فیلم مستند ( من ، نه منم! )- عکس های پشت صحنه و بعضا عکس هایی که در فیلم از آن استفاده شه!
کارگردان:
علی قنبری
زندگی و شعر علی باباچاهی
تصویربردار : مجتبی سعادت
تهیه کننده : لی لی الیکایی
و
باتشکر از دیگر هنرمندانی که در این فیلم مستند
حضور دارند!
کارگردان:
علی قنبری
زندگی و شعر علی باباچاهی
تصویربردار : مجتبی سعادت
تهیه کننده : لی لی الیکایی
و
باتشکر از دیگر هنرمندانی که در این فیلم مستند
حضور دارند!
چاپ دهم
از انتشارات مروارید بخواهید:
02166484612
از انتشارات مروارید بخواهید:
02166484612
Forwarded from Ali Babachahi
علی باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
فیلم مستند : این، نه منم!
کار گردان علی قنبری
شعر و زندگی علی باباچاهی
عکاس: مجتبی سعادت
تهیه کننده: لی لی الیکایی
و دیگر افرادی که بی دریغ در این مستند شرکت
کردند
کار گردان علی قنبری
شعر و زندگی علی باباچاهی
عکاس: مجتبی سعادت
تهیه کننده: لی لی الیکایی
و دیگر افرادی که بی دریغ در این مستند شرکت
کردند
پرسشگر :
سوم مه روز جهانی مطبوعات است ، با توجه به روز مطبوعات در ایران، نظرتان در این باره چیست ؟
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه "
شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم در " هوای تازه" ، بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ، بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
) جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
ص ۵۴، نشر نورهان ، ۱۴۰۲
ص1
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
سوم مه روز جهانی مطبوعات است ، با توجه به روز مطبوعات در ایران، نظرتان در این باره چیست ؟
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه "
شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم در " هوای تازه" ، بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ، بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
) جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
ص ۵۴، نشر نورهان ، ۱۴۰۲
ص1
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
A-Babachahi باباچاهی:
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه " شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ) بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
براین نکته تاکید می کنم:
روز جهانی آزادی مطبوعات، مقارن روز آزادی و عدالت همچون مقوله ای درج شده در روزنامه ها و مجلات است، که دقیقا از سال1993 میلادی هرسال، در سرتاسر جهان گسترده می شود!
بی گمان سازمان ملل متحد، روز سوم " مه" را زیر عنوان " هشتمین اجلاس" خود همان گونه که اشاره شد، روز آزادی مطبوعات را به"سمع" جهان می رساند! پیام مهم " آزادی مطبوعات" براثر اعتراضات زن و مرد در کف خیابان ها، ایجاد آزادی و عدالت براثر آزادی به اضافه عدالت، و علاقه و عشق زحمتکشان ایران و جهان، از قید اسارت زحمتکشان و ستمدیدگان ، دادخواهی مردمان شکنجه دیده را از قید قفس می رهاند!
هنوز با انسان های بی گناه در زندان هاو زنان و مردان دربند و تحمل شکنجه و شلاق های طاقت فرسا روبه روییم!
بی تردید، تاکید من بر آزادی روزنامه نگاری و روزنامه نگاران، در زمینه به دست آوردن مصرانه خبرها و مطالعه اخبار جراید و نشر و بیان و آزادی بدون " حصر و استثنا" ، امکان پدیذیر خواهد بود!
و اما- باچند امای دیگر، ترانه جهانی شروین حاجیپور را با صدای بی نظیر و محزون او
بشنویم: این صدا " یک رسانه" به طور کلی ست :
برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن ، برای بوسیدن
برای خواهر، خواهرا مون
برای تغییر، برای مغزها، برای پوسیدن
برای کودکان افغانی
برای برای برای برای....
#علی_باباچاهی
2. 10 اردی بهشت ۱۴۰۳ / ص 2
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
* طنین این سئوال ، به تمامی یک "رسانه " شمرده می شود!
و دراین پرسش ( تنها صداست که میماند! )
--پا سخ : نخستین تجربه عشقی من با تهدید ساواک آغاز شد.:
سردبیر مجله " تکاپو" بودم .مجله تکاپو افزون بر بوشهر در سراسر ایران مورد استقبال محافل فرهنگی و روشنفکری قرار می گرفت. مجلات روشنفکری تهران ، مثل" مجله خوشه " مطالبی ازآن را نقل می کردند!
جالب این که احمد شاملو ، وقتی مجله تکاپو را از بوشهر و در سال ۱۳۴۶ برایشان پست می کردیم ،
و" خوشه " را از بوشهر برای شاملو ارسال کردیم؛ ایشان در " خوشه" نوشتند:
بوشهر ستاد کوشندگان شعر امروز ایران!
در ادامه بحث روزنامه نگاری را باید مطرح کنم
اما از مجله " آدینه " نام ببرم که چندین سال مسوول بخش شعر این مجله بودم
وچند صباحی هم دبیر بخش مجله: نافه " بودم،
مدیر و سردبیر نافه ، بانویی پا به سن گذاشته بود! وقتی میخواستم " نافه" را رها کنم نمی
دانم چرا - همین طوری البته- این بیت غزل
از حافظ ، زیرلب زمزمه می کردم :
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما بدو مشتاق بودیم ، او به ما محتاج بود!
و بدین سان است :
که یکی روزنامه نگاری تمام عیار می شود!
* در مقدمه کتاب( فصل دیگر تری از زن بودن )
ناشر کتاب بدون مجوز؛ انتشارات نورهان)
-- در مقدمه همان کتاب فصل دیگرتری اززن بودن، آمده است :
من نه روزنامه میخوانم، نه تلویزیون دارم و خبرهای مهم را از دوستان می شنوم(همان، ص ۹)
**اما بد نیست رفقای مقاوم و ارجمندم بریده ای از یک شعر مرا(علی-باباچاهی را ) بخوانند :
قرار بود در مراسم اعدام تو حاضر شوم
لبخند مهیا شد و لب خندان نیز
" گروه محکومین را"
دستور بفرمود و ساطور و تبر اما
قدری مستعمل بود!
جهان متوجه شد، چاپ دوم ،بدون مجوز
براین نکته تاکید می کنم:
روز جهانی آزادی مطبوعات، مقارن روز آزادی و عدالت همچون مقوله ای درج شده در روزنامه ها و مجلات است، که دقیقا از سال1993 میلادی هرسال، در سرتاسر جهان گسترده می شود!
بی گمان سازمان ملل متحد، روز سوم " مه" را زیر عنوان " هشتمین اجلاس" خود همان گونه که اشاره شد، روز آزادی مطبوعات را به"سمع" جهان می رساند! پیام مهم " آزادی مطبوعات" براثر اعتراضات زن و مرد در کف خیابان ها، ایجاد آزادی و عدالت براثر آزادی به اضافه عدالت، و علاقه و عشق زحمتکشان ایران و جهان، از قید اسارت زحمتکشان و ستمدیدگان ، دادخواهی مردمان شکنجه دیده را از قید قفس می رهاند!
هنوز با انسان های بی گناه در زندان هاو زنان و مردان دربند و تحمل شکنجه و شلاق های طاقت فرسا روبه روییم!
بی تردید، تاکید من بر آزادی روزنامه نگاری و روزنامه نگاران، در زمینه به دست آوردن مصرانه خبرها و مطالعه اخبار جراید و نشر و بیان و آزادی بدون " حصر و استثنا" ، امکان پدیذیر خواهد بود!
و اما- باچند امای دیگر، ترانه جهانی شروین حاجیپور را با صدای بی نظیر و محزون او
بشنویم: این صدا " یک رسانه" به طور کلی ست :
برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن ، برای بوسیدن
برای خواهر، خواهرا مون
برای تغییر، برای مغزها، برای پوسیدن
برای کودکان افغانی
برای برای برای برای....
#علی_باباچاهی
2. 10 اردی بهشت ۱۴۰۳ / ص 2
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
علی باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
بازی توطئه
گرهی افتاده در کارت انگار / که یکی دوبار دیگر در غروب
آب داغی ریخته باشی بر تن و بدن گربه ای سیاه
و گریخته باشی از چشم دور و بری هایت که ناگاهان همگی سم دارند
و سه کوتوله ی تقریبا قد بلند از چار طرف نقشه ی قتل متن و مؤلفی که تویی با / یا که بدون سر
و می کشند ناز غاز و کلاغت را تا لب گودالی که
به رؤیای خودشان
حفر کرده اند خیلی درست گور تو را هم در گوشه ای از آن
که خر بخندید و [ پشت صحنه ] شد از قهقهه سست .
و این خطوط کوفی کف دست تو در همه حال
به دخترکی که در بنگال ختم می شود که تو را خیلی
دوست دارد کمی از دورتر از چشم هایش
بایستد / و تماشا کند فقط
گ های سه گانه ای را که به اسم و رسم تو حمله ورند.
نه می درد یقه ی پیرهنش را / و نا با هر چه می کوبد بر فرق سرش
از ترس اینکه بگویند شیشه ی روغن بادان ریخته
نه خنده سر می دهد آنقدر که : از تیمارستان گریخته .
- فالت حقیقتا فاله
گردوی پوک را به هنداونه هایی که زیر بغلت کاشته اند / می کارند
و ترجیح می دهی آخر شب در آینه ی دستشویی دق کنی / اصلا !
و به تختخوابی مخصوص در تیمارستان برگردی که عاشقان خیلی انگشت نما را
- برکه نمی گردم!
و به سگ های هار / زهر مار هم که نمی دهی / البته که نه !
سکوت "او" قطعا دیوانه ات می کند اما / نمی کند اما
بر می گردی به خانه که مادرت فقط شانه می کند موهای خاکستری ات را
- خاک بر سرم را ؟
و مرهم می گذارد " او " چه طور ؟ / به زخم زبان و جای دندان سگ هایی که
استخوان های تو را هم / چرا که نلیسند ؟
" بعد از این دست " من و گردن ماری که فراری می دهد سگ های هار را هم
شیشه ی الکلی آماده می کنی
و ساده می کنی کار و بار مارگیرهای جنوبی را
از رود نیل هم گه نگذری
برمی آیی از پس عزراییل
این فیلم خیلی دیدنیه !
#علی_باباچاهی
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
فیلم مستند : این، نه منم!
کار گردان علی قنبری
شعر و زندگی علی باباچاهی
عکاس: مجتبی سعادت
تهیه کننده: لی لی الیکایی
و دیگر افرادی که بی دریغ در این مستند شرکت
کردند
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
کار گردان علی قنبری
شعر و زندگی علی باباچاهی
عکاس: مجتبی سعادت
تهیه کننده: لی لی الیکایی
و دیگر افرادی که بی دریغ در این مستند شرکت
کردند
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
فیلم مستند : این، نه منم!
کار گردان علی قنبری
شعر و زندگی علی باباچاهی
عکاس: مجتبی سعادت
تهیه کننده: لی لی الیکایی
و دیگر افرادی که بی دریغ در این مستند شرکت
کردند
کار گردان علی قنبری
شعر و زندگی علی باباچاهی
عکاس: مجتبی سعادت
تهیه کننده: لی لی الیکایی
و دیگر افرادی که بی دریغ در این مستند شرکت
کردند
به چه معنا!
جنگجویانء رنگ باخته
شمشادهای کج و کوله اند !
سایه پرورء دیوارهای تخریب شده
به دار آویختگان را که دید
بغل کرد سپیده دمء فردا را
من عاشق دختر قصابی شدم که
کاردهای* پدرش را کش می رفت
چشم گوسفندان را صیقل دادم و
بوسیدن دختر قصاب ترسناک نبود
در گیر و دار جنگی که در شبکه ها
دو طرفه ست!
به غروبی قبل از فاجعه تشبیه کرد
آدم هایی را که اسم نداشتند
بیرون آوردند از رودخانه مرده ی دختر را
-به نام زن به نام زندگی
دریده شد لباس بردگی!
مرد حریص طالب چند تکه الماس یادگاری بود**
-پیش من محفوظ است!
گلوله های الماسگون نوازشگر بودند و شاید!
با چشم های گوگردی ات بیا که تغزل کم دارد
این شایعه!
۱۷ دیماه ۱۴۰۲
* کارد ، چاقو ، قیچی تیز می کنیم
**گوشواره.گردن بند.حلقه ی نامزدی. زینت آلات
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
جنگجویانء رنگ باخته
شمشادهای کج و کوله اند !
سایه پرورء دیوارهای تخریب شده
به دار آویختگان را که دید
بغل کرد سپیده دمء فردا را
من عاشق دختر قصابی شدم که
کاردهای* پدرش را کش می رفت
چشم گوسفندان را صیقل دادم و
بوسیدن دختر قصاب ترسناک نبود
در گیر و دار جنگی که در شبکه ها
دو طرفه ست!
به غروبی قبل از فاجعه تشبیه کرد
آدم هایی را که اسم نداشتند
بیرون آوردند از رودخانه مرده ی دختر را
-به نام زن به نام زندگی
دریده شد لباس بردگی!
مرد حریص طالب چند تکه الماس یادگاری بود**
-پیش من محفوظ است!
گلوله های الماسگون نوازشگر بودند و شاید!
با چشم های گوگردی ات بیا که تغزل کم دارد
این شایعه!
۱۷ دیماه ۱۴۰۲
* کارد ، چاقو ، قیچی تیز می کنیم
**گوشواره.گردن بند.حلقه ی نامزدی. زینت آلات
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
Forwarded from Ali Babachahi
Forwarded from Ali Babachahi
روز جهانی آزادی مطبوعات
سوم ماه "مه" مصادف است با روز جهانی آزادی مطبوعات از سال 1993 هر سال در کشورهای مختلف، گرامی داشته می شود؛ درواقع، مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دسامبر سال 1993 در چهل و هشتمین اجلاس خود، روز سوم ماه "مه" را به عنوان روز جهانی آزادی مطبوعات اعلام کرد که خود از مصوبه یونسکو تحت عنوان "ارتقای آزادی مطبوعات در دنیا" نشأت می گرفت.
پيام اين رويداد، اين است که آزادي مطبوعات – به عنوان يکي از ارکان آزادي هاي سياسي – بر اثر مبارزات سخت و خستگي ناپذير انديشه منداني به وجود آمده که بر اثر عشق و علاقه فراوان براي تأمين آزادي و رهايي از اسارت انسان ها و بيان آزاد انتطارات و خواسته هاي مردم، تلاش کرده اند و چه بسا در اين راه، مشقت هاي مختلف همچون فشار سياسي، زندان و حتي جان فشاني را تجربه کرده اند.
سوم ماه "مه" مصادف است با روز جهانی آزادی مطبوعات از سال 1993 هر سال در کشورهای مختلف، گرامی داشته می شود؛ درواقع، مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دسامبر سال 1993 در چهل و هشتمین اجلاس خود، روز سوم ماه "مه" را به عنوان روز جهانی آزادی مطبوعات اعلام کرد که خود از مصوبه یونسکو تحت عنوان "ارتقای آزادی مطبوعات در دنیا" نشأت می گرفت.
پيام اين رويداد، اين است که آزادي مطبوعات – به عنوان يکي از ارکان آزادي هاي سياسي – بر اثر مبارزات سخت و خستگي ناپذير انديشه منداني به وجود آمده که بر اثر عشق و علاقه فراوان براي تأمين آزادي و رهايي از اسارت انسان ها و بيان آزاد انتطارات و خواسته هاي مردم، تلاش کرده اند و چه بسا در اين راه، مشقت هاي مختلف همچون فشار سياسي، زندان و حتي جان فشاني را تجربه کرده اند.