tgoop.com/iranboom_ir/43635
Last Update:
سیاست ایرانشناسی - نوشته شادروان حمید عنایت
گفتگو از سیاست ایرانشناسى شاید در نظر نخست غریب بنماید چون ایرانشناسى دست کم تا چندى پیش چنان در بند مباحث فنى باستانشناسی و زبانشناسى و کتابشناسى بود که اظهار اینکه مطالب آن با سیاست یعنی با مسائل مورد ابتلاى جامعه و حکومت مىتواند ارتباطى داشته باشد چه بسا در نظر جمعى حکایت از نوعى شعبدهبازى فکرى و گزافهگوئى مىکرد. ولی واقع امر این است که ایرانشناسى چه در مرحله تکوینى خود که درانحصار شرقشناسى اروپائى بوده و چه امروز که دانشمندان ایرانى با شوق و همتى تازه در خط آن افتادهاند به صور گوناگون و آگاهانه یا ناآگاهانه باسیاست ارتباط داشته است. آنچه در گذشته به ایرانشناسى جنبه سیاسى مىداد پیوستگیش به تاریخ استعمار بود چنانکه شرح آن خواهد آمد و آنچه امروزه ایرانشناسى را به عرصه مناقشات سیاسى مىکشاند از یکسو فزونى آگاهى و بیدارى قومى و از سوى دیگر گسترش روزافزون دامنه نفوذ و نظارت دولتهاست که کم و بیش سراسر پهنه زندگى اجتماعى را فراگرفته و یکى از مشخصات اساسى عصر ماست. ولى درباره رابطه سیاست و ایرانشناسى گذشته از انگیزههاى ملى و غیرملى آن از دیدگاه دیگرى نیز میتوان سخن گفت و آن تاثیرى است که ایرانشناسى مىتواند یا باید در تحولات سیاسى جامعه ایرانى داشته باشد.
چون ایرانشناسى به معناى مجموعهاى از مطالعات منظم و علمى مربوط به وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران را اروپائیان بنیاد کردند، یکى از عقایدى که درباره علت وجودى آن از دیرباز رواج داشته آن است که ایرانشناسى همچون شاخههاى دیگر شرقشناسى غربى جزئى از تمهیدات استعمار براى تسلط بر شرق بوده است؛ یعنى دولتهاى استعمارگر به همان اندازه که به کارشناسان نظامى و اقتصادى نیازمند بودهاند دانشمندانى نیز لازم داشتهاند که از فرهنگ و زبان و سرشت و خوى مردم سرزمینهاى تابع ومورد نظرشان خوب آگاه باشند تا کار اداره و بهرهبردارى از این سرزمینها را آسان کنند. نظیر اینگونه داورى درباره شرقشناسى بهطور عام از جنگ جهانى دوم به این طرف از جانب روشنفکران بیشتر کشورهاى آسیا و آفریقا که سابقا مستعمره دولتهاى غربى بودهاند نیز ابراز شده است.
ونسان مونتى محقق فرانسوى در مقالهاى به عنوان «پیراستن تاریخ از استعمار»که در سال 1963 منتشر شد برجستهترین نمونه چنین داوریها را از نوشتههاى محققان ترک و هندى و آفریقائى فراهم آورده است. مونتى در این مقاله مىنویسد که روشنفکران آسیائى و آفریقائى پس از جنگ جهانى دوم بر سر آن شدهاند که تاریخ ملتهاى خود را از دیدگاهى متفاوت از آنچه محققان اروپائى اختیار کردهاند دوباره بنویسند و از کوششهاى ایشان سهم کتب تازه در تاریخنویسى آفریقا و آسیا پدید آمده که یکى مارکسیستى و دیگرى ناسیونالیستى است و سومى روشى مستقل از این دو مبتنى بر اصول علمى تاریخنویسى را پیروى مىکند. انتشار کتاب «آسیا و سلطه باختر» نوشته «ک.م.پانیکار» استاد پیشین دانشگاه علیگر هند در سال 1953م (که سال گذشته ترجمه آن به پارسى درآمد) سرآغاز این مرحله نو در تاریخنویسی است.
هفده سال پیش نیز کنفرانسى با شرکت تاریخنویسان آسیائى وآفریقائى و اروپائى در دانشگاه لندن درباره ضرورت بازنگرى دانشمندان آسیائى و آفریقائى در تاریخ ملتهاى خود برگزار شد که من گزارش مباحث آن را به فارسى برگرداندم که در مجله سخن چاپ شد و در آن گزارش به جاى خالى نمایندهاى از ایران در کنفرانس اشاره کردم. یکى از نتایج آن کنفرانس بازنمودن تعصبات ملى برخى از شرقشناسان و تاکید ضرورت پرهیزاز تکرار آنها و نیز دشوارى کار شرقشناسان اروپائى در فهم روح و معنى تمدن شرق بود.
درحالىکه چنین بحثهائى در نقد شرقشناسى و واکنشهاى سیاسى ناشى از آن از مدتها پیش در کشورهاى مختلف آسیائى صورت گرفته و کم و بیش معیارهائى براى شیوه تحقیقات تازه در تاریخ و فرهنگ این کشورها به دست داده است در کشور ما فقط یکى دو سالى است که سخنانى جسته گریخته در این باب گفته مىشود. این کوتاهى ما در بررسى علمى وانتقادى ایرانشناسى غرب علل بسیار دارد که بحث درباره آنها را به فرصتى دیگر باید واگذاشت.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/14747-siasat-iranshenasi.html
@iranboom_ir
BY ایران بوم
Share with your friend now:
tgoop.com/iranboom_ir/43635