Telegram Web
یک پیشنهاد خوب برای شما
عقل عذابم می دهد
https://fidibo.com/book/146569-عقل-عذابم-می-دهد
یک پیشنهاد خوب برای شما
دنیا اشتباه می کند
https://fidibo.com/book/153706-دنیا-اشتباه-می-کند
یک پیشنهاد خوب برای شما
این کشتی پر اسرار
https://fidibo.com/book/1995-کتاب-این-کشتی-پر-اسرار
Forwarded from m L
افسانه نجومی

عصیان‌گری دال‌های شناور بینامتن‌های منفرد
مکث و مروری بر شعرهای اعتراضیِ: «فصل دیگرتری از زن بودن» سروده‌ی علی باباچاهی.
شعرهای اعتراضی نوسان دارند
سبقت گرفتن دریا از ما ممکن نیست!
چشم نمی‌بندم بر تنانگی‌ام
سانسور را می‌دروند
و آزادی بر سطح کاغذ جاری می‌شود ص 122.
الف.عصیان‌گری‌های نامتعین زبانی، در مجموعه شعر: «فصل دیگرتری از زن بودن» با معیارهای زیباشناختی «شعر در وضعیت دیگر» به بازی گرفته می‌شوند. اختصاصاتی نابیانگر با دامنه‌ها‌ی پرنوسان، که جهش‌وار از لبه‌ی از معناها، می‌گذرند، تا در وجهی متکثر، با ترویج دیگراندیشی، کلاژهای ناهمگن، موقعیت‌های پارادوکسیکال، زبان محوری‌های شیزوفرن، مدلول‌های متغیر چندآوا، فقدان وحدت، نفی فراروایت‌ها، عقل ستیزی، رفتارهای زبانی شناوری را از دل انبوه بینامتن‌های چندوجهی و ناهمسان در گستره‌ی نوشتار بپراکنند، که در هزارتوهای گفتمان‌های اعتراضی‌اشان‌‌، فضایی پرسیلان از تناقضاتی موج می‌زند که بشر معاصر با آن رو به روست. در این میان اما آن چه مهم می‌نماید، صورت‌بندی زبانیتی پیش‌بینی ناپذیر است که به لحاظ تاریخی در این ژانر، مدام گفتمان‌های غالب و مسلطِ پیش از خود را نقض می‌کند و پس از برجسته‌نمایی نابسامانی‌ها و بحران‌های اجتماعی،‌ از هر گونه شکل‌گیریِ افق‌های متعین و ملموس‌ در چشم‌اندازی تثبیت شده، می‌گریزد، تا سرانجام، شعر اعتراضی با قلمروهای متناقض‌نمایانه‌اش در هویتی تازه، افقی سیال از اجراهای زبانی را «در وضعیتی دیگر» به فضاهای متغیری گره بزند که با همراهی لایه‌های ناهم‌سان و متغیر زبان، دال به دال ذهن مخاطب را در بازی پرسیلان کلاژهای گسسته‌ای شناور می‌کند که فاقد مرزند و در وجوه چندوجهی زبان شکل گرفته‌اند، تخریب می‌شوند و دوباره با گرفتن رفتاری تازه‌تر، مخاطب را در بازی‌های بی‌پایان زبانیتی نامتعین و ثبات‌ناپذیر شرکت می‌دهند که از پیامدهای زیستن در جهان شیزوفرن تلقی می‌شوند. از طرف دیگر، هم‌سویی با خیزش مدنی: «زن، زندگی، آزادی» به مثابه محوری‌ترین جنبش آزادیخواهانه، با رویکردی هوشمندانه به رخداهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در جهان اکنون، این امکان را فراهم آورده است، تا «ناهمزمانی‌های تاریخی شعر امروز ایران» کنار گذاشته شود و «زبان و زمان که پیش از این، یکدیگر را بی آن که دریافته باشند،کم و بیش گم کرده بودند» در فضاهای شناور هر دو مجموعه‌ شعر باباچاهی: «جهان متوجه شد» و «فصل دیگرتری از زن بودن» در مسیر هم قرار بگیرند و پس از امتزاج و آمیختگی با یکدیگر، گسترش رفتارهای زبانی را در شعرهای پسانیمائی شاعر رقم بزنند، تا نقطه‌ی پایانی هر خرده‌روایت، آغازگر خرده‌روایت‌های متکثر دیگری شود که از تلفیق جهان زیست زن-انسان، با افق تاریخی زمانه، در گستره‌ی متن پدیدار شده‌اند، تا همچنان که وضعیت نامطلوب موجود را بر ملا ‌می‌نمایند، با بسط شیوه‌های نابیانگر تازه و بهره‌گرفتن از ظرفیت‌های متکثر و چندوجهی زبانی «شعر در وضعیت دیگر» درونمایه‌های اعتراضی را، به افق‌های جدید متصل کنند و با تلفیق تمهیدات نوشتاری مملو از: طنز، کنایه، هجو، مطایبه، تناقض، و بهره‌گرفتن از بیانیت روزمره و محاوره‌ای، بینامتن‌های پارادوکسیکال و متناقض‌نما را، در فضای چندوجهی برش‌های ناهمگن منتشر نمایند، تا مخاطب ضمن آن که با متنی متعهدانه رودر روست، فضاهای پارادوکسیِ فرامتن‌هایِ مرکزگریزی را در ذهن تداعی کند، که متناسب با شاخصه‌های زبانی و مبانی زیبا‌شناسانه‌ی «شعر در وضعیت دیگر» افشای وقایع و بحران‌های متناقض را به عهده گرفته‌اند.
بیرون کشید دو گلوله‌ی جنگی را از دو نقطه
پلک که بر هم زد!
در حال و هوای جنگ‌های جهانی بودن خوب است
من از دور بودم و از نور پشت پنجره‌ها
از بیشه‌زارهای من از دور
جنگ جنگ است چه برهنه چه مادر زاد
لخت و در جنگل بودند و این که جنگ تمام شده
برهنگی اما تعریف نکردیم و باران گرفت
جوراب‌های زنانه‌ای را دیدم که شده بود حلقه‌ اعدام و بی‌عجله!
مادرم نشنود پدر! ص 14.
Forwarded from m L
به بیان دیگر، مخاطب از همان ابتدای خوانش شعرها، دور شدن از پیش فرض‌های ساختارمند را به مثابه استراتژی هوشمندانه‌ای درمی‌یابد که با تخریب ظرفیت‌‌های قطعی‌نگر بیانیتی معترضانه، از سیطره‌ی دال‌ها پیش‌گیری می‌کنند و مرزهای متعین و مفصل‌بندی‌‌های یک‌سویه‌ی معانی از پیش اندیشیده شده را در انبوه اجراهای زبانی محو می‌نمایند. چرا که از زبان شاعر خوانده است: «در این جا آگاهانه از اعتراض زنان در شعر سنتی فارسی و شعر دوران مشروطه فاصله گرفته‌ام تا شعرهای «زن محور» این کتاب (مجموعه شعر) را مورد خوانشی انتقادی قرار دهم... ص9.». خوانشی پرسیلان که این امکان را فراهم می‌آورد، تا مؤلفه‌های «شعر در وضعیت دیگر» در شبکه‌ای متکثر از تنوع و چندگانگی فرامتن‌هایی شناور شوند که به ناگهان توالی خطی زمان را به هم می‌ریزند و با بهره‌گرفتن از ظرفیت‌های زبانی، چارچوب‌های منتظم فرم‌های فرسوده‌ی شعر اعتراضی را تخریب می‌کنند، تا هر سطر در فضایی مسطح و افقی، با پراکنش شبکه‌ای سیال از فرامتن‌های متعدد، در سیلانی دائمی و در صیرورتی مدام تازه شونده، پس از متصل شدن به سطرهای نامتجانس و ناهمگن، شبکه‌ای سیال از گفتمانی نامتقارن را ترویج ‌کند، که نقطه‌ی آغاز و انجامی برای آن‌ متصور نیست. سطرهایی متقاطع، که دالان‌ها و دهلیزهای تو در تو و پر پیچ و خم و غیر قابل پیش بینی را در سطوح و لایه‌های متغیر خرده‌روایت‌ها می‌پراکنند، تا سرانجام شعر اعتراضی با هویتی تازه در نوشتاری شکل بگیرد، که در آن هر خرده‌روایت با تخریب خطی زمان و برهم زدن نظم گذشته و آینده، می‌تواند زمان‌های بی‌شمار را به یکدیگر پیوند دهد، تا در سیالیت پر اضطرار فرامتن‌ها، بر تکثر نامتقارن گزاره‌های گسسته بیفزاید.
زن بودن من محرز است ولی به دو سه معنا
نیلگون‌تر شدم از ابری که پنجره‌ها را
تاریک‌تر می‌کرد
دنگ دد دنگ! ص28.
ب.در این میان، پیوستگی و در هم تنیدگی صوت‌ها و آواهای شنیداری با رفتارهای زبانی، ترویج دلالت‌های نامتعین و تأویل‌های متکثرِ پیش‌بینی ناپذیری را در نوشتار شتاب می‌دهند، تا مخاطب در معرض تداعی‌هایی با سویه‌های انتزاعی-پارادوکسی‌ای قرار ‌‌گیرد که، تفکیک جنسیت‌ها را به حاشیه می‌راند و با نگاهی دوباره به زن-انسان، سویه‌های‌ ناهمگن‌ بیانیتی معترض را در وجهی عینی در گستره‌ی نوشتار قابل رؤیت می‌نماید. از طرف دیگر، باباچاهی، با گرایش به رفتارهای متکثر زبانی، ویژگی‌های منحصر به فرد بیانیتی سیال را در بستر خرده‌روایت‌ها برجسته می‌نماید و با بهره‌گیری از مناسبات بینامتنی و گسترش آن‌ها در فضاهای پارودی-آیرونیک گزاره‌ها، ظرفیت‌های چند وجهی زبان را در وجهی متناقض‌نما، به گونه‌ای بازتاب می‌دهد، تا مخاطب با درک وجوه معترضانه‌ی گزاره‌های متنی، رخدادها را از درون لایه‌های پارادوکسیکالی نظاره کند که مدام در جهان پیرامون شاهد آن است. با وجود این، هم‌آمیزی و هم‌زیستی زبانیتی طنزگرایانه و مطایبه‌آمیز، با گزاره‌های گسسته-پیوسته‌ی پیچیده در لایه‌های آیرونیک و بهره‌گرفتن از بینامتن‌هایی تهاجمی، برجسته‌نمایی کژِی‌هایی را ممکن می‌کنند، که ضمن هویت‌بخشی تازه به اندیشه‌های اجتماعی، مخاطب را متوجه وخامت وقایع پیرامون می‎نمایند. از سوی دیگر، ساخت و پرداخت دلالت‌های متغیر ضمنی، متأثر از نحوه‌ی همنشینی زنجیره‌ای از دال‌ها با مدلول‌های شناوری است، که با درکی تاریخی-جامعه‌شناختی در شعر احضار شده‌اند، تا بر حساسیت‌های متعهدانه‌ی سیاسی-اجتماعی باباچاهی صحه بگذارند و اعتراض او را نسبت به وضعیت موجود، برجسته‌تر نشان دهند، رخدادی متنی‌ که اجازه نمی‌دهد مخاطب، شعرها را در فضایی خنثی و بی‌طرف، رصد نماید. گویی، گسترش زیست جهان شاعر در افقی تاریخی، گستره‌ی نوشتار را به مثابه بافتی به هم فشرده از بینامتن‌هایی به نمایش می‌گیرد که مدام در هم استحاله می‌شوند، تا در وضعیتی منحصر به فرد، تداعی‌های متکثر و چند وجهی مخاطب را شکل ‌دهند. به بیان دیگر، گزاره‌های گسسته-پیوسته، دلالت‌های شناور خود را از بینامتن‌های منفرد یا بهم پیوسته‌ای می‌گیرند، که در جهان پیرامون به حاشیه رانده شده‌اند و اکنون هر نشانه با تکثیر شدن در نشانه‌ی دیگر، به گونه‌ای هستی می‌یابد، تا بتواند تصاویر ذهنی نامتعینی را در متن بیافریند که شاعر در پی ساخت آن‌ها، به شکل اندیشه‌های اجتماعی در جهان متن، زنجیره‌ای از مناسبات بینامتنی را به نشانه‌هایی پرسیلان بدل می‌کند، که مدام در حرکت‌اند و مخاطب را از بینامتنی به بینامتن دیگری پرتاب می‌کنند، تا چرخه‌ی بی‌پایان و مرکز گریز دلالت‌های ضمنی، تداعی‌های مخاطب را جهت دهند.
هووووووف!
خاموش نشدند پت پت پت و
خاموشی کم آورد!
تشنج و ترس آمد
و موقتا فراموشی!
بود که دخترکان در کیف‌های مدرسه‌شان
پنهان شدند
تشنج و ترس آمد! ص100.
Forwarded from m L
با وجود این، تنوع بازی‌های زبانی، با منشی شناور که در ذهن خواننده، اشاره‌های ضمنی و مدلول‌های متعدد را بسط می‌دهند و چالش‌های پارادوکسیکال فراوانی را نیز در ذهن او منعکس می‌نمایند تا، متناسب با جهان زیستی و زمینه‌های فرهنگی و تاریخی خود، با فضاهای معترضانه‌ی منتشر شده در گزاره‌ها، همراه شود، یکی از عللی است که سبب شده تا گزاره‌های گسسته، همچنان که وجوه مفهوم‌گرای گستره‌ی نوشتار را نشانه می‌روند، با تعلیق و تعویق مکرر معناها، لحظات سیال و گذرایی را در برش‌ها پوشش دهند، که محصول نگرش چندوجهی به رخدادهای جهان پیرامون است. از طرف دیگر، باباچاهی، اشیاء،پدیده‌ها و مفاهیم متکثر و گوناگون را در شبکه‌ای از روابط هم‌سطح و افقی به هم می‌آمیزد، تا مخاطب هنگام خوانش شعرها، کارکردها و پیوند‌هایی را دنبال کند که از معناهای قطعی ِقاب‌بندی شده‌ می‌گریزند و با فراروی از روابط نامتقارن و ناهمگون، مخاطب را در گفتمانی شریک می‌کنند که در رأس آن تضاد با هژمونی قدرت موج می‌زند، تا جهانی را به تصویر بگیرد، که کثرت گرا، سیال و متکثر است و گزاره‌های گسسته، با روابطی نامتقارن و ناهمگون،پس از فسخ «من انگاری‌های» شخصی -فردی، دیالوگی را در نوشتار بسط دهند که اجتماعی بودن را در مشارکت و درک حضور دیگری می‌جوید و گسترش می‌دهد. گویی شاعر، به ناگهان مخاطب را در میانه‌ی بحران‌ها پرتاب می‌کند، چرا که خود او نیز، از میانه‌ی بحران‌هاست که رصد کردن صورت‌بندی تازه‌ی دال‌ها را در جهان به مخاطب نشان می‌دهد و بر این باور است که پیوستگی دال‌ها در مسیر شدن و صیرورت، مخاطب را نیز در مسیری تازه قرار می‌دهد تا بتواند با هویت متکثرِ شعرها هم‌سو شود. رخدادی متنی که سبب می‌شود، هر دال به دال دیگری وصل ‌شود و در نهایت، زنجیره‌ای از تصاویر زبانی گسسته در نوشتار شکل بگیرند که در آن‌ها دلالت‌های ضمنی، در شمایی پرسیلان، شبکه‌ای افقی از حرکت و تغییر مدام دال‌ها را سامان می‌دهند و مخاطب، با هر خوانش تازه می‌تواند در معرض تأویل‌های گسترده‌تری قرار بگیرد که در بطن نوشتار، مدام ساخته و پرورده می‌شوند و پس از آن که با خوانش تازه از متن، از هم گسسته می‌شوند، تا در فرصت دیگر صورت‌بندی تازه بیابند.
بالا برد زمین را
تا بالاتر بنشیند زمین
معرفت الاضلاع بود زن
زندانی‌ی حلقه‌ای که در انگشت دشات
نبود!
تعلق خاطر مانع نمی‌شود که به دریا
نشوم وصل
از خانه به رودخانگی‌هایم ص 40.
پ.از طرف دیگر، در شعرهای اعتراضی باباچاهی، مخاطب با زبانیتی چندوجهی رو به روست، که مفصل‌بندی‌های شناورش را بر اساس وجهی تک‌گویانه تنظیم می‌کند و با پراکنش مونولوگ‌‌های گسسته-پیوسته‌ و تلفیق آن‌ها با بیانیتی کنایی، کوشیده است تا دلالت‌های چندوجهی متنی، در لایه‌های درونی گفتمانی معترضانه، صورت‌بندی تازه بیابند. مونولوگ‌هایی اما شناور، که در نهایت به یاری تکثر دال‌های چندوجهی، امکان مفصل‌بندی تازه و چینش عینی-ذهنی گفتمانی متکثر را در ذهن مخاطب فراهم می‌آورند، تا در نهایت گفتمانی پارادوکسی در فضاهای نامتعین و متناقض‌نمای گستره‌ی متن، اجراهای زبانی را به بازی دال‌هایی بدل کند، تا ذهن مخاطب را با هجوم بی‌وقفه و متکثر تداعی‌هایی احاطه نماید که در وجهی پیش‌بینی ناپذیر و مستمر، همپوشان یک‌دیگرند و مدام در ذهن‌اش امتداد می‌یابند. به بیان دیگر، در شعر باباچاهی، هر گزاره‌ها، به کانون وفور برش‌هایی در سیلان، تلقی می‌شود که با یکدیگر پیوندی افقی دارند و از شکل‌گیری هر گونه ساختار منفرد و یکپارچه، پیش‌گیری می‌کنند و دلالت‌های معین و همیشگی را نمی‌توان به آن‌ها تحمیل نمود. دلالت‌هایی در سیلان و ناایستا، که پیوسته به تعویق می‌افتند و هرگز به قطعیت نمی‌رسند. تا مخاطب را در فضای پارادوکسی گزاره‌های متکثری، به میانه‌ی بازی‌ای بکشانند که یک سوی آن در میانه‌ی بینامتن‌هایی قرار دارند که در فضایی چندصدایی از درون نوشتار عبور می‌کنند و سوی دیگر آن، به اجراهای زبانی‌ای پیوست می‌شوند تا هر بار مخاطب را درون معناهایی پرسیلان پرتاب ‌کنند که هم با ذهن مخاطب بازی می‌کنند و هم مخاطب را وا می‌دارند، تا با تداعی‌های متکثر و پرسیلان و شرکت در ساخت و پرداخت تصاویر پارادوکسی، در بازی‌های متنی‌ای مشارکت کند که ناایستا و متکثرند، چرا که زبانِ باباچاهی، در سطر سطر شعرش زبانیتی متناقض‌نما است، که در بافت روایی گزاره‌ها شناور می‌ماند، تا دغدغه‌های اجتماعی، در گزاره‌هایی منعکس شوند که دامنه‌ی گسترده‌ی دلالت‌های ضمنی‌اشان، از اختلاط و امتزاج بینامتن‌ها شکل گرفته‌اند.
این عطر فضا را پر می‌کند از اشتیاق به
قدم برداشتن
باران گرفت و باروت‌ها خیس شدند
خرافه‌های امروزی تأویلی دارند و تأملی!
ندا رسید که آتش گرفته نیمه‌ای از کاهستان
تمام کردم نقاشی نیمه‌ی خندان صورت زن را
با دلهره‌ی بطری مرموزی که
Forwarded from m L
به دریا انداختم! ص46.
ت. به هر روی، شعر اعتراضی ژانر تازه‌ای در شعر فارسی به شمار نمی‌آید و اگر چه نقطه‌ی عزیمت ثابتی برای این گونه از سرایش نمی‌توان، رقم زد اما، با رویکردهای آزادیخواهانه‌ی شعر کلاسیک فارسی پیوندی دیرینه دارد. چنان که نمی‌توان از شعرهای «ناصر خسرو» و یا «سنایی» یاد نمود و بر شعرهای اعتراضی آنان گوشه‌ی چشمی نینداخت. با وجود این، واکاوی مؤلفه‌ها و الگوهای متنوع گفتمانی معترضانه، در افقی سیال، چشم‌اندازهای متفاوتی را پیش رویمان می‌گشاید. یک‌سویگی اختصاصات‌ ادبی، انتقادی و زبان‌شناختی، با بن‌مایه‌های اعتراضی، به ویژه از عصر مشروطه و پس از آن، در دهه‌‌های 40 و 50 خورشیدی، بازتاب تلاش‌های معترضانه‌ای بود که می‌کوشید، با انعکاس واقعیت‌های ملموس جامعه و عصیان بر هر آن چه ناراستی و کژِی است، دریچه‌هایی از رسیدن به گفتمانی اجتماعی-سیاسی را در بطن خود بپرورد. تا جایی که در شعر هر دوره، می‌توان گزاره‌های آرمانی- انسان‌گرایانه‌‌ای را دنبال نمود، که در بن‌مایه‌های یک‌سویه‌ی مفهومی - مضمونی‌اشان، تکثیر جهان‌بینی متعهدانه‌ به مثابه خصیصه‌ای مشترک، همواره موج می‌زند. در این میان، پراکنش بن‌مایه‌های بیانیتی انتقادی-معترض در شعرهای علی باباچاهی، به انبوهی از اجراهای زبانیتی مطایبه‌آمیز، متناقض‌نما و کنایی- عصیانگرانه گره خورده است، تا بحران‌ها و تلاطم‌های اجتماعی که سرنوشت و تقدیر زن- انسان را مدام تحت ثأثیر خود قرار می‌دهند، مورد واکاوی قرار بگیرند. مؤلفه‌هایی که در دایره‌ی شمول شعر اعتراضی -اجتماعی دهه‌های پیشین نمی‌گنجند و اختصاصات بیانی آن‌ها را بر نمی‌تابند. با وجود این، در شعر باباچاهی، نمی‌توان سراغی از ناامیدی و یأس و بدبینی را گرفت. چرا که اجراهای متکثر زبانی، در بطن هیاهوهای ناهمگن جهان پیرامون، اندیشیدن به زندگی، زن-انسان، جامعه و تاریخ، را اساس گفتمانی هوشورزانه قرار می‌دهند، تا خرده‌روایت‌های سیالِ «فصل دیگرتری از زن بودن» پس از امتزاج با لحن منحصر به فرد شاعرانه، تجارب مشترک بشری را مورد بازبینی قرار داده، احیای پتانسیل‌های نامتعین شعر اعتراضی را مد نظر بگیرند. به هر تقدیر، هم‌سو شدن با خیزش مدنی «زن، زندگی، آزادی» سبب شد تا «علی باباچاهی» در دو مجموعه شعرش: «جهان متوجه شد» و « فصل دیگرتری از زن بودن» مخاطب را، در گفتمانی متکثر مشارکت دهد که در تک تک گزاره‌های شعرش، در هر دو مجموعه، موج می‌زند. از سویی، همگام شدن با جنبش‌های مردمی و از سوی دیگر، پراکنش گزاره‌های ناهمگنی که در ارتباطی افقی، وجهی شناور از فضاهای انتقادی و معترضانه را، که محصول نگره‌های رندانه‌ی شاعر‌اند، در فضای پرسیلان نوشتار می‌پراکند. نگاهی رندانه که سبب می‌شود تا باباچاهی، در همان ابتدایِ «فصل دیگرتری از زن بودن» با یادآوری و اشاره به پرسشی با بن‌مایه‌های اجتماعی، که بر اساس بینشی فلسفی، از سوی «کارل پوپر» طراحی شده بود: «وقتی کسی از «بشریت» حرف می‌زند کاری از من ساخته نیست جز آن که پا به فرار بگذارم؟» بر تفکری با گرایشات معترض پای بفشرد، تا از منظر بشریت، از زن-انسان‌ با نابرابری‌های متعدد حقوق اجتماعی‌ سخن، بگوید که در عصر ابررسانه‌ها و شبکه‌های جهانی، هنوز هم برای گفتن حقیقت و اعتراض بر پارادوکس‌های بی‌شمار زندگی‌، می‌بایست تجربه‌ی زیستن در سلول‌های انفرادی را بر تجارب زیستی مشترک‌اشان بیفزایند و مخاطب را، که ناخودآگاه به انتظار خوانش شعری معترضانه است، در فضایی متکثر، به میانه‌ی گفتمانی شیزوفرن ‌بکشاند که در پیچ و خم پرسیلانِ بازی‌های متنوع زبانی شناور مانده است. تا از هر مؤلفه پلی بسازد برای متصل شدن به اعتراض مدنیِ «زن محور» در عصر بدگمانی‌ها.
لبخند زد به صورت من شلیک کرد
این گل نرگس را به گور آیشمن بزنید!
اتفاقی که می‌افتد از پشت بام:
بوووومب!
خودکشی‌های فع-لن سرخوشی‌ها را
با فعلن می‌آورد!
-ای فعلاتی‌های تپانچه به دست----
شاید و باید و باشد را
نه بر لبه‌ی تیغ
با دم خرگوش درون امضا می‌کنم! ص102.
منبع:
باباچاهی، علی، 1402، فصل دیگرتری از زن بودن، نشر نورهان.
باباچاهی، علی، 1390، نم نم بارانم، نشر چشمه.

افسانه نجومی، آبان ماه 1402.
Forwarded from m L
شعر در وضعیت اضطراب
درباره¬ی فصل دیگرتری از زن بودنِ علی باباچاهی
محمد لوطیج
1
شعر آوانگارد امروز ایران، عمدتا با تعریف غیر¬سیاسی شناخته می شود یا دست کم شارحان در تبیین آن، بر وجه غیر سیاسی اش تاکید داشتند/ دارند. دلایل متعددی برای این رویکرد می توان برشمرد، از تجربه ی شاعران در دهه ی پنجاه و سرخوردگی ها و تحولات کلان جهانی و رویکردهایی که شعر و نقد ما را به تفکیک نقش شاعر و روشنفکر سوق داد. از این منظر، شعر پیشروی معاصر، بیشتر به شاخصه های روانی انسان معاصر پرداخت تا موضوعات کلانی که بتوان آن را زیرمجموعه ی امر سیاسی-اجتماعی جای داد. با این حال در این گزاره ها یک نکته ی مهم مغفول می ماند؛ هنر پیشرو از آن جایی که در پی نفی امور مسلط و قطعی برمی آید و چارچوب های مسلط ادبی -هنری را به چالش می کشد و حاوی نوعی زیست متفاوت است، نوعی منش و کنش سیاسی-اجتماعی در دل خود تعبیه دارد. با این یادآوری که وجه نخبه گرایانه¬ی شعر پیشرو، تاثیر و دریافت آنی را به تاخیر می اندازد، لاجرم طیف محدودی از مخاطبان را با خود همراه می کند.
2
فصل دیگرتری از زن بودن، تازه ترین مجموعه شعر علی باباچاهی است که می توان آن را به همراه مجموعه ی جهان متوجه شد، در یک کانتکست قرار داد. در نگاه نخست و از نام های دو مجموعه و معرفی های کوتاه منتشر شده، چنین القا می شود که ظاهرا در این دو مجموعه با شعرهای بازتابی سر و کار داریم که همبسته ی جامعه ی زمانه است و با مناسبات سیاسی-اجتماعی هم¬ارزی ویژه ای دارد. مقدمه ی مجموعه فصل دیگرتری از زن بودن هم چنین القا می کند که با شعرهای بازتابی سر و کار داریم؛ شعرهایی که گویی در پیوند با یک هسته ی مرکزی مشخص شکل گرفته و محور عمودی منسجمی را سامان داده و یک موضوع/ رویداد یا دوره ی خاصی از تحولات جامعه را پوشش می دهند. برای مخاطب پیگیر شعرهای باباچاهی، پرجاذبه می نماید دانستن این که او چگونه در یک مجموعه شعر، تنها یک موضوع مشخص را بازتاب می دهد؟
3
پیش زمینه ای که قبل از خواندن شعرها در ذهن مخاطب تعبیه شده، ارجاعات مشخصی را برای شعر دست و پا می کند. گویی مخاطب با پیش زمینه ای مبتنی بر موضوع¬محوری شعر، به خواندن می نشیند و چنین القائاتی است که ما به ازای بیرونی را به شعر و زیبایی شناسی دریافت مخاطب سنجاق می کند. هر چند شاعر به شیوه ی دیگری تسلط، قطعیت و قاطعیت را نفی می کند، این بار شعر در کانتکسی قرار می گیرد که ما به ازای بیرونی اش، در دسترس مخاطب است و به نحو همبسته ای با حافظه ی جمعی و اندوه عمومی همپوشانی دارد.
«به هر چه شدم خیره بدل می شود به معمایی دشوار
نگاه زنانه از رابعه دارم اسمم نرگس است
زندان زاد!
ساکن معماری کلماتم
و اتاقی دارم برای پیدا کردن خود و شکل
منزجر از «شکل» ی که بر دیگر اشکال تسلط دارد
خالی کرد شانه هایش را از سنگینی
این ها اینان ها!»(ص26)
تمهیدات پیشاشعر این فرصت را فراهم می آورد تا شعر به تاویل جمعی و گروهی نزدیک تر شود. ارجاعاتی که در شعر تعبیه شده، برای مخاطب ایرانی بازتاب دهنده ی شخصیت ها، پدیده ها و مناسباتی آشناست. از این منظر، مخاطبان بیشتری به یک تاویل و دریافت مشخص می رسند؛ دریافتی که بخش عمده ای از کارکرد آن، معطوف به تمهیدات پیشاشعر است. با این تمهیدات، خوانش شعر جهت دهی می شود به سمت و سویی که مخاطبان بیشتری را برای دریافت مورد نظر شاعر آماده می کند. گویی با شعری سیاسی-اجتماعی مواجه ایم و یا دست کم، سویه ی غالب چنین است. نکته ی مهمی که باید در نظر داشت این است که شعرهای این مجموعه، تعریف متعارف شعر سیاسی-اجتماعی را برنمی تابند و انتظارات معمول از شعر سیاسی را برآورده نمی سازند. از این منظر، در مقایسه با شعر سیاسی معمول که از دهه ی های پیشین در ذهن داریم، می توان فهرستی از گزاره های سلبی شعرهای این مجموعه را برشمرد که آن را متمایز می کند: با شعر به مثابه ی سلاح نسبتی ندارد. نمی تواند و نمی خواهد نقش رسانه را عهده دار باشد. فاقد عناصر هویت ساز، کلان نگر و برانگیزننده و وجه پیش برنده است. فاقد رویکرد پوپولیستی، بلکه در ضدیت با آن، متکی بر نوعی نخبه گرایی است، به ویژه در شیوه ی بیانگری و زبان شعر. دست به دامان نمادها و استعاره ها نمی شود (هر چند از دهه ی 90، به واسطه ی تخفیف سیطره ی شخصیت شیزوفرنیایی، نوعی از رابطه ی مشابهت را می توان در پاره ای از شعرهای باباچاهی یافت که قرائت استعاری شعر را تسهیل می کند). اما اتفاقی که اینجا و در این شعرهای باباچاهی می افتد به تعبیر جامعه شناسی ادبیات این است که ساخت های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... جامعه ی زمانه به امری زیبایی شناختی بدل می¬شود. بنائاً مخاطب حرفه ای، لذت هنری آن را می چشد و مخاطب غیر حرفه ای می تواند با سهولت بیشتری شعر را به جامعه ی زمانه برگرداند یا دریافت سیاسی-اجتماعی از آن را موجه سازد.
Forwarded from m L
«شعر باید شره کند روی کاغذ و میز و لباس
قیچی چاقو ابزار جراحی
فرشته ای آمد لاغر و چاق بود و شاید
آبی بود مطلقا آبی و شاید
بخیه نزد به زخمی که نداشتم
جدی نگفت و دخترک از هوش رفت / و شاید!»(ص101).
مخاطبِ عادتی شعر فارسی با تعریفی که از پیش¬ترها در ذهن دارد، احتمالا چنین شعری را در ساحتِ سیاسی-اجتماعی نمی بیند و انتظارات او از شعری آتشین و توفنده برآورده نمی شود. بنائاً باید فاصله ی میان شعر و خطابه های سیاسی- اجتماعی را با دقت بیشتری رصد کرد که در حضور یا فقدان وجه زیبایی شناختی شکل می گیرد. با این حال نباید از نظر دور داشت که به رغم وجوه همبسته ی شعرهای مورد اشاره با جامعه ی زمانه، سعر به دریافتی عمومی نمی رسد. از این منظر، باید کارکردهای چندجانبه ای را در نظر آورد که معطوف به نگرش و نگارشِ ویژه ی باباچاهی در سه دهه ی اخیر و شعر پیشرو به طور کلی است که با دریافت های فوری پیوندی ندارد.
«تخم ریزی تسلیحات:
توپ مسلسل تفنگ
بستگان و اطرافیانی دارد تفنگ
پدری دارد و مقتدری
می رسد شجره اش به جمجمه ها
با دندان های خشاب¬دار:
موظف¬اید!»(ص45).
شعر ضمن حفظ پاره ای از مولفه های سبکیِ باباچاهی، رویکردهای تازه ای را بازتاب می دهد که همبسته ی محوریت کتاب است؛ به سخره گرفتن ابزار سخت قدرت و اقتدارزدایی از قدرت مسلط که به نوعی مشروعیت زدایی را نیز در خود تعبیه دارد. علاوه بر این، به رغم ظاهر زخمی و جهان تلخ شعر، طنز به مثابه ی عنصری فعال در مشروعیت /اعتبار زدایی از گفتمان مسلط و مصوب، نقشمندی خود را دارد.
«تپانچه به دست داشت بوزینه پوشی که
به خود القا می کرد پوست پلنگ را
(زن متلاطم نشد از داربست انگور نیفتاد»(ص43).
سویه ی دیگر شعرهای این مجموعه، در رویکرد توصیفی - روایی است که ضمن برکنار ماندن از گزارش و واقعه نویسی، هم زیباییِ ایستادن را آشکار می کند، هم یونیفورم را کنار می زند و آدم پنهان شده در پشت آن را نشان می دهد و هم چسب و پانسمان ها را، تا زخم ها با وضوح بیشتری به چشم آیند.
«آن که نمی داند بر آتشفشان بنا شده سلولش
رنگ نمی کند تند تند ناخن هایش را
زن بودن من محرز است ولی به دو سه معنا
نیلگون تر شدم از ابری که پنجره ها را
تاریک تر می کرد
دنگ د د دنگ
جنگ درگرفت به تهرانا»(ص28).
شاعر، پاره¬ای روایت ها را که در حافظه ی جمعی رسوب کرده و ناظر بر اندوهی عمومی اند، به شعر می کشاند که ارجاع همسانی را برای بیشتر مخاطبان تداعی می کنند.
«به مادرم چیزی نگو
پدر اما برید زبانش را
گذاشت کف دست پستچی زندان
لال و کر مادرزاد نبود»(25).
محور عمده ی شعرهای این مجموعه، زن است که در پیوند با وضعیت جنبشی جامعه، عمدتا شاعر را در موقعیتی همذات پندارانه قرار می دهد و زنی در قامت راوی، شاعر و البته زخمی و همچنان ایستاده از جلد او بیرون می پرد:
«زبان مثله شده ای دارم جانِ جهان پروری
زنی هستم و شکل دیگری از
منظرهایی نه به غایت غریب
کنار ملاحان / و شادمانی دریا»(ص52).
«زن / شب پره پرور بود
پرندگان مطرود / آسمان بدون سقف
تو چه دانی که انفرادی بی روزن چیست؟
بر پاشنه چرخید درِ هول آور
چرخاند در را و سر جایش گذاشت
تاریکی مهربان شده بود
انفرادی بی روزن چیست؟»(ص78).
در سراسر مجموعه، با زن/ زنانی مواجه ایم؛ زنی که مرکزیتی برای خود دست و پا می کند، با چهره ای برساخته از امتزاجِ زخم ها، شجاعت ها، دانایی و راست قامتی؛ هم به اعتبار بسامد واژگانی و هم به واسطه ی رویکرد بازتابی شعر، از زنانی که جهان را و جان را تسخیر کردند.
«جسد جعلی معترض بالقوه ای ست/ بود
گرفته بودند دور و برش / دور و برم را
هفت و هشت و نه و ده تا کلاه متجاوز شطرنجی
پایین دادم روانگردان ها را
و دست زدم به خودکشی های سرپوشیده
لای موهایم پنهان کردم چیزی را
که به مقصد رسید
به چرا رسید و به چطور هم
آدم کش نازکدل است
آدم کش ها ولی دلِ نازک تری دارند
مهسا متوجه شد / و گفت»(20-21).
Forwarded from درنگ
مقاله ای منتشر نشده درباره نم نم بارانم علی باباچاهی
محمد لوطیج

نم نم بارانم" مجموعه ای از شعرهای سال های 73 تا 75 ، نخستین حضور غیرمتعارف باباچاهی در دهه ی هفتاد محسوب می شود. خوانندگان شعرهای این مجموعه با فی البداهگیِ غیرمتظره ای رو به رو شدند_نسبت به شعر پیشین باباچاهی و همنسلانش_ که با فضا و جهانِ شعرهای پیشین باباچاهی و شعر تثبیت شده ی روزگار تفاوت بنیادینی داشت. "نم نم بارانم" نقطه ي درخشاني در حضور ديگرگونه و البته پر سر و صداي باباچاهي در دهه ي هفتاد است. از این رو نقد و نظرهای رو در روی بسیاری بر این مجموعه نوشته شده که بیش و پیش از هر چیز بر همین تفاوت های بنیادین نظارت دارد. به همان اندازه که توجه ی جوان ترها را برمی انگیزد، از نگاه برخی شاعران نسل پیشین، حاصل تئوری بافی در شعر است.(م. آزاد. چشم انداز شعر معاصر.ص26) "نم نم بارانم"البته ستایشِ پاره ای از شاعران و منتقدان نسل پیشین را هم برمی انگیزد. چنان که "مفتون امینی" ضمن تاکیدِ چندباره بر اهمیت این مجموعه می نویسد: باباچاهی در "نم نم بارانم" کار درخشانی کرده است. شعرهای این کتاب، نه تنها در ادبیات ایران برجسته و درخشان محسوب می شود، بلکه در تاریخ ادبی معاصر و تاریخ ادبیات امروز جهان شاهکاری خلق کرده است. حق "نم نم بارانم" این است که بارها تجدید چاپ شود، بارها تعریف و واکاوی شود، چون در آن شعرهایی در حد الگوی شعر امروز ارائه شده است. من شعرهای نم نم بارانم را به عنوان نمونه های موفق شعر پست مدرن ایرانی قبول دارم و معتقدم تنها در این کتاب است که او توانسته به لُپ کلام دست یابد.(کتاب درنگ.ص56)
نگارنده (محمد لوطیج) نیز در همان سال ها نقد و نظری بر کتاب نوشته که پاره هایی از آن را مرور می کنیم: نم نم بارانم بی هیچ مبالغه ای به یک انفجار ادبی شباهت داشت و آن قدر پر جاذبه بوده که جزء شعرهای پر خواننده ی دهه ی هفتاد محسوب می شود. نگارش بیش از چهل و پنج نقد جدی بر این مجموعه و محل نزاع قرار گرفتن نگره های شاعر، خود به اندازه ی چندین مجموعه شعر خوب، فضای مطبوعاتی را داغ نگه می داشت. نه مجموعه های پیشین باباچاهی و نه کتاب های همنسلانش به اندازه ی "نم نم بارانم" با اقبال خوانندگان حرفه ای و غیر حرفه ای مواجه نشده... شگردهای این مجموعه آن قدر مسحور کننده و رشک برانگیز بوده که به شعر شاعران دیگر نیز کشانده شود. "نم‌نم بارانم" شاید بدون اغراق پرمخاطب‌ترین كتاب شاعر است. گسست و فاصله‌ای كه میان این كتاب و شعر معمول و شعرهای پیشین شاعر به وقوع می‌پیوندد آنقدر برجسته است كه فصل تازه‌ای نه‌تنها در پرونده شاعر- كه در شعر معاصر- محسوب می‌شود. سوای دعواهای مطبوعاتی و اتهام و دفاعیه‌های بعد از انتشار كتاب، شعرهای درخشانی در حافظه ی جامعه ی شعرخوان رسوب كرده و سال‌هاست كه شاعران جوان را به خود مشغول داشته است؛ شعرهایی چون "نفرین درخت"، "سفیدی‌ها را بخوانِ دو و پنج"، "از كجا كه ما" و... كشف و حال شاعرانه، جان حسي شعر و فوران عاطفي پيام، نقاط حساس شعر را پوشش مي دهد. اجراي شگردها و پیشنهادهاي تازه اي چون جنون مندي، مركززدايي، شكستگي روايت، سپيد نويسي و... شعرهاي اين كتاب را به نحو برجسته اي به ذهن مخاطب مي كشاند. با اين همه وفور تكنيك، حس و حال شاعرانه را پس نمي زند و چنين به نظر مي رسد كه شاعر بسياري از نگره هاي وارداتي را مهر ايراني زده و آن غرابت و بيگانگي مالوف را از آنها زدوده است.(عصر پنج شنبه، ویژه نامه ی باباچاهی.ش63)
" نم نم بارانم" که مشخصاً شروع دور تازه ای از شاعری باباچاهی است، مثل بیشتر مجموعه شعرهای اخیر او، موخره ای به همراه دارد. باباچاهی در این موخره زیر عنوان "قرائت چهارم و شعر امروز ایران" تمام شعر فارسی را در چهار قرائت دسته بندی می کند: قرائت پیش نیمایی، نیمایی، غیرنیمایی و پسانیمایی. و ضمن توضیح و تبیین نقاط اشباع شده ی قرائت های پیشین، بخش خلاق و پیشروی شعر امروز را پسانیمایی می نامد. کاوه گوهرین دراین باره می نویسد:باباچاهی در موخره(بیانیه؟) ...تلاش کرده است با تقسیم بندی شعر ایران به چهار قرائت...تحول و حرکت شعر ایران را از دوره ی قبل از مدرنیسم تا مدرنیسم و پس از مدرنیسم ترسیم کند. او در توضیح این تقسیم بندی، بر آن نیست که آثار پدید آمده در دوران پیش از نیما را تحقیر کند، بلکه با درکی صحیح و آگاهانه از حوزه ی زبان و زمانِ هر دوره ی شعری بدون این که دچار جزمیت شود سخن می گوید.(کتاب درنگ.ص212).
Forwarded from درنگ
مهم ترین شاخصه ها و پیشنهادات زبانی و ساختاری "نم نم بارانم" را می توان در خلاصه ای از مولفه های شعر پسانیماییِ مورد اشاره ی باباچاهی بازیافت: "تغذیه از زبان هر روزه، شورش علیه¬ی راحت طلبی زبان، پرهیز از تکرار تجربه های شاعران پیشین، آفرینش شعر در بازآفرینی زبان، گریز از تک معنایی، پرهیز از قهرمان گرایی و آرمان خواهی، عدم ارجاع تام و تمام به واقعیت بیرونی و توجه به ارجاع ادبی اثر، بی علاقگی نسبت به استعاره، نماد و...، نزدیکی به لحن طبیعی بیان نثری ، همراه با جرح و تعدیل های زبانی، قطع و وصل¬های بی¬تمهید، پرهیز از وحدت موضوعی، پرکردن سفیدی¬های متن به وسیله¬ی خواننده، مشارکت خواننده درکامل شدن اثر، تاکید برجنبه¬ی غیرانتفاعی زبان، تکثر معنا، چندآوایی و...."(خلاصه شده از موخره ی نم نم بارانم،صص128-134)
و البته پنهان نکنیم که بخشی از واکنش ها منفی و انکارمدارانه بود. "مثلا این که شاعر با پاک کنی به جان سطرها افتاده یا تخریب اصالت زبان فارسی هدف غایی چنین شعرهایی است" (منصور اوجی در مصاحبه ای مطبوعاتی. به نقل از حافظه)و فراتر از این برخی با یادآوری نقاط همبسته ی این شعرها با نگره های فلسفی هنری غرب، پای استعمار فرهنگی را نیز به میان می آوردند. به هرحال شعرهایی که پایه های سنت شعر نیمایی و غیرنیمایی را نشانه می رود و همسانی هایی با نگره های پست مدرنیستی دارد، طبیعی ست که واکنش سفت و سخت شاعران و منتقدان محافظه کار را به دنبال داشته باشد، پاره ای از این انکارمداری ها در حقیقت مخالفت با پست مدرنیسم یا رسوخ آن در شعر فارسی بود. ناگفته نماند که بیشتر این مخالفان در نقد و نظرهای بعدی نگاه و نظر دیگری دارند که به تایید و تحسین متمایل تر است. عبدالعلی دستغیب از جمله ی این منتقدان است که درباره ی "نم نم بارانم" و شعرهای متفاوت باباچاهی نظر مثبتی نداشته (آدینه، ش120) در این سال ها اما بخش عمده ای از جبهه گیری های پیشین را به مبانی پست مدرنیستی این آثار پیوند می زند و به تصحیح نظراتش می پردازد. ایشان می نویسد: به محض پیدایش رمان و شعر پست مدرن در دهه ی هفتاد در ایران، بدون سبب یابی به وجود آمدن آن ها و کند و کاو وضعیتِ ساخته شدنِ شان، آماج تیر طعن قرار گرفت و انکار شد. (نگارنده ی این سطور(دستغیب) نیز در این بد فهمی و داوری شتاب زده شرکت داشت!) با این همه به مدد کوشش نویسندگان، شاعران و مترجمانی مانند بابک احمدی، نوذری، علی باباچاهی و رضا براهنی، کم کم جنبش پسانوگرایی شناخته و شناسانده و فضای تازه ای در ادب معاصر ایران گشوده شد).
نمی توان با ابزار و معیارهای نقد دهه های پیشین با این شعرها روبرو شد، مثلا موضوع و درون مایه ی شعرها را بیرون کشید و به عنوان هسته ی مرکزی شعرها معرفی نمود. چرا که شعرها از یک محور عمودی منسجم یا موضوع محوری تبعیت نمی کنند. بنابراین از همه چیز و همه کس سخن می رود و در عین حال هیچ چیز و کسی چندان برجسته نمی شود که به عنوان هسته ی مرکزی شعر تلقی شود. شاعر در گزینش معنا و شخصیت ها ظاهرا خط قرمز مشخصی ندارد و گاه خودِ شعر و مولفه های شعر، در مقام سوژه می نشینند. بسیاری از مولفه های معطوف به متفاوت نویسی برای نخستین بار در این مجموعه مطرح می شوند که در مجموعه های بعد تعدیل شده و یا با تعمیق بیشتر، یا اجرای دیگری پی گرفته می شوند. مولفه هایی چون چندآوایی، مجنون نگاری، سپید نویسی و...که در مجموعه های بعدی نقطه ی عزیمت بیشترِ شعرهای باباچاهی می شوند.

پ.ن: این یادداشت در سال ۹۲ نوشته شده است
#محمدلوطیج
Forwarded from m L
بازخوانی پرونده شعری علی باباچاهی

فریاد شیری

«با این که حق به جانب رؤیای توست

در این میان اگر تو ضرر می‌کنی

تقصیر هیچ شاخه گلی نیست» (نم نم بارانم)

علی باباچاهی از جمله شاعرانی است که در یکی دو دهه‌ی اخیر، در کنار ارائه آثار شعری، راهکارهایی نیز برای تغییر وضعیتِ بحرانی شعر پیشنهاد داده است. باباچاهی با تقسیم بندی شعر فارسی به چهار قرائتِ پیش نیمایی، نیمایی، غیر نیمایی و پسا نیمایی، وضعیت شعر امروز را «وضعیتی دیگر» فرض می‌کند و مؤلفه‌هایی را برای شعر پسا نیمایی تعریف می‌کند که «به وجوهی از نگرش پست مدرنیستی متمایل است که با واقعیت‌های معرفتی موجود جامعه‌ی ما انطباق دارد.[1]» از آنجا که باباچاهی در مؤخره‌ی تمام کتاب‌های شعرش به طور مفصل به بررسی شعر خود پرداخته و مؤلفه‌های آن را برای مخاطبان شعر شرح داده است، ناچاریم از زاویه‌ای دیگر شعر او را مورد بررسی قرار دهیم و از تکرار هر آنچه پیش از این دیگران و خود او در مورد شعرش گفته و نوشته‌اند بپرهیزیم!

پیش از خوانش شعرهای باباچاهی لازم است به این نکته نیز اشاره کنم که در طول تاریخ شعر معاصر فارسی (به ویژه دو دهه‌ی اخیر) هر شاعری که علاوه بر سرودن شعر به نقد و نظر پیرامون شعر نیز پرداخته و سعی در ارائه پیشنهادهای شعری داشته، ناخواسته به تولید انبوه طبق معیارها و مؤلفه‌های پیشنهادی خود دچار شده و بخش عظیمی از توانایی‌های شعرش‌اش را قربانی مانیفست شعری خود کرده است. رؤیایی، براهنی، صالحی و باباچاهی از جمله شاعرانی‌اند که صرف نظر از تأثیر گذاری بر شعر نسل جوان و فعالیت مستمر و مثبت، بخشی از شعرهایشان را قربانی جریان سازی و ارائه مانیفست شعری کردند. شعر حجم، شعر زبان، شعر گفتار، شعر پسانیمایی و ... همه‌ی این نام‌ها ما را به نشانی شاعرانی می‌رسانند که در میان تولیدات انبوه شعری‌شان، «اگر ده تا پانزده شعر موفق وجود داشته باشد، می‌توان آنها را شاعری موفق فرض کرد.[2]»

با این فرض اگر به سراغ علی باباچاهی برویم، او را موفق‌تر از بقیه می‌یابیم، چرا که او دارای دو ویژگی است که زیرکانه در کارهایش رعایت می‌کند:

الف) نسبی نگری به رشد، تکثیر و یا توقف دامنه‌ی شعری نیما.

ب) نسبی نگری به پذیرش، اجرا و یا انکار مؤلفه‌ها و مشخصه‌های پُست مدرنیسم.

علی باباچاهی با انتشار مجموعه شعر «نم نم بارانم» علاوه بر انتخاب زبانی تازه و با طراوت، به لحنی مطابق الگوهای ذهنی و بومی خود رسید، لحنی که تا امروز نیز آن را حفظ کرده و تنها کمی دیوانگی ذاتی به آن افزوده است. گویا باباچاهی نیز به قول فروغ، جمله را به ساده‌ترین شکلی که در مغزش ساخته می‌شود روی کاغذ می‌آورد:

«او برای خودش مرده بود

برای لباس سربازی خودش

کنار اتوبان/ و فکر نمی‌کرد که مرده بود ...» (نم نم بارانم، ص105)

باباچاهی علاوه بر استفاده از سادگی زبان، به آشنایی زداییِ مفاهیم ساده و عامیانه می‌پردازد و در زیرساخت شعرش، مفاهیم غنی‌تری را پنهان نگه می‌دارد. و امّا ورای این سادگی و سیاستِ زبانی، چیزی که در همه‌ی شعرهای باباچاهی نمایان است و می‌توان آن را مشخصه‌ی اصلی شعر او نامید، لحن شعری اوست. لحن شعری باباچاهی از شعرهای «نم نم بارانم» به بعد، لحنِ دریاهای جنوب است، لحن شروه سرایی دریانوردی که «از دریا به ساحل قدم می‌گذارد» و با خود زمزمه‌ای پنهان دارد:

«حالا اگر زنده شود

و برود یکراست

در قاب و/ انتخاب کند گوشه‌ی دیوار را

و دست‌های دوباره بیایند و/ دو فنجان چای را

و چند نخ سیگار...» (نم نم بارانم، ص52)

انگار موج‌هایی از دریا به سمت ساحل می‌آیند و نرسیده به ساحل، پشیمان بر می‌گردند. می آیند با امّا/ اگر/ که ... بر می‌گردند با/ تا/ شاید/ که ...
شرایط زیستی دوران کودکی و پیشینه‌ی ذهنی و فرهنگی یی که شاعر در آن به بلوغ فکری و هنری رسیده است، نوعی تربیت ذهنی برای او به وجود می‌آورد که حتی اگر سال‌ها پنهان بماند و ناچار به تغییر موقعیت جغرافیایی شود، بالاخره در دوره‌ای دیگر از بلوغ هنری نمودی برجسته‌تر پیدا می‌کند. با این پیش فرض اگر شعر شاعرانی از مناطق مختلف جغرافیایی کشور ایران را مورد بررسی قرار بدهیم، تأثیر شرایط زیستی را بر شعر آنان به وضوح مشاهده خواهیم کرد؛ برای نمونه اگر در شعر شاعرانی که در مناطق کوهستانی زندگی می‌کنند دقت کنیم به بسامد بالایی از آواهای بلند و کشیده می‌رسیم که لحنی خشن و خطابی به شعر آنان بخشیده است.
لحن باباچاهی نیز که شرایط زیستی‌اش در دوران کودکی و نوجوانی در همسایگی دریا بوده، لحن خودِ دریاست؛ لحنی منقطع و ناتمام با موج‌هایی خفیف و گاه تند!
«و روزهای از نو       از نو آمده‌اند/ از فقط که می‌آیند
از نیمکتی که روی کول غول ...»                (رفته بودم به صید نهنگ، ص24)
2024/12/28 02:25:27
Back to Top
HTML Embed Code: