Telegram Web
چرا ابن سینا مابعدالطبیعه ارسطو را چهل بار خواند و نفهمید؟
بحثی با آقای حامد روشنی‌راد
قسمت اول

در ابتدا خلاصه‌ای از بحث را مطرح می‌کنیم سپس وارد نقدهای آقای روشنی‌راد می‌شویم؛
ابن‌سینا _چنانچه در مقدمه منطق المشرقیین نیز آمده_ می‌گوید چهل بار مابعدالطبیعه ارسطو را خواند به گونه‌ای که آن را حفظ شد ولی در عین حال محتوای آن را نمی‌فهمید، تا اینکه روزی در بازار کتابفروشان فروشنده‌ای به وی می‌گوید کتابی را از او بخرد، و ابن‌سینا آن را به سه درهم می‌خرد و می‌بیند کتاب فارابی در اغراض مابعدالطبیعه است. و بعد از خواندن آن مطالب ارسطو برایش حل شد.

آنچه اکنون از آثار فارابی مرتبط با مابعدالطبیعه است دو چیز است:
۱. رساله ۳_۴ص که در فهرست نسخ خطی بعنوان اغراض مابعدالطبیعه ارسطو درج شده
۲. نسخه‌ای حدود ۱۰۰صفحه‌ای که قفطی و دیگران نام آن را تعليقه بر كتاب الحروف‌ ذکر کرده‌اند. (لازم به ذکر است که در برخی نسخ خطی و نیز در زمان نهضت ترجمه، مراد از الحروف، همان مابعدالطبیعه ارسطو بود)
پس فارابی دو رساله مرتبط با مابعدالطبیعه داشته است که خودش هیچ اسمی روی دو رساله نگذاشته است: یکی اینک به اغراض مابعدالطبیعه مشهور شده و دیگری بجای تعلیقه بر مابعدالطبیعه، یا تعلیقه بر الحروف، صرفا به الحروف مشهور شده است. و جالب آنکه در معرفی نسخه الحروف کتابخانه مرعشی، ارجاع به الذریعه آقا بزرگ داده شده و ایشان نیز همان مطلب تاریخ الحکماء قفطی را ذکر می‌کنند که این کتاب تعلیقه بر الحروف است.
ولی محسن مهدی به تبعیت از فهرست کتابخانه دانشگاه تهران نام آن را در نسخه چاپی صرفا "الحروف" آورده نه تعلیقه بر الحروف.

و اما چون فارابی نام خاصی برای کتاب انتخاب نکرده بود، ابن‌سینا صرفا به عنوانِ محتوایی کتاب اشاره می‌کند و می‌گوید رساله فارابی در بیان اغراض مابعدالطبیعه را خریدم، لذا عده‌ای نیز گمان بردند ابن‌سینا آن رساله ۳برگی را خریده است!
گذشته از اینکه بی‌معنا خواهد بود بگوییم کسی ۳برگ را صحافی کرده و از ابن‌سینا بخواهد آن را بخرد، آن رساله ۳برگی هیچ محتوای خاصی ندارد که ادعا کنیم ابن‌سینا پس از خواندن آن توانست به فهم مطالب مابعدالطبیعه ارسطو نائل آید!

تا قبل از قرن هفت هیچ مصدری برای اسم‌گذاری این دو رساله نداریم
ابن‌سینا می‌گوید رساله‌ای از فارابی خواندم که اغراض مابعدالطبیعه ارسطو را توضیح داده بود. حال در قرن هفتم عده‌ای نام یکی از این دو رساله فارابی را اغراض مابعدالطبیعه می‌نامد و نام دیگری را تعلیقه بر الحروف.
بر اساس این نامگذاری در قرن هفتم، عده‌ای مانند آقای حامد روشنی‌راد گمان می‌کنند چون برخی نام این رساله ۴_۳صفحه‌ای را اغراض مابعدالطبیعه نهاده‌اند پس مراد ابن‌سینا در قرن چهارم نیز از اینکه می‌گوید بعد از خواندن کتاب فارابی که آن را در بیان اغراض مابعدالطبیعه نوشته بود همین رساله است!!
آقای روشنی‌راد به این مطلب توجه ندارد که اسم‌گذاری بعد از ۴قرن نمی‌تواند ملاکی برای فهم کتابی باشد که ابن‌سینا به آن اشاره دارد، و باید به جای تکرار مدام این ادعا که "در نسخه‌های خطی نام رساله مشهور به اغراض مابعدالطبیعه، همان اغراض مابعدالطبیعه آمده است"، باید مستند دیگری داشته باشد، وگرنه الحروف نیز معروف به این بوده که تعلیقه بر الحروف و مابعدالطبیعه است.

محمدتقی دانش‌پژوه از نخستین کسانی بود که این سر نخ را به ما داد، و بعد از آن محسن مهدی، مصحح کتاب الحروف فارابی، به درستی این مطلب را بیان کرد که الحروف [یا همان تعلیقه بر الحروف] همان کتابی است که ابن‌سینا آن را در بازار کتابفروشان خرید و با آن مابعدالطبیعه ارسطو را فهمید.
وبعدها همین مطلب مورد تأیید افرادی چون حسن انصاری و ویزنوفسکی قرار گرفت و آنان نیز معتقدند کتاب الحروف [یا همان تعلیقه بر الحروف] کتابی بود که ابن‌سینا از آن سخن می‌گوید.
ولی عده‌ای صرفا با استناد به اسم رساله‌ای که توسط برخی مستنسخین نامگذاری شده است مدام اصرار دارند که آن رساله‌ای که ابن‌سینا از آن سخن می‌گوید همین نسخه ۴صفحه‌ای است نه رساله تعلیقه بر الحروف.
[و شاید اصلا این اسم‌گذاری بدلیل همان عنوانِ محتوایی ابن‌سینا باشد، وعده‌ای بخاطر کلام ابن‌سینا نام این نسخه را چنین درج کرده باشند. و اکنون آقای روشنی‌راد و دیگران بدلیل بی‌توجهی به این مطلب، به آن علیه خود ما استدلال می‌کنند! توجه شود که تا پیش از ابن‌سینا کسی وجود چنین اسمی را در آثار فارابی گزارش نکرده بود، و با توجه به این مطلب، استناد آقای روشنی‌راد به اسم‌گذاری نسخه‌ها غیرقابل قبول خواهد بود، وصرفا باید در محتوا بحث کنند و نشان دهند اصلا در آن رساله ۴صفحه‌ای چه چیزی وجود دارد که ابن‌سینا با خواندن آن توانست مابعدالطبیعه را بفهمد!]

اکنون وارد اشکالات آقای روشنی‌راد شده وعین کلام ایشان را ذکر می‌کنیم:
@kalam_shia
🔻
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
|بررسی‌های کلامی|
چرا ابن سینا مابعدالطبیعه ارسطو را چهل بار خواند و نفهمید؟ بحثی با آقای حامد روشنی‌راد قسمت اول در ابتدا خلاصه‌ای از بحث را مطرح می‌کنیم سپس وارد نقدهای آقای روشنی‌راد می‌شویم؛ ابن‌سینا _چنانچه در مقدمه منطق المشرقیین نیز آمده_ می‌گوید چهل بار مابعدالطبیعه…

تعلیقه بر الحروف [تعلیقه بر مابعدالطبیعه]
بیان اغراض مابعدالطبیعه


توجه به این نکته نیز ضروری است:
ما می‌دانیم فارابی کتاب مستقلی به نام تعلیقه بر مابعدالطبیعه یا همان تعلیقه بر الحروف، یا همان الحروف داشته است. [چون خودش اسم خاصی روی رساله ننهاده است لذا اسامی کتاب مختلف درج شده است]
و این را هم می‌دانیم که هیچکدام از تراجم و تاریخ‌نگارانی که آثار فارابی را ذکر کرده‌اند بطور همزمان برای وی دو کتاب جدا به نام‌های تعلیقه بر الحروف [=مابعدالطبیعه] و شرح اغراض مابعدالطبیعه درج نکرده‌اند. بلکه هر کدام فقط یک عنوان را آورده‌اند. اینکه سر و کله این رساله ۳برگی از کجا پیدا شده اطلاعی نداریم ولی هیچ دلیلی برای اثبات این ادعا که چنین رساله مستقلی وجود داشته و منظور تاریخ‌نگاران از رساله اغراض مابعدالطبیعه، همین رساله ۳برگی است وجود ندارد.
توجه شود که فارابی روی رساله تعلیقه بر الحروف یا همان تعلیقه بر مابعدالطبیعه خود نامی ننهاده بود، و ابن‌سینا نیز می‌گوید رساله فارابی در بیان اغراض مابعدالطبیعه را خواندم
حال یک رساله ۳برگی پیدا شده و کسی نام آن را اغراض مابعدالطبیعه نهاده است، و ادعا می‌شود منظور ابن‌سینا نیز از رساله اغراض مابعدالطبیعه همین رساله بوده!
یعنی این اول نزاع است که باید ثابت شود اصلا چنین رساله ۳برگی مستقلی در زمان ابن‌سینا وجود داشته است! چرا که ما هیچ تاریخ‌نگاری را تا قبل از قرن دهم ندیده‌ایم که ادعا کند فارابی دو رساله درباره مابعدالطبیعه داشته، یکی تعلیقه بر الحروف، و دیگری شرح اغراض! و البته این را مطمئنیم که فارابی رساله کنونی چاپ شده به نام الحروف را مستقلا تألیف کرده است، ولی اینکه آیا چون فارابی روی این رساله اسمی ننهاده بود لذا تراجم‌نگاران حسب عنوانِ محتواییِ منقول از ابن‌سینا، برای این رساله عنوان "بیان اغراض مابعدالطبیعه" را انتخاب کرده‌اند یا منظورشان از رساله اغراض همین رساله ۳برگی بود هیچ اطلاعی نداریم، ولی جای این سؤال باقی است که اگر مقصود برخی تراجم‌نگاران از رساله اغراض، همین رساله ۳برگی بوده، چرا غیر از این رساله، به رساله الحروف بعنوان رساله دیگری از فارابی اشاره نکرده‌اند؟!

@kalam_shia
فارابی | ابن‌سینا
ادامه گفتگو با آقای روشنی‌راد
بخش اول
۱۴۰۳/۹/۵
آقای روشنی‌راد به مطلب ما پاسخ کوتاهی داده‌اند و بیان کرده‌اند در آینده مفصل‌تر خواهند نوشت. اجمالا همین پاسخ ایشان را مرور می‌کنیم.

ایشان می‌گویند مطالب ما عمدتا تکراری و توسل به جایگزین کردن نام «اغراض مابعدالطبیعه» با نام «تعلیقه بر کتاب الحروف» بود

گوییم: اصل کلام و محل اشتباهات همین اعتماد کردن‌ها به نام‌گذاری‌های چندین قرن بعد از فارابی است، به چه دلیل نباید به آن توجه کنیم؟ شما نیز باید به همان اشکالی که کردیم پاسخ دهید، وگرنه به چه دلیل ما باید دست از اشکال برداریم و تکرارش نکنیم؟


در مورد قفطی دو مورد را بیان کرده‌اند:
یکی آنکه گفته‌اند نسخه‌های کتاب قفطی در آن مطلب، اختلاف نسخه دارد
دوم آنکه گفته‌اند قفطی منبع قرن هفتمی است و ما باید به منبع کهن‌تر آدرس می‌دادیم

گوییم: اینکه صرفا بگوییم در فلانجا اختلاف نسخه وجود دارد، این اختلاف به خودی خود ارزشی ندارد؛ بلکه ارزش آن را نحوه استدلال ما و چگونگی اختلاف تعیین می‌کند. به طور مثال ما می‌دانیم که رسالة في الخیر یکی از رسائل ثبت شده به نام فارابی است، اما در کتاب چاپی قفطی مصحح گزارش داده است که برخی نسخ خطی نام رساله را رسالة في الجزء آورده‌اند! خب طبیعتا می‌دانیم این اشتباه است و مهم نیست برخی نسخه‌ها چنین اشتباهی کرده باشند. اکنون آقای روشنی‌راد باید دقیقا استدلال کنند که نسخه بدل‌ها چگونه به نفع ایشان و به ضرر ما خواهد بود؟ (لازم به ذکر است آقا بزرگ در الذریعه نیز همان عنوان درج شده در متن را آورده و به نسخه بدل اعتنایی نکرده‌ است)

اما در اینجا دو نکته وجود دارد؛ ما بیان کردیم محسن مهدی باید همان نام تعلیقه بر الحروف را که در تراجم و کتابشناسی‌ها آمده بود روی کتاب درج می‌کرد، نه صرفا "الحروف"
آقای روشنی‌راد به ما اشکال کردند که این حرف بدون سند است! ما هم گفتیم بدون سند نیست به کتاب قفطی بنگرید.
اکنون می‌گویند قفطی قرن هفت است به چیز قدیمی‌تر آدرس بدهید!
اولا در واقع آقای روشنی‌راد بجای پس گرفتم اشکالشان به ما که ادعا کرده بودند ما بدون سند بر نامگذاری کتاب چاپی الحروف اشکال کرده بودیم، اکنون می‌گویند سند قرن هفتی قبول نیست!!
پس مطلب اول این است که حرف ما و اشکال‌مان بر نام‌گذاری محسن مهدی بدون سند نبود، و اشکال آقای روشنی‌راد را دفع کردیم، مطلب دوم: ولو حتی اگر آقای روشنی‌راد بتوانند ثابت کنند نسخه بدل صحیح بوده است باز اشکال ما به قوت خود باقی است، زیرا چه خوانش موجود در متن صحیح باشد و چه خوانش درج شده در پاورقی، باز اشکال ما به نامگذاری محسن مهدی دفع نمی‌شود، اشکال ما این بود که چرا در روی کتاب فقط "الحروف" درج شده است نه همان عنوانی که در تراجم به شکل "تعلیق کتاب الحروف" آمده است، ولی آقای روشنی‌راد در ابتدا به ما اشکال کرده و از محسن مهدی دفاع کردند و بعد که ما مطلب و نامگذاری قفطی را یادآوری کردیم می‌گویند برخی نسخه‌ها عبارت "کتاب تعلیق الحروف" آورده‌اند نه "تعلیق کتاب الحروف". خب، به فرض سلمنا! ما دوباره با خوانش شما به محسن مهدی اشکال می‌کنیم که چرا نام کتاب را "تعلیق کتاب الحروف" نیاوردید؟
اما گویا آقای روشنی‌راد اصل اشکال‌شان به ما را فراموش کرده‌اند! این جواب جدید ایشان باز تأیید سخن ماست نه دفاع از نامگذاری محسن مهدی!
چون طبق هر دو خوانش واضح است که این کتاب مرتبط با کتابی است که نامش الحروف بود و الحروف همان مابعدالطبیعه ارسطو است، و محسن مهدی با حذف قرائن مخاطب را از توجه به مابعدالطبیعه دور کرده است هر چند که خود در مقدمه این توجه را داده است این همان شرح و اغراض مابعدالطبیعه است.


اما مطلب دوم:
درباره اینکه به ما اشکال می‌کنند که باید به متنی قدیمی‌تر از قرن هفت آدرس دهیم

گوییم: خود ایشان در نوشته‌ها و درسگفتارهایشان _چنانچه بعدا خواهیم آورد ان‌شاءالله_ از انتساب رسائلی به فارابی سخن گفته‌اند که هیچ مصدر قدیمی‌تر از کتاب قفطی نداشته است! اما اکنون به ما اشکال می‌کنند که حتما باید به متنی پیش از قرن هفت آدرس دهیم. (لازم به ذکر است ادعای ما این بود که در متون قبل از قرن هفت تفکیکی بین رساله الحروف و اغراض مابعدالطبیعه وجود نداشته است، لذا ایشان از ما اثبات کردن چیزی را طلب می‌کنند که ما خود آن مطلب را منکر هستیم!)

اما مطلب عجیب‌تر آنکه ایشان برای الحروف در حالی از ما سندی قبل از قرن هفت طلب می‌کنند که رساله ادعایی خودشان (اغراض مابعدالطبیعه) هیچ سند قدیمی‌تر از کتاب عیون الأنبا که قرن هفت است ندارد!! یعنی ایشان می‌تواند به کتاب قرن هفتی استناد کند ولی ما نه!!
@kalam_shia
🔻
ادامه:
بخش دوم

آقای روشنی‌راد با اشاره به این مطلب ما که هیچ کتابی برای فارابی همزمان به وجود رساله الحروف و اغراض مابعدالطبیعه اشاره نکرده است، و این خود قرینه‌ای است که نتوان براحتی ادعا کرد فارابی علاوه بر کتاب تعلقه بر الحروف کتاب مستقل دیگری به نام اغراض مابعدالطبیعه داشته است، ابراز تعجب کرده و گفته‌اند که عجیب است ما در همان کتاب قفطی ندیده‌ایم که قفطی همزمان به هر دو اشاره کرده است.

گوییم:
می‌دانیم که فهرست و تراجم‌نگاران این سه عنوان و کتاب مختلف از فارابی را معرفی کرده‌اند:
۱. في أغراض فلسفة أفلاطون و أرسطو طالیس
۲. أغراض کتاب مابعدالطبیعه
۳. في أغراض ارسطو من کتبه

حال بدیهی است که بحث ما در رساله دوم است نه اولی یا سومی، و آقای روشنی‌راد برای اینکه ثابت کنند ما اشتباه کرده‌ایم باید نشان دهند قفطی به رساله دوم اشاره کرده است؛
اما کتابی که قفطی نام می‌برد این است:
في أغراض أرسطو طالیس!!
یعنی آقای روشنی‌راد به راحتی ادعا می‌کنند منظور از این کتاب، نه رساله اولی و سومی، بلکه همان دومی است! اما به چه ملاکی؟!! در واقع آقای روشنی‌راد بجای اینکه ادعایشان را ثابت کنند آن را مسلم می‌گیرند و علیه ما احتجاج می‌کنند.
اما جالب‌تر آنکه مصحح رساله اغراض مابعدالطبیعه نیز دقیقا با ما همنظر بوده و معتقدند هیچ دلیلی نداریم که منظور قفطی از این کتاب، همان رساله اغراض مابعدالطبیعه باشد. پس این اشکال آقای روشنی‌راد هم به دلیل توجه نکردن به رسائل مشابه همنام است.


مطلب آخر:
می‌گویند اینکه ما با استناد به نسخه‌ها و تصحیح‌های مشهور گفته‌ایم ابن‌سینا چهل بار مابعدالطبیعه را خواند، این عدد اغراق است و در نسخ و متون معتبرتر عبارت چهل‌بار وجود ندارد.

گوییم:
اولا: بهتر است آقای روشنی‌راد بجای نقد بر ما، در مرحله اول به خودشان انتقاد کنند، ایشان در نوشته‌ها و گفتار فراوانی خودشان نیز همین ادعا را کرده‌اند و گفته‌اند ابن‌سینا چهل بار مابعدالطبیعه را خواند و نفهمید!! از جمله در دقیقه ششم سخنرانی‌شان که در کانال گروه فلسفه دانشگاه اصفهان و آکادمی لوگوس موجود است [اینجا] و نوشته‌های فراوان دیگرشان.
اما اگر اکنون مدعی هستند که نسخ معتبر و قدیمی‌تر عبارت چهل‌بار را ندارد بهتر است منتشر کنند تا بتوانیم داوری کنیم که آیا قبلا اشتباه می‌کردند یا این ادعای جدیدشان اشتباه است!

@kalam_shia
ضمن تشکر از آقای روشنی‌راد، ان‌شاءالله اگر در ادامه و بحث‌های آتی مطالب علمی ناظر به سخنان پیشین ما بیان کرده باشند اشاراتی خواهیم کرد؛ در بحث‌های اخیر معمولا در هر پیام بخش زیادی از اشکالات پیشین پاسخ داده نمی‌شد و اشکالات جدیدی وارد می‌شد. طبیعتا این رویه شاید مدام تکرار شود، ما فکر می‌کنیم این میزان از بحث برای داوری مخاطبین کافی باشد [البته در اینگونه بحثهای طولانی یحتمل خوانندگان دقیق پیام‌ها به اندازه تعداد انگشتان دست هم نباشد و عمده مخاطبین نه پیامهای ایشان را می‌خوانند و نه پیامهای ما را!] اما از آنجا که هم ایشان قصد تألیف کتابی در این زمینه را دارند، و نیز شاید ما مطلبی منتشر کنیم لذا بقیه مطالب را مخاطبین ان‌شاءالله در آثار طرفین به داوری بنشینند.
در انتها مجدد از ایشان تشکر می‌کنیم.
الجمع | اثولوجیا | فارابی

اینکه فارابی ظاهرا در هیچ کدام از آثارش _به جز الجمع_ [حسب جست و جو در نرم افزار فارابی] از نسبت دادن اثولوجیا به ارسطو سخنی نگفته است، شاید در نگاه اول می‌تواند مؤید دیگری بر آن باشد که رساله الجمعِ موجود، از فارابی نیست و فارابی در نسبت دادن اثولوجیا به ارسطو در دام حلقه کندی نیفتاده است. [هرچند که بدون نسبت دادن آن به ارسطو، و بدون نام بردن از اثولوجیا از مطالب آن بسیار استفاده کرده است]

البته از نگاه دیگر می‌توان تمامی این شبهات را _حتی اشکالات اساسی مروان راشد را_ پاسخ داد و تمام قد از انتساب الجمع به فارابی دفاع کرد؛ یعنی نگاهی که می‌داند الجمع نه یک اثر علمی، بلکه بیشتر یک نگارش با کارکرد سیاسی است که مخصوص آن زمان بود و دیگر هیچ ارزش علمی برای جامعه امروز ندارد و فارغ از اوضاع دینی_سیاسی آن زمان، حتی برای جامعه علمی بسیار مضر است، و همین مطالبِ واضح البطلانِ علمیِ موجود در الجمع باعث شده است که در سنت فلسفی امروزی هیچ اعتنایی به محتوای آن نشود، بلکه دوست و دشمن از بطلان محتوای آن سخن بگویند.
نگاهی که می‌داند فارابی صرفا بخاطر ترس از تکفیر شدن فلاسفه، به فکر الجمع افتاده است.
چنانکه گوتاس اشاره کرده است، کندی در زمان خود متهم به وارد کردن کفر و الحاد در دین اسلام بود، و نیز چنانکه دکتر محقق و دیگران بیان کرده‌اند فارابی و ابن‌سینا تا مدتها نماد کفر و الحاد شناخته می‌شدند، و فارابی در اشعار برخی شعرا ننگ روزگار به شمار می‌رفت [به دلیل پرداختن به فلسفه]

حال به چند مورد از اشکالات مخالفین انتساب "الجمع بین رأی الحکیمین" به فارابی نگاهی می‌اندازیم
فارابی قائل به قدم عالم است اما در الجمع سعی دارد بگویید ارسطو نیز مانند افلاطون حدوث عالم را می‌پذیرد
فارابی منکر علم خدا به جزئیات عالم است، اما در الجمع از این مطلب دفاع می‌کند
فارابی خود منکر نظریه مثل است، ولی در الجمع با دلایل بسیار سطحی سعی دارد حتی ارسطو را نیز موافق افلاطون در نظریه مثل بداند!
هیچ کدام از این جمع‌هایِ عجیبِ رساله الجمع اکنون خریداری ندارد و همه می‌دانند عقاید ارسطو غیر از آن چیزی است که فارابی در صدد اثباتش می‌باشد.
مجموع این اشکالات به همراه مطالب دیگری، عده‌ای را بر آن داشته تا در انتساب الجمع به فارابی تشکیک کنند.
و برخی نیز فارابی را به فارابی۱ و فارابی۲ تقسیم نمایند.
اما اگر از این نگاه سطحی در تقسیم فارابی عبور کنیم و در نظر داشته باشیم که حتی فارابی۱ آنقدر نسبت به فلسفه ارسطو جاهل نبود که نداند او بشدت منکر حدوث عالم و مثل و..‌. است، می‌توان به این نتیجه رسید که الجمع یک اثر سیاسی برای ساکت کردن منتقدین فلسفه بود.
و به نظر می‌رسد جز با این مدل و نگاه به الجمع فارابی، نتوان درباره آن به نتیجه رسید؛ زیرا هر چند که تقریبا نخستین بار مروان راشد درباره تناقضات موجود در الجمع فارابی با سایر آثار وی بحث کرد اما این مدلِ پیشنهادی که الجمع متعلق به یحیی بن عدی _شاگرد فارابی_ یا شخص دیگری از مکتب عدی باشد درست است که بخشی از تناقضات را حل خواهد کرد ولی هر چند که با تکلف بتوانیم یحیی بن عدی را قائل به عالم بودن خداوند به جزئیات و... بدانیم ولی بخشی از همان سؤالات همچنان باقی خواهد بود که چطور یحیی بن عدی که در تسلط به فلسفه یونان _به دلیل آنکه خود یکی از مترجمین نهضت ترجمه بود_ چه بسا آگاه‌تر از فارابی بوده اعتقاد داشته باشد که ارسطو هم قائل به نظریه مثل و یا قائل به حدوث عالم بود؟!

در مقاله "چرایی تألیف رساله الجمع توسط فارابی؛ یک اشتباه تاریخی یا ایده‌ای بزرگتر؟" درباره اینکه اساسا چرا باید در آن برهه زمانی، فلاسفه جغرافیای اسلام برای الجمع‌نویسی تلاش می‌کردند مقدار بیشتری سخن می‌گوییم ان‌شاءالله.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
مطلب جالبی از محسن مهدی¹ درباره اثولوجیا و الجمع فارابی، که هر دو احتمالی که ما درباره تعمد کندی و فارابی برای تحریف فلسفه یونان _مخصوصا اثولوجیا و معتقدات ارسطو_ برای نجات دادن فلاسفه از تکفیرهای آن زمان، و تلاش برای سازگار کردن با عقاید اسلامی را داده بودیم مورد تأیید قرار می‌دهد.

----------------------------------
۱. محسن مهدی، محقق عراقی_ایرانی و استاد دانشگاه هاروارد بود که تعداد زیادی از آثار فارابی را تحقیق و منتشر کرده بود.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia
رنگ فلسفی
خواجه نصیر، فیلسوف یا متکلم؟

برخی در برتر نشان دادن فلسفه و کتب فلسفی بر کلام و کتب کلامی از تأثیرپذیری مثل کتاب تجرید و رنگ فلسفی گرفتن مبانی آن، استشهاد می‌کنند به کلامی از آقای مطهری:
"وقتی خواجه نصیر الدین طوسی ظهور کرد و کتاب تجرید الاعتقاد را نوشت، کلام بیش از نود درصد رنگ فلسفی به خود گرفت."
مجموعه آثار، ج۳، ص۸۸
ولکن باید دانست که در عصور متأخره متأسفانه به غلط واژه فلسفه بجای واژه تعقل در السنه معروف و مشهور شده است. یعنی بجای کاربرد بحثهای تعقلی از بحثهای فلسفی استفاده می‌شود لذا باعث مغالطه و گمراهی اذهان می شود.
بعنوان مثال: "در برخی مذاهب مانند اسلام، جهان شناسی در متن مذهب رنگ فلسفی یعنی رنگ استدلالی و تعقلی به خود گرفته است". همان، ۳۵/۳ - ۸۱/۲

بنابراین اگر گفته می‌شود کلام بعد از خواجه بیشتر رنگ فلسفی گرفته است یعنی بیشتر استدلالی شده است نه آنکه مبانی فلسفه در آن مورد پذیرش واقع شده باشد! و الا کتابی که بخواهد بیش از نود درصد مبانی فلسفی را ارائه دهد دیگر کتابی کلامی نیست بلکه فلسفی است و باید از کتب فلسفی شمرده شود، و قبلا گذشت که ایشان می فرماید:
"کتاب تجرید الاعتقاد خواجه یکی از معروفترین کتب کلام است".
مرتضی مطهری، کلیات علوم اسلامی، ص۱۵۶

حمید نصرالله‌زاده

#خواجه_نصیر
@kalam_shia
اینکه می‌گویند خواجه نصیر مؤسس کلام فلسفی است، دروغ است

منوچهر صدوقی سها:
اینکه می‌گویند خواجه نصیر مؤسس کلام فلسفی است دروغ است؛ زیرا ام المعارف ما قرآن است. اصلا خود قرآن کریم و احادیث مشتمل بر بسیاری از مسائل فلسفی هستند.


پی‌نوشت:
پس چنانکه مشخص است تنها وجه درست این جمله که «خواجه کلام را فلسفی کرد» این خواهد بود که روش و کلام خواجه طبق مبانی عقلی بود.
و البته چون خواجه در شرح تجرید با اکثر قواعد و مبانی فلسفه مخالفت کرده پس وجهی نمی‌ماند که کتاب ایشان را فلسفی بنامیم الا با همان تسامح اشتباه!
#خواجه_نصیر
@kalam_shia
خواجه نصیرالدین طوسی و از میان بردن تلاش‌های فارابی و ابن‌سینا در جمع میان فلسفه و شرع
خواجه تعادل میان فلسفه و شرع را به نفع شریعت از میان برد

غلامحسین ابراهیمی دینانی:
کتابی تحت عنوان زوال اندیشه سیاسی در ایران، به قلم اندیشمند محترم آقای دکتر سیدجواد طباطبایی اخیرا انتشار یافته و زوال فلسفه سیاسی در آن، بخشی از تاریخ زوال اندیشه فلسفی به شمار آمده است. در این کتاب چنین می‌خوانیم:
مشکل اساسی خواجه نصیرالدین طوسی این بود که برخلاف نخستین فیلسوفان دوره اسلامی از فارابی تا مسکویه و ابن‌سینا که شالوده استواری از تأمل در رابطه عقل و شرع برای اندیشه خود فراهم آورده و با تفسیری عقلی از شریعت توانسته بودند جمعی میان حکمت و شریعت و عقل و نقل ایجاد کنند، تعادل ناپایدار میان حکمت و شریعت و عقل و نقل را به نفع شریعت از میان برد.
ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج۲، ص۳۲۳

پی‌نوشت:
البته تعبیر دقیق آن است که بگوییم خواجه عقلی بودن فلسفه، و ادعای موافقت آن با شریعت را نپذیرفت؛ نه آنکه در عین عقلی دانستن آن، جانب شریعت را در امور خلاف عقل گرفت!
#خواجه_نصیر

پست مرتبط و توضیح بیشتر:
https://www.tgoop.com/kalam_shia/780

@kalam_shia
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
|بررسی‌های کلامی|
Photo
«فلسفه اسلامی و نوافلاطونی‌ها؛ استقلال یا انتحال؟»
مدرسه پاییزه «نوافلاطونی‌ها و فلسفه اسلامی»
۱۴۰۳/۹/۷

◼️فرازی از پاسخ‌های مدرس کلاس، آقای آقاجانلو:

▪️چون حقیقت واحد است، شباهت هم وجود دارد!
▪️منبع همه فلاسفه عقل فعال است، و همه از یکجا می‌گیرند لذا مشابهت وجود دارد؛ نه اینکه کسی از کسی گرفته باشد!
▪️فلسفه یعنی بیان عقلانی؛ پس دیگر معنا ندارد کسی از کسی تقلید کند!
▪️اینکه برخی مطالب و استدلال‌ها عینا از جایی کپی شده باشد این نشانه انتحال نیست، چه بسا برای صرفه‌جویی در زمان و جلوگیری از اتلاف وقت است!!!!!

و ایشان در پاسخ به اشکال یکی از مستشکلین که شما با این تعریف و ادعا، انتحال را بلاموضوع کردید! پاسخ دادند بله انتحال بلاموضوع است و ما نمی‌توانیم بگوییم فلان فیلسوف به عقل فعال نرسیده و دروغ می‌گوید و از دیگران کپی کرده است!!

و مستشکل‌ در سؤال دوم خود گفت پس آن استاد دانشگاه تهران را بی‌جهت بخاطر انتحال از ملاصدرا تعلیق کردند! چه بسا او نیز بگوید من خود به عقل فعال رسیده بودم و من و ملاصدرا هر دو از عقل فعال کپی کرده‌ایم، نه من از وی!
و همچنین بگوید: چرا مرا تعلیق می‌کنید، فلسفه اصلا تقلید کردن نیست، فلسفه بحث عقلی است؛ لذا چون فلسفه یعنی بحث عقلی، پس من هم تقلید و انتحالی نکرده‌ام و اگر بخش زیادی از سخنان ملاصدرا را عینا در مقالات خود کپی کرده‌ام برای صرفه‌جویی در وقت بود!!!
در انتها مستشکل این سؤال را مطرح کرد که پس شما هیچ جوابی به مستشرقینی که قائلند فلسفه اسلامی فلسفه نیست و تقلید از فلسفه یونان است نمی‌دهید، و صرفا ادعا می‌کنید چون فلسفه است پس نمی‌تواند تقلیدی باشد!!
ایشان نیز جواب دادند قرار نیست ما بدلیل اعتراضات غربی‌ها دیگر نتوانیم سخن بگوییم، خب او هر چه می‌خواهد ادعا کند [این قسمت را قریب به مضمون نوشتیم و عین عبارات را ان‌شاءالله بعد از پخش صوت جلسات می‌توان دید]

◼️بخش انتهایی کلاس نیز جالب بود؛ ایشان ادعا کردند هر کجای عرفان را نگاه کنید نوافلاطونی است و من نمی‌دانم عرفا چگونه می‌توانند از استقلال خود دفاع کنند!
البته پاسخ عارف نیز مشخص است، همین حرفهای شما درباره فلسفه را تحویل خودتان می‌دهد و می‌گوید: عرفان یعنی رسیدن به خدا، و رسیدن به خدا تقلیدی نیست، اگر می‌بینید بخش زیادی از حرفهای ما در کتاب‌هایمان همان حرفهای نوافلاطونیان است بدلیل صرفه‌جویی در وقت، آنها را کپی کرده‌ایم!! مضافا، مگر شما نفرمودید انتحال بلاموضوع است و ما نمی‌توانیم بفهمیم چه کسی خودش به مطلب رسیده و چه کسی تقلید کرده است، پس اکنون چرا ملاکتان عوض شد؟!

@kalam_shia
2025/01/03 18:08:53
Back to Top
HTML Embed Code: