کس ندانست که آن چشم ستمگر چه نمود
کس نپرسید که این غمزهٔ خونخوار چه کرد
ای کلیم اینهمه از بیخودیِ خویش منال
کوه را بین که به یک پرتو دیدار چه کرد!
همچو منصور مگو راز سراپردهٔ وصل
شاه را بین که به آن محرم اسرار چه کرد
#فیضی_دکنی
کس نپرسید که این غمزهٔ خونخوار چه کرد
ای کلیم اینهمه از بیخودیِ خویش منال
کوه را بین که به یک پرتو دیدار چه کرد!
همچو منصور مگو راز سراپردهٔ وصل
شاه را بین که به آن محرم اسرار چه کرد
#فیضی_دکنی
کاغذِ آتشزده
حیرانِ مکافاتم، بنگر که چو شمع آتش پروانهٔ بیدل را در بالوپر اندازد نگذشته ازآن یکدم، از دستِ قضا ناگه شمشیرِ فنا آید، از شمع سر اندازد! #فیضی_دکنی @kaghaze_atashzade
گر کعبه شود ویران سهل است که عشق از نو
کاخی دگر افرازد طرحی دگر اندازد
شب چون نتپم در خون؟ زینسان که خیال او
در خوابگه عاشق صد نیشتر اندازد
آن ساقیِ سرمستان چون جرعهفشان آید
ارباب کرامت را خون در جگر اندازد
#فیضی_دکنی
کاخی دگر افرازد طرحی دگر اندازد
شب چون نتپم در خون؟ زینسان که خیال او
در خوابگه عاشق صد نیشتر اندازد
آن ساقیِ سرمستان چون جرعهفشان آید
ارباب کرامت را خون در جگر اندازد
#فیضی_دکنی
کاغذِ آتشزده
ز برق آه گردون را گریبان چاک خواهم کرد ببین امشب چه با پیراهن افلاک خواهم کرد #شفایی_اصفهانی
یغمای جهان سیرنمک بایستی
یک ذره ازین شورترک بایستی
از بهر خلاص ما ازین تنگْ قفس
یک رخنه به دیوار فلک بایستی
#شفایی_اصفهانی
در پرده همچو تصویر در جلد دهر مانده
بستند بر رخ ما درهای کاغذی را
#قصاب_کاشانی
@kaghaze_atashzade
یک ذره ازین شورترک بایستی
از بهر خلاص ما ازین تنگْ قفس
یک رخنه به دیوار فلک بایستی
#شفایی_اصفهانی
در پرده همچو تصویر در جلد دهر مانده
بستند بر رخ ما درهای کاغذی را
#قصاب_کاشانی
@kaghaze_atashzade
با خاره تنُک شیشهٔ ما بر سرِ جنگ است
رفتم که دلیرانه زنم کوس نبردی
آنجا که کند خاک درت سرمهفروشی
خورشید زند بانگ که صد دیده به گردی!
یک چشم زدن کون و مکان زیر پی آرد
مانند سرشکم نبوَد بادیهگردی
زآن نخل چمنفتنه و زآن غنچهٔ خاموش
هم روح خرامانی و هم جوهر فردی*
#شفایی_اصفهانی
*بعد از اینم نبوَد شائبه در جوهر فرد
که دهان تو درین نکته خوش استدلالیست
رفتم که دلیرانه زنم کوس نبردی
آنجا که کند خاک درت سرمهفروشی
خورشید زند بانگ که صد دیده به گردی!
یک چشم زدن کون و مکان زیر پی آرد
مانند سرشکم نبوَد بادیهگردی
زآن نخل چمنفتنه و زآن غنچهٔ خاموش
هم روح خرامانی و هم جوهر فردی*
#شفایی_اصفهانی
*بعد از اینم نبوَد شائبه در جوهر فرد
که دهان تو درین نکته خوش استدلالیست
نبوَد عجب که دشمن بر حال ما بگرید
هر سنگدل که باشد بر مبتلا بگرید
چون آه من برآید چرخ از فزع بلرزد
چون اشگ من بیفتد ابر از حیا بگرید
هر جا که هست پیری بر تکیهای بنالد
وآنجا که هست شاهی بر متّکا بگرید
در حلقهای که گویی ذکر مصیبت ما
بیگانه گر درآید بر آشنا بگرید
گر وحشت دل ما بر وحش و طیر خوانی
این بر زمین بنالد وآن بر هوا بگرید
سرّ درون ما را با شمع اگر نمایی
هم در خلا بسوزد هم برملا بگرید
من ماجرای دیده بر چهره مینویسم
ور مدعی بخواند این ماجرا بگرید
کو همدمی موافق تا رخ به خون بشوید
یا مخلص حقیقی تا بیریا بگرید
چشم عمادِ بیدل از گریه گر شود خون
عیبش مکن درین غم بگذار تا بگرید
#عماد_فقیه_کرمانی
@kaghaze_atashzade
هر سنگدل که باشد بر مبتلا بگرید
چون آه من برآید چرخ از فزع بلرزد
چون اشگ من بیفتد ابر از حیا بگرید
هر جا که هست پیری بر تکیهای بنالد
وآنجا که هست شاهی بر متّکا بگرید
در حلقهای که گویی ذکر مصیبت ما
بیگانه گر درآید بر آشنا بگرید
گر وحشت دل ما بر وحش و طیر خوانی
این بر زمین بنالد وآن بر هوا بگرید
سرّ درون ما را با شمع اگر نمایی
هم در خلا بسوزد هم برملا بگرید
من ماجرای دیده بر چهره مینویسم
ور مدعی بخواند این ماجرا بگرید
کو همدمی موافق تا رخ به خون بشوید
یا مخلص حقیقی تا بیریا بگرید
چشم عمادِ بیدل از گریه گر شود خون
عیبش مکن درین غم بگذار تا بگرید
#عماد_فقیه_کرمانی
@kaghaze_atashzade
ز شهید کردههای نگهش که راست طاقت؟
که به حشر دامن او به کف استوار گیرد
چو سفید گشت چشمم، به وصال خوشدلم کن
که درخت چون شکوفه بنمود، بار گیرد!
مبر ای سمند خاکم به هوا ز جلوهگاهش
که ز گَرد من مبادا دل او غبار گیرد
#فیضی_دکنی
@kaghaze_atashzade
که به حشر دامن او به کف استوار گیرد
چو سفید گشت چشمم، به وصال خوشدلم کن
که درخت چون شکوفه بنمود، بار گیرد!
مبر ای سمند خاکم به هوا ز جلوهگاهش
که ز گَرد من مبادا دل او غبار گیرد
#فیضی_دکنی
@kaghaze_atashzade
چشمان سخنگوی تو را حاجت لب نیست
آن را که حسب هست تفاخر به نسب نیست
روشندلیَم مخترع دولت عشق است
آیینهٔ اسکندر من کار حلب نیست
نفروخته جز هیمهٔ تر چرخ به مردم
از دودهٔ انسان طمع خام عجب نیست
#تأثیر_تبریزی
آن را که حسب هست تفاخر به نسب نیست
روشندلیَم مخترع دولت عشق است
آیینهٔ اسکندر من کار حلب نیست
نفروخته جز هیمهٔ تر چرخ به مردم
از دودهٔ انسان طمع خام عجب نیست
#تأثیر_تبریزی
کُشت صیادی غزالی را که من میخواستم
بعد از این تلخ است در دامان صحرا زیستن
با نهنگی دشمنی کردی، دگر هشیار باش!
نیست اکنون مصلحت یکدم به دریا زیستن
#آزاد_بلگرامی
بعد از این تلخ است در دامان صحرا زیستن
با نهنگی دشمنی کردی، دگر هشیار باش!
نیست اکنون مصلحت یکدم به دریا زیستن
#آزاد_بلگرامی
Telegram
«لعلیات»
از روز گذشته، خواندن «موبی دیک؛ نهنگ بحر» را آغاز کردهام. خوش دارم بخشهایی از آن را با خوانش صوتی خودم، با شما به اشتراک بگذارم.
تصویر فوق، صفحهی نخست رمان است. به میخهای این صفحه گوشهی پیرهنم گیر کرده است؛ این را به فال نیک میگیرم، نخستین کتاب سال…
تصویر فوق، صفحهی نخست رمان است. به میخهای این صفحه گوشهی پیرهنم گیر کرده است؛ این را به فال نیک میگیرم، نخستین کتاب سال…
تن بر دل خوشمشرب ما خانهٔ تنگیست
بر گوهر شهوار، صدف کام نهنگیست
در چشم تو گر خوش بوَد این سقف زراندود
در دیدهٔ سودازدگان دامن سنگیست
#صائب
بر گوهر شهوار، صدف کام نهنگیست
در چشم تو گر خوش بوَد این سقف زراندود
در دیدهٔ سودازدگان دامن سنگیست
#صائب
Forwarded from نشر سنگلج
کتاب معجز تازه
آخرین مجموعه اشعار علیاکبر یاغیتبار پس از گذشت سه ماه به چاپ سوم رسید.
https://www.tgoop.com/sanglajpublication
آخرین مجموعه اشعار علیاکبر یاغیتبار پس از گذشت سه ماه به چاپ سوم رسید.
https://www.tgoop.com/sanglajpublication
در شکستم مصلحتها هست، ورنه در جهان
هر کجا فتحیست چون شمشیر از من میشود
مشرب پروانه دارم در طریق دوستی
شاد میگردم چراغِ هر که روشن میشود
خستگان از بسکه میمیرند در زندان عشق
هر زمان در کوچهٔ زنجیر شیون میشود
#سلیم_تهرانی
هر کجا فتحیست چون شمشیر از من میشود
مشرب پروانه دارم در طریق دوستی
شاد میگردم چراغِ هر که روشن میشود
خستگان از بسکه میمیرند در زندان عشق
هر زمان در کوچهٔ زنجیر شیون میشود
#سلیم_تهرانی
دل چو دارد مایهای از عشق، یک داغش بس است
گرم سازد فصل تابستان چراغی خانه را
دلفریبی را تماشا کن که مرغ نامهبر
دام پندارد ز شوق او کبوترخانه را
#سلیم_تهرانی
گرم سازد فصل تابستان چراغی خانه را
دلفریبی را تماشا کن که مرغ نامهبر
دام پندارد ز شوق او کبوترخانه را
#سلیم_تهرانی
پیشانیِ خمارم، هستی شکست نارد
بحر ار کند شرابی، چرخ ار کند ایاغی
خوش آنکه میدویدیم، مستانه در پیِ هم
او چون غزال وحشی، من چون شغال یاغی
گیرم کبوتر دل، رست از غراب زلفش
لیکن کجا برد جان، زان چشمهای زاغی!؟
آن روضه کو و آن بزم؟ گیرم کند به تقلید
عرش سپهر کاخی، فردوس خلد باغی
#یغمای_جندقی
بحر ار کند شرابی، چرخ ار کند ایاغی
خوش آنکه میدویدیم، مستانه در پیِ هم
او چون غزال وحشی، من چون شغال یاغی
گیرم کبوتر دل، رست از غراب زلفش
لیکن کجا برد جان، زان چشمهای زاغی!؟
آن روضه کو و آن بزم؟ گیرم کند به تقلید
عرش سپهر کاخی، فردوس خلد باغی
#یغمای_جندقی
Forwarded from خوشهگاه