شب هفتم
شبهایِ شعر گوته
شبهایِ نویسندگان و شاعران ایران
شبهایِ شعر گوته
از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶
با همکاری کانون نویسندگان ایران و انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان؛ انستیتو گوته.
شب هفتم:
داریوش آشوری
اسلام کاظمیه
جعفر کوشآبادی
علی باباچاهی
جواد مجابی
حمید مشرفتهرانی (م. آزاد)
...
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
شبهایِ شعر گوته
از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶
با همکاری کانون نویسندگان ایران و انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان؛ انستیتو گوته.
شب هفتم:
داریوش آشوری
اسلام کاظمیه
جعفر کوشآبادی
علی باباچاهی
جواد مجابی
حمید مشرفتهرانی (م. آزاد)
...
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
اتفاق نیفتاده
حتماً هنوز در راه است
آن اتفاق سادهکه یک روز
پشت اناری قرمز/ میافتد
و ناگزیر تا حالا
شکلِ عجیبی به خود گرفته
از بس که زیر درخت سیب
و/ پشت شاخهٔ انگور و
در کنار تو
با این حساب
اصلاً به فکر پس زدن رنگهای مانده بر اشیا
و پردهی کشیده بر انگور و سیب و
انار/ نباش
حتما هنوز
تازه کسی چه میداند
شاید همین فردا
از خانهٔ رو به کوچه/که طی میکنی
آن راه مقرر را
در ابرها که سرزده میآیند
درچترهاکه غالباًازرویاحتیاط
در پاکتی که روی میز اداره است
اما سوای این همه حدس و گمان
چیزی که میگریزد دائم
از حلقهای به حلقهٔ دیگر
چیزی که پیش از اینها نیز
سیگار تا به سیگار
دهبار/ دست کم
پشتِ اناری قرمز /اتفاق نیفتاده است تا این دقیقه/ به ناچار
شکل عجیبی به خود گرفته
از بس که بیتو/در کنار تو
دور از تو
زیر درخت سیب و/ چه بگویم؟
در عین حال/ وَ با یک حساب ساده
امروز برگِ آخر تقویم تو نیست
حداقل/ سیصد و شصت و سه چار مرتبهی دیگر
حبهی قندی، آفتاب عالم تابی
در ته فنجانِ تو حل میشود
با قاشق لجوج چایخوری.
پس با خیال راحت
شب در خیالهای مه آلود چرخی بزن
و روز در چترهای خیس
و آن اتفاقِ ساده که چیزی است
چیزی که ما نمی شنویم، ما نمی بینیم
یک روز عصر
تا که ورق میزنی در آینه
ته ماندهٔ تقویم را
در بادها که سرزده میآیند
در برگها که یک شبه
در برفها که یکسره
#علی_باباچاهی
🔲منبع:گزیده شعر معاصر ایران، ترجمه به روسی؛ حمیدرضا آتش بر آب
...
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
حتماً هنوز در راه است
آن اتفاق سادهکه یک روز
پشت اناری قرمز/ میافتد
و ناگزیر تا حالا
شکلِ عجیبی به خود گرفته
از بس که زیر درخت سیب
و/ پشت شاخهٔ انگور و
در کنار تو
با این حساب
اصلاً به فکر پس زدن رنگهای مانده بر اشیا
و پردهی کشیده بر انگور و سیب و
انار/ نباش
حتما هنوز
تازه کسی چه میداند
شاید همین فردا
از خانهٔ رو به کوچه/که طی میکنی
آن راه مقرر را
در ابرها که سرزده میآیند
درچترهاکه غالباًازرویاحتیاط
در پاکتی که روی میز اداره است
اما سوای این همه حدس و گمان
چیزی که میگریزد دائم
از حلقهای به حلقهٔ دیگر
چیزی که پیش از اینها نیز
سیگار تا به سیگار
دهبار/ دست کم
پشتِ اناری قرمز /اتفاق نیفتاده است تا این دقیقه/ به ناچار
شکل عجیبی به خود گرفته
از بس که بیتو/در کنار تو
دور از تو
زیر درخت سیب و/ چه بگویم؟
در عین حال/ وَ با یک حساب ساده
امروز برگِ آخر تقویم تو نیست
حداقل/ سیصد و شصت و سه چار مرتبهی دیگر
حبهی قندی، آفتاب عالم تابی
در ته فنجانِ تو حل میشود
با قاشق لجوج چایخوری.
پس با خیال راحت
شب در خیالهای مه آلود چرخی بزن
و روز در چترهای خیس
و آن اتفاقِ ساده که چیزی است
چیزی که ما نمی شنویم، ما نمی بینیم
یک روز عصر
تا که ورق میزنی در آینه
ته ماندهٔ تقویم را
در بادها که سرزده میآیند
در برگها که یک شبه
در برفها که یکسره
#علی_باباچاهی
🔲منبع:گزیده شعر معاصر ایران، ترجمه به روسی؛ حمیدرضا آتش بر آب
...
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
چاپ های بعدی این گزینه اشعار را از انتشارات مروارید بخواهید
Forwarded from عکس نگار
Forwarded from عکس نگار
🟦خاطره ها
از راست:
#علی_باباچاهی،
شهید #محمد_مختاری ( قتل های زنجیره ای)،
زنده یاد #فرامرز_سلیمانی،
#محمد_محمد_علی،
#علی_دهباشی،
#احمد_محیط،
زنده یاد #عظیم_خلیلی،
زنده یاد #غلامحسین_نصیری پور، #اسماعیل_رها، #کاظم_سادات_اشکوری
🔲جلسه سه شنبه ها- هرهفته یک بار- در تهران -
از ۱۳۷۰ تا....( جلسه شعر و نقد شعر)
🅱🟦🅰🟦🅱🟦🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
از راست:
#علی_باباچاهی،
شهید #محمد_مختاری ( قتل های زنجیره ای)،
زنده یاد #فرامرز_سلیمانی،
#محمد_محمد_علی،
#علی_دهباشی،
#احمد_محیط،
زنده یاد #عظیم_خلیلی،
زنده یاد #غلامحسین_نصیری پور، #اسماعیل_رها، #کاظم_سادات_اشکوری
🔲جلسه سه شنبه ها- هرهفته یک بار- در تهران -
از ۱۳۷۰ تا....( جلسه شعر و نقد شعر)
🅱🟦🅰🟦🅱🟦🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
Forwarded from A-Babachahi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شادمانی دختران بوشهری که بهانه ای برای سرکوب نیروهای سرکوبگر گردید
Forwarded from #کانال_ادبیات_معاصر_ایران (عبدالله سلیمانی)
عصر آوانگارد ها
سخنرانی و شعرخوانی
علی باباچاهی
دوست فرزانهام احمد بیرانوند این موضوع را با من در میان گذاشتند که هر یک ماه،
شاعران و علاقه مندان به شعر و ادبیات دور هم جمع میشویم و از یک شاعر آوانگارد دعوت میکنیم تا برای دوستان در مورد شعر صحبت
اما این جلسه به انگیزه ی چاپ کتاب جدیدتان «جهان متوجه شد» برگزار می شود.. از ایشان تشکر کردم و گفتم حالا شما مطمئنید که من یک شاعر آوانگاردم؟
وهردو دو در گوشی تلفن خندیدیم!
و کمی بعد با خودم گفتم چه بهتر که در مورد آوانگاریسم صحبت کنم !
اوژن یونسکو نمایشنامه نویس مشهور فرانسوی در جایی نوشته است:
وقتی میخواستم برای یک سخنرانی در مورد تاتر آماده شوم برای اینکه مرتکب اشتباهی نشوم به فرهنگ لغت مراجعه کردم !
من نیز برای اینکه به سرنوشت اوژن یونسکو دچار نشوم برای تهیه متن سخنرانی به کتاب «جدال ها و نظرها» نوشته ی اوژن یونسکو
ص ۵۱ مراجعه کردم!
ذیل آوانگارد آمده بود:
واحدی است که در جلوی نیروهای مسلح زمینی، دریایی و هوایی حرکت می کند و زمینه را برای وارد شدن آن نیروها آماده میسازد و من بر تعریف اوژن یونسکو می افزایم: واحد های مسلح هم چون یک گارد ضربتی و سرکوبگر!
از طرفی در کتاب «نظرها و جدل ها،ص همان» متوجه شدم که در حوزه ی تاتر ، شعر وهنر، آوانگارد ، پدیده ای هنری و فرهنگی «پیشتاز» است ، با توان و تحرکی که همه چیز را تغییر میدهد و اصولا هنرمند انقلابی برخلاف جهت هنر زمانه حرکت میکند !
اما موضوعی که ذهن مرا به خود مشغول میکند این است که بعضیها معتقدند که:
آوانگاردیسم ، همان پست مدرنیسم است ، اما من نظر دیگری دارم و معتقدم آوانگاردیسم واحدی مسلح و سرکوبگر است که میتواند با تصرف یک منطقه نظامی ، حاکمیت و اقتدار خود را به رخ بکشاند، اما برخلاف آن پست مدرنیسم با تساهل و مدارا همرا است و تعاریف متعددی هم دارد :
الف - پست مدرنیسم مدافع گفتمان اقوام مختلف است و از آنان که در حاشیه زندگی می کنند به شدت دفاع می کند!
ب -
من تعریف دیگری هم در نظر دارم که دقیق و مستدل است ، با این توضیح که پست مدرنیسم دارای وجهی فعال است که نسبت به نظریه ی شکست سوسیالیسم واکنش نشان می دهد !
و اما جنگ ویتنام(۱۹۵۵-۱۹۷۵) و فروپاشی دیوار برلین(۱۹۸۹) را می توان گذر به عصر بدگمانی بدانیم چرا که سربازان، زنده به میدان جنگ می روند و مرده به خانه هایشان برمی گردند که روح نوعی پست مدرنیسم در آن نهفته است و به این دلیل، قطعیت پیروزی سربازان را زیر سوال می برد!
نیز عده ای بر این باورند که پست مدرنیسم شیوه یا وضعیتی خنثی و انفعالی است؛ در پاسخ باید عرض کنم که :
الف- پست مدرنیسم از رنگین پوست ها دفاع می کند و سفید پوست ها و ثروتمندان را عدهای مفت خور و بالا نشین میداند !
ب- بر موفقیت زنان ،فقرا و غیر سفید پوست ها تاکید دارد و
جنایت آنها را همواره نشان میدهد
- میگویند آمریکا طبقه فقیر را رها کرده و فرهنگی بیروح و مصرف گرا را ترویج کرده است
همچنین برخی معتقدند که آمریکا و غرب آیندهای روشن پیش روی مردم جهان نمی گذارد و با استبداد ظالمانهاش فرهنگ بومی آنها را نابود می سازد!
من مایلم که شهر کرج را با اقوام و قبایل گوناگونی که در آن زندگی میکنند ؛ پست مدرن بنامم!
از سویی بحث پست مدرنیسم را تمام شده میدانستم که بین یادداشت هایم چشمم به نوشته هایی از بودلر،ریچاردلین و بودریار افتاد.
ریچاردلین روانشناس و نویسنده بحث برانگیز انگلیسی مینویسد: چه چیزی شهر نیویورک را پست مدرن کرده است ؟
__
ص-پ
بودلر جنجالیترین شاعر فرانسوی میگوید:
در نیویورک نوعی کشش درونی که نتیجهی ازدحام در کنار هم زیستن است دیده می شود درحالی که هیچ ارتباط دیگری میان آنها نیست!
در نیویورک ، جهان دلرباست و هیچ دلیلی برای دل کندن از آن وجود ندارد یعنی هیچ دلیل انسانی وجود ندارد مگر لذت ازدحام و یکجا بودن!
بودریار از معروف ترین نظریه پردازان فرانسوی در پاسخ به بودلر می گوید:
بر خلاف ساکنان از خود بیگانه شهر مدرن ،ساکنان شهر پست مدرن نیویورک از شلوغی خلسه آور شهر لذت می برند و نمی هراسند!
بودریار از نیویورک و لس انجلس
به عنوان «در مرکز جهان بودن» یاد می کند و می گوید : این مرکز درجای متمرکز است و این دو مکان مختلف (یعنی نیویورک و لس آنجلس) در یک زمان مرکز را «مرکزیت» را اشغال می کند که یادآور تعریف من از پست مدرنیسم است
با تعاریفی که از پست مدرنیسم ارائه شد می توان عدم قطعیت را محور بحث من بدانید و تمرکز من بر همین عدم قطعیت است
سخنرانی و شعرخوانی
علی باباچاهی
دوست فرزانهام احمد بیرانوند این موضوع را با من در میان گذاشتند که هر یک ماه،
شاعران و علاقه مندان به شعر و ادبیات دور هم جمع میشویم و از یک شاعر آوانگارد دعوت میکنیم تا برای دوستان در مورد شعر صحبت
اما این جلسه به انگیزه ی چاپ کتاب جدیدتان «جهان متوجه شد» برگزار می شود.. از ایشان تشکر کردم و گفتم حالا شما مطمئنید که من یک شاعر آوانگاردم؟
وهردو دو در گوشی تلفن خندیدیم!
و کمی بعد با خودم گفتم چه بهتر که در مورد آوانگاریسم صحبت کنم !
اوژن یونسکو نمایشنامه نویس مشهور فرانسوی در جایی نوشته است:
وقتی میخواستم برای یک سخنرانی در مورد تاتر آماده شوم برای اینکه مرتکب اشتباهی نشوم به فرهنگ لغت مراجعه کردم !
من نیز برای اینکه به سرنوشت اوژن یونسکو دچار نشوم برای تهیه متن سخنرانی به کتاب «جدال ها و نظرها» نوشته ی اوژن یونسکو
ص ۵۱ مراجعه کردم!
ذیل آوانگارد آمده بود:
واحدی است که در جلوی نیروهای مسلح زمینی، دریایی و هوایی حرکت می کند و زمینه را برای وارد شدن آن نیروها آماده میسازد و من بر تعریف اوژن یونسکو می افزایم: واحد های مسلح هم چون یک گارد ضربتی و سرکوبگر!
از طرفی در کتاب «نظرها و جدل ها،ص همان» متوجه شدم که در حوزه ی تاتر ، شعر وهنر، آوانگارد ، پدیده ای هنری و فرهنگی «پیشتاز» است ، با توان و تحرکی که همه چیز را تغییر میدهد و اصولا هنرمند انقلابی برخلاف جهت هنر زمانه حرکت میکند !
اما موضوعی که ذهن مرا به خود مشغول میکند این است که بعضیها معتقدند که:
آوانگاردیسم ، همان پست مدرنیسم است ، اما من نظر دیگری دارم و معتقدم آوانگاردیسم واحدی مسلح و سرکوبگر است که میتواند با تصرف یک منطقه نظامی ، حاکمیت و اقتدار خود را به رخ بکشاند، اما برخلاف آن پست مدرنیسم با تساهل و مدارا همرا است و تعاریف متعددی هم دارد :
الف - پست مدرنیسم مدافع گفتمان اقوام مختلف است و از آنان که در حاشیه زندگی می کنند به شدت دفاع می کند!
ب -
من تعریف دیگری هم در نظر دارم که دقیق و مستدل است ، با این توضیح که پست مدرنیسم دارای وجهی فعال است که نسبت به نظریه ی شکست سوسیالیسم واکنش نشان می دهد !
و اما جنگ ویتنام(۱۹۵۵-۱۹۷۵) و فروپاشی دیوار برلین(۱۹۸۹) را می توان گذر به عصر بدگمانی بدانیم چرا که سربازان، زنده به میدان جنگ می روند و مرده به خانه هایشان برمی گردند که روح نوعی پست مدرنیسم در آن نهفته است و به این دلیل، قطعیت پیروزی سربازان را زیر سوال می برد!
نیز عده ای بر این باورند که پست مدرنیسم شیوه یا وضعیتی خنثی و انفعالی است؛ در پاسخ باید عرض کنم که :
الف- پست مدرنیسم از رنگین پوست ها دفاع می کند و سفید پوست ها و ثروتمندان را عدهای مفت خور و بالا نشین میداند !
ب- بر موفقیت زنان ،فقرا و غیر سفید پوست ها تاکید دارد و
جنایت آنها را همواره نشان میدهد
- میگویند آمریکا طبقه فقیر را رها کرده و فرهنگی بیروح و مصرف گرا را ترویج کرده است
همچنین برخی معتقدند که آمریکا و غرب آیندهای روشن پیش روی مردم جهان نمی گذارد و با استبداد ظالمانهاش فرهنگ بومی آنها را نابود می سازد!
من مایلم که شهر کرج را با اقوام و قبایل گوناگونی که در آن زندگی میکنند ؛ پست مدرن بنامم!
از سویی بحث پست مدرنیسم را تمام شده میدانستم که بین یادداشت هایم چشمم به نوشته هایی از بودلر،ریچاردلین و بودریار افتاد.
ریچاردلین روانشناس و نویسنده بحث برانگیز انگلیسی مینویسد: چه چیزی شهر نیویورک را پست مدرن کرده است ؟
__
ص-پ
بودلر جنجالیترین شاعر فرانسوی میگوید:
در نیویورک نوعی کشش درونی که نتیجهی ازدحام در کنار هم زیستن است دیده می شود درحالی که هیچ ارتباط دیگری میان آنها نیست!
در نیویورک ، جهان دلرباست و هیچ دلیلی برای دل کندن از آن وجود ندارد یعنی هیچ دلیل انسانی وجود ندارد مگر لذت ازدحام و یکجا بودن!
بودریار از معروف ترین نظریه پردازان فرانسوی در پاسخ به بودلر می گوید:
بر خلاف ساکنان از خود بیگانه شهر مدرن ،ساکنان شهر پست مدرن نیویورک از شلوغی خلسه آور شهر لذت می برند و نمی هراسند!
بودریار از نیویورک و لس انجلس
به عنوان «در مرکز جهان بودن» یاد می کند و می گوید : این مرکز درجای متمرکز است و این دو مکان مختلف (یعنی نیویورک و لس آنجلس) در یک زمان مرکز را «مرکزیت» را اشغال می کند که یادآور تعریف من از پست مدرنیسم است
با تعاریفی که از پست مدرنیسم ارائه شد می توان عدم قطعیت را محور بحث من بدانید و تمرکز من بر همین عدم قطعیت است
Forwarded from #کانال_ادبیات_معاصر_ایران (عبدالله سلیمانی)
می دانیم که جهان از یک ا نفجار بزرگ شروع شده است و وجود از عدم پدید آمده است، ساده تر که بگویم نظم از بی نظمی آغاز میشود و مابا نظم و بی نظمی ، خیر و شر ، مرگ و زندگی عین و ذهن و زبان شب و روز مواجه ایم ! بهتر است که از زبان هایزنبرگ فیزیکدان نامدار آلمانی نقل می کنم که می گوید:
در اطرف یک هسته ( اتم ) الکترون ها ، دران ء واحد در مکان های مختلف دیده می شوند کارل پوپر فیلسوف مشهور آلمانی می گوید علم خطا پذیر است و با این علم خطا پذیر چگونه می توان تصویری قطعی از قطعی خدشه ناپذیر ارائه کرد واحد در مکان های مختلف دیده می شوند ، از این رو شک و تردید در مورد پدیده ها پیش می آید و ما با عدم قطعیت مواجه می شویم ، اری
قطعیتی در کار علم وجود ندارد!
کارل پوپر فیلسوف سرشناس اتریشی-انگلیسی می گوید:
علم ، خطا پذیر است ، و با این علم خطا پذیر ،
چگونه می توانیم تصویری قطعی ، که مبین قطعیت باشد نشان دهیم!
از طرفی اینشتین آلمانی مبدع نسبیت گرایی همچون هایزنبرگ ، به چند چون الکترون ها و عدم قطعیت پدیده ها پرداخته است !
فوکو و دریدا نیز به بحث عدم قطعیت در حوزه ی به بحث عدم قطعیت در قلمرو علوم انسانی وارد شده اند ، دریدا با ساختارشکنی ،؛خوانشی جدید، از سنت و فلسفه غرب ، پیش روی ما نهاده است ،
میشل فوکو معتقد است که: وظیفه ی هرمنوتیک تأویل قدرتی است که در متن، نهفته است !
افزون براین سوررء الیست ها ، خرد گریز بودند ،آن ها از خرد بت می سا ختند، از سویی ، بر همین مبنا آندره برتون ، لویی آراگون و سوررءالیست های فرانسه مقوله ی" تصادف اجباری" ( نوشتن رها از قید و بند و سیالیت در نوشتن را) تدوین کردند که درنهایت به نفی خرد ابزاری منجر می گردید!
در اینجا با پوزش می خواهم به این نکته اشاره کنم که بخشی از شاعران جوان و غیر جوان مامتاسفانه درک درستی از بازیهای زبانی ندارند، که بی ارتباط با وضعیت پست مدرنیست هم نیست !
بازی های زبانی ، مفهومی محوری در کتاب " وضعیت پست مدرن " اثر ژان فرانسوا لیوتار است و بعضی ها این کتاب را کتاب مقدس پست مدرن ها می دانند
طرح و بسط بازیهای زبانی لیوتار در این محدوده ی زمانی ممکن نیست پس برویم ، سراغ خاطره هایی که در حافظه دارم و چندان بی ارتباط با کلیت متن سخنرانی من نیست !
در دهه ی هفتاد خورشیدی تنور شعر، داغ بود آدینه بود ، دنیای سخن بود ، تکاپو بود ، مجله ی مفید بود!
با تعدادی
ازدوستان شاعر و نویسنده و.... در حیاط مجله مفید ایستاده بودیم ؛ گرچه طبعا اهل تجسس در کار دیگران نیستم ، اما می شنیدم که جوانی خطاب به جوانی دیگر و با لحنی ظاهراً عصبی می گفت : پسر ! به اینجای شعر که می رسیدی باید عصبی میشدی و شعرت را به شدت تمام قطعه قطعه میکردی، تا شعر به گسست کامل می انجامید و آنوقت می شد : پست مدرن!
در دهه ۷۰ متاع شعر بی مشتری نبود :جلسات متعدد شعرخوانی ، نقد شعر، سر و صدا ، و داد و بیداد!
سه شنبه ها جلسات شعر بر گزار می شد و خیلی جدی ! چند نفری بودیم : مختاری، مجابی سلیمانی و اینجانب !
چهارشنبهها که زنده یاد دکتر براهنی را تداعی می کرد
و پنجشنبهها به داستان نویسها اختصاص داشت و زنده یادهوشنگ گلشیری ،شمع محفل بود!
به دهه ۴۰ برمیگردیم!
یادمان باشد که جلسه ی آونگاردها - عصر آوانگارد- به بهانه ی رونمایی چاپ و انتشار کتاب جدید من" جهان متوجه شد" برگزار گردید!
اشتباه اگر نکنم در این کتاب ، افزون بر عنصر اعتراض، با مولفه های پست مدرنیستی نیز در
پیوند است که به این موضوع کاری نداریم!
اما مایلم بخش کوتاهی از شعر بلند ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد را برایتان بخوانم :
و این منم/ در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین/
ویاس ساده و غمگین اسمان/
و ناتوانی این دست های سیمانی .....
نجات دهنده در گور خفته است!
من در دههی ۶۰ این شعر را به دلیل گسست هاو
طنز و تناقض ها و گروتسک و..، پیشزمینه ی نوعی پست مدرنیسم به حساب( شمار) می آوردم
هنوز نیز!
و این موضوع را در یکی از شماره های مجله ی
عصر پنجشنبه مطرح کردم!
اما آن چه از نظر من ، حسن به حساب می آمد
از نظر زنده یاد محمد حقوقی شاعر و منتقد ارجمند ، عیب شمرده می شد!
و ایشان درست انگشت می گذاشت بر نکاتی که
برآن ها تاکید داشتم!
محمد حقوقی معتقد بود که شعر باید وحدت ارگانیک داشته باشد و
آن روزها رفتند/ آن روزهای خوب/ آن روزهای
سالم سرشار/ ....آن خانه های تکیه داده در حفاظ
سبز پیچک ها به یکدیگر....آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها...
در اطرف یک هسته ( اتم ) الکترون ها ، دران ء واحد در مکان های مختلف دیده می شوند کارل پوپر فیلسوف مشهور آلمانی می گوید علم خطا پذیر است و با این علم خطا پذیر چگونه می توان تصویری قطعی از قطعی خدشه ناپذیر ارائه کرد واحد در مکان های مختلف دیده می شوند ، از این رو شک و تردید در مورد پدیده ها پیش می آید و ما با عدم قطعیت مواجه می شویم ، اری
قطعیتی در کار علم وجود ندارد!
کارل پوپر فیلسوف سرشناس اتریشی-انگلیسی می گوید:
علم ، خطا پذیر است ، و با این علم خطا پذیر ،
چگونه می توانیم تصویری قطعی ، که مبین قطعیت باشد نشان دهیم!
از طرفی اینشتین آلمانی مبدع نسبیت گرایی همچون هایزنبرگ ، به چند چون الکترون ها و عدم قطعیت پدیده ها پرداخته است !
فوکو و دریدا نیز به بحث عدم قطعیت در حوزه ی به بحث عدم قطعیت در قلمرو علوم انسانی وارد شده اند ، دریدا با ساختارشکنی ،؛خوانشی جدید، از سنت و فلسفه غرب ، پیش روی ما نهاده است ،
میشل فوکو معتقد است که: وظیفه ی هرمنوتیک تأویل قدرتی است که در متن، نهفته است !
افزون براین سوررء الیست ها ، خرد گریز بودند ،آن ها از خرد بت می سا ختند، از سویی ، بر همین مبنا آندره برتون ، لویی آراگون و سوررءالیست های فرانسه مقوله ی" تصادف اجباری" ( نوشتن رها از قید و بند و سیالیت در نوشتن را) تدوین کردند که درنهایت به نفی خرد ابزاری منجر می گردید!
در اینجا با پوزش می خواهم به این نکته اشاره کنم که بخشی از شاعران جوان و غیر جوان مامتاسفانه درک درستی از بازیهای زبانی ندارند، که بی ارتباط با وضعیت پست مدرنیست هم نیست !
بازی های زبانی ، مفهومی محوری در کتاب " وضعیت پست مدرن " اثر ژان فرانسوا لیوتار است و بعضی ها این کتاب را کتاب مقدس پست مدرن ها می دانند
طرح و بسط بازیهای زبانی لیوتار در این محدوده ی زمانی ممکن نیست پس برویم ، سراغ خاطره هایی که در حافظه دارم و چندان بی ارتباط با کلیت متن سخنرانی من نیست !
در دهه ی هفتاد خورشیدی تنور شعر، داغ بود آدینه بود ، دنیای سخن بود ، تکاپو بود ، مجله ی مفید بود!
با تعدادی
ازدوستان شاعر و نویسنده و.... در حیاط مجله مفید ایستاده بودیم ؛ گرچه طبعا اهل تجسس در کار دیگران نیستم ، اما می شنیدم که جوانی خطاب به جوانی دیگر و با لحنی ظاهراً عصبی می گفت : پسر ! به اینجای شعر که می رسیدی باید عصبی میشدی و شعرت را به شدت تمام قطعه قطعه میکردی، تا شعر به گسست کامل می انجامید و آنوقت می شد : پست مدرن!
در دهه ۷۰ متاع شعر بی مشتری نبود :جلسات متعدد شعرخوانی ، نقد شعر، سر و صدا ، و داد و بیداد!
سه شنبه ها جلسات شعر بر گزار می شد و خیلی جدی ! چند نفری بودیم : مختاری، مجابی سلیمانی و اینجانب !
چهارشنبهها که زنده یاد دکتر براهنی را تداعی می کرد
و پنجشنبهها به داستان نویسها اختصاص داشت و زنده یادهوشنگ گلشیری ،شمع محفل بود!
به دهه ۴۰ برمیگردیم!
یادمان باشد که جلسه ی آونگاردها - عصر آوانگارد- به بهانه ی رونمایی چاپ و انتشار کتاب جدید من" جهان متوجه شد" برگزار گردید!
اشتباه اگر نکنم در این کتاب ، افزون بر عنصر اعتراض، با مولفه های پست مدرنیستی نیز در
پیوند است که به این موضوع کاری نداریم!
اما مایلم بخش کوتاهی از شعر بلند ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد را برایتان بخوانم :
و این منم/ در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین/
ویاس ساده و غمگین اسمان/
و ناتوانی این دست های سیمانی .....
نجات دهنده در گور خفته است!
من در دههی ۶۰ این شعر را به دلیل گسست هاو
طنز و تناقض ها و گروتسک و..، پیشزمینه ی نوعی پست مدرنیسم به حساب( شمار) می آوردم
هنوز نیز!
و این موضوع را در یکی از شماره های مجله ی
عصر پنجشنبه مطرح کردم!
اما آن چه از نظر من ، حسن به حساب می آمد
از نظر زنده یاد محمد حقوقی شاعر و منتقد ارجمند ، عیب شمرده می شد!
و ایشان درست انگشت می گذاشت بر نکاتی که
برآن ها تاکید داشتم!
محمد حقوقی معتقد بود که شعر باید وحدت ارگانیک داشته باشد و
آن روزها رفتند/ آن روزهای خوب/ آن روزهای
سالم سرشار/ ....آن خانه های تکیه داده در حفاظ
سبز پیچک ها به یکدیگر....آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها...
می دانیم که جهان از یک ا نفجار بزرگ شروع شده است و وجود از عدم پدید آمده است، ساده تر که بگویم نظم از بی نظمی آغاز میشود و مابا نظم و بی نظمی ، خیر و شر ، مرگ و زندگی عین و ذهن و زبان شب و روز مواجه ایم ! بهتر است که از زبان هایزنبرگ فیزیکدان نامدار آلمانی نقل می کنم که می گوید:
در اطرف یک هسته ( اتم ) الکترون ها ، دران ء واحد در مکان های مختلف دیده می شوند کارل پوپر فیلسوف مشهور آلمانی می گوید علم خطا پذیر است و با این علم خطا پذیر چگونه می توان تصویری قطعی از قطعی خدشه ناپذیر ارائه کرد واحد در مکان های مختلف دیده می شوند ، از این رو شک و تردید در مورد پدیده ها پیش می آید و ما با عدم قطعیت مواجه می شویم ، اری
قطعیتی در کار علم وجود ندارد!
کارل پوپر فیلسوف سرشناس اتریشی-انگلیسی می گوید:
علم ، خطا پذیر است ، و با این علم خطا پذیر ،
چگونه می توانیم تصویری قطعی ، که مبین قطعیت باشد نشان دهیم!
از طرفی اینشتین آلمانی مبدع نسبیت گرایی همچون هایزنبرگ ، به چند چون الکترون ها و عدم قطعیت پدیده ها پرداخته است !
فوکو و دریدا نیز به بحث عدم قطعیت در حوزه ی به بحث عدم قطعیت در قلمرو علوم انسانی وارد شده اند ، دریدا با ساختارشکنی ،؛خوانشی جدید، از سنت و فلسفه غرب ، پیش روی ما نهاده است ،
میشل فوکو معتقد است که: وظیفه ی هرمنوتیک تأویل قدرتی است که در متن، نهفته است !
افزون براین سوررء الیست ها ، خرد گریز بودند ،آن ها از خرد بت می سا ختند، از سویی ، بر همین مبنا آندره برتون ، لویی آراگون و سوررءالیست های فرانسه مقوله ی" تصادف اجباری" ( نوشتن رها از قید و بند و سیالیت در نوشتن را) تدوین کردند که درنهایت به نفی خرد ابزاری منجر می گردید!
در اینجا با پوزش می خواهم به این نکته اشاره کنم که بخشی از شاعران جوان و غیر جوان مامتاسفانه درک درستی از بازیهای زبانی ندارند، که بی ارتباط با وضعیت پست مدرنیست هم نیست !
بازی های زبانی ، مفهومی محوری در کتاب " وضعیت پست مدرن " اثر ژان فرانسوا لیوتار است و بعضی ها این کتاب را کتاب مقدس پست مدرن ها می دانند
طرح و بسط بازیهای زبانی لیوتار در این محدوده ی زمانی ممکن نیست پس برویم ، سراغ خاطره هایی که در حافظه دارم و چندان بی ارتباط با کلیت متن سخنرانی من نیست !
در دهه ی هفتاد خورشیدی تنور شعر، داغ بود آدینه بود ، دنیای سخن بود ، تکاپو بود ، مجله ی مفید بود!
با تعدادی
ازدوستان شاعر و نویسنده و.... در حیاط مجله مفید ایستاده بودیم ؛ گرچه طبعا اهل تجسس در کار دیگران نیستم ، اما می شنیدم که جوانی خطاب به جوانی دیگر و با لحنی ظاهراً عصبی می گفت : پسر ! به اینجای شعر که می رسیدی باید عصبی میشدی و شعرت را به شدت تمام قطعه قطعه میکردی، تا شعر به گسست کامل می انجامید و آنوقت می شد : پست مدرن!
در دهه ۷۰ متاع شعر بی مشتری نبود :جلسات متعدد شعرخوانی ، نقد شعر، سر و صدا ، و داد و بیداد!
سه شنبه ها جلسات شعر بر گزار می شد و خیلی جدی ! چند نفری بودیم : مختاری، مجابی سلیمانی و اینجانب !
چهارشنبهها که زنده یاد دکتر براهنی را تداعی می کرد
و پنجشنبهها به داستان نویسها اختصاص داشت و زنده یادهوشنگ گلشیری ،شمع محفل بود!
به دهه ۴۰ برمیگردیم!
یادمان باشد که جلسه ی آونگاردها - عصر آوانگارد- به بهانه ی رونمایی چاپ و انتشار کتاب جدید من" جهان متوجه شد" برگزار گردید!
اشتباه اگر نکنم در این کتاب ، افزون بر عنصر اعتراض، با مولفه های پست مدرنیستی نیز در
پیوند است که به این موضوع کاری نداریم!
اما مایلم بخش کوتاهی از شعر بلند ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد را برایتان بخوانم :
و این منم/ در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین/
ویاس ساده و غمگین اسمان/
و ناتوانی این دست های سیمانی .....
نجات دهنده در گور خفته است!
من در دههی ۶۰ این شعر را به دلیل گسست هاو
طنز و تناقض ها و گروتسک و..، پیشزمینه ی نوعی پست مدرنیسم به حساب( شمار) می آوردم
هنوز نیز!
و این موضوع را در یکی از شماره های مجله ی
عصر پنجشنبه مطرح کردم!
اما آن چه از نظر من ، حسن به حساب می آمد
از نظر زنده یاد محمد حقوقی شاعر و منتقد ارجمند ، عیب شمرده می شد!
و ایشان درست انگشت می گذاشت بر نکاتی که
برآن ها تاکید داشتم!
محمد حقوقی معتقد بود که شعر باید وحدت ارگانیک داشته باشد و
آن روزها رفتند/ آن روزهای خوب/ آن روزهای
سالم سرشار/ ....آن خانه های تکیه داده در حفاظ
سبز پیچک ها به یکدیگر....آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها...
در اطرف یک هسته ( اتم ) الکترون ها ، دران ء واحد در مکان های مختلف دیده می شوند کارل پوپر فیلسوف مشهور آلمانی می گوید علم خطا پذیر است و با این علم خطا پذیر چگونه می توان تصویری قطعی از قطعی خدشه ناپذیر ارائه کرد واحد در مکان های مختلف دیده می شوند ، از این رو شک و تردید در مورد پدیده ها پیش می آید و ما با عدم قطعیت مواجه می شویم ، اری
قطعیتی در کار علم وجود ندارد!
کارل پوپر فیلسوف سرشناس اتریشی-انگلیسی می گوید:
علم ، خطا پذیر است ، و با این علم خطا پذیر ،
چگونه می توانیم تصویری قطعی ، که مبین قطعیت باشد نشان دهیم!
از طرفی اینشتین آلمانی مبدع نسبیت گرایی همچون هایزنبرگ ، به چند چون الکترون ها و عدم قطعیت پدیده ها پرداخته است !
فوکو و دریدا نیز به بحث عدم قطعیت در حوزه ی به بحث عدم قطعیت در قلمرو علوم انسانی وارد شده اند ، دریدا با ساختارشکنی ،؛خوانشی جدید، از سنت و فلسفه غرب ، پیش روی ما نهاده است ،
میشل فوکو معتقد است که: وظیفه ی هرمنوتیک تأویل قدرتی است که در متن، نهفته است !
افزون براین سوررء الیست ها ، خرد گریز بودند ،آن ها از خرد بت می سا ختند، از سویی ، بر همین مبنا آندره برتون ، لویی آراگون و سوررءالیست های فرانسه مقوله ی" تصادف اجباری" ( نوشتن رها از قید و بند و سیالیت در نوشتن را) تدوین کردند که درنهایت به نفی خرد ابزاری منجر می گردید!
در اینجا با پوزش می خواهم به این نکته اشاره کنم که بخشی از شاعران جوان و غیر جوان مامتاسفانه درک درستی از بازیهای زبانی ندارند، که بی ارتباط با وضعیت پست مدرنیست هم نیست !
بازی های زبانی ، مفهومی محوری در کتاب " وضعیت پست مدرن " اثر ژان فرانسوا لیوتار است و بعضی ها این کتاب را کتاب مقدس پست مدرن ها می دانند
طرح و بسط بازیهای زبانی لیوتار در این محدوده ی زمانی ممکن نیست پس برویم ، سراغ خاطره هایی که در حافظه دارم و چندان بی ارتباط با کلیت متن سخنرانی من نیست !
در دهه ی هفتاد خورشیدی تنور شعر، داغ بود آدینه بود ، دنیای سخن بود ، تکاپو بود ، مجله ی مفید بود!
با تعدادی
ازدوستان شاعر و نویسنده و.... در حیاط مجله مفید ایستاده بودیم ؛ گرچه طبعا اهل تجسس در کار دیگران نیستم ، اما می شنیدم که جوانی خطاب به جوانی دیگر و با لحنی ظاهراً عصبی می گفت : پسر ! به اینجای شعر که می رسیدی باید عصبی میشدی و شعرت را به شدت تمام قطعه قطعه میکردی، تا شعر به گسست کامل می انجامید و آنوقت می شد : پست مدرن!
در دهه ۷۰ متاع شعر بی مشتری نبود :جلسات متعدد شعرخوانی ، نقد شعر، سر و صدا ، و داد و بیداد!
سه شنبه ها جلسات شعر بر گزار می شد و خیلی جدی ! چند نفری بودیم : مختاری، مجابی سلیمانی و اینجانب !
چهارشنبهها که زنده یاد دکتر براهنی را تداعی می کرد
و پنجشنبهها به داستان نویسها اختصاص داشت و زنده یادهوشنگ گلشیری ،شمع محفل بود!
به دهه ۴۰ برمیگردیم!
یادمان باشد که جلسه ی آونگاردها - عصر آوانگارد- به بهانه ی رونمایی چاپ و انتشار کتاب جدید من" جهان متوجه شد" برگزار گردید!
اشتباه اگر نکنم در این کتاب ، افزون بر عنصر اعتراض، با مولفه های پست مدرنیستی نیز در
پیوند است که به این موضوع کاری نداریم!
اما مایلم بخش کوتاهی از شعر بلند ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد را برایتان بخوانم :
و این منم/ در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین/
ویاس ساده و غمگین اسمان/
و ناتوانی این دست های سیمانی .....
نجات دهنده در گور خفته است!
من در دههی ۶۰ این شعر را به دلیل گسست هاو
طنز و تناقض ها و گروتسک و..، پیشزمینه ی نوعی پست مدرنیسم به حساب( شمار) می آوردم
هنوز نیز!
و این موضوع را در یکی از شماره های مجله ی
عصر پنجشنبه مطرح کردم!
اما آن چه از نظر من ، حسن به حساب می آمد
از نظر زنده یاد محمد حقوقی شاعر و منتقد ارجمند ، عیب شمرده می شد!
و ایشان درست انگشت می گذاشت بر نکاتی که
برآن ها تاکید داشتم!
محمد حقوقی معتقد بود که شعر باید وحدت ارگانیک داشته باشد و
آن روزها رفتند/ آن روزهای خوب/ آن روزهای
سالم سرشار/ ....آن خانه های تکیه داده در حفاظ
سبز پیچک ها به یکدیگر....آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها...
Forwarded from عبدالله سلیمانی
اتفاق نیفتاده
حتماً هنوز در راه است
آن اتفاق سادهکه یک روز
پشت اناری قرمز/ میافتد
و ناگزیر تا حالا
شکلِ عجیبی به خود گرفته
از بس که زیر درخت سیب
و/ پشت شاخهٔ انگور و
در کنار تو
با این حساب
اصلاً به فکر پس زدن رنگهای مانده بر اشیا
و پردهی کشیده بر انگور و سیب و
انار/ نباش
حتما هنوز
تازه کسی چه میداند
شاید همین فردا
از خانهٔ رو به کوچه/که طی میکنی
آن راه مقرر را
در ابرها که سرزده میآیند
درچترهاکه غالباًازرویاحتیاط
در پاکتی که روی میز اداره است
اما سوای این همه حدس و گمان
چیزی که میگریزد دائم
از حلقهای به حلقهٔ دیگر
چیزی که پیش از اینها نیز
سیگار تا به سیگار
دهبار/ دست کم
پشتِ اناری قرمز /اتفاق نیفتاده است تا این دقیقه/ به ناچار
شکل عجیبی به خود گرفته
از بس که بیتو/در کنار تو
دور از تو
زیر درخت سیب و/ چه بگویم؟
در عین حال/ وَ با یک حساب ساده
امروز برگِ آخر تقویم تو نیست
حداقل/ سیصد و شصت و سه چار مرتبهی دیگر
حبهی قندی، آفتاب عالم تابی
در ته فنجانِ تو حل میشود
با قاشق لجوج چایخوری.
پس با خیال راحت
شب در خیالهای مه آلود چرخی بزن
و روز در چترهای خیس
و آن اتفاقِ ساده که چیزی است
چیزی که ما نمی شنویم، ما نمی بینیم
یک روز عصر
تا که ورق میزنی در آینه
ته ماندهٔ تقویم را
در بادها که سرزده میآیند
در برگها که یک شبه
در برفها که یکسره
#علی_باباچاهی
🔲منبع:گزیده شعر معاصر ایران، ترجمه اشعاری از علی باباچاهی به روسی؛ انتخاب و ترجمه از :حمیدرضا آتش بر آب
...
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
حتماً هنوز در راه است
آن اتفاق سادهکه یک روز
پشت اناری قرمز/ میافتد
و ناگزیر تا حالا
شکلِ عجیبی به خود گرفته
از بس که زیر درخت سیب
و/ پشت شاخهٔ انگور و
در کنار تو
با این حساب
اصلاً به فکر پس زدن رنگهای مانده بر اشیا
و پردهی کشیده بر انگور و سیب و
انار/ نباش
حتما هنوز
تازه کسی چه میداند
شاید همین فردا
از خانهٔ رو به کوچه/که طی میکنی
آن راه مقرر را
در ابرها که سرزده میآیند
درچترهاکه غالباًازرویاحتیاط
در پاکتی که روی میز اداره است
اما سوای این همه حدس و گمان
چیزی که میگریزد دائم
از حلقهای به حلقهٔ دیگر
چیزی که پیش از اینها نیز
سیگار تا به سیگار
دهبار/ دست کم
پشتِ اناری قرمز /اتفاق نیفتاده است تا این دقیقه/ به ناچار
شکل عجیبی به خود گرفته
از بس که بیتو/در کنار تو
دور از تو
زیر درخت سیب و/ چه بگویم؟
در عین حال/ وَ با یک حساب ساده
امروز برگِ آخر تقویم تو نیست
حداقل/ سیصد و شصت و سه چار مرتبهی دیگر
حبهی قندی، آفتاب عالم تابی
در ته فنجانِ تو حل میشود
با قاشق لجوج چایخوری.
پس با خیال راحت
شب در خیالهای مه آلود چرخی بزن
و روز در چترهای خیس
و آن اتفاقِ ساده که چیزی است
چیزی که ما نمی شنویم، ما نمی بینیم
یک روز عصر
تا که ورق میزنی در آینه
ته ماندهٔ تقویم را
در بادها که سرزده میآیند
در برگها که یک شبه
در برفها که یکسره
#علی_باباچاهی
🔲منبع:گزیده شعر معاصر ایران، ترجمه اشعاری از علی باباچاهی به روسی؛ انتخاب و ترجمه از :حمیدرضا آتش بر آب
...
🅱️🌈🅰🌈🅱️🌈🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی