Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
برنامهٔ بزرگداشت #هوشنگ_ابتهاج
تکنوازی ویولن #رحمتالله_بدیعی
کلن، آلمان
@hoshang_ebtehhaj
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
برنامهٔ بزرگداشت #هوشنگ_ابتهاج
تکنوازی ویولن #رحمتالله_بدیعی
کلن، آلمان
@hoshang_ebtehhaj
.
ای
شادی
آزادی
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غم هامان سنگین است
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از
وحشت در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت
می کندیم...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای
شادی
آزادی
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غم هامان سنگین است
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از
وحشت در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت
می کندیم...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ز کدام رَه رسیدی؟
ز کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگَه
به درون دل فِتادی؟
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ز کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگَه
به درون دل فِتادی؟
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
غروب چمن
هوشنگ ابتهاج
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو...
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو...
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
#نوروز_باستانی_مبارک🌸☘🌸
بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم
به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم
به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم
که ما خود درد این خونخوردن خاموش میدانیم
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل
سرودی خوش بخوان کز مژده ی صبحش بخندانیم
گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد
ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فروخوانیم
سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد
چه پرچم های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب
که ما کشتی درین توفان به سودای تو می رانیم
شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند، سایه
چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم
به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم
به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم
که ما خود درد این خونخوردن خاموش میدانیم
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل
سرودی خوش بخوان کز مژده ی صبحش بخندانیم
گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد
ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فروخوانیم
سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد
چه پرچم های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب
که ما کشتی درین توفان به سودای تو می رانیم
شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند، سایه
چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
میروی اما گريز چشمِ وحشی رنگ تو
راز اين اندوه بی آرام نتواند نهفت
میروی خاموش و میپيچد به گوش خستهام
آنچه با من لرزش لبهای بیتاب تو گفت
چيست ای دلدار اين اندوه بی آرام چيست
کز نگاهت مي تراود نازدار و شرمگين؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کيست اين بيمار در چشمت که میگريد حزين
چون خزان آرا گل مهتاب رويا رنگ و مست
میشکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکيب
وز ميان سايه های وحشی اندوه رنگ
خنده میريزيد به چشمت آرزویی دل فريب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
میتراود از نگاهت گريه پنهان دوش
آری ای چشم گريز آهنگ سامان سوخته
بر چه گريان گشته بودی دوش از من وامپوش
بر چه گريان گشته بودی آه ای چشم سياه
از تپيدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اينکه شايد شايد آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سينه ات يادآورم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
راز اين اندوه بی آرام نتواند نهفت
میروی خاموش و میپيچد به گوش خستهام
آنچه با من لرزش لبهای بیتاب تو گفت
چيست ای دلدار اين اندوه بی آرام چيست
کز نگاهت مي تراود نازدار و شرمگين؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کيست اين بيمار در چشمت که میگريد حزين
چون خزان آرا گل مهتاب رويا رنگ و مست
میشکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکيب
وز ميان سايه های وحشی اندوه رنگ
خنده میريزيد به چشمت آرزویی دل فريب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
میتراود از نگاهت گريه پنهان دوش
آری ای چشم گريز آهنگ سامان سوخته
بر چه گريان گشته بودی دوش از من وامپوش
بر چه گريان گشته بودی آه ای چشم سياه
از تپيدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اينکه شايد شايد آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سينه ات يادآورم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
در میان اشک ها پرسیدمش:
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گونهاش آتش فشاند
گفت:
لبخندی که عشقِ سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم،
بوسیدمش ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گونهاش آتش فشاند
گفت:
لبخندی که عشقِ سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم،
بوسیدمش ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
استاد شجریان برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در آیینهی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
🖤🖤🖤💔💔💔🖤🖤🖤
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در آیینهی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
🖤🖤🖤💔💔💔🖤🖤🖤
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش دگر مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من ، قاتل است این
منت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این
اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش دگر مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من ، قاتل است این
منت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این
اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ای گل در آرزویت جان و جوانیم رفت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
تا کی بسر بگردم در راه جستجویت
تو ای خیال دلخواه زیبا تری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت
چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
تا کی بسر بگردم در راه جستجویت
تو ای خیال دلخواه زیبا تری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت
چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساقی به دست باش که این مستِ میپرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
بر آستان تو دل پایمال صد دردست
ببین که دست غمت بر سرم چه آوردست
هوای باغ گل سرخ داشتیم و دریغ
که بلبلان همه زارند و برگ ها زردست
شب است و اینه خواب سپیده می بیند
بیا که روز خوش ما خیال پروردست
دهان غنچه فروبسته ماند در شب باغ
که صبحِ خندهگشا روی ازو نهان کردست
چه ها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی
به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست
به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق
که سینه ها سیه از روزگار دم سردست
غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست
که این دلیر به بازوی آن هماوردست
دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست
ز خواب زلف سیاهت چه دم زنم که هنوز
خیال سایه پریشان ز فکر شبگردست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ببین که دست غمت بر سرم چه آوردست
هوای باغ گل سرخ داشتیم و دریغ
که بلبلان همه زارند و برگ ها زردست
شب است و اینه خواب سپیده می بیند
بیا که روز خوش ما خیال پروردست
دهان غنچه فروبسته ماند در شب باغ
که صبحِ خندهگشا روی ازو نهان کردست
چه ها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی
به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست
به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق
که سینه ها سیه از روزگار دم سردست
غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست
که این دلیر به بازوی آن هماوردست
دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست
ز خواب زلف سیاهت چه دم زنم که هنوز
خیال سایه پریشان ز فکر شبگردست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
عشق من و تو؟ ... آه
این هم حکایتی ست
اما، در این زمانه که درمانده هرکسی
از بهر نان شب،
دیگر برای عشق و حکایت
مجال نیست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
این هم حکایتی ست
اما، در این زمانه که درمانده هرکسی
از بهر نان شب،
دیگر برای عشق و حکایت
مجال نیست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj