#الف
🏷 آقا شکست نخورده؛ رند است!
🖊 شورای سردبیری:
رفتار اخیر ایالاتمتحده در دریای عرب و سرخ ابهامات و پرسشهایی پدید آوردهاست که کسی پاسخی برایشان ندارد. اظهار حیرت میشود که آمریکا به نتانیاهو خنجر زده، اسرائیل را رها کرده، از یمن شکستخورده و منطقه را ترکمیکند. کسی سردرنمیآورد که آیا این احکام درستند یا نه و اگر چنین بهنظرمیرسد علت آن چیست؟ بهویژه در ایران سوءدرک از موضوع رواج دارد و میتواند آسیبزا هم باشد.
چرا این رخدادهاست؟ علتش این است که تنگۀ بابالمندب به کانال سوئز بسیار شبیه است و کارکرد تقریباً یکسانی دارد! پاسخی البته غریب، اما درست است! پیشتر مختصر گفتهبودیم، ولی یکبار دیگر در چارچوب رژیم ترامپ هم توضیحش میدهیم.
یکی از غرایب تاریخ ناهمراهی ایالاتمتحده با بریتانیا و فرانسه در بازپسگیری کانال سوئز از دست عبدالناصر در حدود هفتاد سالپیش است. بریتانیا سلطه بر این کانال مهم تجاری را حق خود میدانست و از جنبۀ حقوقی هم دست برتر را داشت: ناصر قرارداد ادارۀ کانال از جانب بریتانیا را زیرپاگذاشته و آن را ملی کردهبود. اما آیزنهاور رئیسجمهوری آمریکا بهشدت با فشار بر ناصر و بهویژه تهاجم بریتانیا و فرانسه برای بازپسگیری کانال مخالف بود. علتش را نمیگفت ولی دلیل سادهای داشت: ایالاتمتحده برای تجارت دریایی خود وابستگی به باز بودن کانال سوئز نداشت و در عوض، بریتانیا و فرانسه برای تجارت گستردۀ خود با شرق آسیا بهشدت به آزادی عبور از این کانال وابستگی داشتند.
همه در حیرت بودند که چه شده که ایالاتمتحده در مخالفت با حمله به مصر با اتحاد شوروی همسو شدهاست. بعداً مفسران ریزبینی گفتند ایالاتمتحده تلاشکرده با تشویق ناصر بر ایستادگی و بستهنگهداشتن کانال سوئز بر منافع تجاری متحدان اروپایی خود فشار بیاورد. آیزنهاور هم به شعار «اول آمریکا!» باور داشت.
تاریخ باز هم در حال تکرار است و آمریکا میگوید در درگیری با حوثیها نفعی ندارد و اروپاییها و چین و آسیایشرقی که تجارتشان از راه این تنگه است باید زحمت رفع مزاحمت حوثیها را بکشند: «خیلی هم خوب است که تجارت آنها به نفع آمریکا مشکل و هزینهدار شود!». در دورۀ بایدن ایالاتمتحده برای باز ماندن تنگۀ بابالمندب در همان منطقه یقه پارهکرد ولی در دورۀ ترامپ به این سؤال رسید که آیا بستهبودن این تنگه بهخاطر حملات حوثیهای یمن آسیبی به ایالاتمتحده میزند یا نه؟ لابد پاسخ تیم خودمحور ترامپ این بوده که: نع! و شاید اضافهکردهباشند فشارش به اروپا و چین میآید که خوب است و اسرائیل هم اگر بخواهد، خودش میتواند یمن را در هم بکوبد. پس چه احتیاجی به نگهداشتن نیروی نظامی در حوالی بابالمندب برای ایمنکردن آن؟ بههمیندلیل هفتۀ پیش آمریکای ترامپ در همان چارچوب «اول آمریکا!» منطقه را ترککرد و با حوثیها آتشبس داد و شاید بهکلی ترک مخاصمه هم بکند.
دلیل حیرانماندن اسرائیل و ناظران درکنکردنِ همین دلیل ساده اما پوشیده است و شکست ماشین جنگی آمریکا از یمن توضیح احمقانهای است که ممکن است در ایران هم شنیدهبشود و انحراف بیافریند. مفسران فارسیزبان توجه ندارند که در-بوق-کردن اظهارات توهمآمیز روزنامهنگارانی مثل پهپهاسکوبار که به شعاردادن دچارآمده و ارتش آمریکا را شکستخورده از حوثیهای یمن توصیفکردهاند، در گوشِ قسمِ خودفریبِ سیاستسازان حکومت ایران شیرین مینشیند و آنها را به خطا میبرد.
ایالاتمتحده یک ماشین جنگی قدرتمند امپریالیستی است. اگر منافعش ایجابکند از کاربرد بمب نوترونی و ناپالم و اتمی ابایی ندارد و برانداختن دولتها و دموکراسیهای کشورهای توسعهنیافته و یا خردکردن اقتصاد آنها برایش یک عادت کمهزینۀ معمول است. فعلاً منافع آن ایجابکرده داستان یمن را اینگونه تمامکند و یک روز دیگر و با هزینۀ کم شعلۀ انتقامش را بر خرمن همین «متجاسرین» به ناوهایش بیاندازد. فعلا ولی، نه!
اکنون که در موقعیت خاصی برای تغییر فاز روابط کشور با این غول بیرحمایم، شاد و متوهمشدن به تصور شکستخوردن آمریکا از حوثیها، چشمبستن بر واقعیت و رقصیدن بر لبۀ پرتگاه است! دولتها نمیباید به سادهنگریهای ژورنالیستها دچار شوند!
🆔@jameeno
🏷 آقا شکست نخورده؛ رند است!
🖊 شورای سردبیری:
رفتار اخیر ایالاتمتحده در دریای عرب و سرخ ابهامات و پرسشهایی پدید آوردهاست که کسی پاسخی برایشان ندارد. اظهار حیرت میشود که آمریکا به نتانیاهو خنجر زده، اسرائیل را رها کرده، از یمن شکستخورده و منطقه را ترکمیکند. کسی سردرنمیآورد که آیا این احکام درستند یا نه و اگر چنین بهنظرمیرسد علت آن چیست؟ بهویژه در ایران سوءدرک از موضوع رواج دارد و میتواند آسیبزا هم باشد.
چرا این رخدادهاست؟ علتش این است که تنگۀ بابالمندب به کانال سوئز بسیار شبیه است و کارکرد تقریباً یکسانی دارد! پاسخی البته غریب، اما درست است! پیشتر مختصر گفتهبودیم، ولی یکبار دیگر در چارچوب رژیم ترامپ هم توضیحش میدهیم.
یکی از غرایب تاریخ ناهمراهی ایالاتمتحده با بریتانیا و فرانسه در بازپسگیری کانال سوئز از دست عبدالناصر در حدود هفتاد سالپیش است. بریتانیا سلطه بر این کانال مهم تجاری را حق خود میدانست و از جنبۀ حقوقی هم دست برتر را داشت: ناصر قرارداد ادارۀ کانال از جانب بریتانیا را زیرپاگذاشته و آن را ملی کردهبود. اما آیزنهاور رئیسجمهوری آمریکا بهشدت با فشار بر ناصر و بهویژه تهاجم بریتانیا و فرانسه برای بازپسگیری کانال مخالف بود. علتش را نمیگفت ولی دلیل سادهای داشت: ایالاتمتحده برای تجارت دریایی خود وابستگی به باز بودن کانال سوئز نداشت و در عوض، بریتانیا و فرانسه برای تجارت گستردۀ خود با شرق آسیا بهشدت به آزادی عبور از این کانال وابستگی داشتند.
همه در حیرت بودند که چه شده که ایالاتمتحده در مخالفت با حمله به مصر با اتحاد شوروی همسو شدهاست. بعداً مفسران ریزبینی گفتند ایالاتمتحده تلاشکرده با تشویق ناصر بر ایستادگی و بستهنگهداشتن کانال سوئز بر منافع تجاری متحدان اروپایی خود فشار بیاورد. آیزنهاور هم به شعار «اول آمریکا!» باور داشت.
تاریخ باز هم در حال تکرار است و آمریکا میگوید در درگیری با حوثیها نفعی ندارد و اروپاییها و چین و آسیایشرقی که تجارتشان از راه این تنگه است باید زحمت رفع مزاحمت حوثیها را بکشند: «خیلی هم خوب است که تجارت آنها به نفع آمریکا مشکل و هزینهدار شود!». در دورۀ بایدن ایالاتمتحده برای باز ماندن تنگۀ بابالمندب در همان منطقه یقه پارهکرد ولی در دورۀ ترامپ به این سؤال رسید که آیا بستهبودن این تنگه بهخاطر حملات حوثیهای یمن آسیبی به ایالاتمتحده میزند یا نه؟ لابد پاسخ تیم خودمحور ترامپ این بوده که: نع! و شاید اضافهکردهباشند فشارش به اروپا و چین میآید که خوب است و اسرائیل هم اگر بخواهد، خودش میتواند یمن را در هم بکوبد. پس چه احتیاجی به نگهداشتن نیروی نظامی در حوالی بابالمندب برای ایمنکردن آن؟ بههمیندلیل هفتۀ پیش آمریکای ترامپ در همان چارچوب «اول آمریکا!» منطقه را ترککرد و با حوثیها آتشبس داد و شاید بهکلی ترک مخاصمه هم بکند.
دلیل حیرانماندن اسرائیل و ناظران درکنکردنِ همین دلیل ساده اما پوشیده است و شکست ماشین جنگی آمریکا از یمن توضیح احمقانهای است که ممکن است در ایران هم شنیدهبشود و انحراف بیافریند. مفسران فارسیزبان توجه ندارند که در-بوق-کردن اظهارات توهمآمیز روزنامهنگارانی مثل پهپهاسکوبار که به شعاردادن دچارآمده و ارتش آمریکا را شکستخورده از حوثیهای یمن توصیفکردهاند، در گوشِ قسمِ خودفریبِ سیاستسازان حکومت ایران شیرین مینشیند و آنها را به خطا میبرد.
ایالاتمتحده یک ماشین جنگی قدرتمند امپریالیستی است. اگر منافعش ایجابکند از کاربرد بمب نوترونی و ناپالم و اتمی ابایی ندارد و برانداختن دولتها و دموکراسیهای کشورهای توسعهنیافته و یا خردکردن اقتصاد آنها برایش یک عادت کمهزینۀ معمول است. فعلاً منافع آن ایجابکرده داستان یمن را اینگونه تمامکند و یک روز دیگر و با هزینۀ کم شعلۀ انتقامش را بر خرمن همین «متجاسرین» به ناوهایش بیاندازد. فعلا ولی، نه!
اکنون که در موقعیت خاصی برای تغییر فاز روابط کشور با این غول بیرحمایم، شاد و متوهمشدن به تصور شکستخوردن آمریکا از حوثیها، چشمبستن بر واقعیت و رقصیدن بر لبۀ پرتگاه است! دولتها نمیباید به سادهنگریهای ژورنالیستها دچار شوند!
🆔@jameeno
Telegram
جامعه نو
#در_کرانه_روز
🏷 چرا حوثی مختار است؟
ما معمولا دربارهی مسائل بینالمللی که مستقیم به کشورمان مربوط نیست، حرفی نمیزنیم. ولی اجازه بدهید یک واقعیت تاریخی را به یادتان بیاوریم:
وقتی عبدالناصر کانال سوئز را ملی کرد و بست، کمر تجارت اروپا شکست. علتش اینبود…
🏷 چرا حوثی مختار است؟
ما معمولا دربارهی مسائل بینالمللی که مستقیم به کشورمان مربوط نیست، حرفی نمیزنیم. ولی اجازه بدهید یک واقعیت تاریخی را به یادتان بیاوریم:
وقتی عبدالناصر کانال سوئز را ملی کرد و بست، کمر تجارت اروپا شکست. علتش اینبود…
#الف
🏷 از درون!
🖊 شورای سردبیری:
در اوایل دهۀ هفتاد قرن پیشین اتحاد شوروی و ایالاتمتحده، دو قدرت اصلی جهان آن روز، در روزهای اوج جنگ سرد مذاکراتی با عنوان «سالت» انجامدادند که مضمون آنها کنترل تسلیحاتی دوجانبه بود. البته مذاکراتی از موضع برابر بود و تا حدودی به نتیجه رسید. ولی بهدلایلی خارج از رقابت هستهای، یعنی تهاجم مداخلهگرانۀ شوروی به افغانستان با سلاحهای متعارف، متوقف شد. در آن زمان اتحاد شوروی در اوج قدرت تسلیحاتی بود و آمریکا نمیتوانست با آن از موضع برابر برخورد نکند.
در کنار این روند یک جریان مخفی دیگر نیز در حال رخدادن بود که کسی آن را نمیدید: دچار شدن اتحاد شوروی به ناکارایی و بحران اقتصادی حاد، لزوم افزایش کنترل اجتماعی و آشکار شدن روشِ اشتباه حضور اتحاد شوروی در عرصۀ سیاست جهانی (مداخله در امور کشورها بهخاطر حمایت از کمونیستها). این ضعف درونیِ قبلاً نامکشوف بر رهبران شوروی آن را مجبور کرد دستوپای خود را جمعکند و وارد دور دیگری از گفتگوهای محدودکردن تسلیحات شود که «استارت» نامگرفت.
اما در شروع این مذاکرات اتحاد شوروی مانند کسی که از چند نقطۀ درونی خونریزیکند و از پا بیفتد، با ظاهری مستحکم و رژۀ دائمی انواع موشکهای اتمی در میدان سرخ یکباره از درون فرو پاشید؛ سکتۀ مغزی و قلبی توأم کرد و بهسالی در اول دهۀ ۹۰ در حد منحلشدن فروپاشید.
اصلاحات دیرهنگام گورباچف در زمینۀ اقتصادی و اجتماعی-سیاسی افاقه نکرد و فروپاشی درونی به انحلال کامل انجامید. آنقدر گریزناپذیر که به پدیدۀ خودانحلالی دچار آمد. آن قدرت عظیم و مخوف برای غربیها همچون تودهای پوشال که باد آن را از هم بگسلد از بین رفت. فروپاشی همیشه از درون شروعمیشود: نه محمود افغان حکومت صفوی را و نه ریگان و بوش شوروی را منحلنکردند؛ هردو از درون پوکیدند و نابود شدند.
میخواهید از این حرفها نتیجه هم بگیریم؟ نیازی نیست، ولی چشم، و به صراحت: ایالاتمتحده میتواند مارا وادار کند تشکیلات هستهای ایران را بار کنیم و ببریم به عربستان و امارات، موشکها را از وسط دو نصف کند و در فرودگاه لبنان ایرانیان را همچون حشیشفروشان و حملکنندگان کوکائین بیآبرو و تحقیر کند، اما نمیتواند جمهوریاسلامی را بهعنوان یک دولت مستقر از بین ببرد؛ زمینۀ این کار را خود جمهوریاسلامی، رهبران آن و تشکیلات سیاسی مافیاییاش سالهاست که میچینند و آششان هم دارد میپزد.
حکومتها از درون فرومیپاشند؛ کشورها از درون حاکمیتشان!
🆔@jameeno
🏷 از درون!
🖊 شورای سردبیری:
در اوایل دهۀ هفتاد قرن پیشین اتحاد شوروی و ایالاتمتحده، دو قدرت اصلی جهان آن روز، در روزهای اوج جنگ سرد مذاکراتی با عنوان «سالت» انجامدادند که مضمون آنها کنترل تسلیحاتی دوجانبه بود. البته مذاکراتی از موضع برابر بود و تا حدودی به نتیجه رسید. ولی بهدلایلی خارج از رقابت هستهای، یعنی تهاجم مداخلهگرانۀ شوروی به افغانستان با سلاحهای متعارف، متوقف شد. در آن زمان اتحاد شوروی در اوج قدرت تسلیحاتی بود و آمریکا نمیتوانست با آن از موضع برابر برخورد نکند.
در کنار این روند یک جریان مخفی دیگر نیز در حال رخدادن بود که کسی آن را نمیدید: دچار شدن اتحاد شوروی به ناکارایی و بحران اقتصادی حاد، لزوم افزایش کنترل اجتماعی و آشکار شدن روشِ اشتباه حضور اتحاد شوروی در عرصۀ سیاست جهانی (مداخله در امور کشورها بهخاطر حمایت از کمونیستها). این ضعف درونیِ قبلاً نامکشوف بر رهبران شوروی آن را مجبور کرد دستوپای خود را جمعکند و وارد دور دیگری از گفتگوهای محدودکردن تسلیحات شود که «استارت» نامگرفت.
اما در شروع این مذاکرات اتحاد شوروی مانند کسی که از چند نقطۀ درونی خونریزیکند و از پا بیفتد، با ظاهری مستحکم و رژۀ دائمی انواع موشکهای اتمی در میدان سرخ یکباره از درون فرو پاشید؛ سکتۀ مغزی و قلبی توأم کرد و بهسالی در اول دهۀ ۹۰ در حد منحلشدن فروپاشید.
اصلاحات دیرهنگام گورباچف در زمینۀ اقتصادی و اجتماعی-سیاسی افاقه نکرد و فروپاشی درونی به انحلال کامل انجامید. آنقدر گریزناپذیر که به پدیدۀ خودانحلالی دچار آمد. آن قدرت عظیم و مخوف برای غربیها همچون تودهای پوشال که باد آن را از هم بگسلد از بین رفت. فروپاشی همیشه از درون شروعمیشود: نه محمود افغان حکومت صفوی را و نه ریگان و بوش شوروی را منحلنکردند؛ هردو از درون پوکیدند و نابود شدند.
میخواهید از این حرفها نتیجه هم بگیریم؟ نیازی نیست، ولی چشم، و به صراحت: ایالاتمتحده میتواند مارا وادار کند تشکیلات هستهای ایران را بار کنیم و ببریم به عربستان و امارات، موشکها را از وسط دو نصف کند و در فرودگاه لبنان ایرانیان را همچون حشیشفروشان و حملکنندگان کوکائین بیآبرو و تحقیر کند، اما نمیتواند جمهوریاسلامی را بهعنوان یک دولت مستقر از بین ببرد؛ زمینۀ این کار را خود جمهوریاسلامی، رهبران آن و تشکیلات سیاسی مافیاییاش سالهاست که میچینند و آششان هم دارد میپزد.
حکومتها از درون فرومیپاشند؛ کشورها از درون حاکمیتشان!
🆔@jameeno
⚫ در گذشت یک همکار
عضو ارجمند تحریریۀ «جامعهنو»، روزنامهنگار صاحبنظر و دقیق، نزهت امیرآبادیان جهان ما را ترککرد و به ابدیت پیوست.
او در روزنامۀ «جامعهفردا» دبیر سرویسِ سیاسیِ خارجی تحریریه و بعد از توقف انتشار روزنامه و آغاز کار کانال «جامعهنو» هم، عضو تحریریۀ کانال بود. از جمله کسانی بود که مسائل سیاسی کشور را موشکافانه پیگیری و بهعنوان یک حرفهای جدی مطبوعاتی ارتباط مناسبی با شخصیتهای موثر بر سرنوشت کشور حفظ میکرد.
درگذشت نابههنگام او را به خانوادهاش و جامعۀ مطبوعاتی ایران تسلیت میگوییم. برای زندهکردن نامش در ذهن خوانندگان جامعهنو یک مقالۀ قدیمی او را که دربارۀ شروع تحرک گروه پایداری و نقشۀ راه آن برای سلطه بر کشور و غفلت در برابر آن است دوباره منتشر میکنیم.
باشد که نام و یاد تلاشهای او در حافظۀ ما بماند. سایر مقالات ارزشمند دارای امضای او با جستجوی نامش در کانال در اختیار خوانندگان خواهد بود.
🏷️ ذهنیت خرچنگی را کنار بگذار خالص سازی را دریاب
🖊️ نزهت امیرآبادیان
https://telegra.ph/Jameeno-a-10-06
🆔@jameeno
عضو ارجمند تحریریۀ «جامعهنو»، روزنامهنگار صاحبنظر و دقیق، نزهت امیرآبادیان جهان ما را ترککرد و به ابدیت پیوست.
او در روزنامۀ «جامعهفردا» دبیر سرویسِ سیاسیِ خارجی تحریریه و بعد از توقف انتشار روزنامه و آغاز کار کانال «جامعهنو» هم، عضو تحریریۀ کانال بود. از جمله کسانی بود که مسائل سیاسی کشور را موشکافانه پیگیری و بهعنوان یک حرفهای جدی مطبوعاتی ارتباط مناسبی با شخصیتهای موثر بر سرنوشت کشور حفظ میکرد.
درگذشت نابههنگام او را به خانوادهاش و جامعۀ مطبوعاتی ایران تسلیت میگوییم. برای زندهکردن نامش در ذهن خوانندگان جامعهنو یک مقالۀ قدیمی او را که دربارۀ شروع تحرک گروه پایداری و نقشۀ راه آن برای سلطه بر کشور و غفلت در برابر آن است دوباره منتشر میکنیم.
باشد که نام و یاد تلاشهای او در حافظۀ ما بماند. سایر مقالات ارزشمند دارای امضای او با جستجوی نامش در کانال در اختیار خوانندگان خواهد بود.
🏷️ ذهنیت خرچنگی را کنار بگذار خالص سازی را دریاب
🖊️ نزهت امیرآبادیان
https://telegra.ph/Jameeno-a-10-06
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
ناوهای بزرگ ایالاتمتحده در حال دورشدن از خاورمیانهاند. با در نظر گرفتن معیارها و ذهنیت استراتژیستهای عملیاتی پنتاگون، این برای ایران نشانۀ خوبی نیست!
🆔@jameeno
ناوهای بزرگ ایالاتمتحده در حال دورشدن از خاورمیانهاند. با در نظر گرفتن معیارها و ذهنیت استراتژیستهای عملیاتی پنتاگون، این برای ایران نشانۀ خوبی نیست!
🆔@jameeno
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#در_کرانه_روز
هیچکدام از رؤسایجمهوری در ایران، هرجور هم که ظهور کردهباشند، برای خود قبای ریاستجمهوری ندوختهاند: یک قبا هست که از تن یکی در میآید و بدون ملاحظۀ قدوقامت و چاقی و لاغریِ نفر بعدی به تنش میرود. اعجاز این قبا آن است که گشاد و بلند نمیشود، آدمها را به اندازۀ خودش میکند!
ماشاءالله به خیاطش!
🆔@jameeno
هیچکدام از رؤسایجمهوری در ایران، هرجور هم که ظهور کردهباشند، برای خود قبای ریاستجمهوری ندوختهاند: یک قبا هست که از تن یکی در میآید و بدون ملاحظۀ قدوقامت و چاقی و لاغریِ نفر بعدی به تنش میرود. اعجاز این قبا آن است که گشاد و بلند نمیشود، آدمها را به اندازۀ خودش میکند!
ماشاءالله به خیاطش!
🆔@jameeno
#الف
🏷️ سه گام اشتباه هستهای!
🖊️ شورای سردبیری: چالهای که کشور در آن افتاده، گودتر از آن است که حکومت بتواند آن را با یک یاعلی بیرون بیاورد. راستش را بخواهید، فعلا زور میزند خودش درآید، و "حالا بعدا یک فکری هم برای کشور میکنیم". خوش بینانه ترین سناریو همین است و وضعیت بدتری هم هست: این چاله، یک طاس لغزنده باشد که نمیتوان از ان به راحتی و با درشت سخنی بیرون آمد و برای رهیدن از آن "رهاننده را چاره باید نه زور". البته همه میدانند که اساسا "چاره"ای در برابر نیست که عزتمندانه باشد؛ شرافتمندانه، شاید!
حالا فعلا بدبین نباشیم. بالاخره یک کاری میکنند، هرچند همه آنچه شما روی پرده میبینید یک فیلم است نه واقعیت: جامعه نو احمق است اگر قبول کند طی بیش از یک ماه مذاکراتی به این اهمیت، بتوان پذیرفت با قرار داشتن یک واسطه پیغامبر بین دو طرف، و با فواصل زمانی طولانی بین نشستها، سند مکتوبی بین دو طرف ردوبدل نشده باشد. جهت و یکدستی مذاکره شفاهی را هم نمیتوان با فاصله طولانی بین جلسات با روندی منطقی حفظ کرد. هردو دروغ میگویند که البته اگر معطوف به نتیجه مفیدی باشد اشکالی ندارد، ولی بوی خوشی از این مذاکرات که یک طرف آن دائما اولتیماتوم میدهد متصاعد نمیشود. عقیده ما را بخواهید، همه نتایج و توافقات ممکن حاکی از شکست استراتژی امنیت ملی ، سیاست خارجی، و دیپلماسی کشور است و مقصرش هم فرد مذاکره کننده نیست: بیچاره بودن است! توصیح میدهیم:
در برابر یک اولتیماتوم قرار داریم که طرف دایما تکرارش میکند. اولتیماتوم را کسی میدهد که برای هردو شق یک اولتیماتوم آمادگی و زور دارد. فرقی نمیکند اولتیماتوم روسیه به ایران برای اخراج مستشار آمریکایی در یک قرن پیش باشد یا اولتیماتوم تونی بلر برای آزاد کردن ملوانان انگلیسی در چندسال پیش، یا همین که الان هست!
اگر حکومت امکان در رفتن از این چاله را داشت، همان روز اولی که ترامپ گفت "یا این، یا آن" (مضمون اولتیماتوم همیشه "یا این، یا آن" است) میزد توی دهنش و میگفت برو پی کارت!
ولی چاره چیست؟ باید قبول میکرد برود مذاکره کند که "این" از داخل مذاکره و آبرومندانه در آید! فعلا توی همین مسیریم . شکر خدا و دست حکومت هم درد نکند!
حالا این مقدمه بود که بگوئیم چرا به اینجا، به این دوراهی پر از تحقیر رسیدیم. این موقعیت حاصل سه گام اشتباه بنیادی و منتج از استراتژی غلط امنیت ملی در زمانهای مختلف بوده است.
اولین گام غلط ، باور به این بود که با وجود مخالفت سلطهگران برجهان، میتوان اتمی شد. ما نادرستی این فرض را به صورت مستدل و مشروح در دهه هشتاد و نود و سالهای اخیر گفته و این را که اتمی شدن یک کشور فقط میتواند در هنگام بروز شکافهای عمیق بینالمللی ممکن شود تاکید کردهایم. در هیاهوی شعار و خیالات حکومت گوش شنوایی پیدا نشد، نظریه پردازانی هم در دانشگاه پیدا شدند که بر این خطا لباس توجیه ژئوپلتیک پوشاندند. الان غلط بودن ان نظریه و عدم تناسب آن خیال با واقعیت واقعا موجود و مسلط بر جهان، آشکار شده است.
دومین گام اشتباه حکومت در بیش از یک دهه اخیر برداشته شدکه هیچ توجیه عقلانی نداشت: "ما فقط در مورد اتمی شدن مذاکره میکنیم، ولی درباره موشکها و نفوذ منطقهای خودمان با کسی حرف نمیزنیم!" خطا بودن آن مثل روز روشن است. بارها در همین کانال گفتیم وقت معامله و رو کردن کارتهایی است که با هزینه زیاد به دست آوردهاید. گفتیم وقت فروش همکاری با امریکاییها در حفظ حکومتشان در عراق است، گفتیم وقت معامله بر سر اسد است و لبنان و سوریه و غزه چاه ویل شمایند . بروید بر سر همه اینها مذاکره و معامله کنید. برای گرفتن حقوق هستهای پای این داشتهها را به میان بکشید. نکردند و در چند ماهه اخیر همه شاهد دود شدن آن داشتهها بودهاند.
سومین گام اشتباه حکومت در دوماهه اخیر رخ داد: طرف شدن با امریکا به تنهایی! پرش از با آمریکا مذاکره نمیکنیم، به فقط با امریکا مذاکره میکنیم! نمیتوانند توضیح دهند که دخیل نکردن شرکای اروپایی امریکا و چین و روسیه (مانند مذاکرات برجام) در روند این مذاکره چه فایدهای داشته است. این را هم قبلا نوشتیم ولی کار از کار گذشت و حکومت افتاد در چاله آمریکا، در حالی که ترامپ و ویتکاف (خودشان میگویند ما بساز بفروشیم!) بالای سرشان نشستهاند. قدر مسلم این است که اگر آنها را دخیل میکردیم، شکل مذاکره از قالب اولتیماتوم فعلی خارج میشد و مجبور نبودیم بین تسلیم و نابودی یکی را انتخاب کنیم. نتیجه و فرجام آنچه در بیش از یکماهه اخیر رخ داده از روز اول روشنی بود. فواید یکی از شقوق دوگانه را هم که امروز عاقلانه و به نفع نهایی کشور است همه میدانند. آنچه سبب ناامیدی میشود، میزان نادانی مسلطی است که کشور را به گوشه رینگ سیاست بینالملل برد و اکنون نیز برای بیرون آمدن از چاله دور خودش میچرخد.
🆔@jameeno
🏷️ سه گام اشتباه هستهای!
🖊️ شورای سردبیری: چالهای که کشور در آن افتاده، گودتر از آن است که حکومت بتواند آن را با یک یاعلی بیرون بیاورد. راستش را بخواهید، فعلا زور میزند خودش درآید، و "حالا بعدا یک فکری هم برای کشور میکنیم". خوش بینانه ترین سناریو همین است و وضعیت بدتری هم هست: این چاله، یک طاس لغزنده باشد که نمیتوان از ان به راحتی و با درشت سخنی بیرون آمد و برای رهیدن از آن "رهاننده را چاره باید نه زور". البته همه میدانند که اساسا "چاره"ای در برابر نیست که عزتمندانه باشد؛ شرافتمندانه، شاید!
حالا فعلا بدبین نباشیم. بالاخره یک کاری میکنند، هرچند همه آنچه شما روی پرده میبینید یک فیلم است نه واقعیت: جامعه نو احمق است اگر قبول کند طی بیش از یک ماه مذاکراتی به این اهمیت، بتوان پذیرفت با قرار داشتن یک واسطه پیغامبر بین دو طرف، و با فواصل زمانی طولانی بین نشستها، سند مکتوبی بین دو طرف ردوبدل نشده باشد. جهت و یکدستی مذاکره شفاهی را هم نمیتوان با فاصله طولانی بین جلسات با روندی منطقی حفظ کرد. هردو دروغ میگویند که البته اگر معطوف به نتیجه مفیدی باشد اشکالی ندارد، ولی بوی خوشی از این مذاکرات که یک طرف آن دائما اولتیماتوم میدهد متصاعد نمیشود. عقیده ما را بخواهید، همه نتایج و توافقات ممکن حاکی از شکست استراتژی امنیت ملی ، سیاست خارجی، و دیپلماسی کشور است و مقصرش هم فرد مذاکره کننده نیست: بیچاره بودن است! توصیح میدهیم:
در برابر یک اولتیماتوم قرار داریم که طرف دایما تکرارش میکند. اولتیماتوم را کسی میدهد که برای هردو شق یک اولتیماتوم آمادگی و زور دارد. فرقی نمیکند اولتیماتوم روسیه به ایران برای اخراج مستشار آمریکایی در یک قرن پیش باشد یا اولتیماتوم تونی بلر برای آزاد کردن ملوانان انگلیسی در چندسال پیش، یا همین که الان هست!
اگر حکومت امکان در رفتن از این چاله را داشت، همان روز اولی که ترامپ گفت "یا این، یا آن" (مضمون اولتیماتوم همیشه "یا این، یا آن" است) میزد توی دهنش و میگفت برو پی کارت!
ولی چاره چیست؟ باید قبول میکرد برود مذاکره کند که "این" از داخل مذاکره و آبرومندانه در آید! فعلا توی همین مسیریم . شکر خدا و دست حکومت هم درد نکند!
حالا این مقدمه بود که بگوئیم چرا به اینجا، به این دوراهی پر از تحقیر رسیدیم. این موقعیت حاصل سه گام اشتباه بنیادی و منتج از استراتژی غلط امنیت ملی در زمانهای مختلف بوده است.
اولین گام غلط ، باور به این بود که با وجود مخالفت سلطهگران برجهان، میتوان اتمی شد. ما نادرستی این فرض را به صورت مستدل و مشروح در دهه هشتاد و نود و سالهای اخیر گفته و این را که اتمی شدن یک کشور فقط میتواند در هنگام بروز شکافهای عمیق بینالمللی ممکن شود تاکید کردهایم. در هیاهوی شعار و خیالات حکومت گوش شنوایی پیدا نشد، نظریه پردازانی هم در دانشگاه پیدا شدند که بر این خطا لباس توجیه ژئوپلتیک پوشاندند. الان غلط بودن ان نظریه و عدم تناسب آن خیال با واقعیت واقعا موجود و مسلط بر جهان، آشکار شده است.
دومین گام اشتباه حکومت در بیش از یک دهه اخیر برداشته شدکه هیچ توجیه عقلانی نداشت: "ما فقط در مورد اتمی شدن مذاکره میکنیم، ولی درباره موشکها و نفوذ منطقهای خودمان با کسی حرف نمیزنیم!" خطا بودن آن مثل روز روشن است. بارها در همین کانال گفتیم وقت معامله و رو کردن کارتهایی است که با هزینه زیاد به دست آوردهاید. گفتیم وقت فروش همکاری با امریکاییها در حفظ حکومتشان در عراق است، گفتیم وقت معامله بر سر اسد است و لبنان و سوریه و غزه چاه ویل شمایند . بروید بر سر همه اینها مذاکره و معامله کنید. برای گرفتن حقوق هستهای پای این داشتهها را به میان بکشید. نکردند و در چند ماهه اخیر همه شاهد دود شدن آن داشتهها بودهاند.
سومین گام اشتباه حکومت در دوماهه اخیر رخ داد: طرف شدن با امریکا به تنهایی! پرش از با آمریکا مذاکره نمیکنیم، به فقط با امریکا مذاکره میکنیم! نمیتوانند توضیح دهند که دخیل نکردن شرکای اروپایی امریکا و چین و روسیه (مانند مذاکرات برجام) در روند این مذاکره چه فایدهای داشته است. این را هم قبلا نوشتیم ولی کار از کار گذشت و حکومت افتاد در چاله آمریکا، در حالی که ترامپ و ویتکاف (خودشان میگویند ما بساز بفروشیم!) بالای سرشان نشستهاند. قدر مسلم این است که اگر آنها را دخیل میکردیم، شکل مذاکره از قالب اولتیماتوم فعلی خارج میشد و مجبور نبودیم بین تسلیم و نابودی یکی را انتخاب کنیم. نتیجه و فرجام آنچه در بیش از یکماهه اخیر رخ داده از روز اول روشنی بود. فواید یکی از شقوق دوگانه را هم که امروز عاقلانه و به نفع نهایی کشور است همه میدانند. آنچه سبب ناامیدی میشود، میزان نادانی مسلطی است که کشور را به گوشه رینگ سیاست بینالملل برد و اکنون نیز برای بیرون آمدن از چاله دور خودش میچرخد.
🆔@jameeno
#یادداشت_مهمان
🏷 طرح یک «ابتکار فعال» در سیاست منطقهای ایران
🖊 امیرحسین علینقی | تحلیلگر مسائل سیاست و امنیت خارجی:
۱. در یادداشتی که با فاصله اندکی از هجوم مهر ۱۴۰۲ حماس به خاک اسراییل منتشر شد (تجارت فردا، شماره ۵۲۳، ۲۰ آبان ۱۴۰۲، صفحات ۳۶ به بعد)، به این نکته اشاره کردم که در خصوص موضوع فلسطین، پس از پایان این درگیریها، دیگر نمیتوان استمرار وضعیت پیش از مهر ۱۴۰۲ را انتظار داشت و ضربه ناشی از این حملات و تبعات ناشی از عکسالعمل اسراییل، به قدری عمیق خواهد بود که با فروکش کردن درگیریها، یا میبایست انتظار احیای پروژه دو دولتی (دیدگاه مورد نظر بسیاری از کشورهای جهان) را داشت و یا اینکه روندها به سوی پاک کردن صورت مسالهای به نام فلسطین و فلسطینیان (دیدگاه حاکم بر حکومت و بخشی از بدنه سیاسی و اجتماعی اسراییل و بخشی از فعالان سیاسی در ایالات متحده) حرکت خواهد کرد. به بیان دیگر، عصاره آن یادداشت این بود که، احتمالاً، دیگر نمیتوان شاهد تداوم مساله فلسطین، به گونهای که تاکنون شاهد آن بودهایم، باشیم.
۲. دیدگاه ذکر شده در آن یادداشت، کماکان، مورد نظر نگارنده است و تغییری در اصل آن ایجاد نشده است. با این حال، ورود دو، و بلکه سه، متغیر تاثیرات شگرفی را شکلگیری سمت و سوی آتی مساله فلسطین و فلسطینیان ایجاد کرده است. عمق جراحات وارده به نیروهای شبهنظامی فلسطینی و همچنین لبنانی، که بیش از هر چیز، ناشی از تسلط و اشراف کامل اسراییل به عقبه این نیروها بود، این نیروها را به شدت تضعیف کرده است. مضاف بر آن، میتوان از ورود متغیر تاثیرگذار دیگری به نام «ترامپ» یاد کرد که رشته بسیاری از مفروضات رفتاری و دیپلماتیک در این زمینه را پنبه کرده است. در نهایت نیز میتوان از عمق قساوتی یاد کرد که حاکمان تندرو اسراییلی بر جامعه غیرنظامی و زیرساختهای غزه وارد کردهاند، به گونهای بسیاری از حامیان پیشین اسراییل در سطح جهان را با پرسشهای بیشمار مواجه کرده است.
۳. اکنون که به روند حوادث متفقه نگاه میکنیم، میتوانیم به این نکته اذعان کنیم که در شرایط جاری، یعنی شرایطی که بسیاری در حال گمانه زدن در باب آینده فلسطین (و به معنای دقیقتر: غزه) هستند، بسیاری از مطلوبهای گذشته سیاست خارجی ایران (فارغ از هرگونه قضاوت راجع به آنها) در زمینه غزه و اسراییل، قابل تحقق نیست. بعلاوه میتوان قدمی پیش نهاد و دید که برخی از نیروهای سیاسی و اجتماعی درون و خارج از اسراییل، اشتیاق کاملی برای نادیده گرفتن میلیونها انسانی (فلسطینیان) دارند که در این میانه گیر افتادهاند. پیشنهاد اولیه ترامپ را میتوان در همین راستا مورد توجه قرار داد: نادیده گرفتن میلیونها انسان و به جای آن بحث از خاک غزه.
۴. برای سالها استدلال میشد که سیاست خارجی ایران در منطقه بر این ایده شکل گرفته است تا مجبور به دفاع از خود (ایران) در خیابانهای ایران نباشیم. باز هم فارغ از اینکه این استدلال تا چه حد از مبانی نظری و اخلاقی و منطقی برخوردار است؛ اکنون و پس از بر هم خوردن مناسبات در غرب آسیا (به ویژه در سوریه)، به نظر میرسد...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
🏷 طرح یک «ابتکار فعال» در سیاست منطقهای ایران
🖊 امیرحسین علینقی | تحلیلگر مسائل سیاست و امنیت خارجی:
۱. در یادداشتی که با فاصله اندکی از هجوم مهر ۱۴۰۲ حماس به خاک اسراییل منتشر شد (تجارت فردا، شماره ۵۲۳، ۲۰ آبان ۱۴۰۲، صفحات ۳۶ به بعد)، به این نکته اشاره کردم که در خصوص موضوع فلسطین، پس از پایان این درگیریها، دیگر نمیتوان استمرار وضعیت پیش از مهر ۱۴۰۲ را انتظار داشت و ضربه ناشی از این حملات و تبعات ناشی از عکسالعمل اسراییل، به قدری عمیق خواهد بود که با فروکش کردن درگیریها، یا میبایست انتظار احیای پروژه دو دولتی (دیدگاه مورد نظر بسیاری از کشورهای جهان) را داشت و یا اینکه روندها به سوی پاک کردن صورت مسالهای به نام فلسطین و فلسطینیان (دیدگاه حاکم بر حکومت و بخشی از بدنه سیاسی و اجتماعی اسراییل و بخشی از فعالان سیاسی در ایالات متحده) حرکت خواهد کرد. به بیان دیگر، عصاره آن یادداشت این بود که، احتمالاً، دیگر نمیتوان شاهد تداوم مساله فلسطین، به گونهای که تاکنون شاهد آن بودهایم، باشیم.
۲. دیدگاه ذکر شده در آن یادداشت، کماکان، مورد نظر نگارنده است و تغییری در اصل آن ایجاد نشده است. با این حال، ورود دو، و بلکه سه، متغیر تاثیرات شگرفی را شکلگیری سمت و سوی آتی مساله فلسطین و فلسطینیان ایجاد کرده است. عمق جراحات وارده به نیروهای شبهنظامی فلسطینی و همچنین لبنانی، که بیش از هر چیز، ناشی از تسلط و اشراف کامل اسراییل به عقبه این نیروها بود، این نیروها را به شدت تضعیف کرده است. مضاف بر آن، میتوان از ورود متغیر تاثیرگذار دیگری به نام «ترامپ» یاد کرد که رشته بسیاری از مفروضات رفتاری و دیپلماتیک در این زمینه را پنبه کرده است. در نهایت نیز میتوان از عمق قساوتی یاد کرد که حاکمان تندرو اسراییلی بر جامعه غیرنظامی و زیرساختهای غزه وارد کردهاند، به گونهای بسیاری از حامیان پیشین اسراییل در سطح جهان را با پرسشهای بیشمار مواجه کرده است.
۳. اکنون که به روند حوادث متفقه نگاه میکنیم، میتوانیم به این نکته اذعان کنیم که در شرایط جاری، یعنی شرایطی که بسیاری در حال گمانه زدن در باب آینده فلسطین (و به معنای دقیقتر: غزه) هستند، بسیاری از مطلوبهای گذشته سیاست خارجی ایران (فارغ از هرگونه قضاوت راجع به آنها) در زمینه غزه و اسراییل، قابل تحقق نیست. بعلاوه میتوان قدمی پیش نهاد و دید که برخی از نیروهای سیاسی و اجتماعی درون و خارج از اسراییل، اشتیاق کاملی برای نادیده گرفتن میلیونها انسانی (فلسطینیان) دارند که در این میانه گیر افتادهاند. پیشنهاد اولیه ترامپ را میتوان در همین راستا مورد توجه قرار داد: نادیده گرفتن میلیونها انسان و به جای آن بحث از خاک غزه.
۴. برای سالها استدلال میشد که سیاست خارجی ایران در منطقه بر این ایده شکل گرفته است تا مجبور به دفاع از خود (ایران) در خیابانهای ایران نباشیم. باز هم فارغ از اینکه این استدلال تا چه حد از مبانی نظری و اخلاقی و منطقی برخوردار است؛ اکنون و پس از بر هم خوردن مناسبات در غرب آسیا (به ویژه در سوریه)، به نظر میرسد...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
Telegraph
طرح یک «ابتکار فعال» در سیاست منطقهای ایران
#یادداشت_مهمان ۱. در یادداشتی که با فاصله اندکی از هجوم مهر ۱۴۰۲ حماس به خاک اسراییل منتشر شد (تجارت فردا، شماره ۵۲۳، ۲۰ آبان ۱۴۰۲، صفحات ۳۶ به بعد)، به این نکته اشاره کردم که در خصوص موضوع فلسطین، پس از پایان این درگیریها، دیگر نمیتوان استمرار وضعیت پیش…
#الف
🏷 بر لب صخره!
🖊 شورای سردبیری:
در بهار سال ۱۳۶۱، در اوج جنگ ایران و عراق، هواپیماهای تهاجمی اسرائیل طی یک عملیات سریع کارگاه ساخت رآکتور هستهای اوسیراک در عراق را بمباران و آن را نابود کردند. برخی ناظران آن کار را کمک اسرائیل به ایران تلقیکردند که البته اشتباه بود. در آن جنگ، ارسال سلاح سبک، موشک تاو و از همه مهمتر اطلاعات به ایران، بیشتر به ایران نفعمیرساند تا تخریب یک رآکتور کاملنشده و درحال تعمیر (نیروی هوایی ایران قبلاً آسیبهایی به آن وارد کردهبود). هدف از آن تهاجم این بود که عراق رآکتور اتمی نداشتهباشد و فرقینمیکرد جنگی در جریان میبود یا نه و صدام حاکم عراق میماند یا نه. اسرائیل فقط به منافع و امنیت درازمدت خود فکر میکند و دیگر هیچ!
با شرایط تقریباً مشابهی روبروییم و صهیونیسم بینالملل (که دولت اسرائیل جزئی از آن است) امکان اتمیشدن ایران را حتی با تغییر حکومت ایران نخواهدپذیرفت. بنابراین از نظر اسرائیل تأسیسات هستهای ایران میباید تا حد تخریب زیرساخت و ساختمان نابود شود.
اما هرچند در هر حملۀ محتملی به تأسیسات هستهای ایران از الگوی تهاجم به اوسیراک استفاده و احتمالاً کار یکی-دو شبه جمعخواهدشد، ولی باز کار آسانی نخواهدبود و پای دیگران را نیز پیشمیکشد؛ زیرا ایران واکنش نشانخواهدداد. ماهیت این واکنش را وزیر امور خارجۀ ایران اعلامکردهاست: مسئولیت هرگونه عملیات اسرائیل را متوجه آمریکا میدانیم. اما در آن روز مبادا عقلسلیم این وعدۀ وزیر خارجه را بهدلایلواضح مردود میکند. ایران بههرحال امکان تلافی تهاجم از سوی اسرائیل را جز با خود او، اردن و سوریه نخواهد داشت و در آن هنگام هم یا ایران و آمریکا در حال برگزاری دیدارهای هفتگیاند که رودربایستی مانع از آن میشود که به فکر تلافی حملۀ اسرائیل بر سر طرف مذاکرۀ خود باشیم و یا مذاکراتشان قطعشدهاست که تازه در آن هنگام متوجه میشویم آنچه از آمریکا در دسترس هست یا در کشورهای عرب است یا ترکیه یا قزاقستان و امثال اینها! همان عقلسلیم هرگونه اقدام تهاجمی به پایگاههای آمریکا در این کشورها را منتفیخواهدشمرد.
امکان بعدی تلافی بهآتشکشیدن مسیر نفت در تنگۀ هرمز است که عقلکل نظام یک-روز-در-میان تهدید به بستن آن میکند. آن عقلسلیم این را هم فوراً مردودخواهدکرد: معنایش روبروشدن با همۀ کشورها، حتی چین، است که مصرف عمدۀ نفت آن از غرب آسیا تأمینمیشود. وضعیت وخیم ایران به گونهای است که عقلسلیم هر نوع واکنشی را جز «دود دادن پشم اسرائیل» رد میکند!
همان عقلسلیم میگوید با واردشدن کوچکترین خسارت به اسرائیل جبهۀ کشورهای غربی یکباره به پشتیبانی از آن درمیآیند. همین چند روز پیش دو اسرائیلی در آمریکا ترور شدند و همان شب اسرائیل ۱۵۱ فلسطینی را در غزه کشتهبود. همان اروپاییهایی که تا دو روز قبل از آن از اسرائیل انتقادهایی کردهبودند بلافاصله آن غیرنظامیان فلسطینی را در برابر آن دو کشتۀ اسرائیلی فراموشکردند.
در دوران حملۀ آمریکا به عراق برای بیرونراندنش از کویت نیز صدام برای همراهکردن عوام عرب با خودش تعدادی موشک اسکاد بهسمت اسرائیل پرتابکرد. جامعۀ اروپا تصمیمگرفت در برابر هر موشک (که هیچ تلفاتی نداشتند) ۵۰میلیوندلار به اسرائیل کمککند. آنها در حمایت از اسرائیل متفقند و در انتقادِ گهگاه لفظی، حمایت مالی، سیاسی و تسلیحاتی خود را قطعنمیکنند. بنابراین حتی تهاجم غیرموفق به اسرائیل آنها را پشت سر آن بهصفمیکند. ایران برای بازدارندگی مطمئن یا تلافی جدی...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
🏷 بر لب صخره!
🖊 شورای سردبیری:
در بهار سال ۱۳۶۱، در اوج جنگ ایران و عراق، هواپیماهای تهاجمی اسرائیل طی یک عملیات سریع کارگاه ساخت رآکتور هستهای اوسیراک در عراق را بمباران و آن را نابود کردند. برخی ناظران آن کار را کمک اسرائیل به ایران تلقیکردند که البته اشتباه بود. در آن جنگ، ارسال سلاح سبک، موشک تاو و از همه مهمتر اطلاعات به ایران، بیشتر به ایران نفعمیرساند تا تخریب یک رآکتور کاملنشده و درحال تعمیر (نیروی هوایی ایران قبلاً آسیبهایی به آن وارد کردهبود). هدف از آن تهاجم این بود که عراق رآکتور اتمی نداشتهباشد و فرقینمیکرد جنگی در جریان میبود یا نه و صدام حاکم عراق میماند یا نه. اسرائیل فقط به منافع و امنیت درازمدت خود فکر میکند و دیگر هیچ!
با شرایط تقریباً مشابهی روبروییم و صهیونیسم بینالملل (که دولت اسرائیل جزئی از آن است) امکان اتمیشدن ایران را حتی با تغییر حکومت ایران نخواهدپذیرفت. بنابراین از نظر اسرائیل تأسیسات هستهای ایران میباید تا حد تخریب زیرساخت و ساختمان نابود شود.
اما هرچند در هر حملۀ محتملی به تأسیسات هستهای ایران از الگوی تهاجم به اوسیراک استفاده و احتمالاً کار یکی-دو شبه جمعخواهدشد، ولی باز کار آسانی نخواهدبود و پای دیگران را نیز پیشمیکشد؛ زیرا ایران واکنش نشانخواهدداد. ماهیت این واکنش را وزیر امور خارجۀ ایران اعلامکردهاست: مسئولیت هرگونه عملیات اسرائیل را متوجه آمریکا میدانیم. اما در آن روز مبادا عقلسلیم این وعدۀ وزیر خارجه را بهدلایلواضح مردود میکند. ایران بههرحال امکان تلافی تهاجم از سوی اسرائیل را جز با خود او، اردن و سوریه نخواهد داشت و در آن هنگام هم یا ایران و آمریکا در حال برگزاری دیدارهای هفتگیاند که رودربایستی مانع از آن میشود که به فکر تلافی حملۀ اسرائیل بر سر طرف مذاکرۀ خود باشیم و یا مذاکراتشان قطعشدهاست که تازه در آن هنگام متوجه میشویم آنچه از آمریکا در دسترس هست یا در کشورهای عرب است یا ترکیه یا قزاقستان و امثال اینها! همان عقلسلیم هرگونه اقدام تهاجمی به پایگاههای آمریکا در این کشورها را منتفیخواهدشمرد.
امکان بعدی تلافی بهآتشکشیدن مسیر نفت در تنگۀ هرمز است که عقلکل نظام یک-روز-در-میان تهدید به بستن آن میکند. آن عقلسلیم این را هم فوراً مردودخواهدکرد: معنایش روبروشدن با همۀ کشورها، حتی چین، است که مصرف عمدۀ نفت آن از غرب آسیا تأمینمیشود. وضعیت وخیم ایران به گونهای است که عقلسلیم هر نوع واکنشی را جز «دود دادن پشم اسرائیل» رد میکند!
همان عقلسلیم میگوید با واردشدن کوچکترین خسارت به اسرائیل جبهۀ کشورهای غربی یکباره به پشتیبانی از آن درمیآیند. همین چند روز پیش دو اسرائیلی در آمریکا ترور شدند و همان شب اسرائیل ۱۵۱ فلسطینی را در غزه کشتهبود. همان اروپاییهایی که تا دو روز قبل از آن از اسرائیل انتقادهایی کردهبودند بلافاصله آن غیرنظامیان فلسطینی را در برابر آن دو کشتۀ اسرائیلی فراموشکردند.
در دوران حملۀ آمریکا به عراق برای بیرونراندنش از کویت نیز صدام برای همراهکردن عوام عرب با خودش تعدادی موشک اسکاد بهسمت اسرائیل پرتابکرد. جامعۀ اروپا تصمیمگرفت در برابر هر موشک (که هیچ تلفاتی نداشتند) ۵۰میلیوندلار به اسرائیل کمککند. آنها در حمایت از اسرائیل متفقند و در انتقادِ گهگاه لفظی، حمایت مالی، سیاسی و تسلیحاتی خود را قطعنمیکنند. بنابراین حتی تهاجم غیرموفق به اسرائیل آنها را پشت سر آن بهصفمیکند. ایران برای بازدارندگی مطمئن یا تلافی جدی...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
Telegraph
بر لب صخره!
#الف در بهار سال ۱۳۶۱، در اوج جنگ ایران و عراق، هواپیماهای تهاجمی اسرائیل طی یک عملیات سریع کارگاه ساخت رآکتور هستهای اوسیراک در عراق را بمباران و آن را نابود کردند. برخی ناظران آن کار را کمک اسرائیل به ایران تلقیکردند که البته اشتباه بود. در آن جنگ، ارسال…
#الف
🏷 سرزمین و قورباغههایش!
🖊 تحریریۀ جامعهنو:
در اوایل سال۹۸ هنگامی که فضای ذهنی جامعه با وجود نارصایتیها هنوز در اوج خشم نبود (ناآرامیهای سراسری مربوط به گرانشدن بنزین در آبانماه رخداد) یک طلبه-آخوند که هم محقق علوم اسلامی، هم مستندساز ارزشی، هم مربی جودو و هم خیلی چیزهای دیگر بود آنچه را در محفل خفیه شنیدهبود در محضر علن بهزبانآورد. خلاصهاش این بود که «اگر قرار باشد حکومت ما برود، چنان زمین سوختهای تحویل مردمش میدهیم که هرقدر هم سگدو بزنند، آبادش نتوانند کرد».
فقط این طلبۀ نادان نبود که چنین سخنرانی میکرد. احمد توکلی هم که از شروع این آتشافروزی سراسری وزیر و وکیل حکومتی بوده و درپایان عمر سیاسی «عابد» شد، این خبر را اعلامکرد با این مضمون که حکومت دارد این کار «سوختهکردن زمین» را انجاممیدهد.
شاید تا رسیدن به این فراز مطلب به خودتان گفتهباشید دیگر چه کار هست که برای سوخته تحویلدادن این سرزمین نکردهاند و میخواهند در آینده بکنند. پرسش درستی است. هیچ کار نمانده است؛ اجزای این حکومت حتی آبهای فسیلی اعماق زمین ایران را سوزاندهاند؛ چه برسد به آنچه روی زمین ماندهاست.
البته این داستان زمین سوخته که گفتیم تازه نیست و مردم از هنگامی که حکومت داشت در سوریه و لبنان برای خودش وطنسازی میکرد و هنوز اردنگی بینالمللی نخوردهبود و حاضر بود خوزستان را با سوریه تاختبزند، به شنیدن آن عادتکردهاند. مسئله اکنون این است که آنچه ساکن این سرزمین سوخته باقیمیماند، دیگر «مردم» نیست؛ تلنباری از قورباغۀ پخته است: یک جامعه که احساس عاملیتش را از دستداده و منتظر، معتاد به بدبختی، آماده برای لبنانیزه و بالکانیزه شدن، فاقد آرزوهای بزرگ و متعالی و رو به قهقرا و البته صاحب یک اتاق بازرگانی که اعضای فربه آن معتاد به امیددادن به ملت بر مبنای وجود منابع غنی در زیرزمین سوختهاند!
جامعۀ در حال عادت به پختهشدن مانند قورباغۀ همان تجربۀ علمی است. یکروز که به خاطر خنکی هوا برقش قطعنشود شنگول است و با بیتفاوتی شاهد صفکشیدن مردم برای بردن آبآشامیدنی از تانکر در گوشۀ خیابان است. البته به گوشت و میوه نخوردن قبلاً عادتکردهاست و در حال تمرین و عادت به ساعات بیشتر خاموشی، کاهش فشار آب در طبقات بالای ساختمان، سرسامآور بودن هزینۀ حملونقل، بستهشدن نانواییها، پیدانشدن دارو و از بین رفتن دیگر مشخصههای زندگی عادی است. این روزها حتی دارند عادت به نداشتن امید میکنند. دیدن خوانندهای بومی که در دورافتادهترین نقاط پهنۀ سرزمین در یک عروسی شاد محلی ترانۀ بدبختی و التماس به قدرتهای بیرونی برای ترحممیکند، همان نداشتن امید است. میگوید «ترامپ تو دیگر کوتاه بیا!» ترجمۀ سایکولوژیک آن میشود: «من دیگر به کار این حکومت حتی امید هم ندارم!»
برای بیوطنی که تا حد ناممکنکردن آبادی دوباره، زمین میسوزاند مفهومی به نام امید وجود ندارد؛ از چپیدن به آغوش هیچ شیطانی ابا ندارد و آنچه آخرش این حکومت در کاسۀ ملت میگذارد جز به فروپاشی بنیادین، برباددادن عزت انسانی و لکهدار کردن شرافت و سرشکستگی ملی ختم نمیشود. از دست دادن امید مقدمۀ همۀ اینهاست.
اما ما هنوز امیدواریم؛ چون کماکان داریم به این حکومت نصیحتمیکنیم اگر نه در پیشگاه مردم، لااقل در خلوت و نزد خدا از آنچه کرده بازگردد، خطاهای عظیم خود را ببیند و اگرچه این زمین سوخته است، اما تا تکهتکهشدنش به بلاهت خود ادامهندهد.
🆔@jameeno
🏷 سرزمین و قورباغههایش!
🖊 تحریریۀ جامعهنو:
در اوایل سال۹۸ هنگامی که فضای ذهنی جامعه با وجود نارصایتیها هنوز در اوج خشم نبود (ناآرامیهای سراسری مربوط به گرانشدن بنزین در آبانماه رخداد) یک طلبه-آخوند که هم محقق علوم اسلامی، هم مستندساز ارزشی، هم مربی جودو و هم خیلی چیزهای دیگر بود آنچه را در محفل خفیه شنیدهبود در محضر علن بهزبانآورد. خلاصهاش این بود که «اگر قرار باشد حکومت ما برود، چنان زمین سوختهای تحویل مردمش میدهیم که هرقدر هم سگدو بزنند، آبادش نتوانند کرد».
فقط این طلبۀ نادان نبود که چنین سخنرانی میکرد. احمد توکلی هم که از شروع این آتشافروزی سراسری وزیر و وکیل حکومتی بوده و درپایان عمر سیاسی «عابد» شد، این خبر را اعلامکرد با این مضمون که حکومت دارد این کار «سوختهکردن زمین» را انجاممیدهد.
شاید تا رسیدن به این فراز مطلب به خودتان گفتهباشید دیگر چه کار هست که برای سوخته تحویلدادن این سرزمین نکردهاند و میخواهند در آینده بکنند. پرسش درستی است. هیچ کار نمانده است؛ اجزای این حکومت حتی آبهای فسیلی اعماق زمین ایران را سوزاندهاند؛ چه برسد به آنچه روی زمین ماندهاست.
البته این داستان زمین سوخته که گفتیم تازه نیست و مردم از هنگامی که حکومت داشت در سوریه و لبنان برای خودش وطنسازی میکرد و هنوز اردنگی بینالمللی نخوردهبود و حاضر بود خوزستان را با سوریه تاختبزند، به شنیدن آن عادتکردهاند. مسئله اکنون این است که آنچه ساکن این سرزمین سوخته باقیمیماند، دیگر «مردم» نیست؛ تلنباری از قورباغۀ پخته است: یک جامعه که احساس عاملیتش را از دستداده و منتظر، معتاد به بدبختی، آماده برای لبنانیزه و بالکانیزه شدن، فاقد آرزوهای بزرگ و متعالی و رو به قهقرا و البته صاحب یک اتاق بازرگانی که اعضای فربه آن معتاد به امیددادن به ملت بر مبنای وجود منابع غنی در زیرزمین سوختهاند!
جامعۀ در حال عادت به پختهشدن مانند قورباغۀ همان تجربۀ علمی است. یکروز که به خاطر خنکی هوا برقش قطعنشود شنگول است و با بیتفاوتی شاهد صفکشیدن مردم برای بردن آبآشامیدنی از تانکر در گوشۀ خیابان است. البته به گوشت و میوه نخوردن قبلاً عادتکردهاست و در حال تمرین و عادت به ساعات بیشتر خاموشی، کاهش فشار آب در طبقات بالای ساختمان، سرسامآور بودن هزینۀ حملونقل، بستهشدن نانواییها، پیدانشدن دارو و از بین رفتن دیگر مشخصههای زندگی عادی است. این روزها حتی دارند عادت به نداشتن امید میکنند. دیدن خوانندهای بومی که در دورافتادهترین نقاط پهنۀ سرزمین در یک عروسی شاد محلی ترانۀ بدبختی و التماس به قدرتهای بیرونی برای ترحممیکند، همان نداشتن امید است. میگوید «ترامپ تو دیگر کوتاه بیا!» ترجمۀ سایکولوژیک آن میشود: «من دیگر به کار این حکومت حتی امید هم ندارم!»
برای بیوطنی که تا حد ناممکنکردن آبادی دوباره، زمین میسوزاند مفهومی به نام امید وجود ندارد؛ از چپیدن به آغوش هیچ شیطانی ابا ندارد و آنچه آخرش این حکومت در کاسۀ ملت میگذارد جز به فروپاشی بنیادین، برباددادن عزت انسانی و لکهدار کردن شرافت و سرشکستگی ملی ختم نمیشود. از دست دادن امید مقدمۀ همۀ اینهاست.
اما ما هنوز امیدواریم؛ چون کماکان داریم به این حکومت نصیحتمیکنیم اگر نه در پیشگاه مردم، لااقل در خلوت و نزد خدا از آنچه کرده بازگردد، خطاهای عظیم خود را ببیند و اگرچه این زمین سوخته است، اما تا تکهتکهشدنش به بلاهت خود ادامهندهد.
🆔@jameeno
#آخر_هفته با هنر!
🏷 آن منتقد فیلسوف!
🖊 عضو تحریریۀ جامعهنو:
میخواهم داستانی را دربارۀ زمانی که منتقد فیلم بودم برای اهل سینما بنویسم. البته نشانخواهدداد من چقدر متقلب و حقهبازم؛ اما اشکالی ندارد؛ اعترافات من ممکن است کمکی به آنها باشد که فیلمهای پیچیدۀ روشنفکری (روشنفکر به آن معنای عامیانه که در ایران رواج دارد) را میبینند و همینطور الکی سر تکانمیدهند و برای عقبنماندن از دیگران تحسین میکنند. ما همیشه شرم داریم از اینکه خودمان نتوانیم پاسخ این پرسش را بدهیم که ۱۶ ضربدر ۱۵ چند میشود و کس دیگری فوراً این را ذهنی محاسبهبکند و بگوید. شرم داریم از اینکه در بیان معنی بیتی از حافظ دربمانیم اما کسی دیگر آن را بهخوبی معنی و تفسیر کند. فیلم روشنفکری نیز همان حکایت را دارد: میترسیم بگوییم آن را نفهمیدهایم؛ چون قاعدتاً همۀ معماهای جهان باید نزد یک آدم روشنفکر گشوده باشد. فرضکنید در یک جشنواره، فیلم پیچیده یا عمداً پیچیده شدهای در ابهام و بی ارتباطی اجزا را نفهمید ولی هنگامی که با دوستان خود بیرون می آیید اگر کسی بپرسد «چطور بود»»، ضمن دعا برای اینکه سؤال بیشتری نپرسد به این اکتفامیکنید که «خوب بود!». چطور میشود انسان چیزی که معنایش را نفهمیده خوب یا بد بداند؟ در دنیای روشنفکری باسمهای و مبتنی بر قالب و فیگور این کاملاً امکان دارد.
داستانی که میخواهم بگویم در همین مورد است. اول بگویم که تا حدودی کتابخوانم و «خردههوشی هم دارم». در اوایل دهۀ ۶۰ بیکار و حتی حاضر بودم کارمند یک هتل باشم تا اموراتم بگذرد. دوران سختگیریهای سیاسی بود و مدیران حزباللهی روزنامههای معدود موجود دائماً پرسنل را به جرم «چپیبودن» اخراجمیکردند؛ بهطوریکه مجبور شدند آگهی استخدام نویسنده منتشر کنند!
طبیعتاً رفتم جلو و با پررویی هم حرفزدم. گفتم میتوانم طنز و نقد فیلم برایشان بنویسم؛ چون مطمئن بودم در آن شرایط اشخاصی که این توانایی را داشتهباشند در دسترسشان نیست. امتحانی گرفتند: نقد دو فیلمِ روی پردۀ سینما و دو طنز دربارۀ مسائل روز بنویس و بیاور. در آن برهوت از پس آن برآمدم و استخدام شدم. ندید-بدید بودند و قلم ناچیز و اندک هوش فرصتطلبانه من کارساز شد!
باری؛ دوران قحطی ذوق و خوارشدن هنر هم بود. نه فیلم زیادی اجازۀ پخش میگرفت، نه تئاتری آزاد بود و همۀ این دو عرصه را دادهبودند دست محسن مخملباف که از شارلاتانهای زادۀ انقلاب بود و برایم موجودی پست و نفرتانگیز بود و از خودم صدپله ناتوتر بهنظرمیرسید. نه یک گالری باز بود، نه جلسهای مرتبط با هنر برگزار میشد و همۀ هنرمندان نیز بهصورت فلهای طاغوتی و ضدانقلاب شمرده و طرد شدهبودند. منِ بیچاره مجبور بودم با نقد تئاترها و فیلمهای آقای مخملباف، نوشتن بی خطر دربارۀ تاریخ هنر و مقالاتی دربارۀ سینمای نئورئالیستی ایتالیا که مجموعهای از آنها را در دورانی پیش دیدهبودم صفحۀ خودم را که عنوان هنری داشت به زحمت پر و حقوقم را حلالکنم.
اصل قصه این بود: سینما «عصر جدید» در خیابان طالقانی پاتوق روشنفکران بود و مثلاً فیلم متفاوت نشانمیداد...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
🏷 آن منتقد فیلسوف!
🖊 عضو تحریریۀ جامعهنو:
میخواهم داستانی را دربارۀ زمانی که منتقد فیلم بودم برای اهل سینما بنویسم. البته نشانخواهدداد من چقدر متقلب و حقهبازم؛ اما اشکالی ندارد؛ اعترافات من ممکن است کمکی به آنها باشد که فیلمهای پیچیدۀ روشنفکری (روشنفکر به آن معنای عامیانه که در ایران رواج دارد) را میبینند و همینطور الکی سر تکانمیدهند و برای عقبنماندن از دیگران تحسین میکنند. ما همیشه شرم داریم از اینکه خودمان نتوانیم پاسخ این پرسش را بدهیم که ۱۶ ضربدر ۱۵ چند میشود و کس دیگری فوراً این را ذهنی محاسبهبکند و بگوید. شرم داریم از اینکه در بیان معنی بیتی از حافظ دربمانیم اما کسی دیگر آن را بهخوبی معنی و تفسیر کند. فیلم روشنفکری نیز همان حکایت را دارد: میترسیم بگوییم آن را نفهمیدهایم؛ چون قاعدتاً همۀ معماهای جهان باید نزد یک آدم روشنفکر گشوده باشد. فرضکنید در یک جشنواره، فیلم پیچیده یا عمداً پیچیده شدهای در ابهام و بی ارتباطی اجزا را نفهمید ولی هنگامی که با دوستان خود بیرون می آیید اگر کسی بپرسد «چطور بود»»، ضمن دعا برای اینکه سؤال بیشتری نپرسد به این اکتفامیکنید که «خوب بود!». چطور میشود انسان چیزی که معنایش را نفهمیده خوب یا بد بداند؟ در دنیای روشنفکری باسمهای و مبتنی بر قالب و فیگور این کاملاً امکان دارد.
داستانی که میخواهم بگویم در همین مورد است. اول بگویم که تا حدودی کتابخوانم و «خردههوشی هم دارم». در اوایل دهۀ ۶۰ بیکار و حتی حاضر بودم کارمند یک هتل باشم تا اموراتم بگذرد. دوران سختگیریهای سیاسی بود و مدیران حزباللهی روزنامههای معدود موجود دائماً پرسنل را به جرم «چپیبودن» اخراجمیکردند؛ بهطوریکه مجبور شدند آگهی استخدام نویسنده منتشر کنند!
طبیعتاً رفتم جلو و با پررویی هم حرفزدم. گفتم میتوانم طنز و نقد فیلم برایشان بنویسم؛ چون مطمئن بودم در آن شرایط اشخاصی که این توانایی را داشتهباشند در دسترسشان نیست. امتحانی گرفتند: نقد دو فیلمِ روی پردۀ سینما و دو طنز دربارۀ مسائل روز بنویس و بیاور. در آن برهوت از پس آن برآمدم و استخدام شدم. ندید-بدید بودند و قلم ناچیز و اندک هوش فرصتطلبانه من کارساز شد!
باری؛ دوران قحطی ذوق و خوارشدن هنر هم بود. نه فیلم زیادی اجازۀ پخش میگرفت، نه تئاتری آزاد بود و همۀ این دو عرصه را دادهبودند دست محسن مخملباف که از شارلاتانهای زادۀ انقلاب بود و برایم موجودی پست و نفرتانگیز بود و از خودم صدپله ناتوتر بهنظرمیرسید. نه یک گالری باز بود، نه جلسهای مرتبط با هنر برگزار میشد و همۀ هنرمندان نیز بهصورت فلهای طاغوتی و ضدانقلاب شمرده و طرد شدهبودند. منِ بیچاره مجبور بودم با نقد تئاترها و فیلمهای آقای مخملباف، نوشتن بی خطر دربارۀ تاریخ هنر و مقالاتی دربارۀ سینمای نئورئالیستی ایتالیا که مجموعهای از آنها را در دورانی پیش دیدهبودم صفحۀ خودم را که عنوان هنری داشت به زحمت پر و حقوقم را حلالکنم.
اصل قصه این بود: سینما «عصر جدید» در خیابان طالقانی پاتوق روشنفکران بود و مثلاً فیلم متفاوت نشانمیداد...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
Telegraph
آن منتقد فیلسوف!
#آخر_هفته با هنر!
#در_کرانه_روز
🏷 معضل امروز!
مشکل اصلی در عبور از پیچهای تاریخی و خیزابهای سیاست جهان این است که حضور غرور و نیاز به حفظ آن در تصمیمات فردی نقشی بسیار بالا و گاه اصلی بازیمیکند؛ درحالیکه برعکس در تصمیمات ملی حاصل از اجماع، عقل سرد محاسبهگر نقش غرور را بهحد بسیار نازل کاهشمیدهد و نتیجه را بهینهمیکند.
متأسفانه ساختارهای نیل به تصمیم اجماعی واقعی را که میتوانند از دریای بحران بگذرند نمیتوان در عرض روز و هفته و ماه پدید آورد!
🆔@jameeno
🏷 معضل امروز!
مشکل اصلی در عبور از پیچهای تاریخی و خیزابهای سیاست جهان این است که حضور غرور و نیاز به حفظ آن در تصمیمات فردی نقشی بسیار بالا و گاه اصلی بازیمیکند؛ درحالیکه برعکس در تصمیمات ملی حاصل از اجماع، عقل سرد محاسبهگر نقش غرور را بهحد بسیار نازل کاهشمیدهد و نتیجه را بهینهمیکند.
متأسفانه ساختارهای نیل به تصمیم اجماعی واقعی را که میتوانند از دریای بحران بگذرند نمیتوان در عرض روز و هفته و ماه پدید آورد!
🆔@jameeno
#الف
🏷 کمی شبیه، بسی وخیم
🖊 علی هاشمی | تحریریۀ جامعهنو:
در بعضی گزارشها و اظهارنظرها، شرایط فعلی با شرایط کشور در دهۀ پنجاه و مشخصاً سال انقلاب، همسان قلمداد میشود. شاید این شباهت و همسانی تا چند سال پیش (و با اغماض) مدعای نادرستی نبود. سالهایی که شرایط کشور به نقطۀ فعلی و وخامتِ بحرانها به حد فعلی نرسیده بود و همچنان فقط مصداقِ «برهۀ حساس کنونی» بود.
بررسیِ بعضی موارد، بعضی شباهتها را تأیید میکند اما حد وخامت را نه؛ مثلاً بله، در دهۀ پنجاه به دلایلی همچون شکاف طبقاتی و فساد دربار و سرکوب سیاسی، نارضایتیِ عمومی گسترده بود اما میزان نارضایتیِ عمومیِ فعلی و مشکلاتِ اقتصادیِ فعلی اعم از تورم و بیکاری و فقر و ورشکستگیِ محض و ملموس در زمینههای مختلف و نیز محدودیتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و عمقِ فسادِ سیستماتیک که شکل و تعریفِ حکومت را هم تغییر داده است، صرفاً مؤیدِ شباهت است و نه حد وخامت.
در ساحت بحران مشروعیت نیز وضع به همین منوال است. حکومت پهلوی به دلایلی همچون تمرکز قدرت و فاصله گرفتن از ارزشهای سنتی و مذهبیِ جامعه، سرکوب سیاسی، نابرابری اقتصادی و ناتوانی در پاسخ به مطالبات مردمی، مشروعیت خود را در ابعاد مختلف اعم از سنتی و قانونی و عملکردی نزد اقشار مختلف مردم و کنشگران و روشنفکران از دست داده بود.
این بحران در شرایط فعلی و مثلاً در زمینۀ تضاد و تعارضِ ارزشهای جامعه و حکومت (و نه لزوماً فاصلۀ آنها)، به نقطۀ برخورد و حذف رسیده است. در توضیح تفاوت در این زمینه و وخامتِ بحران در شرایط فعلی، کافی است نمونهای همچون اعتراضات 1401 را در نظر داشت که شدت و وخامتِ تضاد و تعارض در ارزشها آنقدر عمیق و شدید شد (و هست) که پردامنهترین اعتراض مردمی و یکی از بیسابقهترین سرکوبها پیش آمد. چالش و مواجههای که حکومت پهلوی مانندش را تجربه نکرد.
اعتراضات مردمی نیز از دیگر شباهتهاست؛ مثلاً در این روزها و با اعتصاب کامیونداران و اعتراضات اصناف مختلف به قطع برق، برخی این اعتصابات را همسانِ اعتصابهای پاییزِ سالِ منجر به انقلاب ارزیابی میکنند و فکر میکنند گلوله برفی است که بهمن خواهد ساخت. در این زمینه اما تفاوتها مشهودند. توضیح ساده اینکه مثلاً دلیلِ اعتصاب کارگرانِ صنعت نفت در آن پاییز، بیشتر از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی و در حمایت از انقلاب و در زمانی بود که موج انقلاب داشت کشور را غرق میکرد. درحالیکه امروز شرایطِ وخیم اقتصادی، دلیلِ مهمتری برای اعتصابها و اعتراضات اخیر است، هر چند مبرهن است که اعتراضات جنبۀ سیاسی نیز دارند؛ در باب وخامت شرایطِ فعلی توضیح اینکه، تورم بالا و کاهش شدید ارزش پول ملی و بیکاری گسترده و تحریمهای فلجکننده، هم خط فقر را شدیداً جابجا کردهاند و هم چنان چاهی عمیق، بخش عظیمی از جامعه را بلعیدهاند.
دلیل دیگر اینکه هدفِ آن اعتراضات و اعتصابات (مثلاً اعتصاب کارگران صنعت نفت)، سرنگونیِ حکومتِ در آستانۀ سقوط و نیز بیشتر نوعی قدرتنماییِ انقلابیون و جریان انقلابی بود اما هدف و مطالبۀ اعتراضات و اعتصاباتِ فعلی، اظهار ضدیت با سیاستهای حکومت و پیگیریِ مطالبات اقتصادی است. لازم به توضیح است که این اظهار ضدیت و نه سرنگونیطلبی، مرزِ باریکی است که معترضانِ اقشار مختلف هوشیارانه در امتداد آن به اعتراضاتِ پر دامنۀ خود طی سالیان اخیر ادامه داده و میدهند و با عدم عبور از این مرز، ادامۀ اعتراض را (از نظر حکومت) بلامانع میکنند، هر چند که به موازات اعتراضات، محدودیتها و سرکوبها نیز به قوت خود باقیاند.
با این توضیحات میتوان نتیجه گرفت که...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
🏷 کمی شبیه، بسی وخیم
🖊 علی هاشمی | تحریریۀ جامعهنو:
در بعضی گزارشها و اظهارنظرها، شرایط فعلی با شرایط کشور در دهۀ پنجاه و مشخصاً سال انقلاب، همسان قلمداد میشود. شاید این شباهت و همسانی تا چند سال پیش (و با اغماض) مدعای نادرستی نبود. سالهایی که شرایط کشور به نقطۀ فعلی و وخامتِ بحرانها به حد فعلی نرسیده بود و همچنان فقط مصداقِ «برهۀ حساس کنونی» بود.
بررسیِ بعضی موارد، بعضی شباهتها را تأیید میکند اما حد وخامت را نه؛ مثلاً بله، در دهۀ پنجاه به دلایلی همچون شکاف طبقاتی و فساد دربار و سرکوب سیاسی، نارضایتیِ عمومی گسترده بود اما میزان نارضایتیِ عمومیِ فعلی و مشکلاتِ اقتصادیِ فعلی اعم از تورم و بیکاری و فقر و ورشکستگیِ محض و ملموس در زمینههای مختلف و نیز محدودیتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و عمقِ فسادِ سیستماتیک که شکل و تعریفِ حکومت را هم تغییر داده است، صرفاً مؤیدِ شباهت است و نه حد وخامت.
در ساحت بحران مشروعیت نیز وضع به همین منوال است. حکومت پهلوی به دلایلی همچون تمرکز قدرت و فاصله گرفتن از ارزشهای سنتی و مذهبیِ جامعه، سرکوب سیاسی، نابرابری اقتصادی و ناتوانی در پاسخ به مطالبات مردمی، مشروعیت خود را در ابعاد مختلف اعم از سنتی و قانونی و عملکردی نزد اقشار مختلف مردم و کنشگران و روشنفکران از دست داده بود.
این بحران در شرایط فعلی و مثلاً در زمینۀ تضاد و تعارضِ ارزشهای جامعه و حکومت (و نه لزوماً فاصلۀ آنها)، به نقطۀ برخورد و حذف رسیده است. در توضیح تفاوت در این زمینه و وخامتِ بحران در شرایط فعلی، کافی است نمونهای همچون اعتراضات 1401 را در نظر داشت که شدت و وخامتِ تضاد و تعارض در ارزشها آنقدر عمیق و شدید شد (و هست) که پردامنهترین اعتراض مردمی و یکی از بیسابقهترین سرکوبها پیش آمد. چالش و مواجههای که حکومت پهلوی مانندش را تجربه نکرد.
اعتراضات مردمی نیز از دیگر شباهتهاست؛ مثلاً در این روزها و با اعتصاب کامیونداران و اعتراضات اصناف مختلف به قطع برق، برخی این اعتصابات را همسانِ اعتصابهای پاییزِ سالِ منجر به انقلاب ارزیابی میکنند و فکر میکنند گلوله برفی است که بهمن خواهد ساخت. در این زمینه اما تفاوتها مشهودند. توضیح ساده اینکه مثلاً دلیلِ اعتصاب کارگرانِ صنعت نفت در آن پاییز، بیشتر از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی و در حمایت از انقلاب و در زمانی بود که موج انقلاب داشت کشور را غرق میکرد. درحالیکه امروز شرایطِ وخیم اقتصادی، دلیلِ مهمتری برای اعتصابها و اعتراضات اخیر است، هر چند مبرهن است که اعتراضات جنبۀ سیاسی نیز دارند؛ در باب وخامت شرایطِ فعلی توضیح اینکه، تورم بالا و کاهش شدید ارزش پول ملی و بیکاری گسترده و تحریمهای فلجکننده، هم خط فقر را شدیداً جابجا کردهاند و هم چنان چاهی عمیق، بخش عظیمی از جامعه را بلعیدهاند.
دلیل دیگر اینکه هدفِ آن اعتراضات و اعتصابات (مثلاً اعتصاب کارگران صنعت نفت)، سرنگونیِ حکومتِ در آستانۀ سقوط و نیز بیشتر نوعی قدرتنماییِ انقلابیون و جریان انقلابی بود اما هدف و مطالبۀ اعتراضات و اعتصاباتِ فعلی، اظهار ضدیت با سیاستهای حکومت و پیگیریِ مطالبات اقتصادی است. لازم به توضیح است که این اظهار ضدیت و نه سرنگونیطلبی، مرزِ باریکی است که معترضانِ اقشار مختلف هوشیارانه در امتداد آن به اعتراضاتِ پر دامنۀ خود طی سالیان اخیر ادامه داده و میدهند و با عدم عبور از این مرز، ادامۀ اعتراض را (از نظر حکومت) بلامانع میکنند، هر چند که به موازات اعتراضات، محدودیتها و سرکوبها نیز به قوت خود باقیاند.
با این توضیحات میتوان نتیجه گرفت که...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
Telegraph
کمی شبیه، بسی وخیم
در بعضی گزارشها و اظهارنظرها، شرایط فعلی با شرایط کشور در دهۀ پنجاه و مشخصاً سال انقلاب، همسان قلمداد میشود. شاید این شباهت و همسانی تا چند سال پیش (و با اغماض) مدعای نادرستی نبود. سالهایی که شرایط کشور به نقطۀ فعلی و وخامتِ بحرانها به حد فعلی نرسیده…
#الف
🏷 چند اطلاع کوچک!
🖊 تحریریۀ جامعهنو:
امروز کمی از ناگفتههای تاریخی اصلاحطلبان خواهیمگفت. مشاهدۀ تحول سیاسی از فاصلۀ زمانی خیلی دور و یا با اطلاعات مخدوش یا فرعی، تصویر را مخدوش و تشخیص نقش عوامل را دشوار میکند. برخی واقعیات را که گفتهنشده یا ناقص گفتهشده تا جایی که میشود خواهیمگفت و طبیعی است که آنچه اطلاعات و داده نیست تحلیل «جامعهنو» است و قطعیتی در آن نیست.
۱- در سال ۷۶ اصلاحطلبان که همان جناح چپ تحول و تکاملیافته قبلی بودند فقط به قصد ارزیابی وزن اجتماعی خود وارد انتخابات شدند نه چیز دیگر. دو نامزد موردنظر آنها که جایگاهشان میتوانست این وزنکشی سیاسی را دقیقتر کند میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی بودند که بین آنها مسابقۀ سخت بر سر نامزدنشدن جریان داشت. عاقبت میرحسین خود را پنهانکرد و خاتمی پذیرفت جلو برود و شکستبخورد: نگاه جمع افراد چپ که به سراغ خاتمی رفتند و او را در اسفندماه راضی به حضور کردند چنین بود که حضورشان اهرمی چوبین است و فقط برای سنجش این به کار گرفته شده که نشاندهد سنگ پیشرو چقدر سنگین است. انتطار برندهشدن نداشتند.
از سوی دیگر نظام در میانۀ روند تبدیل ادارۀ سهنفری حکومت به حکومت تکنفره قرار داشت. سیداحمد خمینی درگذشتهبود و هاشمی قدرتمند بهتدریج میفهمید در ۱۴خرداد ۱۳۶۷ چه اشتباه هولناکی در اعتماد به شراکت سهنفره داشتهاست (این البته اطلاعاتی نبود که ندانید). تصمیم این بود که ناطقنوری را از مجلس ببرند، در جای هاشمی بنشیند و کار سادهای هم بود که البته مردم پیشبینیناپذیر آن را بههمزدند. بقیهاش را میدانید.
در آن هنگام اتفاقی رخداد. ناطقنوری که با هاشمی رفیق بود دوستانه به او توصیهکرد فرزندانش را از کشور خارجکند؛ چون برنامهای هست که بعد از پایان دورهاش از طریق بچههایش تحتفشار قرارگیرد و او نمیخواست این داستان در دوران او رخدهد. این علت چرخش هاشمی بود و مقارن زمانی که عدهای از جناح چپ خاتمی را نامزد کرده و خواستار حمایت از او شدند. وقتی گروه سیاسی وابسته به هاشمی داستان را فهمید تازه به پشتیبانی از نامزد جناح چپ درآمدند. یک نشانهاش اینکه کرباسچی بهمثابه پرچم گروه کارگزاران با عجله اعلان سی-چهلنفرۀ جناح چپ را که خاتمی را بهمیانآوردهبودند برداشت، نام خود را در اول فهرست امضاکنندگان اعلامیۀ حمایت از نامزدی خاتمی گذاشت و چندبار در صفحۀ اول روزنامه همشهری درشت تجدیدچاپکرد. کارگزاران دیر به آن بازی انتخاباتی وارد شدند و علتش هم دستوپازدن برای گریز از نتایج استراتژی هاشمی درمورد تقسیم قدرت بود. البته منصف اگر باشیم کارگزاران سازندگی هم برای نوعی از اصلاحات در پیرامون هاشمی پدیدآمدهبود اما فقط بر اساس محاسبات ثانویه به حمایت از خاتمی آمد.
۲- این درست است که اصلاحطلبان در انتخابات ۸۴ اشتباه کردند اما راستش یک اشتباه نبود. اشتباهاتی چندلایه بود. اولین اشتباه این بود که بخش بزرگی از آنان قبول نداشتند حکومت هرگز اجازۀ انتخابشدن اشخاصی را که قابل کنترل مستقیم نیستند نمیدهد. آشکار بود قصد حکومت آن است که هم مجلس را کلهپاکند (که مدتی قبل با پایان دورۀ مجلس ششم تحققیافتهبود) هم دیگر هرگز به آدمی مثل خاتمی اجازۀ حضور در انتخابات ندهد. بسیاری این را نفهمیدند و تاکتیک اشتباهی را برگزیدند. حکم این بود: «یکنفر را میخواهیم که هم بلد باشد نه بگوید و هم از سد شوراینگهبان بگذرد». گفتند «یافت مینشود جستهایم ما». اما اصرار بر یافتن کسی بود که هردو صفت را داشتهباشد. جمع اضداد بود: کسی که میتوانست به حکومت نه بگوید از سد شوراینگهبان ردنمیشد و برعکس کسی که از آن سد ردمیشد کت نه گفتن را پیشاپیش از تن بهدرآوردهبود. دکتر معین به همین استدلال انتخابشد (هم معتقدی سرسخت بود، هم نقطۀ سیاه در زندگی نداشت). آنهایی که میدانستند کار اصلاحطلبان تمام است خواهان ارائۀ یک نامزد مقبول از طرف مردم بودند تا با ردشدن او بهصورت مسالمتآمیز و بهملایمت کنار بکشند و صحنه را به حکومت و احمدینژادش واگذارند تا سیستم فرد منتخب خود را در معرض آزمایش قراردهد. این نظر را چیزی در حد خروج از حاکمیت تفسیر کردند و رأینیاورد. اشتباه چندلایه همینها بودند و حضور این یا آن و هاشمی فرع قضیه بود.
۳- قضایای سال ۸۸ نزدیکتر است و جزئیاتش را همه میدانند. درواقع هر سه انتخاباتی که چپ و اصلاحطلبان در آنها مستقیم درگیر بودند زیر سایۀ رویارویی نامحسوس حکومت و مردم بود و ماهیتشان مقاومت در برابر سلطۀ فردی. مسائل تاکتیکی مثل ترکیب نامزدها و وحدت و انشقاق نیروهای سیاسی بهخاطر نامزد و در برابر استراتژی کلان حکومت در شمار فرعیات قرار دارند: هر وضعیت سیاسی همیشه حامل فقط یک تضاد اصلی است!
🆔@jameeno
🏷 چند اطلاع کوچک!
🖊 تحریریۀ جامعهنو:
امروز کمی از ناگفتههای تاریخی اصلاحطلبان خواهیمگفت. مشاهدۀ تحول سیاسی از فاصلۀ زمانی خیلی دور و یا با اطلاعات مخدوش یا فرعی، تصویر را مخدوش و تشخیص نقش عوامل را دشوار میکند. برخی واقعیات را که گفتهنشده یا ناقص گفتهشده تا جایی که میشود خواهیمگفت و طبیعی است که آنچه اطلاعات و داده نیست تحلیل «جامعهنو» است و قطعیتی در آن نیست.
۱- در سال ۷۶ اصلاحطلبان که همان جناح چپ تحول و تکاملیافته قبلی بودند فقط به قصد ارزیابی وزن اجتماعی خود وارد انتخابات شدند نه چیز دیگر. دو نامزد موردنظر آنها که جایگاهشان میتوانست این وزنکشی سیاسی را دقیقتر کند میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی بودند که بین آنها مسابقۀ سخت بر سر نامزدنشدن جریان داشت. عاقبت میرحسین خود را پنهانکرد و خاتمی پذیرفت جلو برود و شکستبخورد: نگاه جمع افراد چپ که به سراغ خاتمی رفتند و او را در اسفندماه راضی به حضور کردند چنین بود که حضورشان اهرمی چوبین است و فقط برای سنجش این به کار گرفته شده که نشاندهد سنگ پیشرو چقدر سنگین است. انتطار برندهشدن نداشتند.
از سوی دیگر نظام در میانۀ روند تبدیل ادارۀ سهنفری حکومت به حکومت تکنفره قرار داشت. سیداحمد خمینی درگذشتهبود و هاشمی قدرتمند بهتدریج میفهمید در ۱۴خرداد ۱۳۶۷ چه اشتباه هولناکی در اعتماد به شراکت سهنفره داشتهاست (این البته اطلاعاتی نبود که ندانید). تصمیم این بود که ناطقنوری را از مجلس ببرند، در جای هاشمی بنشیند و کار سادهای هم بود که البته مردم پیشبینیناپذیر آن را بههمزدند. بقیهاش را میدانید.
در آن هنگام اتفاقی رخداد. ناطقنوری که با هاشمی رفیق بود دوستانه به او توصیهکرد فرزندانش را از کشور خارجکند؛ چون برنامهای هست که بعد از پایان دورهاش از طریق بچههایش تحتفشار قرارگیرد و او نمیخواست این داستان در دوران او رخدهد. این علت چرخش هاشمی بود و مقارن زمانی که عدهای از جناح چپ خاتمی را نامزد کرده و خواستار حمایت از او شدند. وقتی گروه سیاسی وابسته به هاشمی داستان را فهمید تازه به پشتیبانی از نامزد جناح چپ درآمدند. یک نشانهاش اینکه کرباسچی بهمثابه پرچم گروه کارگزاران با عجله اعلان سی-چهلنفرۀ جناح چپ را که خاتمی را بهمیانآوردهبودند برداشت، نام خود را در اول فهرست امضاکنندگان اعلامیۀ حمایت از نامزدی خاتمی گذاشت و چندبار در صفحۀ اول روزنامه همشهری درشت تجدیدچاپکرد. کارگزاران دیر به آن بازی انتخاباتی وارد شدند و علتش هم دستوپازدن برای گریز از نتایج استراتژی هاشمی درمورد تقسیم قدرت بود. البته منصف اگر باشیم کارگزاران سازندگی هم برای نوعی از اصلاحات در پیرامون هاشمی پدیدآمدهبود اما فقط بر اساس محاسبات ثانویه به حمایت از خاتمی آمد.
۲- این درست است که اصلاحطلبان در انتخابات ۸۴ اشتباه کردند اما راستش یک اشتباه نبود. اشتباهاتی چندلایه بود. اولین اشتباه این بود که بخش بزرگی از آنان قبول نداشتند حکومت هرگز اجازۀ انتخابشدن اشخاصی را که قابل کنترل مستقیم نیستند نمیدهد. آشکار بود قصد حکومت آن است که هم مجلس را کلهپاکند (که مدتی قبل با پایان دورۀ مجلس ششم تحققیافتهبود) هم دیگر هرگز به آدمی مثل خاتمی اجازۀ حضور در انتخابات ندهد. بسیاری این را نفهمیدند و تاکتیک اشتباهی را برگزیدند. حکم این بود: «یکنفر را میخواهیم که هم بلد باشد نه بگوید و هم از سد شوراینگهبان بگذرد». گفتند «یافت مینشود جستهایم ما». اما اصرار بر یافتن کسی بود که هردو صفت را داشتهباشد. جمع اضداد بود: کسی که میتوانست به حکومت نه بگوید از سد شوراینگهبان ردنمیشد و برعکس کسی که از آن سد ردمیشد کت نه گفتن را پیشاپیش از تن بهدرآوردهبود. دکتر معین به همین استدلال انتخابشد (هم معتقدی سرسخت بود، هم نقطۀ سیاه در زندگی نداشت). آنهایی که میدانستند کار اصلاحطلبان تمام است خواهان ارائۀ یک نامزد مقبول از طرف مردم بودند تا با ردشدن او بهصورت مسالمتآمیز و بهملایمت کنار بکشند و صحنه را به حکومت و احمدینژادش واگذارند تا سیستم فرد منتخب خود را در معرض آزمایش قراردهد. این نظر را چیزی در حد خروج از حاکمیت تفسیر کردند و رأینیاورد. اشتباه چندلایه همینها بودند و حضور این یا آن و هاشمی فرع قضیه بود.
۳- قضایای سال ۸۸ نزدیکتر است و جزئیاتش را همه میدانند. درواقع هر سه انتخاباتی که چپ و اصلاحطلبان در آنها مستقیم درگیر بودند زیر سایۀ رویارویی نامحسوس حکومت و مردم بود و ماهیتشان مقاومت در برابر سلطۀ فردی. مسائل تاکتیکی مثل ترکیب نامزدها و وحدت و انشقاق نیروهای سیاسی بهخاطر نامزد و در برابر استراتژی کلان حکومت در شمار فرعیات قرار دارند: هر وضعیت سیاسی همیشه حامل فقط یک تضاد اصلی است!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷 نه به تحقیر، تشجیع و تهدید... و نه به توهم!
بالاخره آنچه نمیبایست اتفاقافتاد و از حدود آنچه هم که ایالاتمتحده و اسرائیل جنگ محدود برقآسا میدانستند فراتر خواهدرفت. بعید است بتوان آن را کنترلکرد و نشانهها نیز حاکی از آنند که از سوی آنها قصدی هم برای محدودکردن دامنۀ جنگ وجود ندارد: خواهان این جنگ بودهاند و از مدتها پیش نقشۀ آن را کشیدهاند. تلقی آن بهعنوان ضربه و بودن در پی انتقام خطا است. همراه با انتظار برای آنچه در آینده رخخواهدداد، برخی ملاحظات نیز از جانب نیروهای سیاسی لازم است. برخی اعمال را نمیباید مرتکبشد:
- اول اینکه حکومت را نباید بهخاطر عدمتوازن قوایش با بزرگترین ماشین جنگی دنیا و منطقه تحقیر کرد. حتی اگر حکومت همۀ خطاهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را که تاکنون مرتکبشده نمیکرد و منابع را در حد عاقلانه به کسب آمادگی ملی اختصاصمیداد باز نمیتوانست توازن قوا را با قوای مشترک امپریالیسم ایالاتمتحده و حکومت شیطانی اسرائیل برقرار سازد. همچنین واکنش احتمالا کند یا کم دستگاه حکومت ایران به این تجاوز نباید مورد تحقیر باشد. حزم و درنگ در چگونگی پاسخدهی معمولا از محاسبات عقلانی ناشی میشود، نه از ترس. درک اینکه ما را وارد یک جنگ کردهاند و این یک ضربه نیست که با یک عملیات انتقامی تلافی و موازنه برقرار شود خیلی اهمیت دارد.
- دوم اینکه متقابلاً حکومت را نباید تشجیعکرد که انتقامجوییهای فوری داشتهباشد. عملیات و واکنشهای نسنجیده غالباً به زیان بیشتر میانجامند. انگیزشهای احساسی و بسیج هیجان به کار سیاست نمیآید و جنگ ادامۀ سیاست است. واضح است نوع و زمان و دامنۀ حمله بسیار تحریکآمیز است و سیاست حکومت اگر خودداری از افتادن به دام این تحریک باشد، سیاست درستی است؛ نباید این سیاست را زیر فشار گذاشت.
- ملاحظۀ سوم خودداری حکومت از تهدید داخلی است. منع مردم از دریافت و ارسال اطلاعات مرتبط با نتایج حمله، سیاست کنترلی موفقیتآمیزی برای ادارۀ فضا نیست. درجامعهای که مردمش به مرحلۀ بیاعتمادی به دستگاههای اطلاعرسانی رسیدهاند و اخبار خود را از اینترنت میگیرند و مبادلهمیکنند، منع تبادل تأثیر منفی بزرگی بر اعتماد عمومی دارد و سبب تحریص اذهان به باور شایعات و اخبار غلوآمیز افراد بیمسئولیت میشود: بستن اینترنت مردم را به سمت ایراناینترنشنال میکشاند!
- چهارم اینکه با این جنگ، ملت و حکومت ما وارد فاز تازهای از حیات سیاسی خود خواهندشد. واردشدن به این فاز با چشم باز بهتر از چشمبستن و تخیل و توهم دربارۀ ارتباط سرنوشت این جنگ تحمیلی با فرجام حکومت است. در کنار این حمله دستگاه تبلیغاتی امپریالیستی-صهیونیستی در پی القای این است که کار حکومت را تمامشده و در آستانۀ سقوط بنمایانند. برای هرگونه تعییر بنیادینی در کشور بیش از فشار خباثتآمیز بیرونی، به وحدت ملی شرافتمندانه نیاز است.
🆔@jameeno
🏷 نه به تحقیر، تشجیع و تهدید... و نه به توهم!
بالاخره آنچه نمیبایست اتفاقافتاد و از حدود آنچه هم که ایالاتمتحده و اسرائیل جنگ محدود برقآسا میدانستند فراتر خواهدرفت. بعید است بتوان آن را کنترلکرد و نشانهها نیز حاکی از آنند که از سوی آنها قصدی هم برای محدودکردن دامنۀ جنگ وجود ندارد: خواهان این جنگ بودهاند و از مدتها پیش نقشۀ آن را کشیدهاند. تلقی آن بهعنوان ضربه و بودن در پی انتقام خطا است. همراه با انتظار برای آنچه در آینده رخخواهدداد، برخی ملاحظات نیز از جانب نیروهای سیاسی لازم است. برخی اعمال را نمیباید مرتکبشد:
- اول اینکه حکومت را نباید بهخاطر عدمتوازن قوایش با بزرگترین ماشین جنگی دنیا و منطقه تحقیر کرد. حتی اگر حکومت همۀ خطاهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را که تاکنون مرتکبشده نمیکرد و منابع را در حد عاقلانه به کسب آمادگی ملی اختصاصمیداد باز نمیتوانست توازن قوا را با قوای مشترک امپریالیسم ایالاتمتحده و حکومت شیطانی اسرائیل برقرار سازد. همچنین واکنش احتمالا کند یا کم دستگاه حکومت ایران به این تجاوز نباید مورد تحقیر باشد. حزم و درنگ در چگونگی پاسخدهی معمولا از محاسبات عقلانی ناشی میشود، نه از ترس. درک اینکه ما را وارد یک جنگ کردهاند و این یک ضربه نیست که با یک عملیات انتقامی تلافی و موازنه برقرار شود خیلی اهمیت دارد.
- دوم اینکه متقابلاً حکومت را نباید تشجیعکرد که انتقامجوییهای فوری داشتهباشد. عملیات و واکنشهای نسنجیده غالباً به زیان بیشتر میانجامند. انگیزشهای احساسی و بسیج هیجان به کار سیاست نمیآید و جنگ ادامۀ سیاست است. واضح است نوع و زمان و دامنۀ حمله بسیار تحریکآمیز است و سیاست حکومت اگر خودداری از افتادن به دام این تحریک باشد، سیاست درستی است؛ نباید این سیاست را زیر فشار گذاشت.
- ملاحظۀ سوم خودداری حکومت از تهدید داخلی است. منع مردم از دریافت و ارسال اطلاعات مرتبط با نتایج حمله، سیاست کنترلی موفقیتآمیزی برای ادارۀ فضا نیست. درجامعهای که مردمش به مرحلۀ بیاعتمادی به دستگاههای اطلاعرسانی رسیدهاند و اخبار خود را از اینترنت میگیرند و مبادلهمیکنند، منع تبادل تأثیر منفی بزرگی بر اعتماد عمومی دارد و سبب تحریص اذهان به باور شایعات و اخبار غلوآمیز افراد بیمسئولیت میشود: بستن اینترنت مردم را به سمت ایراناینترنشنال میکشاند!
- چهارم اینکه با این جنگ، ملت و حکومت ما وارد فاز تازهای از حیات سیاسی خود خواهندشد. واردشدن به این فاز با چشم باز بهتر از چشمبستن و تخیل و توهم دربارۀ ارتباط سرنوشت این جنگ تحمیلی با فرجام حکومت است. در کنار این حمله دستگاه تبلیغاتی امپریالیستی-صهیونیستی در پی القای این است که کار حکومت را تمامشده و در آستانۀ سقوط بنمایانند. برای هرگونه تعییر بنیادینی در کشور بیش از فشار خباثتآمیز بیرونی، به وحدت ملی شرافتمندانه نیاز است.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷 ملّیت؟
اخباری متواتر دربارۀ دستگیری شبهنظامی-تروریستهای حامل ریزپرندههای انفجاری منتشر شده. حتی خبری آمد که وزارتکشور تردد وانتهای اتاقدار را ممنوع کرده! هرچند بعداً تکذیبشد، ولی بهوقت انتشارش باورپذیر نمود؛ هرچند نامعقول بود و دال بر نابلدی. با این همه حتماً حرفشان در مورد هواکردن پرندۀ انفجاری از داخل ایران درست است؛ چون ریزپرنده نمیتواند از اسرائیل تا اینجا بیاید. کارگزاران بدونشک مزدوران غیراسرائیلی بیارزش اسرائیلند؛ وگرنه نمیشد آنها را بهراحتی گیر انداخت: اسرائیل جاسوسانش را دم تیغ نمیدهد. پس سوالی پیش میآید:
اینها که خرابکاریهای پشتجبهه را بهانجاممیرسانند تبعۀ کدام کشورند که جانشان نزد اسرائیلیها چندهزار دلار بیشتر نمیارزد، میتوانند فارسی سخنبگویند، راحت به ایران تردد میکنند و آنقدری آشنا به امرند که با اندکی آموزش میتوانند ریزپرنده هدایتکنند اما نمیتوانند از دست نیروهای انتظامی بگریزند و گیر میافتند؟
همه آنها را میشناسند ولی گیرانداختن زودتر آنها بین (به اعلامی:) هفتمیلیوننفر کاریست بس مشکل! هیچ سرویس امنیتی نمیتواند چند ده تیم عملیاتی را بین هفتمیلیوننفر پیداکند. پس هرکس دیگر هم اگر جای اسرائیلیها بود حتماً از چنین مزدورانی استفادهمیکرد: خودشان را از شرق رسوخمیدهند، ابزارشان را از غرب کولکش وارد میکنند. حکم به اینکه بهاحتمالزیاد داریم این ضربهها را از مزدوران مشترک اسرائیل و طالبان میخوریم چقدر ممکن است خطا باشد؟ پس اگر توانستید بر ملاحظات خود فایق آیید، ملّیت تروریستها را فاشکنید تا بین همزبانان زحمتکشمان دنبالشان نگردیم.
همه خواهان اخراج محترمانه و با حفظ حقوقانسانی آن هفتمیلیوننفر و آنهایی بودهاند که احتمالاً زیر پوشش این جماعت عظیم میلولند. باید آنها را از ایران بیرون میبردید: این جانهایِ بیارزششمردهشدۀ مزدور شما در سوریۀ اسد، فقط فایده ندارند؛ به وقت تهران، بزرگترین و گستردهترین خطر را برای کشور پدید میآورند: آنها را کنترلکنید! فکرمیکنید همۀ آنها فقط از طالبان گریختهاند و برای کار میآیند و سواریهای عراقی همیشه به زیارت میروند؟
قبلاً گفتهبودیم که آنها پروژۀ پیجری اسرائیل برای ایراناند، اما برخی از بیان هویت و ملّیت آنها طفره میروند. شرمگینند!
🆔@jameeno
🏷 ملّیت؟
اخباری متواتر دربارۀ دستگیری شبهنظامی-تروریستهای حامل ریزپرندههای انفجاری منتشر شده. حتی خبری آمد که وزارتکشور تردد وانتهای اتاقدار را ممنوع کرده! هرچند بعداً تکذیبشد، ولی بهوقت انتشارش باورپذیر نمود؛ هرچند نامعقول بود و دال بر نابلدی. با این همه حتماً حرفشان در مورد هواکردن پرندۀ انفجاری از داخل ایران درست است؛ چون ریزپرنده نمیتواند از اسرائیل تا اینجا بیاید. کارگزاران بدونشک مزدوران غیراسرائیلی بیارزش اسرائیلند؛ وگرنه نمیشد آنها را بهراحتی گیر انداخت: اسرائیل جاسوسانش را دم تیغ نمیدهد. پس سوالی پیش میآید:
اینها که خرابکاریهای پشتجبهه را بهانجاممیرسانند تبعۀ کدام کشورند که جانشان نزد اسرائیلیها چندهزار دلار بیشتر نمیارزد، میتوانند فارسی سخنبگویند، راحت به ایران تردد میکنند و آنقدری آشنا به امرند که با اندکی آموزش میتوانند ریزپرنده هدایتکنند اما نمیتوانند از دست نیروهای انتظامی بگریزند و گیر میافتند؟
همه آنها را میشناسند ولی گیرانداختن زودتر آنها بین (به اعلامی:) هفتمیلیوننفر کاریست بس مشکل! هیچ سرویس امنیتی نمیتواند چند ده تیم عملیاتی را بین هفتمیلیوننفر پیداکند. پس هرکس دیگر هم اگر جای اسرائیلیها بود حتماً از چنین مزدورانی استفادهمیکرد: خودشان را از شرق رسوخمیدهند، ابزارشان را از غرب کولکش وارد میکنند. حکم به اینکه بهاحتمالزیاد داریم این ضربهها را از مزدوران مشترک اسرائیل و طالبان میخوریم چقدر ممکن است خطا باشد؟ پس اگر توانستید بر ملاحظات خود فایق آیید، ملّیت تروریستها را فاشکنید تا بین همزبانان زحمتکشمان دنبالشان نگردیم.
همه خواهان اخراج محترمانه و با حفظ حقوقانسانی آن هفتمیلیوننفر و آنهایی بودهاند که احتمالاً زیر پوشش این جماعت عظیم میلولند. باید آنها را از ایران بیرون میبردید: این جانهایِ بیارزششمردهشدۀ مزدور شما در سوریۀ اسد، فقط فایده ندارند؛ به وقت تهران، بزرگترین و گستردهترین خطر را برای کشور پدید میآورند: آنها را کنترلکنید! فکرمیکنید همۀ آنها فقط از طالبان گریختهاند و برای کار میآیند و سواریهای عراقی همیشه به زیارت میروند؟
قبلاً گفتهبودیم که آنها پروژۀ پیجری اسرائیل برای ایراناند، اما برخی از بیان هویت و ملّیت آنها طفره میروند. شرمگینند!
🆔@jameeno
#الف
🏷 قاتل و قربانی!
🖊 شورای سردبیری:
حملۀ جنایتکارانۀ اسرائیل به ایران در روزهای گذشته در کنار زیانها و از دست رفتن جان ایرانیان بسیار منجر به پاسخ به برخی مسائل بغرنج، روشنشدن ماهیت موقعیتها و آشکارشدن بسیای از دوچهرگیها نیز شدهاست. محک تجربه بهمیانآمده و خصلت آشکارسازندۀ این رخداد شوم بسیار برجسته است. مهمترین وجوهی که تاکنون در جوف این بمباران وحشیانه آشکار شده به قرار زیرند:
یک- حکومت با لگد محکمی از خواب غفلت و خود-به-خوابزدگی توأمان بیدار شده و ارزش واقعی توان مادی و تلاش معنوی مصرفشده و کارکرد ارتباطی آن روشنشدهاست:
الف: صرف توان مادی در اقصینقاط شبه جزیرۀ عربستان، از لبنان تا بحرین و از عراق تا یمن، با نتیجۀ کمتر از صفر، یعنی بدون دستاورد و موهومی از کار درآمدن تضمینهایی که حاصل از هزینۀ مادی میپنداشت، به نقطۀ پایان رسیده و حجم زیانش مشخص شده. فقط صرف هزینۀ مادی در داخل کشور و در دانشگاههاست که هدر نرفته است: دستاوردهای فنی نظامی در موقعیت فعلی تنها ابزار واقعاً موجود برای کاهش شدت مصیبت وارده است. با این حال این هم آشکار شده که ترجیح تدارک تهاجمی و غفلت از حزم لازم برای تدارک ابزار دفاعی از جملۀ اشتباهات است: توهم دائمی پیروزی آخرالزمانی باید با این واقعیت سخت روبرو میشد.
ب- فاجعۀ ناشی از سرمایهگذاری مجدد روی آدمهای بیگانۀ گرسنه و آواره و دربهدر بیآینده برای حفظ سلطۀ اجتماعی در روزهای اخیر آشکار شدهاست: در مورد نادرستی بازی دودوزه در مورد نگهداری از افغانان قبلاً و در مطلب پیشین هشدار دادهبودیم: استفاده از تبعۀ بیگانه (عرب لبنانی و فلسطینی، گرسنۀ افعان، گداها و کولیهای پاکستانی) و اشخاص کمقیمت خارجی برای کنترل مشکلات داخلی تیغ دولبه است. اسرائیل از آنها بهتر از حکومت ایران استفادهکرد و کل حملات زمینپایه موجود را توسط همانهایی انجاممیدهد که حکومت میپنداشت دردسرهای داخلی آن را در خیابان حلخواهندکرد. امیدواریم این نتیجه چشم استراتژیستهای کوتهبین حکومت را باز کند.
ج- ویرانگر بودن شیوۀ تفکر، ایدیولوژی و شناخت حکومت از جهان، بهروشنی در برابر ماست: ناهمخوانی باورهای منحط و مهجور و متحجر آن با واقعیت جهان امروز و تشدید این باورها توسط رندانی که به پستان حکومت وصلبودهاند، درهای عمیق بین حکومت و اکثریت جامعه ایجاد کرده که پر شدنی نیست. این شکاف علیه بقای ایران به عنوان یک ملت و یک تمامیت ارضی عملکرده و میکند.
خفهشدن سران و تلقینکنندگان ایدیولوژی حکومت به رگ و پی ملت، در روزهای اخیر و آغاز تبلیغات باسمهای ملیگرایانه کارکرد مؤثر ندارد و بیشتر رسواکنندۀ آن است تا مقومش: سنگوارگی ایدئولوژی آن چنان است که دستگاه رسانهای رسمیاش همان نتهای وحدتشکن ضدملی ایدئولوژی منحط آن را مینوازد، ابزار و نفرات آن هنوز پیامک حجاب ارسالمیکند و بسیج را نیروی محافظ ملت در برابر تروریستهای مزدور خارجی معرفیمیکند. دستورالعمل روز شنبه برای سانسور و سرکوب و زدن مارش پیروزی در قالب تقویت روحیۀ جامعه صفرای اجتماعی حکومت را میافزاید. حکومت در دفاع از تداوم فرمانرواییاش توان اتکا به جامعه را ندارد. علتش روشن است: جامعه را مریض، ذهنش را خراب و دلش را کینهجو کردهاست.
دوم- انحطاط فکری و اخلاقی بخش عظیمی از فعالان اجتماعی دیگر موضوعی است که در روزهای اخیر آشکار شدهاست. منتقدان دانشگاهدیدۀ حکومت، اصلاحطلبان برجسته و اپوزیسون پیشگام همگام با حکومت در این گردنۀ سخت و امتحان نهایی درماندند و رفوزهشدند. با هیچ رطب و یابسی نمیتوان کسی را که بتواند استدلالکند گیرافتادن حکومت در چالۀ جنگ نابرابر به نفع ملت ایران است، اهل درک سیاست و فعال اجتماعی یا روشنفکر و دانشگاهی شمرد. همۀ بازیگرانی را که در سالهای اخیر در قالب اصلاحطلب در کلاس «بروید با آمریکا مذاکرهکنید» ظاهر شدند و اکنون خفقان گرفتهاند و همۀ آنها را که نمایشهای خیابانی برای هواپیمای اوکراینی برگزار کردند و اکنون در دل گردو میشکنند و قند آب میکنند، همۀ آنهایی را که زندان ستم حکومت را برای وجیهالاجنبیشدن کشیدند و آنهایی را که فکر میکنند حجم و وزن بلاهت و حماقت حکومت کنونی را میتوان در کفۀ ترازوی سنجش با حجم بیرحمی و جنایتپیشگی امپریالیسم و اسرائیل در کفۀ دیگر گذاشت و کماکان معقول بود، موج انفجار بمبهای آمریکایی-اسرائیلی در محضر تاریخ ایران پودر کرد...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
🏷 قاتل و قربانی!
🖊 شورای سردبیری:
حملۀ جنایتکارانۀ اسرائیل به ایران در روزهای گذشته در کنار زیانها و از دست رفتن جان ایرانیان بسیار منجر به پاسخ به برخی مسائل بغرنج، روشنشدن ماهیت موقعیتها و آشکارشدن بسیای از دوچهرگیها نیز شدهاست. محک تجربه بهمیانآمده و خصلت آشکارسازندۀ این رخداد شوم بسیار برجسته است. مهمترین وجوهی که تاکنون در جوف این بمباران وحشیانه آشکار شده به قرار زیرند:
یک- حکومت با لگد محکمی از خواب غفلت و خود-به-خوابزدگی توأمان بیدار شده و ارزش واقعی توان مادی و تلاش معنوی مصرفشده و کارکرد ارتباطی آن روشنشدهاست:
الف: صرف توان مادی در اقصینقاط شبه جزیرۀ عربستان، از لبنان تا بحرین و از عراق تا یمن، با نتیجۀ کمتر از صفر، یعنی بدون دستاورد و موهومی از کار درآمدن تضمینهایی که حاصل از هزینۀ مادی میپنداشت، به نقطۀ پایان رسیده و حجم زیانش مشخص شده. فقط صرف هزینۀ مادی در داخل کشور و در دانشگاههاست که هدر نرفته است: دستاوردهای فنی نظامی در موقعیت فعلی تنها ابزار واقعاً موجود برای کاهش شدت مصیبت وارده است. با این حال این هم آشکار شده که ترجیح تدارک تهاجمی و غفلت از حزم لازم برای تدارک ابزار دفاعی از جملۀ اشتباهات است: توهم دائمی پیروزی آخرالزمانی باید با این واقعیت سخت روبرو میشد.
ب- فاجعۀ ناشی از سرمایهگذاری مجدد روی آدمهای بیگانۀ گرسنه و آواره و دربهدر بیآینده برای حفظ سلطۀ اجتماعی در روزهای اخیر آشکار شدهاست: در مورد نادرستی بازی دودوزه در مورد نگهداری از افغانان قبلاً و در مطلب پیشین هشدار دادهبودیم: استفاده از تبعۀ بیگانه (عرب لبنانی و فلسطینی، گرسنۀ افعان، گداها و کولیهای پاکستانی) و اشخاص کمقیمت خارجی برای کنترل مشکلات داخلی تیغ دولبه است. اسرائیل از آنها بهتر از حکومت ایران استفادهکرد و کل حملات زمینپایه موجود را توسط همانهایی انجاممیدهد که حکومت میپنداشت دردسرهای داخلی آن را در خیابان حلخواهندکرد. امیدواریم این نتیجه چشم استراتژیستهای کوتهبین حکومت را باز کند.
ج- ویرانگر بودن شیوۀ تفکر، ایدیولوژی و شناخت حکومت از جهان، بهروشنی در برابر ماست: ناهمخوانی باورهای منحط و مهجور و متحجر آن با واقعیت جهان امروز و تشدید این باورها توسط رندانی که به پستان حکومت وصلبودهاند، درهای عمیق بین حکومت و اکثریت جامعه ایجاد کرده که پر شدنی نیست. این شکاف علیه بقای ایران به عنوان یک ملت و یک تمامیت ارضی عملکرده و میکند.
خفهشدن سران و تلقینکنندگان ایدیولوژی حکومت به رگ و پی ملت، در روزهای اخیر و آغاز تبلیغات باسمهای ملیگرایانه کارکرد مؤثر ندارد و بیشتر رسواکنندۀ آن است تا مقومش: سنگوارگی ایدئولوژی آن چنان است که دستگاه رسانهای رسمیاش همان نتهای وحدتشکن ضدملی ایدئولوژی منحط آن را مینوازد، ابزار و نفرات آن هنوز پیامک حجاب ارسالمیکند و بسیج را نیروی محافظ ملت در برابر تروریستهای مزدور خارجی معرفیمیکند. دستورالعمل روز شنبه برای سانسور و سرکوب و زدن مارش پیروزی در قالب تقویت روحیۀ جامعه صفرای اجتماعی حکومت را میافزاید. حکومت در دفاع از تداوم فرمانرواییاش توان اتکا به جامعه را ندارد. علتش روشن است: جامعه را مریض، ذهنش را خراب و دلش را کینهجو کردهاست.
دوم- انحطاط فکری و اخلاقی بخش عظیمی از فعالان اجتماعی دیگر موضوعی است که در روزهای اخیر آشکار شدهاست. منتقدان دانشگاهدیدۀ حکومت، اصلاحطلبان برجسته و اپوزیسون پیشگام همگام با حکومت در این گردنۀ سخت و امتحان نهایی درماندند و رفوزهشدند. با هیچ رطب و یابسی نمیتوان کسی را که بتواند استدلالکند گیرافتادن حکومت در چالۀ جنگ نابرابر به نفع ملت ایران است، اهل درک سیاست و فعال اجتماعی یا روشنفکر و دانشگاهی شمرد. همۀ بازیگرانی را که در سالهای اخیر در قالب اصلاحطلب در کلاس «بروید با آمریکا مذاکرهکنید» ظاهر شدند و اکنون خفقان گرفتهاند و همۀ آنها را که نمایشهای خیابانی برای هواپیمای اوکراینی برگزار کردند و اکنون در دل گردو میشکنند و قند آب میکنند، همۀ آنهایی را که زندان ستم حکومت را برای وجیهالاجنبیشدن کشیدند و آنهایی را که فکر میکنند حجم و وزن بلاهت و حماقت حکومت کنونی را میتوان در کفۀ ترازوی سنجش با حجم بیرحمی و جنایتپیشگی امپریالیسم و اسرائیل در کفۀ دیگر گذاشت و کماکان معقول بود، موج انفجار بمبهای آمریکایی-اسرائیلی در محضر تاریخ ایران پودر کرد...
- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس اینجا بخوانید.
🆔@jameeno
Telegraph
قاتل و قربانی!
#الف حملۀ جنایتکارانۀ اسرائیل به ایران در روزهای گذشته در کنار زیانها و از دست رفتن جان ایرانیان بسیار منجر به پاسخ به برخی مسائل بغرنج، روشنشدن ماهیت موقعیتها و آشکارشدن بسیای از دوچهرگیها نیز شدهاست. محک تجربه بهمیانآمده و خصلت آشکارسازندۀ این رخداد…
#در_کرانه_روز
🏷️ کور و چراغ!
زمانی دراز از شروع درگیری نگذشته بود که مطلب پیشین جامعهنو انتشار یافت. اگر از مضمون آن مطلع باشید، لابد میپذیرید پس از حدود ده روز و در روز پایانی جنگ نیز حرفی بیش از آن نمیتوان زد: درباره نتایج محتوم یک وضعیت مشخص چه میتوان گفت جز آنکه به وضوح بر پیشانی روند منتهی به آن وضعیت نقش بسته است؟
همانگونه که ذکر شده، هزینههای جانی و مادی پرداخته شده در این جنگ نابرابر، قابل سنجش با دستاوردهای آن هست: وقتی هزینه هنگفت خطاهای شناختی، برنامههای ناسنجیده، وابرامهای نامعقول به آشکاری در برابر قرار میگیرد، اگر درسی از آن آشکاریها گرفته شود میتوان کمتر افسوس خورد، که "جلوی ضرر را از هر کجا بگیری، منفعت است!"
اکنون و طبق معمول، حکومت را از راس تا ذیل نصیحت میکنیم که درسهای آموخته را برای گریز از مصیبتهای پوشیده در آینده مهآلود به کار گیرد. میراث این یازده روز میتواند چراغ راه آینده حکومت باشد: ملت ما شاید به حکومتها سخت نگیرد، اما در باره عرضه آنها در هنگامه دفاع از کیان ملی بسیار سختگیر است؛ شاید چندان دموکراسیخواهی بروز ندهد، اما به شدت آزادیخواه هست؛ شاید بیگانه ستیز نباشد، امابیگانه پرست هم نیست؛ و شاید ملت قانعی باشد، اما حکومتی را که حقوق اولیه معنوی و مادی آن را رعایت نکند و یا به دست اشخاص مخبط و نادان بسپارد و بر خائنان و دزدان و شارلاتانها تکیه کند، سرانجام به تندی نفی میکند. حکومت باید بالاخره این را بفهمد!
جامعهنو در طول هشت سال گذشته در باره استراتژی انتخابی حکومت برای حفاظت از امنیت ملی بسیار نوشته است، درباره ناکارایی و به بنبست خوردن آن بسیار گفته است، و واقعا نمیتوانیم یافته تازهای بر آن گفتهها و قضاوتها بیفزائیم. با این حال، متکی به تجربه پرهزینه اخیر، بار دیگر در آینده استراتژی بدیل این راهبردهای خطا را صورتبندی خواهیم کرد.
به امید انکه وضعیت صبح امروز، سه شنبه، پایدار بماند و زدوخوردهای بنیانبربادده اخیر تکرار نشود.
🆔@jameeno
🏷️ کور و چراغ!
زمانی دراز از شروع درگیری نگذشته بود که مطلب پیشین جامعهنو انتشار یافت. اگر از مضمون آن مطلع باشید، لابد میپذیرید پس از حدود ده روز و در روز پایانی جنگ نیز حرفی بیش از آن نمیتوان زد: درباره نتایج محتوم یک وضعیت مشخص چه میتوان گفت جز آنکه به وضوح بر پیشانی روند منتهی به آن وضعیت نقش بسته است؟
همانگونه که ذکر شده، هزینههای جانی و مادی پرداخته شده در این جنگ نابرابر، قابل سنجش با دستاوردهای آن هست: وقتی هزینه هنگفت خطاهای شناختی، برنامههای ناسنجیده، وابرامهای نامعقول به آشکاری در برابر قرار میگیرد، اگر درسی از آن آشکاریها گرفته شود میتوان کمتر افسوس خورد، که "جلوی ضرر را از هر کجا بگیری، منفعت است!"
اکنون و طبق معمول، حکومت را از راس تا ذیل نصیحت میکنیم که درسهای آموخته را برای گریز از مصیبتهای پوشیده در آینده مهآلود به کار گیرد. میراث این یازده روز میتواند چراغ راه آینده حکومت باشد: ملت ما شاید به حکومتها سخت نگیرد، اما در باره عرضه آنها در هنگامه دفاع از کیان ملی بسیار سختگیر است؛ شاید چندان دموکراسیخواهی بروز ندهد، اما به شدت آزادیخواه هست؛ شاید بیگانه ستیز نباشد، امابیگانه پرست هم نیست؛ و شاید ملت قانعی باشد، اما حکومتی را که حقوق اولیه معنوی و مادی آن را رعایت نکند و یا به دست اشخاص مخبط و نادان بسپارد و بر خائنان و دزدان و شارلاتانها تکیه کند، سرانجام به تندی نفی میکند. حکومت باید بالاخره این را بفهمد!
جامعهنو در طول هشت سال گذشته در باره استراتژی انتخابی حکومت برای حفاظت از امنیت ملی بسیار نوشته است، درباره ناکارایی و به بنبست خوردن آن بسیار گفته است، و واقعا نمیتوانیم یافته تازهای بر آن گفتهها و قضاوتها بیفزائیم. با این حال، متکی به تجربه پرهزینه اخیر، بار دیگر در آینده استراتژی بدیل این راهبردهای خطا را صورتبندی خواهیم کرد.
به امید انکه وضعیت صبح امروز، سه شنبه، پایدار بماند و زدوخوردهای بنیانبربادده اخیر تکرار نشود.
🆔@jameeno
#الف
🏷️ آیا جنگ تمام شد؟
🖊️ شورای سردبیری: پرسش این روزهای بسیاری از شهروندان این است که آیا جنگ اخیر ایران به طرفیت اسرائیل و ایالات متحده تمام شد؟ آیا میتوانند آسوده باشند؟
تاریخ و تجربه ایران به این پرسش پاسخی نسبی میدهد و میتواند خیال را تا حد زیادی راحت کند: بله، تمام شد و ایرانیان بعد از هر شکست مدتی محتاط و عاقل و سازنده میشوند! این را میتوان از تاریخ دو قرن اخیر ایران استخراج کرد.
در عصر جدید، یعنی قرن نوزده و بیست و این ربع قرن اخیر که حدود دویست سال میشود، حکومتهای ایران پنج جنگ عمده داشتهاند (مداخلاتی مثل ظفار و سوریه را جنگ حساب نکنیم) که در همه آنها شکست خوردهاند، فاصله جنگها، بطور متوسط حدود چهل سال است، در پی آنها تغییراتی بنیادین رخ داده است و کشور طریقی متفاوت در پیش گرفته است. تا آنجا که ما میدانیم، شکست در این جنگها سازنده و تغییر دهنده روش حکومتها و آغاز دوران نوین برای ایرانیان بوده است. این، کلیترین توصیف جنگ در دوقرن اخیر برای ایرانیان است.
اولین شکست ایران در عصر جدید، از روسیه در حدود دویست سال پیش بود که نام آن را جنگ اول ایران و روس گذاشتند. سپس هنوز نفسی تازه نکرده جنگ دوم ایران و روسیه رخ داد که از نظر موضوع و ماهیت با نخستین جنگ یکی بود و میتوان هردو را یک جنگ شمرد. در هر دو شکست خوردیم، هزینهاش را با خاک دادیم، و بعد از آن افکار جدید توسعهخواهانه و خواستهای سیاسی تازه پدید آمد و در نهایت به جنبش مشروطه خواهی و تحول اساسی مثبت در کشور ختم شد. یعنی نتیجه بد داشت، خوب هم داشت!
دومین شکست عمده، جنگ منتهی به واگذاری هرات بود که طی آن و جنگ متصل بعدیاش شکست خوردیم و افغانستان را به انگلستان واگذاشتیم. شکستی بود پرسش آفرین، ولی هم تثبیت مرزی مطمئن برای ایران به بار آورد، و هم در تضعیف نظام نادان و بدوی قاجاری تاثیر مثبت گذاشت، و مهمتر از آن بستری شد برای باز بینی موقعیت ایران در جهان، ارزیابی عقبماندگی، و تقویت افکار و ایدههای جدید که به پتانسیل جنبش مشروطیت افزود و شکل گیری دولت قانونمند در ایران از آنجا شروع شد.
جنگ شکست خورده بعدی برای ایرانیان از قوای متفقین در جنگ جهانی دوم بود که به اشغال ایران توسط بریتانیا و شوروی انجامید و به حکومت دیکتاتوری رضاخان پایان داد. شکست در این جنگ نیز پایهای شد برای بیداری بیشتر اجتماعی و خلق ایدههای جدید استقلال طلبانه منتهی به ملی شدن نفت و آشنایی ایرانیان با موجودیتی به نام دولت ملی. نیمی از امروزی بودن ایران امروز، حاصل آن شکست است.
شکست در جنگ با عراق نیز همان کیفیات عمومی را داشت. پایان دادن به توهمی که پیروزی انقلاب سال ۵۷ پدید آورده بود، و هشیاری تازه ملت و دولت در مورد نتایج شکستخوردگی ذاتی یک انقلاب! آن شکست، دولت پس از جنگ هاشمی رفسنجانی را به آغاز یک دوره از بازسازی، و تنظیم روابط با همسایگان واداشت و تنشهای مرزی را کم کرد. به ناکامی و با تحرکی سینهخیز، دریافتیم این جهانی نیست که در دهه پنجاه میپنداشتیم.
میتوان فرض قریب به واقعیت کرد که شکست در جنگ اخیر نیز همان نتایج شکستهای پیشین را خواهد داشت.: فاصله نفس تازه کردن متوسط با شکست پیشین داشته(حدود چهل سال)؛ باز کننده چشم شهروندان و بویژه حکومت مستقر بوده؛ و میتوان انتظار داشت به تغییر بنیادین در سیاست خارجی کشور نیز منتهی بشود. دیروز، وزیر امور خارجه خیلی صریح از تغییر در سیاست خارجی کشور در آینده خبر داد. آشکار است حکومت این تغییر را به عنوان یک اجبار تاریخی پذیرفته و میتوان گفت در مرحله حرف بی عمل نخواهد ماند.
متکی بر تجربههای تاریخی، میتوان به جامعه اطمینان داد جنگ اخیر حتما تمام شده است و تغییراتی را در اوضاع پدید خواهد آورد: فاصلهای معقول با جنگ بعدی خواهیم داشت و کشور نفس تازه خواهد کرد، تغییر قطعی در سیاست خارجی رخ خواهد داد، تاثیراتی در نظام سیاست داخلی خواهد داشت، و دوران واقعبینی معمول دولتمردان ایرانی آغاز خواهد شد.
نکته منفی که میتوان برای سالهای بعد از این ذکر کرد، تمایل ذاتی حکومت به ایستایی و مقابله سرسختانهاش با تحولات اجتماعی است که به صورت تحجر و مقاومت در برابر مقدرات زمانه رخ میدهد و حاصل چسبندگی اعتقادات و باورهای مذهبی اجزای آن است. این مقاومت را، فشار هردم نوشونده جهان پسامدرن درهم خواهد شکست(اگر نشکند، حکومت درهم خواهد شکست) و چهره جامعه نو خواهد شد و افکار و ایدههای ملیگرایانهتری در آن رخنمون میشود. هزینه خواهد داشت، ولی رخ میدهد.
گردونه تاریخ ایران با آهنگی یکنواخت پیش میرود و تجربه و درس حاصل از شکستها را بر گاری خود تلنبار میکند.
برای آنها که فقط نگرانی و ترس از جنگ و باران بمب دارند میگوئیم که این جنگ دیگر تمام شد. آسوده بخوابید!
🆔@jameeno
🏷️ آیا جنگ تمام شد؟
🖊️ شورای سردبیری: پرسش این روزهای بسیاری از شهروندان این است که آیا جنگ اخیر ایران به طرفیت اسرائیل و ایالات متحده تمام شد؟ آیا میتوانند آسوده باشند؟
تاریخ و تجربه ایران به این پرسش پاسخی نسبی میدهد و میتواند خیال را تا حد زیادی راحت کند: بله، تمام شد و ایرانیان بعد از هر شکست مدتی محتاط و عاقل و سازنده میشوند! این را میتوان از تاریخ دو قرن اخیر ایران استخراج کرد.
در عصر جدید، یعنی قرن نوزده و بیست و این ربع قرن اخیر که حدود دویست سال میشود، حکومتهای ایران پنج جنگ عمده داشتهاند (مداخلاتی مثل ظفار و سوریه را جنگ حساب نکنیم) که در همه آنها شکست خوردهاند، فاصله جنگها، بطور متوسط حدود چهل سال است، در پی آنها تغییراتی بنیادین رخ داده است و کشور طریقی متفاوت در پیش گرفته است. تا آنجا که ما میدانیم، شکست در این جنگها سازنده و تغییر دهنده روش حکومتها و آغاز دوران نوین برای ایرانیان بوده است. این، کلیترین توصیف جنگ در دوقرن اخیر برای ایرانیان است.
اولین شکست ایران در عصر جدید، از روسیه در حدود دویست سال پیش بود که نام آن را جنگ اول ایران و روس گذاشتند. سپس هنوز نفسی تازه نکرده جنگ دوم ایران و روسیه رخ داد که از نظر موضوع و ماهیت با نخستین جنگ یکی بود و میتوان هردو را یک جنگ شمرد. در هر دو شکست خوردیم، هزینهاش را با خاک دادیم، و بعد از آن افکار جدید توسعهخواهانه و خواستهای سیاسی تازه پدید آمد و در نهایت به جنبش مشروطه خواهی و تحول اساسی مثبت در کشور ختم شد. یعنی نتیجه بد داشت، خوب هم داشت!
دومین شکست عمده، جنگ منتهی به واگذاری هرات بود که طی آن و جنگ متصل بعدیاش شکست خوردیم و افغانستان را به انگلستان واگذاشتیم. شکستی بود پرسش آفرین، ولی هم تثبیت مرزی مطمئن برای ایران به بار آورد، و هم در تضعیف نظام نادان و بدوی قاجاری تاثیر مثبت گذاشت، و مهمتر از آن بستری شد برای باز بینی موقعیت ایران در جهان، ارزیابی عقبماندگی، و تقویت افکار و ایدههای جدید که به پتانسیل جنبش مشروطیت افزود و شکل گیری دولت قانونمند در ایران از آنجا شروع شد.
جنگ شکست خورده بعدی برای ایرانیان از قوای متفقین در جنگ جهانی دوم بود که به اشغال ایران توسط بریتانیا و شوروی انجامید و به حکومت دیکتاتوری رضاخان پایان داد. شکست در این جنگ نیز پایهای شد برای بیداری بیشتر اجتماعی و خلق ایدههای جدید استقلال طلبانه منتهی به ملی شدن نفت و آشنایی ایرانیان با موجودیتی به نام دولت ملی. نیمی از امروزی بودن ایران امروز، حاصل آن شکست است.
شکست در جنگ با عراق نیز همان کیفیات عمومی را داشت. پایان دادن به توهمی که پیروزی انقلاب سال ۵۷ پدید آورده بود، و هشیاری تازه ملت و دولت در مورد نتایج شکستخوردگی ذاتی یک انقلاب! آن شکست، دولت پس از جنگ هاشمی رفسنجانی را به آغاز یک دوره از بازسازی، و تنظیم روابط با همسایگان واداشت و تنشهای مرزی را کم کرد. به ناکامی و با تحرکی سینهخیز، دریافتیم این جهانی نیست که در دهه پنجاه میپنداشتیم.
میتوان فرض قریب به واقعیت کرد که شکست در جنگ اخیر نیز همان نتایج شکستهای پیشین را خواهد داشت.: فاصله نفس تازه کردن متوسط با شکست پیشین داشته(حدود چهل سال)؛ باز کننده چشم شهروندان و بویژه حکومت مستقر بوده؛ و میتوان انتظار داشت به تغییر بنیادین در سیاست خارجی کشور نیز منتهی بشود. دیروز، وزیر امور خارجه خیلی صریح از تغییر در سیاست خارجی کشور در آینده خبر داد. آشکار است حکومت این تغییر را به عنوان یک اجبار تاریخی پذیرفته و میتوان گفت در مرحله حرف بی عمل نخواهد ماند.
متکی بر تجربههای تاریخی، میتوان به جامعه اطمینان داد جنگ اخیر حتما تمام شده است و تغییراتی را در اوضاع پدید خواهد آورد: فاصلهای معقول با جنگ بعدی خواهیم داشت و کشور نفس تازه خواهد کرد، تغییر قطعی در سیاست خارجی رخ خواهد داد، تاثیراتی در نظام سیاست داخلی خواهد داشت، و دوران واقعبینی معمول دولتمردان ایرانی آغاز خواهد شد.
نکته منفی که میتوان برای سالهای بعد از این ذکر کرد، تمایل ذاتی حکومت به ایستایی و مقابله سرسختانهاش با تحولات اجتماعی است که به صورت تحجر و مقاومت در برابر مقدرات زمانه رخ میدهد و حاصل چسبندگی اعتقادات و باورهای مذهبی اجزای آن است. این مقاومت را، فشار هردم نوشونده جهان پسامدرن درهم خواهد شکست(اگر نشکند، حکومت درهم خواهد شکست) و چهره جامعه نو خواهد شد و افکار و ایدههای ملیگرایانهتری در آن رخنمون میشود. هزینه خواهد داشت، ولی رخ میدهد.
گردونه تاریخ ایران با آهنگی یکنواخت پیش میرود و تجربه و درس حاصل از شکستها را بر گاری خود تلنبار میکند.
برای آنها که فقط نگرانی و ترس از جنگ و باران بمب دارند میگوئیم که این جنگ دیگر تمام شد. آسوده بخوابید!
🆔@jameeno