انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ رضاخان و داستان راهآهن
◍ تایید حرفهای مصدق توسط کارشناسان
آناتولتریتسکی در کتاب تاریخچه راهآهن ایران چاپ سال ۱۳۲۶ بهروشنی توضیح داده رضاشاه در احداث راهآهن ایران چگونه دنبال اجرای طرح انگلستان بود. تریتسکی مینویسد:
ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود. تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ بجز پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین بگذرد
مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) نیز جنبه دیگر این طرح استعماری را در کتاب خاطرات و مخاطرات خود درباره طرح احداث خط آهن روشن کرده و نوشته است، دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. دلیل آنهم کاملا روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند در مسیر این طرح قرار نداشتند
◍ یک مقایسه آماری
نکاتی که دکترمصدق گفته بود تماما کارشناسانه بود. مقایسه آمار دخل و خرج راهآهن در همان سالها، نشاندهنده ماهیت استعماری طرحی بود که رضاخان با دود و دم بسیار، مأمور به انجام آن بود. دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را بهروشنی توضیح داد و نوشت:
در جلسه ۲ اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دوخط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد، و راهی که بهمنظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم! و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود، مبلغی در حدود ۲۸۰ میلیون تومان است که ۵۵ درصد آن صرف هزینههای اداری و ۴۵ درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیاتدهندگان گذارده شود. ساختن راهآهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت میبرد، (دوباره) وارد انگلیس کند. هر چه کردهاند خیانت است و خیانت. با اینکه همگان به سودمندی راهآهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. این موضوع ناشی از نفوذ انگلیسیها بر دستگاه سیاستگذاری رضاشاه بود
◍ علت پانگرفتن صنایع مادر در ایران
مصدق، علت پانگرفتن صنایع مادر از قبیل ذوبآهن در ایران را هم از پیامدهای همین خط استعماری میدانست و در کتاب خاطراتش در پاسخ به دعاوی و لاف و گزافهای محمدرضاشاه در کتاب مأموریت برای وطنم مفصل به آن اشاره کرده و مینویسد
علت سرنگرفتن ذوبآهن در این مملکت همین منافع متعارضه انگلیس است علاقمندی دولت انگلیس به فروش آهن به قدری است که بعد از ۲۸ مرداد و سقوط دولت من یعنی در ۱۳مهر ۱۳۳۲ که ایدن (وزیرخارجه انگلیس) به دنیسرایت (کاردار سفارت انگلیس در تهران) امر نمود پیشنهاد فروش آهن را که در زمان تصدی من هیچ به ایران وارد نشده بود، هرچه زودتر به دولت ایران تقدیم کند و الحق که شاهنشاه هم در این باره هیچ فروگذار نفرموده و در آخر کتاب مأموریت برای وطنم در فصل ۱۴ میفرمایند، تأکید کردم و از وزیر مسئول خواستم برای اتمام یکی از خطوط آهن، تاریخ معینی را تعیین کند و ژرژ پنی (یکی از مدیران عالیرتبه شرکت یونایتد استیل) بزرگترین کنسرسیوم فولادسازی انگلستان هم به ایران آمد تا بتواند بهطور مستقیم با عدهایی وزرا و سایر مقامات عالیه دولتی راهآهن، راجع به فروش ریل مورد احتیاج وارد مذاکره شود
◍ تفاوت راهکار مصدق و رضاشاه
مصدق خاطرنشان کرده بود برخلاف لاف و گزافهای محمدرضا شاه از روز شروع ساختمان (راهآهن) تا اتمام آن ۱۲سال طول کشید و چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانههای قند هم میتوانستند خط راهآهن بینالمللی را احداث کنند که باز عرض میکنم هرچه کردهاند خیانت است و خیانت
و این در واقع داستان راهآهنی است که رضاخان در جهت منافع انگلستان ساخت. برای اجرای طرحهای نظامی بریتانیا در مرزهای جنوبی دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر و برای بازاریابی آهن بریتانیا در ایران و نهایتا هم عاملی شد برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دسترسی بریتانیا و به مرزهای شوروی. امری که رضاشاه خودش هم موقع اخراجش از ایران به آن اشاره کرده بود!
#پایان
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ رضاخان و داستان راهآهن
◍ تایید حرفهای مصدق توسط کارشناسان
آناتولتریتسکی در کتاب تاریخچه راهآهن ایران چاپ سال ۱۳۲۶ بهروشنی توضیح داده رضاشاه در احداث راهآهن ایران چگونه دنبال اجرای طرح انگلستان بود. تریتسکی مینویسد:
ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود. تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ بجز پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین بگذرد
مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) نیز جنبه دیگر این طرح استعماری را در کتاب خاطرات و مخاطرات خود درباره طرح احداث خط آهن روشن کرده و نوشته است، دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد. دلیل آنهم کاملا روشن بود زیرا شهرهای مهم و اقتصادی ایران که شامل تهران، اصفهان، شیراز، همدان، مشهد، رشت و کرمانشاه بودند در مسیر این طرح قرار نداشتند
◍ یک مقایسه آماری
نکاتی که دکترمصدق گفته بود تماما کارشناسانه بود. مقایسه آمار دخل و خرج راهآهن در همان سالها، نشاندهنده ماهیت استعماری طرحی بود که رضاخان با دود و دم بسیار، مأمور به انجام آن بود. دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را بهروشنی توضیح داد و نوشت:
در جلسه ۲ اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دوخط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد، و راهی که بهمنظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم! و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود، مبلغی در حدود ۲۸۰ میلیون تومان است که ۵۵ درصد آن صرف هزینههای اداری و ۴۵ درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیاتدهندگان گذارده شود. ساختن راهآهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت میبرد، (دوباره) وارد انگلیس کند. هر چه کردهاند خیانت است و خیانت. با اینکه همگان به سودمندی راهآهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. این موضوع ناشی از نفوذ انگلیسیها بر دستگاه سیاستگذاری رضاشاه بود
◍ علت پانگرفتن صنایع مادر در ایران
مصدق، علت پانگرفتن صنایع مادر از قبیل ذوبآهن در ایران را هم از پیامدهای همین خط استعماری میدانست و در کتاب خاطراتش در پاسخ به دعاوی و لاف و گزافهای محمدرضاشاه در کتاب مأموریت برای وطنم مفصل به آن اشاره کرده و مینویسد
علت سرنگرفتن ذوبآهن در این مملکت همین منافع متعارضه انگلیس است علاقمندی دولت انگلیس به فروش آهن به قدری است که بعد از ۲۸ مرداد و سقوط دولت من یعنی در ۱۳مهر ۱۳۳۲ که ایدن (وزیرخارجه انگلیس) به دنیسرایت (کاردار سفارت انگلیس در تهران) امر نمود پیشنهاد فروش آهن را که در زمان تصدی من هیچ به ایران وارد نشده بود، هرچه زودتر به دولت ایران تقدیم کند و الحق که شاهنشاه هم در این باره هیچ فروگذار نفرموده و در آخر کتاب مأموریت برای وطنم در فصل ۱۴ میفرمایند، تأکید کردم و از وزیر مسئول خواستم برای اتمام یکی از خطوط آهن، تاریخ معینی را تعیین کند و ژرژ پنی (یکی از مدیران عالیرتبه شرکت یونایتد استیل) بزرگترین کنسرسیوم فولادسازی انگلستان هم به ایران آمد تا بتواند بهطور مستقیم با عدهایی وزرا و سایر مقامات عالیه دولتی راهآهن، راجع به فروش ریل مورد احتیاج وارد مذاکره شود
◍ تفاوت راهکار مصدق و رضاشاه
مصدق خاطرنشان کرده بود برخلاف لاف و گزافهای محمدرضا شاه از روز شروع ساختمان (راهآهن) تا اتمام آن ۱۲سال طول کشید و چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانه قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانههای قند هم میتوانستند خط راهآهن بینالمللی را احداث کنند که باز عرض میکنم هرچه کردهاند خیانت است و خیانت
و این در واقع داستان راهآهنی است که رضاخان در جهت منافع انگلستان ساخت. برای اجرای طرحهای نظامی بریتانیا در مرزهای جنوبی دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر و برای بازاریابی آهن بریتانیا در ایران و نهایتا هم عاملی شد برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دسترسی بریتانیا و به مرزهای شوروی. امری که رضاشاه خودش هم موقع اخراجش از ایران به آن اشاره کرده بود!
#پایان
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ رضاخان و داستان راهآهن
منابع:
◍ سرکلارمونتاسکراین - مأمور تبعید رضاخان از ایران - کتاب شترها باید بروند
◍ امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایهداری لنین - برگهای ۱۳۵ و ۱۳۶
◍ گذشته چراغ راه آینده - برگ ۲۵
◍ خاطرات و تالمات مصدق - انتشارات علمی تهران - ۱۳۶۵ - برگهای ۳۵۰ و ۳۵۱
◍ گذشته چراغ راه آینده - برگهای ۲۵ و ۲۶
◍ نطق دکتر مصدق در جلسه ۲۳۲ مجلس شورا - منبع: گذشته چراغ راه آینده -برگ ۲۶
◍ کتاب سیاست موازنه منفی - مجلد دوم - برگ ۸۵ نطق مصدق در مجلس
◍ کتاب گذشته چراغ راه آینده - برگ ۲۶
◍ تاریخچه راهآهن ایران - ۱۳۲۶ - تهران - برگ ۲
◍ مهدی قلی هدایت - خاطرات و مخاطرات - تهران - کتابفروشی زوار - چاپ دوم ۱۳۴۴ - برگ ۳۲۲
◍ ایرج افشار - خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق - تهران - چاپ پنجم - انتشارات محمدعلی علمی - برگ ۳۵۱ به بعد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ رضاخان و داستان راهآهن
منابع:
◍ سرکلارمونتاسکراین - مأمور تبعید رضاخان از ایران - کتاب شترها باید بروند
◍ امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایهداری لنین - برگهای ۱۳۵ و ۱۳۶
◍ گذشته چراغ راه آینده - برگ ۲۵
◍ خاطرات و تالمات مصدق - انتشارات علمی تهران - ۱۳۶۵ - برگهای ۳۵۰ و ۳۵۱
◍ گذشته چراغ راه آینده - برگهای ۲۵ و ۲۶
◍ نطق دکتر مصدق در جلسه ۲۳۲ مجلس شورا - منبع: گذشته چراغ راه آینده -برگ ۲۶
◍ کتاب سیاست موازنه منفی - مجلد دوم - برگ ۸۵ نطق مصدق در مجلس
◍ کتاب گذشته چراغ راه آینده - برگ ۲۶
◍ تاریخچه راهآهن ایران - ۱۳۲۶ - تهران - برگ ۲
◍ مهدی قلی هدایت - خاطرات و مخاطرات - تهران - کتابفروشی زوار - چاپ دوم ۱۳۴۴ - برگ ۳۲۲
◍ ایرج افشار - خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق - تهران - چاپ پنجم - انتشارات محمدعلی علمی - برگ ۳۵۱ به بعد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ نیچه: دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد
این روزها همه جا صحبت از نیچه است و بیشتر از هرچیز در باره نگاه منفی و پوچگرایانه وی از هستی حرف زده میشود ولی درحقیقت او متفکری خوشبین به زندگی بود و به سهم خودش بارها سعی کرد تصویر روشنی از انسان و تلاش او برای زندگی بهتر ارائه دهد. اجازه دهید سرفصلهای اندیشه این فیلسوفآلمانی را با هم مرور کنیم تا بفهمیم او واقعا چهنظری نسبت به زندگی داشت:
◍ خدا مرده - ما او را کشتهایم
او متوجه گسترش دانشعلمی و غیرمذهبی شدن جامعه پیرامون خود شد و اعلام کرد که بشر، از این به بعد نمیتواند به خدا (یان) تکیه کند چون دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد. نیچه ولی در قدم بعدیاش به بیهدف بودن زندگی نرسید. او سعی کرد نشان دهد انسان میتواند از سه طریق، معیارهای جدیدی برای روبرو شدن با زندگی بعد از دوران بیخدایی، بسازد:
⥪ اتکا به فرهنگ به جای خدا
او شک نداشت که در دوران قدیم، مذهب بهرحال، یک روش مفید برای ایجاد معنای زندگی بود و میتوانست به بحران زندگی افراد دست یاری برساند. نیچهآتئیست، این اندیشه را مطرح کرد که ما میتوانیم فلسفه، هنر، موسیقی و ادبیات را جایگزین خلا ایجاد شده پس از مرگخدا بسازیم. بنظر او فرهنگ میتواند به رنج بشر، به اضطرابی که احاطهاش کرده است و تلاش او برای بهروزی، معنا دهد. به نظر او فرهنگ میبایست شکل زمینیتر به خود بگیرد و از محیط مراکز دانشگاهی بیرون آورده شود و به عنوان ابزار روبرو شدن با زندگی، مورد استفاده قرار بگیرد. برای مثال تئاتر و آثاری که از تراژدی سخن میگویند میتوانند نتیجه راهنمایی کننده رنج و مشکلاتی باشند که بشر در طول تاریخ با آنها مواجه بوده است. قصهها نمایانگر آرزوها و امیدها و شیوههای تطبیق با تغییرات زندگی هستند. موسیقی میتواند آرامش، تواضع و تعادلی که بشر خواستارش است را مقدمتا در ذهن و وجود خودش به دست آورد.
⥪ بشر خودش میتواند به مرحله خدایگونه برسد
نیچه به نوعی انسان قدرتمند و خارقالعاده اعتقاد دارد و آنرا #ابرانسان میخواند. افراد بسیار قدرتمندی که میتوانند بدون نیاز به هیچ نیروی بیرونی یا آسمانی، راه حلهایی بیابند که به وسیله خودشان کشف شده است و بعد توسط خودشان تبدیل به معنایی برای زندگی شده است. او از زرتشت خود نقلقول میکند که، انسان باید از درجه انسانیت هم فراتر رود
از دید نیچه بشر باید عاشق و عامل اصلی سرنوشت خودش باشد. از این منظر، همه بشر بد و خوب و زشت، در مجموع باعث رساندن بشر به این مرحله از تمدن شدهاند. برای همین از نظر او #ناپلئون و #ژولیسسزار هم جز #ابرانسانها هستند. مفهوم کلیتر این حرف اینست که شکست و اشتباه یکی از ارکان تمدن بشری است
⥪ در سادهترین حالتممکن، هرفرد چه میتواند انجام دهد؟
نیچه آدم خوشحالی نبود. از خانوادهاش نفرت داشت. فردی منزوی بود. زنان دست رد به توجهاش زدند. کتابهایش مورد استقبال قرار نگرفت. بعدها آدمهایی با نیتهای بد و میهنپرستهای دوآتشه، نظریاتش را به سلیقه خودشان تعبیر و تفسیر کردند. ایدههای وی برای فراهم ساختن شادی و خشنودی نبود. به نظر نیچه: فقط یک رنج بزرگ باعث رهایی نهایی انسان میشود. من شک دارم که این رنج عظیم باعث بهتر شدن بشر میگردد ولی میدانم که باعث میشود انسانی عمیق و ژرف گردیم
اگر به دنبال منفعت و سود و دنیایمادیات هستید، نیچه بشارتی برای شما ندارد. از نظر او انسانی که فقط در جستجوی لذت و علائقزمینی است آدم بینشاط و رمقی است. انسان سودجو، سرزنده و فرخنده نیست. این نوع زندگی ناگوار و ذلیل است. از نظر نیچه زندگی که دنبال خوشی و فرار از درد و تنش است یک نوع فرار عبث از پوچی زندگی است که عاقبتش بدتر از چیزی است که از آن فرار میکند. این نوع آدمها زندگی ذلیلی را تجربه می کنند.
فلاسفه و نظریهپردازان در طول تاریخ بشر، همواره به دنبال معرفی راههایی برای یافتن معنا در زندگی بودهاند. مسیر پردرد و رنجی که نیچه معرفی میکند یکی از شیوههای روبرو شدن با زندگی است. او معتقد است به دنبال معناهایی نباشید که جامعه طبق روال سنت و عادت معرفی میکند. از رنج و مشکل نهراسید. سعی کنید نیاز واقعی خودتان را که واقعا باعث آرامش شما می شود بسازید
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ نیچه: دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد
این روزها همه جا صحبت از نیچه است و بیشتر از هرچیز در باره نگاه منفی و پوچگرایانه وی از هستی حرف زده میشود ولی درحقیقت او متفکری خوشبین به زندگی بود و به سهم خودش بارها سعی کرد تصویر روشنی از انسان و تلاش او برای زندگی بهتر ارائه دهد. اجازه دهید سرفصلهای اندیشه این فیلسوفآلمانی را با هم مرور کنیم تا بفهمیم او واقعا چهنظری نسبت به زندگی داشت:
◍ خدا مرده - ما او را کشتهایم
او متوجه گسترش دانشعلمی و غیرمذهبی شدن جامعه پیرامون خود شد و اعلام کرد که بشر، از این به بعد نمیتواند به خدا (یان) تکیه کند چون دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد. نیچه ولی در قدم بعدیاش به بیهدف بودن زندگی نرسید. او سعی کرد نشان دهد انسان میتواند از سه طریق، معیارهای جدیدی برای روبرو شدن با زندگی بعد از دوران بیخدایی، بسازد:
⥪ اتکا به فرهنگ به جای خدا
او شک نداشت که در دوران قدیم، مذهب بهرحال، یک روش مفید برای ایجاد معنای زندگی بود و میتوانست به بحران زندگی افراد دست یاری برساند. نیچهآتئیست، این اندیشه را مطرح کرد که ما میتوانیم فلسفه، هنر، موسیقی و ادبیات را جایگزین خلا ایجاد شده پس از مرگخدا بسازیم. بنظر او فرهنگ میتواند به رنج بشر، به اضطرابی که احاطهاش کرده است و تلاش او برای بهروزی، معنا دهد. به نظر او فرهنگ میبایست شکل زمینیتر به خود بگیرد و از محیط مراکز دانشگاهی بیرون آورده شود و به عنوان ابزار روبرو شدن با زندگی، مورد استفاده قرار بگیرد. برای مثال تئاتر و آثاری که از تراژدی سخن میگویند میتوانند نتیجه راهنمایی کننده رنج و مشکلاتی باشند که بشر در طول تاریخ با آنها مواجه بوده است. قصهها نمایانگر آرزوها و امیدها و شیوههای تطبیق با تغییرات زندگی هستند. موسیقی میتواند آرامش، تواضع و تعادلی که بشر خواستارش است را مقدمتا در ذهن و وجود خودش به دست آورد.
⥪ بشر خودش میتواند به مرحله خدایگونه برسد
نیچه به نوعی انسان قدرتمند و خارقالعاده اعتقاد دارد و آنرا #ابرانسان میخواند. افراد بسیار قدرتمندی که میتوانند بدون نیاز به هیچ نیروی بیرونی یا آسمانی، راه حلهایی بیابند که به وسیله خودشان کشف شده است و بعد توسط خودشان تبدیل به معنایی برای زندگی شده است. او از زرتشت خود نقلقول میکند که، انسان باید از درجه انسانیت هم فراتر رود
از دید نیچه بشر باید عاشق و عامل اصلی سرنوشت خودش باشد. از این منظر، همه بشر بد و خوب و زشت، در مجموع باعث رساندن بشر به این مرحله از تمدن شدهاند. برای همین از نظر او #ناپلئون و #ژولیسسزار هم جز #ابرانسانها هستند. مفهوم کلیتر این حرف اینست که شکست و اشتباه یکی از ارکان تمدن بشری است
⥪ در سادهترین حالتممکن، هرفرد چه میتواند انجام دهد؟
نیچه آدم خوشحالی نبود. از خانوادهاش نفرت داشت. فردی منزوی بود. زنان دست رد به توجهاش زدند. کتابهایش مورد استقبال قرار نگرفت. بعدها آدمهایی با نیتهای بد و میهنپرستهای دوآتشه، نظریاتش را به سلیقه خودشان تعبیر و تفسیر کردند. ایدههای وی برای فراهم ساختن شادی و خشنودی نبود. به نظر نیچه: فقط یک رنج بزرگ باعث رهایی نهایی انسان میشود. من شک دارم که این رنج عظیم باعث بهتر شدن بشر میگردد ولی میدانم که باعث میشود انسانی عمیق و ژرف گردیم
اگر به دنبال منفعت و سود و دنیایمادیات هستید، نیچه بشارتی برای شما ندارد. از نظر او انسانی که فقط در جستجوی لذت و علائقزمینی است آدم بینشاط و رمقی است. انسان سودجو، سرزنده و فرخنده نیست. این نوع زندگی ناگوار و ذلیل است. از نظر نیچه زندگی که دنبال خوشی و فرار از درد و تنش است یک نوع فرار عبث از پوچی زندگی است که عاقبتش بدتر از چیزی است که از آن فرار میکند. این نوع آدمها زندگی ذلیلی را تجربه می کنند.
فلاسفه و نظریهپردازان در طول تاریخ بشر، همواره به دنبال معرفی راههایی برای یافتن معنا در زندگی بودهاند. مسیر پردرد و رنجی که نیچه معرفی میکند یکی از شیوههای روبرو شدن با زندگی است. او معتقد است به دنبال معناهایی نباشید که جامعه طبق روال سنت و عادت معرفی میکند. از رنج و مشکل نهراسید. سعی کنید نیاز واقعی خودتان را که واقعا باعث آرامش شما می شود بسازید
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
اگر خدا گناهی در زندگی شما ببيند، شما را از سوختن در شكنجهگاهی آتشين برای ابد، میترساند
⥪ سخت است كه چنين باوری آرامشدهنده باشد!
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
اگر خدا گناهی در زندگی شما ببيند، شما را از سوختن در شكنجهگاهی آتشين برای ابد، میترساند
⥪ سخت است كه چنين باوری آرامشدهنده باشد!
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
از هر گلوله یک پرنده کشته میشود، هزار پرنده اما، پرواز میکنند
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
از هر گلوله یک پرنده کشته میشود، هزار پرنده اما، پرواز میکنند
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
بنده همینجا از مسئولین توئیتر درخواست میکنم حساب کاربری کفشدار حرم امام رضا را ساسپند کرده تا از تکرار چنین فجایعی در حرمین شریفین دیگر توسط خواهران عفیفه ردیفه شریفه جلوگیری بعمل آید
و مناللّه التوقیف و علیه التکانتکان
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
بنده همینجا از مسئولین توئیتر درخواست میکنم حساب کاربری کفشدار حرم امام رضا را ساسپند کرده تا از تکرار چنین فجایعی در حرمین شریفین دیگر توسط خواهران عفیفه ردیفه شریفه جلوگیری بعمل آید
و مناللّه التوقیف و علیه التکانتکان
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ گرفتاری داور و بقیه دوستانش
پس از استقرار حکومت فاشیستی هیتلر در معاملات آلمان با خارجیها اشکالات بزرگی فراهم شد و قسمتی از نقدینه بازرگانان در بانکهای آلمان توقیف بود. هیتلر صدور تدارکات صنعتی را ممنوع کرده بود و فقط به تولیدات غیرضروری اجازه صدور میداد.
داور هیاتی را به ریاست محمود بدر خزانهدار کل و عضویت عبدالحسینمسعودانصاری رئیس اداره امور اقتصادی وزارتامورخارجه و صادقوثیقی معاون ادارهکلتجارت به آلمان فرستاد تا باب معاملات بازرگانی را با دولت آلمان باز کنند. این هیات قریب هشت ماه با مقامات آلمانی مذاکره کردند و قرارداد مرضیالطرفین بین دو دولت امضا و مبادله شد و کالاهای آلمانی نیز وارد بازار ایران گردید.
داور بودجه سال ۱۳۱۴ را طبق دستور شاه یکصد میلیون ریال افزود و آن را به هفتصد میلیون ریال رسانید، ولی در پایان سال ۱۳۱۴ یک بودجه یک میلیارد ریالی تقدیم شاه کرد و ۳۰ درصد به بودجه کشور افزود.
داور در سال ۱۳۱۴ سرگرم توسعه شرکتها بود؛ به تمام شهرها سرکشی میکرد، شرکت تشکیل میداد، تجار را به فعالیت وامیداشت و درصدد بود وضع آشفته مالی مملکت را سر و صورتی بدهد و شاه را از خود راضی کند. اما دو، سه واقعه ناگهانی او را بار دیگر از پای درآورد.
نخستین واقعهای که در سال ۱۳۱۴ داور را شدیدا تکان داد بیمهری رضاشاه به عدهای از دوستان و نزدیکانش بود؛ دوستانی که با دل و جان در تمام مواقع، از واقعه جمهوری گرفته تا خلع قاجاریه و مجلس موسس گام به گام با داور بودهاند.
عدلالملک دادگر دوست نزدیک داور رئیس مجلس شورای ملی که در انتخابات دوره دهم نماینده اول تهران شده بود مورد تغیر شدید واقع و به امر رضاشاه تبعید شد.
علیدشتی نماینده مجلس و مدیر روزنامه شفق سرخ و مداح حکومت پهلوی و زینالعابدینرهنما مدیر روزنامه معتبر و یومیه ایران و نماینده مجلس و محمدرضاتجدد قاضی عالیرتبه دادگستری و فرجاللهبهرامی دبیر اعظم رئیس دفتر مخصوص شاه، توقیف و هر چهار نفر در شرایط نامساعدی به زندان نظمیه انتقال یافتند.
از روزی که سردار سپه سابق به سلطنت رسید و رضاشاه پهلوی شد، تمام کسانی را که او را صادقانه در رسیدن به هدفش یاری داده بودند، لجنمال کرد، تهمت دزدی به آنها زد، ولاجرم یا در گوشه زندان جان سپردند یا تحت نظر پلیس در نهایت ترس و وحشت ادامه حیات میدادند. چه بسا که اموال غالب آنها نیز مصادره شده بود. داور تکتک افراد را به یاد آورد: نصرتالدوله فیروز، عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، سید محمد تدین، رضا افشار، فرجالله بهرامی دبیراعظم، علی دشتی، زینالعابدین رهنما، عدلالملک دادگر، از نظامیان سرتیپ جان محمدخان، امیرلشکر سردار منتخب جهانبانی، امیر لشکر امیر اقتدار، امیر لشکر طهماسبی، امیر لشکر محمودخان آیرم، سرهنگ پولادین و سرلشکر حبیبالله شیبانی همه از نزدیکان و محارم سردار سپه دیروز و رضاشاه امروز بودند. شرح خدمات هر کدام از آنها به پهلوی کتابی قطور لازم داشت.
دبیراعظم بهرامی رئیس دفتر مخصوص که قسم شاه غالبا به جان او بود، نویسنده سفرنامه خوزستان، نویسنده تمام نطقهای حماسی و احساسی و ادبی سردار سپه و رضاشاه، وزیر مقتدر پست و تلگراف، استاندار فارس، استاندار خراسان اکنون باید در گوشه زندان به سر ببرد و امیدی به نجات او نباشد.
جسم و جان داور را نیز فشاری طاقتفرسا درآورده بود و هر آن منتظر بود که به سرنوشت دوستان خود دچار شود. گاهی از این بابت دچار توهم میشد که چرا تاکنون سروقت من نیامدهاند بهخصوص که حدس میزد در وزارت مالیه نتوانسته است نظر شاه را به خود جلب کند.
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ گرفتاری داور و بقیه دوستانش
پس از استقرار حکومت فاشیستی هیتلر در معاملات آلمان با خارجیها اشکالات بزرگی فراهم شد و قسمتی از نقدینه بازرگانان در بانکهای آلمان توقیف بود. هیتلر صدور تدارکات صنعتی را ممنوع کرده بود و فقط به تولیدات غیرضروری اجازه صدور میداد.
داور هیاتی را به ریاست محمود بدر خزانهدار کل و عضویت عبدالحسینمسعودانصاری رئیس اداره امور اقتصادی وزارتامورخارجه و صادقوثیقی معاون ادارهکلتجارت به آلمان فرستاد تا باب معاملات بازرگانی را با دولت آلمان باز کنند. این هیات قریب هشت ماه با مقامات آلمانی مذاکره کردند و قرارداد مرضیالطرفین بین دو دولت امضا و مبادله شد و کالاهای آلمانی نیز وارد بازار ایران گردید.
داور بودجه سال ۱۳۱۴ را طبق دستور شاه یکصد میلیون ریال افزود و آن را به هفتصد میلیون ریال رسانید، ولی در پایان سال ۱۳۱۴ یک بودجه یک میلیارد ریالی تقدیم شاه کرد و ۳۰ درصد به بودجه کشور افزود.
داور در سال ۱۳۱۴ سرگرم توسعه شرکتها بود؛ به تمام شهرها سرکشی میکرد، شرکت تشکیل میداد، تجار را به فعالیت وامیداشت و درصدد بود وضع آشفته مالی مملکت را سر و صورتی بدهد و شاه را از خود راضی کند. اما دو، سه واقعه ناگهانی او را بار دیگر از پای درآورد.
نخستین واقعهای که در سال ۱۳۱۴ داور را شدیدا تکان داد بیمهری رضاشاه به عدهای از دوستان و نزدیکانش بود؛ دوستانی که با دل و جان در تمام مواقع، از واقعه جمهوری گرفته تا خلع قاجاریه و مجلس موسس گام به گام با داور بودهاند.
عدلالملک دادگر دوست نزدیک داور رئیس مجلس شورای ملی که در انتخابات دوره دهم نماینده اول تهران شده بود مورد تغیر شدید واقع و به امر رضاشاه تبعید شد.
علیدشتی نماینده مجلس و مدیر روزنامه شفق سرخ و مداح حکومت پهلوی و زینالعابدینرهنما مدیر روزنامه معتبر و یومیه ایران و نماینده مجلس و محمدرضاتجدد قاضی عالیرتبه دادگستری و فرجاللهبهرامی دبیر اعظم رئیس دفتر مخصوص شاه، توقیف و هر چهار نفر در شرایط نامساعدی به زندان نظمیه انتقال یافتند.
از روزی که سردار سپه سابق به سلطنت رسید و رضاشاه پهلوی شد، تمام کسانی را که او را صادقانه در رسیدن به هدفش یاری داده بودند، لجنمال کرد، تهمت دزدی به آنها زد، ولاجرم یا در گوشه زندان جان سپردند یا تحت نظر پلیس در نهایت ترس و وحشت ادامه حیات میدادند. چه بسا که اموال غالب آنها نیز مصادره شده بود. داور تکتک افراد را به یاد آورد: نصرتالدوله فیروز، عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، سید محمد تدین، رضا افشار، فرجالله بهرامی دبیراعظم، علی دشتی، زینالعابدین رهنما، عدلالملک دادگر، از نظامیان سرتیپ جان محمدخان، امیرلشکر سردار منتخب جهانبانی، امیر لشکر امیر اقتدار، امیر لشکر طهماسبی، امیر لشکر محمودخان آیرم، سرهنگ پولادین و سرلشکر حبیبالله شیبانی همه از نزدیکان و محارم سردار سپه دیروز و رضاشاه امروز بودند. شرح خدمات هر کدام از آنها به پهلوی کتابی قطور لازم داشت.
دبیراعظم بهرامی رئیس دفتر مخصوص که قسم شاه غالبا به جان او بود، نویسنده سفرنامه خوزستان، نویسنده تمام نطقهای حماسی و احساسی و ادبی سردار سپه و رضاشاه، وزیر مقتدر پست و تلگراف، استاندار فارس، استاندار خراسان اکنون باید در گوشه زندان به سر ببرد و امیدی به نجات او نباشد.
جسم و جان داور را نیز فشاری طاقتفرسا درآورده بود و هر آن منتظر بود که به سرنوشت دوستان خود دچار شود. گاهی از این بابت دچار توهم میشد که چرا تاکنون سروقت من نیامدهاند بهخصوص که حدس میزد در وزارت مالیه نتوانسته است نظر شاه را به خود جلب کند.
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ اعدام اسدی، برکناری فروغی
در سال ۱۳۱۴ به دنبال تغییر کلاه در مشهد حوادث خونباری روی داد. آخوندها در مقابل حکومت قرار گرفتند و حادثه گوهرشاد به وجود آمد. هزاران نفر از مردم مشهد و زوار به فرمان ایرج مطبوعی آجودان سابق میرپنج رضاخان که با عنوان پرطمطراق امیرلشکر شرق خطه خراسان را زیر سلطه خود داشت و نیز به دستور سرهنگ قادری فرمانده هنگ پیاده لشکر مشهد، جان خود را از دست دادند.
مبارزه بین قدرتها در مشهد آغاز شد. محمد، ولی اسدی نایبالتولیه و سوگلی رضاشاه با فتحالله پاکروان استاندار به جان هم افتادند. دست آخر کاسه و کوزه را بر فرق اسدی شکستند و او را مسبب وقایع مشهد قلمداد کردند. نظامیان از تهران به سوی مشهد سرازیر شدند. دیوان حرب فوقالعاده در مشهد تشکیل و سرانجام اسدی محکوم به اعدام شد.
اسدی نماینده ادوار پنجم و ششم همان کسی که ۱۰ سال نیابت تولیت آستان قدس رضوی را بر عهده داشت؛ همان کسی که درآمد آستانه را به ۱۰ برابر رسانیده و بیمارستان و مسجد ساخته بود؛ همان کسی که از عواید آستانه سهم سنگینی در عمران و آبادی مشهد داشت؛ همان کسی که در هزاره فردوسی، رضاشاه زن و دختران خود را در خانه او سکنی داد؛ همان کسی که پس از او همواره یکی از فرزندانش نماینده مجلس از بیرجند میشد؛ و بالاخره اسدی همان کسی که پسرش داماد فروغی رئیسالوزرای ایران بود باید به سرنوشت پایهگذاران سلطنت پهلوی دچار شود.
شبانگاه نهم آذرماه تمام فرزندان اسدی در منزل فروغی جمع شدند و خبر دادند دیوان حرب حکم اعدام پدرشان را صادر کرده است، تا حکم به مرحله اجرا نرسیده است فکری بکنید. روابط فروغی با رضاشاه غیر از روابط رضاشاه با سایر رجال و مقامات بود. دیگران با رضاشاه همکاری میکردند، ولی فروغی معلم شاه بود. تمام تعزیهگردانیهای دوران سلطنت رضاشاه به دست او انجام گرفته بود. شاه تمام حرفهای محرمانه خود را با او میزد و او راهگشایی میکرد و از این لحاظ نزد شاه قرب و منزلتی خاص داشت. آن شب فروغی به سلمان و علیاکبر اسدی قول داد که به هر ترتیبی هست شاه را راضی خواهد کرد که از سیاست پدرشان صرفنظر کند. آن شب تا صبح نخوابید، در اندیشه دور و درازی رفت. خدمات اسدی را کلاسهبندی کرد، چند نثر فصیح و چند شعر مناسب از عفو شاهان به یاد آورد و برنامه شرفیابی و سیاق سخن خود را برمبنای آنها قرار داد.
فروغی صبح زود به کاخ شاه رفت. در آن ساعاتی که شاه هفتاد بار طول باغ را طی میکرد فقط چند نفر اجازه داشتند او را ملاقات کنند. یکی از آنها فروغی رئیسالوزرا بود. فروغی وقتی وارد کاخ شد و آهسته به سمت مسیر شاه قدم برداشت یداللهخان اسلحهدار باشی جلو دوید و عرض کرد آقای شکوهالملک فرمودند قبل از شرفیابی چند دقیقهای بنده را سرافراز فرمایید، عرض واجبی دارم که باید قبل از شرفیابی به سمع شما برسانم.
فروغی با شنیدن این پیغام به دست راست پیچید و وارد اتاق شکوهالملک شد. مرحوم شکوه با شکوه خاصی از او استقبال کرد و استدعای استراحت کرد. فروغی خونسرد و آرام مدتی به چهره رئیس دفتر مخصوص نظر انداخت که عنوان مطلب بشود، ولی شکوه همچنان به سکوت برگزار میکرد تا پیشخدمت چای تازهدم لاهیجان را در جلوی رئیسالوزرا گذاشت. فروغی وقتی دید از طرف شکوه مطلبی عنوان نمیشود به سخن در آمد و گفت کاری با من داشتید، شکوه گفت بلی و آن این است که اعلیحضرت قدری گرفته و متغیر هستید و فرمودند کسی به ملاقات من نیاید. فرمودند فروغی ممکن است صبح زود تقاضای ملاقات کند، به او بگویید همان بعدازظهر شرفیاب شود.
فروغی با شم سیاسی و فلسفی خود فهمید شاه حدس زده است که برای چه کاری به او مراجعه خواهد کرد. عجب وقت تنگ است و ممکن است اسدی اعدام شود چه باید کرد؟ چاره منحصربهفرد بود، راه چانه زدن وجود نداشت. بلند شد و به عمارت بادگیر مقر رئیسالوزرایی رفت و وقتی چشمش به چشم فرزندان اسدی افتاد که دقیقه شماری برای اخذ نتیجه میکردند سر را به زیر افکند، فقط گفت شرفیابی به بعدازظهر موکول شد، باید توکل به خدا داشت. دقایق به کندی سپری میشد و بالاخره بعدازظهر فرا رسید و فروغی رئیسالوزرا شرفیاب شد. تا رضاشاه چشمش به فروغی افتاد کندی کار فرهنگستان را بهانه قرار داده به سختی به او توپید. بعد از چند مورد کارهای معوقه سوال کرد، چون جواب رضایتبخش نبود بر تشدد خود افزود
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ اعدام اسدی، برکناری فروغی
در سال ۱۳۱۴ به دنبال تغییر کلاه در مشهد حوادث خونباری روی داد. آخوندها در مقابل حکومت قرار گرفتند و حادثه گوهرشاد به وجود آمد. هزاران نفر از مردم مشهد و زوار به فرمان ایرج مطبوعی آجودان سابق میرپنج رضاخان که با عنوان پرطمطراق امیرلشکر شرق خطه خراسان را زیر سلطه خود داشت و نیز به دستور سرهنگ قادری فرمانده هنگ پیاده لشکر مشهد، جان خود را از دست دادند.
مبارزه بین قدرتها در مشهد آغاز شد. محمد، ولی اسدی نایبالتولیه و سوگلی رضاشاه با فتحالله پاکروان استاندار به جان هم افتادند. دست آخر کاسه و کوزه را بر فرق اسدی شکستند و او را مسبب وقایع مشهد قلمداد کردند. نظامیان از تهران به سوی مشهد سرازیر شدند. دیوان حرب فوقالعاده در مشهد تشکیل و سرانجام اسدی محکوم به اعدام شد.
اسدی نماینده ادوار پنجم و ششم همان کسی که ۱۰ سال نیابت تولیت آستان قدس رضوی را بر عهده داشت؛ همان کسی که درآمد آستانه را به ۱۰ برابر رسانیده و بیمارستان و مسجد ساخته بود؛ همان کسی که از عواید آستانه سهم سنگینی در عمران و آبادی مشهد داشت؛ همان کسی که در هزاره فردوسی، رضاشاه زن و دختران خود را در خانه او سکنی داد؛ همان کسی که پس از او همواره یکی از فرزندانش نماینده مجلس از بیرجند میشد؛ و بالاخره اسدی همان کسی که پسرش داماد فروغی رئیسالوزرای ایران بود باید به سرنوشت پایهگذاران سلطنت پهلوی دچار شود.
شبانگاه نهم آذرماه تمام فرزندان اسدی در منزل فروغی جمع شدند و خبر دادند دیوان حرب حکم اعدام پدرشان را صادر کرده است، تا حکم به مرحله اجرا نرسیده است فکری بکنید. روابط فروغی با رضاشاه غیر از روابط رضاشاه با سایر رجال و مقامات بود. دیگران با رضاشاه همکاری میکردند، ولی فروغی معلم شاه بود. تمام تعزیهگردانیهای دوران سلطنت رضاشاه به دست او انجام گرفته بود. شاه تمام حرفهای محرمانه خود را با او میزد و او راهگشایی میکرد و از این لحاظ نزد شاه قرب و منزلتی خاص داشت. آن شب فروغی به سلمان و علیاکبر اسدی قول داد که به هر ترتیبی هست شاه را راضی خواهد کرد که از سیاست پدرشان صرفنظر کند. آن شب تا صبح نخوابید، در اندیشه دور و درازی رفت. خدمات اسدی را کلاسهبندی کرد، چند نثر فصیح و چند شعر مناسب از عفو شاهان به یاد آورد و برنامه شرفیابی و سیاق سخن خود را برمبنای آنها قرار داد.
فروغی صبح زود به کاخ شاه رفت. در آن ساعاتی که شاه هفتاد بار طول باغ را طی میکرد فقط چند نفر اجازه داشتند او را ملاقات کنند. یکی از آنها فروغی رئیسالوزرا بود. فروغی وقتی وارد کاخ شد و آهسته به سمت مسیر شاه قدم برداشت یداللهخان اسلحهدار باشی جلو دوید و عرض کرد آقای شکوهالملک فرمودند قبل از شرفیابی چند دقیقهای بنده را سرافراز فرمایید، عرض واجبی دارم که باید قبل از شرفیابی به سمع شما برسانم.
فروغی با شنیدن این پیغام به دست راست پیچید و وارد اتاق شکوهالملک شد. مرحوم شکوه با شکوه خاصی از او استقبال کرد و استدعای استراحت کرد. فروغی خونسرد و آرام مدتی به چهره رئیس دفتر مخصوص نظر انداخت که عنوان مطلب بشود، ولی شکوه همچنان به سکوت برگزار میکرد تا پیشخدمت چای تازهدم لاهیجان را در جلوی رئیسالوزرا گذاشت. فروغی وقتی دید از طرف شکوه مطلبی عنوان نمیشود به سخن در آمد و گفت کاری با من داشتید، شکوه گفت بلی و آن این است که اعلیحضرت قدری گرفته و متغیر هستید و فرمودند کسی به ملاقات من نیاید. فرمودند فروغی ممکن است صبح زود تقاضای ملاقات کند، به او بگویید همان بعدازظهر شرفیاب شود.
فروغی با شم سیاسی و فلسفی خود فهمید شاه حدس زده است که برای چه کاری به او مراجعه خواهد کرد. عجب وقت تنگ است و ممکن است اسدی اعدام شود چه باید کرد؟ چاره منحصربهفرد بود، راه چانه زدن وجود نداشت. بلند شد و به عمارت بادگیر مقر رئیسالوزرایی رفت و وقتی چشمش به چشم فرزندان اسدی افتاد که دقیقه شماری برای اخذ نتیجه میکردند سر را به زیر افکند، فقط گفت شرفیابی به بعدازظهر موکول شد، باید توکل به خدا داشت. دقایق به کندی سپری میشد و بالاخره بعدازظهر فرا رسید و فروغی رئیسالوزرا شرفیاب شد. تا رضاشاه چشمش به فروغی افتاد کندی کار فرهنگستان را بهانه قرار داده به سختی به او توپید. بعد از چند مورد کارهای معوقه سوال کرد، چون جواب رضایتبخش نبود بر تشدد خود افزود
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
فروغی در میان تشدد و تغیر رضاشاه دل به دریا زد و چنین عنوان مطلب کرد:
غرض و مقصود از شرفیابی به پیشگاه مقدس پادشاه قدر قدرت ارواحنا فدا عرض بیگناهی یکی از چاکران اعلیحضرت است. اعلیحضرتا یقین بدانید اسدی از خدمتگزاران صادق و صمیمی است، جز خواسته پدر تاجدار قدمی برنداشته است
رضا شاه در این موقع به تغیر گفت: ذکاءالملک (فروغی) پای مرا هم به وسط بکش!
فروغی ادامه داد: معاندین کار خود را کردهاند و اگر خدای نکرده اسدی مقصر هم باشد در مقابل خدمات گذشته مستحق بخشش و عفو ملوکانه است. به فرزندان او رحم کنید و نگذارید بیگناهی بیجهت طعمه لاشخوران بشود. پرونده اسدی ساخته و پرداخته پاکروان است و لاغیر.
رضا شاه پس از شنیدن سخنان ملایم و مصلحتآمیز فروغی راه افتاد و فروغی نیز به دنبال او رفت. رضاشاه وارد اتاق کار خود شد و از روی میز کاغذی برداشت و آن را به دست فروغی داد و فروغی عینک خود را جابهجا کرد، ولی شاه به او مجال خواندن نداد. کاغذ را از دست او گرفت و بلند شروع به خواندن کرد. هر سطری که رضاشاه از نامه را میخواند صدای او بلندتر میشد تا به این جملات رسید که تقریبا فریاد میکشید:
محکمه با توجه به محتویات دوسیه و دلایل و مدارک متقن و امارات قانونی و استماع بیانات شهود جرم محمد، ولی اسدی را محرز و مسلم میداند و او را محکوم به اعدام میکند …
شاه بر خشونت خود افزود و گفت:
باز دفاع میکنی! باز حمایت میکنی! باز شفاعت میکنی! برو، برو به خانه خودت دیگر لازم نیست اینجا بیایی با تو کاری ندارم!
فروغی با رنگ پریده تعظیمی کرد و از کاخ خارج شد و یکسره برای جمع کردن اثاثه شخصی به مقر رئیسالوزرایی رفت و فکر میکرد از مذاکرات او و شاه احدی مطلع نیست. ولی وقتی وارد ساختمان شد چشمش به سرهنگ مختاری کفیل نظمیه افتاد که در غیاب سرلشکر آیرم کفالت داشت. مختاری به دنبال فروغی وارد اتاق شد و فروغی به جمعآوری اثاثه خود پرداخت و بدون اینکه با کسی خداحافظی کند راه منزل خود را پیش گرفت. مختاری نیز او را همراهی میکرد. هنگامیکه فروغی میخواست داخل منزل خود بشود مختاری گفت:
از امروز تحت نظر پلیس هستید، در رفت و آمد و معاشرت و مذاکره تلفنی حداکثر رعایت را بکنید.
فروغی وارد خانه شد و همه دور او جمع شدند و به بیان ماوقع پرداخت. در این بین روزنامه اطلاعات را آوردند. فروغی با تعجب این خبر را مرور کرد:
فروغی رئیسالوزرا به واسطه علت مزاج استعفای خود را به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تقدیم کرده است.
آن روز دهم آذر ماه ۱۳۱۴ بود. چند روز پس از استعفایاجباری فروغی، محمدولیاسدی در مشهد به وضع فجیعی تیرباران شد. از علیاکبراسدی نماینده مجلس و داماد فروغی سلب مصونیت شد و به اتفاق برادرش سلماناسدی به سیاهچال زندان افتادند و خانه نخستوزیر دیروز تبدیل به ماتمکده شد
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
فروغی در میان تشدد و تغیر رضاشاه دل به دریا زد و چنین عنوان مطلب کرد:
غرض و مقصود از شرفیابی به پیشگاه مقدس پادشاه قدر قدرت ارواحنا فدا عرض بیگناهی یکی از چاکران اعلیحضرت است. اعلیحضرتا یقین بدانید اسدی از خدمتگزاران صادق و صمیمی است، جز خواسته پدر تاجدار قدمی برنداشته است
رضا شاه در این موقع به تغیر گفت: ذکاءالملک (فروغی) پای مرا هم به وسط بکش!
فروغی ادامه داد: معاندین کار خود را کردهاند و اگر خدای نکرده اسدی مقصر هم باشد در مقابل خدمات گذشته مستحق بخشش و عفو ملوکانه است. به فرزندان او رحم کنید و نگذارید بیگناهی بیجهت طعمه لاشخوران بشود. پرونده اسدی ساخته و پرداخته پاکروان است و لاغیر.
رضا شاه پس از شنیدن سخنان ملایم و مصلحتآمیز فروغی راه افتاد و فروغی نیز به دنبال او رفت. رضاشاه وارد اتاق کار خود شد و از روی میز کاغذی برداشت و آن را به دست فروغی داد و فروغی عینک خود را جابهجا کرد، ولی شاه به او مجال خواندن نداد. کاغذ را از دست او گرفت و بلند شروع به خواندن کرد. هر سطری که رضاشاه از نامه را میخواند صدای او بلندتر میشد تا به این جملات رسید که تقریبا فریاد میکشید:
محکمه با توجه به محتویات دوسیه و دلایل و مدارک متقن و امارات قانونی و استماع بیانات شهود جرم محمد، ولی اسدی را محرز و مسلم میداند و او را محکوم به اعدام میکند …
شاه بر خشونت خود افزود و گفت:
باز دفاع میکنی! باز حمایت میکنی! باز شفاعت میکنی! برو، برو به خانه خودت دیگر لازم نیست اینجا بیایی با تو کاری ندارم!
فروغی با رنگ پریده تعظیمی کرد و از کاخ خارج شد و یکسره برای جمع کردن اثاثه شخصی به مقر رئیسالوزرایی رفت و فکر میکرد از مذاکرات او و شاه احدی مطلع نیست. ولی وقتی وارد ساختمان شد چشمش به سرهنگ مختاری کفیل نظمیه افتاد که در غیاب سرلشکر آیرم کفالت داشت. مختاری به دنبال فروغی وارد اتاق شد و فروغی به جمعآوری اثاثه خود پرداخت و بدون اینکه با کسی خداحافظی کند راه منزل خود را پیش گرفت. مختاری نیز او را همراهی میکرد. هنگامیکه فروغی میخواست داخل منزل خود بشود مختاری گفت:
از امروز تحت نظر پلیس هستید، در رفت و آمد و معاشرت و مذاکره تلفنی حداکثر رعایت را بکنید.
فروغی وارد خانه شد و همه دور او جمع شدند و به بیان ماوقع پرداخت. در این بین روزنامه اطلاعات را آوردند. فروغی با تعجب این خبر را مرور کرد:
فروغی رئیسالوزرا به واسطه علت مزاج استعفای خود را به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تقدیم کرده است.
آن روز دهم آذر ماه ۱۳۱۴ بود. چند روز پس از استعفایاجباری فروغی، محمدولیاسدی در مشهد به وضع فجیعی تیرباران شد. از علیاکبراسدی نماینده مجلس و داماد فروغی سلب مصونیت شد و به اتفاق برادرش سلماناسدی به سیاهچال زندان افتادند و خانه نخستوزیر دیروز تبدیل به ماتمکده شد
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ جم یا داور
وزیران کابینه فروغی چند لحظه پس از آخرین شرفیابی او، از کم و کیف ماجرا مطلع شدند و بیش از هر وزیری داور پریشان شد. داور به نقش فروغی در روی کار آوردن رضاشاه وقوف کامل داشت. از صمیمیت فروغی و تدابیر او در کارها مطلع بود و میدانست فروغی قدمی برخلاف مصالح شاه برنداشته است و تمام تمنیات شاه را به مرحله اجرا درآورده و صورت قانونی به آن داده است. داور با خود اندیشید که فروغی هم رفت، خدا عاقبت او را به خیر کند. تنها من ماندهام، من علیاکبر داور، تنور گرمکن انقراض قاجاریه که صدها نقطه ضعف از من باقی مانده است همین اوضاع آشفته و درهم وزارت دارایی کافی است که در زیر لکوموتیو خشم شاه له و نابود شوم. چه باید کرد؟ آیا میتوان از این مملکت گریخت، آیا میتوان بهعنوان بیماری به خارج رفت و بازنگشت؟ خیر اینها اصولی نیست، باید بود تا سرنوشت را دید. از طرفی از کجا بعد از فروغی نوبت به من نرسد. غالب وزیران کابینه دستپروردگان من هستند.
تنها کسی که سابقه خدمت برابر من دارد محمود جم وزیر داخله است، پس برای ریاست دولت من و جم شانس داریم. داور در مغز خود یک تجزیه و تحلیل کوتاه از موقعیت خود و جم به عمل آورد سرانجام نتیجه گرفت امتیازات او از محمود جم بیشتر است. داور در زندگی جم مرور کرد و بهخاطر آورد میرزا محمودخان آذربایجانی که بعد لقب مدیرالملک گرفت کار خود را با شاگردی در داروخانه شروع کرد. چون مدیر داروخانه دکتر کوبن فرانسوی بود طبعا زبان غیرعلمی فرانسه را نزد او یاد گرفت. بعد از مدتی به تهران آمد و در سفارت فرانسه منشی شد. بعد داخل خدمت دولت شد. مدتی سمت او در وزارت مالیه مترجمی بود بعد رئیس غله و رئیس خزانه شد. در کابینه سیدضیاءالدین وزارت گرفت و، چون ابزار خوبی در دست سردار سپه بود، حمایت شد. چند بار وزیر و والی شد. داور حساب کرد جمع مدت وزارت او نصف دوران وزارت من نیست، از طرفی با خود گفت او چه خدمت شایستهای انجام داده است؟ چه فداکاری برای سلطنت رضاشاه کرده است؟
بلکه وارد سفره گستردهای شده است که من و دوستانم آن سفره را گستردیم. تنها حسن او محافظهکاری است. من برای ایران حیثیت ایجاد کردم، عدلیهای به سبک اروپا به وجود آوردم، دهها قانون به تصویب رساندم، در مجامع بینالمللی کسب حیثیت کردم، تمام رجال اروپا مرا به قانوندانی میشناسند. آیا باز هم جم شانس دارد. فقط در یک مورد ممکن است شانس جم بر من بچربد و آن هم در صورتی است که من از چشم شاه افتاده باشم و شاه مترصد فرصتی باشد تا پاداش خدمات مرا هم مانند سایرین کف دستم بگذارد!
داور آن شب تا صبح نخوابید و در خوف و رجا بهسر میبرد. روز بعد به علت کنار رفتن رئیس دولت به وزارتخانه نرفت، ولی نزدیک تلفن نشست تا اگر از طرف شاه احضار شد، فورا به کاخ عزیمت کند. انتظار داور طولانی شد و تا ظهر زنگی به او زده نشد. مقارن ظهر زنگ تلفن داور به صدا درآمد و از آن طرف سیم محمود جم با صدای نازک خود داور را برای تشکیل هیات وزیران و معرفی به شاه دعوت کرد. با شنیدن دعوت جم دانست ستاره او در حال افول است و دیگر محلی از اعراب ندارد و باید در انتظار سرنوشت دردناکی باشد. شاید از همان لحظات تصمیم گرفت دژخیم او خودش باشد و کاری را که باید پزشک احمدی انجام بدهد خود انجام دهد کما اینکه انجام داد.
باری، داور پس از نابودی و زندانی یا خانهنشین شدن دوستانش و آنان که در به قدرت رساندن رضاشاه نقش اساسی داشتند، و اکنون با توجه به برکناری فروغی و اعدام اسدی نایبالتولیه آستان قدس و متصدی نشدن رئیسالوزرایی که به هر حساب حق خود میدانست، نتیجه گرفت که رضاشاه درصدد سرنگونی اوست. ولی پس از اینکه جم او را به همکاری دعوت کرد تصمیم گرفت به هر نحو اقدامات خود را در وزارت مالیه ادامه دهد
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ جم یا داور
وزیران کابینه فروغی چند لحظه پس از آخرین شرفیابی او، از کم و کیف ماجرا مطلع شدند و بیش از هر وزیری داور پریشان شد. داور به نقش فروغی در روی کار آوردن رضاشاه وقوف کامل داشت. از صمیمیت فروغی و تدابیر او در کارها مطلع بود و میدانست فروغی قدمی برخلاف مصالح شاه برنداشته است و تمام تمنیات شاه را به مرحله اجرا درآورده و صورت قانونی به آن داده است. داور با خود اندیشید که فروغی هم رفت، خدا عاقبت او را به خیر کند. تنها من ماندهام، من علیاکبر داور، تنور گرمکن انقراض قاجاریه که صدها نقطه ضعف از من باقی مانده است همین اوضاع آشفته و درهم وزارت دارایی کافی است که در زیر لکوموتیو خشم شاه له و نابود شوم. چه باید کرد؟ آیا میتوان از این مملکت گریخت، آیا میتوان بهعنوان بیماری به خارج رفت و بازنگشت؟ خیر اینها اصولی نیست، باید بود تا سرنوشت را دید. از طرفی از کجا بعد از فروغی نوبت به من نرسد. غالب وزیران کابینه دستپروردگان من هستند.
تنها کسی که سابقه خدمت برابر من دارد محمود جم وزیر داخله است، پس برای ریاست دولت من و جم شانس داریم. داور در مغز خود یک تجزیه و تحلیل کوتاه از موقعیت خود و جم به عمل آورد سرانجام نتیجه گرفت امتیازات او از محمود جم بیشتر است. داور در زندگی جم مرور کرد و بهخاطر آورد میرزا محمودخان آذربایجانی که بعد لقب مدیرالملک گرفت کار خود را با شاگردی در داروخانه شروع کرد. چون مدیر داروخانه دکتر کوبن فرانسوی بود طبعا زبان غیرعلمی فرانسه را نزد او یاد گرفت. بعد از مدتی به تهران آمد و در سفارت فرانسه منشی شد. بعد داخل خدمت دولت شد. مدتی سمت او در وزارت مالیه مترجمی بود بعد رئیس غله و رئیس خزانه شد. در کابینه سیدضیاءالدین وزارت گرفت و، چون ابزار خوبی در دست سردار سپه بود، حمایت شد. چند بار وزیر و والی شد. داور حساب کرد جمع مدت وزارت او نصف دوران وزارت من نیست، از طرفی با خود گفت او چه خدمت شایستهای انجام داده است؟ چه فداکاری برای سلطنت رضاشاه کرده است؟
بلکه وارد سفره گستردهای شده است که من و دوستانم آن سفره را گستردیم. تنها حسن او محافظهکاری است. من برای ایران حیثیت ایجاد کردم، عدلیهای به سبک اروپا به وجود آوردم، دهها قانون به تصویب رساندم، در مجامع بینالمللی کسب حیثیت کردم، تمام رجال اروپا مرا به قانوندانی میشناسند. آیا باز هم جم شانس دارد. فقط در یک مورد ممکن است شانس جم بر من بچربد و آن هم در صورتی است که من از چشم شاه افتاده باشم و شاه مترصد فرصتی باشد تا پاداش خدمات مرا هم مانند سایرین کف دستم بگذارد!
داور آن شب تا صبح نخوابید و در خوف و رجا بهسر میبرد. روز بعد به علت کنار رفتن رئیس دولت به وزارتخانه نرفت، ولی نزدیک تلفن نشست تا اگر از طرف شاه احضار شد، فورا به کاخ عزیمت کند. انتظار داور طولانی شد و تا ظهر زنگی به او زده نشد. مقارن ظهر زنگ تلفن داور به صدا درآمد و از آن طرف سیم محمود جم با صدای نازک خود داور را برای تشکیل هیات وزیران و معرفی به شاه دعوت کرد. با شنیدن دعوت جم دانست ستاره او در حال افول است و دیگر محلی از اعراب ندارد و باید در انتظار سرنوشت دردناکی باشد. شاید از همان لحظات تصمیم گرفت دژخیم او خودش باشد و کاری را که باید پزشک احمدی انجام بدهد خود انجام دهد کما اینکه انجام داد.
باری، داور پس از نابودی و زندانی یا خانهنشین شدن دوستانش و آنان که در به قدرت رساندن رضاشاه نقش اساسی داشتند، و اکنون با توجه به برکناری فروغی و اعدام اسدی نایبالتولیه آستان قدس و متصدی نشدن رئیسالوزرایی که به هر حساب حق خود میدانست، نتیجه گرفت که رضاشاه درصدد سرنگونی اوست. ولی پس از اینکه جم او را به همکاری دعوت کرد تصمیم گرفت به هر نحو اقدامات خود را در وزارت مالیه ادامه دهد
#ادامهدارد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ قتل سردار اسعد در زندان رضاشاه
در سال ۱۳۱۲ شمسی محمدعلی فروغی به نخستوزیری رسید. در این دوره اسعد کماکان عهدهدار وزارت جنگ ماند. در همان سال طبق سنوات گذشته شاه برای شرکت و مشاهده مسابقات اسبدوانی به دشت گرگان عزیمت کرد. در این مسافرت، اسعد در صف مقدم همراهان شاه قرار داشت؛ اما پس از انجام مراسم اسبدوانی و توزیع جوایز توسط اسعد در روز ۲۶ آبان ۱۳۱۲ شمسی، سرهنگ سهیلی، رئیس اطلاعات شهربانی سردار اسعد را بازداشت و بلافاصله وی را راهی زندان قصر کرد. همزمان با این واقعه، تعداد زیادی از روسای عشایر تبعیدی در تهران و دیگر افراد صاحبنفوذ در مناطق ایلی جنوب دستگیر شدند. گذشته از اکثر خوانین بختیاری، تعدادی از سران دیگر ایلات نیز بازداشت شدند و به زندان افتادند. عدهای از خوانین بختیاری که نماینده مجلس بودند نیز پس از سلب مصونیت توقیف شدند. در همین زمان، قوامالملک شیرازی که از یاران و دوستان صمیمی سردار اسعد بود نیز بازداشت شد.
جعفرقلیاسعد بیش از چهارماه در زندان به سر برد تا اینکه در روز دهم فروردین ۱۳۱۳ جسد وی را تحویل بازماندگان دادند. عباس اسکندری در کتاب محکمهعالیاختصاصی درباره سردار اسعد مینویسد:
مدعیالعموم برای توقیف و قتل او، ره به جایی نبرد؛ اما دوستی سردار اسعد با تیمورتاش و تلاش برای نجات جان وزیر دربار، مخالفت روسای بختیاری با دولت مرکزی یا داشتن سهام نفت جنوب از زمره اتهامات آشکار و پنهان وی به حساب میآمد. در اوایل فروردین ۱۳۱۳ با خوراندن غذای مسموم، قصد داشتند که به نحوی او را به هلاکت برسانند، اما موفق نشدند … او را شکنجهها دادند تا بالاخره با تزریق سرنگ، بهطور وحشتناکی، جانش را گرفتند.
همزمان با مرگ اسعد، عدهای از سران عشایر و ایلات بختیاری در جنوب به حکم دادگاه نظامی در زندان قصر به چوبه دار سپرده شدند و عده زیادی نیز به حبسهای طویلالمدت محکوم شدند که تنی چند از آنان در زندان درگذشتند. از جمله منوچهر و محمدتقی اسعد برادران تنی جعفرقلی، به حبس محکوم شدند و خانبابا اسعد برادر دیگرش در زندان تلف شد.
#پایان
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ سرنوشت رجالرضاشاهی
◍ قتل سردار اسعد در زندان رضاشاه
در سال ۱۳۱۲ شمسی محمدعلی فروغی به نخستوزیری رسید. در این دوره اسعد کماکان عهدهدار وزارت جنگ ماند. در همان سال طبق سنوات گذشته شاه برای شرکت و مشاهده مسابقات اسبدوانی به دشت گرگان عزیمت کرد. در این مسافرت، اسعد در صف مقدم همراهان شاه قرار داشت؛ اما پس از انجام مراسم اسبدوانی و توزیع جوایز توسط اسعد در روز ۲۶ آبان ۱۳۱۲ شمسی، سرهنگ سهیلی، رئیس اطلاعات شهربانی سردار اسعد را بازداشت و بلافاصله وی را راهی زندان قصر کرد. همزمان با این واقعه، تعداد زیادی از روسای عشایر تبعیدی در تهران و دیگر افراد صاحبنفوذ در مناطق ایلی جنوب دستگیر شدند. گذشته از اکثر خوانین بختیاری، تعدادی از سران دیگر ایلات نیز بازداشت شدند و به زندان افتادند. عدهای از خوانین بختیاری که نماینده مجلس بودند نیز پس از سلب مصونیت توقیف شدند. در همین زمان، قوامالملک شیرازی که از یاران و دوستان صمیمی سردار اسعد بود نیز بازداشت شد.
جعفرقلیاسعد بیش از چهارماه در زندان به سر برد تا اینکه در روز دهم فروردین ۱۳۱۳ جسد وی را تحویل بازماندگان دادند. عباس اسکندری در کتاب محکمهعالیاختصاصی درباره سردار اسعد مینویسد:
مدعیالعموم برای توقیف و قتل او، ره به جایی نبرد؛ اما دوستی سردار اسعد با تیمورتاش و تلاش برای نجات جان وزیر دربار، مخالفت روسای بختیاری با دولت مرکزی یا داشتن سهام نفت جنوب از زمره اتهامات آشکار و پنهان وی به حساب میآمد. در اوایل فروردین ۱۳۱۳ با خوراندن غذای مسموم، قصد داشتند که به نحوی او را به هلاکت برسانند، اما موفق نشدند … او را شکنجهها دادند تا بالاخره با تزریق سرنگ، بهطور وحشتناکی، جانش را گرفتند.
همزمان با مرگ اسعد، عدهای از سران عشایر و ایلات بختیاری در جنوب به حکم دادگاه نظامی در زندان قصر به چوبه دار سپرده شدند و عده زیادی نیز به حبسهای طویلالمدت محکوم شدند که تنی چند از آنان در زندان درگذشتند. از جمله منوچهر و محمدتقی اسعد برادران تنی جعفرقلی، به حبس محکوم شدند و خانبابا اسعد برادر دیگرش در زندان تلف شد.
#پایان
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
#ماما، شامپانزه پنجاه و نه ساله یکی از پیرترین از نوع خود در جهان است که در باغ وحش سلطنتی در هلند نگهداری میشود، افسردهحال و بیمار شده، روزهای آخر عمر خود را میگذراند و به هیچوجه غذا نمیخورد تا اینکه سراغ پرفسور جانونهوف رفیق قدیمیاش رفتند. ماما ابتدا پروفسور هووف را نشناخت ولی پس از اینکه شناخت عکسالعملی بسیار دیدنی داشت ....
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
#ماما، شامپانزه پنجاه و نه ساله یکی از پیرترین از نوع خود در جهان است که در باغ وحش سلطنتی در هلند نگهداری میشود، افسردهحال و بیمار شده، روزهای آخر عمر خود را میگذراند و به هیچوجه غذا نمیخورد تا اینکه سراغ پرفسور جانونهوف رفیق قدیمیاش رفتند. ماما ابتدا پروفسور هووف را نشناخت ولی پس از اینکه شناخت عکسالعملی بسیار دیدنی داشت ....
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
این شعار نیست. فکر نکنید باقی کشورها آبراهاملینکن یا توماسجفرسون یا واشنگتن نداشتند، داشتند ولی همواره مردان و زنانی چون #مایکپنس باید باشند که نگذارند هیچکس، ولو رئیس خودشان، قدرتمندترین مرد جهان، گمان کند که میتواند میراث یک ملت را مصادره کند
این لحظهایست که مایکپنس پیروزی جو بایدن و هریس را در کالج الکترال تایید میکند و جالب اینجاست هنوز هستند ایرانیانی که چشم به ترامپ دوختهاند
به باور من مردم ما، حتی آنهایی که سالیان سال را در بزرگترین کشورهای دموکراتیک زندگی کردهاند، لیاقت دموکراسی را ندارند
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
این شعار نیست. فکر نکنید باقی کشورها آبراهاملینکن یا توماسجفرسون یا واشنگتن نداشتند، داشتند ولی همواره مردان و زنانی چون #مایکپنس باید باشند که نگذارند هیچکس، ولو رئیس خودشان، قدرتمندترین مرد جهان، گمان کند که میتواند میراث یک ملت را مصادره کند
این لحظهایست که مایکپنس پیروزی جو بایدن و هریس را در کالج الکترال تایید میکند و جالب اینجاست هنوز هستند ایرانیانی که چشم به ترامپ دوختهاند
به باور من مردم ما، حتی آنهایی که سالیان سال را در بزرگترین کشورهای دموکراتیک زندگی کردهاند، لیاقت دموکراسی را ندارند
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
اون زمینها و کوههایی که چی شدن؟
⥪ تن خدابیامرز دهخدا تو گور خاریده شد!
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
اون زمینها و کوههایی که چی شدن؟
⥪ تن خدابیامرز دهخدا تو گور خاریده شد!
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ آیا میدانستید الله هم نماز میخواند؟!
عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الحُسَينِ بنِ سَعِيدٍ عَنِ القَاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ الجَوهَرِيِّ عَن عَلِيِّ بنِ أَبِي حَمزَةَ قَالَ سَأَلَ أَبُو بَصِيرٍ أَبَا عَبدِ اللّٰهِ (عليه السلام) وَأَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ جُعِلتُ فِدَاكَ كَم عُرِجَ بِرَسُولِ اللّٰهِ (صلى الله عليه وآله)
فَقَالَ مَرَّتَينِ
فَأَوقَفَهُ جَبرَئِيلُ مَوقِفاً فَقَالَ لَهُ مَكَانَكَ يَا مُحَمَّدُ فَلَقَد وَقَفتَ مَوقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَكٌ قَطُّ وَلَا نَبِيٌّ إِنَّ رَبَّكَ يُصَلِّي
فَقَالَ يَا جَبرَئِيلُ وَكَيفَ يُصَلِّي
قَالَ يَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ المَلَائِكَةِ وَالرُّوحِ سَبَقَت رَحمَتِي غَضَبِي
فَقَالَ اللهُمَّ عَفوَكَ عَفوَكَ
قَالَ وَكَانَ كَمَا قَالَ اللّٰهُ قابَ قَوسَينِ أَو أَدنى
فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلتُ فِدَاكَ مَا قَابَ قَوسَينِ أَو أَدنَى
قَالَ مَا بَينَ سِيَتِهَا إِلَى رَأسِهَا
فَقَالَ كَانَ بَينَهُمَا حِجَابٌ يَتَلَألَأُ يَخفِقُ وَلَا أَعلَمُهُ إِلَّا وَقَد قَالَ زَبَرجَدٌ
فَنَظَرَ فِي مِثلِ سَمِّ الإِبرَةِ إِلَى مَا شَاءَ اللّٰهُ مِن نُورِ العَظَمَةِ
فَقَالَ اللّٰهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَا مُحَمَّدُ
قَالَ لَبَّيكَ رَبِّي... ...
قَالَ مَن لِأُمَّتِكَ مِن بَعدِكَ؟
قَالَ اللّٰهُ أَعلَمُ
قَالَ عَلِيُّ بنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ المُؤمِنِينَ وَسَيِّدُ المُسلِمِينَ وَقَائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلِينَ.
... ابوبصیر از ابوعبدالله (امامصادق) پرسید کە پیامبر چند بار بهمعراج آسمان برده شد؟
[صادق] گفت: دوبار
و جبرئیل او را در جائی ایستاند و گفت، ای محمد! ایست! تو در جائی ایستادهای که پیش از تو هیچ مَلَکِ مقرب و هیچ پیامبری نایستاده است، پروردگارت دارد نماز میخواند
[پیامبر] گفت، ای جبرئیل! [الله] چگونه نماز میخواند؟
[جبرئیل] گفت، میگوید سُبّوح قُدّوس، منم پروردگار ملائکه و روح، مهرم بر خشمم پیشی گرفته است
... در میانشان (میان پیامبر و الله) پردهای بود ... [پیامبر] از سوراخی مانند سوراخسوزن به نور عظمت (بە جمال بیمثال الله تعالى) نگریست بە هر اندازه که الله میخواست
پس الله تبارک و تعالى گفت، ای محمد!
گفت، لبیک، پروردگارم!...
منبع: اصول کافی - شیخ کلینی - چاپ و نشر دار الکتب العلمیه - تهران - ۱۳۶۳ - مجلد اول - برگهای ۴۴۲ و ۴۴۳
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ آیا میدانستید الله هم نماز میخواند؟!
عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الحُسَينِ بنِ سَعِيدٍ عَنِ القَاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ الجَوهَرِيِّ عَن عَلِيِّ بنِ أَبِي حَمزَةَ قَالَ سَأَلَ أَبُو بَصِيرٍ أَبَا عَبدِ اللّٰهِ (عليه السلام) وَأَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ جُعِلتُ فِدَاكَ كَم عُرِجَ بِرَسُولِ اللّٰهِ (صلى الله عليه وآله)
فَقَالَ مَرَّتَينِ
فَأَوقَفَهُ جَبرَئِيلُ مَوقِفاً فَقَالَ لَهُ مَكَانَكَ يَا مُحَمَّدُ فَلَقَد وَقَفتَ مَوقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَكٌ قَطُّ وَلَا نَبِيٌّ إِنَّ رَبَّكَ يُصَلِّي
فَقَالَ يَا جَبرَئِيلُ وَكَيفَ يُصَلِّي
قَالَ يَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ المَلَائِكَةِ وَالرُّوحِ سَبَقَت رَحمَتِي غَضَبِي
فَقَالَ اللهُمَّ عَفوَكَ عَفوَكَ
قَالَ وَكَانَ كَمَا قَالَ اللّٰهُ قابَ قَوسَينِ أَو أَدنى
فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلتُ فِدَاكَ مَا قَابَ قَوسَينِ أَو أَدنَى
قَالَ مَا بَينَ سِيَتِهَا إِلَى رَأسِهَا
فَقَالَ كَانَ بَينَهُمَا حِجَابٌ يَتَلَألَأُ يَخفِقُ وَلَا أَعلَمُهُ إِلَّا وَقَد قَالَ زَبَرجَدٌ
فَنَظَرَ فِي مِثلِ سَمِّ الإِبرَةِ إِلَى مَا شَاءَ اللّٰهُ مِن نُورِ العَظَمَةِ
فَقَالَ اللّٰهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَا مُحَمَّدُ
قَالَ لَبَّيكَ رَبِّي... ...
قَالَ مَن لِأُمَّتِكَ مِن بَعدِكَ؟
قَالَ اللّٰهُ أَعلَمُ
قَالَ عَلِيُّ بنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ المُؤمِنِينَ وَسَيِّدُ المُسلِمِينَ وَقَائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلِينَ.
... ابوبصیر از ابوعبدالله (امامصادق) پرسید کە پیامبر چند بار بهمعراج آسمان برده شد؟
[صادق] گفت: دوبار
و جبرئیل او را در جائی ایستاند و گفت، ای محمد! ایست! تو در جائی ایستادهای که پیش از تو هیچ مَلَکِ مقرب و هیچ پیامبری نایستاده است، پروردگارت دارد نماز میخواند
[پیامبر] گفت، ای جبرئیل! [الله] چگونه نماز میخواند؟
[جبرئیل] گفت، میگوید سُبّوح قُدّوس، منم پروردگار ملائکه و روح، مهرم بر خشمم پیشی گرفته است
... در میانشان (میان پیامبر و الله) پردهای بود ... [پیامبر] از سوراخی مانند سوراخسوزن به نور عظمت (بە جمال بیمثال الله تعالى) نگریست بە هر اندازه که الله میخواست
پس الله تبارک و تعالى گفت، ای محمد!
گفت، لبیک، پروردگارم!...
منبع: اصول کافی - شیخ کلینی - چاپ و نشر دار الکتب العلمیه - تهران - ۱۳۶۳ - مجلد اول - برگهای ۴۴۲ و ۴۴۳
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
⥪ جالب است نه؟
این کانال طرفدار رژیم ج.ا. نیست! یک کانال شاهالهی است! کانالی که ادمین آن کانهم حمار سخنان پوپولیستی رژیم حاکم را بارکشی و نشخوار میکند!
پیامی به جناب مازیار ادمین و چکمهلیس این کانال:
برای دهان کسی که عادت دارد هر روز چکمههای اعلیحضرت را لیس بزند سخن گفتن از #دموکراسی سقوطآمریکا زیادی بزرگ است! لطفا اندازه دهان اعلیحضرت گه خوری کنید!
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ جالب است نه؟
این کانال طرفدار رژیم ج.ا. نیست! یک کانال شاهالهی است! کانالی که ادمین آن کانهم حمار سخنان پوپولیستی رژیم حاکم را بارکشی و نشخوار میکند!
پیامی به جناب مازیار ادمین و چکمهلیس این کانال:
برای دهان کسی که عادت دارد هر روز چکمههای اعلیحضرت را لیس بزند سخن گفتن از #دموکراسی سقوطآمریکا زیادی بزرگ است! لطفا اندازه دهان اعلیحضرت گه خوری کنید!
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
مجموعه علمی جهانهستی (The Univese) یک مستند سریالی محصول کشور آمریکا میباشد که با استفاده از جلوههایویژه توانسته همه اجزای جهانهستی را که دیدن آن برای ما میسر نیست، به نحو احسن به تصویر بکشد و بیننده را با آنها آشنا سازد. در این مستند علمی در هر قسمت تیمی از محققان و کیهان شناسان با توجه به معتبرترین شواهد علمی به بررسی موضوعاتی از قبیل، سیارات فراخورشیدی، کهکشانها، دنبالهدارها، بیگانگانفضایی، مادهتاریک، سرعتنور و ... می پردازند و حقایق جدیدی از این اجرامآسمانی را برای مخاطب آشکار میسازند. اولین قسمت از این مجموعه در May ۲۹ سال ۲۰۰۷ به نمایش در آمد و با استقبال خوب مخاطبان نیز روبرو شد و پخش آن نیز تا ۹ فصل ادامه داشت
⥪ ما این مجموعه زیبا را برای اولین بار بطور کامل و با کیفیت بالا در اختیار شما عزیران قرار داده و امیدواریم مورد پسند شما بزرگواران قرار بگیرد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @anti_theistsBot
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
⥪ ما این مجموعه زیبا را برای اولین بار بطور کامل و با کیفیت بالا در اختیار شما عزیران قرار داده و امیدواریم مورد پسند شما بزرگواران قرار بگیرد
ᴊσɪη υѕ ⥂ @anti_theistsBot
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺیٺئیستهای ایراךּ
◍ خود خدا یادش نیست قرآن رو کی فرستاده! (#شبهایقدر)
◍ پیامبر اسلام یادش نیست کی متولد شده! (#هفتهوحدت)
◍ علی یادش نیست زنش کی مرده! (#ایامفاطمیه)
⥪ کلا اسلام با آلزایمر شروع شده گویا
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
◍ خود خدا یادش نیست قرآن رو کی فرستاده! (#شبهایقدر)
◍ پیامبر اسلام یادش نیست کی متولد شده! (#هفتهوحدت)
◍ علی یادش نیست زنش کی مرده! (#ایامفاطمیه)
⥪ کلا اسلام با آلزایمر شروع شده گویا
ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists