IRANMAA Telegram 1299
- خونِ ریخته


نمی‌خواهم ببینم!

بگو بیاید ماه،
که نمی‌خواهم ببینم
خونِ سرباز را بر شن.

نمی‌خواهم ببینم!

ماه، هرچه تمام تر.
باره‌ی ابرهای رام،
و گودِ کبودِ رویا
در باروی بیدها.

نمی‌خواهم ببینم!

مادیانِ جهانِ پیر
زبانِ اندوهبار می‌کشید
بر پوزه‌ی آغشته به خونِ ریخته بر شن،
و نرّه شالانِ یورک نیم‌مرده و نیم سنگ،
بر می‌کشند نال، همچون قرن‌ها،
خسته از پنجه کشیدن در هوا.
نه.
نمی‌خواهم ببینم!

سرباز پلّه پلّه فراز می‌رود
مرگش همه بر دوشش.
او سَحَر می‌جُست:
سَحَری نبود.
او نیمرخ ِ مطمئنِّ خود را جویاست
و گیج می‌کندش رویا.
او کالبدِ جمیلِ خود را می‌جُست:
با خونِ گشاده‌اش برابر شد.
از من نخواه ببینم!

نمی‌خواهم بشنوم
تکه‌هایی را که آرام
رمق از دست می‌دهد؛
دستی که جمعیّت را
فروغ می‌بخشد و می‌روبد
بر چلوار و بر آهن ازدحامی عطشان.
ای که مرا، به بانگ، میانگیزی!
از من نخواه ببینم!

چشمانش بسته نشد
تیر را که در جوار دید.
مادرانِ هراسناک اما
سر بر آوردند،
و از میان شنزاران
برخاست نسیمی از صداهای نهان
که می‌زدند، شبانانِ ماهِ پریده‌رنگ،
بر رهورانِ آسمانی، بانگ.

پارس را هرگز نبود شاپوری
تا برابر او باشد،
و نه شمشیری چون شمشیرش
و نه یک دل چنین به راستی.
مانند نهری از شیران بود
نیروی شگفت‌انگیزش،
و مانند نیمتنی مرمر
طرّاحیِ تدبیرش.
نسیمی از هَنزای رابُر
هاله‌ییش به سر می‌بخشود،
به جایی که خنده‌اش
مریمِ هوش و نمک بود.

چه رُتستَهمِ بزرگی در گود!
چه کوهیِ خوبی در کوه!
چه آرام با سنبله‌ها!
چه سخت با مهمیزها!
چه نرم با شبنم!
چه درخشان میانِ آتش‌ها!
چه سهمناک
با پسین نیزه‌های تاریکی!

اینک اما، جاودانه در خواب می‌شود.
اینک کلوخ‌ها و گَوَن
به سرانگشتِ مطمئن باز می‌کند
گُلِ جمجمه‌اش را.
وینک خونِ او میاید خوانا:
خوانا نه به خورها و چمنزاران،
خزانه به خارهای کرخت،
دل دل زنان میان مه،
پیچان به هزار سُم،
چون دستی بلند، خمیده، اندوهبار؛
که چالابِ احتضار شود
به نزدیکِ جفرالصخرِ اخترناک.
آه، دیوارِ سپید ِ میان‌رودان!
آه، رخشِ سیاهِ غصّه!
آه، خونِ سختِ قاسم!
آه، بلبلِ رگهاش!
نه.
نمی‌خواهم ببینم!
که ساغری نیست تا جاش دهد،
نه چلچله‌هایی که بنوشندش،
نه آوازی، نه سیل ِ سوسن‌ها،
نه بلوری تا نقره‌اش کند.
نه.
من نخواهم دید!!


- بر پایه مرثیه برای ایگناسیوی لورکا
هَنزا از بخش رابُر محل تولد قاسم سلیمانیست



tgoop.com/iranmaa/1299
Create:
Last Update:

- خونِ ریخته


نمی‌خواهم ببینم!

بگو بیاید ماه،
که نمی‌خواهم ببینم
خونِ سرباز را بر شن.

نمی‌خواهم ببینم!

ماه، هرچه تمام تر.
باره‌ی ابرهای رام،
و گودِ کبودِ رویا
در باروی بیدها.

نمی‌خواهم ببینم!

مادیانِ جهانِ پیر
زبانِ اندوهبار می‌کشید
بر پوزه‌ی آغشته به خونِ ریخته بر شن،
و نرّه شالانِ یورک نیم‌مرده و نیم سنگ،
بر می‌کشند نال، همچون قرن‌ها،
خسته از پنجه کشیدن در هوا.
نه.
نمی‌خواهم ببینم!

سرباز پلّه پلّه فراز می‌رود
مرگش همه بر دوشش.
او سَحَر می‌جُست:
سَحَری نبود.
او نیمرخ ِ مطمئنِّ خود را جویاست
و گیج می‌کندش رویا.
او کالبدِ جمیلِ خود را می‌جُست:
با خونِ گشاده‌اش برابر شد.
از من نخواه ببینم!

نمی‌خواهم بشنوم
تکه‌هایی را که آرام
رمق از دست می‌دهد؛
دستی که جمعیّت را
فروغ می‌بخشد و می‌روبد
بر چلوار و بر آهن ازدحامی عطشان.
ای که مرا، به بانگ، میانگیزی!
از من نخواه ببینم!

چشمانش بسته نشد
تیر را که در جوار دید.
مادرانِ هراسناک اما
سر بر آوردند،
و از میان شنزاران
برخاست نسیمی از صداهای نهان
که می‌زدند، شبانانِ ماهِ پریده‌رنگ،
بر رهورانِ آسمانی، بانگ.

پارس را هرگز نبود شاپوری
تا برابر او باشد،
و نه شمشیری چون شمشیرش
و نه یک دل چنین به راستی.
مانند نهری از شیران بود
نیروی شگفت‌انگیزش،
و مانند نیمتنی مرمر
طرّاحیِ تدبیرش.
نسیمی از هَنزای رابُر
هاله‌ییش به سر می‌بخشود،
به جایی که خنده‌اش
مریمِ هوش و نمک بود.

چه رُتستَهمِ بزرگی در گود!
چه کوهیِ خوبی در کوه!
چه آرام با سنبله‌ها!
چه سخت با مهمیزها!
چه نرم با شبنم!
چه درخشان میانِ آتش‌ها!
چه سهمناک
با پسین نیزه‌های تاریکی!

اینک اما، جاودانه در خواب می‌شود.
اینک کلوخ‌ها و گَوَن
به سرانگشتِ مطمئن باز می‌کند
گُلِ جمجمه‌اش را.
وینک خونِ او میاید خوانا:
خوانا نه به خورها و چمنزاران،
خزانه به خارهای کرخت،
دل دل زنان میان مه،
پیچان به هزار سُم،
چون دستی بلند، خمیده، اندوهبار؛
که چالابِ احتضار شود
به نزدیکِ جفرالصخرِ اخترناک.
آه، دیوارِ سپید ِ میان‌رودان!
آه، رخشِ سیاهِ غصّه!
آه، خونِ سختِ قاسم!
آه، بلبلِ رگهاش!
نه.
نمی‌خواهم ببینم!
که ساغری نیست تا جاش دهد،
نه چلچله‌هایی که بنوشندش،
نه آوازی، نه سیل ِ سوسن‌ها،
نه بلوری تا نقره‌اش کند.
نه.
من نخواهم دید!!


- بر پایه مرثیه برای ایگناسیوی لورکا
هَنزا از بخش رابُر محل تولد قاسم سلیمانیست

BY ایران ما


Share with your friend now:
tgoop.com/iranmaa/1299

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

On June 7, Perekopsky met with Brazilian President Jair Bolsonaro, an avid user of the platform. According to the firm's VP, the main subject of the meeting was "freedom of expression." 3How to create a Telegram channel? Hashtags are a fast way to find the correct information on social media. To put your content out there, be sure to add hashtags to each post. We have two intelligent tips to give you: fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei best-secure-messaging-apps-shutterstock-1892950018.jpg
from us


Telegram ایران ما
FROM American