مثل آینه صاف بود
در یادبود قیصر امینپور
#زندگینگاره
صبح روز سهشنبه هشتم آبان هشتاد و شش، وقتی از خانه بیرون آمدم که بروم دبیرستان و درس بدهم، خبر نداشتم که چند ساعت قبلش، قلب قیصر امینپور از کار افتاده است. آن موقع من دانشجوی سال دوم لیسانس ادبیات بودم و فقط هفتهای دو زنگ زبان فارسی 1 درس میدادم. ما دیروزش با قیصر کلاس داشتیم. دوشنبه عصر. آخرین کلاسی که قیصر رفت.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
در یادبود قیصر امینپور
#زندگینگاره
صبح روز سهشنبه هشتم آبان هشتاد و شش، وقتی از خانه بیرون آمدم که بروم دبیرستان و درس بدهم، خبر نداشتم که چند ساعت قبلش، قلب قیصر امینپور از کار افتاده است. آن موقع من دانشجوی سال دوم لیسانس ادبیات بودم و فقط هفتهای دو زنگ زبان فارسی 1 درس میدادم. ما دیروزش با قیصر کلاس داشتیم. دوشنبه عصر. آخرین کلاسی که قیصر رفت.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegraph
مثل آینه صاف بود
صبح روز سهشنبه هشتم آبان هشتاد و شش، وقتی از خانه بیرون آمدم که بروم دبیرستان و درس بدهم، خبر نداشتم که چند ساعت قبلش قلب قیصر امینپور از کار افتاده است. آن موقع من دانشجوی سال دوم لیسانس ادبیات بودم و فقط هفتهای دو زنگ زبان فارسی 1 درس میدادم. ما دیروزش…
جادوی شگفتانگیز، جادوی عادی: دو شیوهی روایت امر ماورایی
#مقاله
قصهگویی که پوستی بر تن دارد و برای همقبیلهایهایش که دور آتش جمع شدهاند، قصه میگوید: تصوری که ما از نخستین قصهگویان داریم؛ و نویسندهای که عینکی بر چشم دارد، پشت میزی نشسته و داستانی را مینویسد یا تایپ میکند: تصویر قالبی داستانگوی امروزی. از قصهگویی اولیه تا داستاننویسی امروز، در زمانهای مختلف و بین ملتهای گوناگون، شکلهای روایی بیشماری وجود داشته است. اما آیا میتوان ورای این تفاوتها، شباهتهایی اساسی میان انواع گوناگون روایت یافت؟
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#مقاله
قصهگویی که پوستی بر تن دارد و برای همقبیلهایهایش که دور آتش جمع شدهاند، قصه میگوید: تصوری که ما از نخستین قصهگویان داریم؛ و نویسندهای که عینکی بر چشم دارد، پشت میزی نشسته و داستانی را مینویسد یا تایپ میکند: تصویر قالبی داستانگوی امروزی. از قصهگویی اولیه تا داستاننویسی امروز، در زمانهای مختلف و بین ملتهای گوناگون، شکلهای روایی بیشماری وجود داشته است. اما آیا میتوان ورای این تفاوتها، شباهتهایی اساسی میان انواع گوناگون روایت یافت؟
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
اشتر مست
#جستار
خواندن ادبیات فارسی یعنی خواندن مدام متنهای ادبی. خواندن هزاران صفحه نظم و نثر که نویسندگانشان قرنها فاصلهی زمانی و فرسنگها فاصلهی فکری با ما دارند، لحظات غافلگیرکننده و جذاب دارد، اما اغلب ملالآور است. شکیبایی و شاید بشود گفت نوعی ریاضت میخواهد. نوعی صبر راهبوار برای جستوجو میان پیامهایی که اغلب صدها سال پیش صادر شدهاند برای یافتن چیزی جذاب و دندانگیر. اگر با هر کدام از ما ادبیاتخواندهها حرف بزنید، میبینید که در ذهنمان فهرستی خصوصی از پارهمتنهایی داریم که به یادمان ماندهاند. در این بین بعضی تکهها هست که تقریباً همهی ما خوب به خاطر داریمشان. باب برزویهی طبیب کلیله و دمنه یکی از این تکههاست.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#جستار
خواندن ادبیات فارسی یعنی خواندن مدام متنهای ادبی. خواندن هزاران صفحه نظم و نثر که نویسندگانشان قرنها فاصلهی زمانی و فرسنگها فاصلهی فکری با ما دارند، لحظات غافلگیرکننده و جذاب دارد، اما اغلب ملالآور است. شکیبایی و شاید بشود گفت نوعی ریاضت میخواهد. نوعی صبر راهبوار برای جستوجو میان پیامهایی که اغلب صدها سال پیش صادر شدهاند برای یافتن چیزی جذاب و دندانگیر. اگر با هر کدام از ما ادبیاتخواندهها حرف بزنید، میبینید که در ذهنمان فهرستی خصوصی از پارهمتنهایی داریم که به یادمان ماندهاند. در این بین بعضی تکهها هست که تقریباً همهی ما خوب به خاطر داریمشان. باب برزویهی طبیب کلیله و دمنه یکی از این تکههاست.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Khaneshmagazine
مجله خوانش
درباره کلیله و دمنه
در باب مجادلهی قدیمی تعریف شعر
#یادداشت
شاید عجیب باشد که هنوز هم کسانی پیدا میشوند که میگویند بهترین تعریف شعر «کلام موزون و مقفا» است اما واقعیت این است که یافتن تعریفی بهتر برای شعر چندان آسان نیست. بعضی میگویند وزن مهم نیست بلکه شعر کلامی است که «منطق شعری» داشته باشد. این اصطلاح هالهای مرموز حول مفهوم شعر ایجاد میکند و هیچ معیار مشخصی برای تمییز شعر و ناشعر پیشنهاد نمیدهد. حواله دادن مفهوم شعر به چنین ویژگیهای جادوواری نوعی فرار از مواجه شدن با این پرسش دشوار است. در این نوشته سعی میکنم توضیح دهم که به نظر من یافتن تعریفی ارسطویی از شعر ناممکن است اما اگر نوع تعریف را عوض کنیم میتوانیم به پاسخ نزدیک شویم.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#یادداشت
شاید عجیب باشد که هنوز هم کسانی پیدا میشوند که میگویند بهترین تعریف شعر «کلام موزون و مقفا» است اما واقعیت این است که یافتن تعریفی بهتر برای شعر چندان آسان نیست. بعضی میگویند وزن مهم نیست بلکه شعر کلامی است که «منطق شعری» داشته باشد. این اصطلاح هالهای مرموز حول مفهوم شعر ایجاد میکند و هیچ معیار مشخصی برای تمییز شعر و ناشعر پیشنهاد نمیدهد. حواله دادن مفهوم شعر به چنین ویژگیهای جادوواری نوعی فرار از مواجه شدن با این پرسش دشوار است. در این نوشته سعی میکنم توضیح دهم که به نظر من یافتن تعریفی ارسطویی از شعر ناممکن است اما اگر نوع تعریف را عوض کنیم میتوانیم به پاسخ نزدیک شویم.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegraph
در باب مجادلهی قدیمی تعریف شعر
این نوشته شکل بازبینیشدهی یادداشتی است که پیش از این در وبگاه جشنوارهی یکصدسالگی ادبیات معاصر فارسی منتشر شده بود. شاید عجیب باشد که هنوز هم کسانی پیدا میشوند که میگویند بهترین تعریف شعر «کلام موزون و مقفا» است اما واقعیت این است که یافتن تعریفی بهتر…
سخنی دیگر دربارهی نام اصلی نیما
#یادداشت
بهمنماه سال ۱۴۰۰، ویدئوی کوتاهی در صفحههای پادکست ریرا در شبکههای مختلف منتشر کردم با عنوان «آیا اسم اصلی نیما علی اسفندیاری بود؟» و در آن با نشان دادن اسناد فراوان توضیح دادم که اگرچه نیما را در هنگام تولد «علی» نامیدند، اما او شناسنامهی خود را در سال 1304 با نام «نیما یوشیج» گرفت و این نام نه فقط تخلص شعری که نام رسمی نیما بوده است. همچنین گفتم که اگرچه نیما از خاندانی بود که بسیاری از آنان از نام خانوادگی «اسفندیاری» استفاده میکنند، اما تا آنجا اسناد نشان میدهند او هرگز خود را «علی اسفندیاری» نمینامیده. من اولین کسی نبودم که چنین ادعایی میکرد. چنانکه همانجا هم گفتم، خودم اولین بار این نکته را در کتابی از آقای شمس لنگرودی خواندم. اما این ویدئو توجههای بیشتری را به این مسأله جلب کرد و عدهای را بر آن داشت که از خود بپرسند «آیا واقعاً گزارهای به این شهرت نادرست است؟». اخیراً خانم سایه اقتصادینیا در مصاحبهای با مجلهی تجربه به این مسأله واکنش نشان دادند و مدعی درستی نام علی اسفندیاری شدند. ایشان ادعای ما را «سراسر نادرست» میخوانند اما سخنان خودشان گواه بر درستی این ادعاست. در این یادداشت بعضی نکات را دربارهی این مصاحبه یادآوری میکنم اما اصل سخن را همین ابتدا میگویم تا اگر کسی نخواست درگیر جزئیات ماجرا شود با خواندن بند اول مطلب را دریابد. مطلب به طور خلاصه از این قرار است: اول اینکه تا جایی که میدانیم، نیما را در جوانی «میرزا علی خان» مینامیدند، نه «علی اسفندیاری». دوم اینکه او در سال 1304—که گرفتن شناسنامه اجباری شد و نام خانوادگی به معنای امروزی رواج یافت— شناسنامهاش را به نام «نیما یوشیج» گرفت. بنابراین نام خانوادگی رسمی نیما «یوشیج» بوده است نه چیز دیگر. و در نهایت اینکه طبق شواهد موجود، نیما برخلاف بسیاری از اقوامش هرگز از شهرت «اسفندیاری» استفاده نکرده است—نه پیش از برگزیدن نام نیما یوشیج و نه پس از آن. حالا باز کسانی اصرار دارند که مرحوم اشتباه کرده و ما اسفندیاری صدایش میکنیم. مسألهی عجیبی است. در خاندان پدری من، عدهای نام خانوادگی «جواهریان» دارند و عدهای «رحمانی» (گویا برادر جد من نام خانوادگیاش را به رحمانی تغییر داده). مثل این است که من بروم و به یکی از این اقواممان بگویم چون شما خویشاوند ما هستید نمیشود نام خانوادگیتان رحمانی باشد و حتماً باید جواهریان باشید. حالا اگر حوصله دارید، در ادامه استدلالهای خانم اقتصادینیا را نقل میکنم و پاسخ میدهم.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#یادداشت
بهمنماه سال ۱۴۰۰، ویدئوی کوتاهی در صفحههای پادکست ریرا در شبکههای مختلف منتشر کردم با عنوان «آیا اسم اصلی نیما علی اسفندیاری بود؟» و در آن با نشان دادن اسناد فراوان توضیح دادم که اگرچه نیما را در هنگام تولد «علی» نامیدند، اما او شناسنامهی خود را در سال 1304 با نام «نیما یوشیج» گرفت و این نام نه فقط تخلص شعری که نام رسمی نیما بوده است. همچنین گفتم که اگرچه نیما از خاندانی بود که بسیاری از آنان از نام خانوادگی «اسفندیاری» استفاده میکنند، اما تا آنجا اسناد نشان میدهند او هرگز خود را «علی اسفندیاری» نمینامیده. من اولین کسی نبودم که چنین ادعایی میکرد. چنانکه همانجا هم گفتم، خودم اولین بار این نکته را در کتابی از آقای شمس لنگرودی خواندم. اما این ویدئو توجههای بیشتری را به این مسأله جلب کرد و عدهای را بر آن داشت که از خود بپرسند «آیا واقعاً گزارهای به این شهرت نادرست است؟». اخیراً خانم سایه اقتصادینیا در مصاحبهای با مجلهی تجربه به این مسأله واکنش نشان دادند و مدعی درستی نام علی اسفندیاری شدند. ایشان ادعای ما را «سراسر نادرست» میخوانند اما سخنان خودشان گواه بر درستی این ادعاست. در این یادداشت بعضی نکات را دربارهی این مصاحبه یادآوری میکنم اما اصل سخن را همین ابتدا میگویم تا اگر کسی نخواست درگیر جزئیات ماجرا شود با خواندن بند اول مطلب را دریابد. مطلب به طور خلاصه از این قرار است: اول اینکه تا جایی که میدانیم، نیما را در جوانی «میرزا علی خان» مینامیدند، نه «علی اسفندیاری». دوم اینکه او در سال 1304—که گرفتن شناسنامه اجباری شد و نام خانوادگی به معنای امروزی رواج یافت— شناسنامهاش را به نام «نیما یوشیج» گرفت. بنابراین نام خانوادگی رسمی نیما «یوشیج» بوده است نه چیز دیگر. و در نهایت اینکه طبق شواهد موجود، نیما برخلاف بسیاری از اقوامش هرگز از شهرت «اسفندیاری» استفاده نکرده است—نه پیش از برگزیدن نام نیما یوشیج و نه پس از آن. حالا باز کسانی اصرار دارند که مرحوم اشتباه کرده و ما اسفندیاری صدایش میکنیم. مسألهی عجیبی است. در خاندان پدری من، عدهای نام خانوادگی «جواهریان» دارند و عدهای «رحمانی» (گویا برادر جد من نام خانوادگیاش را به رحمانی تغییر داده). مثل این است که من بروم و به یکی از این اقواممان بگویم چون شما خویشاوند ما هستید نمیشود نام خانوادگیتان رحمانی باشد و حتماً باید جواهریان باشید. حالا اگر حوصله دارید، در ادامه استدلالهای خانم اقتصادینیا را نقل میکنم و پاسخ میدهم.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegram
ریرا: پادکست شعر معاصر
🔹 آیا اسم اصلی نیما «علی اسفندیاری» بود؟
به بهانهی حواشی اخیر مربوط به تعویض سنگ مزار نیما، در یک ویدئوی کوتاه مسألهی اسم اصلی نیما را بررسی کردم و بعضی اسناد مربوط به آن را نشان دادم.
@rirapodcast
به بهانهی حواشی اخیر مربوط به تعویض سنگ مزار نیما، در یک ویدئوی کوتاه مسألهی اسم اصلی نیما را بررسی کردم و بعضی اسناد مربوط به آن را نشان دادم.
@rirapodcast