگیر تهیه اون هست،اگر هم نتونه تهیه کنه خودش رو مدیون شما خواهد دونست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
رابطه خبر نمی کند!
سعی کنید همواره از نظر بهداشت فردی در وضعیت مناسبی باشید و هر لحظه برای رابطه آماده باشید تا هیچ وقت مجبور نباشید به خاطر این موضوع یک فرصت هیجان انگیز را از دست داده و نیاز جنسی خود و همسرتان را سرکوب کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
رابطه خبر نمی کند!
سعی کنید همواره از نظر بهداشت فردی در وضعیت مناسبی باشید و هر لحظه برای رابطه آماده باشید تا هیچ وقت مجبور نباشید به خاطر این موضوع یک فرصت هیجان انگیز را از دست داده و نیاز جنسی خود و همسرتان را سرکوب کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
قبل از سکس و حین معاشقه گاهی همسرتان را مثل یک کودک در آغوش بگیرید، اکثر زن ها از نظر روانی دوست دارند گاهی از طرف همسرشان با آن ها مثل یک کودک رفتار شود و این گونه برخورد قبل از سکس نیز برای آن ها تحریک کننده و لذت بخش است
@harimezendgi👩❤️👨🦋
قبل از سکس و حین معاشقه گاهی همسرتان را مثل یک کودک در آغوش بگیرید، اکثر زن ها از نظر روانی دوست دارند گاهی از طرف همسرشان با آن ها مثل یک کودک رفتار شود و این گونه برخورد قبل از سکس نیز برای آن ها تحریک کننده و لذت بخش است
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
➣ یکی از اشتباهات بزرگ برخی از زوجین تماشای فیلم های پورن قبل از رابطه جنسی به منظور آموزش، تحریک شدن بیشتر و... است!
➣ مشاهده این فیلم هاتنها باعث کمرنگ شدن توانایی ها و زیبایی های همسر و بالا رفتن توقعات غیر معقول شما می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
➣ یکی از اشتباهات بزرگ برخی از زوجین تماشای فیلم های پورن قبل از رابطه جنسی به منظور آموزش، تحریک شدن بیشتر و... است!
➣ مشاهده این فیلم هاتنها باعث کمرنگ شدن توانایی ها و زیبایی های همسر و بالا رفتن توقعات غیر معقول شما می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_570
وقتی دوباره سیگارو به لبش نزدیک کرد تا پک بزنه چشمم به زخم دستش افتاد.
زخمی که بخاطر فشار دندونای من بود..
فکر نمیکردم جاش بمونه اما مونده بود..
بدتر اینکه رو طرف راست صورتش رد خراشهایی بودکه من اون شب رو صورتش انداختم..
نگاهمو از رد ناخنام روی صورتش برداشتم و چشم دوختم به جاسیگاری ای که پر بود از ته مونده...حتی فضای نشیمن هم پر دود شده بود.
تو همین چند ساعتی که اومده بود بیشتر از یه پاکت سیگار تموم کرده بود..
قدم زنان رفتم سمتش که گفت:
-میدونی اشکال تو چیه شانار!؟ اشکال تو اینکه هنوز فکر میکنی زن من نیستی..فکر میکنی همون دختری هستی که به زور آوردنش اینجا..یادت رفته الان زن منی..
اگه از اول رفتار مناسبی داشت ممکن بود همچین روزایی پیش نیاد...
ولی من نمیدونم حتی اگه مرد خوبی بود من عاشقش میشدم؟؟
خم شدم که پاکت سیگارو بردارم اما تا دستمو سمتش دراز کردم دستمو گرفت و گفت:
-نوچ.بزار بمونه..
پاکتو کشیدم و گفتم:
-میخوای خفه بشی!؟
نیشش کج شد...خندید و جواب داد:
-کسی با دود سیگار خفه نشده...اما..با چیزای دیگه آره.
"اما " رو خاص گفت...اونقدر خاص و معنی دار که فهمیدم به خودم ربط پیدا میکنه...پرتش کردم تو سطل آشغال و گفتم:
-حتی سیگار کشیدن هم یه حدی داره..
دستشو تکون داد و چون نخ سیگار توی دستش به ته رسیده بود گفت:
-بیارش.زود
دست به سینه شدمو خیلی محکم گفتم:
-نع! فکرشم نکن.. بسه هرچقدر ریه هاتو پر از دود کردی!نمیدمش...
با اخم زل زد به صورتم...یه آن از اون اخم پر ابهتش ترسیدم...تهدید کنون گفت:
-یا پاکت سیگارو بده یا..
مکث کرد.اما بعد دوباره گفت:
-یا هم بیا بشین اینجا.
رد دستشو که دنبال کردم دیدم به بغلش اشاره میکنه
طعنه زنان گفتم:
-فکر میکنی میام..!؟ من تصمیم داشتم دیگه حتی نگاهتم نکنم.اینو به خودتم گفتم...وقتی اونجوری روی تخت داشتی وادار به سکسم میکردی بهت گفتم اگه بعدش پشیمون بشی بخششی درکار نیست..
با لحنی خاص و صدای خش داری گفت:
-پس پاکت سیگارمو بده تا خفه بشمو بمیرم!
قبلش تصمیم داشتم همینکارو بکنم اما بعدش...با شنیدن این جمله و اون لحن و صدا منصرف شدم..
احتمالا اینا دلایل قانع کننده ای برای بخشیدنش نبودن.
نفس عمیقی کشیدمو رفتم سمتش و بعد با تعلل روی پاهاش نشستم..
دستشو رو سرم گذاشت و با اینکار ازم خواست سرمو رو سینه اش بزارم..
ناخواسته همینکارو کردم..
صداش خیلی نا واضح به گوشم رسید
-چهارروز نبودم که نبینیم...که اذیت نشی!
مزخرف....اینکه هی از اونی که اذیتت میکنه به خودش پناه ببری.. هم درد و هم درمان یه نفر باشه!؟عادلانه نیست..
عین اینایی که مست میکنن و حرفهای درهم برهم میزنن ،داشت عجیب و غریب حرف میزد!
پرسیدم:
-این چند روز کجا بودی!؟
-استانبول!
یعنی پیش بوراک بوده!؟ولی اون دیگه کمتر به بوراک اهمیت میداد...یعنی بعد از اون روزی که مارو باهم دید دیگه خیلی رابطه ی خوبی باهاش نداشت..
بوراکی که فهمیده بودم اصلا از پدر و مادر ارسلان نیست.
چیزی که فهمیده بودم این بود ک خیلی سال قبل پدر ارسلان برای تجارت به ترکیه میره..کسی نمیدونه چجوری و کی،اونجا با مادر بوراک یعنی یولاندا که یه بیوه زن دورگه ترکیه ای و آلمانی بوده آشنا میشه و باهاش ازدواج میکنه....این درحالی بود که شوهر یولاندا بخاطر حمله قلبی مرده بود و اون یه بچه چهارساله هم داشت...یعنی بوراک..که اتفاقا آرزو،آسیه و بقیه خواهرهای ارسلان خیلی زیاد دوستش داشتن و باهم در ارتباط بودن..
و همین به شک و شبه های من پایان داد....آخه همیشه دنبال ویژگی مشترک بین این دو برادر بودم...اما حالا دیگه خیلی چیزارو میدونستم..
حرکت نوازش وار دست ارسلان روی کمرم منو به خودم آورد..
آهسته گفتم:
-چرا منم باخودت نبردی!؟
-دوست داشتی بیای!؟
-اهومم....من ترکیه رو دوست دارم..
-مگه میشه جایی رو ندیده دوست داشت..!؟
-آره چرا نشه....مثلا من تاحالا ایتالیا ،فرانسه رو ندیدم ولی عاشق اونجام..یاخیلی جاهای دیگه..
اینبار دستشو رو موهام کشید و گفت:
-باشه دفعه بعد تورو میبرم ترکیه.هر چند من برای کار رفته بودم نه خوش گذرونی.
-کار و چشم چرونی!؟
خیلی آهسته گفت:
-آره چشم چرونی هم کردم..به چشم خواهری همه خوشگل بودن..دخترایی بلند با چشمهای درشت!
-معلوم خیلی دقیق چشم چرونی کردی!
دستشو خیلی آروم زد به کمرم و گفت:
-خب وقت خواب.بلند شو..
بلند شدم..بند ربدوشامبرم باز شده بود و بدنم نمایان.
نگاهی به تنم انداخت،فکر کردم باز هوس سکس میکنه اما بر خلاف تصورم اینطور نبود.
اصلا حتی بلند هم نشد.
یعنی نمیخواست باهام بیاد!؟
پرسیدم:
-مگه تو نمیای!؟
سرشو تکون داد و گفت:
-نه همینجا میخوابم.
چون دلیلی برای اینکار نمیدیدم پرسیدم:
-خب چرا !؟
-چیه خیلی دلت میخواد بیام پیشت بخوابم !؟
چون اینو گفت فهمیدم دارم زیادی کنجکاوی و اصرار به خرج میدم واسه همین گفتم
- نه اصلا بهتر..همینجا بمون...
خندید و گفت:
جوونور سگمصب!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتی دوباره سیگارو به لبش نزدیک کرد تا پک بزنه چشمم به زخم دستش افتاد.
زخمی که بخاطر فشار دندونای من بود..
فکر نمیکردم جاش بمونه اما مونده بود..
بدتر اینکه رو طرف راست صورتش رد خراشهایی بودکه من اون شب رو صورتش انداختم..
نگاهمو از رد ناخنام روی صورتش برداشتم و چشم دوختم به جاسیگاری ای که پر بود از ته مونده...حتی فضای نشیمن هم پر دود شده بود.
تو همین چند ساعتی که اومده بود بیشتر از یه پاکت سیگار تموم کرده بود..
قدم زنان رفتم سمتش که گفت:
-میدونی اشکال تو چیه شانار!؟ اشکال تو اینکه هنوز فکر میکنی زن من نیستی..فکر میکنی همون دختری هستی که به زور آوردنش اینجا..یادت رفته الان زن منی..
اگه از اول رفتار مناسبی داشت ممکن بود همچین روزایی پیش نیاد...
ولی من نمیدونم حتی اگه مرد خوبی بود من عاشقش میشدم؟؟
خم شدم که پاکت سیگارو بردارم اما تا دستمو سمتش دراز کردم دستمو گرفت و گفت:
-نوچ.بزار بمونه..
پاکتو کشیدم و گفتم:
-میخوای خفه بشی!؟
نیشش کج شد...خندید و جواب داد:
-کسی با دود سیگار خفه نشده...اما..با چیزای دیگه آره.
"اما " رو خاص گفت...اونقدر خاص و معنی دار که فهمیدم به خودم ربط پیدا میکنه...پرتش کردم تو سطل آشغال و گفتم:
-حتی سیگار کشیدن هم یه حدی داره..
دستشو تکون داد و چون نخ سیگار توی دستش به ته رسیده بود گفت:
-بیارش.زود
دست به سینه شدمو خیلی محکم گفتم:
-نع! فکرشم نکن.. بسه هرچقدر ریه هاتو پر از دود کردی!نمیدمش...
با اخم زل زد به صورتم...یه آن از اون اخم پر ابهتش ترسیدم...تهدید کنون گفت:
-یا پاکت سیگارو بده یا..
مکث کرد.اما بعد دوباره گفت:
-یا هم بیا بشین اینجا.
رد دستشو که دنبال کردم دیدم به بغلش اشاره میکنه
طعنه زنان گفتم:
-فکر میکنی میام..!؟ من تصمیم داشتم دیگه حتی نگاهتم نکنم.اینو به خودتم گفتم...وقتی اونجوری روی تخت داشتی وادار به سکسم میکردی بهت گفتم اگه بعدش پشیمون بشی بخششی درکار نیست..
با لحنی خاص و صدای خش داری گفت:
-پس پاکت سیگارمو بده تا خفه بشمو بمیرم!
قبلش تصمیم داشتم همینکارو بکنم اما بعدش...با شنیدن این جمله و اون لحن و صدا منصرف شدم..
احتمالا اینا دلایل قانع کننده ای برای بخشیدنش نبودن.
نفس عمیقی کشیدمو رفتم سمتش و بعد با تعلل روی پاهاش نشستم..
دستشو رو سرم گذاشت و با اینکار ازم خواست سرمو رو سینه اش بزارم..
ناخواسته همینکارو کردم..
صداش خیلی نا واضح به گوشم رسید
-چهارروز نبودم که نبینیم...که اذیت نشی!
مزخرف....اینکه هی از اونی که اذیتت میکنه به خودش پناه ببری.. هم درد و هم درمان یه نفر باشه!؟عادلانه نیست..
عین اینایی که مست میکنن و حرفهای درهم برهم میزنن ،داشت عجیب و غریب حرف میزد!
پرسیدم:
-این چند روز کجا بودی!؟
-استانبول!
یعنی پیش بوراک بوده!؟ولی اون دیگه کمتر به بوراک اهمیت میداد...یعنی بعد از اون روزی که مارو باهم دید دیگه خیلی رابطه ی خوبی باهاش نداشت..
بوراکی که فهمیده بودم اصلا از پدر و مادر ارسلان نیست.
چیزی که فهمیده بودم این بود ک خیلی سال قبل پدر ارسلان برای تجارت به ترکیه میره..کسی نمیدونه چجوری و کی،اونجا با مادر بوراک یعنی یولاندا که یه بیوه زن دورگه ترکیه ای و آلمانی بوده آشنا میشه و باهاش ازدواج میکنه....این درحالی بود که شوهر یولاندا بخاطر حمله قلبی مرده بود و اون یه بچه چهارساله هم داشت...یعنی بوراک..که اتفاقا آرزو،آسیه و بقیه خواهرهای ارسلان خیلی زیاد دوستش داشتن و باهم در ارتباط بودن..
و همین به شک و شبه های من پایان داد....آخه همیشه دنبال ویژگی مشترک بین این دو برادر بودم...اما حالا دیگه خیلی چیزارو میدونستم..
حرکت نوازش وار دست ارسلان روی کمرم منو به خودم آورد..
آهسته گفتم:
-چرا منم باخودت نبردی!؟
-دوست داشتی بیای!؟
-اهومم....من ترکیه رو دوست دارم..
-مگه میشه جایی رو ندیده دوست داشت..!؟
-آره چرا نشه....مثلا من تاحالا ایتالیا ،فرانسه رو ندیدم ولی عاشق اونجام..یاخیلی جاهای دیگه..
اینبار دستشو رو موهام کشید و گفت:
-باشه دفعه بعد تورو میبرم ترکیه.هر چند من برای کار رفته بودم نه خوش گذرونی.
-کار و چشم چرونی!؟
خیلی آهسته گفت:
-آره چشم چرونی هم کردم..به چشم خواهری همه خوشگل بودن..دخترایی بلند با چشمهای درشت!
-معلوم خیلی دقیق چشم چرونی کردی!
دستشو خیلی آروم زد به کمرم و گفت:
-خب وقت خواب.بلند شو..
بلند شدم..بند ربدوشامبرم باز شده بود و بدنم نمایان.
نگاهی به تنم انداخت،فکر کردم باز هوس سکس میکنه اما بر خلاف تصورم اینطور نبود.
اصلا حتی بلند هم نشد.
یعنی نمیخواست باهام بیاد!؟
پرسیدم:
-مگه تو نمیای!؟
سرشو تکون داد و گفت:
-نه همینجا میخوابم.
چون دلیلی برای اینکار نمیدیدم پرسیدم:
-خب چرا !؟
-چیه خیلی دلت میخواد بیام پیشت بخوابم !؟
چون اینو گفت فهمیدم دارم زیادی کنجکاوی و اصرار به خرج میدم واسه همین گفتم
- نه اصلا بهتر..همینجا بمون...
خندید و گفت:
جوونور سگمصب!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Forwarded from تبادلات فولدری♡
https://www.tgoop.com/addlist/z6WuXiJu7SI3NzI0
برای شرکت در تبادل
انسان دارد دیدن جواب
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تبادلات فولدری♡
به اصرار شمابهترین چنل های آموزشی پولی تلگرام بهارزش 10میلیون روبراتون نیم ساعت رایگان میزارم 🙏 👇 💎 :
https://www.tgoop.com/addlist/z6WuXiJu7SI3NzI0
فقط افرادی که نمیتونن هزینه پرداخت کنن
جوین شن🌟
بعدازرسیدن ب تعداد مشخص پاک میشه❌
👍 ⚡️ 📌 رفقا پروکسی قوی تر از این
نداریم(فعال)🤩 ✅
جهت ثبت کانالتون🫰 @just_dey💎 ـ
https://www.tgoop.com/addlist/z6WuXiJu7SI3NzI0
فقط افرادی که نمیتونن هزینه پرداخت کنن
جوین شن
بعدازرسیدن ب تعداد مشخص پاک میشه
نداریم(فعال)
جهت ثبت کانالتون
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ♦️ربات چینش لیست (تبادل لیستی)♦️