✅️ جنگ تحمیلی یا جنگ خودخواسته؟
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳
🔸️امروز چهلوچهارمین سالگرد جنگ ویرانگر ایران و عراق بود. گذر از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، امروز وارد چهلوپنجمین سال خود میشود. جنگی که هنوز نیز آثار روانی، عاطفی و روحی آن بر اذهان و حافظۀ جمعی ایرانیان و آثار و تبعات آن بر جنبههای گوناگون زیست جمعیمان به رأیالعین و ملموسترین شکل ممکن قابل مشاهده است.
🔹️مسئلۀ جنگ با عراق و چگونگی پرداخت به آن، یکی از بنیادیترین، کلیدیترین و مهمترین بسترهای ایدئولوژیک نظام است. از ادبیات مورد استفاده پیرامون آن گرفته تا چیستی گفتمان لازم برای توصیف آن، تعابیر و تفاسیر در مورد آن و بالأخره شکل روایت رخدادهای آن، از صدر تا ذیل ایدئولوژیک و در بسیاری از موارد برخلاف واقعیتهای تاریخی است. اولین مسئله، شکل تعبیر پیرامون نام جنگ است. گفتمان نظام از جنگ ۸ ساله با عراق تحت عناوینی مثل «دفاع مقدس» و «جنگ تحمیلی» یاد میکند. درحالیکه بسیاری از واقعیتهای تاریخی نمیتواند با اسامیای که نظام برای جنگ قائل است، سازگاری و همخوانی چندانی داشته باشد. مسئلۀ مهمتر بعدی، تحمیلی بودن جنگ به ایران است. به اینمعنا که نظام و کارشناسان حکومتی معتقدند جنگ از سوی صدام حسین شروع و به ایران تحمیل شد، بنابراین ایرانیان قهرمان، سلشحور، جانبرکف و فداکار نیز چارهای جز دفاع از خود نداشتتد تا جلوی زورگوییها و تجاوزات صدام را بگیرند. درست است. صدام بود که حمله را بر علیه ایران شروع کرد. اما علت و زمینههای حملۀ صدام به ایران چه بود؟ آیا صدام در خلأ آن تصمیم را گرفت و برای تفریح، خوشگذرانی یا انجام شوخی به ایران حمله کرد؟ در حقیقت، نظام چندان علاقهای به این بخش از موضوع ندارد که صدام «چرا» نهایتاً به ایران حمله کرد؟
🔸️بعد از انقلاب، موضع رسمی ایران مشخصاً نسبت به عراق، بسیار خصمانه بود. یکی از محوریت سخنان آیتالله خمینی در اینباره آن بود که چرا ارتش و مردم عراق علیه جرثومۀ فسادی بهنام صدام حسین قیام نمیکنند تا آن را براندازند و همچون مردم ایران، یک انقلاب اسلامی دیگری رقم بزنند؟ این تحریک و ترغیبها بر علیه صدام، وی را بسیار عصبانی میسازد و او چندینبار از طرق مختلف، منجمله از طریق مرحوم دعایی، که اولین سفیر ایران بعد از انقلاب در عراق بود، به مقامات ایران پیام میدهد که از تحریک مردم عراق بر علیه وی دست بردارند. در غیر اینصورت، تهاجم نظامی به ایران در دستور کار خواهد بود. علاوه بر این، یادآور میشود که یکی از اولین کشورهایی که انقلاب ۱۳۵۷ را بهرسمیت شناخت و حتی مدتی نیز میزبان آیتالله خمینی بود، عراق بود. با این حال، چرا آیتالله خمینی منظماً مردم عراق را بر علیه وی میشوراند؟
🔹️رهبران انقلاب و مشخصاً خود مرحوم آیتالله خمینی به پیامهای صدام وقعی نمینهند و حتی همانند موردی که برای مرحوم مهندس بازرگان نیز پیش آمده بود، توجهی به درخواست مرحوم آیتالله منتظری هم نمیکنند مبنی بر اینکه هیئتهایی از ایران به کشورهای منطقه فرستاده شود، تا آنها مراتب مواضع دوستی ایران را ابلاغ نمایند و تأکید کنند که حاضرند با تمام کشورهای منطقه، روابط حسنهای داشته باشند. اصطلاحاً «تحبیب قلوب» نموده و به زبان بیزبانی به آنان بگویند که با هیچ کشوری قصد تخاصم ندارند. اما گفته میشود آیتالله خمینی به آقای منتظری پاسخ میدهند: «نهخیر، ما میخواهیم دور کشور دیوار بکشیم». تداوم این رویکرد نهایتاً به نقطهای منتهی میشود که صدام چارۀ کار را صرفاً در یک چیز میبیند. همان که قبلاً هم هشدارش را داده بود: حملۀ نظامی. اینجا نقطۀ شروع جنگ ۸ سالۀ ویرانگری است که آثار بیشمار آن بعد از ۴۵ سال، هنوز هم از بین نرفته است. بماند مسائل مهم مغفولماندۀ قبل و بعد از شروع جنگ، از جمله چرایی تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر، چرایی عدم قبول آتشبس و تخطی از قطعنامههای شورای امنیت در اوایل جنگ از سوی ایران و چرایی و چیستی ضرورت اتخاذ سیاست صدور انقلاب و قرار دادن کشور در موضع یک جنگطلب صلحناپذیر، چرایی رد سفیر حسن نیت از سوی آیتالله خمینی و وعدۀ سقوط عنقریب صدام، ایضاً چرایی و چگونگی پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ و این پرسش که اگر قرار بر آتشبس بود و اساساً امکان آن وجود داشت، چرا جنگ ۸ سال ادامه پیدا کرد؟ چه اصراری بر ورود به خاک عراق، براندازی صدام و برقراری یک حکومت اسلامی در آنجا بود که شرط اصلی قبول آتشبس هم همین مورد باشد؟ آیا این اساساً شدنی و متکی به رویکرد و منطق راهبردی بود؟ آیا نمیشد از جنگ اجتناب کرد؟ نقش ایران در شروع جنگ چه بود؟
🔸️پرسشهای بیشماری وجود دارد، که بالأخره باید بدان پرداخت و تاریخ را بر اساس واقعیتها نگاشت، نه در برج عاج ناکجاآبادی به اسم ایدئولوژی، که صفر تا صد منطق حکمرانیمان را شکل میدهد و همواره تیشه به ریشۀ منافع ملیمان زده است.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳
🔸️امروز چهلوچهارمین سالگرد جنگ ویرانگر ایران و عراق بود. گذر از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، امروز وارد چهلوپنجمین سال خود میشود. جنگی که هنوز نیز آثار روانی، عاطفی و روحی آن بر اذهان و حافظۀ جمعی ایرانیان و آثار و تبعات آن بر جنبههای گوناگون زیست جمعیمان به رأیالعین و ملموسترین شکل ممکن قابل مشاهده است.
🔹️مسئلۀ جنگ با عراق و چگونگی پرداخت به آن، یکی از بنیادیترین، کلیدیترین و مهمترین بسترهای ایدئولوژیک نظام است. از ادبیات مورد استفاده پیرامون آن گرفته تا چیستی گفتمان لازم برای توصیف آن، تعابیر و تفاسیر در مورد آن و بالأخره شکل روایت رخدادهای آن، از صدر تا ذیل ایدئولوژیک و در بسیاری از موارد برخلاف واقعیتهای تاریخی است. اولین مسئله، شکل تعبیر پیرامون نام جنگ است. گفتمان نظام از جنگ ۸ ساله با عراق تحت عناوینی مثل «دفاع مقدس» و «جنگ تحمیلی» یاد میکند. درحالیکه بسیاری از واقعیتهای تاریخی نمیتواند با اسامیای که نظام برای جنگ قائل است، سازگاری و همخوانی چندانی داشته باشد. مسئلۀ مهمتر بعدی، تحمیلی بودن جنگ به ایران است. به اینمعنا که نظام و کارشناسان حکومتی معتقدند جنگ از سوی صدام حسین شروع و به ایران تحمیل شد، بنابراین ایرانیان قهرمان، سلشحور، جانبرکف و فداکار نیز چارهای جز دفاع از خود نداشتتد تا جلوی زورگوییها و تجاوزات صدام را بگیرند. درست است. صدام بود که حمله را بر علیه ایران شروع کرد. اما علت و زمینههای حملۀ صدام به ایران چه بود؟ آیا صدام در خلأ آن تصمیم را گرفت و برای تفریح، خوشگذرانی یا انجام شوخی به ایران حمله کرد؟ در حقیقت، نظام چندان علاقهای به این بخش از موضوع ندارد که صدام «چرا» نهایتاً به ایران حمله کرد؟
🔸️بعد از انقلاب، موضع رسمی ایران مشخصاً نسبت به عراق، بسیار خصمانه بود. یکی از محوریت سخنان آیتالله خمینی در اینباره آن بود که چرا ارتش و مردم عراق علیه جرثومۀ فسادی بهنام صدام حسین قیام نمیکنند تا آن را براندازند و همچون مردم ایران، یک انقلاب اسلامی دیگری رقم بزنند؟ این تحریک و ترغیبها بر علیه صدام، وی را بسیار عصبانی میسازد و او چندینبار از طرق مختلف، منجمله از طریق مرحوم دعایی، که اولین سفیر ایران بعد از انقلاب در عراق بود، به مقامات ایران پیام میدهد که از تحریک مردم عراق بر علیه وی دست بردارند. در غیر اینصورت، تهاجم نظامی به ایران در دستور کار خواهد بود. علاوه بر این، یادآور میشود که یکی از اولین کشورهایی که انقلاب ۱۳۵۷ را بهرسمیت شناخت و حتی مدتی نیز میزبان آیتالله خمینی بود، عراق بود. با این حال، چرا آیتالله خمینی منظماً مردم عراق را بر علیه وی میشوراند؟
🔹️رهبران انقلاب و مشخصاً خود مرحوم آیتالله خمینی به پیامهای صدام وقعی نمینهند و حتی همانند موردی که برای مرحوم مهندس بازرگان نیز پیش آمده بود، توجهی به درخواست مرحوم آیتالله منتظری هم نمیکنند مبنی بر اینکه هیئتهایی از ایران به کشورهای منطقه فرستاده شود، تا آنها مراتب مواضع دوستی ایران را ابلاغ نمایند و تأکید کنند که حاضرند با تمام کشورهای منطقه، روابط حسنهای داشته باشند. اصطلاحاً «تحبیب قلوب» نموده و به زبان بیزبانی به آنان بگویند که با هیچ کشوری قصد تخاصم ندارند. اما گفته میشود آیتالله خمینی به آقای منتظری پاسخ میدهند: «نهخیر، ما میخواهیم دور کشور دیوار بکشیم». تداوم این رویکرد نهایتاً به نقطهای منتهی میشود که صدام چارۀ کار را صرفاً در یک چیز میبیند. همان که قبلاً هم هشدارش را داده بود: حملۀ نظامی. اینجا نقطۀ شروع جنگ ۸ سالۀ ویرانگری است که آثار بیشمار آن بعد از ۴۵ سال، هنوز هم از بین نرفته است. بماند مسائل مهم مغفولماندۀ قبل و بعد از شروع جنگ، از جمله چرایی تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر، چرایی عدم قبول آتشبس و تخطی از قطعنامههای شورای امنیت در اوایل جنگ از سوی ایران و چرایی و چیستی ضرورت اتخاذ سیاست صدور انقلاب و قرار دادن کشور در موضع یک جنگطلب صلحناپذیر، چرایی رد سفیر حسن نیت از سوی آیتالله خمینی و وعدۀ سقوط عنقریب صدام، ایضاً چرایی و چگونگی پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ و این پرسش که اگر قرار بر آتشبس بود و اساساً امکان آن وجود داشت، چرا جنگ ۸ سال ادامه پیدا کرد؟ چه اصراری بر ورود به خاک عراق، براندازی صدام و برقراری یک حکومت اسلامی در آنجا بود که شرط اصلی قبول آتشبس هم همین مورد باشد؟ آیا این اساساً شدنی و متکی به رویکرد و منطق راهبردی بود؟ آیا نمیشد از جنگ اجتناب کرد؟ نقش ایران در شروع جنگ چه بود؟
🔸️پرسشهای بیشماری وجود دارد، که بالأخره باید بدان پرداخت و تاریخ را بر اساس واقعیتها نگاشت، نه در برج عاج ناکجاآبادی به اسم ایدئولوژی، که صفر تا صد منطق حکمرانیمان را شکل میدهد و همواره تیشه به ریشۀ منافع ملیمان زده است.
@houshyarshayan
✅️ حکایت دفاع از پایاننامۀ ارشد و دو گل از گلهای بهشت: «عزیز طالعی» و «زینب احمدوند»
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۶ مهر ۱۴۰۳
🔺️بخش سوم (پایانی)
🔹️در ابتدای جلسه، آقای دکتر طالعی فتح بابی کردند و بیاناتی اظهار فرمودند. خانم دکتر احمدوند هم سخنان کوتاهی داشتند. اساتید داور نیز هر یک صحبتهایی کردند و ایراداتی گرفتند، که از نظر خودم بخش قابل توجهی از ایرادات وارد نبود و اساساً دچار تردید شده بودم که آیا واقعاً اساتید داور بعد از مطالعۀ پایاننامه، متوجه شدهاند کار من چه بوده و چه میخواسته بگوید؟ این را بخش قابل توجهی از مهمانان هم تصدیق میکردند و بعد از جلسه به من گفتند. البته جناب دکتر مؤمنی باتوجه به اینکه در سفر بودند، بهشکل مجازی به جلسه وصل شده بودند. از ایرادات شکلی و از مطالب جناب حجتالاسلام دکتر جعفرزاده که بگذریم، از اساسیترین نقدهایی که آقای دکتر مؤمنی داشتند، این بود که بایستی ارجاعدهی بیشتری میداشتم، از ادبیات عامیانه و ژورنالیستی استفاده نمیکردم و اینکه گفته بودم قبل از مشروطه حداقلی از ثبات و امنیت در کشور بود، یا دورۀ پهلوی دورۀ انجام تغییرات بنیادین بروکراتیک بود، چندان درست نبود. پاسخ من نیز این بود که بسیاری از بدیهیات تاریخی نیاز به رفرنسدهی ندارند.
🔸️گذشته از این، تا قبل از مشروطه حداقلی از ثبات و امنیت در کشور برقرار بود، که بعد از مشروطه، عملاً شیرازۀ مملکت از هم پاشید و آن حداقل هم باقی نماند، تا سردار سپه در سپهر سیاسی ایران ظهور کرد و توانست ثبات و امنیت را برقرار سازد و بعد هم بهعنوان پادشاه سلسلۀ جدید (پهلوی) تاجگذاری نماید. نمیدانم کجای این نادرست است که بعد از تأسیس شاهنشاهی پهلوی است که تحولات دیوانسالارانۀ عظیمی برای کشور به ارمغان میآید و تغییرات و دستآوردهای قابل توجهی در حوزههای گوناگون محقق میشود. جالب آن است که جناب دکتر مؤمنی تصور فرموده بودند بنده از ایده و سیاست یکدستسازی رضاشاه طرفداری کردهام. چون نقد مفصلی هم بدان مرقوم فرموده بودند. غافل از آنکه بنده یک بخش مفصلی تحت عنوان «پیآمدهای سیاستهای متخذه» در پژوهش آوردهام و در آن سرانجام سیاستهای فرهنگی رضاشاه را ذکر کردهام، که به شکست میانجامد و اساساً سیاست درستی نبوده است. اما ایشان «قابل درک» دانستن اتخاذ و اجرای سیاستهای فرهنگی رضاشاه را مترادف با «همسو بودن» با آن سیاستها فرض فرمودهاند، که در نوع خود جالب است.
🔹️القصه، جلسه بعد از حدود دو ساعت که بهدرازا کشید، نهایتاً با اعلام ختم جلسه از سوی آقای دکتر طالعی به عنوان مدیر نشست، بهاتمام رسید و نمرۀ ۱۸/۹۹ از ۱۸/۹۹ هم به پژوهش تعلق گرفت. چیزی که برای چندمین مرتبه، محبت، بزرگمنشی و شاگردنوازی دو تن از اساتید ارجمند گروه تاریخ دانشگاه ارومیه را نسبت به بنده به اثبات میرساند و من را عمیقاً شرمندۀ مهرشان میساخت. یعنی جناب دکتر عزیز طالعی و سرکار خانم دکتر زینب احمدوند، که هر قدر از زحماتشان در طی این دو سال برای بنده بگویم، کم گفتهام و همواره مدیون و مرهون زحمات و الطاف شاگردنوازانۀ جبرانناپذیرشان خواهم ماند. این دو فرد، حقیقتاً گلی از گلهای بهشتاند و در آزمون مرام و معرفت و انسانیت، قطعاً با اختلاف بسیار زیاد نسبت به دیگران، بهطور مشترک در رتبۀ اول ایستادهاند. چیزی که اینروزها کیمیاست و ناپیدا. البته من در این فکر، تنها نیستم. بلکه تمام اعضای خانواده هم بعد از اولین دیداری که با ایشان داشتند، با تأکید اکید این نکته را تصدیق میکردند. کمترین وظیفۀ من نیز آن است که دست هر دو را به مهر بفشارم و در برابرشان سر تعظیم فرود آورم.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۶ مهر ۱۴۰۳
🔺️بخش سوم (پایانی)
🔹️در ابتدای جلسه، آقای دکتر طالعی فتح بابی کردند و بیاناتی اظهار فرمودند. خانم دکتر احمدوند هم سخنان کوتاهی داشتند. اساتید داور نیز هر یک صحبتهایی کردند و ایراداتی گرفتند، که از نظر خودم بخش قابل توجهی از ایرادات وارد نبود و اساساً دچار تردید شده بودم که آیا واقعاً اساتید داور بعد از مطالعۀ پایاننامه، متوجه شدهاند کار من چه بوده و چه میخواسته بگوید؟ این را بخش قابل توجهی از مهمانان هم تصدیق میکردند و بعد از جلسه به من گفتند. البته جناب دکتر مؤمنی باتوجه به اینکه در سفر بودند، بهشکل مجازی به جلسه وصل شده بودند. از ایرادات شکلی و از مطالب جناب حجتالاسلام دکتر جعفرزاده که بگذریم، از اساسیترین نقدهایی که آقای دکتر مؤمنی داشتند، این بود که بایستی ارجاعدهی بیشتری میداشتم، از ادبیات عامیانه و ژورنالیستی استفاده نمیکردم و اینکه گفته بودم قبل از مشروطه حداقلی از ثبات و امنیت در کشور بود، یا دورۀ پهلوی دورۀ انجام تغییرات بنیادین بروکراتیک بود، چندان درست نبود. پاسخ من نیز این بود که بسیاری از بدیهیات تاریخی نیاز به رفرنسدهی ندارند.
🔸️گذشته از این، تا قبل از مشروطه حداقلی از ثبات و امنیت در کشور برقرار بود، که بعد از مشروطه، عملاً شیرازۀ مملکت از هم پاشید و آن حداقل هم باقی نماند، تا سردار سپه در سپهر سیاسی ایران ظهور کرد و توانست ثبات و امنیت را برقرار سازد و بعد هم بهعنوان پادشاه سلسلۀ جدید (پهلوی) تاجگذاری نماید. نمیدانم کجای این نادرست است که بعد از تأسیس شاهنشاهی پهلوی است که تحولات دیوانسالارانۀ عظیمی برای کشور به ارمغان میآید و تغییرات و دستآوردهای قابل توجهی در حوزههای گوناگون محقق میشود. جالب آن است که جناب دکتر مؤمنی تصور فرموده بودند بنده از ایده و سیاست یکدستسازی رضاشاه طرفداری کردهام. چون نقد مفصلی هم بدان مرقوم فرموده بودند. غافل از آنکه بنده یک بخش مفصلی تحت عنوان «پیآمدهای سیاستهای متخذه» در پژوهش آوردهام و در آن سرانجام سیاستهای فرهنگی رضاشاه را ذکر کردهام، که به شکست میانجامد و اساساً سیاست درستی نبوده است. اما ایشان «قابل درک» دانستن اتخاذ و اجرای سیاستهای فرهنگی رضاشاه را مترادف با «همسو بودن» با آن سیاستها فرض فرمودهاند، که در نوع خود جالب است.
🔹️القصه، جلسه بعد از حدود دو ساعت که بهدرازا کشید، نهایتاً با اعلام ختم جلسه از سوی آقای دکتر طالعی به عنوان مدیر نشست، بهاتمام رسید و نمرۀ ۱۸/۹۹ از ۱۸/۹۹ هم به پژوهش تعلق گرفت. چیزی که برای چندمین مرتبه، محبت، بزرگمنشی و شاگردنوازی دو تن از اساتید ارجمند گروه تاریخ دانشگاه ارومیه را نسبت به بنده به اثبات میرساند و من را عمیقاً شرمندۀ مهرشان میساخت. یعنی جناب دکتر عزیز طالعی و سرکار خانم دکتر زینب احمدوند، که هر قدر از زحماتشان در طی این دو سال برای بنده بگویم، کم گفتهام و همواره مدیون و مرهون زحمات و الطاف شاگردنوازانۀ جبرانناپذیرشان خواهم ماند. این دو فرد، حقیقتاً گلی از گلهای بهشتاند و در آزمون مرام و معرفت و انسانیت، قطعاً با اختلاف بسیار زیاد نسبت به دیگران، بهطور مشترک در رتبۀ اول ایستادهاند. چیزی که اینروزها کیمیاست و ناپیدا. البته من در این فکر، تنها نیستم. بلکه تمام اعضای خانواده هم بعد از اولین دیداری که با ایشان داشتند، با تأکید اکید این نکته را تصدیق میکردند. کمترین وظیفۀ من نیز آن است که دست هر دو را به مهر بفشارم و در برابرشان سر تعظیم فرود آورم.
@houshyarshayan
✅️ چرا بین ایران و اسرائیل جنگی تمامعیار بهوقوع نخواهد پیوست؟
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۱۲ مهر ۱۴۰۳
🔹️اینروزها و خصوصاً بعد از حملۀ پریشب ایران به اسرائیل، یکی از متداولترین پرسشهایی که از من میشود، این است که آیا جنگ میشود؟ سرنوشت ایران و اسرائیل در طی این جنگ چه میشود؟ در کل قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ من برخلاف جوسازیهای رسانهای مرسوم، از ابتدا هم اعتقاد داشتم اتفاق خاصی نمیافتد و جنگ بهمعنای گسترده و تمامعیار آن بین ایران و اسرائیل رخ نمیدهد. درست است ایران اکنون در دام امنیتیسازیای افتاده که نتانیاهو برایش پهن کرده، و با اقدام خود بسیاری از کشورهای مهم جهان را علیه خویش بسیج کرده و باعث شده حتی آمریکا نیز موضع تندی اتخاذ کند و سیاستمداران و دولتمردان آمریکایی یکی پس از دیگری خود را ملزم و متعهد به امنیت اسرائیل معرفی کنند و در این معرفی نیز گوی سبقت را از هم بربایند، اما واقع مطلب آن است که نه دولت فعلی بایدن، نه دولت آیندۀ احتمالی هریس یا حتی ترامپ، ترجیح نمیدهند که در منطقه جنگ بین ایران و اسرائیل صورت بگیرد. بلکه بالعکس، ترجیحشان مذاکره و توافق است، تا حتیالإمکان مسائل را بهدور از تنش باهم حل و فصل کنند. اگر نیز جنگی اتفاق بیفتد، یقیناً به سود هیچیک از طرفین و متحدینشان نخواهد بود و خاورمیانه را با بحرانهای جدی اقتصادی، انرژی، سیاسی و حتی اجتماعی روبهرو خواهد ساخت و ذرهای هم نه به فلسطین و نه به آرمان آن، کمکی نخواهد کرد که هیچ، بلکه اوضاع را بدتر و بدتر هم خواهد کرد.
🔸️همگی بهخوبی میدانیم که در بسیاری از موارد، این آمریکا بوده که مانع تندرویهای دولت و شخص نتانیاهو شده و باز در مواردی، ایبسا حتی مانع جنگ هم شده است. از این سمت، جمهوری اسلامی هم وضعیت داخلی و خارجی را بهتر میشناسد و یقیناً در این شرایط بهسمت جنگ نمیرود. چون میداند احتمال موفقیتاش چندان بالا نیست و غزه و ضاحیه نیز پیش چشمانش است. حتی موضعگیریهای رسمی مقامات ایرانی نیز مؤید این سخن است. از جمله، سخنان آقای عراقچی، که قبل از حملۀ ۱۰ مهر اظهار داشته بودند که ایران اگر هم بخواهد حملهای کند، بهشکل «حسابشده» حمله خواهد کرد. چون بهدنبال تولد و گسترش جنگ در منطقه نیست. بعد از حملۀ پریشب نیز فرموده بودند که حملۀ ایران صرفاً در همین اندازهای بود که همه دیدند. بیشتر از این اقدامی از سوی ایران انجام نخواهد گرفت، مگر اینکه اسرائیل بخواهد حملهای کند. به عبارت سادهتر، به زبان بیزبانی به اسرائیل اعلام میکردند که حملۀ ما فقط در این حد بود و از باب ملاحظات حیثیتی، یقیناً نمیشد این را هم انجام ندهیم. بنابراین شما هم چندان مته روی خشخاش نگذارید و اجازه دهید غائله فیصله پیدا کند.
🔹️صدالبته رویکرد اسرائیل هم در تداوم یا عدم تداوم آتش جنگ مؤثر است. اگر اسرائیل بخواهد پاسخی شدید بدهد، یقیناً واکنش طرف ایرانی را هم بهدنبال خواهد داشت و ایبسا این دور تسلسل ادامه پیدا کند. اگر هم پاسخ اسرائیل شدید نباشد، ایبسا تهران چشمپوشی کند و دایرۀ انتقام و انتقامجویی متوقف شود. اگر هم اسرائیل پاسخی ندهد، یقیناً موضوع همینجا ختم میشود. هرچند به اعتقاد بنده، جنگ با ایران در شرایط فعلی برای دولت نتانیاهو یک «نعمت» و «موهبت» بزرگ بهشمار میرود تا خود را در هیبت یک قهرمان مظلوم در آورد، که از سویی اعتبار سیاسی از دسترفتۀ خود در جامعۀ اسرائیل را احیا کند، از طرفی هم از هیچ اقدامی علیه ایران فروگذاری نکند و ادعای دفاع مشروع هم داشته باشد. شیوه و ترفندی که همواره بهکار میگیرد و از آن بهعنوان پوششی برای جملگی جنایاتش بهره میجوید.
🔸️ختم کلام آنکه بسیار بعید بهنظرم میرسد همانگونه که گفتم، بهرغم تمام تیغ و تیشههایی که طرفین منظماً علیه یکدیگر پرتاب میکنند و هر کدام دیگری را جمیع رذالتها، جرثومۀ فساد، کافر حربی، دشمن بشریت و سیاهدلان تاریخ میخوانند، جنگ گسترده و تمامعیاری میانشان رخ دهد. شاید، و فقط هم شاید، در صورت پاسخ اسرائیل، حملۀ آن متمرکز بر روی تأسیسات، صنایع، پالایشگاهها، پتروشیمیها و امثالهم شود. نکتهای که خودشان نیز اعلام کردهاند. اما فعلاً تصمیم قطعیای در این خصوص نگرفتهاند و سطح و حجم واکنش را مشروط و منوط به میزان حمایت آمریکا دانستهاند. البته آمریکا هم اعلام کرده که در صورت حملۀ اسرائیل به نقاط استراتژیک و مهم ایران، از این حمله حمایتی نخواهد کرد. باید صبر کرد و بهنظاره نشست که چه میشود و چه روزهایی در انتظار منطقه است. چیستی و چرایی این مناقشه، کیفیت آن، حجم توان طرفین و بالأخره میزان موفقیت یا عدم موفقیت هر یک نیز مسئلۀ مفصل دیگری است که بحثهای لازم خود را میطلبد.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۱۲ مهر ۱۴۰۳
🔹️اینروزها و خصوصاً بعد از حملۀ پریشب ایران به اسرائیل، یکی از متداولترین پرسشهایی که از من میشود، این است که آیا جنگ میشود؟ سرنوشت ایران و اسرائیل در طی این جنگ چه میشود؟ در کل قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ من برخلاف جوسازیهای رسانهای مرسوم، از ابتدا هم اعتقاد داشتم اتفاق خاصی نمیافتد و جنگ بهمعنای گسترده و تمامعیار آن بین ایران و اسرائیل رخ نمیدهد. درست است ایران اکنون در دام امنیتیسازیای افتاده که نتانیاهو برایش پهن کرده، و با اقدام خود بسیاری از کشورهای مهم جهان را علیه خویش بسیج کرده و باعث شده حتی آمریکا نیز موضع تندی اتخاذ کند و سیاستمداران و دولتمردان آمریکایی یکی پس از دیگری خود را ملزم و متعهد به امنیت اسرائیل معرفی کنند و در این معرفی نیز گوی سبقت را از هم بربایند، اما واقع مطلب آن است که نه دولت فعلی بایدن، نه دولت آیندۀ احتمالی هریس یا حتی ترامپ، ترجیح نمیدهند که در منطقه جنگ بین ایران و اسرائیل صورت بگیرد. بلکه بالعکس، ترجیحشان مذاکره و توافق است، تا حتیالإمکان مسائل را بهدور از تنش باهم حل و فصل کنند. اگر نیز جنگی اتفاق بیفتد، یقیناً به سود هیچیک از طرفین و متحدینشان نخواهد بود و خاورمیانه را با بحرانهای جدی اقتصادی، انرژی، سیاسی و حتی اجتماعی روبهرو خواهد ساخت و ذرهای هم نه به فلسطین و نه به آرمان آن، کمکی نخواهد کرد که هیچ، بلکه اوضاع را بدتر و بدتر هم خواهد کرد.
🔸️همگی بهخوبی میدانیم که در بسیاری از موارد، این آمریکا بوده که مانع تندرویهای دولت و شخص نتانیاهو شده و باز در مواردی، ایبسا حتی مانع جنگ هم شده است. از این سمت، جمهوری اسلامی هم وضعیت داخلی و خارجی را بهتر میشناسد و یقیناً در این شرایط بهسمت جنگ نمیرود. چون میداند احتمال موفقیتاش چندان بالا نیست و غزه و ضاحیه نیز پیش چشمانش است. حتی موضعگیریهای رسمی مقامات ایرانی نیز مؤید این سخن است. از جمله، سخنان آقای عراقچی، که قبل از حملۀ ۱۰ مهر اظهار داشته بودند که ایران اگر هم بخواهد حملهای کند، بهشکل «حسابشده» حمله خواهد کرد. چون بهدنبال تولد و گسترش جنگ در منطقه نیست. بعد از حملۀ پریشب نیز فرموده بودند که حملۀ ایران صرفاً در همین اندازهای بود که همه دیدند. بیشتر از این اقدامی از سوی ایران انجام نخواهد گرفت، مگر اینکه اسرائیل بخواهد حملهای کند. به عبارت سادهتر، به زبان بیزبانی به اسرائیل اعلام میکردند که حملۀ ما فقط در این حد بود و از باب ملاحظات حیثیتی، یقیناً نمیشد این را هم انجام ندهیم. بنابراین شما هم چندان مته روی خشخاش نگذارید و اجازه دهید غائله فیصله پیدا کند.
🔹️صدالبته رویکرد اسرائیل هم در تداوم یا عدم تداوم آتش جنگ مؤثر است. اگر اسرائیل بخواهد پاسخی شدید بدهد، یقیناً واکنش طرف ایرانی را هم بهدنبال خواهد داشت و ایبسا این دور تسلسل ادامه پیدا کند. اگر هم پاسخ اسرائیل شدید نباشد، ایبسا تهران چشمپوشی کند و دایرۀ انتقام و انتقامجویی متوقف شود. اگر هم اسرائیل پاسخی ندهد، یقیناً موضوع همینجا ختم میشود. هرچند به اعتقاد بنده، جنگ با ایران در شرایط فعلی برای دولت نتانیاهو یک «نعمت» و «موهبت» بزرگ بهشمار میرود تا خود را در هیبت یک قهرمان مظلوم در آورد، که از سویی اعتبار سیاسی از دسترفتۀ خود در جامعۀ اسرائیل را احیا کند، از طرفی هم از هیچ اقدامی علیه ایران فروگذاری نکند و ادعای دفاع مشروع هم داشته باشد. شیوه و ترفندی که همواره بهکار میگیرد و از آن بهعنوان پوششی برای جملگی جنایاتش بهره میجوید.
🔸️ختم کلام آنکه بسیار بعید بهنظرم میرسد همانگونه که گفتم، بهرغم تمام تیغ و تیشههایی که طرفین منظماً علیه یکدیگر پرتاب میکنند و هر کدام دیگری را جمیع رذالتها، جرثومۀ فساد، کافر حربی، دشمن بشریت و سیاهدلان تاریخ میخوانند، جنگ گسترده و تمامعیاری میانشان رخ دهد. شاید، و فقط هم شاید، در صورت پاسخ اسرائیل، حملۀ آن متمرکز بر روی تأسیسات، صنایع، پالایشگاهها، پتروشیمیها و امثالهم شود. نکتهای که خودشان نیز اعلام کردهاند. اما فعلاً تصمیم قطعیای در این خصوص نگرفتهاند و سطح و حجم واکنش را مشروط و منوط به میزان حمایت آمریکا دانستهاند. البته آمریکا هم اعلام کرده که در صورت حملۀ اسرائیل به نقاط استراتژیک و مهم ایران، از این حمله حمایتی نخواهد کرد. باید صبر کرد و بهنظاره نشست که چه میشود و چه روزهایی در انتظار منطقه است. چیستی و چرایی این مناقشه، کیفیت آن، حجم توان طرفین و بالأخره میزان موفقیت یا عدم موفقیت هر یک نیز مسئلۀ مفصل دیگری است که بحثهای لازم خود را میطلبد.
@houshyarshayan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید / ویدئو
🔺️گزیدهای از گفتوگوی «دیدارنیوز» با شایان هوشیار
🔹️شایان هوشیار: «ساختار حکمرانی در طول تاریخ ایران بهگونهای نبوده که همواره آلترناتیوی برای حاکم موجود مطدح باشد / ایدۀ وجود آلترناتیو یا بهتعبیری اپوزیسیون، دارای نوعی معاصریت در خود است و در ایران با انقلاب مشروطه وارد حافظۀ جمعی ما شد / با مشروطه، مردم ایران متوجه شدند که اساساً پدیدهای بهاسم مخالفت با حکومت وجود دارد، حکومت ضلالله، میخ میان زمین و آسمان و سایۀ خدا بر روی زمین نیست و اعتبار، مشروعیت و اهمیت آن صرفاً از مردم است / احمدشاه میگفت دستفروشی در پاریس را به پادشاهی در ایران ترجیح میدهم / رضاخان چکمه از پا در نیاورد و مشکلات قریب به ۲۰ سالۀ ایران را ظرف ۵ سال حل کرد».
🔺️فایل تصویری کامل برنامه در یوتیوب «دیدارنیوز»:
http://youtu.be/UXSVV0OJhTg
📎اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/shayan.houshyar
📎اینستاگرام «دیدارنیوز»:
https://www.instagram.com/didar.news
🔺️گزیدهای از گفتوگوی «دیدارنیوز» با شایان هوشیار
🔹️شایان هوشیار: «ساختار حکمرانی در طول تاریخ ایران بهگونهای نبوده که همواره آلترناتیوی برای حاکم موجود مطدح باشد / ایدۀ وجود آلترناتیو یا بهتعبیری اپوزیسیون، دارای نوعی معاصریت در خود است و در ایران با انقلاب مشروطه وارد حافظۀ جمعی ما شد / با مشروطه، مردم ایران متوجه شدند که اساساً پدیدهای بهاسم مخالفت با حکومت وجود دارد، حکومت ضلالله، میخ میان زمین و آسمان و سایۀ خدا بر روی زمین نیست و اعتبار، مشروعیت و اهمیت آن صرفاً از مردم است / احمدشاه میگفت دستفروشی در پاریس را به پادشاهی در ایران ترجیح میدهم / رضاخان چکمه از پا در نیاورد و مشکلات قریب به ۲۰ سالۀ ایران را ظرف ۵ سال حل کرد».
🔺️فایل تصویری کامل برنامه در یوتیوب «دیدارنیوز»:
http://youtu.be/UXSVV0OJhTg
📎اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/shayan.houshyar
📎اینستاگرام «دیدارنیوز»:
https://www.instagram.com/didar.news
🔺️نامۀ سرگشادۀ «شایان هوشیار» به نمایندۀ محترم مردم ارومیه
✅️ «جناب ذاکر، برخلاف ادعای شما، مردم ارومیه بومیّت و استاندار بومی مطالبه نمیکنند. بومیّت و استاندار بومیِ صرف، واجد کمترین ارزش و دوای هیچ دردی نیست. بلکه آدرس اشتباه است. مطالبۀ مردم استان کارآمدی، کاربلدی، تخصص و تجربه است».
🔹محضر شریف نمایندۀ محترم ارومیه در مجلس، حضرت حجتالاسلام سیدسلمان ذاکر دامت افاضاته
🔸با سلام و احترام
🔹اخیراً طی سخنانی اعلام فرمودهاید که حسب اعتراضی که به رفتار مجمع نمایندگان استان آذربایجان غربی پیرامون گزینش و معرفی چند گزینه به وزارت کشور برای تصدی سمت استانداری داشتهاید، جلسه را ترک گفتهاید. بعد هم اعتراض خود را اعلام نموده و فرمودهاید مطالبۀ مردم استان این است که بعد از چند دوره انتخاب استانداران غیربومی، اینبار استاندار از میان گزینههای بومی باشد. به طریق اولی، صراحتاً فرمودهاید که نوع رفتار مجمع نمایندگان استان و مشخصاً آقای دکتر محمدقسیم عثمانی (نمایندۀ مردم شریف بوکان) در معرفی خود بهعنوان یکی از گزینههای استانداری، بههیچوجه پذیرفتنی نیست و نقش مشورتی مجمع را زیر علامت سؤال بزرگی میبرد. بنده هم با حضرتعالی موافقم که اساساً در یک چهارچوب مشورتی، علیالقاعده نمیبایستی احدی از اعضای آن چهارچوب بهعنوان گزینۀ مورد مشورت به نهاد بالادستی معرفی شود. در عین حال، چندان در جریان چند و چون و صحت و سقم موضوع نیستم که بهواقع چنین اتفاقی در مجمع افتاده یا خیر. اما اگر چنین موضوعی طرح شده باشد، بهگمانم سلامت نهاد مشورتی را بهکل شبههناک مینماید و چندان نیز نمیتواند اقدام درست، قاعدهمند و حتی اخلاقی باشد.
🔹اما جناب ذاکر بزرگوار، اجازه بفرمایید چند نکته را جسارتاً خدمت شخص شخیص جنابعالی نیز عرض نمایم. اولاً اینکه میفرمایید «مطالبۀ مردم» این است که استاندار بومی باشد، خیلی گزارهای دقیق و منطبق بر واقعیات کف جامعه نیست. منظورتان از مردم، مصداقاً و مشخصاً چه صنف، گروه، دسته و طیفهایی را شامل است؟ معیار سنجش «مردم» دقیقاً چیست؟ آیا میتوان نظر چند تندروی رادیکال تُرک را بهعنوان «مطالبۀ مردم» در نظر گرفت؟ آیا مردم آذربایجان غربی صرفاً ترکها و یک قدم هم بیشتر، صرفاً تندروهای تُرک هستند؟ گذشته از این، جنابعالی چگونه و به چه طریقی اندازهگیری فرمودهاید تا به این نتیجه رسیدهاید که استاندار بومی «مطالبۀ مردم» است؟ آیا نظرسنجی کردهاید؟ یا پرسشنامههایی را بهصورت میدانی در اقصی نقاط استان پخش فرمودهاید و پاسخهایی که گرفتهاید، شما را به این نتیجه رسانده؟ فیالمثل، حقیر که چنین مطالبهای ندارم، از «مردم» محسوب نمیشوم و «مردم» صرفاً کسانیاند که چنین مطالبهای دارند؟ این چه تعریفی از «مردم» است که حضرتعالی دارید؟ علاوه بر این، چه ارزش، سعادت، موهبت، نعمت و داهیانگیای فینفسه و بالذات بر بومیّت و استاندار بومی مترتب است که در کفۀ ترازوی سنجشتان سنگینتر از تخصص و تجربۀ افراد قرار میگیرد و شایستهسالاری را پیش پای خودیسالاری ذبح مینماید؟ آیا اساساً با این منطق میتوان در جهان کنونی زیست؟
🔸ثانیاً بنده خدمت شما عرض میکنم که استاندار بومی، مطالبۀ مردم نیست؛ بلکه صرفاً خواستۀ گروههایی تندرو از اکثراً قومگرایان ترک و نسبتاً نیز کرد است. بماند که هر کدام نیز از مفهوم «بومی»، خوانش مطلوب خویش را دارند و دیگری را «غیربومی» میشناسند. «مطالبۀ مردم» بههیچوجه استاندار بومی نیست، بلکه استانداری است که فراتر از ترک، کرد، ارمنی، آشوری، کلیمی، زرتشتی یا عرببودن، کارآمد، کاربلد، متخصص، مجرب، متعهد و مسئول باشد و نهتنها به دغدغههای تندروهای طرفین چندان وقعی ننهد، بلکه تمام همّ و غمّاش خارجساختن استان از رتبههای اول فقر و فلاکت و رتبههای آخرِ شاخصهای توسعه باشد. واجبتر از نان شب برای مردم این استان، امنیت، زیست مسالمتآمیز و توسعه است، نه اینکه تندروهای ترک کسی را از خود حقنۀ مردم نمایند و تندروهای کرد هم فردی از خویش را، و استان هم در عقبماندگی غوطهور گردد.
🔹حداقلِ انتظار از نمایندۀ مردم در مجلس، انعکاس صحیح و واقعگرایانۀ دغدغهها و مطالبات مردم است، که اعلام مواضعشان با واقعیتهای کف جامعۀ مورد بحثشان یک اپسیلون هم شده، همخوانی و سازگاری داشته باشد، نه اینکه عزیزان در برج عاج نشسته و نسبتی با واقعیات نداشته باشند. کاری که معالأسف در طول قریب به پنج دهۀ گذشته، میان مسئولین، دولتمردان و سیاستمداران نظام اسلامی تبدیل به سکۀ رایج شده است.
🔸ایام بهکام باد.
✍ شایان هوشیار
➖ یکم آبانماه یکهزاروچهارصدوسه
🔺️اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/shayan.houshyar
📎کانال تلگرام «شایان هوشیار»:
https://www.tgoop.com/houshyarshayan
✅️ «جناب ذاکر، برخلاف ادعای شما، مردم ارومیه بومیّت و استاندار بومی مطالبه نمیکنند. بومیّت و استاندار بومیِ صرف، واجد کمترین ارزش و دوای هیچ دردی نیست. بلکه آدرس اشتباه است. مطالبۀ مردم استان کارآمدی، کاربلدی، تخصص و تجربه است».
🔹محضر شریف نمایندۀ محترم ارومیه در مجلس، حضرت حجتالاسلام سیدسلمان ذاکر دامت افاضاته
🔸با سلام و احترام
🔹اخیراً طی سخنانی اعلام فرمودهاید که حسب اعتراضی که به رفتار مجمع نمایندگان استان آذربایجان غربی پیرامون گزینش و معرفی چند گزینه به وزارت کشور برای تصدی سمت استانداری داشتهاید، جلسه را ترک گفتهاید. بعد هم اعتراض خود را اعلام نموده و فرمودهاید مطالبۀ مردم استان این است که بعد از چند دوره انتخاب استانداران غیربومی، اینبار استاندار از میان گزینههای بومی باشد. به طریق اولی، صراحتاً فرمودهاید که نوع رفتار مجمع نمایندگان استان و مشخصاً آقای دکتر محمدقسیم عثمانی (نمایندۀ مردم شریف بوکان) در معرفی خود بهعنوان یکی از گزینههای استانداری، بههیچوجه پذیرفتنی نیست و نقش مشورتی مجمع را زیر علامت سؤال بزرگی میبرد. بنده هم با حضرتعالی موافقم که اساساً در یک چهارچوب مشورتی، علیالقاعده نمیبایستی احدی از اعضای آن چهارچوب بهعنوان گزینۀ مورد مشورت به نهاد بالادستی معرفی شود. در عین حال، چندان در جریان چند و چون و صحت و سقم موضوع نیستم که بهواقع چنین اتفاقی در مجمع افتاده یا خیر. اما اگر چنین موضوعی طرح شده باشد، بهگمانم سلامت نهاد مشورتی را بهکل شبههناک مینماید و چندان نیز نمیتواند اقدام درست، قاعدهمند و حتی اخلاقی باشد.
🔹اما جناب ذاکر بزرگوار، اجازه بفرمایید چند نکته را جسارتاً خدمت شخص شخیص جنابعالی نیز عرض نمایم. اولاً اینکه میفرمایید «مطالبۀ مردم» این است که استاندار بومی باشد، خیلی گزارهای دقیق و منطبق بر واقعیات کف جامعه نیست. منظورتان از مردم، مصداقاً و مشخصاً چه صنف، گروه، دسته و طیفهایی را شامل است؟ معیار سنجش «مردم» دقیقاً چیست؟ آیا میتوان نظر چند تندروی رادیکال تُرک را بهعنوان «مطالبۀ مردم» در نظر گرفت؟ آیا مردم آذربایجان غربی صرفاً ترکها و یک قدم هم بیشتر، صرفاً تندروهای تُرک هستند؟ گذشته از این، جنابعالی چگونه و به چه طریقی اندازهگیری فرمودهاید تا به این نتیجه رسیدهاید که استاندار بومی «مطالبۀ مردم» است؟ آیا نظرسنجی کردهاید؟ یا پرسشنامههایی را بهصورت میدانی در اقصی نقاط استان پخش فرمودهاید و پاسخهایی که گرفتهاید، شما را به این نتیجه رسانده؟ فیالمثل، حقیر که چنین مطالبهای ندارم، از «مردم» محسوب نمیشوم و «مردم» صرفاً کسانیاند که چنین مطالبهای دارند؟ این چه تعریفی از «مردم» است که حضرتعالی دارید؟ علاوه بر این، چه ارزش، سعادت، موهبت، نعمت و داهیانگیای فینفسه و بالذات بر بومیّت و استاندار بومی مترتب است که در کفۀ ترازوی سنجشتان سنگینتر از تخصص و تجربۀ افراد قرار میگیرد و شایستهسالاری را پیش پای خودیسالاری ذبح مینماید؟ آیا اساساً با این منطق میتوان در جهان کنونی زیست؟
🔸ثانیاً بنده خدمت شما عرض میکنم که استاندار بومی، مطالبۀ مردم نیست؛ بلکه صرفاً خواستۀ گروههایی تندرو از اکثراً قومگرایان ترک و نسبتاً نیز کرد است. بماند که هر کدام نیز از مفهوم «بومی»، خوانش مطلوب خویش را دارند و دیگری را «غیربومی» میشناسند. «مطالبۀ مردم» بههیچوجه استاندار بومی نیست، بلکه استانداری است که فراتر از ترک، کرد، ارمنی، آشوری، کلیمی، زرتشتی یا عرببودن، کارآمد، کاربلد، متخصص، مجرب، متعهد و مسئول باشد و نهتنها به دغدغههای تندروهای طرفین چندان وقعی ننهد، بلکه تمام همّ و غمّاش خارجساختن استان از رتبههای اول فقر و فلاکت و رتبههای آخرِ شاخصهای توسعه باشد. واجبتر از نان شب برای مردم این استان، امنیت، زیست مسالمتآمیز و توسعه است، نه اینکه تندروهای ترک کسی را از خود حقنۀ مردم نمایند و تندروهای کرد هم فردی از خویش را، و استان هم در عقبماندگی غوطهور گردد.
🔹حداقلِ انتظار از نمایندۀ مردم در مجلس، انعکاس صحیح و واقعگرایانۀ دغدغهها و مطالبات مردم است، که اعلام مواضعشان با واقعیتهای کف جامعۀ مورد بحثشان یک اپسیلون هم شده، همخوانی و سازگاری داشته باشد، نه اینکه عزیزان در برج عاج نشسته و نسبتی با واقعیات نداشته باشند. کاری که معالأسف در طول قریب به پنج دهۀ گذشته، میان مسئولین، دولتمردان و سیاستمداران نظام اسلامی تبدیل به سکۀ رایج شده است.
🔸ایام بهکام باد.
✍ شایان هوشیار
➖ یکم آبانماه یکهزاروچهارصدوسه
🔺️اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/shayan.houshyar
📎کانال تلگرام «شایان هوشیار»:
https://www.tgoop.com/houshyarshayan
Telegram
یادداشتها | شایان هوشیار
کانال رسمی «شایان هوشیار»
- کارشناسی و ارشد تاریخ ایران
- پژوهشگر و نویسنده
- دانشآموز تاریخ
• اینستاگرام:
https://instagram.com/shayan.houshyar
• ایکس:
https://x.com/ShayanHoushyar
• کلابهاوس:
https://www.clubhouse.com/@shayanhoushyar
- کارشناسی و ارشد تاریخ ایران
- پژوهشگر و نویسنده
- دانشآموز تاریخ
• اینستاگرام:
https://instagram.com/shayan.houshyar
• ایکس:
https://x.com/ShayanHoushyar
• کلابهاوس:
https://www.clubhouse.com/@shayanhoushyar
✅️ فراق «لیلا» و زبان، فرهنگ و موسیقی فاخر کُردی
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۷ آبان ۱۴۰۳
🔹️همیشه که نباید سیاسی، یا اجتماعی و تاریخی نوشت. اجازه بفرمایید اینبار هم در ژانر دیگری قلم و فکرم را بیازمایم. خدا را چه دیدید؟ شاید چندان هم بد نشد و تتمۀ آبرو و حیثیتم را هم بر باد نداد. البته این، بیشتر، یک درد و دل است تا یک تحلیل، یا نوشتۀ منسجم و ایبسا علمی.
🔸️میدانم باور نمیکنید، اما کلیپ فوق را بالای ۵۰۰ بار دیدهام. از تماشا و استماعش هم سیر نمیشوم. با خودم میگویم ایکاش میشناختم این نوجوان رشید، خوشصدا و نازنین کُرد را که معصومیت در چشمانش موج میزند، تا میتوانستم روی گلش را ببوسم و بگویم بیشتر کُردی بخواند و من هم غرق گوشدادنش شوم. با اینکه از بد حادثه چندان آشنا با زبان فاخر کردی نیستم و تمام علم و اطلاعم از این زبان محدود به ادای دستوپاشکستۀ چند کلمه و جمله بیشتر نمیشود، اما میتوانم عشق و مهر نهفته در تار و پود شعر این آهنگ روحنواز و خوانندۀ گل آن را با تمام وجودم حس و لمس نمایم که اینگونه در فراق «لیلا» ملتمسانه، عاشقانه، اندوهگین و سوزناک میخواند. چهقدر درست گفتهاند: «هر سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند».
🔹️هنر، ارتباط مستقیمی با روح و روان آدمی دارد. چندان هم اهمیتی ندارد این هنر در قالب نقاشی ارائه شود، یا موسیقی. مهم آن است که روح انسان را نوازش میکند. قالب آن چندان اهمیتی ندارد. از آن بیاهمیتتر این است که موسیقی در چه زبانی باشد. اساساً مگر میتوان برای هنر و موسیقی حد و مرزی قائل شد؟ مگر میتوان پدیدهای که با روح و روان بشری مرتبط است را محدود و منحصر به یک فرهنگ، یک زبان، یک قوم و یک ملت نمود؟
🔸️حاجت به گفتن نیست که زبان، فرهنگ و موسیقی کردی، یکی از فاخرترین میراثهای بشری است. این را به عنوان یک تُرک میگویم و با تمام وجودم بدان باور دارم. چه، روحنوازی و ارزشمندی بیحدومرز این و امثال این موسیقی کُردی برای حقیر همانقدر است که موسیقی «موغام» آذربایجانی و امثال کؤنول خاسییئوا؛ موسیقی اصیل ایرانی و امثال مرحوم استاد شجریان، حسین علیزاده، کیهان کلهر، همایون شجریان، شهرام ناظری، مرحوم لطفی، مرحوم مشکاتیان، علیرضا قربانی و محسن چاوشی؛ موسیقی نسل ماهسون قرمزیگل، ابراهیم تاتلیسس، فردی تایفور، برهان چاچان، باریش مانچو و سزن آکسو در ترکیه و ایضاً موسیقی ارکستر سمفونیک بتهوونِ آلمانی و امثال بیشمار ذلک در اقصینقاط جهان.
🔹️دریغم آمد دوستان این یک دقیقه را نشنوند...
📎ویدئو در لینک زیر در اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/reel/DBrSox_ukXt/?igsh=dnltcGk3eXdqZjM3
🔺️کانال تلگرام «شایان هوشیار»:
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۷ آبان ۱۴۰۳
🔹️همیشه که نباید سیاسی، یا اجتماعی و تاریخی نوشت. اجازه بفرمایید اینبار هم در ژانر دیگری قلم و فکرم را بیازمایم. خدا را چه دیدید؟ شاید چندان هم بد نشد و تتمۀ آبرو و حیثیتم را هم بر باد نداد. البته این، بیشتر، یک درد و دل است تا یک تحلیل، یا نوشتۀ منسجم و ایبسا علمی.
🔸️میدانم باور نمیکنید، اما کلیپ فوق را بالای ۵۰۰ بار دیدهام. از تماشا و استماعش هم سیر نمیشوم. با خودم میگویم ایکاش میشناختم این نوجوان رشید، خوشصدا و نازنین کُرد را که معصومیت در چشمانش موج میزند، تا میتوانستم روی گلش را ببوسم و بگویم بیشتر کُردی بخواند و من هم غرق گوشدادنش شوم. با اینکه از بد حادثه چندان آشنا با زبان فاخر کردی نیستم و تمام علم و اطلاعم از این زبان محدود به ادای دستوپاشکستۀ چند کلمه و جمله بیشتر نمیشود، اما میتوانم عشق و مهر نهفته در تار و پود شعر این آهنگ روحنواز و خوانندۀ گل آن را با تمام وجودم حس و لمس نمایم که اینگونه در فراق «لیلا» ملتمسانه، عاشقانه، اندوهگین و سوزناک میخواند. چهقدر درست گفتهاند: «هر سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند».
🔹️هنر، ارتباط مستقیمی با روح و روان آدمی دارد. چندان هم اهمیتی ندارد این هنر در قالب نقاشی ارائه شود، یا موسیقی. مهم آن است که روح انسان را نوازش میکند. قالب آن چندان اهمیتی ندارد. از آن بیاهمیتتر این است که موسیقی در چه زبانی باشد. اساساً مگر میتوان برای هنر و موسیقی حد و مرزی قائل شد؟ مگر میتوان پدیدهای که با روح و روان بشری مرتبط است را محدود و منحصر به یک فرهنگ، یک زبان، یک قوم و یک ملت نمود؟
🔸️حاجت به گفتن نیست که زبان، فرهنگ و موسیقی کردی، یکی از فاخرترین میراثهای بشری است. این را به عنوان یک تُرک میگویم و با تمام وجودم بدان باور دارم. چه، روحنوازی و ارزشمندی بیحدومرز این و امثال این موسیقی کُردی برای حقیر همانقدر است که موسیقی «موغام» آذربایجانی و امثال کؤنول خاسییئوا؛ موسیقی اصیل ایرانی و امثال مرحوم استاد شجریان، حسین علیزاده، کیهان کلهر، همایون شجریان، شهرام ناظری، مرحوم لطفی، مرحوم مشکاتیان، علیرضا قربانی و محسن چاوشی؛ موسیقی نسل ماهسون قرمزیگل، ابراهیم تاتلیسس، فردی تایفور، برهان چاچان، باریش مانچو و سزن آکسو در ترکیه و ایضاً موسیقی ارکستر سمفونیک بتهوونِ آلمانی و امثال بیشمار ذلک در اقصینقاط جهان.
🔹️دریغم آمد دوستان این یک دقیقه را نشنوند...
📎ویدئو در لینک زیر در اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/reel/DBrSox_ukXt/?igsh=dnltcGk3eXdqZjM3
🔺️کانال تلگرام «شایان هوشیار»:
@houshyarshayan
✅️ سرابی دلفریب و خوش خطوخال اما پوک و پوچ بهنام «استاندار بومی»
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۱۵ آبان ۱۴۰۳
🔹️اینروزها همزمان با عزل و نصب استانداران مختلف مصادف با تغییر دولت، بحثهای زیادی پیرامون کیفیت این انتصابها هم مطرح است. من البته منهای تهران، اصفهان و آذربایجان غربی، علم و اطلاع چندانی از چندوچون انتصابات در استانهای دیگر ندارم و تمام اطلاعم محدود و منحصر به برخی شنیدههایم است. اما در خصوص سه استانی که نام بردم، تقریباً با اطلاع میتوانم سخن بگویم. در اینجا هم بحثم در خصوص اصفهان یا تهران نیست. میخواهم در رابطه با استان محل زادگاهم چند نکته بیان کنم. البته چندروز قبل، پیرامون همین موضوع یک نامۀ سرگشاده به جناب آقای ذاکر، نمایندۀ محترم ارومیه نوشتم. با این حال بهگمانم چندان خالی از لطف نخواهد بود که مضافاً چند نکته را هم حداقل محض یادآوری معروض دارم.
🔸️مبحث انتخاب استاندار در آذربایجان غربی، همانند انتخابات مجلس در کسر قابل توجهی از شهرستانهای استان و منجمله خود ارومیه بهعنوان مرکز استان، دچار «بحران هویت» است و بالذات، بالفطره و فینفسه درگیر حاشیه شده است. متن نهتنها در اینجا یک پاپاسی نمیارزد، بلکه صحبت در خصوص آن بهمثابۀ اقدامی ناهنجار، فعلی ضدارزش، کنشی نامقبول، کاری نامتعادل، رفتاری خائنانه، گناهی نابخشودنی و حرکتی بهشدت انزجارآفرین تلقی و قلمداد میشود که فرد خطاکار مورد انواع و اقسام فحاشیها، هتاکیها، تهمتها و تخریبها قرار میگیرد. شایستهسالاری جای خود را به قومگرایی افراطی داده و تنها دغدغهای که برای تندروهای طرفین مطرح نیست، رشد، توسعه و ترقی استان است و ضرورت خارجشدن آن از بنبستِ قرارگیری در صدر رنکینگ فقر و فلاکت و قعر شاخصهای توسعه.
🔹️با تغییر دولتها و زمزمههای انتصاب استانداران جدید، در آذربایجان غربی غالباً تندروهای تُرک و بالنسبه نیز تندروهای کُرد شروع به هنرنمایی میکنند. تولد مفهوم، مطالبه و دغدغهای بهاسم «استاندار بومی» نیز از همینجاست. تندروهای تُرک فلک را سقف میشکافند و گوش آن را نیز کر میکنند، که ما استاندار بومی میخواهیم. منظورشان از استاندار بومی نیز این است که مهم نیست دولت چهکسی را بهعنوان استاندار این استان منصوب میکند، مهم این است که فرد منتصب «تُرک» باشد. همین و بس. اگر این امر تحقق پیدا کرد، کار تمام است و اهمیتی هم ندارد مشارالیه کارآمد، متخصص، مجرب، متعهد و کاربلد باشد یا نباشد. نفس تُرکبودن وی کفایت میکند. حتی اگر او بهجای انسان، یک چوب، یا پارهآجر هم باشد، مورد قبول است. تندروهای کُرد نیز متقابلاً وقتی چنین اوضاعی را میبینند، دست به کار میشوند و آنها هم مطالبۀ «استاندار بومی» میکنند. جالب است که هر دو گروهی که مقابل هماند، یک مطالبۀ مشترک دارند، اما با خوانش مطلوب خویش و متفاوت از هم. هر دو خود را «بومی» و دیگری را «غیربومی» و «مهاجر» میدانند و کمترین حق حیاتی هم برای دیگری قائل نیستند. بههرحال عقبماندگی شاخ و دم ندارد.
🔸️من البته اقدام تندروهای کُرد را نه «کنش» و «عمل»، که «واکنش» و «عکسالعمل» میدانم. «کنش» و «عمل»، در واقع از سمت تندروهای تُرک جامۀ عمل به خود میپوشد. چرا که اساساً تولد مطالبه و مفهومی به اسم «استاندار بومی» و ورود آن به گفتمان و ادبیات سیاسی استان، از سوی قومگرایان تُرک بود، که در مقابل نیز سبب گاردگیری کردها و طرح مطالبۀ استاندار کُرد از سوی آنان شد. من یکبار (بیشتر هم نه) ندیدم که حتی جهت حفظ ظاهر هم شده، آنانی که مطالبۀ استاندار بومی میکنند، از تعبیر «شایسته» هم در کنار استاندار بومی استفاده کنند و «استاندار شایستۀ بومی» را مطالبه کنند. بلکه صرفاً طلب، طلب استاندار «بومی» است و بس.
🔹️این هم حکایتی است که تنها متر، ملاک و معیار برای انتخاب استاندار، بومی یا غیربومیبودن آن شده و کسی ترهای برای تخصص، تجربه، سابقه و تعهد آن خرد نمیکند. این نیز مقدمهای برای تداوم فلاکت و بدبختیای است که استان را گرفتار خویش کرده که برخی فعالان آن توسل و تمسک به هر چیزی میجویند تا مطلوب خویش را محقق سازند، اما یک اپسیلون هم دغدغۀ استان و آینده، توسعه، رشد، امنیت و توقف مهاجرت نیروهای آن را ندارند؛ درحالیکه ادعای دلسوزیشان گوش فلک را کر ساخته. من در عین حال که با استاندار کارآمد بومی (چه ترک، چه کرد) هیچ مشکلی ندارم و از آن استقبال هم میکنم، استاندار غیربومیِ شایسته را هزارانبار به استاندار بومی ناکارآمد ترجیح میدهم و معتقدم تأکید بر بومیّت استاندار و اساساً بهکارگیری مفهوم و مطالبۀ «استاندار بومی» بهجای شایستهسالاری، از هر طرف که باشد، برای اکنون و آیندۀ استان بسیار خطرناکتر از کرونا، طاعون، سیفلیس، ابولا و قحطی است.
بر دیدۀ من خندی کاینجا ز چه میگرید؟
خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۱۵ آبان ۱۴۰۳
🔹️اینروزها همزمان با عزل و نصب استانداران مختلف مصادف با تغییر دولت، بحثهای زیادی پیرامون کیفیت این انتصابها هم مطرح است. من البته منهای تهران، اصفهان و آذربایجان غربی، علم و اطلاع چندانی از چندوچون انتصابات در استانهای دیگر ندارم و تمام اطلاعم محدود و منحصر به برخی شنیدههایم است. اما در خصوص سه استانی که نام بردم، تقریباً با اطلاع میتوانم سخن بگویم. در اینجا هم بحثم در خصوص اصفهان یا تهران نیست. میخواهم در رابطه با استان محل زادگاهم چند نکته بیان کنم. البته چندروز قبل، پیرامون همین موضوع یک نامۀ سرگشاده به جناب آقای ذاکر، نمایندۀ محترم ارومیه نوشتم. با این حال بهگمانم چندان خالی از لطف نخواهد بود که مضافاً چند نکته را هم حداقل محض یادآوری معروض دارم.
🔸️مبحث انتخاب استاندار در آذربایجان غربی، همانند انتخابات مجلس در کسر قابل توجهی از شهرستانهای استان و منجمله خود ارومیه بهعنوان مرکز استان، دچار «بحران هویت» است و بالذات، بالفطره و فینفسه درگیر حاشیه شده است. متن نهتنها در اینجا یک پاپاسی نمیارزد، بلکه صحبت در خصوص آن بهمثابۀ اقدامی ناهنجار، فعلی ضدارزش، کنشی نامقبول، کاری نامتعادل، رفتاری خائنانه، گناهی نابخشودنی و حرکتی بهشدت انزجارآفرین تلقی و قلمداد میشود که فرد خطاکار مورد انواع و اقسام فحاشیها، هتاکیها، تهمتها و تخریبها قرار میگیرد. شایستهسالاری جای خود را به قومگرایی افراطی داده و تنها دغدغهای که برای تندروهای طرفین مطرح نیست، رشد، توسعه و ترقی استان است و ضرورت خارجشدن آن از بنبستِ قرارگیری در صدر رنکینگ فقر و فلاکت و قعر شاخصهای توسعه.
🔹️با تغییر دولتها و زمزمههای انتصاب استانداران جدید، در آذربایجان غربی غالباً تندروهای تُرک و بالنسبه نیز تندروهای کُرد شروع به هنرنمایی میکنند. تولد مفهوم، مطالبه و دغدغهای بهاسم «استاندار بومی» نیز از همینجاست. تندروهای تُرک فلک را سقف میشکافند و گوش آن را نیز کر میکنند، که ما استاندار بومی میخواهیم. منظورشان از استاندار بومی نیز این است که مهم نیست دولت چهکسی را بهعنوان استاندار این استان منصوب میکند، مهم این است که فرد منتصب «تُرک» باشد. همین و بس. اگر این امر تحقق پیدا کرد، کار تمام است و اهمیتی هم ندارد مشارالیه کارآمد، متخصص، مجرب، متعهد و کاربلد باشد یا نباشد. نفس تُرکبودن وی کفایت میکند. حتی اگر او بهجای انسان، یک چوب، یا پارهآجر هم باشد، مورد قبول است. تندروهای کُرد نیز متقابلاً وقتی چنین اوضاعی را میبینند، دست به کار میشوند و آنها هم مطالبۀ «استاندار بومی» میکنند. جالب است که هر دو گروهی که مقابل هماند، یک مطالبۀ مشترک دارند، اما با خوانش مطلوب خویش و متفاوت از هم. هر دو خود را «بومی» و دیگری را «غیربومی» و «مهاجر» میدانند و کمترین حق حیاتی هم برای دیگری قائل نیستند. بههرحال عقبماندگی شاخ و دم ندارد.
🔸️من البته اقدام تندروهای کُرد را نه «کنش» و «عمل»، که «واکنش» و «عکسالعمل» میدانم. «کنش» و «عمل»، در واقع از سمت تندروهای تُرک جامۀ عمل به خود میپوشد. چرا که اساساً تولد مطالبه و مفهومی به اسم «استاندار بومی» و ورود آن به گفتمان و ادبیات سیاسی استان، از سوی قومگرایان تُرک بود، که در مقابل نیز سبب گاردگیری کردها و طرح مطالبۀ استاندار کُرد از سوی آنان شد. من یکبار (بیشتر هم نه) ندیدم که حتی جهت حفظ ظاهر هم شده، آنانی که مطالبۀ استاندار بومی میکنند، از تعبیر «شایسته» هم در کنار استاندار بومی استفاده کنند و «استاندار شایستۀ بومی» را مطالبه کنند. بلکه صرفاً طلب، طلب استاندار «بومی» است و بس.
🔹️این هم حکایتی است که تنها متر، ملاک و معیار برای انتخاب استاندار، بومی یا غیربومیبودن آن شده و کسی ترهای برای تخصص، تجربه، سابقه و تعهد آن خرد نمیکند. این نیز مقدمهای برای تداوم فلاکت و بدبختیای است که استان را گرفتار خویش کرده که برخی فعالان آن توسل و تمسک به هر چیزی میجویند تا مطلوب خویش را محقق سازند، اما یک اپسیلون هم دغدغۀ استان و آینده، توسعه، رشد، امنیت و توقف مهاجرت نیروهای آن را ندارند؛ درحالیکه ادعای دلسوزیشان گوش فلک را کر ساخته. من در عین حال که با استاندار کارآمد بومی (چه ترک، چه کرد) هیچ مشکلی ندارم و از آن استقبال هم میکنم، استاندار غیربومیِ شایسته را هزارانبار به استاندار بومی ناکارآمد ترجیح میدهم و معتقدم تأکید بر بومیّت استاندار و اساساً بهکارگیری مفهوم و مطالبۀ «استاندار بومی» بهجای شایستهسالاری، از هر طرف که باشد، برای اکنون و آیندۀ استان بسیار خطرناکتر از کرونا، طاعون، سیفلیس، ابولا و قحطی است.
بر دیدۀ من خندی کاینجا ز چه میگرید؟
خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان.
@houshyarshayan
✅️ خطای نابخشودنی، جرم محرز و جنایت متقن قسیم عثمانی چه بود؟
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۴ آبان ۱۴۰۳
🔹پریروز، آقای دکتر محمدقسیم عثمانی، نمایندۀ شریف مردم فرهیختۀ بوکان و رئیس مجمع نمایندگان استان آذربایجان غربی در تذکری در مجلس، نکاتی را مطرح کردند که علیالظاهر نهتنها باب میل بسیاری از رسانههای تُرک استان نبود، بلکه آن را حجتی بر دشمنی ایشان با ترکها گرفته، خواستار برخورد با ایشان شده و درد و دریغها سر دادند که اگر مرحوم حسنی در قید حیات بودند، امثال عثمانیها نمیتوانستند پا از گلیم خویش فراتر نهند. دیدگاه و نگرشی که بهجای تکیه بر عقلانیت و خردورزی، بر هیجانات، احساسات و باورهای قومگرایانۀ تعصبآمیزِ کور متکی است. این باورها چنان اسباب تأسف است، که حقیقتاً انسان میماند چه بگوید. به قدری مایۀ بُهت و حیرت است که تعصب، بغض، کینه و نفرت کور (که جملگی از ایدئولوژیباوری و ایدئولوژیزدگی منشعب است) چگونه میتواند چشمان انسان را بهطرز شگفتانگیز و خطرناکی بر روی حقایق ببندد، که شخصاً متحیر میشوم و در برابر اینهمه مقاومت در برابر فهم و پذیرش واقعیات، کلمه و جملهای نمییابم؛ البته بهجز تأسفخوردن و تکاندادن سر به همین نشانه.
🔸ایدئولوژی و تعصب، همواره مخرب است. کانت بیراه نمیگفت که «مرگ تعصب، تولد اخلاق است». من علاوه بر اخلاق، خرد را هم به جملۀ کانت اضافه میکنم و معتقدم مرگ تعصب، راه را افزون بر اخلاق، بهروی خردورزی هم میگشاید. ایدئولوژی باعث میشود ضمن اینکه هدف وسیله را توجیه نماید، چشمان انسان در برابر حقایق و واقعیتهای جهان هم بسته باشد و آدمی صرفاً مواردی را ببیند و بپذیرد، که باب طبع خود است. هر چیزی خارج از این دایره، در زمرۀ مواردی قرار میگیرند که بهزعم ایدئولوژیباوران غیرواقعی، غیرحقیقی و به قول امروزیها «فیک» است. ایدئولوژی علاوه بر اینها، دلیل تحلیل خطا هم است. به این معنا که انسان صرفاً موارد خوشآیند خویش را واقعی و قابل تحقق تحلیل میکند و موضوعاتی که چندان نمیپذیرد را فینفسه اشتباه و خطا ارزیابی مینماید. این، از کمترین عواقب خطرناک ایدئولوژی، ایدئولوژیباوری و ایدئولوژیزدگی است.
🔹بنده نمیدانم چرا سخنان آقای دکتر عثمانی در بین محافل و مجامع تندروی تُرک «وا وطنا» و «وا میهنا»یی بهپا کرده که آنسرش ناپیداست؟ نمیدانم عثمانی چه گفت یا نگفت، که نادرست بود و باید او را مذمت کنیم؟ عثمانی گفت ۵۰٪ استان کرد است، که درست گفت؛ گفت نباید به تندروهای کرد و ترک میدان داد، که درست گفت؛ گفت انتخاب استاندار باید بر اساس شاخصهای شایستهسالارانه باشد، که درست گفت؛ گفت استاندار باید فرد ملیای باشد که دغدغههایی در سطح ملی داشته باشد و نه قومی، که درست گفت؛ گفت قومگرایان روند انتخاب استاندار را دشوار کردهاند، که درست گفت؛ گفت استان با گفتمان قومگرایانه پیشرفت نمیکند و گفتمان وفاق ملی راهگشاست، که درست گفت؛ از کاسبکاران قومی و پنهانشدنشان تحت لوای شهید و نظام و انقلاب در عین بیاعتقادیشان به این موارد گفت، که درست گفت. کدام حرف عثمانی نادرست بود و عثمانی مرتکب کدام جرم و جنایت نابخشودنیای شده که تندروهای ترک اینگونه بهوی میتازند؟
🔸ایضاً نمیتوانم متوجه شوم که دلیل اینهمه تاکید روی «بومیت» استاندار چیست و به جز بحران گفتمانی و عقبماندگی سیاسی چهچیزی را میرساند؟ بنده بهرغم تمام حملات و هجماتی که منظماً بر علیهام بهراه میافتد، بارها گفتهام و باز هم میگویم «بومیت» استاندار، بالذات واجد هیچ ارزش و خیری برای منافع جمعی استان نیست و حاصل و نتیجهای جز عقبگرد استان در پی نخواهد داشت. بگذارید به بنده فحش دهند. اما من معتقدم روشنفکری که حسب خوشآیند حکومت بگوید و بنویسد، برای لای جرز دیوار خوب است و روشنفکری که حسب خوشآیند افکار عمومی قلم بزند و موضعگیری نماید، برای همان لای جرز دیوار هم خوب نیست. حال اجازه دهید بنده را ملقب و مزین به انواع الطاف بزرگمنشانه و سخاوتمندانۀشان نمایند؛ مِنجمله مزدور، خائن، ستون پنجم دشمن، سوپاپ اطمینان نظام، وسطباز، خودفروش، مانقورد، فارسزده، کردپرست، التقاطی، منحرف، نوکر کردها، غلام فارسها و... .
🔹️من فکر میکنم مطلقاً درست نیست پا بر روی حقیقت گذاشت و سوار بر موج پوپولیستی مطالبۀ غلط استاندار بومی شد و با همین موج پیش رفت تا اعتباری نزد بخش قلیلی از جامعه دستوپا کرد. کاری که شماری از سیاسیون استان، از جمله افرادی مانند جنابان سید سلمان ذاکر (نمایندۀ فعلی ارومیه) و روحالله حضرتپور (نمایندۀ سابق ارومیه) میکنند و تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد، پوپولیسم است و دوختن کلاهی از نمد مطالبۀ استاندار بومی برای خود؛ و تنها چیزی که پول سیاهی هم برایشان اهمیتی ندارد، واقعیت است و باز هم واقعیت.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۴ آبان ۱۴۰۳
🔹پریروز، آقای دکتر محمدقسیم عثمانی، نمایندۀ شریف مردم فرهیختۀ بوکان و رئیس مجمع نمایندگان استان آذربایجان غربی در تذکری در مجلس، نکاتی را مطرح کردند که علیالظاهر نهتنها باب میل بسیاری از رسانههای تُرک استان نبود، بلکه آن را حجتی بر دشمنی ایشان با ترکها گرفته، خواستار برخورد با ایشان شده و درد و دریغها سر دادند که اگر مرحوم حسنی در قید حیات بودند، امثال عثمانیها نمیتوانستند پا از گلیم خویش فراتر نهند. دیدگاه و نگرشی که بهجای تکیه بر عقلانیت و خردورزی، بر هیجانات، احساسات و باورهای قومگرایانۀ تعصبآمیزِ کور متکی است. این باورها چنان اسباب تأسف است، که حقیقتاً انسان میماند چه بگوید. به قدری مایۀ بُهت و حیرت است که تعصب، بغض، کینه و نفرت کور (که جملگی از ایدئولوژیباوری و ایدئولوژیزدگی منشعب است) چگونه میتواند چشمان انسان را بهطرز شگفتانگیز و خطرناکی بر روی حقایق ببندد، که شخصاً متحیر میشوم و در برابر اینهمه مقاومت در برابر فهم و پذیرش واقعیات، کلمه و جملهای نمییابم؛ البته بهجز تأسفخوردن و تکاندادن سر به همین نشانه.
🔸ایدئولوژی و تعصب، همواره مخرب است. کانت بیراه نمیگفت که «مرگ تعصب، تولد اخلاق است». من علاوه بر اخلاق، خرد را هم به جملۀ کانت اضافه میکنم و معتقدم مرگ تعصب، راه را افزون بر اخلاق، بهروی خردورزی هم میگشاید. ایدئولوژی باعث میشود ضمن اینکه هدف وسیله را توجیه نماید، چشمان انسان در برابر حقایق و واقعیتهای جهان هم بسته باشد و آدمی صرفاً مواردی را ببیند و بپذیرد، که باب طبع خود است. هر چیزی خارج از این دایره، در زمرۀ مواردی قرار میگیرند که بهزعم ایدئولوژیباوران غیرواقعی، غیرحقیقی و به قول امروزیها «فیک» است. ایدئولوژی علاوه بر اینها، دلیل تحلیل خطا هم است. به این معنا که انسان صرفاً موارد خوشآیند خویش را واقعی و قابل تحقق تحلیل میکند و موضوعاتی که چندان نمیپذیرد را فینفسه اشتباه و خطا ارزیابی مینماید. این، از کمترین عواقب خطرناک ایدئولوژی، ایدئولوژیباوری و ایدئولوژیزدگی است.
🔹بنده نمیدانم چرا سخنان آقای دکتر عثمانی در بین محافل و مجامع تندروی تُرک «وا وطنا» و «وا میهنا»یی بهپا کرده که آنسرش ناپیداست؟ نمیدانم عثمانی چه گفت یا نگفت، که نادرست بود و باید او را مذمت کنیم؟ عثمانی گفت ۵۰٪ استان کرد است، که درست گفت؛ گفت نباید به تندروهای کرد و ترک میدان داد، که درست گفت؛ گفت انتخاب استاندار باید بر اساس شاخصهای شایستهسالارانه باشد، که درست گفت؛ گفت استاندار باید فرد ملیای باشد که دغدغههایی در سطح ملی داشته باشد و نه قومی، که درست گفت؛ گفت قومگرایان روند انتخاب استاندار را دشوار کردهاند، که درست گفت؛ گفت استان با گفتمان قومگرایانه پیشرفت نمیکند و گفتمان وفاق ملی راهگشاست، که درست گفت؛ از کاسبکاران قومی و پنهانشدنشان تحت لوای شهید و نظام و انقلاب در عین بیاعتقادیشان به این موارد گفت، که درست گفت. کدام حرف عثمانی نادرست بود و عثمانی مرتکب کدام جرم و جنایت نابخشودنیای شده که تندروهای ترک اینگونه بهوی میتازند؟
🔸ایضاً نمیتوانم متوجه شوم که دلیل اینهمه تاکید روی «بومیت» استاندار چیست و به جز بحران گفتمانی و عقبماندگی سیاسی چهچیزی را میرساند؟ بنده بهرغم تمام حملات و هجماتی که منظماً بر علیهام بهراه میافتد، بارها گفتهام و باز هم میگویم «بومیت» استاندار، بالذات واجد هیچ ارزش و خیری برای منافع جمعی استان نیست و حاصل و نتیجهای جز عقبگرد استان در پی نخواهد داشت. بگذارید به بنده فحش دهند. اما من معتقدم روشنفکری که حسب خوشآیند حکومت بگوید و بنویسد، برای لای جرز دیوار خوب است و روشنفکری که حسب خوشآیند افکار عمومی قلم بزند و موضعگیری نماید، برای همان لای جرز دیوار هم خوب نیست. حال اجازه دهید بنده را ملقب و مزین به انواع الطاف بزرگمنشانه و سخاوتمندانۀشان نمایند؛ مِنجمله مزدور، خائن، ستون پنجم دشمن، سوپاپ اطمینان نظام، وسطباز، خودفروش، مانقورد، فارسزده، کردپرست، التقاطی، منحرف، نوکر کردها، غلام فارسها و... .
🔹️من فکر میکنم مطلقاً درست نیست پا بر روی حقیقت گذاشت و سوار بر موج پوپولیستی مطالبۀ غلط استاندار بومی شد و با همین موج پیش رفت تا اعتباری نزد بخش قلیلی از جامعه دستوپا کرد. کاری که شماری از سیاسیون استان، از جمله افرادی مانند جنابان سید سلمان ذاکر (نمایندۀ فعلی ارومیه) و روحالله حضرتپور (نمایندۀ سابق ارومیه) میکنند و تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد، پوپولیسم است و دوختن کلاهی از نمد مطالبۀ استاندار بومی برای خود؛ و تنها چیزی که پول سیاهی هم برایشان اهمیتی ندارد، واقعیت است و باز هم واقعیت.
@houshyarshayan
✅️ چالشهای استاندار بومی
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۹ آذر ۱۴۰۳
🔹️اغراق نیست اگر بگویم وضعیتی که آ.غ هنگام انتخاب استاندارها پیدا میکند، با بسیاری از استانهای دیگر متفاوت است. یکی از مطالبات، انتخاب «استاندار بومی» است، که از طرف تدروهای تُرک و کُرد مطرح میشود. بماند که تعریف و تعبیر هر دو گروه، طبق طبع شریف خاطر خطیر ملوکانۀشان است و بهتعبیر سادهتر، مفهوم واژۀ «بومی» را مصادره به مطلوب مینمایند: تندروهای تُرک میگویند بومی یعنی تُرک، تندروهای کُرد نیز بومی را مترادف کُرد میگیرند. هر دو گروه نیز دیگری را مهاجر و مهمان میخوانند. این نیز حکایتی از عجایب روزگار ما و قصۀ پرغصۀمان در قرن ۲۱ است.
🔸️من اینبار در داستان انتخاب استاندار، بسیار مورد حمله و هجمۀ گروههای تندرو قرار گرفتم. دلیلش هم یکسری مواضع و دیدگاههایم در این رابطه بود، که معتقد بودم مطالبۀ استاندار بومی برای آذربایجان غربی، سمّ مهلک است. در همین رابطه و مضاف بر مواضع و دیدگاههای قبلیام، بهگمانم طرح چند نکتۀ تصریحی دیگر نیز به شفافسازی مسئله کمک خواهد کرد.
🔹️نکتۀ نخست اینکه حقیر با «استاندار بومی» مخالف نیستم، بلکه با «گفتمان» استاندار بومی مخالفم و بهنظرم تأکید روی «بومیت» و چشم بستن بر روی شایستگی و تمسک به غوغاسالاری جهت نشاندن حرف بر کرسی، ذبح عملی و علنی شایستهسالاری به پای قومگرایی است و بدعتگذاریای که نتیجهاش شده وضع فعلی استان: صدر در شاخصهای فقر و فلاکت و قعر در شاخصهای توسعه. بهعنوان مثال، مگر نمایندگان شهرهایی مثل ارومیه و نقده چندین دوره از ترکها نبودند؟ (بماند که برخیشان با زورگویی به کردها و عملاً با تقلب توانستند پیروز شوند). یا ایضاً مگر دورههایی نبوده که کردها سکاندار نمایندگی مجلس از این حوزهها بودهاند؟ آنهایی که با توسل به قومیت، سر دادن شعارهای حیدری - نعمتی، سؤ استفاده از احساسات ناسیونالیستی مردم و سوار شدن بر امواج پوپولیستی قومگرایانه پیروز انتخابات شدند، چه گلی به سر حوزۀ انتخابیه زدند و کدام پیشرفت، ترقی، امنیت و توسعه را بهارمغان آوردند؟ مگر انتساب به یک قوم و ملیت، فینفسه و بالذات ارزش، اعتبار، شایستگی، تخصص، کارآیی و برتری بهدنبال میآورد؟ بالعکس، آنهایی که فارغ از این عوامفریبیها و با نگاهی کلانتر، ملیتر و توسعهمحورتر پیروز میدان شدند، چه ضربه و لطمهای بر پیکر حوزۀ انتخابیه وارد آوردند و چه دستآوردی جز رواج گفتمان زیست مسالمتآمیزِ توسعهمحور، امنیتمحور و ترقیخواهانه داشتند؟ من شخصاً یک تار موی گندیدۀ عبدالکریم حسینزادۀ نوعی کُرد را به هزاران تُرک نوعی، مثل علی زنجانی، علی پیام، سلمان ذاکر، وحید جلالزاده، هادی بهادری، روحالله حضرتپور و... نمیدهم.
🔸️نکتۀ دوم این است که چه قبول و چه رد کنیم، من بهعنوان یک تُرک معتقدم دهههاست در حق کردها در این استان ظلم شده است. چون معتقدم ظرف چند دهۀ اخیر، کردها غالباً از مناصب مدیریتی عالی استان محروم شدهاند و اصطلاحاً به بازی گرفته نشدهاند. نکتۀ سوم اینکه تاریخ و رویدادهای مختلف آن، یک بحث است و موضوع اکنون نیز بحثی دیگر؛ هرچند بهتاریخ هم اگر رجوع نماییم، کردها اقلاً چندصدسال در این آبوخاک ریشه دارند. حتی اگر ریشهای هم نداشته باشند و صرفاً «یک لحظه» از اقامتشان در اینجا گذشته باشد، باز هم کسی نمیتواند منکر حقوقشان شود؛ چون شهروند رسمی و قانونی جمهوری اسلامی ایراناند و ملاک اکنون هم جز این نیست. نکتۀ چهارم اینکه استان نیاز به آرامش، توسعه و امنیت دارد؛ نه قومگرایی. ملاک، متر و معیار باید پیشرفت و توسعۀ استان باشد، الباقی اضافات است.
🔹️نکتۀ پنجم اینکه چرا تندروها بهجای تأکید روی شایستهسالاری، اصرار دارند نماینده و استاندار از خودشان باشد؟ چون میخواهند مدعی مالکیت بر شهر و استان باشند؟ آیا این خلاف واقع نیست و مغایرتی با ترکیب جمعیتی استان ندارد؟ آیا این رویکرد میتواند سر سوزنی پیشرفت بهدنبال آوَرَد؟ اگر توریستی به شهر و استان ما آمد، پیشرفت استان به چشم وی میآید، یا چیستی قوم آن؟ اساساً قضاوت دیگران چه اهمیتی دارد؟ آیا فرزندان و نسلهای بعدی از ما انتظاری جز رفاه و پیشرفت دارند؟ آیا سالها بعد، فرزندان ما اثرات اقدامات و کارهای استاندار را خواهند چشید؟ یا قومیت آن در یادشان خواهد ماند؟ بیاییم برای همیشه از مفاهیم خنثی مثل هویت و قومیت، که دارای هیچ بار ارزشی و فخرورزانهای هم نیستند، عبور نماییم و به جهانی فراتر از این مفاهیم سلام کنیم.
🔸️نکتۀ پایانی هم اینکه انحطاط فرهنگی، تمدنی و اخلاقی یعنی رسیدن از علی مسیوها، میرزا حسنخان رشدیهها و صمد بهرنگیها به تندروهای کنونی تُرک؛ که هر کسی که عقیدهای متفاوت با خودشان داشت را لایق انواع و اقسام فحاشیها، هتاکیها و تخریبها میدانند. ما بسیار عقبماندهایم.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۹ آذر ۱۴۰۳
🔹️اغراق نیست اگر بگویم وضعیتی که آ.غ هنگام انتخاب استاندارها پیدا میکند، با بسیاری از استانهای دیگر متفاوت است. یکی از مطالبات، انتخاب «استاندار بومی» است، که از طرف تدروهای تُرک و کُرد مطرح میشود. بماند که تعریف و تعبیر هر دو گروه، طبق طبع شریف خاطر خطیر ملوکانۀشان است و بهتعبیر سادهتر، مفهوم واژۀ «بومی» را مصادره به مطلوب مینمایند: تندروهای تُرک میگویند بومی یعنی تُرک، تندروهای کُرد نیز بومی را مترادف کُرد میگیرند. هر دو گروه نیز دیگری را مهاجر و مهمان میخوانند. این نیز حکایتی از عجایب روزگار ما و قصۀ پرغصۀمان در قرن ۲۱ است.
🔸️من اینبار در داستان انتخاب استاندار، بسیار مورد حمله و هجمۀ گروههای تندرو قرار گرفتم. دلیلش هم یکسری مواضع و دیدگاههایم در این رابطه بود، که معتقد بودم مطالبۀ استاندار بومی برای آذربایجان غربی، سمّ مهلک است. در همین رابطه و مضاف بر مواضع و دیدگاههای قبلیام، بهگمانم طرح چند نکتۀ تصریحی دیگر نیز به شفافسازی مسئله کمک خواهد کرد.
🔹️نکتۀ نخست اینکه حقیر با «استاندار بومی» مخالف نیستم، بلکه با «گفتمان» استاندار بومی مخالفم و بهنظرم تأکید روی «بومیت» و چشم بستن بر روی شایستگی و تمسک به غوغاسالاری جهت نشاندن حرف بر کرسی، ذبح عملی و علنی شایستهسالاری به پای قومگرایی است و بدعتگذاریای که نتیجهاش شده وضع فعلی استان: صدر در شاخصهای فقر و فلاکت و قعر در شاخصهای توسعه. بهعنوان مثال، مگر نمایندگان شهرهایی مثل ارومیه و نقده چندین دوره از ترکها نبودند؟ (بماند که برخیشان با زورگویی به کردها و عملاً با تقلب توانستند پیروز شوند). یا ایضاً مگر دورههایی نبوده که کردها سکاندار نمایندگی مجلس از این حوزهها بودهاند؟ آنهایی که با توسل به قومیت، سر دادن شعارهای حیدری - نعمتی، سؤ استفاده از احساسات ناسیونالیستی مردم و سوار شدن بر امواج پوپولیستی قومگرایانه پیروز انتخابات شدند، چه گلی به سر حوزۀ انتخابیه زدند و کدام پیشرفت، ترقی، امنیت و توسعه را بهارمغان آوردند؟ مگر انتساب به یک قوم و ملیت، فینفسه و بالذات ارزش، اعتبار، شایستگی، تخصص، کارآیی و برتری بهدنبال میآورد؟ بالعکس، آنهایی که فارغ از این عوامفریبیها و با نگاهی کلانتر، ملیتر و توسعهمحورتر پیروز میدان شدند، چه ضربه و لطمهای بر پیکر حوزۀ انتخابیه وارد آوردند و چه دستآوردی جز رواج گفتمان زیست مسالمتآمیزِ توسعهمحور، امنیتمحور و ترقیخواهانه داشتند؟ من شخصاً یک تار موی گندیدۀ عبدالکریم حسینزادۀ نوعی کُرد را به هزاران تُرک نوعی، مثل علی زنجانی، علی پیام، سلمان ذاکر، وحید جلالزاده، هادی بهادری، روحالله حضرتپور و... نمیدهم.
🔸️نکتۀ دوم این است که چه قبول و چه رد کنیم، من بهعنوان یک تُرک معتقدم دهههاست در حق کردها در این استان ظلم شده است. چون معتقدم ظرف چند دهۀ اخیر، کردها غالباً از مناصب مدیریتی عالی استان محروم شدهاند و اصطلاحاً به بازی گرفته نشدهاند. نکتۀ سوم اینکه تاریخ و رویدادهای مختلف آن، یک بحث است و موضوع اکنون نیز بحثی دیگر؛ هرچند بهتاریخ هم اگر رجوع نماییم، کردها اقلاً چندصدسال در این آبوخاک ریشه دارند. حتی اگر ریشهای هم نداشته باشند و صرفاً «یک لحظه» از اقامتشان در اینجا گذشته باشد، باز هم کسی نمیتواند منکر حقوقشان شود؛ چون شهروند رسمی و قانونی جمهوری اسلامی ایراناند و ملاک اکنون هم جز این نیست. نکتۀ چهارم اینکه استان نیاز به آرامش، توسعه و امنیت دارد؛ نه قومگرایی. ملاک، متر و معیار باید پیشرفت و توسعۀ استان باشد، الباقی اضافات است.
🔹️نکتۀ پنجم اینکه چرا تندروها بهجای تأکید روی شایستهسالاری، اصرار دارند نماینده و استاندار از خودشان باشد؟ چون میخواهند مدعی مالکیت بر شهر و استان باشند؟ آیا این خلاف واقع نیست و مغایرتی با ترکیب جمعیتی استان ندارد؟ آیا این رویکرد میتواند سر سوزنی پیشرفت بهدنبال آوَرَد؟ اگر توریستی به شهر و استان ما آمد، پیشرفت استان به چشم وی میآید، یا چیستی قوم آن؟ اساساً قضاوت دیگران چه اهمیتی دارد؟ آیا فرزندان و نسلهای بعدی از ما انتظاری جز رفاه و پیشرفت دارند؟ آیا سالها بعد، فرزندان ما اثرات اقدامات و کارهای استاندار را خواهند چشید؟ یا قومیت آن در یادشان خواهد ماند؟ بیاییم برای همیشه از مفاهیم خنثی مثل هویت و قومیت، که دارای هیچ بار ارزشی و فخرورزانهای هم نیستند، عبور نماییم و به جهانی فراتر از این مفاهیم سلام کنیم.
🔸️نکتۀ پایانی هم اینکه انحطاط فرهنگی، تمدنی و اخلاقی یعنی رسیدن از علی مسیوها، میرزا حسنخان رشدیهها و صمد بهرنگیها به تندروهای کنونی تُرک؛ که هر کسی که عقیدهای متفاوت با خودشان داشت را لایق انواع و اقسام فحاشیها، هتاکیها و تخریبها میدانند. ما بسیار عقبماندهایم.
@houshyarshayan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید / ویدئو
🔺️شایان هوشیار: «برخلاف تصوری که بهوجود آمده، من با «استاندار بومی» مخالف نیستم، بلکه با «گفتمان» استاندار بومی مخالفم / بهاعتقاد بنده، در حق کردها در استان آذربایجان غربی ظلم شده / ما همواره در این استان یا بهشکل بالقوه معتقد به محرومساختن کردها از مناصب مدیریتی بودهایم، یا این اعتقاد را بالفعل کردهایم / صدر تا ذیل منطق ما این بوده که چند صد یا چند هزار سال قبل، کردها ساکن این جغرافیا نبودهاند، بنابراین بهاینشکل توجیه کردهایم و گفتهایم اکنون هم مهاجر و مهماناند و حق ندارند پا از گلیم خود درازتر کنند / ما هیچ دلیل، ادله، استدلال و برهانی برای این ظلم آشکار به کردها نداشتهایم، نداریم و نخواهیم داشت / منطق ما تاریخزده و زمانپریشانه است، متعلق به اکنون، عصر فعلی، جهان حاضر و اکنونیتمان نیست / بومیّت در جهان مدرن و پسامدرن چندان مفهوم و موضوعیتی ندارد / اساسیترین گفتمانی که در آذربایجان غربی باید مطرح باشد، گفتمان پیشرفت، توسعه، امنیت و زیست مسالمتآمیز است؛ هر گفتمانی جز این، استان را به ناکجاآبادی میبرد که الان در آن قرار داریم».
🔹️ویدئوی کامل بهزودی...
@houshyarshayan
🔺️شایان هوشیار: «برخلاف تصوری که بهوجود آمده، من با «استاندار بومی» مخالف نیستم، بلکه با «گفتمان» استاندار بومی مخالفم / بهاعتقاد بنده، در حق کردها در استان آذربایجان غربی ظلم شده / ما همواره در این استان یا بهشکل بالقوه معتقد به محرومساختن کردها از مناصب مدیریتی بودهایم، یا این اعتقاد را بالفعل کردهایم / صدر تا ذیل منطق ما این بوده که چند صد یا چند هزار سال قبل، کردها ساکن این جغرافیا نبودهاند، بنابراین بهاینشکل توجیه کردهایم و گفتهایم اکنون هم مهاجر و مهماناند و حق ندارند پا از گلیم خود درازتر کنند / ما هیچ دلیل، ادله، استدلال و برهانی برای این ظلم آشکار به کردها نداشتهایم، نداریم و نخواهیم داشت / منطق ما تاریخزده و زمانپریشانه است، متعلق به اکنون، عصر فعلی، جهان حاضر و اکنونیتمان نیست / بومیّت در جهان مدرن و پسامدرن چندان مفهوم و موضوعیتی ندارد / اساسیترین گفتمانی که در آذربایجان غربی باید مطرح باشد، گفتمان پیشرفت، توسعه، امنیت و زیست مسالمتآمیز است؛ هر گفتمانی جز این، استان را به ناکجاآبادی میبرد که الان در آن قرار داریم».
🔹️ویدئوی کامل بهزودی...
@houshyarshayan
✅️ استاندار بومی؟ یا استاندار تُرک؟
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۱۴ آذر ۱۴۰۳
🔹️سرانجام امروز پس از کشوقوسهای فراوان، دکتر رضا رحمانی استاندار آذربایجان غربی شدند. من البته قبلاً از این انتصاب اطلاع داشتم و واکنش خاصی هم نداشتم. اما تندروهای تُرک از این انتصاب خوشحالاند و هیچ اعتراضی هم به غیربومی بودن ایشان نخواهند داشت. اساساً به غیربومی بودن ایشان معتقد هم نیستند و در رسانههایشان برای استاندار «بومی» آذربایجان غربی تبریک و سرورها گفته و طاق نصرتها برپا کردهاند. چرا؟ چون مشارالیه تُرکاند. بنابراین همین نیز کفایت میکند که صرف نظر از چیستی واقعیت، ایشان را «بومی» فهم، خطاب و معرفی نمایند.
🔸️بهگمانم بهتر است تندروهای تُرک بهجای مطالبۀ «استاندار بومی»، بدون لکنت زبان، بیلفافه و بدون بازی با کلمات، «استاندار تُرک» مطالبه کنند و شفاف، روشن و صریح بگویند چه میخواهند. جالب است که از نظر تندروها، رضا رحمانیِ متولد تبریز، برای آذربایجان غربی بومی است، اما یک شهروند کُرد، ارمنی یا آشوریِ اهل و ساکن آذربایجان غربی، غیربومی به حساب میآید. من قبلاً هم در توئیتی نوشته بودم که از نظر تندروهای تُرک، کسی اگر اهل کردستان، سیستان یا خراسان باشد، اما تُرک باشد، برای آذربایجان غربی «بومی» محسوب میشود (چون معتقدند آذربایجان غربی طابقالنعلبالنعل ملک لایزال تُرکهاست و بنابراین هر ترکی هم در اینجا بومی است)، اما اگر کسی اهل، متولد و ساکن همین استان باشد، اما کُرد، آشوری یا ارمنی باشد، نهتنها بومی نیست، بلکه تفاوتی با خولی، حرمله و شمر بن ذیالجوشن ندارد.
🔹️میدانم آرزوی محالی است، اما چه خوب میشد اگر تجدید نظری در این فهم و تفسیر یکجانبه، ایدئولوژیمحور، تاریخزده و زمانپریشانه صورت میگرفت و بسیاری از مفاهیم، برداشتها و ادراکهای ایدئولوژیک نزد تندروهای ترک رنگ میباخت، یا دست کم، بازتعریف میگشت؛ تا اقلاً تکلیف خودشان را با خودشان مشخص میساخت. هرچند در این صورت، اساساً جریان تندرو با بحران هویت روبهرو میشد و موجودیت و موضوعیتاش زیر علامت سؤال بزرگی میرفت. من البته بارها گفتهام چنین نگرشی متعلق به عصر حاضر و منطبق و سازگار با شکل زیست جمعی مردمان اکنون نیست و اقلاً و حداقل، متعلق به صدها سال قبل است. بهتعبیری، هیچ نسبتی با اکنون و اکنونیتمان ندارد. ما نیز چارهای جز زندگی متناسب با قواعد جهان فعلی نداریم، وگرنه عملاً ره به جایی نمیبریم.
🔸️این هم حکایتی است که اروپا و جهان غرب مدرنیته را پشت سر گذاشته و وارد دوران پسامدرن شدهاند، ولی ما بعد از قریب به ۵۰ سالی که از مدرنیزاسیون محمدرضاشاه پهلوی، ۱۰۰ سالی که از چکمه در نیاوردنهای رضاشاه، ۱۲۰ سالی که از مشروطه، ۱۵۰ سالی که از تقلاهای میرزا حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار)، ۱۷۰ سالی که از تلاشهای امیرکبیر و ۲۲۰ سالی که میگذرد از اصلاحات عباسمیرزا در جهت رفع عقبماندگی هولناکی که مثل بختک بر روی سینۀمان نشسته، حتی وارد مدرنیته هم نشدهایم و «شبهمدرن» را «مدرنیته» تصور میکنیم. انگار قبلۀ عالم، سلطان صاحبقران، شاه شهید، ناصرالدینشاه قاجار، که از قضا نزد تندروهای تُرک بسیار هم محبوب است، درست میگفت که: «همهچیزمان به همهچیزمان میآید». البته شرح عقبماندگی ما مثنوی هفتاد من است و حجم و سطحش بیشتر و عمیقتر از آن است که تصور میکنیم.
🔹️القصه، خدمت آقای دکتر رحمانی عزیز تبریک عرض میکنم و آرزومند موفقیتشان هستم. همگی باید دست به دست هم دهیم، به ایشان کمک کنیم و یادآور شویم که فراتر از ملاحظات قومی و قبیلهای عمل کنند و خود را ملعبۀ دست جریانات قومگرا نسازند، ملی بیاندیشند و ملی عمل کنند، تا شاید (و فقط هم شاید) استان فلاکتزده و مصیبتبار آذربایجان غربی، که اول شرّ و آخر خیر است، در رنکینگ ملی، از رتبههای صدر خود در شاخص فلاکت و قعر خود در شاخص توسعه تکانی بخورد. اگر تکانی در استان رخ دهد و پیشرفتی حاصل شود، عمدتاً با گذر از ملاحظات قومی و قبیلهای خواهد بود. در غیر این صورت، دربمان بر همان پاشنۀ سابق خواهد چرخید و قافلۀمان هم تا به حشر لنگ خواهد بود.
در عشق تواَم، نصیحت و پند چه سود؟
زهرآب چشیدهام، مرا قند چه سود؟
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است، پای در بند چه سود؟
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۱۴ آذر ۱۴۰۳
🔹️سرانجام امروز پس از کشوقوسهای فراوان، دکتر رضا رحمانی استاندار آذربایجان غربی شدند. من البته قبلاً از این انتصاب اطلاع داشتم و واکنش خاصی هم نداشتم. اما تندروهای تُرک از این انتصاب خوشحالاند و هیچ اعتراضی هم به غیربومی بودن ایشان نخواهند داشت. اساساً به غیربومی بودن ایشان معتقد هم نیستند و در رسانههایشان برای استاندار «بومی» آذربایجان غربی تبریک و سرورها گفته و طاق نصرتها برپا کردهاند. چرا؟ چون مشارالیه تُرکاند. بنابراین همین نیز کفایت میکند که صرف نظر از چیستی واقعیت، ایشان را «بومی» فهم، خطاب و معرفی نمایند.
🔸️بهگمانم بهتر است تندروهای تُرک بهجای مطالبۀ «استاندار بومی»، بدون لکنت زبان، بیلفافه و بدون بازی با کلمات، «استاندار تُرک» مطالبه کنند و شفاف، روشن و صریح بگویند چه میخواهند. جالب است که از نظر تندروها، رضا رحمانیِ متولد تبریز، برای آذربایجان غربی بومی است، اما یک شهروند کُرد، ارمنی یا آشوریِ اهل و ساکن آذربایجان غربی، غیربومی به حساب میآید. من قبلاً هم در توئیتی نوشته بودم که از نظر تندروهای تُرک، کسی اگر اهل کردستان، سیستان یا خراسان باشد، اما تُرک باشد، برای آذربایجان غربی «بومی» محسوب میشود (چون معتقدند آذربایجان غربی طابقالنعلبالنعل ملک لایزال تُرکهاست و بنابراین هر ترکی هم در اینجا بومی است)، اما اگر کسی اهل، متولد و ساکن همین استان باشد، اما کُرد، آشوری یا ارمنی باشد، نهتنها بومی نیست، بلکه تفاوتی با خولی، حرمله و شمر بن ذیالجوشن ندارد.
🔹️میدانم آرزوی محالی است، اما چه خوب میشد اگر تجدید نظری در این فهم و تفسیر یکجانبه، ایدئولوژیمحور، تاریخزده و زمانپریشانه صورت میگرفت و بسیاری از مفاهیم، برداشتها و ادراکهای ایدئولوژیک نزد تندروهای ترک رنگ میباخت، یا دست کم، بازتعریف میگشت؛ تا اقلاً تکلیف خودشان را با خودشان مشخص میساخت. هرچند در این صورت، اساساً جریان تندرو با بحران هویت روبهرو میشد و موجودیت و موضوعیتاش زیر علامت سؤال بزرگی میرفت. من البته بارها گفتهام چنین نگرشی متعلق به عصر حاضر و منطبق و سازگار با شکل زیست جمعی مردمان اکنون نیست و اقلاً و حداقل، متعلق به صدها سال قبل است. بهتعبیری، هیچ نسبتی با اکنون و اکنونیتمان ندارد. ما نیز چارهای جز زندگی متناسب با قواعد جهان فعلی نداریم، وگرنه عملاً ره به جایی نمیبریم.
🔸️این هم حکایتی است که اروپا و جهان غرب مدرنیته را پشت سر گذاشته و وارد دوران پسامدرن شدهاند، ولی ما بعد از قریب به ۵۰ سالی که از مدرنیزاسیون محمدرضاشاه پهلوی، ۱۰۰ سالی که از چکمه در نیاوردنهای رضاشاه، ۱۲۰ سالی که از مشروطه، ۱۵۰ سالی که از تقلاهای میرزا حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار)، ۱۷۰ سالی که از تلاشهای امیرکبیر و ۲۲۰ سالی که میگذرد از اصلاحات عباسمیرزا در جهت رفع عقبماندگی هولناکی که مثل بختک بر روی سینۀمان نشسته، حتی وارد مدرنیته هم نشدهایم و «شبهمدرن» را «مدرنیته» تصور میکنیم. انگار قبلۀ عالم، سلطان صاحبقران، شاه شهید، ناصرالدینشاه قاجار، که از قضا نزد تندروهای تُرک بسیار هم محبوب است، درست میگفت که: «همهچیزمان به همهچیزمان میآید». البته شرح عقبماندگی ما مثنوی هفتاد من است و حجم و سطحش بیشتر و عمیقتر از آن است که تصور میکنیم.
🔹️القصه، خدمت آقای دکتر رحمانی عزیز تبریک عرض میکنم و آرزومند موفقیتشان هستم. همگی باید دست به دست هم دهیم، به ایشان کمک کنیم و یادآور شویم که فراتر از ملاحظات قومی و قبیلهای عمل کنند و خود را ملعبۀ دست جریانات قومگرا نسازند، ملی بیاندیشند و ملی عمل کنند، تا شاید (و فقط هم شاید) استان فلاکتزده و مصیبتبار آذربایجان غربی، که اول شرّ و آخر خیر است، در رنکینگ ملی، از رتبههای صدر خود در شاخص فلاکت و قعر خود در شاخص توسعه تکانی بخورد. اگر تکانی در استان رخ دهد و پیشرفتی حاصل شود، عمدتاً با گذر از ملاحظات قومی و قبیلهای خواهد بود. در غیر این صورت، دربمان بر همان پاشنۀ سابق خواهد چرخید و قافلۀمان هم تا به حشر لنگ خواهد بود.
در عشق تواَم، نصیحت و پند چه سود؟
زهرآب چشیدهام، مرا قند چه سود؟
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است، پای در بند چه سود؟
@houshyarshayan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید / ویدئوی کامل سخنرانی شایان هوشیار پیرامون انتصاب استاندار آذربایجان غربی
🔺️شایان هوشیار: «من شخصاً یک تار موی گندیدۀ عبدالکریم حسینزادۀ نوعی کُرد را به هزاران تُرک نوعی، مثل علی زنجانی، علی پیام، سلمان ذاکر، وحید جلالزاده، هادی بهادری، روحالله حضرتپور و... نمیدهم / حتی اگر بهتاریخ هم اگر رجوع کنیم، کردها اقلاً چندصدسال در این آبوخاک ریشه دارند و حتی اگر ریشهای هم نداشته باشند و صرفاً «یک لحظه» از اقامتشان در اینجا گذشته باشد، باز هم کسی نمیتواند منکر حقوقشان شود؛ چون شهروند رسمی و قانونی جمهوری اسلامی ایراناند و ملاک اکنون هم جز این نیست / چرا تندروها میخواهند مدعی مالکیت بر شهر و استان باشند؟ آیا این، مغایرتی با واقعیت ترکیب جمعیتی استان ندارد؟ / آیا سالها بعد، فرزندان ما اثرات اقدامات و کارهای استاندار را خواهند چشید؟ یا قومیت وی در یادشان خواهد ماند؟».
📎لینک یادداشت «چالشهای استاندار بومی» | ۹ آذر ۱۴۰۳:
https://www.tgoop.com/houshyarshayan/301
📎اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/reel/DDU6m75Obfc/?igsh=d2Ftdm11OGQ2NXM2
📎کانال تلگرام «شایان هوشیار»:
@houshyarshayan
🔺️شایان هوشیار: «من شخصاً یک تار موی گندیدۀ عبدالکریم حسینزادۀ نوعی کُرد را به هزاران تُرک نوعی، مثل علی زنجانی، علی پیام، سلمان ذاکر، وحید جلالزاده، هادی بهادری، روحالله حضرتپور و... نمیدهم / حتی اگر بهتاریخ هم اگر رجوع کنیم، کردها اقلاً چندصدسال در این آبوخاک ریشه دارند و حتی اگر ریشهای هم نداشته باشند و صرفاً «یک لحظه» از اقامتشان در اینجا گذشته باشد، باز هم کسی نمیتواند منکر حقوقشان شود؛ چون شهروند رسمی و قانونی جمهوری اسلامی ایراناند و ملاک اکنون هم جز این نیست / چرا تندروها میخواهند مدعی مالکیت بر شهر و استان باشند؟ آیا این، مغایرتی با واقعیت ترکیب جمعیتی استان ندارد؟ / آیا سالها بعد، فرزندان ما اثرات اقدامات و کارهای استاندار را خواهند چشید؟ یا قومیت وی در یادشان خواهد ماند؟».
📎لینک یادداشت «چالشهای استاندار بومی» | ۹ آذر ۱۴۰۳:
https://www.tgoop.com/houshyarshayan/301
📎اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/reel/DDU6m75Obfc/?igsh=d2Ftdm11OGQ2NXM2
📎کانال تلگرام «شایان هوشیار»:
@houshyarshayan
✅️ و سرانجام: «الشعب یُرید، إسقاط النظام»
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۲ آذر ۱۴۰۳
🔹️سرانجام چندروز پیش بشار اسد، دیکتاتور خونریز و قصاب بیرحم سوریه، که قریب به ۳۰ سال حاکم مطلقالعنان سوریه بود، در نتیجۀ هجوم و پیشرویهای غافلگیرانۀ تحریرالشام، که گروه اسلامگرای بنیادگرای مسلح و رادیکال است و از شاخههای القاعده محسوب و منشعب میشود، سقوط کرد و به حاکمیت بیش از نیمقرنۀ خانوادۀ اسد هم پایان داده شد. من البته پیرامون نقش قدرتهای خارجی در پیشروی و پیروزی تحریرالشام (از جمله ترکیه و اسرائیل)، یا آیندۀ سوریه با تحریرالشام، اتفاقات پیش رو، بهبود یافتن یا نیافتن اوضاع و احوال سوریۀ نگونبخت، تأثیر تسلط تحریرالشام به سوریه بر روابط سیاسی خاورمیانه و جهان و امثال این موضوعات، صحبت چندانی ندارم. بههرحال موضوع، موضوع خیلی پیچیدهای نیست و اکثر تحلیلگران، صاحبان سخن، تخصص و نظر، پیرامونش صحبت کردهاند، میکنند و خواهند کرد. بلاشک هم نظرشان معتبرتر از نظر بنده است. اما بهگمانم ذکر چند نکتۀ ساده، چندان هم خالی از لطف نخواهد بود.
🔸️نکتۀ نخست این است که سرعت تحولات سوریه بهاندازهای بالاست، که تحلیل آن را حقیقتاً دشوار میسازد. فیالمثل، بنده چندروز پیش در توئیتی نوشته بودم سقوط بشار اسد «عنقریب مینماید». در آن لحظه که آن توئیت را مینوشتم، اگر کسی به من میگفت که بشار اسد ۲۴ ساعت دوام نخواهد آورد، یا حرفش را جدی نمیگرفتم و بحثی با وی نمیکردم، یا در خوشبینانهترین حالت، او را فردی کماطلاع میدانستم که خیلی نمیداند در دنیا چه میگذرد. اما انگار آن فرد فرضی، خیلی هم خوب میدانسته در دنیا چه میگذرد و کسی که نمیدانسته در دنیا چه میگذرد، من بودهام بیآنکه خودم متوجه باشم. هرچند میدانم کسانی که نمیخواهند سر به تن من باشد، چه قدر از این حرفم استقبال خواهند کرد که: «بله، تو هیچوقت نمیدانی چه در دنیا میگذرد، تحلیلها و نوشتهجات آبکیات هم به همین خاطر است».
🔹️نکتۀ دومی که میتوان مطرح کرد، عملکرد بشار اسد ظرف قریب به ۳۰ سالی است که حکومت کرد. حاصل حکمرانی وی برای کشور و مردم سوریه شد تورم هولناک، میلیونها آواره در این یا آن کشور، اقتصاد فلج، مشروعیت داخلی زیر صفر، بیحیثیتی بینالمللی و موج عظیم اخیر استقبالی که مردم سوریه از سقوط وی بهراه انداختهاند و نوع و شکل حکومت اسد باعث شده مردم ناراضی و خشمگین، حتی چنگ به ریسمان گروهی مسلح، رادیکال و بنیادگرا بزنند، در قبال صرفاً و صرفاً یک خواسته: نیست و نابودی اسد.
🔸️نکتۀ سوم، طرح یک پرسش ساده از جمهوری اسلامی است: منطق، دستآورد و نفع آنهمه هزینۀ هنگفت و سرسامآور در سوریه برای منافع ملی ایران چه بود؟ جز شکست، ناکارآمدی، تحقیر و ضعف، حضور در سوریه دقیقاً چه برایمان داشت که اینقدر تسلیحات نظامی، پول، نیروی انسانی و انواع و اقسام هزینههای مادی و معنوی از حقوق ملت ایران صرف آن شد؟ خصوصاً که آخرالأمر، نتیجه شد آنچه که بر سر حماس آمد، غزه شخم زده شد، حزبالله عملاً از حیّز انتفاع ساقط گشت، محور مقاومت تهی از مفهومیت و موضوعیت شد و تسلط تحریرالشام بر سوریه هم راه را بر هرگونه ارتباط تهران با حزبالله و امثالهم هم خواهد بست. ایکاش نظام سیاسی ما برای یکبار هم شده، متوجه میبود یا میشد که «عمق استراتژیک» قلب مردم ایران است، نه ویرانههای شامات.
🔹️نکتۀ آخر هم اینکه به گواه تاریخ، سرنوشت محتوم و مختوم و محکوم تمام دیکتاتورها، همینی است که بر سر بشار اسد آمد. خاندان اسد و خصوصاً خود بشار، بهرغم آنکه خود و همسرش از برجستهترین و موفقترین تحصیلکردههای کشورشان بودند، عمری با سر نیزه، پتک و مشت آهنین بر سوریه حکومت کردند و تنها هنرشان اعمال خفقان، رعب و وحشت، بگیر و ببند، حکومت پلیسی - امنیتی - نظامی، شکنجه و قتل عام مخالفان و منتقدین بود، بدون کمترین رویکرد مسئلهشناسانه نسبت به کیفیت حکمرانی و عملکرد خود، یا احیاناً انجام اصلاحات اساسی و ساختاری. نتیجه هم شد ویرانی سوریه و آوارگی ملت آن. تصاویر، ویدئوها و روایاتی که از زندان مخوف صیدنایا منتشر میشود، مو به تن آدمی سیخ میکند. بهراستی هیچ حد و مرزی برای هیولاخویی دیکتاتورها وجود ندارد. از دستدادن حافظه، قدرت تکلم، قوۀ فاهمه و حتی نشناختن خود، بخش کوچکی از جنایات اسد پدر و پسر نسبت به مخالفین و منتقدینشان است که بعد از سقوطشان نمایان شده. معلوم نیست وضع دیکتاتورهای دیگر در این خصوص چگونه است و ایبسا همانند اسد، بعد از سقوطشان معلوم شود. امید که سقوط دیکتاتوری دیگر در خاورمیانه، عبرتی برای تمام هممسلکانش باشد. شاید تلنگری شد و توانستند به تأولهای کف پاهایشان بگویند تمام مسیری که آمدهاند، اشتباه بوده است. بههرحال به سرنیزه میتوان تکیه داد، اما نمیتوان بر روی آن نشست.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۲ آذر ۱۴۰۳
🔹️سرانجام چندروز پیش بشار اسد، دیکتاتور خونریز و قصاب بیرحم سوریه، که قریب به ۳۰ سال حاکم مطلقالعنان سوریه بود، در نتیجۀ هجوم و پیشرویهای غافلگیرانۀ تحریرالشام، که گروه اسلامگرای بنیادگرای مسلح و رادیکال است و از شاخههای القاعده محسوب و منشعب میشود، سقوط کرد و به حاکمیت بیش از نیمقرنۀ خانوادۀ اسد هم پایان داده شد. من البته پیرامون نقش قدرتهای خارجی در پیشروی و پیروزی تحریرالشام (از جمله ترکیه و اسرائیل)، یا آیندۀ سوریه با تحریرالشام، اتفاقات پیش رو، بهبود یافتن یا نیافتن اوضاع و احوال سوریۀ نگونبخت، تأثیر تسلط تحریرالشام به سوریه بر روابط سیاسی خاورمیانه و جهان و امثال این موضوعات، صحبت چندانی ندارم. بههرحال موضوع، موضوع خیلی پیچیدهای نیست و اکثر تحلیلگران، صاحبان سخن، تخصص و نظر، پیرامونش صحبت کردهاند، میکنند و خواهند کرد. بلاشک هم نظرشان معتبرتر از نظر بنده است. اما بهگمانم ذکر چند نکتۀ ساده، چندان هم خالی از لطف نخواهد بود.
🔸️نکتۀ نخست این است که سرعت تحولات سوریه بهاندازهای بالاست، که تحلیل آن را حقیقتاً دشوار میسازد. فیالمثل، بنده چندروز پیش در توئیتی نوشته بودم سقوط بشار اسد «عنقریب مینماید». در آن لحظه که آن توئیت را مینوشتم، اگر کسی به من میگفت که بشار اسد ۲۴ ساعت دوام نخواهد آورد، یا حرفش را جدی نمیگرفتم و بحثی با وی نمیکردم، یا در خوشبینانهترین حالت، او را فردی کماطلاع میدانستم که خیلی نمیداند در دنیا چه میگذرد. اما انگار آن فرد فرضی، خیلی هم خوب میدانسته در دنیا چه میگذرد و کسی که نمیدانسته در دنیا چه میگذرد، من بودهام بیآنکه خودم متوجه باشم. هرچند میدانم کسانی که نمیخواهند سر به تن من باشد، چه قدر از این حرفم استقبال خواهند کرد که: «بله، تو هیچوقت نمیدانی چه در دنیا میگذرد، تحلیلها و نوشتهجات آبکیات هم به همین خاطر است».
🔹️نکتۀ دومی که میتوان مطرح کرد، عملکرد بشار اسد ظرف قریب به ۳۰ سالی است که حکومت کرد. حاصل حکمرانی وی برای کشور و مردم سوریه شد تورم هولناک، میلیونها آواره در این یا آن کشور، اقتصاد فلج، مشروعیت داخلی زیر صفر، بیحیثیتی بینالمللی و موج عظیم اخیر استقبالی که مردم سوریه از سقوط وی بهراه انداختهاند و نوع و شکل حکومت اسد باعث شده مردم ناراضی و خشمگین، حتی چنگ به ریسمان گروهی مسلح، رادیکال و بنیادگرا بزنند، در قبال صرفاً و صرفاً یک خواسته: نیست و نابودی اسد.
🔸️نکتۀ سوم، طرح یک پرسش ساده از جمهوری اسلامی است: منطق، دستآورد و نفع آنهمه هزینۀ هنگفت و سرسامآور در سوریه برای منافع ملی ایران چه بود؟ جز شکست، ناکارآمدی، تحقیر و ضعف، حضور در سوریه دقیقاً چه برایمان داشت که اینقدر تسلیحات نظامی، پول، نیروی انسانی و انواع و اقسام هزینههای مادی و معنوی از حقوق ملت ایران صرف آن شد؟ خصوصاً که آخرالأمر، نتیجه شد آنچه که بر سر حماس آمد، غزه شخم زده شد، حزبالله عملاً از حیّز انتفاع ساقط گشت، محور مقاومت تهی از مفهومیت و موضوعیت شد و تسلط تحریرالشام بر سوریه هم راه را بر هرگونه ارتباط تهران با حزبالله و امثالهم هم خواهد بست. ایکاش نظام سیاسی ما برای یکبار هم شده، متوجه میبود یا میشد که «عمق استراتژیک» قلب مردم ایران است، نه ویرانههای شامات.
🔹️نکتۀ آخر هم اینکه به گواه تاریخ، سرنوشت محتوم و مختوم و محکوم تمام دیکتاتورها، همینی است که بر سر بشار اسد آمد. خاندان اسد و خصوصاً خود بشار، بهرغم آنکه خود و همسرش از برجستهترین و موفقترین تحصیلکردههای کشورشان بودند، عمری با سر نیزه، پتک و مشت آهنین بر سوریه حکومت کردند و تنها هنرشان اعمال خفقان، رعب و وحشت، بگیر و ببند، حکومت پلیسی - امنیتی - نظامی، شکنجه و قتل عام مخالفان و منتقدین بود، بدون کمترین رویکرد مسئلهشناسانه نسبت به کیفیت حکمرانی و عملکرد خود، یا احیاناً انجام اصلاحات اساسی و ساختاری. نتیجه هم شد ویرانی سوریه و آوارگی ملت آن. تصاویر، ویدئوها و روایاتی که از زندان مخوف صیدنایا منتشر میشود، مو به تن آدمی سیخ میکند. بهراستی هیچ حد و مرزی برای هیولاخویی دیکتاتورها وجود ندارد. از دستدادن حافظه، قدرت تکلم، قوۀ فاهمه و حتی نشناختن خود، بخش کوچکی از جنایات اسد پدر و پسر نسبت به مخالفین و منتقدینشان است که بعد از سقوطشان نمایان شده. معلوم نیست وضع دیکتاتورهای دیگر در این خصوص چگونه است و ایبسا همانند اسد، بعد از سقوطشان معلوم شود. امید که سقوط دیکتاتوری دیگر در خاورمیانه، عبرتی برای تمام هممسلکانش باشد. شاید تلنگری شد و توانستند به تأولهای کف پاهایشان بگویند تمام مسیری که آمدهاند، اشتباه بوده است. بههرحال به سرنیزه میتوان تکیه داد، اما نمیتوان بر روی آن نشست.
@houshyarshayan
🔺️نامۀ سرگشادۀ شایان هوشیار به استاندار آذربایجان غربی
✅️ «جناب استاندار، بهعنوان یک تُرک دغدغهمند توسعۀ استان از شما خواهشمندم در استفاده از ظرفیت نیروهای انسانی، حسب رعایت کامل اصل شایستهسالاری، صرفاً به تُرکها بسنده نکنید؛ کُردها و آشوریها و ارمنیها هم شهروند این استاناند و دارای حقوق برابر».
🔹️محضر شریف جناب آقای دکتر رضا رحمانی
🔸️استاندار محترم آذربایجان غربی
🔹️با سلام و آرزوی سلامتی
ابتدائاً بر خود وظیفه میدانم انتصاب حضرتعالی توسط ریاست محترم جمهور را بهعنوان استاندار جدید آذربایجان غربی، خدمتتان تبریک عرض نموده و خواهان موفقیت و سربلندیتان باشم. انشاءالله ظرف ۴ سال آینده در انجام وظایف محوله موفق باشید، حداقل ۴ سال دیگر هم در این سمت ابقا شوید و وجودتان بانی خیر برای منطقه شود.
🔸️جناب استاندار بزرگوار
همانطور که مستحضرید، استان آذربایجان غربی یکی از عقبماندهترین، مصیبتزدهترین و البته مظلومترین استانهای کشور است. جایگاه این استان در شاخصهای توسعه از یکسو، و شاخصهای فقر و فلاکت از سویی دیگر بهخوبی مبیّن این نکته است. علاوه بر این، یک آمارگیری میدانی از حوزهها و زمینههای مختلف میتواند بهخوبی وضعیت فعلی استان را مشخص سازد که درگیر چه مشکلاتی است. بهعنوان یک شهروند عادی، که دل در گرو توسعۀ استان و کشور دارد، فکر میکنم چند موضوع محوری وجود دارد که نیازمند همت و توجه شماست؛ بنابراین از جنابعالی خواهشمندم در طول دورۀ مسئولیتتان از هیچ تلاشی در این زمینهها فروگذاری نفرمایید.
🔹️اولین و اساسیترین مسئله، بها دادن به شایستهسالاری در انتصاب مدیران کل، معاونین، مشاورین، فرمانداران و امثال ذلک است و طبعاً و قویاً اجتناب و استنکاف از در نظر گرفتن ملاحظات قومی و قومگرایانه، که بههرحال احتمال دارد از طرف گروههای مختلف تندرو جهت در نظر داشتن این ملاحظات و عمل بر اساس این دیدگاههای خانمانبرانداز تحت فشار باشید. صمیمانه از شما میخواهم مطلقاً وقعی به این فشارها ننهید و تنها دغدغۀتان استفاده از «شایستگان» باشد و بس. بلاشک در بین کُردها، آشوریها و ارمنیها افراد شایستۀ بیشماری وجود دارد. بنابراین از ظرفیت آنان نیز استفاده بفرمایید و منصوبینتان صرفاً از بین تُرکها نباشد، که این، مقدمۀ مشکلات بسیاری خواهد بود و نتیجهاش نیز جز وضع فعلی استان، چیز دیگری نخواهد بود: عقبماندگی.
🔸️مشکل حیاتی دیگری که وجود دارد، وضع دریاچۀ ارومیه است، که هنگام انتصابتان، مورد سفارش و تأکید ویژۀ ریاست نازنین جمهور هم بوده است. حتماً میدانید که تلاشهای قبلی دو دولت جناب دکتر روحانی، اختصاص بودجههای کلان، تأسیس ستاد احیا و اقداماتی که شد، عملاً ره به ناکجاآباد برد و نتیجهای ملموس و قابل مشاهده بهدنبال نیاورد. بنابراین حداقل به باور بنده، راهکار، در انداختن طرحی نو و استفاده از شیوههای جدید، منجمله جذب سرمایهگذار ترجیحاً خارجی است تا شاید فرجی حاصل شود. وضع تالابهای استان نیز مطلوب نیست و نیازمند رویکردی شدیداً محیطزیستگرا است، تا از اوضاع فعلی رهایی یابند. در این خصوص، بیتردید نقش استاندار تعیینکننده است و میتوانند با تعامل هر چه بیشتر با سمنها و انجیاوهای زیست محیطی و صدالبته با همکاری سازمان حفاظت از محیط زیست (هم ادارۀ کل در استان و هم خود سازمان در تهران و شخص شخیص ریاست سازمان، سرکار خانم دکتر انصاری، که انسان بسیار درست و کاربلدی در این زمینهاند)، چارهای عملی برای مشکلات فعلی بیابند و رویۀ غلط رایج را دنبال نکنند که صدر تا ذیل بروکراسیمان را گرفته و جز آمارسازی و موفقیت بر روی کاغذ و در عین حال ناموفقیت در عمل، هیچ آوردۀ دیگری نداشته است. مشکل ما در بحران مدیریت و ناکارآمدی بروکراتیک ماست، که به حول قوۀ الهی بهشکل سیستماتیک دنبال میشود و روز به روز هم بر دامنۀ آن افزوده میشود: عدم تربیت مسئولین متخصص و کاربلد و گزینش افراد بر اساس ایدئولوژی. مقدمۀ بدبختیهایمان نیز از همینجاست.
🔹️جناب رحمانی عزیز
انتظار میرود و تنها راهحل هم همین است که تنها رسالت، وظیفه، تکلیف، دغدغه و هدف جنابعالی بهعنوان عالیترین منصب اجرایی استان، نه برتریدادن تُرکها بر کُردها یا بالعکس، نه نشاندن عدهای سر جایشان، نه سیاسیبازی، نه سرکوب منتقدین و منکوب مخالفین، نه پروندهسازی برای رسانهها، نه گلگرفتن درب دفتر مطبوعات، نه بستن دهان دغدغهمندان، نه حرکت برخلاف منش و روش جناب دکتر پزشکیان و نه امثال اینها، بلکه تلاش تماموقت باشد برای تکاندادن این منطقۀ نگونبخت از جایگاه قعر شاخصهای توسعه، کمک به فعالین اقتصادی جهت بهبود وضع معیشت استان و صدالبته امنیتیزدایی از فضای استان و بودنِ نمایندۀ واقعی دولت وفاق ملی.
🔸️ ایام بهکام
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۳ آذرماه ۱۴۰۳
@houshyarshayan
✅️ «جناب استاندار، بهعنوان یک تُرک دغدغهمند توسعۀ استان از شما خواهشمندم در استفاده از ظرفیت نیروهای انسانی، حسب رعایت کامل اصل شایستهسالاری، صرفاً به تُرکها بسنده نکنید؛ کُردها و آشوریها و ارمنیها هم شهروند این استاناند و دارای حقوق برابر».
🔹️محضر شریف جناب آقای دکتر رضا رحمانی
🔸️استاندار محترم آذربایجان غربی
🔹️با سلام و آرزوی سلامتی
ابتدائاً بر خود وظیفه میدانم انتصاب حضرتعالی توسط ریاست محترم جمهور را بهعنوان استاندار جدید آذربایجان غربی، خدمتتان تبریک عرض نموده و خواهان موفقیت و سربلندیتان باشم. انشاءالله ظرف ۴ سال آینده در انجام وظایف محوله موفق باشید، حداقل ۴ سال دیگر هم در این سمت ابقا شوید و وجودتان بانی خیر برای منطقه شود.
🔸️جناب استاندار بزرگوار
همانطور که مستحضرید، استان آذربایجان غربی یکی از عقبماندهترین، مصیبتزدهترین و البته مظلومترین استانهای کشور است. جایگاه این استان در شاخصهای توسعه از یکسو، و شاخصهای فقر و فلاکت از سویی دیگر بهخوبی مبیّن این نکته است. علاوه بر این، یک آمارگیری میدانی از حوزهها و زمینههای مختلف میتواند بهخوبی وضعیت فعلی استان را مشخص سازد که درگیر چه مشکلاتی است. بهعنوان یک شهروند عادی، که دل در گرو توسعۀ استان و کشور دارد، فکر میکنم چند موضوع محوری وجود دارد که نیازمند همت و توجه شماست؛ بنابراین از جنابعالی خواهشمندم در طول دورۀ مسئولیتتان از هیچ تلاشی در این زمینهها فروگذاری نفرمایید.
🔹️اولین و اساسیترین مسئله، بها دادن به شایستهسالاری در انتصاب مدیران کل، معاونین، مشاورین، فرمانداران و امثال ذلک است و طبعاً و قویاً اجتناب و استنکاف از در نظر گرفتن ملاحظات قومی و قومگرایانه، که بههرحال احتمال دارد از طرف گروههای مختلف تندرو جهت در نظر داشتن این ملاحظات و عمل بر اساس این دیدگاههای خانمانبرانداز تحت فشار باشید. صمیمانه از شما میخواهم مطلقاً وقعی به این فشارها ننهید و تنها دغدغۀتان استفاده از «شایستگان» باشد و بس. بلاشک در بین کُردها، آشوریها و ارمنیها افراد شایستۀ بیشماری وجود دارد. بنابراین از ظرفیت آنان نیز استفاده بفرمایید و منصوبینتان صرفاً از بین تُرکها نباشد، که این، مقدمۀ مشکلات بسیاری خواهد بود و نتیجهاش نیز جز وضع فعلی استان، چیز دیگری نخواهد بود: عقبماندگی.
🔸️مشکل حیاتی دیگری که وجود دارد، وضع دریاچۀ ارومیه است، که هنگام انتصابتان، مورد سفارش و تأکید ویژۀ ریاست نازنین جمهور هم بوده است. حتماً میدانید که تلاشهای قبلی دو دولت جناب دکتر روحانی، اختصاص بودجههای کلان، تأسیس ستاد احیا و اقداماتی که شد، عملاً ره به ناکجاآباد برد و نتیجهای ملموس و قابل مشاهده بهدنبال نیاورد. بنابراین حداقل به باور بنده، راهکار، در انداختن طرحی نو و استفاده از شیوههای جدید، منجمله جذب سرمایهگذار ترجیحاً خارجی است تا شاید فرجی حاصل شود. وضع تالابهای استان نیز مطلوب نیست و نیازمند رویکردی شدیداً محیطزیستگرا است، تا از اوضاع فعلی رهایی یابند. در این خصوص، بیتردید نقش استاندار تعیینکننده است و میتوانند با تعامل هر چه بیشتر با سمنها و انجیاوهای زیست محیطی و صدالبته با همکاری سازمان حفاظت از محیط زیست (هم ادارۀ کل در استان و هم خود سازمان در تهران و شخص شخیص ریاست سازمان، سرکار خانم دکتر انصاری، که انسان بسیار درست و کاربلدی در این زمینهاند)، چارهای عملی برای مشکلات فعلی بیابند و رویۀ غلط رایج را دنبال نکنند که صدر تا ذیل بروکراسیمان را گرفته و جز آمارسازی و موفقیت بر روی کاغذ و در عین حال ناموفقیت در عمل، هیچ آوردۀ دیگری نداشته است. مشکل ما در بحران مدیریت و ناکارآمدی بروکراتیک ماست، که به حول قوۀ الهی بهشکل سیستماتیک دنبال میشود و روز به روز هم بر دامنۀ آن افزوده میشود: عدم تربیت مسئولین متخصص و کاربلد و گزینش افراد بر اساس ایدئولوژی. مقدمۀ بدبختیهایمان نیز از همینجاست.
🔹️جناب رحمانی عزیز
انتظار میرود و تنها راهحل هم همین است که تنها رسالت، وظیفه، تکلیف، دغدغه و هدف جنابعالی بهعنوان عالیترین منصب اجرایی استان، نه برتریدادن تُرکها بر کُردها یا بالعکس، نه نشاندن عدهای سر جایشان، نه سیاسیبازی، نه سرکوب منتقدین و منکوب مخالفین، نه پروندهسازی برای رسانهها، نه گلگرفتن درب دفتر مطبوعات، نه بستن دهان دغدغهمندان، نه حرکت برخلاف منش و روش جناب دکتر پزشکیان و نه امثال اینها، بلکه تلاش تماموقت باشد برای تکاندادن این منطقۀ نگونبخت از جایگاه قعر شاخصهای توسعه، کمک به فعالین اقتصادی جهت بهبود وضع معیشت استان و صدالبته امنیتیزدایی از فضای استان و بودنِ نمایندۀ واقعی دولت وفاق ملی.
🔸️ ایام بهکام
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۳ آذرماه ۱۴۰۳
@houshyarshayan
✅️ مهاجرت: درد یا درمان؟
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۹ دی ۱۴۰۳
🔹️چندماه پیش بود که از برنامۀ «دیالوگ» در اصفهان تماس گرفتند و گفتند میخواهند برنامهای پیرامون پدیدۀ مهاجرت بسازند. قرار شد حقیر هم بهعنوان یکی از کارشناسان برنامه حضور داشته باشم و در خصوص مهاجرت و دلایل آن گفتوگو کنیم. اما به دلایلی که هنوز هم برایم مشخص نشده، بهیکباره همهچیز نقش بر آب شد و دیگر خبری از آن عزیزان نشد. بعد هم بهطور اتفاقی دیدم که برنامه ساخته و منتشر شده؛ طبیعتاً هم بدون حضور من. در آن برنامه قصد داشتم به نکاتی پیرامون پدیدۀ سیاسی - جامعهشناختی مهاجرت اشاره کنم، اما حضورم به تیر غیب گرفتار آمد.
🔸️واقع مطلب این است که مهاجرت و سوقدهی به سمت و سوی مهاجرت توسط سیستم حکمرانی در ایران، خشتی بود که از اول انقلاب کج گذاشته شد و تا ثریا هم دیوار را کج برد: مهاجرتهای اوایل انقلاب، که بسیاری از نخبگان، روشنفکران، هنرمندان، مردم عادی، سیاستمداران و امثال ذلک را شامل شد، مهاجرتهای بعدی که کموبیش اتفاق افتاد و مهاجرتهای فعلی، که تبدیل به یک سیل خروشان شده. پرسش این است که اینها چرا رفتند و میروند؟ آیا از فرط زدن خوشی زیر دلشان بود که رفتند؟ یا به این خاطر رفتند که هیچ روزنهای از امید برای زیست در ایران پیدا نکردند؟ غیر از این است که اگر فردای انقلاب ابی، معین، حمیرا، مهستی، هایده و... در ایران میماندند، همگی به سرنوشت کسانی دچار میشدند که عنایات و الطاف خفیۀ آقای خلخالی شامل حالشان شد؟ مثل این است که امروز در ایران انقلاب اتفاق بیفتد، جمهوری اسلامی سرنگون شود و حکومت بعدی که سر کار میآید، همایون شجریان، رضا بهرام، مصطفی راغب، محمد علیزاده، شهرام ناظری، سهراب پاکزاد، مجید رضوی، محسن چاوشی، چارتار، حجت اشرفزاده، حامیم، آصف آریا و امثال اینها را فراری دهد، فقط به این جرم که در دورۀ جمهوری اسلامی کار کردهاند. یا سعید طوسی، محمود کریمی، کریم منصوری و غیره را با زبان بیزبانی فراری دهند صرفاً به این خاطر که اینها اولاً در دورۀ جمهوری اسلامی کار کردهاند و ثانیاً قاری قرآن و مداح بودهاند. کجای این، منطق درستی است؟
🔹️به لحاظ تاریخی، حداقل از نظر بندهای که کارش تاریخ ایران است، نهتنها در هیچ دورهای از تاریخ ایران شاهد این حجم و این سطح از مهاجرت نبودهایم، بلکه اساساً بسیار کمتر میتوان رد و نشانی از «موضوعیت» مهاجرت هم در سایر دورههای تاریخی ایران یافت؛ بماند وجه عملیاش. چه در پهلوی، چه در قاجار، چه در زند، چه در افشار، چه در صفوی، چه در تیموری، چه در آق قویونولو و قره قویونلو، چه در اوایل ورود اسلام به ایران و چه در عهد باستان. بهگمانم حتی اغراق نخواهد بود اگر بگوییم حملۀ مغول هم نتوانست چنین موج عظیم، حجیم و سهمگینی از مهاجرت را در کشور بهراه اندازد. اما سیاستهای نظام ظرف ۴۵ سال گذشته در حوزههای اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ باعث این ایرانگریزی شدید و میل راسخ به مهاجرت شده است. کسی هم که میرود، یعنی به آخر خط رسیده و گزینۀ دیگری جز مهاجرت پیش روی خود نمیبیند.
🔸️البته اینگونه هم نیست که از ایران که خارج شدیم، مقصدمان بهشت برین و مدینۀ فاضلۀ افلاطونی باشد. کشورهای دیگر، بالأخص «فرنگ» و «یئنگی دنیا» هم مسائل و مشکلات فراوان خود را دارند. اما از نظر مهاجرتکنندگان یقیناً هر چه که باشد، از زندگی در ایران با وضعیت فعلی بهتر است. اما باید توجه داشت علاوه بر مسائل اقتصادی و سیاسی، فرد از یک فرهنگ، هنجار، سنت و جهانبینیای پا میشود میرود داخل یک فرهنگ و هنجار و سنت و جهانبینی دیگر، و تازه آنجا باید همهچیز را از صفر شروع کند و حتی از ابتداییترین، بدیهیترین و مسلمترین حق فردیای که داشتن کد ملی و حق شهروندی یک کشور است نیز برخوردار نباشد و برای بهدستآوردن آن نیز سالها تلاش نماید.
🔹️من همیشه گفتهام مهاجرت یک فرایند دشوار و پیچیده است و ابداً ساده و راحت نیست. اولاً تمکن و تمول بالای مادی میخواهد، ثانیاً روحیات سازگار با محیط و جامعهای غیر از ایران، ثالثاً فردی را که با تمام این ملاحظات سازگاری داشته باشد و هم روحیۀ معنوی زیست در فرسنگها دور از ایران و ایبسا خانوادهاش را، هم اساساً امکان مادی این امر را. بُعد غمانگیز ماجرا اینجاست که حتی اگر اینها هم باشد، باز هم مهاجرت کار سادهای نیست و همانگونه که عرض کردم، دشوار و پیچده است. شاید، و فقط هم شاید، با گذشت زمان بتوان بدان عادت کرد و از آن رنج نبرد.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۹ دی ۱۴۰۳
🔹️چندماه پیش بود که از برنامۀ «دیالوگ» در اصفهان تماس گرفتند و گفتند میخواهند برنامهای پیرامون پدیدۀ مهاجرت بسازند. قرار شد حقیر هم بهعنوان یکی از کارشناسان برنامه حضور داشته باشم و در خصوص مهاجرت و دلایل آن گفتوگو کنیم. اما به دلایلی که هنوز هم برایم مشخص نشده، بهیکباره همهچیز نقش بر آب شد و دیگر خبری از آن عزیزان نشد. بعد هم بهطور اتفاقی دیدم که برنامه ساخته و منتشر شده؛ طبیعتاً هم بدون حضور من. در آن برنامه قصد داشتم به نکاتی پیرامون پدیدۀ سیاسی - جامعهشناختی مهاجرت اشاره کنم، اما حضورم به تیر غیب گرفتار آمد.
🔸️واقع مطلب این است که مهاجرت و سوقدهی به سمت و سوی مهاجرت توسط سیستم حکمرانی در ایران، خشتی بود که از اول انقلاب کج گذاشته شد و تا ثریا هم دیوار را کج برد: مهاجرتهای اوایل انقلاب، که بسیاری از نخبگان، روشنفکران، هنرمندان، مردم عادی، سیاستمداران و امثال ذلک را شامل شد، مهاجرتهای بعدی که کموبیش اتفاق افتاد و مهاجرتهای فعلی، که تبدیل به یک سیل خروشان شده. پرسش این است که اینها چرا رفتند و میروند؟ آیا از فرط زدن خوشی زیر دلشان بود که رفتند؟ یا به این خاطر رفتند که هیچ روزنهای از امید برای زیست در ایران پیدا نکردند؟ غیر از این است که اگر فردای انقلاب ابی، معین، حمیرا، مهستی، هایده و... در ایران میماندند، همگی به سرنوشت کسانی دچار میشدند که عنایات و الطاف خفیۀ آقای خلخالی شامل حالشان شد؟ مثل این است که امروز در ایران انقلاب اتفاق بیفتد، جمهوری اسلامی سرنگون شود و حکومت بعدی که سر کار میآید، همایون شجریان، رضا بهرام، مصطفی راغب، محمد علیزاده، شهرام ناظری، سهراب پاکزاد، مجید رضوی، محسن چاوشی، چارتار، حجت اشرفزاده، حامیم، آصف آریا و امثال اینها را فراری دهد، فقط به این جرم که در دورۀ جمهوری اسلامی کار کردهاند. یا سعید طوسی، محمود کریمی، کریم منصوری و غیره را با زبان بیزبانی فراری دهند صرفاً به این خاطر که اینها اولاً در دورۀ جمهوری اسلامی کار کردهاند و ثانیاً قاری قرآن و مداح بودهاند. کجای این، منطق درستی است؟
🔹️به لحاظ تاریخی، حداقل از نظر بندهای که کارش تاریخ ایران است، نهتنها در هیچ دورهای از تاریخ ایران شاهد این حجم و این سطح از مهاجرت نبودهایم، بلکه اساساً بسیار کمتر میتوان رد و نشانی از «موضوعیت» مهاجرت هم در سایر دورههای تاریخی ایران یافت؛ بماند وجه عملیاش. چه در پهلوی، چه در قاجار، چه در زند، چه در افشار، چه در صفوی، چه در تیموری، چه در آق قویونولو و قره قویونلو، چه در اوایل ورود اسلام به ایران و چه در عهد باستان. بهگمانم حتی اغراق نخواهد بود اگر بگوییم حملۀ مغول هم نتوانست چنین موج عظیم، حجیم و سهمگینی از مهاجرت را در کشور بهراه اندازد. اما سیاستهای نظام ظرف ۴۵ سال گذشته در حوزههای اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ باعث این ایرانگریزی شدید و میل راسخ به مهاجرت شده است. کسی هم که میرود، یعنی به آخر خط رسیده و گزینۀ دیگری جز مهاجرت پیش روی خود نمیبیند.
🔸️البته اینگونه هم نیست که از ایران که خارج شدیم، مقصدمان بهشت برین و مدینۀ فاضلۀ افلاطونی باشد. کشورهای دیگر، بالأخص «فرنگ» و «یئنگی دنیا» هم مسائل و مشکلات فراوان خود را دارند. اما از نظر مهاجرتکنندگان یقیناً هر چه که باشد، از زندگی در ایران با وضعیت فعلی بهتر است. اما باید توجه داشت علاوه بر مسائل اقتصادی و سیاسی، فرد از یک فرهنگ، هنجار، سنت و جهانبینیای پا میشود میرود داخل یک فرهنگ و هنجار و سنت و جهانبینی دیگر، و تازه آنجا باید همهچیز را از صفر شروع کند و حتی از ابتداییترین، بدیهیترین و مسلمترین حق فردیای که داشتن کد ملی و حق شهروندی یک کشور است نیز برخوردار نباشد و برای بهدستآوردن آن نیز سالها تلاش نماید.
🔹️من همیشه گفتهام مهاجرت یک فرایند دشوار و پیچیده است و ابداً ساده و راحت نیست. اولاً تمکن و تمول بالای مادی میخواهد، ثانیاً روحیات سازگار با محیط و جامعهای غیر از ایران، ثالثاً فردی را که با تمام این ملاحظات سازگاری داشته باشد و هم روحیۀ معنوی زیست در فرسنگها دور از ایران و ایبسا خانوادهاش را، هم اساساً امکان مادی این امر را. بُعد غمانگیز ماجرا اینجاست که حتی اگر اینها هم باشد، باز هم مهاجرت کار سادهای نیست و همانگونه که عرض کردم، دشوار و پیچده است. شاید، و فقط هم شاید، با گذشت زمان بتوان بدان عادت کرد و از آن رنج نبرد.
@houshyarshayan
🔸️میلاد با سعادت حضرت عیسیبنمریم، پیامبر مودّت، مسالمت و تساهل، و همچنین آغاز سال جدید میلادی را به تمام مسیحیان، خاصۀ ارمنیها و آشوریهای شریف استان آذربایجان غربی، که عمری مورد بیمهری، کملطفی و نادیده گرفتهشدن قرار گرفتهاند، تبریک عرض میکنم.
🔹️امید که سال نو میلادی برای تمام جهان صلح و آرامش بهارمغان آورد و علیالخصوص موجب افزایش همبستگی، مسالمت و نزدیکی بین ترکها، کردها، ارمنیها و آشوریهای نازنین آذربایجان غربی بهعنوان سرزمین تنوع و تکثر قومی، فرهنگی، دینی و مذهبی شود.
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴
@houshyarshayan
🔹️امید که سال نو میلادی برای تمام جهان صلح و آرامش بهارمغان آورد و علیالخصوص موجب افزایش همبستگی، مسالمت و نزدیکی بین ترکها، کردها، ارمنیها و آشوریهای نازنین آذربایجان غربی بهعنوان سرزمین تنوع و تکثر قومی، فرهنگی، دینی و مذهبی شود.
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴
@houshyarshayan
✅️ کشف حجاب و تحریف تاریخ
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۰ دی ۱۴۰۳
🔸️اخیراً جناب شاهزاده رضا پهلوی، پستی منتشر کرده بودند بهمناسبت سالروز اجرای سیاست کشف حجاب پدربزرگ مرحومشان، رضاشاه، که البته شخصاً احترام زیادی به ایشان قائلم و منهای شکل حکمرانی پلیسی - دیکتاتوری، خوی بدبینی و سؤ ظن، شخصیت پارانوئید و خصلت قلدری و زورگویی مشارالیه، اختلاف چندانی چه با ایشان و چه با فرزند مرحومشان (محمدرضاشاه) ندارم و سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و تا حدودی هم فرهنگی هر دو مرحوم را تصدیق و تأیید میکنم. بنده نیز صبح ۱۷ دی، به همین مناسبت در توئیتی نوشتم: «امروز سالروز اجرای سیاست کشف حجاب رضاشاه است. آن سیاست بههمان اندازه غلط بود که سیاست حجاب اجباری جمهوری اسلامی. همّ و غمّ رضاشاه خارج کردن زنان از پستوی خانه و وارد کردنشان به جامعه بود و تقلای ج.ا نشاندادن اقتدارش. اما هر دو خطا رفتند و ندانستند جبر نتیجۀ عکس دارد».
🔹️جناب شاهزاده اقدامی که رضاشاه کرد را اقدامی دورانساز، تاریخساز و شجاعانه دانسته بودند که «برای آزادسازی زنان ایران از پستوی تحجر و انزوا» صورت پذیرفته بوده. اضافه فرموده بودند که آن سیاست نه «کشف حجاب»، بلکه «آزادی پوشش» نام داشته. بعد هم مطالبی آورده بودند که بهواسطۀ این سیاست، زنان ایران فرصت یافتند به پشتوانۀ دولت ملیای که حافظ امنیت و آزادیشان بود، از بند تحجر و ارتجاع رهایی یابند.
🔸️چنین پیامهایی در چنین مناسبتهایی از ایشان مسبوق به سابقه است. قبلاً هم در سالگرد انقلاب مشروطه پیامی صادر فرموده بودند، که پر از چنین مفاهیم و تعابیر بود و در آن، در کمال ناباوری، اعلام کرده بودند که پدربزرگ و پدر مرحومشان ادامهدهندگان راه مشروطه بودند و بر اساس اهداف و آرمانهای مشروطه حکومت کردند. درحالیکه حتی یک دانشآموز ابتداییای که ذرهای تاریخ خوانده باشد، میداند که این ادعا چهقدر با واقعیتهای رژیم پهلوی در تضاد و تناقض است و اساساً دلیل انقلاب ۵۷ نیز همین مسئله بود. در حقیقت، نقطۀ شروع اختلاف بنده با سلطنتطلبان و بالأخص شخص شخیص جناب شاهزاده، از همین ابتدائیات و بدیهیات مبرهن، مشخص و مسلم است. یعنی ما باید بر سر بدیهیات هم با ایشان بحث نماییم و اثبات کنیم ماست سفید است و ذغال سیاه. همان مصیبت و بدبختیای که در مواجهه با سایر ایدئولوژیزدگان نیز داریم. از جمله حزباللهیها، تندروهای تُرک، کُرد و... .
🔹️بایستی برخلاف بیانات ایشان گفت که نمیتوان بهزور چادر، برقع، پوشیه، لچک و روسری از سر زنان کشید و اسم آن را «آزادی پوشش» گذاشت. من بحثی در مورد نیت و هدف رضاشاه ندارم و از قضا فرض میگیرم انگیزۀ همایونی معظم له کاملاً مثبت و دلسوزانه بوده. کتاب جدیدم پیرامون سیاستهای فرهنگی رضاشاه، که بهزودی منتشر خواهد شد نیز در همین خصوص است. اما حتی اگر نیت ایشان مثبت نیز بوده باشد، توجیهگر روش اجرای نادرست آن سیاستها نیست. نکتۀ اشتراک رضاشاه و محمدرضاشاه با جمهوری اسلامی هم در همین نقطه است. هم آن پدر و پسر مرحوم (که عمیقاً به هر دو احترام قائلم) گمان میبردند توسل و تمسک به زور و جبر و مشت آهنین پاسخگوست، هم نظام اسلامی ظرف قریب به نیم قرن اخیر فکر میکند میتواند با سرکوب و منکوب، حرف خود را بهکرسی نشانده و حقنۀ جامعه نماید. درحالیکه هر دو سخت در اشتباه بودند و هستند. بهعنوان کسی که کارش تاریخ ایران است، جایی ندیده و نخواندهام که از سیاست کشف حجاب رضاشاه در زمان خود استقبالی بهوجود آمده باشد که جناب ولیعهد آن را «پیشرو» و «آغازگر تحولی بزرگ» میخوانند. البته منهای الان، که بخش زیادی از جامعه، آن و امثال آن سیاست را ستایش میکنند؛ که این هم محصول نفرت و انزجاری است که از جمهوری اسلامی بهدل دارند و هرگز نمیتواند حجتی بر درستی آن سیاست رضاشاه باشد.
🔸️مشکل تمام ایدئولوژیزدگان، ایدئولوژیباوران و ایدئولوژیاندیشان همین است: بیگانگی با واقعیتها، سیر در عوالم خودساخته، بزک و دوزککردن دلفریب و رنگ لعاببخشی مثبت به آنچه که بدان باور دارند و آن را درست میدانند، حتی اگر واقعیت آنگونه نباشد. نمیدانم جناب شاهزاده چگونه انتظار دارند مردم و خصوصاً نخبگان جامعۀمان به ایشان اعتماد نمایند، درحالیکه کمترین و کوچکترین تعهدی به واقعیتهای تاریخی ندارند و در روز روشن آنها را تحریف و باب طبع خودشان بازنویسی میکنند. بماند عدم اعتماد به صداقت و انصافشان، که قبلاً هم در توئیتی نوشتم هنگامی میتوانستم به صداقتشان باور داشته باشم، که حاضر میشدند «یک کلمه» جنایات اسرائیل در نوار غزه و شخمزدن آن را محکوم نمایند و نگران تکدر خاطر نتانیاهو نباشند. ایکاش سیاسیون، نخبگان و اپوزیسیون ما میتوانستند راه و رسم کنشگری و فعالیت را اندکی از غربیهایی بیاموزند که سالهاست کنارشان زندگی میکنند.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۰ دی ۱۴۰۳
🔸️اخیراً جناب شاهزاده رضا پهلوی، پستی منتشر کرده بودند بهمناسبت سالروز اجرای سیاست کشف حجاب پدربزرگ مرحومشان، رضاشاه، که البته شخصاً احترام زیادی به ایشان قائلم و منهای شکل حکمرانی پلیسی - دیکتاتوری، خوی بدبینی و سؤ ظن، شخصیت پارانوئید و خصلت قلدری و زورگویی مشارالیه، اختلاف چندانی چه با ایشان و چه با فرزند مرحومشان (محمدرضاشاه) ندارم و سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و تا حدودی هم فرهنگی هر دو مرحوم را تصدیق و تأیید میکنم. بنده نیز صبح ۱۷ دی، به همین مناسبت در توئیتی نوشتم: «امروز سالروز اجرای سیاست کشف حجاب رضاشاه است. آن سیاست بههمان اندازه غلط بود که سیاست حجاب اجباری جمهوری اسلامی. همّ و غمّ رضاشاه خارج کردن زنان از پستوی خانه و وارد کردنشان به جامعه بود و تقلای ج.ا نشاندادن اقتدارش. اما هر دو خطا رفتند و ندانستند جبر نتیجۀ عکس دارد».
🔹️جناب شاهزاده اقدامی که رضاشاه کرد را اقدامی دورانساز، تاریخساز و شجاعانه دانسته بودند که «برای آزادسازی زنان ایران از پستوی تحجر و انزوا» صورت پذیرفته بوده. اضافه فرموده بودند که آن سیاست نه «کشف حجاب»، بلکه «آزادی پوشش» نام داشته. بعد هم مطالبی آورده بودند که بهواسطۀ این سیاست، زنان ایران فرصت یافتند به پشتوانۀ دولت ملیای که حافظ امنیت و آزادیشان بود، از بند تحجر و ارتجاع رهایی یابند.
🔸️چنین پیامهایی در چنین مناسبتهایی از ایشان مسبوق به سابقه است. قبلاً هم در سالگرد انقلاب مشروطه پیامی صادر فرموده بودند، که پر از چنین مفاهیم و تعابیر بود و در آن، در کمال ناباوری، اعلام کرده بودند که پدربزرگ و پدر مرحومشان ادامهدهندگان راه مشروطه بودند و بر اساس اهداف و آرمانهای مشروطه حکومت کردند. درحالیکه حتی یک دانشآموز ابتداییای که ذرهای تاریخ خوانده باشد، میداند که این ادعا چهقدر با واقعیتهای رژیم پهلوی در تضاد و تناقض است و اساساً دلیل انقلاب ۵۷ نیز همین مسئله بود. در حقیقت، نقطۀ شروع اختلاف بنده با سلطنتطلبان و بالأخص شخص شخیص جناب شاهزاده، از همین ابتدائیات و بدیهیات مبرهن، مشخص و مسلم است. یعنی ما باید بر سر بدیهیات هم با ایشان بحث نماییم و اثبات کنیم ماست سفید است و ذغال سیاه. همان مصیبت و بدبختیای که در مواجهه با سایر ایدئولوژیزدگان نیز داریم. از جمله حزباللهیها، تندروهای تُرک، کُرد و... .
🔹️بایستی برخلاف بیانات ایشان گفت که نمیتوان بهزور چادر، برقع، پوشیه، لچک و روسری از سر زنان کشید و اسم آن را «آزادی پوشش» گذاشت. من بحثی در مورد نیت و هدف رضاشاه ندارم و از قضا فرض میگیرم انگیزۀ همایونی معظم له کاملاً مثبت و دلسوزانه بوده. کتاب جدیدم پیرامون سیاستهای فرهنگی رضاشاه، که بهزودی منتشر خواهد شد نیز در همین خصوص است. اما حتی اگر نیت ایشان مثبت نیز بوده باشد، توجیهگر روش اجرای نادرست آن سیاستها نیست. نکتۀ اشتراک رضاشاه و محمدرضاشاه با جمهوری اسلامی هم در همین نقطه است. هم آن پدر و پسر مرحوم (که عمیقاً به هر دو احترام قائلم) گمان میبردند توسل و تمسک به زور و جبر و مشت آهنین پاسخگوست، هم نظام اسلامی ظرف قریب به نیم قرن اخیر فکر میکند میتواند با سرکوب و منکوب، حرف خود را بهکرسی نشانده و حقنۀ جامعه نماید. درحالیکه هر دو سخت در اشتباه بودند و هستند. بهعنوان کسی که کارش تاریخ ایران است، جایی ندیده و نخواندهام که از سیاست کشف حجاب رضاشاه در زمان خود استقبالی بهوجود آمده باشد که جناب ولیعهد آن را «پیشرو» و «آغازگر تحولی بزرگ» میخوانند. البته منهای الان، که بخش زیادی از جامعه، آن و امثال آن سیاست را ستایش میکنند؛ که این هم محصول نفرت و انزجاری است که از جمهوری اسلامی بهدل دارند و هرگز نمیتواند حجتی بر درستی آن سیاست رضاشاه باشد.
🔸️مشکل تمام ایدئولوژیزدگان، ایدئولوژیباوران و ایدئولوژیاندیشان همین است: بیگانگی با واقعیتها، سیر در عوالم خودساخته، بزک و دوزککردن دلفریب و رنگ لعاببخشی مثبت به آنچه که بدان باور دارند و آن را درست میدانند، حتی اگر واقعیت آنگونه نباشد. نمیدانم جناب شاهزاده چگونه انتظار دارند مردم و خصوصاً نخبگان جامعۀمان به ایشان اعتماد نمایند، درحالیکه کمترین و کوچکترین تعهدی به واقعیتهای تاریخی ندارند و در روز روشن آنها را تحریف و باب طبع خودشان بازنویسی میکنند. بماند عدم اعتماد به صداقت و انصافشان، که قبلاً هم در توئیتی نوشتم هنگامی میتوانستم به صداقتشان باور داشته باشم، که حاضر میشدند «یک کلمه» جنایات اسرائیل در نوار غزه و شخمزدن آن را محکوم نمایند و نگران تکدر خاطر نتانیاهو نباشند. ایکاش سیاسیون، نخبگان و اپوزیسیون ما میتوانستند راه و رسم کنشگری و فعالیت را اندکی از غربیهایی بیاموزند که سالهاست کنارشان زندگی میکنند.
@houshyarshayan
✅️ لسآنجلسیهای پوفیوز
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۴ دی ۱۴۰۳
🔹️امروز صبح در صحن علنی مجلس، جناب آقای دکتر مهدی کوچکزاده صحبتهای آتشینی ایراد فرمودند و فقط ماند که به زن ظریف، بچۀ پزشکیان، خواهر خاتمی، مادر روحانی، آباء عبدالعلیزاده و اجداد هاشمی رفسنجانی فحش ندهند و خودِ سرکار خانم دکتر فاطمه مهاجرانی را نیز مورد عنایات انقلابیشان قرار ندهند. ایشان لسآنجلسیها را «پفیوز» خواندند و اعلام کردند راضی نیستند یک قران از مالیاتی که میدهند، صرف کمک به آن «پفیوز»ها شود.
🔸️صرفنظر از سر سوزنی ادب، تربیت و مرامی که در ایشان و همفکرانشان پیدا نمیشود و انعکاسی تمامنما از «تربیت انقلابی»اند، و جدا از اینکه کسر قابل توجهی از ایرانیان ساکن لسآنجلساند و احتمالاً از نظر ایشان چون همفکرشان نیستند، پس «پفیوز»اند، بهگمانم بد نیست چند نکته را به سمع و نظر مبارکشان برسانم. البته به احتمال زیاد اساساً بهگوششان نخواهد رسید. چون بهعنوان یک قاعدۀ کلی، ایشان و همفکران شریفشان علاوه بر اینکه گوشهای سنگینی دارند، راه ذهنشان شدیداً در برابر هرگونه فهم واقعیات مسدود است و انتظار تعقل، میانهروی و فهم مسائل از اینان نیز عبث و البته غیر واقعگرایانه است. اما با این حال، چندان خالی از لطف نخواهد بود به چند نکته اشاره کنم.
🔹️نکتۀ نخست این است که اگر میخواهید بدانید چه شده که مملکت در هر حوزهای به نقطۀ فعلی رسیده، آن چند ثانیهای را ببینید که امروز آقای کوچکزاده در مجلس هنرنمایی کردند. به عبارت سادهتر، متأسفانه قریب به نیمقرن است که تفکر غالب و حاکم بر هستۀ اصلی حکمرانی، همین تفکر است. تفکری ستیزهجو، هلمنمبارزطلب، کریخوان، بیگانه با واقعیتهای جهان، عاجز از درک راهبردی مسئلههای داخلی و قواعد خارجی، خودحقپندار، غوغاسالار، هیاهوگر، پوک، پوچ، توخالی، بیمعنا، دارای قدرت نامحدود و اختیارات نامحدودتر و پاسخگوییِ صفر. اما اگر بنا بر وجود رضایت یا نارضایتی فرد به فرد جامعه از چگونگی هزینهکرد مالیاتهای مردمی است، ایکاش ایشان برای ما توضیح میدادند تکلیف آن هزینههای هنگفتی که در سوریه برای حفظ یک رژیم دیکتاتور، قصاب، خونریز و تمامیتخواه شد و جز زیان و تحقیر، هیچ آوردهای برای منافع ملی ما نداشت، چه میشود؟
🔸️نکتۀ دوم اینکه ایکاش حضرت ایشان برای ما توضیح میدادند فلسطینیتر از فلسطینیها شدن، دقیقاً با کدام بخش از منافع ملی ما و اساساً عقل و عقلانیت سازگاری پیدا میکرد و منطق و فلسفهاش چه بود که از ابتدای انقلاب بنا بر همین اصل گذاشته شد و یکی از بیمعناترین سیاستهای ما در عرصۀ سیاست خارجی (که اسرائیلستیزی باشد) اتخاذ و اجرا گشت و مردممان را به خاک سیاه نشاند؟ آیا ایشان و همفکرانشان درکی از اولین، ابتدائیترین و بدیهیترین اصل سیاست خارجی و روابط بینالملل دارند که فقط «تأمین منافع ملی» است و بس؟ سیاست دشمنی با آمریکا، تلاش برای نابودی اسرائیل، خصومت با اروپا و طلب رزم با عالم و آدم چه گلی به سرمان زده و کدام گره از مشکلاتمان را باز کرده؟ اساساً چند درصد از مردممان موافق اجرای این سیاستها و ذبح منافع ملیمان بهپای مشتی سیاستهای بیهدف، پرضرر و تهی از حداقلی از منطق راهبردیاند؟ جز ضرر، ضرر و باز هم ضرر، دستآورد سیاست خارجی ستیزهجویانۀ نظام برای منافع ملی ایران چه بوده است؟ در تمام دنیا سیاست خارجی در خدمت تأمین منافع ملی کشورهاست، اما در مملکت ما در خدمت ارضای آرمانگراییهای ایدئولوژیزدۀمان؛ که حتی این هم ناموفق بوده.
🔹️نکتۀ بعدی این است که ایکاش ایشان توضیح میدادند بهلحاظ شرعی (که علیالظاهر خیلی بدان پایبندند)، آن هزینههایی که از جیب ملت ایران برای ایدئولوژی حکومت صرف شد و معلوم نبود چند درصد از مردم راضی به پرداخت چنین مبالغی برای آرمانهای کشورهای دیگر، منجمله سوریه و فلسطین بودند، تکلیفشان چه میشود؟ شخصاً (که بسیار زیادتر از جناب کوچکزاده مالیات میپردازم) بههیچوجه راضی نبودم، نیستم و نخواهم بود ریالی از مالیات من صرف بودجۀ بسیاری از نهادهای مبلغ آرمانهای حکومتی، آرمان فلسطین، سوریه، یمن و حتی تبلیغات مذهبی توسط شهرداری در سطح شهرها شود. شرعاً چه حکمی پیدا میکند مالیات فردی را خرج موضوعاتی کنند که مطلقاً نسبت بدان رضایت ندارد؟
🔸️نکتۀ چهارم اینکه ایشان ایکاش توضیح میدادند اساساً خود و امثالشان با چند درصد از آرای مردمی به صندلی بهارستان تکیه زدهاند که حالا از جایگاه نمایندگی مردم رگ گردنشان برای مسئلهای متورم میشود که جز ضرر و زیان، هیچ ارمغانی نداشته برای همان مردمی که مدعی نمایندگیاشاند؟ کاش توضیح میدادند. اما در نظام سیاسی ما اساساً توضیح و پاسخگویی بلاموضوع است؛ مگر برای کسانی که مغایر با حکومت میاندیشند، آن هم در عدلیه و زندان.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۲۴ دی ۱۴۰۳
🔹️امروز صبح در صحن علنی مجلس، جناب آقای دکتر مهدی کوچکزاده صحبتهای آتشینی ایراد فرمودند و فقط ماند که به زن ظریف، بچۀ پزشکیان، خواهر خاتمی، مادر روحانی، آباء عبدالعلیزاده و اجداد هاشمی رفسنجانی فحش ندهند و خودِ سرکار خانم دکتر فاطمه مهاجرانی را نیز مورد عنایات انقلابیشان قرار ندهند. ایشان لسآنجلسیها را «پفیوز» خواندند و اعلام کردند راضی نیستند یک قران از مالیاتی که میدهند، صرف کمک به آن «پفیوز»ها شود.
🔸️صرفنظر از سر سوزنی ادب، تربیت و مرامی که در ایشان و همفکرانشان پیدا نمیشود و انعکاسی تمامنما از «تربیت انقلابی»اند، و جدا از اینکه کسر قابل توجهی از ایرانیان ساکن لسآنجلساند و احتمالاً از نظر ایشان چون همفکرشان نیستند، پس «پفیوز»اند، بهگمانم بد نیست چند نکته را به سمع و نظر مبارکشان برسانم. البته به احتمال زیاد اساساً بهگوششان نخواهد رسید. چون بهعنوان یک قاعدۀ کلی، ایشان و همفکران شریفشان علاوه بر اینکه گوشهای سنگینی دارند، راه ذهنشان شدیداً در برابر هرگونه فهم واقعیات مسدود است و انتظار تعقل، میانهروی و فهم مسائل از اینان نیز عبث و البته غیر واقعگرایانه است. اما با این حال، چندان خالی از لطف نخواهد بود به چند نکته اشاره کنم.
🔹️نکتۀ نخست این است که اگر میخواهید بدانید چه شده که مملکت در هر حوزهای به نقطۀ فعلی رسیده، آن چند ثانیهای را ببینید که امروز آقای کوچکزاده در مجلس هنرنمایی کردند. به عبارت سادهتر، متأسفانه قریب به نیمقرن است که تفکر غالب و حاکم بر هستۀ اصلی حکمرانی، همین تفکر است. تفکری ستیزهجو، هلمنمبارزطلب، کریخوان، بیگانه با واقعیتهای جهان، عاجز از درک راهبردی مسئلههای داخلی و قواعد خارجی، خودحقپندار، غوغاسالار، هیاهوگر، پوک، پوچ، توخالی، بیمعنا، دارای قدرت نامحدود و اختیارات نامحدودتر و پاسخگوییِ صفر. اما اگر بنا بر وجود رضایت یا نارضایتی فرد به فرد جامعه از چگونگی هزینهکرد مالیاتهای مردمی است، ایکاش ایشان برای ما توضیح میدادند تکلیف آن هزینههای هنگفتی که در سوریه برای حفظ یک رژیم دیکتاتور، قصاب، خونریز و تمامیتخواه شد و جز زیان و تحقیر، هیچ آوردهای برای منافع ملی ما نداشت، چه میشود؟
🔸️نکتۀ دوم اینکه ایکاش حضرت ایشان برای ما توضیح میدادند فلسطینیتر از فلسطینیها شدن، دقیقاً با کدام بخش از منافع ملی ما و اساساً عقل و عقلانیت سازگاری پیدا میکرد و منطق و فلسفهاش چه بود که از ابتدای انقلاب بنا بر همین اصل گذاشته شد و یکی از بیمعناترین سیاستهای ما در عرصۀ سیاست خارجی (که اسرائیلستیزی باشد) اتخاذ و اجرا گشت و مردممان را به خاک سیاه نشاند؟ آیا ایشان و همفکرانشان درکی از اولین، ابتدائیترین و بدیهیترین اصل سیاست خارجی و روابط بینالملل دارند که فقط «تأمین منافع ملی» است و بس؟ سیاست دشمنی با آمریکا، تلاش برای نابودی اسرائیل، خصومت با اروپا و طلب رزم با عالم و آدم چه گلی به سرمان زده و کدام گره از مشکلاتمان را باز کرده؟ اساساً چند درصد از مردممان موافق اجرای این سیاستها و ذبح منافع ملیمان بهپای مشتی سیاستهای بیهدف، پرضرر و تهی از حداقلی از منطق راهبردیاند؟ جز ضرر، ضرر و باز هم ضرر، دستآورد سیاست خارجی ستیزهجویانۀ نظام برای منافع ملی ایران چه بوده است؟ در تمام دنیا سیاست خارجی در خدمت تأمین منافع ملی کشورهاست، اما در مملکت ما در خدمت ارضای آرمانگراییهای ایدئولوژیزدۀمان؛ که حتی این هم ناموفق بوده.
🔹️نکتۀ بعدی این است که ایکاش ایشان توضیح میدادند بهلحاظ شرعی (که علیالظاهر خیلی بدان پایبندند)، آن هزینههایی که از جیب ملت ایران برای ایدئولوژی حکومت صرف شد و معلوم نبود چند درصد از مردم راضی به پرداخت چنین مبالغی برای آرمانهای کشورهای دیگر، منجمله سوریه و فلسطین بودند، تکلیفشان چه میشود؟ شخصاً (که بسیار زیادتر از جناب کوچکزاده مالیات میپردازم) بههیچوجه راضی نبودم، نیستم و نخواهم بود ریالی از مالیات من صرف بودجۀ بسیاری از نهادهای مبلغ آرمانهای حکومتی، آرمان فلسطین، سوریه، یمن و حتی تبلیغات مذهبی توسط شهرداری در سطح شهرها شود. شرعاً چه حکمی پیدا میکند مالیات فردی را خرج موضوعاتی کنند که مطلقاً نسبت بدان رضایت ندارد؟
🔸️نکتۀ چهارم اینکه ایشان ایکاش توضیح میدادند اساساً خود و امثالشان با چند درصد از آرای مردمی به صندلی بهارستان تکیه زدهاند که حالا از جایگاه نمایندگی مردم رگ گردنشان برای مسئلهای متورم میشود که جز ضرر و زیان، هیچ ارمغانی نداشته برای همان مردمی که مدعی نمایندگیاشاند؟ کاش توضیح میدادند. اما در نظام سیاسی ما اساساً توضیح و پاسخگویی بلاموضوع است؛ مگر برای کسانی که مغایر با حکومت میاندیشند، آن هم در عدلیه و زندان.
@houshyarshayan
✅️ احضار به وزارت اطلاعات
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۴ بهمن ۱۴۰۳
🔺️بخش اول
🔹️صبح پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، که اتفاقاً مشغول رتق و فتق امور مربوط به بیمۀ اتومبیلم بودم، Private Number معروف بر روی تلفنم ظاهر شد. بار اول نتوانستم پاسخ دهم. چند دقیقهای گذشت و مجدداً تماس گرفتند. اینبار چون از دفتر بیمه خارج شده بودم، توانستم پاسخ دهم. مثل همیشه بعد از Accept کردن تماس، سلام عرض کردم. احوالپرسی مختصری کردیم و پرسیدند: «آقای هوشیار خودتان هستید؟»؛ من هم پاسخ دادم که در خدمتشان هستم. فرمودند که از وزارت اطلاعات هستند و نیاز است شنبه حضوراً مراجعه کنم. دلیلش را پرسیدم و گفتند بابت مواضع، دیدگاهها و مطالبتان. من هم گفتم اشکالی ندارد. البته شنبه نمیتوانستم بروم. قرار شد شنبه تماس بگیرند، تا برای زمان جدید هماهنگ شویم. ظهر شنبه تماس گرفتند و گفتم دوشنبه حوالی ۱۱:۰۰ خدمتشان میرسم. این البته نه اولینباری است که بنده احضار میشوم، نه احتمالاً آخرینبار خواهد بود.
🔸️دوشنبه خدمتشان رسیدم. فرمودند محور گفتوگو عمدتاً مواضع و دیدگاههای یکی - دو سال اخیر بنده است. من هم گفتم: «با کمال میل». پرسیدند چرا در جریان «اغتشاشات ۱۴۰۱» از آن حمایت کردهام و مشخصاً اتفاقات شهرهایی مثل مهاباد و اشنویه را مهم دانستهام؟ علاوه بر این، چرا نیروهای امنیتی و نظامی را متهم به سرکوب و کشتار کردهام؟ آیا مستنداتی برای اثبات اتهام و ادعای خویش دارم؟ ضمناً نظرم نسبت به خاندان پهلوی چیست و در مورد رضاشاه، محمدرضاشاه و شاهزاده رضا پهلوی چه فکر میکنم؟
🔹️گفتم من اولاً از «اغتشاش» حمایت نکرده و نمیکنم. البته بهخاطر ترسم از برخورد نظام با من نیست که از اغتشاش حمایت نمیکنم. بلکه عقیدتاً با اغتشاش مخالف و معتقدم هنگامی که فقط «روزنهای» هم از خشونت، افراطیگری، رادیکالیسم و تندروی گشوده میشود، خیلی یواش و نامحسوس، گفتمان، صلح، منطق، رواداری و گفتوگو از درب پشتی خارج میشود، میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند. در چنین شرایطی هم بهجای زبانها، اسلحهها و مهمات سخن میگویند و ناگفته پیداست این چهقدر بهزیان مردم، کشور، منافع ملی و حتی خود نظام است. من هم با بندبند وجودم از خشونت متنفرم و به همان میزان به تسامح، تعامل، تساهل، گفتوگو و منطق گفتمان معتقد و متعهد. بنابراین موضعام در قبال «اغتشاش» کاملاً مشخص است و معتقدم اگر کار به اسلحه، کوکتل مولوتف، بانکسوزی، سطل آشغالسوزی و تخریب اموال عمومی کشید، باید جلوی آن را گرفت تا لطمهای به امنیت عمومی جامعه وارد نشود و ابعاد فاجعه، فاجعهمندتر نگردد. این، اعتقاد بنده پیرامون پدیدۀ اغتشاش است. اما بایستی اندکی رویکرد مسئلهشناسانه اتخاذ کرد و از خود پرسید چه شده که جامعه به مرحلهای رسیده که عدهای بهجای اعتراض مسالمتآمیز، دست به کوکتل مولوتف میبرند و اساساً خشونت و افراطیگری تبدیل به سکۀ رایج میشود؟
🔸️گفتم هنگامی که کار به اغتشاش میکشد، یعنی روان جمعی آسیب دیده. اگر اندکی روانشناسی سیاسی بدانیم، متوجه خواهیم شد اغتشاشات در جوامع، معلول و محصول خشمی فرو خورده در اقشار و لایههای مختلف جامعه است که عمری شنیده و دیده نشدهاند، مورد توجه و اهمیت قرار نگرفتهاند و حاکمیت عاجز از بر آوردن نیازها، مطالبات و خواستههای آنان بوده. بنابراین منطق و گفتمان بلاموضوع گشتهاند و جای خود را به زدن و بستن و گرفتن و بردن دادهاند. در این شرایط است که «اعتراض» تبدیل به «اغشتاش» میشود. یعنی اغشتاش، کنش نیست؛ بلکه واکنش است. عمل نیست، عکسالعمل است. علت نیست، معلول است و دارای پیشزمینه و بستری دور و دراز.
🔹️ادامه دادم: بهتر است نظام بهمجرد اینکه احساس کرد نارضایتیای وجود دارد، بدون فوت وقت وارد گفتوگو و تعامل با نخبگان، اساتید دانشگاه و معترضان شود، سخنان آنان را بشنود، بهآنان حس مورد توجه قرار گرفتن دهد، بیتفاوت نباشد، آنان را سرکوب نکند، «جمع» نکند و اگر اعتراض و انتقادشان بهحق بود، الساعه نسبت به اصلاح سیاستها و شکل حکمرانی اقدام نماید و در غیر این صورت، بهجای مشت آهنین، منتقدین را با دلیل، استدلال، برهان، منطق و ادله «قانع» نماید. پرسیدم آیا در چنین شرایطی اساساً زمینه و بستر ظهور و بروز خشونت، یا به تعبیر جمهوری اسلامی، «اغتشاش»، در جامعه فراهم میشود؟ سرکوب هیچگاه و در هیچ جامعهای جواب نداده. سرکوب، حذف صورت مسئله است و هل دادن آن زیر فرش. نتیجۀ این امر نیز آن میشود که بعد از مدتی، آن مسائل سرکوبشده از بین نمیروند، بلکه بهشکل بدتر، ویرانگرتر، خانمانبراندازتر و زشتتری برمیگردند. این، حرف شایان هوشیار نیست؛ بلکه یکی از درخشانترین و ارزشمندترین یافتههای زیگموند فروید، پدر علم روانشناسی است.
🔺️ادامه را در بخش دوم (پایانی) بخوانید.
@houshyarshayan
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۴ بهمن ۱۴۰۳
🔺️بخش اول
🔹️صبح پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، که اتفاقاً مشغول رتق و فتق امور مربوط به بیمۀ اتومبیلم بودم، Private Number معروف بر روی تلفنم ظاهر شد. بار اول نتوانستم پاسخ دهم. چند دقیقهای گذشت و مجدداً تماس گرفتند. اینبار چون از دفتر بیمه خارج شده بودم، توانستم پاسخ دهم. مثل همیشه بعد از Accept کردن تماس، سلام عرض کردم. احوالپرسی مختصری کردیم و پرسیدند: «آقای هوشیار خودتان هستید؟»؛ من هم پاسخ دادم که در خدمتشان هستم. فرمودند که از وزارت اطلاعات هستند و نیاز است شنبه حضوراً مراجعه کنم. دلیلش را پرسیدم و گفتند بابت مواضع، دیدگاهها و مطالبتان. من هم گفتم اشکالی ندارد. البته شنبه نمیتوانستم بروم. قرار شد شنبه تماس بگیرند، تا برای زمان جدید هماهنگ شویم. ظهر شنبه تماس گرفتند و گفتم دوشنبه حوالی ۱۱:۰۰ خدمتشان میرسم. این البته نه اولینباری است که بنده احضار میشوم، نه احتمالاً آخرینبار خواهد بود.
🔸️دوشنبه خدمتشان رسیدم. فرمودند محور گفتوگو عمدتاً مواضع و دیدگاههای یکی - دو سال اخیر بنده است. من هم گفتم: «با کمال میل». پرسیدند چرا در جریان «اغتشاشات ۱۴۰۱» از آن حمایت کردهام و مشخصاً اتفاقات شهرهایی مثل مهاباد و اشنویه را مهم دانستهام؟ علاوه بر این، چرا نیروهای امنیتی و نظامی را متهم به سرکوب و کشتار کردهام؟ آیا مستنداتی برای اثبات اتهام و ادعای خویش دارم؟ ضمناً نظرم نسبت به خاندان پهلوی چیست و در مورد رضاشاه، محمدرضاشاه و شاهزاده رضا پهلوی چه فکر میکنم؟
🔹️گفتم من اولاً از «اغتشاش» حمایت نکرده و نمیکنم. البته بهخاطر ترسم از برخورد نظام با من نیست که از اغتشاش حمایت نمیکنم. بلکه عقیدتاً با اغتشاش مخالف و معتقدم هنگامی که فقط «روزنهای» هم از خشونت، افراطیگری، رادیکالیسم و تندروی گشوده میشود، خیلی یواش و نامحسوس، گفتمان، صلح، منطق، رواداری و گفتوگو از درب پشتی خارج میشود، میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند. در چنین شرایطی هم بهجای زبانها، اسلحهها و مهمات سخن میگویند و ناگفته پیداست این چهقدر بهزیان مردم، کشور، منافع ملی و حتی خود نظام است. من هم با بندبند وجودم از خشونت متنفرم و به همان میزان به تسامح، تعامل، تساهل، گفتوگو و منطق گفتمان معتقد و متعهد. بنابراین موضعام در قبال «اغتشاش» کاملاً مشخص است و معتقدم اگر کار به اسلحه، کوکتل مولوتف، بانکسوزی، سطل آشغالسوزی و تخریب اموال عمومی کشید، باید جلوی آن را گرفت تا لطمهای به امنیت عمومی جامعه وارد نشود و ابعاد فاجعه، فاجعهمندتر نگردد. این، اعتقاد بنده پیرامون پدیدۀ اغتشاش است. اما بایستی اندکی رویکرد مسئلهشناسانه اتخاذ کرد و از خود پرسید چه شده که جامعه به مرحلهای رسیده که عدهای بهجای اعتراض مسالمتآمیز، دست به کوکتل مولوتف میبرند و اساساً خشونت و افراطیگری تبدیل به سکۀ رایج میشود؟
🔸️گفتم هنگامی که کار به اغتشاش میکشد، یعنی روان جمعی آسیب دیده. اگر اندکی روانشناسی سیاسی بدانیم، متوجه خواهیم شد اغتشاشات در جوامع، معلول و محصول خشمی فرو خورده در اقشار و لایههای مختلف جامعه است که عمری شنیده و دیده نشدهاند، مورد توجه و اهمیت قرار نگرفتهاند و حاکمیت عاجز از بر آوردن نیازها، مطالبات و خواستههای آنان بوده. بنابراین منطق و گفتمان بلاموضوع گشتهاند و جای خود را به زدن و بستن و گرفتن و بردن دادهاند. در این شرایط است که «اعتراض» تبدیل به «اغشتاش» میشود. یعنی اغشتاش، کنش نیست؛ بلکه واکنش است. عمل نیست، عکسالعمل است. علت نیست، معلول است و دارای پیشزمینه و بستری دور و دراز.
🔹️ادامه دادم: بهتر است نظام بهمجرد اینکه احساس کرد نارضایتیای وجود دارد، بدون فوت وقت وارد گفتوگو و تعامل با نخبگان، اساتید دانشگاه و معترضان شود، سخنان آنان را بشنود، بهآنان حس مورد توجه قرار گرفتن دهد، بیتفاوت نباشد، آنان را سرکوب نکند، «جمع» نکند و اگر اعتراض و انتقادشان بهحق بود، الساعه نسبت به اصلاح سیاستها و شکل حکمرانی اقدام نماید و در غیر این صورت، بهجای مشت آهنین، منتقدین را با دلیل، استدلال، برهان، منطق و ادله «قانع» نماید. پرسیدم آیا در چنین شرایطی اساساً زمینه و بستر ظهور و بروز خشونت، یا به تعبیر جمهوری اسلامی، «اغتشاش»، در جامعه فراهم میشود؟ سرکوب هیچگاه و در هیچ جامعهای جواب نداده. سرکوب، حذف صورت مسئله است و هل دادن آن زیر فرش. نتیجۀ این امر نیز آن میشود که بعد از مدتی، آن مسائل سرکوبشده از بین نمیروند، بلکه بهشکل بدتر، ویرانگرتر، خانمانبراندازتر و زشتتری برمیگردند. این، حرف شایان هوشیار نیست؛ بلکه یکی از درخشانترین و ارزشمندترین یافتههای زیگموند فروید، پدر علم روانشناسی است.
🔺️ادامه را در بخش دوم (پایانی) بخوانید.
@houshyarshayan
✅️ احضار به وزارت اطلاعات
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۶ بهمن ۱۴۰۳
🔺️بخش دوم (پایانی)
🔹️ثانیاً گفتم من نیروهای امنیتی و نظامی را متهم به سرکوب و کشتار نکردهام، صرفاً باتوجه به آنچه در رسانهها دیده بودم، از نیروهای امنیتی سؤال کرده بودم. همین و بس. ثالثاً پیرامون پهلویها دیدگاه سیاه و سفید ندارم و همانگونه که در نوشتهجات، سخنرانیها، مصاحبهها و مطالبم موجود است، معتقدم پهلویها اشتباهات زیادی داشتند، اما در عین حال، خدمات بسیاری به ایران و ایرانیان کردند. مشکل من با رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی غالباً سیاسی است. یعنی به شکل و شیوۀ حکمرانی پلیسی - امنیتی - دیکتاتوری معظمین له انتقاد دارم و برخی از سیاستهای اجتماعی رضاشاه را درست نمیدانم (مثل کشف حجاب)؛ اما خدمات وی را تصدیق و تحسین میکنم و معتقدم ایرانِ امروز اگر ایران است، اولاً مدیون ضرب و زور شمشیر آقامحمدخان قاجار است و ثانیاً چکمههای رضاشاه پهلوی.
🔸️در عین حال، سیاستهای اقتصادی و اجتماعی محمدرضاشاه پهلوی را همراه با بخشی از سیاست خارجی و داخلی مشارالیه تأیید میکنم و معتقدم عمدتاً در جهت تأمین منافع ملی ایران بوده است. اما نگاهم به جناب شاهزاده رضا پهلوی، غالباً انتقادی است. چون ما با ایشان بر سر بدیهیات هم مشکل داریم و باید بنشینیم به ایشان اثبات نماییم ماست سفید است و ذغال هم سیاه. فیالمثل باید حتماً به ایشان اثبات کنیم که پدر و پدربزرگ مرحومشان چندان وقعی به اهداف و آرمانهای مشروطه نمینهادند و ترهای هم برای مشروطه خرد نمیکردند؛ چه رسد به اینکه ادامهدهندگان راه مشروطه باشند. یا نام آن سیاستی که در کوچه و خیابان با زور و جور روسری و برقع و پوشیه از سر زنان میکشید، «آزادی پوشش» نبود، بلکه «کشف حجاب» بود؛ دقیقاً روی دیگر سیاست «حجاب اجباری» جمهوری اسلامی. علاوه بر این، بهرغم آنکه بعد از ۷ اکتبر، اسرائیل عملاً غزه را شخم زد و به صغیر و کبیر هم رحم ننمود، جناب شاهزاده رضا پهلوی حاضر نشدند «کلمهای» آن جنایات هولناک را محکوم نمایند، یا حداقل با فلسطینیها ابراز همدردی کنند، یا اقلاً حتی از وجود چنین جنگی ابراز تأسف نمایند و اعلام کنند جنگ هیچ برندهای ندارد و بهتر است طرفین به جان هم نیفتند و با دیپلماسی مشکلشان را حل کنند. صرفاً علیالدوام بر طبل کینه از جمهوری اسلامی کوبیدند و بر امواج آن سوار شدند. یعنی حتی ایشان ابتدائیات و بدیهیات اخلاق و انصاف را هم نادیده گرفتند و کمترین پایبندیای از خود برای چنین مواردی نشان ندادند. بنابراین من چگونه میتوانم به ایشان اعتماد کنم و باور به صداقتشان داشته باشم؟
🔹️گفتوگوی زیادی کردیم و جلسۀمان چندین ساعت بهدرازا کشید. انصافاً هم من بیشتر حرف زدم. فرمودند نگاه وزارت اطلاعات به انتقاد و منتقدین منفی نیست و اتفاقاً استقبال هم میکنند تا نخبگان نظرات انتقادیشان را مطرح کنند. من هم تشکر کردم و وجود چنین نگاهی را در نهاد امنیتی ستودم. در عین حال متذکر شدم اگر چنین نگاه و رویکرد مسئلهشناسانهای نباشد، متأسفانه کار به خیابان، اسلحه، کوکتل مولوتف، تنش و خشونت میکشد، که به سود احدی نیست. اما اگر چنین رویکردی باشد، اساساً خشونت بلاموضوع است و تمام مسائل جامعه در فضایی که اعتماد و احترام متقبال بین مردم و نظام برقرار باشد، قابل حل است. آنها نیز سخنان مرا تأیید میکردند و میگفتند نگاه وزارت اطلاعات هم همین است. رفتارشان هم با من بسیار محترمانه و در کمال ادب و بزرگواری بود. گفتند از احضارهایم سؤ برداشتی نداشته باشم. من هم عرض کردم که ابداً چنین نیست و نهتنها برای نهادهای امنیتی، بلکه اساساً برای فرد فرد جامعه، این حق را قائلم تا بنده را به چالش بکشند، سؤال نمایند و نقد کنند، تا تبدیل به متکلم وحده و میکروفن یکطرفه نشوم و دیالوگ شکل بگیرد.
🔸️آخرالأمر بابت رفتنم تشکر کردند و گفتند ببخشید مزاحم اوقات شریفتان میشویم. سرباز دژبانی، همسنوسال اخوی کوچکم، ائلشن بود. نمیدانم چرا با دیدنش یکلحظه ائلشن را در لباس سربازی تصور کردم. قلبم یکجوری شد. پرسیدم: «سرکار چندماه تا تسویه؟»؛ خندید و گفت: «دو سه ماه بیشتر نمونده». گفتم: «امیدوارم اون روز زودتر بیاد». خندید و تشکر گرمی کرد. شاهین، اخوی بزرگترم همراه با مادرم در تماممدت جلوی درب دژبانی منتظرم بودند. متوجه بودم چقدر اسباب نگرانیشان شدهام. نفهمیدم چگونه از آنان قدردانی کنم که کافی باشد. اساساً چنین محبتهایی مگر قابل جبراناند؟ امیدوارم لایق مهرشان باشم. هرچند بعید بهنظرم میرسد.
📎اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/shayan.houshyar
📎یادداشت «احضار به وزارت اطلاعات» - بخش اول:
https://www.tgoop.com/houshyarshayan/312
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۶ بهمن ۱۴۰۳
🔺️بخش دوم (پایانی)
🔹️ثانیاً گفتم من نیروهای امنیتی و نظامی را متهم به سرکوب و کشتار نکردهام، صرفاً باتوجه به آنچه در رسانهها دیده بودم، از نیروهای امنیتی سؤال کرده بودم. همین و بس. ثالثاً پیرامون پهلویها دیدگاه سیاه و سفید ندارم و همانگونه که در نوشتهجات، سخنرانیها، مصاحبهها و مطالبم موجود است، معتقدم پهلویها اشتباهات زیادی داشتند، اما در عین حال، خدمات بسیاری به ایران و ایرانیان کردند. مشکل من با رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی غالباً سیاسی است. یعنی به شکل و شیوۀ حکمرانی پلیسی - امنیتی - دیکتاتوری معظمین له انتقاد دارم و برخی از سیاستهای اجتماعی رضاشاه را درست نمیدانم (مثل کشف حجاب)؛ اما خدمات وی را تصدیق و تحسین میکنم و معتقدم ایرانِ امروز اگر ایران است، اولاً مدیون ضرب و زور شمشیر آقامحمدخان قاجار است و ثانیاً چکمههای رضاشاه پهلوی.
🔸️در عین حال، سیاستهای اقتصادی و اجتماعی محمدرضاشاه پهلوی را همراه با بخشی از سیاست خارجی و داخلی مشارالیه تأیید میکنم و معتقدم عمدتاً در جهت تأمین منافع ملی ایران بوده است. اما نگاهم به جناب شاهزاده رضا پهلوی، غالباً انتقادی است. چون ما با ایشان بر سر بدیهیات هم مشکل داریم و باید بنشینیم به ایشان اثبات نماییم ماست سفید است و ذغال هم سیاه. فیالمثل باید حتماً به ایشان اثبات کنیم که پدر و پدربزرگ مرحومشان چندان وقعی به اهداف و آرمانهای مشروطه نمینهادند و ترهای هم برای مشروطه خرد نمیکردند؛ چه رسد به اینکه ادامهدهندگان راه مشروطه باشند. یا نام آن سیاستی که در کوچه و خیابان با زور و جور روسری و برقع و پوشیه از سر زنان میکشید، «آزادی پوشش» نبود، بلکه «کشف حجاب» بود؛ دقیقاً روی دیگر سیاست «حجاب اجباری» جمهوری اسلامی. علاوه بر این، بهرغم آنکه بعد از ۷ اکتبر، اسرائیل عملاً غزه را شخم زد و به صغیر و کبیر هم رحم ننمود، جناب شاهزاده رضا پهلوی حاضر نشدند «کلمهای» آن جنایات هولناک را محکوم نمایند، یا حداقل با فلسطینیها ابراز همدردی کنند، یا اقلاً حتی از وجود چنین جنگی ابراز تأسف نمایند و اعلام کنند جنگ هیچ برندهای ندارد و بهتر است طرفین به جان هم نیفتند و با دیپلماسی مشکلشان را حل کنند. صرفاً علیالدوام بر طبل کینه از جمهوری اسلامی کوبیدند و بر امواج آن سوار شدند. یعنی حتی ایشان ابتدائیات و بدیهیات اخلاق و انصاف را هم نادیده گرفتند و کمترین پایبندیای از خود برای چنین مواردی نشان ندادند. بنابراین من چگونه میتوانم به ایشان اعتماد کنم و باور به صداقتشان داشته باشم؟
🔹️گفتوگوی زیادی کردیم و جلسۀمان چندین ساعت بهدرازا کشید. انصافاً هم من بیشتر حرف زدم. فرمودند نگاه وزارت اطلاعات به انتقاد و منتقدین منفی نیست و اتفاقاً استقبال هم میکنند تا نخبگان نظرات انتقادیشان را مطرح کنند. من هم تشکر کردم و وجود چنین نگاهی را در نهاد امنیتی ستودم. در عین حال متذکر شدم اگر چنین نگاه و رویکرد مسئلهشناسانهای نباشد، متأسفانه کار به خیابان، اسلحه، کوکتل مولوتف، تنش و خشونت میکشد، که به سود احدی نیست. اما اگر چنین رویکردی باشد، اساساً خشونت بلاموضوع است و تمام مسائل جامعه در فضایی که اعتماد و احترام متقبال بین مردم و نظام برقرار باشد، قابل حل است. آنها نیز سخنان مرا تأیید میکردند و میگفتند نگاه وزارت اطلاعات هم همین است. رفتارشان هم با من بسیار محترمانه و در کمال ادب و بزرگواری بود. گفتند از احضارهایم سؤ برداشتی نداشته باشم. من هم عرض کردم که ابداً چنین نیست و نهتنها برای نهادهای امنیتی، بلکه اساساً برای فرد فرد جامعه، این حق را قائلم تا بنده را به چالش بکشند، سؤال نمایند و نقد کنند، تا تبدیل به متکلم وحده و میکروفن یکطرفه نشوم و دیالوگ شکل بگیرد.
🔸️آخرالأمر بابت رفتنم تشکر کردند و گفتند ببخشید مزاحم اوقات شریفتان میشویم. سرباز دژبانی، همسنوسال اخوی کوچکم، ائلشن بود. نمیدانم چرا با دیدنش یکلحظه ائلشن را در لباس سربازی تصور کردم. قلبم یکجوری شد. پرسیدم: «سرکار چندماه تا تسویه؟»؛ خندید و گفت: «دو سه ماه بیشتر نمونده». گفتم: «امیدوارم اون روز زودتر بیاد». خندید و تشکر گرمی کرد. شاهین، اخوی بزرگترم همراه با مادرم در تماممدت جلوی درب دژبانی منتظرم بودند. متوجه بودم چقدر اسباب نگرانیشان شدهام. نفهمیدم چگونه از آنان قدردانی کنم که کافی باشد. اساساً چنین محبتهایی مگر قابل جبراناند؟ امیدوارم لایق مهرشان باشم. هرچند بعید بهنظرم میرسد.
📎اینستاگرام «شایان هوشیار»:
https://www.instagram.com/shayan.houshyar
📎یادداشت «احضار به وزارت اطلاعات» - بخش اول:
https://www.tgoop.com/houshyarshayan/312
Telegram
یادداشتها | شایان هوشیار
✅️ احضار به وزارت اطلاعات
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۴ بهمن ۱۴۰۳
🔺️بخش اول
🔹️صبح پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، که اتفاقاً مشغول رتق و فتق امور مربوط به بیمۀ اتومبیلم بودم، Private Number معروف بر روی تلفنم ظاهر شد. بار اول نتوانستم پاسخ دهم. چند دقیقهای گذشت و مجدداً…
✍️ شایان هوشیار
➖️ ۴ بهمن ۱۴۰۳
🔺️بخش اول
🔹️صبح پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، که اتفاقاً مشغول رتق و فتق امور مربوط به بیمۀ اتومبیلم بودم، Private Number معروف بر روی تلفنم ظاهر شد. بار اول نتوانستم پاسخ دهم. چند دقیقهای گذشت و مجدداً…