Telegram Web
🌼🍃زندگی نهری است روان
در بستر زمان
که پس از فراز و نشیبهای فراوان
به گورستان ابدیت ختم میشود

چه خوش است
دوستی، محبت، صفا
و گل محبت کاشتن
وعشق درو کردن
در این دنیای فانی و زودگذرد🌼🍃
#انگیزشی

اگر ایمان داشته باشید که موفق
می شويد ، حتما موفق خواهید شد .
نیروی ایمان نه چیزی سحر انگیز است
و نه اسرارآمیز .

ایمان به این شکل عمل می کند :
اعتقاد به اینکه " من از عهده این
کار بر می آیم " ، قدرت ، مهارت
و انرژی لازم را برای موفقیت در
اختیارمان می گذارد...

هرگاه باور داشته باشیم که می توانیم
کاری را انجام دهیم ، روش انجام دادن آن کار پیدا می شود
.
از رفته قلم هیچ دگرگون نشود،

وز خوردن غم جز که جگر خون نشود،

گر در همه عمر خویش خونابه خوری،

یک ذره از آنچه هست افزون نشود.

خیام.💌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعضی از عکسها با آدم حرف میزنند‌،
پر از حرفن ، پر از حس خوب ، پر از خاطرات، پر از گذشته های خوب ...
حکایت !!

بزرگ زاده ای بخششی اندک به درویشی کرد. چاکران خبر آن واقعه را به پدر بزرگوارش رسانیدند. پدر نیز بر پسر خشم گرفت. پسر گفت:
من در کتابی خواندم که هر کس که بزرگی خواهد باید هرچه دارد ایثار کند.
من نیز بدان هوس این اندک را ایثار کردم .
پدر گفت ای ابله در کتاب غلط خواندی که بزرگان گفته اند:
هرکس که بزرگی خواهد باید هرچه دارد انبار کند تا بدان عزیز باشد. نمی بینی که اکنون جمله بزرگان انبارداری می کنند و شاعر میگوید:

اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه است غله در انبار

« عبید زاکانی »
خری و اشتری بدور از آبادی بطور آزادانه باهم زندگی می کردند؛
نیمه شبی در حال چریدن علف ، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند.
شتر چون متوجه خطر گرديد رو به خر کرد و گف :
ای خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند! خر گفت: اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سر دادن من است.
شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد تا مبادا بدست انسانها بیافتند.
خر گفت: متأسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می دانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!
پس خر بی محابا نعره های دلخراش بر میداشت.
از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گرديدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپايان بارکش گذاشتند.

صبح روز بعد در مسیر راه ، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانيده و شتر را به آب راندند.
چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.
خر گفت: ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق می شوم.
شتر گفت: خر جان، من عادت دارم در آب برقصم.!!
ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!
خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد.
خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!
شتر گفت : چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود! امروز زمان رقص ناساز اشتر است!
شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بينداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت :

رفاقت با خر نادان ، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشيد!

📚 امثال و حکم دهخدا
آورده اند که : نادانی بر آن شد
تا به الاغی سخن گفتن بیاموزد ،
پیاپی با درازگوش بیچاره حرف می زد و ‌به گمان خود الاغ در حال پیشرفت بود.
خردمندی این را دید و بگفت :
ای نادان! بیهوده تلاش مکن
و خود را مضحکه دیگران قرار نده
الاغ از تو سخن گفتن نمی آموزد
ولی تو می توانی
خاموشی را از او بیاموزی.

« امثال و حکم »
« تکه کتاب »
اگه درباره زیرک ترین فرد چندقرن اخیر سوال پرسیدن و بگید چرچیل بد نگفتید!

ایشون دریکی از سفرها از کنار مقبره ای رد میشه که روش نوشته بوده:
فردی راستگو و سیاستمداری بزرگ

چرچیل میگه: این اولین بار بود که میبینم دو فرد را در یک قبر میگذارن :))

در جریان سوال اینکه سیاست چیه؟ گفت:
سیاست یعنی طوری به مردم بگی برو به جهنم که براشون این نیاز بوجود بیاد که آدرس جهنم رو هم بپرسن...!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای همه خوب باش آنکس که فهمید همیشه در کنارت خواهد بود و آنکس که نفهمید روزی دلش برای تمام خوبیهایت تنگ میشود...
این جمله را باید با طلا نوشت و بر دیوار قاب گرفت!

دزدهای کوچک قربانیان فقرند و دزدهای بزرگ ریشه های فقر، عدالت حقیقی در حذف ریشه های فقر است نه به زنجیر کشیدن قربانیان فقر!
#داستایفسکی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن یار طلب کن که تو را باشد و بس
معشوقه صد هزار کس را چه کنی؟!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میلیاردری از دنیا رفت
همسرش با رانندش ازدواج کرد
خبرنگارا اومدن کنار راننده و
ازش سوال کردن،
چه حسی داری ...؟!
گفت:
من تاحالا فکر میکردم
دارم برای اربابم کار میکنم
ولی حالا متوجه شدم همه ی این سالها
ارباب داشته برای من کار میکرده !!

ز بند خصم به تدبیر می‌توان جستن
مرا چه چاره، که زنجیر پای خویشتنم

#صائب_تبریزی
ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ که ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮﺩ !

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﻻﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﭼﭙﺎﻭﻟﮕﺮﺍﻥ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺑﺎ ﻏﻼﻣﺶ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﺯﯾﺮ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﮐﻮﻩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﺷﺐ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺯﯾﻦ ﻭ ﻟﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﻼﻡ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺯﺩﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩﺩ، ﻭﺯﯾﺮﮔﻔﺖ: ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﭘﺲ ﺧﻮﺏ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ ﺷﻨﯿﺪﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﻦ . ﺳﭙﺲ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺴﺖ . ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﻏﻼﻡ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﮐﻮ؟
ﻏﻼﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺁﺩﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑرد.

حجابِ چهره‌ی جان می‌شود غبارِ تنم
خوشا دَمی که ازین چهره پرده برفکنم!

چه‌گونه طوف کُنم در فضایِ عالمِ قدس
چو در سراچه‌یِ ترکیب، تخته‌بندِ تنم؟

عیان نشد که چرا آمدم، کجا بودم
دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتن‌اَم!


▪️حافظ
🌷🌷🌷
وقتی باردار بودم، ماههای آخر زشت شده بودم
بینی ام کلی ورم داشت،  پوستم بد شده بود، شبا خوب نمیخوابیدم زیر چشمم سیاه بود... اصلا ۱ وضعی
واسه تحویل یه سری وسائل سیسمونی که سفارش داده بودیم با همسرم رفتیم فروشگاه
تو سالن نشسته بودیم تا وسائل رو از انبار بیارن، ۱ زوج دیگه هم کنار ما بودن
زنه گفت تاریخ زایمانت کی هست؟
گفتم فلان موقع
گفت میدونی چیه؟
گفتم دختر
گفت قشنگ معلومه دختر داری،اما همه فکر میکنن من پسر دارم با وجودیکه دختره! و خندید
همسرم گفت از کجا معلومه؟
شوهر زنه گفت آخه میگن زنی که پسر داره خوشگل میشه ، خانم من خوشگل شده همه فکر میکنن پسره
اونا هم که دختر دارن زشت میشن، واسه همین معلومه خانم شما دختر داره!باز خندیدن
من بغض کردم
همسرم هم رو کرد به مرده گفت: اوه! تازه خوشگل شده؟
بعد زد رو شونه‌اش وبالبخند گفت:حتما به جاش خوش اخلاقه!
جفتشون خفه شدن
شاید بدجنسی بود اما واقعا اون لحظه ازش ممنون بودم که زد تو دهنشون
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد عزیز:
خیلی کوتاه
به من بگو زندگی چیست؟

پاسخ :
بازیگوشی ،
شادمانی ،
عشق ورزی
همین کافی است....!

~اشو
هر کتابی که بخواهید.🍃

@llib7
🖇 در سرای دانایی کتاب‌ها با جستجویی ساده در دسترس شما هستند.

📌 مجموعه‌ای کمیاب از انواع کتاب‌های موجود و ناموجود در بازار در قالب pdf.

📌 ادبیات، فلسفه، جامعه‌شناسی، اسطوره، سیاست، مردم‌شناسی و...
رمان و داستان
https://www.tgoop.com/llib7
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی،
یا چه کردم که به من باز نظر می نکنی.،
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست،
تا ندانند حریفان که تو منظور منی،
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند،
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی.
سعدی.💌
2024/10/01 02:54:52
Back to Top
HTML Embed Code: