|بررسیهای کلامی|
Photo
انتحال ملاصدرا
وقتی فیلسوفان میتوانند به عقل فعال رسیده و حقایق را مستقیما دریافت کنند دیگر معنا ندارد بگوییم فلان مطلب از آنِ فلانی است و ارجاع دهیم!!
دکتر مجید احسن عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق علیه السلام
"اثولوجیا و سهروردی"
مدرسه پاییزه «نوافلاطونیها و فلسفه اسلامی»
۱۴۰۳/۹/۲۰
اینکه عدهای از معاصرین سخن از انتحال در آثار ملاصدرا میگویند و بیان میکنند چون ملاصدرا در مطالبش استفادههای قابل توجهی از دیگران کرده و مطالب آنها را بدون نام بردن در کتاب خود ثبت کرده، پس او سرقت علمی کرده است، چنین سخنی بدون توجه به "مبادی متافیزیکی خاص" است!
زیرا: اولا: وقتی فیلسوفان میتوانند به عقل فعال رسیده و حقایق را مستقیما دریافت کنند دیگر معنا ندارد بگوییم فلان مطلب از آنِ فلانی است و ارجاع دهیم!!!!!
ثانیا: ارجاع دادن و بیان مصدر یک حرف از زمان دکارت رسم شده است.¹
-------------------------------------
1. یک نمونه از انتحال ملاصدرا، و اعتبارسنجی این توجیه:
https://www.tgoop.com/kalam_shia/440
پست مشابه در توجیه انتحال در فلسفه اسلامی:
https://www.tgoop.com/kalam_shia/785
◼️اما مطلب عجیبتر آنکه:
در این جلسه به بیان اثرپذیریهای سهروردی از اثولوجیا و فلوطین پرداخته شد و اشاره شد که این الهامگیری سهروردی از اثولوجیا عمدتا بدون ذکر کردن اسم اثولوجیا بوده است!
جالب است که استاد محترم در اینجا از مبنای خود در توجیه معضل انتحال ملاصدرا عبور کرده و طبق مبنای خودشان دیگر بیان نکردند که چه بسا سهروردی هم مطالبش را از عقل فعال گرفته است نه از فلوطین!!! و اینکه ارجاعدهی از زمان دکارت رسم شد و قبل از آن میشد مطالب دیگران را به اسم خود کپی کرد!!
گویا ملاصدرا عزیزتر از سهروردی بیچاره بوده است!
#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
وقتی فیلسوفان میتوانند به عقل فعال رسیده و حقایق را مستقیما دریافت کنند دیگر معنا ندارد بگوییم فلان مطلب از آنِ فلانی است و ارجاع دهیم!!
دکتر مجید احسن عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق علیه السلام
"اثولوجیا و سهروردی"
مدرسه پاییزه «نوافلاطونیها و فلسفه اسلامی»
۱۴۰۳/۹/۲۰
اینکه عدهای از معاصرین سخن از انتحال در آثار ملاصدرا میگویند و بیان میکنند چون ملاصدرا در مطالبش استفادههای قابل توجهی از دیگران کرده و مطالب آنها را بدون نام بردن در کتاب خود ثبت کرده، پس او سرقت علمی کرده است، چنین سخنی بدون توجه به "مبادی متافیزیکی خاص" است!
زیرا: اولا: وقتی فیلسوفان میتوانند به عقل فعال رسیده و حقایق را مستقیما دریافت کنند دیگر معنا ندارد بگوییم فلان مطلب از آنِ فلانی است و ارجاع دهیم!!!!!
ثانیا: ارجاع دادن و بیان مصدر یک حرف از زمان دکارت رسم شده است.¹
-------------------------------------
1. یک نمونه از انتحال ملاصدرا، و اعتبارسنجی این توجیه:
https://www.tgoop.com/kalam_shia/440
پست مشابه در توجیه انتحال در فلسفه اسلامی:
https://www.tgoop.com/kalam_shia/785
◼️اما مطلب عجیبتر آنکه:
در این جلسه به بیان اثرپذیریهای سهروردی از اثولوجیا و فلوطین پرداخته شد و اشاره شد که این الهامگیری سهروردی از اثولوجیا عمدتا بدون ذکر کردن اسم اثولوجیا بوده است!
جالب است که استاد محترم در اینجا از مبنای خود در توجیه معضل انتحال ملاصدرا عبور کرده و طبق مبنای خودشان دیگر بیان نکردند که چه بسا سهروردی هم مطالبش را از عقل فعال گرفته است نه از فلوطین!!! و اینکه ارجاعدهی از زمان دکارت رسم شد و قبل از آن میشد مطالب دیگران را به اسم خود کپی کرد!!
گویا ملاصدرا عزیزتر از سهروردی بیچاره بوده است!
#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
دوباره
هیچکس نفهمیده، الا من!
اساتید گندهگو، و دانشجویان کف و سوت زن!
با دنبال کردن سخنرانیها و جلسات تعداد زیادی از اساتید فلسفه _و دست کم در همین یک هفته اخیر_ ملاحظه میشود که هر استادی _حداقل در برخی مباحث_ ادعا میکند که فلان مطلب را تاکنون هیچ کس نفهمیده است! [غیر از خود ایشان که فهمیدهاند و لذا میدانند بقیه نفهمیدهاند]
از سخنرانی دکتر طالبزاده بگیرید تا دکتر حسن احسن که در برخی مباحث جلسه "اثولوجیا و سهروردی" بیان کردند فلان مطلب را هیچکدام از سهروردیپژوهان متوجه نشدهاند!
و یا نمونه بارزش دکتر چاوشی، که بصورت فلهای عمده فلسفهپژوهان معاصر را تجهیل کرده و به نفهمی متهم میکنند.
توجه دادن به این ادعاهای عجیب بخاطر دو مطلب است:
- توجه شود که وقتی این افراد، پژوهشگران غربی فلسفه را رد میکنند، و یا با طعنه و کنایه از فقها و متکلمین یاد میکنند مطلب جدید و با اهمیتی نیست، و یک خصلت روانی است.
- به نقش دانشجویان فلسفه و مستمعین این افراد، در غرّه کردن اساتید توجه داده شود. دانشجویانی که در فضاهای آزاد به فلسفه خواندن خود فخر میفروشند ولی سادهترین تناقضگویی اساتید را هم متوجه نشده و یا معترض نمیشوند و انتهای جلسات بجای اینکه سخنران و استاد را مؤاخذه کرده و تناقضات را تذکر دهند با کف و سوت با وی وداع میکنند. نتیجه چنین فضایی، ایجاد احساس امنیت برای سخنران بابت بیان هر ادعایی است.
طُرفه آنکه یکی از سخنرانان همایش برگزار شده به مناسبت روز جهانی فلسفه، در ابتدای سخنرانی خود اعلام کرد برای سخنرانی امروز و موضوعی که برای وی درج شده مطالعه خاصی نکرده و مطلب خاصی هم ندارد و صرفا امتثال امر کرده است!!!
گویی ترسی ندارند بدون مطالعه و بدون داشتن مطلب خاصی وقت مستمعین را بگیرند! و دلیل آن فقط یک چیز است: میدانند که قرار نیست در جلسه بابت بیان مطالب مطالعه نشده به چالش کشیده شوند و دانشجویان فلسفه عمدتا سوت و کفزنهای خوبی هستند! و کمتر سخنرانی وجود دارد که تجربه تلخی از سخنرانیِ بدون مطالعه در یک جمعِ متشکل از دانشجویان فلسفه داشته است.
#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
هیچکس نفهمیده، الا من!
اساتید گندهگو، و دانشجویان کف و سوت زن!
با دنبال کردن سخنرانیها و جلسات تعداد زیادی از اساتید فلسفه _و دست کم در همین یک هفته اخیر_ ملاحظه میشود که هر استادی _حداقل در برخی مباحث_ ادعا میکند که فلان مطلب را تاکنون هیچ کس نفهمیده است! [غیر از خود ایشان که فهمیدهاند و لذا میدانند بقیه نفهمیدهاند]
از سخنرانی دکتر طالبزاده بگیرید تا دکتر حسن احسن که در برخی مباحث جلسه "اثولوجیا و سهروردی" بیان کردند فلان مطلب را هیچکدام از سهروردیپژوهان متوجه نشدهاند!
و یا نمونه بارزش دکتر چاوشی، که بصورت فلهای عمده فلسفهپژوهان معاصر را تجهیل کرده و به نفهمی متهم میکنند.
توجه دادن به این ادعاهای عجیب بخاطر دو مطلب است:
- توجه شود که وقتی این افراد، پژوهشگران غربی فلسفه را رد میکنند، و یا با طعنه و کنایه از فقها و متکلمین یاد میکنند مطلب جدید و با اهمیتی نیست، و یک خصلت روانی است.
- به نقش دانشجویان فلسفه و مستمعین این افراد، در غرّه کردن اساتید توجه داده شود. دانشجویانی که در فضاهای آزاد به فلسفه خواندن خود فخر میفروشند ولی سادهترین تناقضگویی اساتید را هم متوجه نشده و یا معترض نمیشوند و انتهای جلسات بجای اینکه سخنران و استاد را مؤاخذه کرده و تناقضات را تذکر دهند با کف و سوت با وی وداع میکنند. نتیجه چنین فضایی، ایجاد احساس امنیت برای سخنران بابت بیان هر ادعایی است.
طُرفه آنکه یکی از سخنرانان همایش برگزار شده به مناسبت روز جهانی فلسفه، در ابتدای سخنرانی خود اعلام کرد برای سخنرانی امروز و موضوعی که برای وی درج شده مطالعه خاصی نکرده و مطلب خاصی هم ندارد و صرفا امتثال امر کرده است!!!
گویی ترسی ندارند بدون مطالعه و بدون داشتن مطلب خاصی وقت مستمعین را بگیرند! و دلیل آن فقط یک چیز است: میدانند که قرار نیست در جلسه بابت بیان مطالب مطالعه نشده به چالش کشیده شوند و دانشجویان فلسفه عمدتا سوت و کفزنهای خوبی هستند! و کمتر سخنرانی وجود دارد که تجربه تلخی از سخنرانیِ بدون مطالعه در یک جمعِ متشکل از دانشجویان فلسفه داشته است.
#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
|بررسیهای کلامی|
Photo
نسبت و بینسبتی فلسفه اسلامی با نوافلاطونیان
دکتر سیدحمید طالبزاده
استاد فلسفه دانشگاه تهران
هر چند آنچه دکتر طالبزاده ارائه دادند متکفل عنوان ثبت شده نبود، و بهتر بود عنوانی از قبیل "وجود از منظر فارابی و ابنسینا، و مقایسه آن با ارسطو و نوافلاطونیها" درج میشد، اما با صرف نظر از این، چکیده آنچه ارائه دادند این بود که ارسطو چهار معنا از وجود بیان کرده بود، و فارابی سه معنا، و فارابی آن معنایی را که ارسطو نپذیرفته و کنار نهاده بود را مورد پذیرش و تأکید قرار داد. سپس دکتر طالبزاده اشاره به نظریه جدید و تأسیسی ابنسینا در این باره کرده و به تفاوت اساسیاش با آنچه فارابی بیان کرده بود تأکید کردند و اهمیت و جایگاه والای ابنسینا را گوشزد نمودند.
حال به فرض اینکه تمام مطالب دکتر طالبزاده را تصدیق کنیم _و اشارهای به مطالب فلوطین و پروکلوس در اینباره نکنیم_ آیا این یعنی بینسبتی معنای وجود در فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی و نوافلاطونی؟
اگر چنین است پس باید به همان ملاک، از بینسبتی فلسفه ابنسینا با فلسفه فارابی نیز سخن گفت!
و به همین معنا از بینسبتی فلسفه ملاصدرا از فلسفه ابنسینا! و نیز از بینسبتی فلسفه ارسطو با افلاطون، و بینسبتی نوافلاطونیان با فلاسفه قدیم یونان، و بینسبتی فلسفه تک تک فلاسفه با یکدیگر!!
مطلب دیگر آنکه:
برخی فلاسفه یونان نزد فلاسفه اسلامی به عنوان حکمای الهی و پیامبر شناخته میشدند و سهروردی و ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و همین فلاسفه معاصر مانند آقایان طباطبایی و حسنزاده آملی، ارسطو و برخی دیگر از فلاسفه یونان را پیامبران الهی میدانند!
اما معلوم نیست این جریان جدید که عموما تحت تأثیر آقای مطهری هستند به چه دلیل همّ و تلاش خود را بر این نهادهاند که فلسفه اسلامی را جدای از سنت یونانی و نوافلاطونی بدانند!
پرتلاشترین فرد این جریان، دکتر نصرالله حکمت هستند؛ ایشان از طرفی همانند نسل پیشین، مدعیاند ارسطو و افلاطون مطالب خود را از فرشته وحی دریافت کردهاند [اینجا]، و از سوی دیگر تلاششان این است که ثابت کنند فلاسفه اسلامی مطالب خود را از ارسطو و افلاطون نگرفتهاند!
و در واقع روی دیگر سخن و تلاش ایشان آن است که ثابت کنند فلاسفه اسلامی سخنان خود را از پیامبران الهی اخذ نکردهاند!!!
به نظر میرسد این جریان جدید که از آقای مطهری شروع شده _و با این ادعای اثبات نشده رقم خورد که فلسفه اسلامی دویست مسأله موجود در فلسفه یونان را تبدیل به هفتصد مسأله کرد_ باید تکلیف خود را حداقل با ادعای نبوت فلاسفه حل کند، و نمیتوان در عین داشتن ادعای نبوت برای کسی، ادعای تبعیت نکردن از وی را داشت و فلسفه خود را هم الهی دانست!
مطلب مرتبط دیگر با دکتر طالبزاده:
https://www.tgoop.com/kalam_shia/802
#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
دکتر سیدحمید طالبزاده
استاد فلسفه دانشگاه تهران
هر چند آنچه دکتر طالبزاده ارائه دادند متکفل عنوان ثبت شده نبود، و بهتر بود عنوانی از قبیل "وجود از منظر فارابی و ابنسینا، و مقایسه آن با ارسطو و نوافلاطونیها" درج میشد، اما با صرف نظر از این، چکیده آنچه ارائه دادند این بود که ارسطو چهار معنا از وجود بیان کرده بود، و فارابی سه معنا، و فارابی آن معنایی را که ارسطو نپذیرفته و کنار نهاده بود را مورد پذیرش و تأکید قرار داد. سپس دکتر طالبزاده اشاره به نظریه جدید و تأسیسی ابنسینا در این باره کرده و به تفاوت اساسیاش با آنچه فارابی بیان کرده بود تأکید کردند و اهمیت و جایگاه والای ابنسینا را گوشزد نمودند.
حال به فرض اینکه تمام مطالب دکتر طالبزاده را تصدیق کنیم _و اشارهای به مطالب فلوطین و پروکلوس در اینباره نکنیم_ آیا این یعنی بینسبتی معنای وجود در فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی و نوافلاطونی؟
اگر چنین است پس باید به همان ملاک، از بینسبتی فلسفه ابنسینا با فلسفه فارابی نیز سخن گفت!
و به همین معنا از بینسبتی فلسفه ملاصدرا از فلسفه ابنسینا! و نیز از بینسبتی فلسفه ارسطو با افلاطون، و بینسبتی نوافلاطونیان با فلاسفه قدیم یونان، و بینسبتی فلسفه تک تک فلاسفه با یکدیگر!!
مطلب دیگر آنکه:
برخی فلاسفه یونان نزد فلاسفه اسلامی به عنوان حکمای الهی و پیامبر شناخته میشدند و سهروردی و ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و همین فلاسفه معاصر مانند آقایان طباطبایی و حسنزاده آملی، ارسطو و برخی دیگر از فلاسفه یونان را پیامبران الهی میدانند!
اما معلوم نیست این جریان جدید که عموما تحت تأثیر آقای مطهری هستند به چه دلیل همّ و تلاش خود را بر این نهادهاند که فلسفه اسلامی را جدای از سنت یونانی و نوافلاطونی بدانند!
پرتلاشترین فرد این جریان، دکتر نصرالله حکمت هستند؛ ایشان از طرفی همانند نسل پیشین، مدعیاند ارسطو و افلاطون مطالب خود را از فرشته وحی دریافت کردهاند [اینجا]، و از سوی دیگر تلاششان این است که ثابت کنند فلاسفه اسلامی مطالب خود را از ارسطو و افلاطون نگرفتهاند!
و در واقع روی دیگر سخن و تلاش ایشان آن است که ثابت کنند فلاسفه اسلامی سخنان خود را از پیامبران الهی اخذ نکردهاند!!!
به نظر میرسد این جریان جدید که از آقای مطهری شروع شده _و با این ادعای اثبات نشده رقم خورد که فلسفه اسلامی دویست مسأله موجود در فلسفه یونان را تبدیل به هفتصد مسأله کرد_ باید تکلیف خود را حداقل با ادعای نبوت فلاسفه حل کند، و نمیتوان در عین داشتن ادعای نبوت برای کسی، ادعای تبعیت نکردن از وی را داشت و فلسفه خود را هم الهی دانست!
مطلب مرتبط دیگر با دکتر طالبزاده:
https://www.tgoop.com/kalam_shia/802
#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
اربعون تهافت للفلاسفة
نویسنده: ؟
کتابخانه مجلس، نسخه شماره ۱۰۲۴۹/۶
۲۱برگ [۴۲ص]
https://www.tgoop.com/kalam_shia/812
نویسنده: ؟
کتابخانه مجلس، نسخه شماره ۱۰۲۴۹/۶
۲۱برگ [۴۲ص]
https://www.tgoop.com/kalam_shia/812
غزالی، و ادعای ضربه سهمگینی که بر فلسفه زد
مقدمه
فلسفه از بدو پیدایشش در اسلام مورد مخالفت علمای شیعه و سنی بود، بطوری که فارابی و ابنسینا تا سالیان درازی بعد از مرگشان بعنوان نمادهای کفر و شرک مثال زده میشدند، در این بین غزالی که گرایشهای فلسفی زیادی داشت به تألیف کتاب تهافت الفلاسفه پرداخته و در سه مورد فلاسفه را تکفیر کرد [قدم عالم، انکار علم خدا به جزئیات، ومعاد روحانی]. هرچند مدافعان معاصر فلاسفه اسلامی سعی زیادی در جاانداختن این مطلب که غزالی بزرگترین مخالف فلسفه بود داشتند ولی غزالی چندان مورد پذیرش منتقدان فلسفه واقع نشده و خود وی را به تأثیرپذیری از فلسفه و داشتن افکار فلسفی متهم کردند.
حتی ابنرشد که کتاب تهافت التهافت را در رد تهافت الفلاسفه غزالی نگاشت در خاتمه کتاب گوشزد کرد که غزالی با اینکه در مسأله قول به معاد روحانی و انکار معاد جسمانی فلاسفه را تکفیر کرده است، ولی در جای دیگری قول به معاد روحانی را جایز شمرده است.
ابنطفیل نیز در رساله "حی بن یقظان" اشاره به کتاب "المضنون به علی غیر اهله" میکند که غزالی در آن عقاید خاصی را بیان کرده که مایل نبود در دسترس نااهلان باشد.
ابنتیمیه نیز با اشاره به این رساله غزالی بشدت به وی حمله کرده و میگوید غزالی همان سخنان صابئین متفلسف را ارائه میدهد. ابنتیمیه اشاره میکند که برخی انتساب این رساله به غزالی را تکذیب کردهاند، ولی وی وکسانی که به احوال غزالی آگاهند میدانند که این رساله از آن غزالی است. [لازم بذکر است غزالی در برخی آثار خود به این کتاب اشاره کرده، و در این اطمینان داریم که وی چنین کتابی داشته است]
در مجموعه آثار چاپ شده غزالی آنچه تحت این عنوان به طبع رسیده است بقول دکتر دینانی خالی از مطلب رمزآلود و خاص است، دینانی اشاره میکند حتی مطالب فلسفی مشکاة الانوار در این رساله "المضنون" وجود ندارد.
به هر ترتیب، هرچند عبدالرحمن بدوی و زرینکوب و برخی محققین دیگر در مقابل تشکیک مخالفین به دفاع از انتساب این رساله به غزالی پرداختهاند ولی آنچه ابنتیمیه و برخی دیگر از قدما، غزالی را به دلیل مطالب موجود در این کتاب به موافقت با فلاسفه و داشتن همان عقاید قدم عالم و انکار عالم بودن خداوند به جزئیات و... متهم میکردند در کتاب چاپی وجود ندارد!
مطلب قابل توجه اینکه مالتر در سال ۱۸۹۶م نسخهای عبری از کتاب غزالی را بدست آورده و با ترجمه آلمانی ومقدمهای به چاپ رساند، اما تحقیق عالمانه مالتر نتوانست دیگر محققین را به این باور برساند که صاحب تهافت الفلاسفه، چنین عقایدی داشته باشد!
شاید وجود امثال این نسخه عبری در قرون وسطی بود که غربیان غزالی را به عنوان یکی از فلاسفه برمیشمردند.
در سالیان اخیر با تلاش محمدتقی دانشپژوه وتحقیق ارزنده نصرالله پورجوادی [که نوشتار حاضر مبتنی بر آن است] در کتابخانه دکتر مهدوی نسخهای کهن ونفیس از مجموعه آثار غزالی متعلق به قرن۶ معرفی شد که دقیقا همان ادعای ابنتیمیه را درباره عقاید فلسفی غزالی که از دیگران مخفی میکرد و در "المضنون" به آن اشاره کرده است ثابت کرد. پورجوادی مقالهای عالمانه در این باره نوشته و این مجموعه رسائل را تحت عنوان "مجموعه فلسفی مراغه" به چاپ رساند.
پورجوادی اشاره میکند که با بدست آمدن این رساله ومشخص شدن عقاید فلسفی غزالی که آن را بجهت تقیه از مردم مخفی میکرده، باید در رد انتساب برخی دیگر از آثار وی که صرفا بدلیل داشتن صبغه فلسفی کنار گذاشته شده بود تجدید نظر کرده و از نو تحقیق نمود.
جالب آنکه سیدجلال آشتیانی از قول ملاصدرا یکی از وجوه مخالفت غزالی با فلسفه را تقیه از مردم ذکر میکند.
همچنین باید افزود که غزالی در "مقاصد الفلاسفه" بطور مفصل عقاید وسخنان فلاسفه را بیان کرده و بدون انتقاد وصرفا با چند جمله که کل این سخنان مورد تأیید وی نیست ومطالب اشتباه فلاسفه بیشتر از سخنان صوابشان است از کنار آن رد شد. درباره ارزشمندی این کتاب در نوع بیان مطالب، میگویند که سالیان درازی بعنوان کتاب آموزشی فلسفه رایج گشت. مدافعان غزالی نیز آن را چنین توجیه میکردند که وی این کتاب را صرفا برای اثبات فلسفهدانی نوشته است.
در انتها لازم به ذکر است حتی تهافت الفلاسفه غزالی در چند کتاب دیگری که آنها نیز در رد فلاسفه نگاشته شده بودند بعضا مورد اعتراض واقع شده و خود غزالی را به تبعیت از آراء فلاسفه ولفظی بودن نزاعش با فلاسفه متهم کردند.
علاوه بر رساله تهافت الفلاسفه علاءالدین طوسی و تهافت الفلاسفه خواجهزاده که هر دو در قرن۹ تألیف شده بودند، اخیرا رسالهای در کتابخانه مجلس به شماره ۱۰۲۴۹.۶ در دسترس قرار گرفته که نویسنده ناشناس آن ضمن بیان چهل تهافت از فلاسفه، در برخی موارد از غزالی نیز اظهار تعجب میکند.
در مجموع این تصور که غزالی ضربه سهمگینی به فلسفه زده و در منزوی شدن آن سهم بسزایی داشته، ادعایی غیرقابل دفاع است.
@kalam_shia
مقدمه
فلسفه از بدو پیدایشش در اسلام مورد مخالفت علمای شیعه و سنی بود، بطوری که فارابی و ابنسینا تا سالیان درازی بعد از مرگشان بعنوان نمادهای کفر و شرک مثال زده میشدند، در این بین غزالی که گرایشهای فلسفی زیادی داشت به تألیف کتاب تهافت الفلاسفه پرداخته و در سه مورد فلاسفه را تکفیر کرد [قدم عالم، انکار علم خدا به جزئیات، ومعاد روحانی]. هرچند مدافعان معاصر فلاسفه اسلامی سعی زیادی در جاانداختن این مطلب که غزالی بزرگترین مخالف فلسفه بود داشتند ولی غزالی چندان مورد پذیرش منتقدان فلسفه واقع نشده و خود وی را به تأثیرپذیری از فلسفه و داشتن افکار فلسفی متهم کردند.
حتی ابنرشد که کتاب تهافت التهافت را در رد تهافت الفلاسفه غزالی نگاشت در خاتمه کتاب گوشزد کرد که غزالی با اینکه در مسأله قول به معاد روحانی و انکار معاد جسمانی فلاسفه را تکفیر کرده است، ولی در جای دیگری قول به معاد روحانی را جایز شمرده است.
ابنطفیل نیز در رساله "حی بن یقظان" اشاره به کتاب "المضنون به علی غیر اهله" میکند که غزالی در آن عقاید خاصی را بیان کرده که مایل نبود در دسترس نااهلان باشد.
ابنتیمیه نیز با اشاره به این رساله غزالی بشدت به وی حمله کرده و میگوید غزالی همان سخنان صابئین متفلسف را ارائه میدهد. ابنتیمیه اشاره میکند که برخی انتساب این رساله به غزالی را تکذیب کردهاند، ولی وی وکسانی که به احوال غزالی آگاهند میدانند که این رساله از آن غزالی است. [لازم بذکر است غزالی در برخی آثار خود به این کتاب اشاره کرده، و در این اطمینان داریم که وی چنین کتابی داشته است]
در مجموعه آثار چاپ شده غزالی آنچه تحت این عنوان به طبع رسیده است بقول دکتر دینانی خالی از مطلب رمزآلود و خاص است، دینانی اشاره میکند حتی مطالب فلسفی مشکاة الانوار در این رساله "المضنون" وجود ندارد.
به هر ترتیب، هرچند عبدالرحمن بدوی و زرینکوب و برخی محققین دیگر در مقابل تشکیک مخالفین به دفاع از انتساب این رساله به غزالی پرداختهاند ولی آنچه ابنتیمیه و برخی دیگر از قدما، غزالی را به دلیل مطالب موجود در این کتاب به موافقت با فلاسفه و داشتن همان عقاید قدم عالم و انکار عالم بودن خداوند به جزئیات و... متهم میکردند در کتاب چاپی وجود ندارد!
مطلب قابل توجه اینکه مالتر در سال ۱۸۹۶م نسخهای عبری از کتاب غزالی را بدست آورده و با ترجمه آلمانی ومقدمهای به چاپ رساند، اما تحقیق عالمانه مالتر نتوانست دیگر محققین را به این باور برساند که صاحب تهافت الفلاسفه، چنین عقایدی داشته باشد!
شاید وجود امثال این نسخه عبری در قرون وسطی بود که غربیان غزالی را به عنوان یکی از فلاسفه برمیشمردند.
در سالیان اخیر با تلاش محمدتقی دانشپژوه وتحقیق ارزنده نصرالله پورجوادی [که نوشتار حاضر مبتنی بر آن است] در کتابخانه دکتر مهدوی نسخهای کهن ونفیس از مجموعه آثار غزالی متعلق به قرن۶ معرفی شد که دقیقا همان ادعای ابنتیمیه را درباره عقاید فلسفی غزالی که از دیگران مخفی میکرد و در "المضنون" به آن اشاره کرده است ثابت کرد. پورجوادی مقالهای عالمانه در این باره نوشته و این مجموعه رسائل را تحت عنوان "مجموعه فلسفی مراغه" به چاپ رساند.
پورجوادی اشاره میکند که با بدست آمدن این رساله ومشخص شدن عقاید فلسفی غزالی که آن را بجهت تقیه از مردم مخفی میکرده، باید در رد انتساب برخی دیگر از آثار وی که صرفا بدلیل داشتن صبغه فلسفی کنار گذاشته شده بود تجدید نظر کرده و از نو تحقیق نمود.
جالب آنکه سیدجلال آشتیانی از قول ملاصدرا یکی از وجوه مخالفت غزالی با فلسفه را تقیه از مردم ذکر میکند.
همچنین باید افزود که غزالی در "مقاصد الفلاسفه" بطور مفصل عقاید وسخنان فلاسفه را بیان کرده و بدون انتقاد وصرفا با چند جمله که کل این سخنان مورد تأیید وی نیست ومطالب اشتباه فلاسفه بیشتر از سخنان صوابشان است از کنار آن رد شد. درباره ارزشمندی این کتاب در نوع بیان مطالب، میگویند که سالیان درازی بعنوان کتاب آموزشی فلسفه رایج گشت. مدافعان غزالی نیز آن را چنین توجیه میکردند که وی این کتاب را صرفا برای اثبات فلسفهدانی نوشته است.
در انتها لازم به ذکر است حتی تهافت الفلاسفه غزالی در چند کتاب دیگری که آنها نیز در رد فلاسفه نگاشته شده بودند بعضا مورد اعتراض واقع شده و خود غزالی را به تبعیت از آراء فلاسفه ولفظی بودن نزاعش با فلاسفه متهم کردند.
علاوه بر رساله تهافت الفلاسفه علاءالدین طوسی و تهافت الفلاسفه خواجهزاده که هر دو در قرن۹ تألیف شده بودند، اخیرا رسالهای در کتابخانه مجلس به شماره ۱۰۲۴۹.۶ در دسترس قرار گرفته که نویسنده ناشناس آن ضمن بیان چهل تهافت از فلاسفه، در برخی موارد از غزالی نیز اظهار تعجب میکند.
در مجموع این تصور که غزالی ضربه سهمگینی به فلسفه زده و در منزوی شدن آن سهم بسزایی داشته، ادعایی غیرقابل دفاع است.
@kalam_shia
انتحالی عجیب از استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران
این اثر که روی آن "ترجمه، شرح و تحقیق الشواهد الربوبية" ملاصدرا، درج شده است انتحالی عجیب از ترجمه جواد مصلح (سال ۱۳۶۲) است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران، صرفا کلماتی مانند "آنکه و اینکه" را تغییر داده و در برخی صفحات چند کلمهای از خود به آن افزوده و در برخی موارد چند جملهای از مطالب جواد مصلح را که خوشایندش نبود حذف کرده و صرفا برخی عبارات را نیز که مصلح داخل پرانتز آورده بود از پرانتز بیرون کشیده است و همان کتاب مصلح را به نام خود منتشر نموده است!
ایشان حتی مقدمه مترجم پیشین [جواد مصلح] را نیز انتحال نموده است!
در ادامه چند نمونه ارائه میشود.
#یحیی_کبیر
@kalam_shia
این اثر که روی آن "ترجمه، شرح و تحقیق الشواهد الربوبية" ملاصدرا، درج شده است انتحالی عجیب از ترجمه جواد مصلح (سال ۱۳۶۲) است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران، صرفا کلماتی مانند "آنکه و اینکه" را تغییر داده و در برخی صفحات چند کلمهای از خود به آن افزوده و در برخی موارد چند جملهای از مطالب جواد مصلح را که خوشایندش نبود حذف کرده و صرفا برخی عبارات را نیز که مصلح داخل پرانتز آورده بود از پرانتز بیرون کشیده است و همان کتاب مصلح را به نام خود منتشر نموده است!
ایشان حتی مقدمه مترجم پیشین [جواد مصلح] را نیز انتحال نموده است!
در ادامه چند نمونه ارائه میشود.
#یحیی_کبیر
@kalam_shia
انتحالی عجیب از استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران (۲)
ایشان حتی مقدمه مترجم پیشین کتاب را هم به عنوان مقدمه خود درج کرده است! [با تغییرات اندکی که در تصاویر فوق مشخص کردهایم؛ قسمتهای خاکستری مطالبی است که دکتر یحیی کبیر، از مقدمه جواد مصلح حذف کرده است]
جالب آنکه دکتر یحیی کبیر صرفا در اولین پاراگراف ارجاع به کتابِ جواد مصلح میدهد، و بدون اینکه واضح کند منظورش از این آدرس دادن چیست دوباره در ادامه نیز عینا مطالب مصلح را بدون ارجاع دادن کپی میکند!
نکته جالب در روش کار دکتر یحیی کبیر آن است که در چندجایی که به نحو مبهم ارجاع به ترجمه جواد مصلح میدهد بیجهت نام یک کتاب دیگر را نیز بصورت کلی و بدون ارجاع به صفحه، کنار نام کتاب مصلح درج میکند! بطوری که مخاطب هیچ فهمی از این ارجاعدهی بدست نمیآورد.
(از ابتدای مقدمه، دو اثر را با هم تطبیق دهید تا روش کار ایشان واضح شود. ما اینجا صرفا چند صفحه ابتدایی مقدمه، و صفحه انتهایی آن را آوردیم. کتابِ چاپی، اثر دکتر کبیر است، و نسخه نرم افزاری، اثر جواد مصلح)
#یحیی_کبیر
@kalam_shia
ایشان حتی مقدمه مترجم پیشین کتاب را هم به عنوان مقدمه خود درج کرده است! [با تغییرات اندکی که در تصاویر فوق مشخص کردهایم؛ قسمتهای خاکستری مطالبی است که دکتر یحیی کبیر، از مقدمه جواد مصلح حذف کرده است]
جالب آنکه دکتر یحیی کبیر صرفا در اولین پاراگراف ارجاع به کتابِ جواد مصلح میدهد، و بدون اینکه واضح کند منظورش از این آدرس دادن چیست دوباره در ادامه نیز عینا مطالب مصلح را بدون ارجاع دادن کپی میکند!
نکته جالب در روش کار دکتر یحیی کبیر آن است که در چندجایی که به نحو مبهم ارجاع به ترجمه جواد مصلح میدهد بیجهت نام یک کتاب دیگر را نیز بصورت کلی و بدون ارجاع به صفحه، کنار نام کتاب مصلح درج میکند! بطوری که مخاطب هیچ فهمی از این ارجاعدهی بدست نمیآورد.
(از ابتدای مقدمه، دو اثر را با هم تطبیق دهید تا روش کار ایشان واضح شود. ما اینجا صرفا چند صفحه ابتدایی مقدمه، و صفحه انتهایی آن را آوردیم. کتابِ چاپی، اثر دکتر کبیر است، و نسخه نرم افزاری، اثر جواد مصلح)
#یحیی_کبیر
@kalam_shia
انتحالی عجیب از استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران (۳)
یک نمونه رندم دیگر از انتحال دکتر یحیی کبیر از ترجمه جواد مصلح و چاپ آن با عنوان مبانی حکمت متعالیه به اسم خود بعنوان ترجمه و شرح کتاب الشواهد الربوبية!
صفحه اول و آخرِ اشراق هفتم از شاهد دومِ مشهد دوم
(کتاب چاپی، کتاب دکتر کبیر، و کتاب نرمافزاری کتاب جواد مصلح است)
تنها تفاوت آن است که برخی کلمات را از پرانتز بیرون کشیده و بعضا یا اینترها را حذف کردهاند یا اینترهای جدید زدهاند.
اولین اینترِ اشتباه در همان عنوان فصل مشخص است!
همچنین چند علامت نگارشی جدید مانند ویرگول و علامت سؤال به متن افزودهاند
تنها ویرایش متنی که انجام دادهاند عبارتِ "بر چه اساسی زندهاند" را به "بر چه اساس زندهاند" تغییر دادهاند.
#یحیی_کبیر
@kalam_shia
یک نمونه رندم دیگر از انتحال دکتر یحیی کبیر از ترجمه جواد مصلح و چاپ آن با عنوان مبانی حکمت متعالیه به اسم خود بعنوان ترجمه و شرح کتاب الشواهد الربوبية!
صفحه اول و آخرِ اشراق هفتم از شاهد دومِ مشهد دوم
(کتاب چاپی، کتاب دکتر کبیر، و کتاب نرمافزاری کتاب جواد مصلح است)
تنها تفاوت آن است که برخی کلمات را از پرانتز بیرون کشیده و بعضا یا اینترها را حذف کردهاند یا اینترهای جدید زدهاند.
اولین اینترِ اشتباه در همان عنوان فصل مشخص است!
همچنین چند علامت نگارشی جدید مانند ویرگول و علامت سؤال به متن افزودهاند
تنها ویرایش متنی که انجام دادهاند عبارتِ "بر چه اساسی زندهاند" را به "بر چه اساس زندهاند" تغییر دادهاند.
#یحیی_کبیر
@kalam_shia