Telegram Web
‌نشر نی برگزار می‌کند:
جلسهٔ نقد و بررسی کتاب «‌از دارالفنون تا امیرکبیر»

با حضور:
مقصود فراستخواه
عباس عبدی
فرزاد نعمتی

زمان: دوشنبه ۵ خرداد، ساعت ۱۸:۱۵
مکان: خیابان فاطمی، خیابان رهی معیری، نبش خیابان فکوری، پلاک ۲۰، ساختمان نشر نی، طبقهٔ پنجم
اطلاعات بیشتر در: @neypub
#الف

🏷 بر لب صخره!

🖊 شورای سردبیری:
در بهار سال ۱۳۶۱، در اوج جنگ ایران و عراق، هواپیماهای تهاجمی اسرائیل طی یک عملیات سریع کارگاه ساخت رآکتور هسته‌ای اوسیراک در عراق را بمباران و آن را نابود کردند. برخی ناظران آن کار را کمک اسرائیل به ایران تلقی‌کردند که البته اشتباه بود. در آن جنگ، ارسال سلاح سبک، موشک تاو و از همه مهم‌تر اطلاعات به ایران، بیشتر به ایران نفع‌می‌رساند تا تخریب یک رآکتور کامل‌نشده و درحال تعمیر (نیروی هوایی ایران قبلاً آسیب‌هایی به آن وارد کرده‌بود). هدف از آن تهاجم این بود که عراق رآکتور اتمی نداشته‌باشد و فرقی‌نمی‌کرد جنگی در جریان می‌بود یا نه و صدام حاکم عراق می‌ماند یا نه. اسرائیل فقط به منافع و امنیت درازمدت خود فکر می‌کند و دیگر هیچ!
با شرایط تقریباً مشابهی روبروییم و صهیونیسم بین‌الملل (که دولت اسرائیل جزئی از آن است) امکان اتمی‌شدن ایران را حتی با تغییر حکومت ایران نخواهدپذیرفت. بنابراین از نظر اسرائیل تأسیسات هسته‌ای ایران می‌باید تا حد تخریب زیرساخت و ساختمان نابود شود.

اما هرچند در هر حملۀ محتملی به تأسیسات هسته‌ای ایران از الگوی تهاجم به اوسیراک استفاده و احتمالاً کار یکی-دو شبه جمع‌خواهدشد، ولی باز کار آسانی نخواهدبود و پای دیگران را نیز پیش‌می‌کشد؛ زیرا ایران واکنش نشان‌خواهدداد. ماهیت این واکنش را وزیر امور خارجۀ ایران اعلام‌کرده‌است: مسئولیت هرگونه عملیات اسرائیل را متوجه آمریکا می‌دانیم. اما در آن روز مبادا عقل‌‌سلیم این وعدۀ وزیر خارجه را به‌دلایل‌واضح مردود می‌کند. ایران به‌هرحال امکان تلافی تهاجم از سوی اسرائیل را جز با خود او، اردن و سوریه نخواهد داشت و در آن هنگام هم یا ایران و آمریکا در حال برگزاری دیدارهای هفتگی‌اند که رودربایستی مانع از آن می‌شود که به فکر تلافی حملۀ اسرائیل بر سر طرف مذاکرۀ خود باشیم و یا مذاکراتشان قطع‌شده‌است که تازه در آن هنگام متوجه می‌شویم آنچه از آمریکا در دسترس هست یا در کشورهای عرب است یا ترکیه یا قزاقستان و امثال این‌ها! همان عقل‌سلیم هرگونه اقدام تهاجمی به پایگاه‌های آمریکا در این کشورها را منتفی‌خواهدشمرد.
امکان بعدی تلافی به‌آتش‌کشیدن مسیر نفت در تنگۀ هرمز است که عقل‌کل نظام یک-روز-در-میان تهدید به بستن آن می‌کند. آن عقل‌سلیم این را هم فوراً مردودخواهدکرد: معنایش روبروشدن با همۀ کشورها، حتی چین، است که مصرف عمدۀ نفت آن از غرب آسیا تأمین‌می‌شود. وضعیت وخیم ایران به گونه‌ای است که عقل‌سلیم هر نوع واکنشی را جز «دود دادن پشم اسرائیل» رد می‌کند!
همان عقل‌سلیم می‌گوید با واردشدن کوچک‌ترین خسارت به اسرائیل جبهۀ کشورهای غربی یک‌باره به پشتیبانی از آن درمی‌آیند. همین چند روز پیش دو اسرائیلی در آمریکا ترور شدند و همان شب اسرائیل ۱۵۱ فلسطینی را در غزه کشته‌بود. همان اروپایی‌هایی که تا دو روز قبل از آن از اسرائیل انتقادهایی کرده‌بودند بلافاصله آن غیرنظامیان فلسطینی را در برابر آن دو کشتۀ اسرائیلی فراموش‌کردند.
در دوران حملۀ آمریکا به عراق برای بیرون‌راندنش از کویت نیز صدام برای همراه‌کردن عوام عرب با خودش تعدادی موشک اسکاد به‌سمت اسرائیل پرتاب‌کرد. جامعۀ اروپا تصمیم‌گرفت در برابر هر موشک (که هیچ تلفاتی نداشتند) ۵۰میلیون‌دلار به اسرائیل کمک‌کند. آن‌ها در حمایت از اسرائیل متفقند و در انتقادِ گهگاه لفظی، حمایت مالی، سیاسی و تسلیحاتی خود را قطع‌نمی‌کنند. بنابراین حتی تهاجم غیرموفق به اسرائیل آن‌ها را پشت سر آن به‌صف‌می‌کند. ایران برای بازدارندگی مطمئن یا تلافی جدی...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس این‌جا بخوانید.

🆔@jameeno
#الف

🏷 سرزمین و قورباغه‌هایش!

🖊 تحریریۀ جامعه‌نو:
در اوایل سال۹۸ هنگامی که فضای ذهنی جامعه با وجود نارصایتی‌ها هنوز در اوج خشم نبود (ناآرامی‌های سراسری مربوط به گران‌شدن بنزین در آبان‌ماه رخ‌داد) یک طلبه-آخوند که هم محقق علوم اسلامی، هم مستندساز ارزشی، هم مربی جودو و هم خیلی چیزهای دیگر بود آن‌چه را در محفل خفیه شنیده‌بود در محضر علن به‌زبان‌آورد. خلاصه‌اش این بود که «اگر قرار باشد حکومت ما برود، چنان زمین سوخته‌ای تحویل مردمش می‌دهیم که هرقدر هم سگ‌دو بزنند، آبادش نتوانند کرد».
فقط این طلبۀ نادان نبود که چنین سخنرانی می‌کرد. احمد توکلی هم که از شروع این آتش‌افروزی سراسری وزیر و وکیل حکومتی بوده و درپایان عمر سیاسی «عابد» شد، این خبر را اعلام‌کرد با این مضمون که حکومت دارد این کار «سوخته‌کردن زمین» را انجام‌می‌دهد.
شاید تا رسیدن به این فراز مطلب به خودتان گفته‌باشید دیگر چه کار هست که برای سوخته تحویل‌دادن این سرزمین نکرده‌اند و می‌خواهند در آینده بکنند. پرسش درستی است. هیچ کار نمانده است؛ اجزای این حکومت حتی آب‌های فسیلی اعماق زمین ایران را سوزانده‌اند؛ چه برسد به آن‌چه روی زمین مانده‌است.

البته این داستان زمین سوخته که گفتیم تازه نیست و مردم از هنگامی که حکومت داشت در سوریه و لبنان برای خودش وطن‌سازی می‌کرد و هنوز اردنگی بین‌المللی نخورده‌بود و حاضر بود خوزستان را با سوریه تاخت‌بزند، به شنیدن آن عادت‌کرده‌اند. مسئله اکنون این است که آن‌چه ساکن این سرزمین سوخته باقی‌می‌ماند، دیگر «مردم» نیست؛ تلنباری از قورباغۀ پخته است: یک جامعه که احساس عاملیتش را از دست‌داده و منتظر، معتاد به بدبختی، آماده برای لبنانیزه و بالکانیزه شدن، فاقد آرزوهای بزرگ و متعالی و رو به قهقرا و البته صاحب یک اتاق بازرگانی که اعضای فربه آن معتاد به امیددادن به ملت بر مبنای وجود منابع غنی در زیرزمین سوخته‌اند!
جامعۀ در حال عادت به پخته‌شدن مانند قورباغۀ همان تجربۀ علمی است. یک‌روز که به خاطر خنکی هوا برقش قطع‌نشود شنگول است و با بی‌تفاوتی شاهد صف‌کشیدن مردم برای بردن آب‌آشامیدنی از تانکر در گوشۀ خیابان است. البته به گوشت و میوه نخوردن قبلاً عادت‌کرده‌است و در حال تمرین و عادت به ساعات بیشتر خاموشی، کاهش فشار آب در طبقات بالای ساختمان، سرسام‌آور بودن هزینۀ حمل‌و‌نقل، بسته‌شدن نانوایی‌ها‌، پیدانشدن دارو و از بین رفتن دیگر مشخصه‌های زندگی عادی است. این روزها حتی دارند عادت به نداشتن امید می‌کنند. دیدن خواننده‌ای بومی که در دورافتاده‌ترین نقاط پهنۀ سرزمین در یک عروسی شاد محلی ترانۀ بدبختی و التماس به قدرت‌های بیرونی برای ترحم‌می‌کند، همان نداشتن امید است. می‌گوید «ترامپ تو دیگر کوتاه بیا!» ترجمۀ سایکولوژیک آن می‌شود: «من دیگر به کار این حکومت حتی امید هم ندارم!»

برای بی‌وطنی که تا حد ناممکن‌کردن آبادی دوباره، زمین می‌سوزاند مفهومی به نام امید وجود ندارد؛ از چپیدن به آغوش هیچ شیطانی ابا ندارد و آنچه آخرش این حکومت در کاسۀ ملت می‌گذارد جز به فروپاشی بنیادین، برباددادن عزت انسانی و لکه‌دار کردن شرافت و سرشکستگی ملی ختم نمی‌شود. از دست دادن امید مقدمۀ همۀ این‌هاست.
اما ما هنوز امیدواریم؛ چون کماکان داریم به این حکومت نصیحت‌می‌کنیم اگر نه در پیشگاه مردم، لااقل در خلوت و نزد خدا از آن‌چه کرده‌ بازگردد، خطاهای عظیم خود را ببیند و اگرچه این زمین سوخته است، اما تا تکه‌تکه‌شدنش به بلاهت خود ادامه‌ندهد.

🆔@jameeno
#آخر_هفته با هنر!

🏷 آن منتقد فیلسوف!

🖊 عضو تحریریۀ جامعه‌نو:
می‌خواهم داستانی را دربارۀ زمانی که منتقد فیلم بودم برای اهل سینما بنویسم. البته نشان‌خواهدداد من چقدر متقلب و حقه‌بازم؛ اما اشکالی ندارد؛ اعترافات من ممکن است کمکی به آن‌ها باشد که فیلم‌های پیچیدۀ روشنفکری (روشنفکر به آن معنای عامیانه که در ایران رواج دارد) را می‌بینند و همی‌نطور الکی سر تکان‌می‌دهند و برای عقب‌نماندن از دیگران تحسین می‌کنند. ما همیشه شرم داریم از این‌که خودمان نتوانیم پاسخ این پرسش را بدهیم که ۱۶ ضربدر ۱۵ چند می‌شود و کس دیگری فوراً این را ذهنی محاسبه‌بکند و بگوید. شرم داریم از این‌که در بیان معنی بیتی از حافظ دربمانیم اما کسی دیگر آن را به‌خوبی معنی و تفسیر کند. فیلم روشنفکری نیز همان حکایت را دارد: می‌ترسیم بگوییم آن را نفهمیده‌ایم؛ چون قاعدتاً همۀ معماهای جهان باید نزد یک آدم روشنفکر گشوده باشد. فرض‌کنید در یک جشنواره، فیلم پیچیده یا عمداً پیچیده شده‌ای در ابهام و بی ارتباطی اجزا را نفهمید ولی هنگامی که با دوستان خود بیرون می آیید اگر کسی بپرسد «چطور بود»»، ضمن دعا برای این‌که سؤال بیشتری نپرسد به این اکتفامی‌کنید که «خوب بود!». چطور می‌شود انسان چیزی که معنایش را نفهمیده خوب یا بد بداند؟ در دنیای روشنفکری باسمه‌ای و مبتنی بر قالب و فیگور این کاملاً امکان دارد.

داستانی که می‌خواهم بگویم در همین مورد است. اول بگویم که تا حدودی کتاب‌خوانم و «خرده‌هوشی هم دارم». در اوایل دهۀ ۶۰ بیکار و حتی حاضر بودم کارمند یک هتل باشم تا اموراتم بگذرد. دوران سخت‌گیری‌های سیاسی بود و مدیران حزب‌اللهی روزنامه‌های معدود موجود دائماً پرسنل را به جرم «چپی‌بودن» اخراج‌می‌کردند؛ به‌طوری‌که مجبور شدند آگهی استخدام نویسنده منتشر کنند!
طبیعتاً رفتم جلو و با پررویی هم حرف‌زدم. گفتم می‌توانم طنز و نقد فیلم برایشان بنویسم؛ چون مطمئن بودم در آن شرایط اشخاصی که این توانایی را داشته‌باشند در دسترسشان نیست. امتحانی گرفتند: نقد دو فیلمِ روی پردۀ سینما و دو طنز دربارۀ مسائل روز بنویس و بیاور. در آن برهوت از پس آن برآمدم و استخدام شدم. ندید-بدید بودند و قلم ناچیز و اندک هوش فرصت‌طلبانه من کارساز شد!

باری؛ دوران قحطی ذوق و خوارشدن هنر هم بود. نه فیلم زیادی اجازۀ پخش می‌گرفت، نه تئاتری آزاد بود و همۀ این دو عرصه را داده‌بودند دست محسن مخملباف که از شارلاتان‌های زادۀ انقلاب بود و برایم موجودی پست و نفرت‌انگیز بود و از خودم صدپله ناتو‌تر به‌نظرمی‌رسید. نه یک گالری باز بود، نه جلسه‌ای مرتبط با هنر برگزار می‌شد و همۀ هنرمندان نیز به‌صورت فله‌ای طاغوتی و ضدانقلاب شمرده و طرد شده‌بودند. منِ بیچاره مجبور بودم با نقد تئاترها و فیلم‌های آقای مخملباف، نوشتن بی خطر دربارۀ تاریخ هنر و مقالاتی دربارۀ سینمای نئورئالیستی ایتالیا که مجموعه‌ای از آن‌ها را در دورانی پیش دیده‌بودم صفحۀ خودم را که عنوان هنری داشت به زحمت پر و حقوقم را حلال‌کنم.

اصل قصه این بود: سینما «عصر جدید» در خیابان طالقانی پاتوق روشنفکران بود و مثلاً فیلم متفاوت نشان‌می‌داد...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس این‌جا بخوانید.

🆔@jameeno
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#در_کرانه_روز

🏷 معضل امروز!

مشکل اصلی در عبور از پیچ‌های تاریخی و خیزاب‌های سیاست جهان این است که حضور غرور و نیاز به حفظ آن در تصمیمات فردی نقشی بسیار بالا و گاه اصلی بازی‌می‌کند؛ درحالی‌که برعکس در تصمیمات ملی حاصل از اجماع‌، عقل سرد محاسبه‌گر نقش غرور را به‌حد بسیار نازل کاهش‌می‌دهد و نتیجه را بهینه‌می‌کند.
متأسفانه ساختارهای نیل به تصمیم اجماعی واقعی را که می‌توانند از دریای بحران بگذرند نمی‌توان در عرض روز و هفته و ماه پدید آورد!

🆔@jameeno
#الف

🏷 کمی شبیه، بسی وخیم

🖊 علی هاشمی | تحریریۀ جامعه‌نو:
در بعضی گزارش‌ها و اظهارنظرها، شرایط فعلی با شرایط کشور در دهۀ پنجاه و مشخصاً سال انقلاب، همسان قلمداد می‌شود. شاید این شباهت و همسانی تا چند سال پیش (و با اغماض) مدعای نادرستی نبود. سال‌هایی که شرایط کشور به نقطۀ فعلی و وخامتِ بحران‌ها به حد فعلی نرسیده بود و همچنان فقط مصداقِ «برهۀ حساس کنونی» بود.

بررسیِ بعضی موارد، بعضی شباهت‌ها را تأیید می‌کند اما حد وخامت را نه؛ مثلاً بله، در دهۀ پنجاه به دلایلی همچون شکاف طبقاتی و فساد دربار و سرکوب سیاسی، نارضایتیِ عمومی گسترده بود اما میزان نارضایتیِ عمومیِ فعلی و مشکلاتِ اقتصادیِ فعلی اعم از تورم و بیکاری و فقر و ورشکستگیِ محض و ملموس در زمینه‌های مختلف و نیز محدودیت‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و عمقِ فسادِ سیستماتیک که شکل و تعریفِ حکومت را هم تغییر داده است، صرفاً مؤیدِ شباهت است و نه حد وخامت.

در ساحت بحران مشروعیت نیز وضع به همین منوال است. حکومت پهلوی به دلایلی همچون تمرکز قدرت و فاصله گرفتن از ارزش‌های سنتی و مذهبیِ جامعه، سرکوب سیاسی، نابرابری اقتصادی و ناتوانی در پاسخ به مطالبات مردمی، مشروعیت خود را در ابعاد مختلف اعم از سنتی و قانونی و عملکردی نزد اقشار مختلف مردم و کنشگران و روشنفکران از دست داده بود.

این بحران در شرایط فعلی و مثلاً در زمینۀ تضاد و تعارضِ ارزش‌های جامعه و حکومت (و نه لزوماً فاصلۀ آن‌ها)، به نقطۀ برخورد و حذف رسیده است. در توضیح تفاوت در این زمینه و وخامتِ بحران در شرایط فعلی، کافی است نمونه‌ای همچون اعتراضات 1401 را در نظر داشت که شدت و وخامتِ تضاد و تعارض در ارزش‌ها آن‌قدر عمیق و شدید شد (و هست) که پردامنه‌ترین اعتراض مردمی و یکی از بی‌سابقه‌ترین سرکوب‌ها پیش آمد. چالش و مواجهه‌ای که حکومت پهلوی مانندش را تجربه نکرد.

اعتراضات مردمی نیز از دیگر شباهت‌هاست؛ مثلاً در این روزها و با اعتصاب کامیون‌داران و اعتراضات اصناف مختلف به قطع برق، برخی این اعتصابات را همسانِ اعتصاب‌های پاییزِ سالِ منجر به انقلاب ارزیابی می‌کنند و فکر می‌کنند گلوله برفی است که بهمن خواهد ساخت. در این زمینه اما تفاوت‌ها مشهودند. توضیح ساده اینکه مثلاً دلیلِ اعتصاب کارگرانِ صنعت نفت در آن پاییز، بیشتر از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی و در حمایت از انقلاب و در زمانی بود که موج انقلاب داشت کشور را غرق می‌کرد. درحالی‌که امروز شرایطِ وخیم اقتصادی، دلیلِ مهم‌تری برای اعتصاب‌ها و اعتراضات اخیر است، هر چند مبرهن است که اعتراضات جنبۀ سیاسی نیز دارند؛ در باب وخامت شرایطِ فعلی توضیح اینکه، تورم بالا و کاهش شدید ارزش پول ملی و بیکاری گسترده و تحریم‌های فلج‌کننده، هم خط فقر را شدیداً جابجا کرده‌اند و هم چنان چاهی عمیق، بخش عظیمی از جامعه را بلعیده‌اند.

دلیل دیگر اینکه هدفِ آن اعتراضات و اعتصابات (مثلاً اعتصاب کارگران صنعت نفت)، سرنگونیِ حکومتِ در آستانۀ سقوط و نیز بیشتر نوعی قدرت‌نماییِ انقلابیون و جریان انقلابی بود اما هدف و مطالبۀ اعتراضات و اعتصاباتِ فعلی، اظهار ضدیت با سیاست‌های حکومت و پیگیریِ مطالبات اقتصادی است. لازم به توضیح است که این اظهار ضدیت و نه سرنگونی‌طلبی، مرزِ باریکی است که معترضانِ اقشار مختلف هوشیارانه در امتداد آن به اعتراضاتِ پر دامنۀ خود طی سالیان اخیر ادامه داده و می‌دهند و با عدم عبور از این مرز، ادامۀ اعتراض را (از نظر حکومت) بلامانع می‌کنند، هر چند که به موازات اعتراضات، محدودیت‌ها و سرکوب‌ها نیز به قوت خود باقی‌اند.

با این توضیحات می‌توان نتیجه گرفت که...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس این‌جا بخوانید.

🆔@jameeno
#الف

🏷 چند اطلاع کوچک!

🖊 تحریریۀ جامعه‌نو:
امروز کمی از ناگفته‌های تاریخی اصلاح‌طلبان خواهیم‌گفت. مشاهدۀ تحول سیاسی از فاصلۀ زمانی خیلی دور و یا با اطلاعات مخدوش یا فرعی، تصویر را مخدوش و تشخیص نقش عوامل را دشوار می‌کند. برخی واقعیات را که گفته‌نشده یا ناقص گفته‌شده تا جایی که می‌شود خواهیم‌گفت و طبیعی است که آنچه اطلاعات و داده نیست تحلیل «جامعه‌نو» است و قطعیتی در آن نیست.

۱- در سال ۷۶ اصلاح‌طلبان که همان جناح چپ تحول و تکامل‌یافته قبلی بودند فقط به قصد ارزیابی وزن اجتماعی خود وارد انتخابات شدند نه چیز دیگر. دو نامزد موردنظر آن‌ها که جایگاه‌شان می‌توانست این وزن‌کشی سیاسی را دقیق‌تر کند میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی بودند که بین آن‌ها مسابقۀ سخت بر سر نامزدنشدن جریان داشت. عاقبت میرحسین خود را پنهان‌کرد و خاتمی پذیرفت جلو برود و شکست‌بخورد: نگاه جمع افراد چپ که به سراغ خاتمی رفتند و او را در اسفندماه راضی به حضور کردند چنین بود که حضورشان اهرمی چوبین است و فقط برای سنجش این به کار گرفته شده که نشان‌دهد سنگ پیش‌رو چقدر سنگین است. انتطار برنده‌شدن نداشتند.
از سوی دیگر نظام در میانۀ روند تبدیل ادارۀ سه‌نفری حکومت به حکومت تک‌نفره قرار داشت. سیداحمد خمینی درگذشته‌بود و هاشمی قدرتمند به‌تدریج می‌فهمید در ۱۴خرداد ۱۳۶۷ چه اشتباه هولناکی در اعتماد به شراکت سه‌نفره داشته‌است (این البته اطلاعاتی نبود که ندانید). تصمیم این بود که ناطق‌نوری را از مجلس ببرند، در جای هاشمی بنشیند و کار ساده‌ای هم بود که البته مردم پیش‌بینی‌ناپذیر آن را به‌هم‌زدند. بقیه‌اش را می‌دانید.
در آن هنگام اتفاقی رخ‌داد. ناطق‌نوری که با هاشمی رفیق بود دوستانه به او توصیه‌کرد فرزندانش را از کشور خارج‌کند؛ چون برنامه‌ای هست که بعد از پایان دوره‌اش از طریق بچه‌هایش تحت‌فشار قرارگیرد و او نمی‌خواست این داستان در دوران او رخ‌دهد. این علت چرخش هاشمی بود و مقارن زمانی که عده‌ای از جناح چپ خاتمی را نامزد کرده و خواستار حمایت از او شدند. وقتی گروه سیاسی وابسته به هاشمی داستان را فهمید تازه به پشتیبانی از نامزد جناح چپ درآمدند. یک نشانه‌اش این‌که کرباسچی به‌مثابه پرچم گروه کارگزاران با عجله اعلان سی-چهل‌نفرۀ جناح چپ را که خاتمی را به‌میان‌آورده‌بودند برداشت، نام خود را در اول فهرست امضاکنندگان اعلامیۀ حمایت از نامزدی خاتمی گذاشت و چندبار در صفحۀ اول روزنامه همشهری درشت تجدیدچاپ‌کرد. کارگزاران دیر به آن بازی انتخاباتی وارد شدند و علتش هم دست‌وپازدن برای گریز از نتایج استراتژی هاشمی درمورد تقسیم قدرت بود. البته منصف اگر باشیم کارگزاران سازندگی هم برای نوعی از اصلاحات در پیرامون هاشمی پدیدآمده‌بود اما فقط بر اساس محاسبات ثانویه به حمایت از خاتمی آمد.

۲- این درست است که اصلاح‌طلبان در انتخابات ۸۴ اشتباه کردند اما راستش یک اشتباه نبود. اشتباهاتی چندلایه بود. اولین اشتباه این بود که بخش بزرگی از آنان قبول نداشتند حکومت هرگز اجازۀ انتخاب‌شدن اشخاصی را که قابل کنترل مستقیم نیستند نمی‌دهد. آشکار بود قصد حکومت آن است که هم مجلس را کله‌پاکند (که مدتی قبل با پایان دورۀ مجلس ششم تحقق‌یافته‌بود) هم دیگر هرگز به آدمی مثل خاتمی اجازۀ حضور در انتخابات ندهد. بسیاری این را نفهمیدند و تاکتیک اشتباهی را برگزیدند. حکم این بود: «یک‌نفر را می‌خواهیم که هم بلد باشد نه بگوید و هم از سد شورای‌نگهبان بگذرد». گفتند «یافت می‌نشود جسته‌ایم ما». اما اصرار بر یافتن کسی بود که هردو صفت را داشته‌باشد. جمع اضداد بود: کسی که می‌توانست به حکومت نه بگوید از سد شورای‌نگهبان ردنمی‌شد و برعکس کسی که از آن سد ردمی‌شد کت نه گفتن را پیشاپیش از تن به‌درآورده‌بود. دکتر معین به همین استدلال انتخاب‌شد (هم معتقدی سرسخت بود، هم نقطۀ سیاه در زندگی نداشت). آنهایی که می‌دانستند کار اصلاح‌طلبان تمام است خواهان ارائۀ یک نامزد مقبول از طرف مردم بودند تا با ردشدن او به‌صورت مسالمت‌آمیز و به‌ملایمت کنار بکشند و صحنه را به حکومت و احمدی‌نژادش واگذارند تا سیستم فرد منتخب خود را در معرض آزمایش قراردهد. این نظر را چیزی در حد خروج از حاکمیت تفسیر کردند و رأی‌نیاورد. اشتباه چندلایه همین‌ها بودند و حضور این یا آن و هاشمی فرع قضیه بود.

۳- قضایای سال ۸۸ نزدیک‌تر است و جزئیاتش را همه می‌دانند. درواقع هر سه انتخاباتی که چپ و اصلاح‌طلبان در آن‌ها مستقیم درگیر بودند زیر سایۀ رویارویی نامحسوس حکومت و مردم بود و ماهیتشان مقاومت در برابر سلطۀ فردی. مسائل تاکتیکی مثل ترکیب نامزدها و وحدت و انشقاق نیروهای سیاسی به‌خاطر نامزد و در برابر استراتژی کلان حکومت در شمار فرعیات قرار دارند: هر وضعیت سیاسی همیشه حامل فقط یک تضاد اصلی است!

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷 نه به تحقیر، تشجیع و‌ تهدید... و نه به توهم!

بالاخره آن‌چه نمی‌بایست اتفاق‌افتاد و از حدود آن‌چه هم که ایالات‌متحده و اسرائیل جنگ محدود برق‌آسا می‌دانستند فراتر خواهدرفت. بعید است بتوان آن را کنترل‌کرد و نشانه‌ها نیز حاکی از آنند که از سوی آن‌ها قصدی هم برای محدودکردن دامنۀ جنگ وجود ندارد: خواهان این جنگ بوده‌اند و از مدت‌ها پیش نقشۀ آن را کشیده‌اند. تلقی آن به‌عنوان ضربه و بودن در پی انتقام خطا است. همراه با انتظار برای آنچه در آینده رخ‌خواهدداد، برخی ملاحظات نیز از جانب نیروهای سیاسی لازم است. برخی اعمال را نمی‌باید مرتکب‌شد:

- اول این‌که حکومت را نباید به‌خاطر عدم‌توازن قوایش با بزرگترین ماشین جنگی دنیا و منطقه تحقیر کرد. حتی اگر حکومت همۀ خطاهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را که تاکنون مرتکب‌شده نمی‌کرد و منابع را در حد عاقلانه به کسب آمادگی ملی اختصاص‌می‌داد باز نمی‌توانست توازن قوا را با قوای مشترک امپریالیسم ایالات‌متحده و حکومت شیطانی اسرائیل برقرار سازد. همچنین واکنش احتمالا کند یا کم دستگاه حکومت ایران به این تجاوز نباید مورد تحقیر باشد. حزم و درنگ در چگونگی پاسخ‌دهی معمولا از محاسبات عقلانی ناشی می‌شود، نه از ترس. درک این‌که ما را وارد یک جنگ کرده‌اند و این یک ضربه نیست که با یک عملیات انتقامی تلافی و موازنه برقرار شود خیلی اهمیت دارد.

- دوم اینکه متقابلاً حکومت را نباید تشجیع‌کرد که انتقام‌جویی‌های فوری داشته‌باشد. عملیات و واکنش‌های نسنجیده غالباً به زیان بیشتر می‌انجامند. انگیزش‌های احساسی و بسیج هیجان به کار سیاست نمی‌آید و جنگ ادامۀ سیاست است. واضح است نوع و زمان و دامنۀ حمله بسیار تحریک‌آمیز است و سیاست حکومت اگر خودداری از افتادن به دام این تحریک باشد، سیاست درستی است؛ نباید این سیاست را زیر فشار گذاشت.

- ملاحظۀ سوم خودداری حکومت از تهدید داخلی است. منع مردم از دریافت و ارسال اطلاعات مرتبط با نتایج حمله، سیاست کنترلی موفقیت‌آمیزی برای ادارۀ فضا نیست. درجامعه‌ای که مردمش به مرحلۀ بی‌اعتمادی به دستگاه‌های اطلاع‌رسانی رسیده‌اند و اخبار خود را از اینترنت می‌گیرند و مبادله‌می‌کنند، منع تبادل تأثیر منفی بزرگی بر اعتماد عمومی دارد و سبب تحریص اذهان به باور شایعات و اخبار غلوآمیز افراد بی‌مسئولیت می‌شود: بستن اینترنت مردم را به سمت ایران‌اینترنشنال می‌کشاند!

- چهارم اینکه با این جنگ، ملت و حکومت ما وارد فاز تازه‌ای از حیات سیاسی خود خواهندشد. واردشدن به این فاز با چشم باز بهتر از چشم‌بستن و تخیل و توهم دربارۀ ارتباط سرنوشت این جنگ تحمیلی با فرجام حکومت است. در کنار این حمله دستگاه تبلیغاتی امپریالیستی-صهیونیستی در پی القای این است که کار حکومت را تمام‌شده و در آستانۀ سقوط بنمایانند. برای هرگونه تعییر بنیادینی در کشور بیش از فشار خباثت‌آمیز بیرونی، به وحدت ملی شرافتمندانه نیاز است.

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷 ملّیت؟

اخباری متواتر دربارۀ دستگیری شبه‌نظامی-تروریست‌های حامل ریزپرنده‌های انفجاری منتشر شده. حتی خبری آمد که وزارت‌کشور تردد وانت‌های اتاق‌دار را ممنوع کرده! هرچند بعداً تکذیب‌شد، ولی به‌وقت انتشارش باورپذیر نمود؛ هرچند نامعقول بود و دال بر نابلدی. با این همه حتماً حرفشان در مورد هواکردن پرندۀ انفجاری از داخل ایران درست است؛ چون ریز‌پرنده نمی‌تواند از اسرائیل تا اینجا بیاید. کارگزاران بدون‌شک مزدوران غیراسرائیلی بی‌ارزش اسرائیلند؛ وگرنه نمی‌شد آن‌ها را به‌راحتی گیر انداخت: اسرائیل جاسوسانش را دم تیغ نمی‌دهد. پس سوالی پیش می‌آید:
این‌ها که خرابکاری‌های پشت‌جبهه را به‌انجام‌می‌رسانند تبعۀ کدام کشورند که جانشان نزد اسرائیلی‌ها چندهزار دلار بیشتر نمی‌ارزد، می‌توانند فارسی سخن‌بگویند، راحت به ایران تردد می‌کنند و آن‌قدری آشنا به امرند که با اندکی آموزش می‌توانند ریزپرنده هدایت‌کنند اما نمی‌توانند از دست نیروهای انتظامی بگریزند و گیر می‌افتند؟

همه آن‌ها را میشناسند ولی گیرانداختن زودتر آنها بین (به اعلامی:) هفت‌میلیون‌نفر کاریست بس مشکل! هیچ سرویس امنیتی نمی‌تواند چند ده تیم عملیاتی را بین هفت‌میلیون‌نفر پیداکند. پس هرکس دیگر هم اگر جای اسرائیلی‌ها بود حتماً از چنین مزدورانی استفاده‌می‌کرد: خودشان را از شرق رسوخ‌می‌دهند، ابزارشان را از غرب کول‌کش وارد می‌کنند. حکم به اینکه به‌احتمال‌زیاد داریم این ضربه‌ها را از مزدوران مشترک اسرائیل و طالبان می‌خوریم چقدر ممکن است خطا باشد؟ پس اگر توانستید بر ملاحظات خود فایق آیید، ملّیت تروریست‌ها را فاش‌کنید تا بین هم‌زبانان زحمتکشمان دنبالشان نگردیم.

همه خواهان اخراج محترمانه و با حفظ حقوق‌انسانی آن هفت‌میلیون‌نفر و آن‌هایی بوده‌اند که احتمالاً زیر پوشش این جماعت عظیم می‌لولند. باید آن‌ها را از ایران بیرون می‌بردید: این جان‌هایِ بی‌ارزش‌شمرده‌شدۀ مزدور شما در سوریۀ اسد، فقط فایده ندارند؛ به وقت تهران، بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین خطر را برای کشور پدید می‌آورند: آن‌ها را کنترل‌کنید! فکرمی‌کنید همۀ آن‌ها فقط از طالبان گریخته‌اند و برای کار می‌آیند و سواری‌های عراقی همیشه به زیارت می‌روند؟

قبلاً گفته‌بودیم که آن‌ها پروژۀ پیجری اسرائیل برای ایران‌اند، اما برخی از بیان هویت و ملّیت آن‌ها طفره می‌روند. شرمگینند!

🆔@jameeno
#الف

🏷 قاتل و قربانی!

🖊 شورای سردبیری:
حملۀ جنایت‌کارانۀ اسرائیل به ایران در روزهای گذشته در کنار زیان‌ها و از دست رفتن جان ایرانیان بسیار منجر به پاسخ به برخی مسائل بغرنج، روشن‌شدن ماهیت موقعیت‌ها و آشکارشدن بسیای از دوچهرگی‌ها نیز شده‌است. محک تجربه به‌میان‌آمده و خصلت آشکارسازندۀ این رخداد شوم بسیار برجسته است. مهم‌ترین وجوهی که تاکنون در جوف این بمباران وحشیانه آشکار شده به قرار زیرند:

یک- حکومت با لگد محکمی از خواب غفلت و خود-به-خواب‌زدگی توأمان بیدار شده و ارزش واقعی توان مادی و تلاش معنوی مصرف‌شده و کارکرد ارتباطی آن روشن‌شده‌است:
الف: صرف توان مادی در اقصی‌نقاط شبه جزیرۀ عربستان، از لبنان تا بحرین و از عراق تا یمن، با نتیجۀ کمتر از صفر، یعنی بدون دستاورد و موهومی از کار درآمدن تضمین‌هایی که حاصل از هزینۀ‌ مادی می‌پنداشت، به نقطۀ پایان رسیده و حجم زیانش مشخص شده. فقط صرف هزینۀ مادی در داخل کشور و در دانشگاه‌هاست که هدر نرفته است: دستاوردهای فنی نظامی در موقعیت فعلی تنها ابزار واقعاً موجود برای کاهش شدت مصیبت وارده است. با این حال این هم آشکار شده که ترجیح تدارک تهاجمی و غفلت از حزم لازم برای تدارک ابزار دفاعی از جملۀ اشتباهات است: توهم دائمی پیروزی آخرالزمانی باید با این واقعیت سخت روبرو می‌شد.
ب- فاجعۀ ناشی از سرمایه‌گذاری مجدد روی آدم‌های بیگانۀ گرسنه و آواره و دربه‌در بی‌آینده برای حفظ سلطۀ اجتماعی در روزهای اخیر آشکار شده‌است: در مورد نادرستی بازی دودوزه در مورد نگه‌داری از افغانان قبلاً و در مطلب پیشین هشدار داده‌بودیم: استفاده از تبعۀ بیگانه (عرب لبنانی و فلسطینی، گرسنۀ افعان، گداها و کولی‌های پاکستانی) و اشخاص کم‌قیمت خارجی برای کنترل مشکلات داخلی تیغ دولبه است. اسرائیل از آن‌ها بهتر از حکومت ایران استفاده‌کرد و کل حملات زمین‌پایه موجود را توسط همان‌هایی انجام‌می‌دهد که حکومت می‌پنداشت دردسرهای داخلی آن را در خیابان حل‌خواهندکرد. امیدواریم این نتیجه چشم استراتژیست‌های کوته‌بین حکومت را باز کند.
ج- ویرانگر بودن شیوۀ تفکر، ایدیولوژی و شناخت حکومت از جهان، به‌روشنی در برابر ماست: ناهم‌خوانی باورهای منحط و مهجور و متحجر آن با واقعیت جهان امروز و تشدید این باورها توسط رندانی که به پستان حکومت وصل‌بوده‌اند، دره‌ای عمیق بین حکومت و اکثریت جامعه ایجاد کرده که پر شدنی نیست. این شکاف علیه بقای ایران به عنوان یک ملت و یک تمامیت ارضی عمل‌کرده و می‌کند.
خفه‌شدن سران و تلقین‌کنندگان ایدیولوژی حکومت به رگ و پی ملت، در روزهای اخیر و آغاز تبلیغات باسمه‌ای ملی‌گرایانه کارکرد مؤثر ندارد و بیشتر رسواکنندۀ آن است تا مقومش: سنگوار‌گی ایدئولوژی آن چنان است که دستگاه رسانه‌ای رسمی‌اش همان نت‌های وحدت‌شکن ضدملی ایدئولوژی منحط آن را می‌نوازد، ابزار و نفرات آن هنوز پیامک حجاب ارسال‌می‌کند و بسیج را نیروی محافظ ملت در برابر تروریست‌های مزدور خارجی معرفی‌می‌کند. دستورالعمل روز شنبه برای سانسور و سرکوب و زدن مارش پیروزی در قالب تقویت روحیۀ جامعه صفرای اجتماعی حکومت را می‌افزاید. حکومت در دفاع از تداوم فرمانروایی‌اش توان اتکا به جامعه را ندارد. علتش روشن است: جامعه را مریض، ذهنش را خراب و دلش را کینه‌جو کرده‌است.

دوم- انحطاط فکری و اخلاقی بخش عظیمی از فعالان اجتماعی دیگر موضوعی است که در روزهای اخیر آشکار شده‌است. منتقدان دانشگاه‌دیدۀ حکومت، اصلاح‌طلبان برجسته و اپوزیسون پیشگام همگام با حکومت در این گردنۀ سخت و امتحان نهایی درماندند و رفوزه‌شدند. با هیچ رطب و یابسی نمی‌توان کسی را که بتواند استدلال‌کند گیرافتادن حکومت در چالۀ جنگ نابرابر به نفع ملت ایران است، اهل درک سیاست و فعال اجتماعی یا روشنفکر و دانشگاهی شمرد. همۀ بازیگرانی را که در سال‌های اخیر در قالب اصلاح‌طلب در کلاس «بروید با آمریکا مذاکره‌کنید» ظاهر شدند و اکنون خفقان گرفته‌اند و همۀ آن‌ها را که نمایش‌های خیابانی برای هواپیمای اوکراینی برگزار کردند و اکنون در دل گردو می‌شکنند و قند آب می‌کنند، همۀ آن‌هایی را که زندان ستم حکومت را برای وجیه‌الاجنبی‌شدن کشیدند و آن‌هایی را که فکر می‌کنند حجم و وزن بلاهت و حماقت حکومت کنونی را می‌توان در کفۀ ترازوی سنجش با حجم بی‌رحمی و جنایت‌پیشگی امپریالیسم و اسرائیل در کفۀ دیگر گذاشت و کماکان معقول بود، موج انفجار بمب‌های آمریکایی-اسرائیلی در محضر تاریخ ایران پودر کرد...

- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس این‌جا بخوانید.

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷️ کور و چراغ!

زمانی دراز از شروع درگیری نگذشته بود که مطلب پیشین جامعه‌نو انتشار یافت. اگر از مضمون آن مطلع باشید، لابد می‌پذیرید پس از حدود ده روز  و در روز پایانی جنگ نیز حرفی بیش از آن نمی‌توان زد: درباره نتایج محتوم یک وضعیت مشخص چه می‌توان گفت جز آنکه به وضوح بر پیشانی روند منتهی به آن وضعیت نقش بسته است؟

همانگونه که ذکر شده، هزینه‌های جانی و مادی پرداخته شده در این جنگ نابرابر، قابل سنجش با دستاوردهای آن هست: وقتی هزینه هنگفت خطاهای شناختی، برنامه‌های ناسنجیده، وابرام‌های نامعقول به آشکاری در برابر قرار می‌گیرد، اگر درسی از آن آشکاری‌ها گرفته شود می‌توان کمتر افسوس خورد، که "جلوی ضرر را از هر کجا بگیری، منفعت است!"

اکنون و طبق معمول، حکومت را از راس تا ذیل نصیحت می‌کنیم که درس‌های آموخته را برای گریز از مصیبت‌های پوشیده در آینده مه‌آلود به کار گیرد. میراث این یازده روز می‌تواند چراغ راه آینده حکومت باشد: ملت ما شاید به حکومت‌ها سخت نگیرد، اما در باره عرضه آن‌ها در هنگامه دفاع از کیان ملی بسیار سخت‌گیر است؛ شاید چندان دموکراسی‌خواهی بروز ندهد، اما به شدت آزادیخواه هست؛ شاید بیگانه ستیز نباشد، امابیگانه پرست هم نیست؛ و شاید ملت قانعی باشد، اما حکومتی را که حقوق اولیه معنوی و مادی آن را رعایت نکند و یا به دست اشخاص مخبط و نادان بسپارد  و بر خائنان و دزدان و شارلاتان‌ها تکیه کند، سرانجام به تندی نفی میکند. حکومت باید بالاخره این را بفهمد!

جامعه‌نو در طول هشت سال گذشته در باره استراتژی انتخابی حکومت برای حفاظت از  امنیت ملی بسیار نوشته است، درباره ناکارایی و به بن‌بست خوردن آن بسیار گفته است، و واقعا نمی‌توانیم یافته تازه‌ای بر آن گفته‌ها و قضاوت‌ها بیفزائیم. با این حال،  متکی به تجربه پرهزینه اخیر، بار دیگر در آینده استراتژی بدیل این راهبردهای خطا را صورت‌بندی خواهیم کرد.
به امید انکه وضعیت صبح امروز، سه شنبه، پایدار بماند و زدوخوردهای بنیان‌برباد‌ده اخیر تکرار نشود.

🆔@jameeno
#الف

🏷️ آیا جنگ تمام شد؟

🖊️ شورای سردبیری: پرسش این روزهای بسیاری از شهروندان این است که آیا جنگ اخیر ایران به طرفیت اسرائیل و ایالات متحده تمام شد؟ آیا می‌توانند آسوده باشند؟
تاریخ و تجربه ایران به این پرسش پاسخی نسبی می‌دهد و می‌تواند خیال را تا حد زیادی راحت کند: بله، تمام شد و ایرانیان بعد از هر شکست مدتی محتاط و عاقل و سازنده می‌شوند! این را می‌توان از تاریخ دو قرن اخیر ایران استخراج کرد.

در عصر جدید، یعنی قرن نوزده و بیست و این ربع قرن اخیر که حدود دویست سال می‌شود، حکومت‌های ایران پنج جنگ عمده داشته‌اند (مداخلاتی مثل ظفار و سوریه را جنگ حساب نکنیم) که در همه آن‌ها شکست خورده‌اند، فاصله جنگ‌ها، بطور متوسط حدود چهل سال است، در پی آنها تغییراتی بنیادین رخ داده است و کشور طریقی متفاوت در پیش گرفته است. تا آنجا که ما می‌دانیم، شکست در این جنگ‌ها سازنده و تغییر دهنده روش حکومت‌ها و آغاز دوران نوین برای ایرانیان بوده است. این، کلی‌ترین توصیف جنگ در دوقرن اخیر برای ایرانیان است.

اولین شکست ایران در عصر جدید، از روسیه در حدود دویست سال پیش بود که نام آن را جنگ اول ایران و روس گذاشتند. سپس هنوز نفسی تازه نکرده جنگ دوم ایران و روسیه رخ داد که از نظر موضوع و ماهیت با نخستین جنگ یکی بود و می‌توان هردو را یک جنگ شمرد. در هر دو شکست خوردیم، هزینه‌اش را با خاک دادیم، و بعد از آن افکار جدید توسعه‌خواهانه و خواست‌های سیاسی تازه پدید آمد و در نهایت به جنبش مشروطه خواهی و تحول اساسی مثبت در کشور ختم شد. یعنی نتیجه بد داشت، خوب هم داشت!

دومین شکست عمده، جنگ منتهی به واگذاری  هرات بود که طی آن و جنگ متصل بعدی‌اش شکست خوردیم و افغانستان را به انگلستان واگذاشتیم. شکستی بود پرسش آفرین، ولی هم تثبیت مرزی مطمئن برای ایران به بار آورد، و هم در تضعیف نظام نادان و بدوی قاجاری تاثیر مثبت گذاشت، و مهمتر از آن بستری شد برای باز بینی موقعیت ایران در جهان، ارزیابی عقب‌ماندگی، و تقویت افکار و ایده‌های جدید که به پتانسیل جنبش مشروطیت افزود و شکل گیری دولت قانونمند در ایران از آنجا شروع شد.

جنگ شکست خورده بعدی برای ایرانیان از قوای متفقین در جنگ جهانی دوم بود که به اشغال ایران توسط بریتانیا و شوروی انجامید و به حکومت دیکتاتوری رضاخان پایان داد. شکست در  این جنگ نیز پایه‌ای شد برای بیداری بیشتر اجتماعی و خلق ایده‌های جدید استقلال طلبانه منتهی به ملی شدن نفت و آشنایی ایرانیان با موجودیتی به نام دولت ملی. نیمی از امروزی بودن ایران امروز، حاصل آن شکست است.

شکست در جنگ با عراق نیز همان کیفیات عمومی را داشت. پایان دادن به توهمی که پیروزی انقلاب سال ۵۷ پدید آورده بود، و هشیاری تازه ملت و دولت در مورد نتایج شکست‌خوردگی ذاتی یک انقلاب! آن شکست،  دولت پس از جنگ هاشمی رفسنجانی را به  آغاز یک دوره از بازسازی، و تنظیم روابط با همسایگان واداشت و تنش‌های مرزی را کم کرد. به ناکامی و با تحرکی سینه‌خیز، دریافتیم این جهانی نیست که در دهه پنجاه می‌پنداشتیم.

می‌توان فرض قریب به واقعیت کرد که شکست در جنگ اخیر نیز همان نتایج شکست‌های پیشین را خواهد داشت.: فاصله نفس تازه کردن متوسط با شکست پیشین داشته(حدود چهل سال)؛ باز کننده چشم شهروندان و بویژه حکومت مستقر بوده؛ و می‌توان انتظار داشت به تغییر بنیادین در سیاست خارجی کشور نیز منتهی بشود. دیروز، وزیر امور خارجه خیلی صریح از تغییر در سیاست خارجی کشور در آینده خبر داد. آشکار است حکومت این تغییر را به عنوان یک اجبار تاریخی پذیرفته و می‌توان گفت در مرحله حرف بی عمل نخواهد ماند.
متکی بر تجربه‌های تاریخی، می‌توان به جامعه اطمینان داد جنگ اخیر حتما تمام شده است و تغییراتی را در اوضاع پدید خواهد آورد: فاصله‌ای معقول با جنگ بعدی خواهیم داشت و کشور نفس تازه خواهد کرد، تغییر قطعی در سیاست خارجی رخ خواهد داد، تاثیراتی در نظام سیاست داخلی خواهد داشت، و دوران واقع‌بینی معمول دولتمردان ایرانی آغاز خواهد شد.

نکته منفی که می‌توان برای سال‌های بعد از این ذکر کرد، تمایل ذاتی حکومت به ایستایی و مقابله‌ سرسختانه‌اش با تحولات اجتماعی است که به صورت تحجر و مقاومت در برابر مقدرات زمانه رخ می‌دهد و حاصل چسبندگی اعتقادات و باورهای مذهبی اجزای آن است. این مقاومت را، فشار هردم نوشونده جهان پسامدرن درهم خواهد شکست(اگر نشکند، حکومت درهم خواهد شکست) و چهره جامعه نو خواهد شد و افکار و ایده‌های ملی‌گرایانه‌تری در آن رخنمون می‌شود. هزینه خواهد داشت، ولی رخ می‌دهد.

گردونه تاریخ ایران با آهنگی یکنواخت پیش می‌رود و تجربه و درس حاصل از شکست‌ها را بر گاری خود تلنبار می‌کند.
برای آنها که فقط نگرانی و ترس از جنگ و باران بمب دارند می‌گوئیم که این جنگ دیگر تمام شد. آسوده بخوابید!

🆔@jameeno
#الف

🏷️ آن نظریه غلط نیست؟

🖊️ شورای سردبیری: اخیرا  آقای آرش رئیسی‌نژاد که محقق ارجمندیست و صاحب نظریه، در برابر جنایت حمله اسرائیل به ایران  سخنی کاملا خلاف ماهیت نهفته در نظر پیشین خود گفت که البته موضع کاملا درستی است: "#عمق_استراتژيك ايران نه در عراق و سوريه است و نه در افغانستان و تاجيكستان. آن را درون كشور بجوييد! نقطه ثقل امنيت ايران بر رابطه حكومت و ملت استوار است و به "وحدت در بالا، كثرت در پايين" اشاره دارد: انسجام ميان سياستگذاران، احترام به شيوه‌هاي زندگي مردم. توازن ميان امنيت و آزادي".

این فرمایش درست، مقارن است با آشکار شدن نتایج عینی استراتژی امنیت‌ملی حکومت جمهوری اسلامی که اکنون افلاس آن پیش روی ماست.  جامعه نو قبلا سخن از نادرستی تئوری جنگ در ورای مرزهای مورد حمایت این استاد داشته است. متن احساسی و توئیت  ایشان را که نمیتواند جای تحلیل مورد انتظار را بگیرد بهانه میکنیم برای انتشار مجدد مطلب پیوست با عنوان "ایران بازنده شطرنج قدرت در خاور‌میانه"، که در واقع نقدی است بر تائید آکادمیک استراتژی امنیت‌ملی جمهوری اسلامی توسط عناصر دانشگاهی، در دوران پیشا تهاجم اسرائیل اکنون آشکار است سیاست تهاجمی و مداخله‌ای به کمک نیروی نیابتی مستخرج از نظریه فوق‌الذکر، میوه سمی داد و معلوم شد محتوای توئیت جدید این محقق درست است نه نظریه  جنگیدن در ورای مرزها!
(توجه داشته باشید که نقد پیوست در پائیز سال پیش صورت گرفته است)

https://www.tgoop.com/jameeno/3845
#الف

🏷️ هفت حکم راهبردی !

🖊️ شورای سردبیری:  وعده کرده بودیم یکبار دیگر و با نگاه به نتایج جنگ اخیر، استراتژی کنونی امنیت ملی کشور راارزیابی کرده و صورت‌بندی خلاصه‌ای از کیفیات بدیل وضع کنونی ارائه دهیم. الوعده وفا!

  حدود نیم قرن پیش، هنگامی که آقای خمینی در فردای به چنگ آوردن قدرت انقلابی در نخستین اعلامیه بین‌المللی خود عشایر و ارتش عراق را برای سرنگون کردن حکومت صدام حسین فراخوان داد، سنگ بنای انحراف حکومت تازه تاسیس از درک جهان پیرامون گذاشته شد و اگر رسیدن به ستاره ثریا در این ۴۷ سال ممکن بود، ما اکنون دیوار کجی از ایران تا ثریا داشتیم. : فرض اینکه مردم دنیا منتظرند ببینند ماچه فرمانی میدهیم؛  و در کنارش سپردن گردن ارتش ایران به دست دیوانه مخبطی چون خلخالی! آنچه هنوز رخ میدهد، ادامه "قزمیت" سیاست  همان سالهاست!
آقای خمینی حق داشت: بزرگترین انقلاب نیمه دوم قرن بیستم را رهبری کرده و به زعامت کشوری مهم و ثروتمند رسیده بود. هر کس دیگری هم که پانزده سال تمام بی خبر از آنچه در جهان میگذرد فقط در کوچه‌های نجف بین خانه و مسجد تردد کرده بود چنین میکرد. آن پانزده سال،شد موتور "شاه باید برود" و به موفقیتی شگرف انجامید، و همه را در بستری از اشتباهات شناختی به کج ساختن آن دیوار مشغول کرد. اصولا اختلاف آقای خمینی با امثال طالقانی و منتظری، بر سر تفاوت آن پانزده سال بود: آنهاچه در زندان و چه در جامعه‌ای پویا و روبه تحول، به شناختی از سازوکار جهان رسیده بودند که نیل به آن در کوچه پسکوچه‌های نجف ممکن نبود. امروز، ایرانی‌ها هزینه آن شناخت نایافته آن سید مرحوم را می‌دهند....

https://telegra.ph/Jameeno-06-29

🆔@jameeno
#الف

🏷️ توقف مخاصمه‌جویی

🖊️ تحریریه جامعه نو / سیدعلی هاشمی: دیگِ جوشانِ مخاصمه‌جوییِ حکومت بالاخره سر رفت و برگشت روی ایران. سال‌های سال اظهارات و اقداماتِ تند و تحریک‌آمیز، آخر کار خودش را کرد و مردمِ ایران پاسوزِ جنگی شدند که حتی حکومت هم خواهانِ چنان سطحی از آن نبود. فی‌الواقع حکومت معمولاً بیشتر خواهانِ رجزخوانی و ملاعبه با جنگ و جنگاوری و نیز بیشتر مایل به تنش لفظی و حفظ فضای تنش‌آلود و پرسه حولِ این مقولات است (چون اساساً صرفاً بحران‌زی است) و بنا به دلایلی، کمتر پیِ درگیریِ مستقیم است و معمولاً ترجیح داده است که شروع‌کننده نباشد و جنگِ اخیر نشان داد که حالا سهواً یا عمداً، درست ترجیح می‌داده است.

آنچه تجربه شد هر عقل سلیمی را به کاهشِ همین میل و خواستۀ مذکور رهنمون می‌کند چراکه گُر گرفتنِ دوبارۀ آتش جنگ گرچه اسرائیل را هم خواهد سوزاند اما شرایط حکومت اقتضا می‌کند از اقداماتی که منافیِ حفظ آتش‌بس‌اند اجتناب شود و عجالتاً کاهشِ همین میل و خواستۀ مذکور، می‌تواند شروع خوبی باشد.

اساساً در مواجهه با رژیمی که نصفه‌شب به مردم هشدارِ تخلیه می‌دهد و ابایی از کشتنِ غیرنظامیان ندارد و کشت‌وکشتار را به‌عنوان گامی در مسیر رهاییِ کذایی، کادوپیچ می‌کند و به مردم تحویل می‌دهد، باید میل و خواستۀ مذکور را کاهش داد.
می‌شود گفت که یکی از نتایج این جنگ نیز رنگ باختنِ همین حنای اسرائیل نزد افکار عمومی بود که می‌خواست و می‌خواهد که خود را جاده‌صاف‌کنِ معترضانِ داخلی یا تضعیف‌کنندۀ حکومت جا بزند و چنان وانمود می‌کند که هر چه کند، ندید به نفع مردم ایران و مطالبۀ آن‌ها برای تغییر است.

دراین‌باره ذکر این مسئله ضروری است که مردمِ ایران زحمتِ اعتراض به حکومت و پیگیریِ مطالباتشان را می‌کشند و خودشان می‌دانند که چه می‌خواهند و چرا می‌خواهند. بله گیرِ انسداد هستند و زله و کلافه و مستأصل از جورِ این حکومتِ عقل‌گریز اما می‌دانستند و طی این دوازده روز بیشتر نیز واقف شدند که آبی از اسرائیل برای ملت ایران گرم نخواهد شد.

چه کسی است که نداند مردم ایران در هیچ‌یک از اعتراضاتِ دهه‌های اخیر، هیچ اقدامِ مسلحانه‌ای علیه حکومت نکرده‌اند و نه خواسته‌اند و نه می‌خواهند که مطالبه‌شان برای تغییر، از رهگذر اقدام نظامی علیه حکومت محقق شود. اسرائیل بهتر است بزند و بگوید که برای خودش زده است و وانمود نکند که دلش برای مردم ایران سوخته است. اساساً کو خیری از این زدن که در این دوازده روز به مردمِ ایران رسیده باشد و مطالبات آن‌ها را یک گام به پیش برده باشد؟؟

در کنار این بیانِ صریح دربارۀ اسرائیل، باید دربارۀ تندروهای داخلی نیز اذعان کرد مبرهن است که برای این گروه کشور و مردم ارزشی ندارند اما حکومت که دارد! بد نیست که به اوجب واجبات رجعت کنند و چند صباحی از اظهارات و اقدامات تحریک‌آمیز دست بردارند. همه می‌دانند که اسرائیل ید طولایی در نقض آتش‌بس دارد و متأسفانه فی‌الفور و به‌محض اراده می‌تواند تا فیها خالدونِ اقدامات و تحرکات نظامی و هسته‌ای را بخواند و بداند و لذا اگر حکومت به سمتی برود که اسرائیل احساس خطر کند، باز مثل دفعۀ قبل ناغافل به ایران خواهد تاخت. حکومت و مسئولان و ایادی‌اش خوششان بیاید یا نیاید، تکذیب و انکار کنند یا تأیید، این فی‌الفور و به‌محض اراده عینِ چیزی بود که در این دوازده روز تجربه شد.

می‌توان گفت دربارۀ شروع مجدد جنگ، نگرانی لزوماً دربارۀ هماوردیِ قدرت نظامیِ حکومت با اسرائیل نیست بلکه مسئله احتمالِ همراهیِ بیش‌ازپیشِ جامعۀ جهانی با اسرائیل است. اگر حکومت مثل همین چند روز عمل کند و از گروسی تا ترامپ و نتانیاهو را تهدید کند، آزمودنِ آزموده است و نتیجه‌اش اسف‌بارتر از این تجربه.

چه اصراری است که همچنان و در فضای تنش‌آلودِ فعلی بر اظهارات و اقدامات تحریک‌آمیز پافشاری شود؟ کو اثری از فایدۀ این‌گونه اظهارات و اقدامات حتی برای خودِ حکومت و گفتمانش؟ همین‌ها بهانه و دستاویزی‌اند برای طرفِ مقابل تا حمله را از سر بگیرد. بهتر است که حکومت اظهارات و اقدامات نامسئولانه را کنترل کند تا زحمت و دردسرش از تست پدافند فراتر نرود.

🆔@jameeno
#الف

🏷 درجستجوی هویت ملی!

🖊 شورای سردبیری: نه از باب اینکه جامعه نو پیشتر طرح کرده است، بل از این رو که مساله مهمی است اکنون بحث در باره پایه هویتی ایرانیان بین ارباب تفکر و تدقیق به راه افتاده است. بیشتر زاده جنگ اخیر است و از این پرسش شروع شد که ایرانیان برای بازیافت امید، باید به چه چیزی جنگ بزنند و احساسات مختلف زاده شده در ذهن و زبان خود و همگنان در این تنگنا را به کدام میخ کوفته بر قامت این سرزمین بیاویزند.  جستجوی جدی پایه هویت ملی ایرانیان، واقعا زاده این جنگ بود.

به محض شروع باران بمب، بویژه در تهرانی که هیچ نوع جان پناه برای جسم و روح مردم نداشت و گریز از آن تنها چاره بود، خلاء ناشی از تصعید باورهای حکومتی شروع شد و شعارهای آبدوغ‌خیاری دستگاه تبلیغات رسمی جز دلزدگی به بار نیاورد. نه کسی بود دلداری دهد و نه انکه بود مورد قبول بود. تنها گریزگاه واقعی ، این از کار درآمد که: ما همگی ایرانی هستیم، هم‌میهن‌ایم و میهن ما مورد حمله قرار گرفته است، کسی از ما دفاع نمی‌کند و جز یکدیگر کسی و پناهی نداریم.  در این جستجوی دست و آغوشی گرم، انچه به عنوان حکومت و ایدئولوژی از ریخت افتاده آن می‌شناسیم جایی نداشت. تنها ندای دلگرم کننده، بردن نام ایران و مردمانش بود. جای آن خلاء را پر می‌کرد.  چنگ زدن به هویت ملی، پناهگاه روح و ذهن آشفته از جنگ بود.

ما البته طبق معمول به انچه حکومت با کودنی تمام برای بازتولید هویت ملی کرد و می‌کند تا مقاومت اجتماعی را حفظ کند کاری نداریم. از بسیار پیش تشخیص داده و گفته‌ایم هویت ملی ایرانیان تک‌پایه است و جز ملیت ایرانی و فرهنگ و زبان و جغرافیای طبیعی و انسانی ایران، محوری برای وحدت ایرانیان وجود ندارد، و هنوز هم این حرف ناخوشایند حکومتیان را تکرار می‌کنیم و خواهان توجه خوانندگان همیشه همراه خود به این موضوع هستیم.

دو مطلب جالب توجه را نشانی می‌دهیم با توصیه مطالعه آنها که اندکی فضای بحث را گشاده‌تر می‌کنند: یکی نوشته آقای محسن حسام مطاهری است که از محققان برجسته دین پژوه است (سینه زنی برای ایران) و دیگری نوشته عالمانه دیگری است با عنوان(در ستایش وطن یا باز تعریف آن) در نقد نظر نفر پیشین. در کنارآن، رجوع دوباره به الف جامعه‌نو (هویت ملی ایران تک‌پایه است) منتشره در اردیبهشت ماه می‌تواند مفید باشد.


🆔@jameeno

https://telegra.ph/Jameeno-07-03
#در_کرانه_روز

🏷 چرا؟

بررسی‌های جامعه‌نو نشان‌می‌دهد تعداد ایرانیان سیاسی مهاجر در اروپا و ایالات‌متحده که معتقدند ایران در جنگ اخیر پیروز شده و اسرائیل و آمریکا شکست‌خورده‌اند، از ایرانیان ساکن در ایران که همین عقیده را دارند به‌طور نسبی بیشتر است.
پدیدۀ قابل مطالعه‌ای است.

🆔@jameeno
#در_کرانه_روز

🏷 کلاه!

معلوم نیست چرا این سیدهایی که به‌دلایل سیاسی از ایران بیرون‌می‌روند هنگام برگشتن و ورود دوباره به عرصۀ سیاست کلاه عجیب‌وغریب بر سر می‌گذارند. سیدضیا می‌گفت آن کلاه غریبش «ضدفحش» است. نمی‌دانیم زیر کلاه این یکی چیست. خدا به‌خیرکند!

🆔@jameeno
#الف

🏷 ایران، شرکا و دشمنان!

🖊 شورای سردبیری:
آسیب سخت اخیر کشور ما از قدرت‌های برتر خاورمیانه و جهان بار دیگر به بحث دربارۀ متحدان و دشمنان کشور دامن‌زده‌است. تصور و قضاوت عمومی در مورد این مسئله کاملاً با آنچه نزد حکومت می‌یابیم متفاوت است. این تعارض البته به همین قضاوت محدود نمی‌شود و بر مبنای آن اختلافات بیشتری بین حکومت و شهروندان پدید می‌آید: جامعه حکومت را کارت بازی یک دولت بیگانه می‌داند و حکومت منتقدان روابطش با آن دولت را به نوکری دولت دیگری متهم می‌کند. این مسئله را قبل از آن‌که درۀ بین حکومت و جامعه را عمیق‌تر کند باید حل‌کرد.
رابطۀ دولت‌ها با هم را از نظر ماهیت و شکل می‌توان در یک طیف گسترده تقسیم‌بندی کرد: متحد استراتژیک، متحد تاکتیکی، دوست و دارای پیوندهای اقتصادی گسترده، دوست دیپلماتیک، رقیب مسالمت‌جو، مخالف، دشمن پنهان، دشمن آشکار و عملی. بسته به این‌که بروز هر ماهیتی از نظر شکلی چه اقتضایی داشته‌باشد، ممکن‌است روابط دو کشور ترکیبی از این اشکال و ماهیت‌ها باشد. مثلاً روابط طالبان و آذربایجان با ایران از نظر ماهیتی دشمنی پنهان است اما از جنبۀ شکلی ترکیبی از دوست دیپلماتیک و دشمن پنهان است.
محتوای روابط کشورها را از جنبه دیگری نیز می‌توان سنجید: روابط می‌توانند برابر و دارای حقوق مرضی‌الطرفین باشند (مثل ایران و عراق) و یا بر مبنای سلطۀ یک طرف بر طرف دیگر بنیان گذاشته‌شوند (مثل ایران و روسیه پوتین).
روابط همچنین می‌توانند سیالیت داشته‌باشند و در طول زمان تغییر کنند (مثل ایران و عربستان) و تغییر شکل یا ماهیت دهند. این تغییرات معمولاً حاصل بروز تغییرات کلی در سیاست یک طرف یا هر دو طرف است (مثل ایران و دولت‌های پس از صدام عراق).
در برخی موارد رابطۀ بین دو کشور یک سکه دورو است: تلقی دو طرف از نوع رابطه‌شان به هم به‌کلی بایکدیگر تفاوت دارد و هریک از آن‌ها تعریف شخصی از روابط دارد (مثلاً ایران روسیه را متحد استراتژیک می‌پندارد و روسیه ایران را یک متحد تاکتیکی می‌شمارد).

امروز می‌خواهیم در پرتوی این تعاریف به بازبینی روابط ایران با چند کشور مهم در سیاست‌خارجی ایران بپردازیم. این کشورهای مهم عبارتند از چین، ایالات‌متحده، روسیه، ترکیه، آذربایجان، امارت طالبان، اعراب جنوب خلیج‌فارس و شبه‌جزیرۀ عربستان، اسرائیل، ارمنستان و البته جامعۀ اروپا. مختصر خواهیم گفت...


- ادامه مطلب و متن کامل را در instant view و با لمس این‌جا بخوانید.

🆔@jameeno
2025/07/07 22:27:42
Back to Top
HTML Embed Code: