https://www.tgoop.com/test_anjoman_nevisandegan_IRAN
🌟دوره جدید تست انجمن نویسندگان ایران برگزار میشود.✅
دوره تخصصی با آموزش صفر تا صد نویسندگی...
کلاسها در سه سطح: اولیهC, مبتدیB, حرفهای A برکزار میشود.
دوره تکمیلی حرفهای و مکاتب ادبی، دوره آخر انجمن با چاپ کتاب و عضو صندوق نویسندگان همراه میباشد که شامل مزایای زیادی میباشد.
این دورهها، تحت نظر #انجمن_نویسندگان_ایران (موسسه فرهنگی هنری #نویسندگی_آفرینش_نو ) میباشد.🌟✅
🌟دوره جدید تست انجمن نویسندگان ایران برگزار میشود.✅
دوره تخصصی با آموزش صفر تا صد نویسندگی...
کلاسها در سه سطح: اولیهC, مبتدیB, حرفهای A برکزار میشود.
دوره تکمیلی حرفهای و مکاتب ادبی، دوره آخر انجمن با چاپ کتاب و عضو صندوق نویسندگان همراه میباشد که شامل مزایای زیادی میباشد.
این دورهها، تحت نظر #انجمن_نویسندگان_ایران (موسسه فرهنگی هنری #نویسندگی_آفرینش_نو ) میباشد.🌟✅
Telegram
📚تست انجمن نویسندگان ایران📝
لطفا به محض ورود قوانین رو مطالعه کنید
http://roman-tik.com/
نـشـانـی وبـلـاگ:
http://anjomanenevisandeganiran.blog.ir
پیج انـجـمـن:
https://instagram.com/anjomanenevisandeganiran?igshid=vpsyd91xss.o
http://roman-tik.com/
نـشـانـی وبـلـاگ:
http://anjomanenevisandeganiran.blog.ir
پیج انـجـمـن:
https://instagram.com/anjomanenevisandeganiran?igshid=vpsyd91xss.o
هیچکس به آدمی چیزی نمیدهد مگر خود او!
و هیچکس چیزی از آدم دریغ نمیدارد مگر خود او!
بازی زندگی یک بازی انفرادی است.
اگر خودتان عوض شوید همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد ...🌱
فلورانس اسکاول شین
از کتاب : چهار اثر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی فکر میکنم جهنم چیست،
به این نتیجه میرسم که جهنم، رنج موجودی است که توان دوست داشتن ندارد.
🖋سلینجر
📓دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم
وقتی فکر میکنم جهنم چیست،
به این نتیجه میرسم که جهنم، رنج موجودی است که توان دوست داشتن ندارد.
🖋سلینجر
📓دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم
اولین دورهی مسابقهی ادبی ایران کتاب
موضوع: مواجهه با کتاب
• داستان
• ناداستان
📍آخرین مهلت ارسال آثار:
۲۰ آذرماه ۱۴۰۳
«از کتاب رهایی نداریم»
اطلاعات بیشتر در لینک زیر
👇👇
https://l.iranketab.ir/ikfestival
موضوع: مواجهه با کتاب
• داستان
• ناداستان
📍آخرین مهلت ارسال آثار:
۲۰ آذرماه ۱۴۰۳
«از کتاب رهایی نداریم»
اطلاعات بیشتر در لینک زیر
👇👇
https://l.iranketab.ir/ikfestival
فروشگاه اینترنتی ایران کتاب
مسابقه ادبی ایران کتاب (اولین دوره) | ایران کتاب
اولین دوره مسابقه ادبی ایران کتاب - از کتاب رهایی نداریم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📌آلفرد هیچکاک، کارگردان بزرگ سینما، توضیح میدهد که چگونه یک کات در تدوین میتواند معنا و مفهوم یک سکانس را تغییر دهد.
📣 توجه... 📣 توجه...
#منتشر_شد 😍📣
داستان کوتاه #عشق_و_حیات
❇️کتاب #عشقوحیات در انتشارات جهان آوا منتشر شد...
تعداد صفحات: ۱۱۶صفحه
قیمت روی جلد: ۱۵۰ هزار تومان
قیمت با تخفیف: ۱۵۰ هزار تومن
نویسنده: #حوا_خانی
💥آماده پذیرش سفارش برای کتابخانهها نیز هستیم، با یک تخفیف ویژه.😍👌
جهت تهیه کتاب :
درخواستتان را به آیدی زیر ارسال می کنید و کتاب زیبای #عشقوحیات را دریافت می نمایید.
🌟اگر میخواهید زیبایی را احساس کنند، این کتاب هدیه مناسب دوستان شماست.
آیدی سفارش در تلگرام :@HavvaKh2
شماره تماس جهت سفارش: ۰۹۰۵۳۲۲۹۴۵۴
با ما همراه باشید🌺🙏
کار زیبا و چاپی دیگر از:
#نویسنده_انجمن_نویسندگان_ایران
#منتشر_شد 😍📣
داستان کوتاه #عشق_و_حیات
❇️کتاب #عشقوحیات در انتشارات جهان آوا منتشر شد...
تعداد صفحات: ۱۱۶صفحه
قیمت روی جلد: ۱۵۰ هزار تومان
قیمت با تخفیف: ۱۵۰ هزار تومن
نویسنده: #حوا_خانی
💥آماده پذیرش سفارش برای کتابخانهها نیز هستیم، با یک تخفیف ویژه.😍👌
جهت تهیه کتاب :
درخواستتان را به آیدی زیر ارسال می کنید و کتاب زیبای #عشقوحیات را دریافت می نمایید.
🌟اگر میخواهید زیبایی را احساس کنند، این کتاب هدیه مناسب دوستان شماست.
آیدی سفارش در تلگرام :@HavvaKh2
شماره تماس جهت سفارش: ۰۹۰۵۳۲۲۹۴۵۴
با ما همراه باشید🌺🙏
کار زیبا و چاپی دیگر از:
#نویسنده_انجمن_نویسندگان_ایران
💠جایزه ادبی کیومرث
در دو بخش داستان و شعر
🟩شیوهنامه:
👈این جایزه ویژهی آثاری است که به صورت کتاب منتشر شده باشند. (به شکل کاغذی یا الکترونیکی مشروط به آنکه نسخه فیزیکی اثر برای ارسال پرینت و مشخصات نشر در آن مشخص باشد)
👈محدودیتی در ملیت نویسنده وجود ندارد؛ اما اثر حتما باید به زبان فارسی باشد.
👈چاپ اول آن در بازهی تاریخی فروردین ۱۴۰۲ تا بهمن ۱۴۰۳ باشد.
👈اثر میتواند در قالب رمان، داستان بلند یا مجموعه داستانهای کوتاه باشد. (اثر گروهی مورد داوری قرار نخواهد گرفت).
👈آخرین زمان رسیدن کتاب از طریق پست به دبیرخانه جشنواره ۲۹ اسفندماه ۱۴۰۳ خواهد بود.
👈به نفر برگزیده، نشان فردوسی و جایزه نقدی به ارزش "صدمیلیون ریال" پیشکش میشود.
🔷پيوند با ما :
🔹نشاني:
خراسان رضوی، مشهد، بلوارملاصدرا، بین ملاصدرا ١٠و ١٢، ساختمان مهدی، طبقه٢، شماره ٣٠٥
051-38402781
🔹رايانامه:
[email protected]
🔹تارنما:
http://bonyadferdowsitous.ir
🔹اينستاگرام:
https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
🆔https://www.tgoop.com/bonyadeferdowsitous
در دو بخش داستان و شعر
🟩شیوهنامه:
👈این جایزه ویژهی آثاری است که به صورت کتاب منتشر شده باشند. (به شکل کاغذی یا الکترونیکی مشروط به آنکه نسخه فیزیکی اثر برای ارسال پرینت و مشخصات نشر در آن مشخص باشد)
👈محدودیتی در ملیت نویسنده وجود ندارد؛ اما اثر حتما باید به زبان فارسی باشد.
👈چاپ اول آن در بازهی تاریخی فروردین ۱۴۰۲ تا بهمن ۱۴۰۳ باشد.
👈اثر میتواند در قالب رمان، داستان بلند یا مجموعه داستانهای کوتاه باشد. (اثر گروهی مورد داوری قرار نخواهد گرفت).
👈آخرین زمان رسیدن کتاب از طریق پست به دبیرخانه جشنواره ۲۹ اسفندماه ۱۴۰۳ خواهد بود.
👈به نفر برگزیده، نشان فردوسی و جایزه نقدی به ارزش "صدمیلیون ریال" پیشکش میشود.
🔷پيوند با ما :
🔹نشاني:
خراسان رضوی، مشهد، بلوارملاصدرا، بین ملاصدرا ١٠و ١٢، ساختمان مهدی، طبقه٢، شماره ٣٠٥
051-38402781
🔹رايانامه:
[email protected]
🔹تارنما:
http://bonyadferdowsitous.ir
🔹اينستاگرام:
https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
🆔https://www.tgoop.com/bonyadeferdowsitous
نمیخواهم چیزی بشوم...
تنها میخواهم یک انسان باشم!
دوست من باور کن،
مشکل است که آدم یک انسان بشود! ...🌱
صمد بهرنگی
پرسید اینطور که پیداست شما آدم کمحرف و سربهتویی هستید و نظرم را خواست و من در جوابش گفتم: علتش این است که هیچوقت چیز مهمی ندارم که بگویم در این صورت خاموش میمانم. «یک انسان بیشتر به وسیلهی چیزهایی که نمیگوید انسان است تا به وسیله چیزهایی که میگوید.» ...🌱
آلبر کامو
از کتاب : بیگانه
بچه که بودم خیال میکردم همه چیز مال من است، دنیا را آفریدهاند که من سرم گرم باشد، آسمان، زمین، پدر، مادر، درختها، اسبها، کالسکهها و حتی آن گنجشکها برای سرگرمی من به وجود آمدهاند. اما بعد یکی یکی همه چیز را از آدم میگیرند ...🌱
عباس معروفی
از کتاب : سال بلوا
انسانها مسیرهای متفاوتی را برمیگزینند و تا زمانی که این مسیرها به کسی صدمه نمیزنند، باید به آنها احترام گذاشت ...🌱
چیماماندا آدیشی
از کتاب : مانیفست یک فمینیست
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد،
خیلی زود موفق میگردد!
ولی او میخواهد خوشبختتر از دیگران باشد!
و این مشکل است.
زیرا او دیگران را،
خوشبختتر از آنچه هستند تصور میکند! ...🌱
شارل دومونتسکیو
از کتاب : اندیشههای ناشناخته
عکسهای قدیمیمان خیلی گولزنندهاند، آدم فکر میکند در آن عکسها زندگی میکند، درصورتی که اینطور نیست؛ شخصی که ما در این عکسها نگاهش میکنیم، دیگر وجود ندارد و او هم اگر میتوانست ما را ببیند، خودش را در ما نمیشناخت، میگفت: این کیست که اینجور غمگین مرا نگاه میکند ...🌱
ژوزه ساراماگو
در زندگی بعدی، کاش میشد مسیر را وارونه طی کنم.
در آغاز، پیکری بیجان و مرده باشم و آنگاه راه آغاز شود.
در خانه ای از انسانهای سالمند، زندگی را آغاز کنم و هر روز همه چیز، بهتر و بهتر شود.
به خاطرِ بیش از حد سالم بودن، از خانه بیرونم کنند.
بروم و حقوق بازنشستگیام را جمع کنم و سپس، کار کردن را آغاز کنم.
روز اول، یک ساعتِ طلایی خواهم خرید و به مهمانی و پایکوبی خواهم رفت.
سپس چهل سال پیوسته کار خواهم کرد و هر روز ، جوانتر خواهم شد.
آنگاه برای دبیرستان آمادهام؛ و سپس به دبستان میروم و آنگاه کودک میشوم و بازی میکنم.
هیچ مسئولیتی نخواهم داشت.
آنقدر جوان و جوانتر میشوم تا به یک نوزاد تبدیل شوم. و آنگاه نه ماه، در محیطی زیبا و لوکس، چیزی شبیه استخر، غوطهور خواهم شد و سپس با یک لحظه برانگیختگیِ شورانگیز، زندگی را در اوج به پایان برسانم!
#مرگ_در_میزند
#وودی_آلن
در آغاز، پیکری بیجان و مرده باشم و آنگاه راه آغاز شود.
در خانه ای از انسانهای سالمند، زندگی را آغاز کنم و هر روز همه چیز، بهتر و بهتر شود.
به خاطرِ بیش از حد سالم بودن، از خانه بیرونم کنند.
بروم و حقوق بازنشستگیام را جمع کنم و سپس، کار کردن را آغاز کنم.
روز اول، یک ساعتِ طلایی خواهم خرید و به مهمانی و پایکوبی خواهم رفت.
سپس چهل سال پیوسته کار خواهم کرد و هر روز ، جوانتر خواهم شد.
آنگاه برای دبیرستان آمادهام؛ و سپس به دبستان میروم و آنگاه کودک میشوم و بازی میکنم.
هیچ مسئولیتی نخواهم داشت.
آنقدر جوان و جوانتر میشوم تا به یک نوزاد تبدیل شوم. و آنگاه نه ماه، در محیطی زیبا و لوکس، چیزی شبیه استخر، غوطهور خواهم شد و سپس با یک لحظه برانگیختگیِ شورانگیز، زندگی را در اوج به پایان برسانم!
#مرگ_در_میزند
#وودی_آلن
اقاقی
کنجِ سایه ها
فرا خواند نسیم را
برای رقص در برکه ای
که ماهی هایش غرق اند
در عطرِ اندوه
ماه لبخند می زند
وقتی مشکی بدر آورد ابر
تا جاده را به نکاحِ کرانه در آورد
بلوطی
نطفه بسته
در رحمِ سرخِ طلوع
خوشه های تشویش
تُردتر از ترکه هایِ مرگ
که در شومینه ی حیاتی معلول
جلزولز می کردند
دلواپسِ کلمات
نه ماه خوابیدند
در پیله ی آینه ای
خرقه پوشِ رنج ها
قرن هاست
عقربه ها را در میهمانیِ صلح
"مست می کنند و رقصان"
تا در خوانِ مدرنِ فردوس
طعمِ تلخِ تاریکی را
به چاشنیِ آفتاب
حجمِ شرجی عسل بریزد
تا زمان قند در دلش آب شود
وقتی زنگِ زنگار به صدا در آمد
مثلِ قلبِ من
که اصلاح کرد با تیغِ نگاه های تو
کراهتِ سبز شده بر اندام های استخوانیِ چشم هایم را
به زحمتِ پروانه ها
بیدار کردم از بسترِ عریانِ خواب ها
به وعده ی "او که می خندد در صبحگاه"
او که بی گمان سخن از گریه هایش،
می کوبد کودکِ بادپای منطق را
به دروازه های امواجِ انتظار
می بینم که آویخته اند
زلف هایِ ایستادگی را
که سوسو می زنند
لایِ پنجه های کبودِ نبض،
انگار رگ ها ماه هاست منتظرند
وضع حملِ دنیا را
بر بلندی های بادگیر
پستانکِ انتقاد به دهان
می رود کالبدی
که شش دانگِ حواسش
مانده در شش ضلعیِ افکار
از یکسو می وزد
نطقی با عصای سپید
کمی قورت داده فریاد
لالایی می خواند
برای ستاره های "بر بامِ شب"
ماه که خوش رقصی می کند
اندک اندک باده بریز
در خرخره ی کج خلقِ شعر...
برای سکوتِ مطلقِ شاپرکان
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی
۳ خرداد ۱۴۰۳
کنجِ سایه ها
فرا خواند نسیم را
برای رقص در برکه ای
که ماهی هایش غرق اند
در عطرِ اندوه
ماه لبخند می زند
وقتی مشکی بدر آورد ابر
تا جاده را به نکاحِ کرانه در آورد
بلوطی
نطفه بسته
در رحمِ سرخِ طلوع
خوشه های تشویش
تُردتر از ترکه هایِ مرگ
که در شومینه ی حیاتی معلول
جلزولز می کردند
دلواپسِ کلمات
نه ماه خوابیدند
در پیله ی آینه ای
خرقه پوشِ رنج ها
قرن هاست
عقربه ها را در میهمانیِ صلح
"مست می کنند و رقصان"
تا در خوانِ مدرنِ فردوس
طعمِ تلخِ تاریکی را
به چاشنیِ آفتاب
حجمِ شرجی عسل بریزد
تا زمان قند در دلش آب شود
وقتی زنگِ زنگار به صدا در آمد
مثلِ قلبِ من
که اصلاح کرد با تیغِ نگاه های تو
کراهتِ سبز شده بر اندام های استخوانیِ چشم هایم را
به زحمتِ پروانه ها
بیدار کردم از بسترِ عریانِ خواب ها
به وعده ی "او که می خندد در صبحگاه"
او که بی گمان سخن از گریه هایش،
می کوبد کودکِ بادپای منطق را
به دروازه های امواجِ انتظار
می بینم که آویخته اند
زلف هایِ ایستادگی را
که سوسو می زنند
لایِ پنجه های کبودِ نبض،
انگار رگ ها ماه هاست منتظرند
وضع حملِ دنیا را
بر بلندی های بادگیر
پستانکِ انتقاد به دهان
می رود کالبدی
که شش دانگِ حواسش
مانده در شش ضلعیِ افکار
از یکسو می وزد
نطقی با عصای سپید
کمی قورت داده فریاد
لالایی می خواند
برای ستاره های "بر بامِ شب"
ماه که خوش رقصی می کند
اندک اندک باده بریز
در خرخره ی کج خلقِ شعر...
برای سکوتِ مطلقِ شاپرکان
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی
۳ خرداد ۱۴۰۳
ماهی که می سرود
از تشنگیِ صدایِ نوازشِ آفتاب
در حوضِ روزهای پرتقالیِ قواعد
خوابِ در حضورِ آشفتگی های غریب
با هق هقی تلخ
به نقشه ی بادی خلوت
زوزه کشید بر شبانه روزِ اشتیاق
با شوقی هوس باز
جویایِ زنگاری شد
افسون به دستِ بیمِ سایبانِ عبوس
وقتی خنجر می کشیدم منِ انگار مرده ی وِلِنگار
گویی به عزمِ طعنه ی انکار
شکست قلبِ دیوارِ بارها هلهله ام
که در شیبِ سیلاب هایِ فلاکت
مرا برد به پیمان گاهِ بوسه ای
تاخته از کنجِ لب های حسرت
طواف می کند استخوانِ معذّبِ اصالتم
و آزادیِ مه آلوده ی تفکر
که فرار می کرد از بوسه ی نزدیکِ شصت سالگی
چرکابه ی بی مرهمِ جاده ها
چنان شتافت سویِ جولان گاهِ بیشعوری
که غرور و تعصبِ ونوس طاعون گرفت
به جرمِ صدسال تنهایی
مُرکّب از فریبِ عروسکان و
ضیافتِ سیاهچاله های هیز
محضِ صراحتِ زخم های حاملِ لهجه
می دوم
از انعکاسِ جنون
می کشم شاخه های فلسفه را
لابه لایِ عفونتِ کارون
با ارّه هایِ خطوطی سرخ
می زنم حلقومِ زندگی و مرگ
هنگامه ای که تکیه گاهِ شیوه ی فهم
جهالتِ سرابِ شرافت است
بعدِ میانه روی هایی که نجابت کرد
در باروریِ باورم
برای زایشِ حرف هایِ جانی
نَفَس قصه پردازی می کند
غَلتِ حقیقتِ نیمه عریانِ سینه را
باطنِ روحِ تپنده ی حوصله
"چقدر تنها مانده ام"
تنها با یک خوشه تفسیر
که چیده بود نبضِ ملیحِ استحاله
از شاخه ی آسمانِ کلمات
دوستت دارم ها
معاوضه می کنند
تارو پودِ دو رعنایِ نیلی را
با جمله ای به "رنگِ وداع"
مابینِ پنجاه و اندی الفاظِ زیر و رو
می سوزم از عطشِ گسیخته ی مادیانی
که در من فحاشی می کند
به سلسله ی پیچ و واپیچِ سانسورزاده گان
تخیل می زند به بی خیالیِ حبس
شاید زهدانِ صاعقه پر شود
از تسخیرِ آب و آینه
در تعلیقِ فلس های مور و ملخ
گورکنی گاه و بی گاه
می خزد به سوراخِ یقین
برای جوششِ عاطفه ای دقیق
که چفت و بست کرده
دهانِ عاشقانه های ثریا
می برد دیوار را کج
به یک دست خطِ مینیاتور
نام مستعارِ وطن
گشت
خلیجِ همیشه جنگلِ اخلاص
که تیرِ خلاص زد
در جمجمه نوری دلواپس
سیراب شد
دو صندلیِ کهنه ی دلتنگی
پسِ تراکمِ سقطِ لخته های مغز
"مرگ می آید و می رود "
بی هیچ وقفه
جهان بیشه زارِ قرینه ای ست
که پونه شد برای دفعِ ماران
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی
۱۲ آبان ۱۴۰۳
از تشنگیِ صدایِ نوازشِ آفتاب
در حوضِ روزهای پرتقالیِ قواعد
خوابِ در حضورِ آشفتگی های غریب
با هق هقی تلخ
به نقشه ی بادی خلوت
زوزه کشید بر شبانه روزِ اشتیاق
با شوقی هوس باز
جویایِ زنگاری شد
افسون به دستِ بیمِ سایبانِ عبوس
وقتی خنجر می کشیدم منِ انگار مرده ی وِلِنگار
گویی به عزمِ طعنه ی انکار
شکست قلبِ دیوارِ بارها هلهله ام
که در شیبِ سیلاب هایِ فلاکت
مرا برد به پیمان گاهِ بوسه ای
تاخته از کنجِ لب های حسرت
طواف می کند استخوانِ معذّبِ اصالتم
و آزادیِ مه آلوده ی تفکر
که فرار می کرد از بوسه ی نزدیکِ شصت سالگی
چرکابه ی بی مرهمِ جاده ها
چنان شتافت سویِ جولان گاهِ بیشعوری
که غرور و تعصبِ ونوس طاعون گرفت
به جرمِ صدسال تنهایی
مُرکّب از فریبِ عروسکان و
ضیافتِ سیاهچاله های هیز
محضِ صراحتِ زخم های حاملِ لهجه
می دوم
از انعکاسِ جنون
می کشم شاخه های فلسفه را
لابه لایِ عفونتِ کارون
با ارّه هایِ خطوطی سرخ
می زنم حلقومِ زندگی و مرگ
هنگامه ای که تکیه گاهِ شیوه ی فهم
جهالتِ سرابِ شرافت است
بعدِ میانه روی هایی که نجابت کرد
در باروریِ باورم
برای زایشِ حرف هایِ جانی
نَفَس قصه پردازی می کند
غَلتِ حقیقتِ نیمه عریانِ سینه را
باطنِ روحِ تپنده ی حوصله
"چقدر تنها مانده ام"
تنها با یک خوشه تفسیر
که چیده بود نبضِ ملیحِ استحاله
از شاخه ی آسمانِ کلمات
دوستت دارم ها
معاوضه می کنند
تارو پودِ دو رعنایِ نیلی را
با جمله ای به "رنگِ وداع"
مابینِ پنجاه و اندی الفاظِ زیر و رو
می سوزم از عطشِ گسیخته ی مادیانی
که در من فحاشی می کند
به سلسله ی پیچ و واپیچِ سانسورزاده گان
تخیل می زند به بی خیالیِ حبس
شاید زهدانِ صاعقه پر شود
از تسخیرِ آب و آینه
در تعلیقِ فلس های مور و ملخ
گورکنی گاه و بی گاه
می خزد به سوراخِ یقین
برای جوششِ عاطفه ای دقیق
که چفت و بست کرده
دهانِ عاشقانه های ثریا
می برد دیوار را کج
به یک دست خطِ مینیاتور
نام مستعارِ وطن
گشت
خلیجِ همیشه جنگلِ اخلاص
که تیرِ خلاص زد
در جمجمه نوری دلواپس
سیراب شد
دو صندلیِ کهنه ی دلتنگی
پسِ تراکمِ سقطِ لخته های مغز
"مرگ می آید و می رود "
بی هیچ وقفه
جهان بیشه زارِ قرینه ای ست
که پونه شد برای دفعِ ماران
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی
۱۲ آبان ۱۴۰۳
Telegram
🦋احساس شاپرک🦋
پروانه ی زخمی
پر می زند
به آسمان خدا
تا مرهم بگذارد
بر درد های بی انتها
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی🦋
@S_shaparak8892
پر می زند
به آسمان خدا
تا مرهم بگذارد
بر درد های بی انتها
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی🦋
@S_shaparak8892