Telegram Web
از شربِ مدام و لافِ مذهب توبه
وز عشق بتانِ سیم‌غبغب توبه
در دل هوسِ گناه و بر لب توبه
زین توبۀ نادرست یارب توبه

عسجدی

@ikrsim
Forwarded from Ehsan_Afshari
تیغ زهرآلود ماتم نیست ماندم چیست این؟
نام غم‌ دارد ولی غم‌ نیست ماندم چیست این؟

روز، روضه/ شب، شبیخون/ بوی حلوا می‌رسد
نذری ماه محرم نیست ماندم چیست این؟

خط به خط تمرین رویارو شدن با دشمن است
سید این خط مقدم نیست؟ ماندم چیست این؟

مرده را از گور ترساندید و این اثبات کرد
مرگ هم حق مسلم نیست ماندم چیست این؟

بعد از این تاریخ در احوال ما خواهد نوشت
یک عبارت « در توانم نیست، ماندم چیست این!؟»

احسان افشاری⁩⁩

@ehsan_afshari
دل است و باز راه در غمی غریب برده است
فرازِ شادی مرا غمِ نشیب برده است

زنِ سوال‌گر نگاه می‌کند به عابری
که از هوای سرد دست را به جیب برده است

جوان درس‌خوانده‌ای در اشک تازه کرده و «سواد» را به گاریِ پیاز و سیب برده‌ است

به یک پلاس دلخوشی، نبود خانِ قریه خوش
فقیر تا گریخت، گفت: فرّ و زیب برده است

به زیر خشم باد و آب قایق شکسته‌ای
به سمت پرتگاه رود را اریب برده است

بد است دوری از وطن ولی وطن نشد وطن
به چاه، آب از آفتاب کی نصیب برده است

غذای چرب و نانِ گرم و آبِ سرد و کامِ تر
خطیب را به خواب سبحه و صلیب برده است

اکرام بسیم

@ikrsim
Forwarded from اکرام بسیم
هرچند که سلطان شده روباه به حیله
خوابیدگیِ جنگلیان است وسیله

می‌گوید: می‌سوزد و... بگذار بگوید
شیری که خودش خواسته، باشد پسِ میله

خواب و خور مفت است مهیا و طبیعی‌ست
امروزه اگر فخر کند خر به طویله

یک سمت روان شوخیِ گرم سگ و دُمّش
در سمتِ دگر بازیِ بوزینه و کیله

مفت است ببافیم به سر فکرِ رهایی‌ش
زندانیِ خود هست چو پروانۀ پیله
()
تا اسپ‌صفت تاخت‌کنانیم، عجب نیست
با گُردۀ ما عشق کند خانِ قبیله

اکرام بسیم

در گویش افغانستان، به موز، کیله می‌گوییم.

@ikrsim
Forwarded from اکرام بسیم
برای همزبانان:

اگرچه روز دراز و درِ قفس باز است
ولی دریغ که پشتِ درِ قفس، باز است

کبوتریم و در این عصرِ سرخِ خون و سلاح
نه ماندن است صلاح و نه وقتِ پرواز است

اگرچه درّه بُریدند و تَل علم کردند
ولی به هر دو طرف ریشه‌های ما تازه‌ست

ندیده‌ای تو که در شهرِ ناظم و جامی
سرودِ دلکشِ حافظ چقدر در ساز است

ندیده‌ای که در این سوی خاکریز، هرات
به خط و خال و خرام‌اش، چقدر شیراز است

چقدر لفظِ دری با لبِ تو می‌خواند
و فارسی به زبانم چه‌خوب اندازه‌ست

ولی دریغ، در این خاکِ مشترک، هرچیز
که بین راهِ من و توست، دست‌انداز است

به جای منزلِ خوبان پارسی، دیری‌ست
میان راهِ من و تو تفنگ و سرباز است

برای کم‌زدنِ من به چشمِ اهل زمین
ببین که با دلِ شب سایهٔ تو انباز است!

برای له‌‌‌شدن بسترِ سلامتِ تو
به دستِ من خرِ تریاک در تک و تاز است

زمانه‌ایست که حس می‌کنیم سنگ شدیم
رسیده است به انجام هرچه آغاز است

چه حسرتی که فقط دست روی دست نشست
اگرچه روز دراز و درِ قفس باز است

#اکرام_بسیم

@ikrsim
مهر سیه‌چشمان-استاد یعقوب قاسمی.ts
80.9 MB
اجرای آهنگی از استاد یعقوب قاسمی افغانستانی در حافظیهٔ شیراز، حدود پنج دهه پیش که نه افغانستان این بود و نه ایران و نه مردم و حکام شان.

شعر هم از حافظ است با این مطلع:

مرا مهر سیه‌چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
فضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

به امید روزی‌های بهتر

@ikrsim
2025/07/13 15:40:48
Back to Top
HTML Embed Code: