document (2).pdf
1.9 MB
document (2).pdf
تقابل های دو گانه
در شعرهای علی باباچاهی
نوشته : سید طاهره هاشمی
دانشگاه زابل
👇👇👇
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
تقابل های دو گانه
در شعرهای علی باباچاهی
نوشته : سید طاهره هاشمی
دانشگاه زابل
👇👇👇
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
جنگ یک شوخی ست
آتش پشت سرش راه افتاد بود
آب
آب را از کف دست خودش نوشید
تغزل پلاک خانه ام را کنده بودو
محزون بود و متفکر!
و یکلیا کنار رود ابانه قدم می زد*
تو او یا--
پاشید آب پشت سرء سرباز وظیفه ای
که زود برگردد
ازجنگی دو سه بعدی که بر صفحه ی تلویزیون
صورتکی برچهره داشت
و می رقصید با فاحشه ای که فقط
کودکان گرسنه می زاید!
تا بودریار را بخنداند در آکواریومی
که فلاسفه سرگرم حل معما بودند !
و کودک مرده گفت : من گرسنه ام
پس هستم!
-سلام مادر!
اما اینجا
آن که میکروفن را به دست گرفته ست
قصد به نیش کشیدن ذرت را دارد
فلز براقی ست ذرت که می برقاند
صورت آدم های بر در حلقه ی دار و ندار را
و خیابان ها خواب ندارند!
" حالا مرا پنهان کن
لابه لای دفتر شعرت
که خانهی مخروبه ی ساحلی رو به خزرم
خیره در رفت و آمد موج ها"
دید که روسری اش را انداخت در
آتشء قرمزء آبی رنگ
-دوستت دارم با این دو رنگ ء به یکرنگی ها!
محبوب مرا ندیده اید ای ای دختران اورشلیم؟
رنگ به رنگ شدند
یک دو سه رنگی که به غروب پیوستند!
شیطان کنار یکلیا نشسته بود**
و رود ابانه در خودش قدم می زد!
دید که دست برماشه گذاشت
به غروبا غروب او
دیوار روبه رو " تن" من بود
و به علاوه ی منء " من" بود
وشاعرانی که" با شمشیر آخته برمی انگیختند
قرنی وحشت زده را"
مالارمه بود و یک " دیگر" ی که
رگباری می نوشت سطرهای درخشان را درخشانترانی که
زمان ایستاده بود بانوک پستان هاش!
۱۷بهمن ۱۴۰۲
علی باباچاهی
* و** نگاه کنید به: یکلیا و تنهای او
تقی مدرسی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
آتش پشت سرش راه افتاد بود
آب
آب را از کف دست خودش نوشید
تغزل پلاک خانه ام را کنده بودو
محزون بود و متفکر!
و یکلیا کنار رود ابانه قدم می زد*
تو او یا--
پاشید آب پشت سرء سرباز وظیفه ای
که زود برگردد
ازجنگی دو سه بعدی که بر صفحه ی تلویزیون
صورتکی برچهره داشت
و می رقصید با فاحشه ای که فقط
کودکان گرسنه می زاید!
تا بودریار را بخنداند در آکواریومی
که فلاسفه سرگرم حل معما بودند !
و کودک مرده گفت : من گرسنه ام
پس هستم!
-سلام مادر!
اما اینجا
آن که میکروفن را به دست گرفته ست
قصد به نیش کشیدن ذرت را دارد
فلز براقی ست ذرت که می برقاند
صورت آدم های بر در حلقه ی دار و ندار را
و خیابان ها خواب ندارند!
" حالا مرا پنهان کن
لابه لای دفتر شعرت
که خانهی مخروبه ی ساحلی رو به خزرم
خیره در رفت و آمد موج ها"
دید که روسری اش را انداخت در
آتشء قرمزء آبی رنگ
-دوستت دارم با این دو رنگ ء به یکرنگی ها!
محبوب مرا ندیده اید ای ای دختران اورشلیم؟
رنگ به رنگ شدند
یک دو سه رنگی که به غروب پیوستند!
شیطان کنار یکلیا نشسته بود**
و رود ابانه در خودش قدم می زد!
دید که دست برماشه گذاشت
به غروبا غروب او
دیوار روبه رو " تن" من بود
و به علاوه ی منء " من" بود
وشاعرانی که" با شمشیر آخته برمی انگیختند
قرنی وحشت زده را"
مالارمه بود و یک " دیگر" ی که
رگباری می نوشت سطرهای درخشان را درخشانترانی که
زمان ایستاده بود بانوک پستان هاش!
۱۷بهمن ۱۴۰۲
علی باباچاهی
* و** نگاه کنید به: یکلیا و تنهای او
تقی مدرسی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
علی باباچاهی
درمیانه ی
در میانه ی آتش ها برپاست حدس بزن هایی که
زمان به زبان بمب های صوتی تقریر می شود
پوست مار و ببر و پلنگ را پوشید ولی در انزوا
تصور شاعرانه ای از بمب افکن ها دارم
نشاط بصری می آورد زنی که سر قطع شده اش را
گرفته به دست و
می گذارد روی میز شام !
دراز است " زبان" ام و در سقف خانه
جا نمی گیرد و در لامکانی ها
خنثا کردن این بمب زبانی
قادری غیر متعال می طلبد!
--سنبله ی گندم حتا بر مزارش نمی وز وزد
-غلت زده ام لابد بسکه روی جسد هایی که
در چشم هام تلنبار شده اند!
ما باچهره های خودمان طلوع می کنیم
در/ از/ با
عفاف تقلبی
ریشی دراز دارد و سرخ و
سینه هایی سفت و برجسته!
#علی_باباچاهی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
درمیانه ی
در میانه ی آتش ها برپاست حدس بزن هایی که
زمان به زبان بمب های صوتی تقریر می شود
پوست مار و ببر و پلنگ را پوشید ولی در انزوا
تصور شاعرانه ای از بمب افکن ها دارم
نشاط بصری می آورد زنی که سر قطع شده اش را
گرفته به دست و
می گذارد روی میز شام !
دراز است " زبان" ام و در سقف خانه
جا نمی گیرد و در لامکانی ها
خنثا کردن این بمب زبانی
قادری غیر متعال می طلبد!
--سنبله ی گندم حتا بر مزارش نمی وز وزد
-غلت زده ام لابد بسکه روی جسد هایی که
در چشم هام تلنبار شده اند!
ما باچهره های خودمان طلوع می کنیم
در/ از/ با
عفاف تقلبی
ریشی دراز دارد و سرخ و
سینه هایی سفت و برجسته!
#علی_باباچاهی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
با درود و احترام به اعضای محترم کانال و همه دوستداران شاعر معاصر جناب علی باباچاهی
ضمن سپاس از اظهار نگرانی های دوستان و علاقمندان شاعر،به اطلاع میرساند حال آقای باباچاهی کاملاً خوب هستند و درحال حاضر هیچ کسالتی ندارند.
عبدالله سلیمانی
ضمن سپاس از اظهار نگرانی های دوستان و علاقمندان شاعر،به اطلاع میرساند حال آقای باباچاهی کاملاً خوب هستند و درحال حاضر هیچ کسالتی ندارند.
عبدالله سلیمانی
☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) pinned «با درود و احترام به اعضای محترم کانال و همه دوستداران شاعر معاصر جناب علی باباچاهی ضمن سپاس از اظهار نگرانی های دوستان و علاقمندان شاعر،به اطلاع میرساند حال آقای باباچاهی کاملاً خوب هستند و درحال حاضر هیچ کسالتی ندارند. عبدالله سلیمانی»
۸۱ سالگی علی باباجاهی همایون
علی باباچاهی، شاعر، منتقد، و دومین دبیر شعر مجلهی آدینه، بیستم آبان ۱۳۲۲ در کنگان بندر بوشهر زاده شده است، دوستی ما از دههی شصت آغاز شد، او به تقاضای من برای نشریاتی که سردبیرشان بودم مقاله و شعر میفرستاد، من هم از خودم ، شاعران گیلان، بیژن کلکی و به اصرار او از نصرت رحمانی جان جانان شعر برایش شعر میفرستادم، او مدتیست به سفارش پزشکان از این بلای تناجان آدمی _فضای مجازی_ دور نگه داشته شده است، و چه خوب کاش همهی ما کمتر خودمان را کارمند بی مزد و مواجب این ابزار دلار پارو کردن سهامدارانشان بدانیم، پاری... امیدوارم تنش به زیر میزی و آز و ناز برخی طبیبان هرگز نیازمند نباشد، او از زحمتکشان ادبیات شعری مام گربهسان بوده و نامش با ادبیات معاصر محشور است؛ سایهاش مانا و تا هست هستی تابان. ایدون باد!
https://www.tgoop.com/davat1394/17006
🎆با سپاس از شاعر گرانمایه علیرضا پنجه ای
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
علی باباچاهی، شاعر، منتقد، و دومین دبیر شعر مجلهی آدینه، بیستم آبان ۱۳۲۲ در کنگان بندر بوشهر زاده شده است، دوستی ما از دههی شصت آغاز شد، او به تقاضای من برای نشریاتی که سردبیرشان بودم مقاله و شعر میفرستاد، من هم از خودم ، شاعران گیلان، بیژن کلکی و به اصرار او از نصرت رحمانی جان جانان شعر برایش شعر میفرستادم، او مدتیست به سفارش پزشکان از این بلای تناجان آدمی _فضای مجازی_ دور نگه داشته شده است، و چه خوب کاش همهی ما کمتر خودمان را کارمند بی مزد و مواجب این ابزار دلار پارو کردن سهامدارانشان بدانیم، پاری... امیدوارم تنش به زیر میزی و آز و ناز برخی طبیبان هرگز نیازمند نباشد، او از زحمتکشان ادبیات شعری مام گربهسان بوده و نامش با ادبیات معاصر محشور است؛ سایهاش مانا و تا هست هستی تابان. ایدون باد!
https://www.tgoop.com/davat1394/17006
🎆با سپاس از شاعر گرانمایه علیرضا پنجه ای
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
ZA_Volume 13_Issue 52_Page 67-96.pdf
644.9 KB
هنجار گریزی معنایی
🟦بررسی و نقد و تحلیل گونههای هنجارگریزی معنایی
در شعر علی باباچاهی
۱-ذکیه محمدلو
2 *دکتر برات محمدی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
🟦بررسی و نقد و تحلیل گونههای هنجارگریزی معنایی
در شعر علی باباچاهی
۱-ذکیه محمدلو
2 *دکتر برات محمدی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
JLRS_Volume 12_Issue 23_Pages 7-36.pdf
525.6 KB
باباچاهی و مؤلّفههای زبانی شعر پستمدرن
🎆محمد امین احسانی
🎆محمّدرضا صرفی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
🎆محمد امین احسانی
🎆محمّدرضا صرفی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
⬛️علی باباچاهی
شعر افشانشی و... .. شعر در «وضعیت دیگر» و «شعر دیگر» چه تفاوت هایی با هم دارند؟
شعر دیگر» که در کتابی به همین اسم آمده این شاعران را در بر می گیرد:هوشنگ ایرانی، تندر کیا، بهمن فرسی، هوشنگ بادیه نشین، آتشی، سپانلو، نوری علا، ایرج شهیدی زاده،بیژن الهی، هوشنگ چالنگی، داوود رمزی، هوتن نجات، محمود شجاعی، حمید عرفان، بهرام اردبیلی، فریدون رهنما، احمدرضا احمدی، پرویز اسلامپور و سیروس آتابای.
در یک نگاه معلوم می شود که این افراد در مواردی هیچ گونه سنخیتی با هم ندارند و این دلیل بر آن است که در این طرح پیشنهادی نوعی بلاتکلیفی و سهل انگاری احساس می شود.
اما همنشینی برخی نام ها، هوشنگ ایرانی و تندركيا از یک طرف و بهرام اردبیلی و بیژن الهی از سوی دیگر، نشان دهنده نوعی فاصله گیری از شعر مسلط و بعضا شعر نیما و نیمایی آن سال هاست. در حالی که اسم نیما را نیز در این میان بر صدر نشانده اند.
حضور ایرانی و تندرکیا مشخصا اعتراض به شعر نیما محسوب می شود. اما نقش شاعری مثل هوشنگ چالنگی که بوی حجم از او می آید و بیژن الهی خبر از جستجوی فردیتی تازه در شعر میدهد. این فردیت اما کم و بیش بر مسیر بینش نیمایی و ثنویت گرایی شعر آنان قابل پیش بینی است جز این که درمواردی با گرایش سوررئالیستی نیز در شعر برخی از این شاعران مواجه ایم.
ابهام محوری نیز تا حد تظاهر به ژرف نمایی در شعر برخی از این شاعران دیده می شود
در واقع غبارزدایی از عادت های نوشتاری هدف چنین اعلام حضوری است.
جهان شعری و جهان بینی شاعران جز در مواردی اندک بر پایه مؤلفه های فراگیر شعر مدرن قابل تصور است و مکانمند بودن پدیده های شعر آنان نیز از دیگر ویژگی های این گروه است.
در عین حال میل شدید به
«دیگر بودگی»، چنین شعری را به بار می آورد:
اخته /بر تيزه شیرین، شراع و قاعده می برد
وبال می گشاید شکسته - تا
زاویهای قسم
که میخ دهد...
٢. در مورد شعر «در وضعیت دیگر، به قدر کافی صحبت کرده ام در مقدمه گزینه اشعار، در بیرون پریدن از صف، در سه دهه شاعران حرفه ای و در چندین مصاحبه مطالبی به میان آورده ام. با اختصار و ایجازی مضاعف که بگویم اگر شعر دیگر را شعری «فردیتی » بنامیم، شعر در وضعیت دیگر را می توان چندیتی» نامید. اگر در شعر دیگر با انتزاع سروکار داریم در وضعیت دیگر التقاط و امتزاج حرف اول را می زند التقاط گفتمان ها، امتزاج زمان ها و مکانهای مختلف، نسبیت گرایی، التقاط صداهای سرکوب شده و ...
از طرفی شعر «در وضعیتی دیگر» آرمانگرایی مقرر و در نتیجه سعادت و رستگاری های وعده داده شده در شعر مدرن را به دیده تردید می نگرد؛ از همین رو طنز «در وضعیت دیگر» جای جد در «شعر دیگر»را می گیرد. هرقدر «شعر دیگر» عبوس و بالانشین است شعر در وضعیت دیگر شوخ و شنگ و شیطان است. این شعر به اندام وارگی و تشکل ارگانیک کم اعتناست و «افشانش» را بر آسایش انسجامی فرموله شده ترجیح می دهد. شعر در وضعیت دیگر به آنتی فرمی می اندیشد که فرم دیگر را در خود تعبیه کرده است.
وضعیت دیگر» سبک نیست. مانیفست هم نیست. ورود به فضایی است پر از پراکندگی و سیلان و تشکیک در امور و مسلمات. اگر هر کشوری پست مدرنیسم خودش را داشته باشد، وضعیت دیگر به این موضوع روی خوش نشان می دهد. از منظر تاریخی اما این شعر، فرایند تضادهای جهانی است که «باور مداری» خود را از دست داده است.
٣. نقطه عزیمت این شعر دهه هفتاد خورشیدی است. من همه متفاوت نویس ها - موفق و ناموفق، مصنوع و مطبوع را زیر همین عنوان قرار دادم و منتظر ماندم: تا سرانجام چه خواهد بودن؟
حاليا دریافته ام تنی چند این کار را جدی گرفته و دنبال کرده اند، از جمله مولف بسیار فروتن این متن! بحث را عوض نکنیم! و خلاصه تر که بگویم در این «وضعیت»، زبان، حامل پیام های واحد و اقتداگرایانه نیست و به یک مرکز استوار، یک حقیقت ثابت، یک صورت مثالی و یک کانون جاذبه پای بند نمی ماند.
شایدها به جای بایدها، احتمالات به جای ایقان و قطعیت؛ چند مرکزیتی به جای تک مرکزیتی، طنز به جای جد؛ آنتی فرم به جای فرم، افشانش (گسسته نمایی صوری) به جای وحدت اورگانیک، پایان های باز به جای پایان های بسته، طفره رفتن به جای پاسخ های قطعی، سر به سر پدیده ها و موضوعات مسلم گذاشتن به جای قدردانی و ستایش از امور، زمان های روانشناختی به جای زمان های تقویمی، نسبیت گرایی به جای ثنویت گرایی و... می نشیند. و گروتسک و نوعی اروتیسم (که
اروتیسم محوری را دست می اندازد و قدری هزل و هجو نیز وظیفه شان را فراموش نمی کنند.
نکته آخر این که واژه «دیگر» در شعر در وضعیت دیگر تلويحا اشاره به جهان پس از مدرن است؟ پسامدرنی که درون مدرن و مدرنیته می زید. با این فرض البته که پست مدرنیسم برای کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه تجویز نشده است! این «دیگر»، ناظر بر دیگر شدن جهان، دیگر شدن باورهاست.
شعر افشانشی و... .. شعر در «وضعیت دیگر» و «شعر دیگر» چه تفاوت هایی با هم دارند؟
شعر دیگر» که در کتابی به همین اسم آمده این شاعران را در بر می گیرد:هوشنگ ایرانی، تندر کیا، بهمن فرسی، هوشنگ بادیه نشین، آتشی، سپانلو، نوری علا، ایرج شهیدی زاده،بیژن الهی، هوشنگ چالنگی، داوود رمزی، هوتن نجات، محمود شجاعی، حمید عرفان، بهرام اردبیلی، فریدون رهنما، احمدرضا احمدی، پرویز اسلامپور و سیروس آتابای.
در یک نگاه معلوم می شود که این افراد در مواردی هیچ گونه سنخیتی با هم ندارند و این دلیل بر آن است که در این طرح پیشنهادی نوعی بلاتکلیفی و سهل انگاری احساس می شود.
اما همنشینی برخی نام ها، هوشنگ ایرانی و تندركيا از یک طرف و بهرام اردبیلی و بیژن الهی از سوی دیگر، نشان دهنده نوعی فاصله گیری از شعر مسلط و بعضا شعر نیما و نیمایی آن سال هاست. در حالی که اسم نیما را نیز در این میان بر صدر نشانده اند.
حضور ایرانی و تندرکیا مشخصا اعتراض به شعر نیما محسوب می شود. اما نقش شاعری مثل هوشنگ چالنگی که بوی حجم از او می آید و بیژن الهی خبر از جستجوی فردیتی تازه در شعر میدهد. این فردیت اما کم و بیش بر مسیر بینش نیمایی و ثنویت گرایی شعر آنان قابل پیش بینی است جز این که درمواردی با گرایش سوررئالیستی نیز در شعر برخی از این شاعران مواجه ایم.
ابهام محوری نیز تا حد تظاهر به ژرف نمایی در شعر برخی از این شاعران دیده می شود
در واقع غبارزدایی از عادت های نوشتاری هدف چنین اعلام حضوری است.
جهان شعری و جهان بینی شاعران جز در مواردی اندک بر پایه مؤلفه های فراگیر شعر مدرن قابل تصور است و مکانمند بودن پدیده های شعر آنان نیز از دیگر ویژگی های این گروه است.
در عین حال میل شدید به
«دیگر بودگی»، چنین شعری را به بار می آورد:
اخته /بر تيزه شیرین، شراع و قاعده می برد
وبال می گشاید شکسته - تا
زاویهای قسم
که میخ دهد...
٢. در مورد شعر «در وضعیت دیگر، به قدر کافی صحبت کرده ام در مقدمه گزینه اشعار، در بیرون پریدن از صف، در سه دهه شاعران حرفه ای و در چندین مصاحبه مطالبی به میان آورده ام. با اختصار و ایجازی مضاعف که بگویم اگر شعر دیگر را شعری «فردیتی » بنامیم، شعر در وضعیت دیگر را می توان چندیتی» نامید. اگر در شعر دیگر با انتزاع سروکار داریم در وضعیت دیگر التقاط و امتزاج حرف اول را می زند التقاط گفتمان ها، امتزاج زمان ها و مکانهای مختلف، نسبیت گرایی، التقاط صداهای سرکوب شده و ...
از طرفی شعر «در وضعیتی دیگر» آرمانگرایی مقرر و در نتیجه سعادت و رستگاری های وعده داده شده در شعر مدرن را به دیده تردید می نگرد؛ از همین رو طنز «در وضعیت دیگر» جای جد در «شعر دیگر»را می گیرد. هرقدر «شعر دیگر» عبوس و بالانشین است شعر در وضعیت دیگر شوخ و شنگ و شیطان است. این شعر به اندام وارگی و تشکل ارگانیک کم اعتناست و «افشانش» را بر آسایش انسجامی فرموله شده ترجیح می دهد. شعر در وضعیت دیگر به آنتی فرمی می اندیشد که فرم دیگر را در خود تعبیه کرده است.
وضعیت دیگر» سبک نیست. مانیفست هم نیست. ورود به فضایی است پر از پراکندگی و سیلان و تشکیک در امور و مسلمات. اگر هر کشوری پست مدرنیسم خودش را داشته باشد، وضعیت دیگر به این موضوع روی خوش نشان می دهد. از منظر تاریخی اما این شعر، فرایند تضادهای جهانی است که «باور مداری» خود را از دست داده است.
٣. نقطه عزیمت این شعر دهه هفتاد خورشیدی است. من همه متفاوت نویس ها - موفق و ناموفق، مصنوع و مطبوع را زیر همین عنوان قرار دادم و منتظر ماندم: تا سرانجام چه خواهد بودن؟
حاليا دریافته ام تنی چند این کار را جدی گرفته و دنبال کرده اند، از جمله مولف بسیار فروتن این متن! بحث را عوض نکنیم! و خلاصه تر که بگویم در این «وضعیت»، زبان، حامل پیام های واحد و اقتداگرایانه نیست و به یک مرکز استوار، یک حقیقت ثابت، یک صورت مثالی و یک کانون جاذبه پای بند نمی ماند.
شایدها به جای بایدها، احتمالات به جای ایقان و قطعیت؛ چند مرکزیتی به جای تک مرکزیتی، طنز به جای جد؛ آنتی فرم به جای فرم، افشانش (گسسته نمایی صوری) به جای وحدت اورگانیک، پایان های باز به جای پایان های بسته، طفره رفتن به جای پاسخ های قطعی، سر به سر پدیده ها و موضوعات مسلم گذاشتن به جای قدردانی و ستایش از امور، زمان های روانشناختی به جای زمان های تقویمی، نسبیت گرایی به جای ثنویت گرایی و... می نشیند. و گروتسک و نوعی اروتیسم (که
اروتیسم محوری را دست می اندازد و قدری هزل و هجو نیز وظیفه شان را فراموش نمی کنند.
نکته آخر این که واژه «دیگر» در شعر در وضعیت دیگر تلويحا اشاره به جهان پس از مدرن است؟ پسامدرنی که درون مدرن و مدرنیته می زید. با این فرض البته که پست مدرنیسم برای کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه تجویز نشده است! این «دیگر»، ناظر بر دیگر شدن جهان، دیگر شدن باورهاست.
این «دیگر» معطوف به این حقیقت نیز هست که در عرصه علم نیز قطعیتی وجود ندارد. من اما اجازه ندارم که استخوانهای هایزنبرگ و انیشتین را در گور بلرزانم! این وصف مخاطب شعر در وضعیت دیگر با منتقدی مخفی در این نوع شعر مواجه می شود که اقتدار و آمریت را در شعرهای اجتماعی- سیاسی نیما و در شعرهای عاشقانه شاملو برنمی تابد و آن را از بقایای تفکری میداند که از زمان ارسطو به ما رسیده است. «نقد دیگر» از همین منظر احساس می کند که شعر مدرن فارسی را از آغاز تا امروز به خواندنی (مطالعه)ی دیگر نیازی جدی دارد.
۴.افشانش یعنی چه؟
منظورم از افشانش نوعی بذرپاشی است با قدرتی که در دستهای ما تعبیه شده است. بذرپاشی بر قطعاتی از زمین (صفحه کاغذ) که ظاهراً متقارن و موازی نیستند و همچون جزایری پراکنده به نظر می رسند، اما فصل مشترک این قطعات بذری است که بر آنها پاشیده شده است. بنابراین افشانش را معادل گسست کامل اندام های شعر) از یکدیگر نمیدانم؛ گرچه نوعی گسست را تداعی می کند. این گسست ظاهری به نوعی پیوست ِ پنهان، نظر دارد بدین معنا که روساخت ظاهرا گسسته شعر، مبتنی بر ژرف ساختی پیوسته اما پنهان است. اما فرم یا «ساختمان»
آن گونه که مد نظر نیماست در شعر افشانشي نقش چندانی ندارد. شاملو کوشید افشانش ِ شعر حافظ را به نوعی انسجام فرموله شده برساند. شد یا که نشد؟ حال آن که افشانش از خصلتهای محوری غزل های حافظ شمرده می شود.
شعر افشانشی در حالی که شعری غیر منتظره است از طرفی به جابجایی زمان ها، مکان ها و صحنه ها نظر دارد در عین حال به روابط بینا متنی یعنی گفتمان با سنت های شعری، فرهنگ عامه، ضرب المثل ها و حکایات نهادینه شده در اذهان مردم علاقه مند است. چنین شعری غیر نخبه گرا هم خوانده می شود. بنابراین شعر افشانشی زیر مجموعه شعر در وضعیت دیگر است و توضیح دهنده آن! با این همه معتقدم که این توضیحات بدان معنا نیست که نسل جوان از زیر بار آموختن و اندوختن فرم در آغاز شعر و شاعری سر باز زنند. اول فرم و ساختمان، بعد تمرین شعر افشانشی که اصلا کار ساده ای نیست.اگر تأکید نیما بر شعر ساختمانی به ثمر نمی نشست، شعر افشانشی فاقد معنا و موضوعیت بود.
اگر چه بیش از این نیز به نحوی گفته ام عنصر طنز در این شعر معانی ثابت و مقتدر را به بازی می گیرد و این بازی ربطی به صنعتگری ندارد. این طنز، قدرت محوری (دانشی که اعمال قدرت می کند) و ساده لوحی و سعادت باوری را به ریشخند می گیرد و از همین منظر جزم اندیشی ونخبه گرایی بخشی از شعر مدرن را.'
_______
۱-سخنرانی علی باباچاهی در کانون ادبی سرچشمه کرمان موخره کتاب هوش حواس گل شبو برای من کافیست
پایان
____
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
۴.افشانش یعنی چه؟
منظورم از افشانش نوعی بذرپاشی است با قدرتی که در دستهای ما تعبیه شده است. بذرپاشی بر قطعاتی از زمین (صفحه کاغذ) که ظاهراً متقارن و موازی نیستند و همچون جزایری پراکنده به نظر می رسند، اما فصل مشترک این قطعات بذری است که بر آنها پاشیده شده است. بنابراین افشانش را معادل گسست کامل اندام های شعر) از یکدیگر نمیدانم؛ گرچه نوعی گسست را تداعی می کند. این گسست ظاهری به نوعی پیوست ِ پنهان، نظر دارد بدین معنا که روساخت ظاهرا گسسته شعر، مبتنی بر ژرف ساختی پیوسته اما پنهان است. اما فرم یا «ساختمان»
آن گونه که مد نظر نیماست در شعر افشانشي نقش چندانی ندارد. شاملو کوشید افشانش ِ شعر حافظ را به نوعی انسجام فرموله شده برساند. شد یا که نشد؟ حال آن که افشانش از خصلتهای محوری غزل های حافظ شمرده می شود.
شعر افشانشی در حالی که شعری غیر منتظره است از طرفی به جابجایی زمان ها، مکان ها و صحنه ها نظر دارد در عین حال به روابط بینا متنی یعنی گفتمان با سنت های شعری، فرهنگ عامه، ضرب المثل ها و حکایات نهادینه شده در اذهان مردم علاقه مند است. چنین شعری غیر نخبه گرا هم خوانده می شود. بنابراین شعر افشانشی زیر مجموعه شعر در وضعیت دیگر است و توضیح دهنده آن! با این همه معتقدم که این توضیحات بدان معنا نیست که نسل جوان از زیر بار آموختن و اندوختن فرم در آغاز شعر و شاعری سر باز زنند. اول فرم و ساختمان، بعد تمرین شعر افشانشی که اصلا کار ساده ای نیست.اگر تأکید نیما بر شعر ساختمانی به ثمر نمی نشست، شعر افشانشی فاقد معنا و موضوعیت بود.
اگر چه بیش از این نیز به نحوی گفته ام عنصر طنز در این شعر معانی ثابت و مقتدر را به بازی می گیرد و این بازی ربطی به صنعتگری ندارد. این طنز، قدرت محوری (دانشی که اعمال قدرت می کند) و ساده لوحی و سعادت باوری را به ریشخند می گیرد و از همین منظر جزم اندیشی ونخبه گرایی بخشی از شعر مدرن را.'
_______
۱-سخنرانی علی باباچاهی در کانون ادبی سرچشمه کرمان موخره کتاب هوش حواس گل شبو برای من کافیست
پایان
____
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
به چند صورت
با غرق شده ای دیگر در حال غرق شدنی
و نمی دانی
اسفنج ولی میخ اش را کوفته در کف دريا
من عادت دارم دست به دست شوم: کوزهی خالی
صدف پُر
تغییر شکل بدهم
پاک کنم صورت هایی که به صورت های شیطانی ام
شباهت دارند
چند صورتی ها به فانوس های دریا اعتنایی نمی کنند
ازنوح کهپرسیدی گفت: ندیدم که فرار کند
کشتی انار نیست ولی سوراخ می شود
غوطه می خوری و به تقلید من از گرداب
گرفته نمیشوی
احمر اخضر اسود را گذاشته ام پشت سر
چند صورتیها یکی از صورتهاشان را هم جا نمی گذارند
آمدی و گفتی سیب را چه با ستاره بنویسد
چه باصدف
در کشتیِ شکسته آدم حوصلهي قاپیدن ترنجهای
اسطوره ای هم ندارد
در چشم گرگی مخصوصا که نه تو را دیده
نه دریده
ولی دهن آلوده است.
علی باباچاهی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
با غرق شده ای دیگر در حال غرق شدنی
و نمی دانی
اسفنج ولی میخ اش را کوفته در کف دريا
من عادت دارم دست به دست شوم: کوزهی خالی
صدف پُر
تغییر شکل بدهم
پاک کنم صورت هایی که به صورت های شیطانی ام
شباهت دارند
چند صورتی ها به فانوس های دریا اعتنایی نمی کنند
ازنوح کهپرسیدی گفت: ندیدم که فرار کند
کشتی انار نیست ولی سوراخ می شود
غوطه می خوری و به تقلید من از گرداب
گرفته نمیشوی
احمر اخضر اسود را گذاشته ام پشت سر
چند صورتیها یکی از صورتهاشان را هم جا نمی گذارند
آمدی و گفتی سیب را چه با ستاره بنویسد
چه باصدف
در کشتیِ شکسته آدم حوصلهي قاپیدن ترنجهای
اسطوره ای هم ندارد
در چشم گرگی مخصوصا که نه تو را دیده
نه دریده
ولی دهن آلوده است.
علی باباچاهی
🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
noormags_بررسی_جلوه_های_زیبایی_شناسی_در_اشعار_علی_باباچاهی_مورد.pdf
657.4 KB
noormags-بررسی_جلوه_های_زیبایی_شناسی_در_اشعار_علی_باباچاهی_(مورد_مطالعه__هفت_مجموعه_شعری)-2040188.pdf
تهیه برای
👇👇👇👇
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
تهیه برای
👇👇👇👇
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
noormags_تحلیل_منظرۀ_غروب_در_شعر_پسینگاهی_2_از_علی_باباچاهی_با_توجه.pdf
309.2 KB
noormags#تحلیل_منظرۀ_غروب_در_شعر_پسینگاهی_2_از_علی_باباچاهی_با_توجه_به_نظریۀ_ساختار_افق_م-1900612.pdf
تهیه برای کانال👇👇
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
تهیه برای کانال👇👇
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
نویسنده همواره متهم است. او از یک سو متهم است که همچون پدری مستبد آزادی فرزندش را سلب کرده و با سختگیری و اعمال مالکیت میکوشد ،فرزندش را در خانه خود زندانی کند؛ مانند تلاشهای مذبوحانه کانت برای کنترل نتایج ایدئالیسم استعلایی اش، و از سوی دیگر همواره متهم است که فرزندش را درست تربیت نکرده و به واسطه رفتارهای لا ابالی گرانه متن فرزندش در معرض سرزنش است مانند انداختن تقصیر هیتلر به گردن نیچه.
خالق متن صرفاً والد آن است نه صاحب آن ،در این معنا ایده مرگ مؤلف، در ادامه سنت پدرکشی باستان جای می گیرد.
🎆پرتاب های فلسفه
محمد مهدی اردبیلی
نشر ققنوس ۱۳۹۹
تهیه و تایپ برای👇👇
🟦⭕️📊⭕️📊⭕️🟦
#کانال_ادبیات_معاصر_ایران
https://www.tgoop.com/Adabiyat_Moaser_IRAN
خالق متن صرفاً والد آن است نه صاحب آن ،در این معنا ایده مرگ مؤلف، در ادامه سنت پدرکشی باستان جای می گیرد.
🎆پرتاب های فلسفه
محمد مهدی اردبیلی
نشر ققنوس ۱۳۹۹
تهیه و تایپ برای👇👇
🟦⭕️📊⭕️📊⭕️🟦
#کانال_ادبیات_معاصر_ایران
https://www.tgoop.com/Adabiyat_Moaser_IRAN
علی باباچاهی
درمیانه ی
در میانه ی آتش ها برپاست حدس بزن هایی که
زمان به زبان بمب های صوتی تقریر می شود
پوست مار و ببر و پلنگ را پوشید ولی در انزوا
تصور شاعرانه ای از بمب افکن ها دارم
نشاط بصری می آورد زنی که سر قطع شده اش را
گرفته به دست و
می گذارد روی میز شام !
دراز است " زبان" ام و در سقف خانه
جا نمی گیرد و در لامکانی ها
خنثا کردن این بمب زبانی
قادری غیر متعال می طلبد!
--سنبله ی گندم حتا بر مزارش نمی وز وزد
-غلت زده ام لابد بسکه روی جسد هایی که
در چشم هام تلنبار شده اند!
ما باچهره های خودمان طلوع می کنیم
در/ از/ با
عفاف تقلبی
ریشی دراز دارد و سرخ و
سینه هایی سفت و برجسته!
#علی_باباچاهی
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
درمیانه ی
در میانه ی آتش ها برپاست حدس بزن هایی که
زمان به زبان بمب های صوتی تقریر می شود
پوست مار و ببر و پلنگ را پوشید ولی در انزوا
تصور شاعرانه ای از بمب افکن ها دارم
نشاط بصری می آورد زنی که سر قطع شده اش را
گرفته به دست و
می گذارد روی میز شام !
دراز است " زبان" ام و در سقف خانه
جا نمی گیرد و در لامکانی ها
خنثا کردن این بمب زبانی
قادری غیر متعال می طلبد!
--سنبله ی گندم حتا بر مزارش نمی وز وزد
-غلت زده ام لابد بسکه روی جسد هایی که
در چشم هام تلنبار شده اند!
ما باچهره های خودمان طلوع می کنیم
در/ از/ با
عفاف تقلبی
ریشی دراز دارد و سرخ و
سینه هایی سفت و برجسته!
#علی_باباچاهی
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
شعر تازهای از سیدعلی صالحی
سِحرالصُوَر
بگو به روزگارِ گُم شدهگان
کجا بجویَمت ای ماه
که آسمان
سیاه نپوشد در این عزا!
در به در تر…. از دریا
هر چه تشنه… طلبت میکنم
نه شب… آرام وُ
نه قرارِ من
که یکی لحظهاش،
هزارهٔ بیراه…!
هی تقدیرِ مبتلا!
بگو… او که بود
که سرشتِ مرا و سرنوشت مرا
هم به آن خطِ مضطرب نوشت؟
من همه از مرحمتِ زن است
من همه از حکمتِ حواست
که عجیبا… هم از اَزَل
آدمیام نام نهادهاند.
دوست، هی دوست!
بگو به روزگارِ گم شدهگان
کیست او
که بتواند
کلماتِ سِحرانگیزِ مرا
انکار، انکار، انکار…!
🌹شعر تازه ای از شاعر معاصر #سید_علی_صالحی
https:// T.me/SeyyedAliSalehi
🟦❤️🟦❤️🟦
#کانال_ادبیات_معاصر_ایران
https://www.tgoop.com/Adabiyat_Moaser_IRAN
سِحرالصُوَر
بگو به روزگارِ گُم شدهگان
کجا بجویَمت ای ماه
که آسمان
سیاه نپوشد در این عزا!
در به در تر…. از دریا
هر چه تشنه… طلبت میکنم
نه شب… آرام وُ
نه قرارِ من
که یکی لحظهاش،
هزارهٔ بیراه…!
هی تقدیرِ مبتلا!
بگو… او که بود
که سرشتِ مرا و سرنوشت مرا
هم به آن خطِ مضطرب نوشت؟
من همه از مرحمتِ زن است
من همه از حکمتِ حواست
که عجیبا… هم از اَزَل
آدمیام نام نهادهاند.
دوست، هی دوست!
بگو به روزگارِ گم شدهگان
کیست او
که بتواند
کلماتِ سِحرانگیزِ مرا
انکار، انکار، انکار…!
🌹شعر تازه ای از شاعر معاصر #سید_علی_صالحی
https:// T.me/SeyyedAliSalehi
🟦❤️🟦❤️🟦
#کانال_ادبیات_معاصر_ایران
https://www.tgoop.com/Adabiyat_Moaser_IRAN
علی باباچاهی
مردی که خودش را تمام روز
در یک اتاق زندانی میکند
اصلاً دیوانه نیست
یا انار متراکمی است که در پوست خودش جا خوش کرده
یا پیاز متورمیست که لایهلایه پرده برنمیدارد از تنهاییاش
در بیروت مردی را دیدم با پای گچگرفته
که از تابوت بیرون نمیپرید
پلنگ هم در قفس آهنین تصوّری از آزادی دارد
در جنگ تنبهتن هر دو پا گذاشتیم به فرار
من از یک طرف
منِ دیگر من از طرف دیگر
و شانه به شانه به خانه رسیدیم دقیقاً
و من زیر یک سقفِ دراز به دراز
دراز کشیدم.
خیلی خوب شد
چند تابلو مختلف دور و برم میخکوب شد
نه عاشقِ عاشقم
نه کُشته مُردهی شهری که ساکنانش در صدف خودشان
گوشماهیِ خودشانند
قطع امید نمیکنم / امّا
از مردی که در یک اتاق زندانی شده
یا مُردهای که روی تختخواب دراز کشیده…
#علی_باباچاهی
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
مردی که خودش را تمام روز
در یک اتاق زندانی میکند
اصلاً دیوانه نیست
یا انار متراکمی است که در پوست خودش جا خوش کرده
یا پیاز متورمیست که لایهلایه پرده برنمیدارد از تنهاییاش
در بیروت مردی را دیدم با پای گچگرفته
که از تابوت بیرون نمیپرید
پلنگ هم در قفس آهنین تصوّری از آزادی دارد
در جنگ تنبهتن هر دو پا گذاشتیم به فرار
من از یک طرف
منِ دیگر من از طرف دیگر
و شانه به شانه به خانه رسیدیم دقیقاً
و من زیر یک سقفِ دراز به دراز
دراز کشیدم.
خیلی خوب شد
چند تابلو مختلف دور و برم میخکوب شد
نه عاشقِ عاشقم
نه کُشته مُردهی شهری که ساکنانش در صدف خودشان
گوشماهیِ خودشانند
قطع امید نمیکنم / امّا
از مردی که در یک اتاق زندانی شده
یا مُردهای که روی تختخواب دراز کشیده…
#علی_باباچاهی
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
نهایت کار
خاطره کاری! می کاریم و درو نمیکنیم
فرّار و پراکندهاند خاطره ها قاصدک بازی در می آورند
پیش می آید گاهی گنجینه ای در گورستانی پیدا میکنیم :
استخوانی که ازگور زده بیرون نه دبیرستانی است
نه خانه دار
_دست نزن چیزی عایدت نمیشود!
چند صورت پوسیده توی دستش مچاله شده بود
تعلق خاطر پیدا کردم
و ترک عادت عادت من شده بود
گنجشکْ کاری کندن کلمات است بر دیوار
کندم و صورت های گمشده برقی زدند
ولى فوراً____
سعدی کارگل میکرد من معماری
ایوان مداین را در شهرهای مختلفی تعمیر کرده ام
سفیدکاری صورتهای از یاد نرفته کار من است
صورت ها استحاله میشوند:
طوطی طاووس هما
خواهرم را خوب میشناسم تندتند لباس عوض میکردم
منطق الطیری بود
کنجکاویجغد؟ نه! اشتباه نکنید!
قصه نویس باید همه چیز بین باشد
بوف کور شدم صورت ها دست بر نمی داشتند
از سرم
وفاداري من سوسک ها را متحیر کرده
باران ببارد و علف انگیزی کند
رویاسازی و خاطره کاری با من!
بوی آویشن میدهم؟ بدکه نیست!
بچه ی استثنایی قرابه نشین نمی شود
پس انتخاب کن!
على
یا
بوعلی!
آبان ماه ۱۳۹۱
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
خاطره کاری! می کاریم و درو نمیکنیم
فرّار و پراکندهاند خاطره ها قاصدک بازی در می آورند
پیش می آید گاهی گنجینه ای در گورستانی پیدا میکنیم :
استخوانی که ازگور زده بیرون نه دبیرستانی است
نه خانه دار
_دست نزن چیزی عایدت نمیشود!
چند صورت پوسیده توی دستش مچاله شده بود
تعلق خاطر پیدا کردم
و ترک عادت عادت من شده بود
گنجشکْ کاری کندن کلمات است بر دیوار
کندم و صورت های گمشده برقی زدند
ولى فوراً____
سعدی کارگل میکرد من معماری
ایوان مداین را در شهرهای مختلفی تعمیر کرده ام
سفیدکاری صورتهای از یاد نرفته کار من است
صورت ها استحاله میشوند:
طوطی طاووس هما
خواهرم را خوب میشناسم تندتند لباس عوض میکردم
منطق الطیری بود
کنجکاویجغد؟ نه! اشتباه نکنید!
قصه نویس باید همه چیز بین باشد
بوف کور شدم صورت ها دست بر نمی داشتند
از سرم
وفاداري من سوسک ها را متحیر کرده
باران ببارد و علف انگیزی کند
رویاسازی و خاطره کاری با من!
بوی آویشن میدهم؟ بدکه نیست!
بچه ی استثنایی قرابه نشین نمی شود
پس انتخاب کن!
على
یا
بوعلی!
آبان ماه ۱۳۹۱
🅱️📊🅰📊🅱️📊🅰
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
Forwarded from ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر) (عبدالله سلیمانی)
⬛️بخشی از گفتگوی خبرگزاری ایبنا با علی - باباچاهی
در مورد خلاقیت هنری هوشنگ چالنگی
چالنگی کمگوی و گزیدهگوی بود/ شاعری که سحر کلامش محولالاحوال میکرد
🎆علی باباچاهی، شاعر و منتقد ادبی کمگویی ولی گزیده و شگفتگویی را ویژگی منحصر به فرد هوشنگ چالنگی میداند.
علی باباچاهی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی در گفت و گو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ضمن ابراز تاسف از درگذشت، هوشنگ چالنگی، شاعر شهیر خوزستانی، عنوان کرد: وقتی که خبر از دسترفتن یک هنرمند را میشنویم متوجه میشویم که بر تنهایی ما افزوده شده، بگذریم که انسانها تنهاییهای متفاوتی دارند که چندگانه است، تنهایی گاه از مرگ یک هنرمند است یا فقدان یک دوست ولی تنهایی سومی شامل حال من شده که دوستی هنرمند را از دست دادم.
باباچاهی با بیان اینکه چالنگی از جنس شاعران دهه 40 و 50 و به گونهای سحرآمیز دارای اشعاری شگفت و بسیار زیبا بود، افزود: شاملو بارها به ستایش و تحسین چالنگی پرداخت و این شاعر خوزستانی، مصداق سخن نظامی در کمگویی و گزیدهگویی بود.
وی گفت: چالنگی کتابهای معدودی داشت ولی تعداد اندک اثر چیزی از ارزش ادبی یک شاعر کم نمیکند و بسیاری شاعران بزرگ در تاریخ ادبیات فارسی را سراغ داریم که تعداد اندکی شعر ولی فاخر و ماندگار دارند و توانستهاند تجلی خاص بیابند.
باباچاهی با اشاره به اینکه شاعران دهه 70 در زبان شعری با دگرگونیها و تحولات جهان آشناتر هستند، عنوان کرد: چالنگی بعد از دهههای 70 و 80 به طور مستمر شعر را دنبال نکرد و اشعاری نیز که در سالهای اخیر سروده معطوف به این دگرگونیها نبوده است. در عین حال آثارش بسیار زیبا هستند و من با اینکه منتقد ادبی هستم و اغلب به دلیل حساسیت امر نقد لذتبردن صرف از یک شعر را فراموشمیکنم باید بگویم اشعارش حال مرا دگرگون و محول الاحوال میکرد.
🅱🅰🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
در مورد خلاقیت هنری هوشنگ چالنگی
چالنگی کمگوی و گزیدهگوی بود/ شاعری که سحر کلامش محولالاحوال میکرد
🎆علی باباچاهی، شاعر و منتقد ادبی کمگویی ولی گزیده و شگفتگویی را ویژگی منحصر به فرد هوشنگ چالنگی میداند.
علی باباچاهی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی در گفت و گو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ضمن ابراز تاسف از درگذشت، هوشنگ چالنگی، شاعر شهیر خوزستانی، عنوان کرد: وقتی که خبر از دسترفتن یک هنرمند را میشنویم متوجه میشویم که بر تنهایی ما افزوده شده، بگذریم که انسانها تنهاییهای متفاوتی دارند که چندگانه است، تنهایی گاه از مرگ یک هنرمند است یا فقدان یک دوست ولی تنهایی سومی شامل حال من شده که دوستی هنرمند را از دست دادم.
باباچاهی با بیان اینکه چالنگی از جنس شاعران دهه 40 و 50 و به گونهای سحرآمیز دارای اشعاری شگفت و بسیار زیبا بود، افزود: شاملو بارها به ستایش و تحسین چالنگی پرداخت و این شاعر خوزستانی، مصداق سخن نظامی در کمگویی و گزیدهگویی بود.
وی گفت: چالنگی کتابهای معدودی داشت ولی تعداد اندک اثر چیزی از ارزش ادبی یک شاعر کم نمیکند و بسیاری شاعران بزرگ در تاریخ ادبیات فارسی را سراغ داریم که تعداد اندکی شعر ولی فاخر و ماندگار دارند و توانستهاند تجلی خاص بیابند.
باباچاهی با اشاره به اینکه شاعران دهه 70 در زبان شعری با دگرگونیها و تحولات جهان آشناتر هستند، عنوان کرد: چالنگی بعد از دهههای 70 و 80 به طور مستمر شعر را دنبال نکرد و اشعاری نیز که در سالهای اخیر سروده معطوف به این دگرگونیها نبوده است. در عین حال آثارش بسیار زیبا هستند و من با اینکه منتقد ادبی هستم و اغلب به دلیل حساسیت امر نقد لذتبردن صرف از یک شعر را فراموشمیکنم باید بگویم اشعارش حال مرا دگرگون و محول الاحوال میکرد.
🅱🅰🅱🅰🅱🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
Telegram
attach 📎