Telegram Web
جذاب بود

جذاب بود مردی که دو چشم داشت فقط!
میدان مغناطیسی خاص خودش را کشف کرد
در گام هایی که من بر می دارم!
(زمزمه کرد زن !

چار چشمی ها مشغول تبریدن بودند :
طرح زنی بر دیوار و قدری " سیمین ساق" بود !


فوت کردند آن ها به اعداد مقدسشان
به هفتاد و دو تن از اهالی وحشت سرا !
--احضار!
رسید اسکلت زنی از راه که اسم نداشت!
با انبر سوزان گداخته بودند
یکی از پنج دستی که
متهم شده بود به
مخفی کردنشان!

آن طرف از این سو
طناب داری و دیواری
با فاصله ای اندک تا
اختر افسرده بخت ملک بی تاج!

نور بود
خیابان‌ها کور نبودند آن ها ولی
مشغول بودند به کسب و کار و گپ و گفتارشان !

زنی که فاقد دندان و دهان بود گفت:
چوبه ی دار چار پایه ی بی اختیار
برای ترسیدن به وقت بوسیدن
برای خواهرم برای برای برای

#علی_باباچاهی
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
#زن_اعتراض


🅱🅰🅱🅰🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
علی باباچاهی
خطاب به پروانه ها




الف - مقوله ها و مکاتبی همچون فرمالیسم و اگزیستانسیالیسم در مقاطعی از حیات سیاسی- اجتماعی جامعه ی ما مطرح گردید که فضای روشنفکری، درک درست آنها را به تأخیر می انداخت و تعریف و تصویری مخدوش از آنها ارائه می کرد. این دیدگاه مسلط، گرایش های فرمالیستی و اندیشه های غیر سیاسی در بخشی از شعر امروز ایران را نشأت گرفته از طرح و تبیین چنین مقوله هایی می پنداشت، در نتیجه فرم و محتوا را در شعر دو عنصر جداگانه می دانست.
مقوله ی پست مدرنیسم اما در وضعیتی مطرح می شود که تقابل نگرش ها و اصولا فضای روشنفکری جامعه، به تبع تغییراتی عمده در سطح جهان و جامعه ی نما، از جزمیت کمتر و انعطاف بیشتری برخوردار است. از این رو شعر امروز نیر مؤلفه های فلسفی - هنری پست مدرنیسم را الزاماً سلبی یا ایجابی (سیاه و سفید) ارزیابی نمی کند، و گرچه باز هم مسأله ی وحدت یا تفکیک فرم و محتوا مطرح می شود اما این مبحث، در نهایت معطوف به موضوعی است که شعر امروز به شدت از آن غافل بوده است:
کارکرد ویژه زبان! با توجه به اهمیت نکته اخیر تا به طرح نکاتی خاص در مورد چند شعر «خطاب به پروانه های براهنی برسم، مؤلفه های پست مدرنیسم را در تقابل و تقارن با شعر امروز ایران به اختصار برمی شمرم.
۱۔ ستیز پست مدرنیسم با عقلانیت مدرن که ریشه در دیدگاه فلسفی نیچه دارد تصادفا منطبق با تعارض بخشی از شعر امروز ایران با سلطه و اقتدار محتواست که احزاب و گروه های سیاسی پیش از انقلاب آن را مقوله ای جدا از فرم می پنداشتند و اکنون نیز، بینش های شکل گرفته در همان قالب به یکی بودن آن با فرم تن در نمی دهند. دیدگاه فوق هدفمندی یا عقلانیت محتوا را مقدم بر زبان شعر، که چیزی جز وجه مادی شده ی معنا نیست، می داند. طرح این دو گانگی هم به استبداد محتوا دامن می زند و هم زبان شعر را تا حد وسیله ی ارتباط صرف تنزل می دهد. در حالی که روند خلاق شعر امروز ایران، از پی تجربه های بسیار، «زبان در خدمت زبان» را می طلبد و محتوا و فرم را در مقوله ی منفرد و جدا از هم ارزیابی نمی‌کند.
۲- نگاه بی طرف و مهرآمیز یا بهتر بگویم غیر ایدئولوژیک پست مدرنیست ها به جهان - بی آنکه الزاما آن را تأیید کنم - برای شعر امروز به ویژه در این مقطع، چندان غیر منتظره نیست چرا که هدفمندی و آرمان خواهی را با زبان و بیان تخاطبی، همچون تجربه ای عمدتأ سیاسی و هنری تا حد اشباع شدگی از سر گذرانده است و بی آنکه به حذف انسان از منظر خود بپردازد، خوش بینی ها و امیدواری های سطحی را همچون «بار اضافی» به کنار گذاشته است و یأس فرضا حاصل تجربه های فروپاشی نظام های ایدئولوژیک که تغییر وضع جهان را نوید می‌دادند، شعر امروز را از جزمیتی ایدئولوژیکی جدا می کند تا از مطلق کردن پدیده‌های
عینی و ذهنی بپرهیزد. کم توجهی شعر امروز به ارجاع های بیرونی و افسون زدایی از آنها کم و بیش به تبع جابه جایی و تغییر مسائل در سطح جهان و نیاز به تعریف دوباره‌‌ی مقوله های فرهنگی (فلسفی - هنری) صورت می‌گیرد . مسائل و مفاهیمی که متون خلاق را به حاشیه ی مطالعه ای نتیجه گیری های ساده لوحانه سوق داده است.
٣- پست مدرنیست ها بر «اهمیت گستره های زبان و واژه» تأکید دارند و متن را «پهنه بازی های بی شمار» می دانند. به اعتقاد آنان: « متن از معنا شدن می گریزد و به یاری تاویل های مخاطبان متن، معناهای تازه ای آفریده می شد. از طرفی نیز[آنها] در پی زبانی
هستند که « متکی به واژگان و فقط واژگان باشد». پست مدرنیست ها تا آنجا پیش می روند که می گویند: «هر نوشته ای به هر شکل زندگی نامه های خود نوشته اند» آنها گرچه زبان را در زندگی روزمره وسیله ی ارتباط می دانند اما در عالم هنر و ادبیات معتقدند که: «زبان ابزاری موقتی نیست. چیزی کارا، إما فرعی نیست، بل کمال خود را در تجربه ای منحصر به فرد می یابد. به تبع این تلقی از زبان، مؤلف را اختراعی که دیگر سودی ندارد» می پندارند و متن را آغاز خواندن می دانند. هر متن «در جریان خواندن، شالوده شکنی می شود
توجه به نقش زبان که این اواخر در بخشی از شعر امروز به طور جدی مطرح شده است نه الزاما مقيد به دیدگاه هنری - فلسفی پست مدرنیست ها، بلکه نشانه ی اعتراض به وجه رسانه ای شدن زبان در بخش عمده ای از آثار شعری ماست. تعهد شاعر به زبان نه نفی واقعیت های هستی، بلکه مؤید این نکته است که نادیده گرفتن هستی زبان معادل نادیده گرفتن واقعیت های ذهنی است. با کارکردهای ویژهی زبان، شعر، صداها و، سکوت های پراکنده‌ی خود را باز می یابد. معانی مرده و مألوف، زنده و تکثیر می شوند و معنا نیز تعریفی دوباره می یابد.
شعر پیشتاز امروز، زبان را صرف حامل معنا و تصاویر زیبا و عبارات ارجاع پذیر نمی داند، بلکه در پی خلق زبانی است که بر پس زمینه ای از سنت های زبانی، از سنت های زبانی آشنایی زدایی می کند. این زبان، تجربه ی استفاده از أصوات، کشف رنگ برای صداها، و سرپیچی از قواعد نحوی را پشت سر و نیز
پیش رو دارد.
۴- پست مدرنیست ها از کنار سنت ها به سادگی نمی گذرند. از نظر آنها «هر شعر تازه در حكم مبارزه‌ی نوجوانی است با اقتدار و سلطه ی پدر که همان تأثیر شاعران پیشین باشد. نوجوان در اشتیاق گسست از سنت و عدم تداوم می سوزد. می خواهد و گاه می‌کوشد تا با گریز از خانه پدری، روی پای خود بایستد. اما حتا اگر تا حدودی از تبار خویش آگاه باشد باز بسته به پدر است. هیچ رابطه‌ی عینی هم که آشکار نکرده باشد، رابطه ی خونی که دارد.» این جمله نیز پیش روی پست مدرنیست ها می درخشد: «هرکس میخواهد کاری کند کارستان، نخست باید پدری برای خود بیافریند» و دیگر این که« در هر شاعری می توان و باید شاعر دیگری یافت».
بخشی از شاعران جوان امروز، عناصری را که به هر نوع تداعی کننده ی متنی ادبی - هنری باشد به شدت محکوم کنند. آنها می گویند شعر باید از هرگونه «بار اضافی» خالی باشد. اگر کلمه یا عبارتی در شعر، تفکری اسطوره ای را در مخاطب بیدار کند آن شعر را سنتی یا دست کم نامدرن می دانند. پست مدرنیست ها علاوه بر توجه به سنت ها، آداب و سنت های بومی را هم پاس می دارند چرا که به زعم آنها عقلانیت مدرن، انسان این عصر را از پاره ای نعمات طبیعی محروم کرده است. طرح این وجه از نظریه ی پست مدرنیسم، تلویحا هشداری به بخشی از شاعران جوان ماست؛ به شاعرانی که به پشت سر خودنگاه نمی کنند. این شاعران با زبان برخوردی سهل انگارانه دارند. از این رو ریاضت هنری و سخت کوشی در بین آنان جای خود را به روان نویسی داده و یکسان شدگی؛ تکروی را از میدان به در برده است. شعر غریزی، جای شعر زبانی را گرفته و اشیا و عناصر و ارجاعات بیرونی، عرصه را برا اسرار و دقایق زبانی تنگ کرده است.
۵- معماری مدرن به تبع عقلانیت مدرنیسم، کلا ناظر بر سودمندی است. ازاین رو تنوع و فرم های تزیینی را دست کم می‌گیرد. این معماری ایجازگر اما به
درج زمینه ساز تنوع و تزیینی شده است که معماری پست مدرن به جنبه ی غیرانتفاعی آن نظر دارد.
طرح این مبحث نیز تصادفا مقوله ی معماری را در شعر یکی دو دهه پیش یاد می آورد که مثلا هر مصرع طولانی را - هرچند درخشان و چشم گیر - نفس‌بر و آسیب رسان به معماری شعر مدرن تلقی می کرد. شعر امروز ایران اینک در آستانه ی برگذشتن از بینشی است که ایجاز و اختصار قبلا تعریف شده را امری مقدس نمی داند و در پی ایجاد زیبایی شناسی جدیدی است که اصول خود را از جوشش درون متن باز می یابد. پارانویا و اسکیزوفرنی و هر مقوله ي ظاهراً ممنوع دیگر نیز می تواند در ساختار واژگان و زبان شعر امروز دارای ساز و کار خود باشد. از همین منظر نه تنها راه بر مصرع های طولانی باز است بلکه هنجارشکنی های غیر منتظره، تصرف در نحو سطرهای نیمه تمام، چند وزنی چند بی وزنی، نفی مؤلف، چند صدایی شعر و... به عنوان نرم های تازه که البته آنتی تز خود را هم در خود می پروراند از منهيات شمرده نمی شود. در این نوع نوشتن به گفته ی میشل فوکو: غرض نمایاندن یا بالا بردن عمل نگارش یا میخکوب کردن موضوعی در چارچوب زبان نیست. مسأله‌ی ایجاد فضایی مطرح است که فاعل نويسنده پیوسته در آن ناپدید می شود».
۶- نگاه پست مدرنیست ها به جهان مهربان و ظریف و توأم با تساهل و خوشبینی است و از منظر آنان حقوق بشر، دموکراسی، بازار آزاد، مکانیسم های تعديل تنش های طبقاتی شمرده می شود. عجالتا گفته تری ایگلتون را فراموش می کنیم که می گوید پست مدرنیسم بر فاشیسم موجود در جهان چشم فرو بسته است. با اینهمه باز به اینجا می رسیم که اندیشه های سیاسی قابل قبول نگرش های رادیکال معتقد به تز تغییر جهان، از منظر شعر امروز مطلق و مقدس شمرده نمی شود. از این رو در شعر امروز جایی برای بت سازی، قهرمان پروری و تأکید بر مضامین ظاهر امیدوارانه باقی نمی ماند. شعر امروز درس ارجاع ناپذیری به مصادیق مشخص را کم و بیش از همین جا می آموزد؛ البته بی آنکه
اصول فلسفی - هنری پست مدرنیست ها را که هنوز در ایران به طور مشخص ارزیابی نشده عجولانه بپذیرد. شاید شکست های عظیم سیاسی در جهان که به قول تری ایگلتون تبیین واقعیت های جدید فرهنگی را به تأخیر انداخته، عامل طبیعی شکاکیتی است که شعر امروز ایران در پرتو آن، عقلانیت محتوا را مرور، تعیین و یا نفی می کند. طرح مقوله های هنری - فلسفی پست مدرنیسم و برجسته شدن مؤلفه های آن بار دیگر تقابل حداقل دو گرایش و بینش شعرى را ناگزیر می سازد:
بینش و گرایشی که اثر هنری و به تبع آن زبان شعر را وسیله ی نقل معنا می داند و معتقد به تفکیک فرم و محتواست و نگرشی دیگر که نقشی رسانه ای برای زبان قائل نیست و شورش در زبان و سرپیچی از نظام های مستقر و قواعد ادبی حاضر و آماده برا شرط تداوم حیات و خلق آثار جدیدی می داند. از منظر محتواگرایان، طرح مقوله ی پوچ گرایی (نیهیلیسم) در شعر امروز، به تبع گرایش بخشی از شعر به کارکرد ویژه ی زبان از همین جا نشأت می گیرد.
به گمان من اما خطر پوچ گرایی (نیهیلیسم) به غلط مطرح شده نه از هنجار شکنی و تصرف در نحو و دیگر سرپیچی ها از اصول و قواعد مسلط، بلکه از جانب شعرهایی سر بر می زند که به زمان خطی، روایت خطی، تک معنایی، تک صدایی و تک ساختاری چسبیده اند.
شعر امروز، امتناع از مطلق گرایی و پرهیز از قواعدی که شعر را به مقوله ای آموزشی، اخطاری و حتا الهامی صرف بدل می‌کند کم و بیش از مقوله ی پست مدرنیسم می آموزد.
طرح این مؤلفه ها در تقابل و تقارن ذهن و زبان، طبعا ناظر بر این نتیجه گیری نیست که شعر امروز ایران باید واژه ها را از انرژی و ذخایر فرهنگی شان تهی سازد
توجه به کارکرد زبان نیز حذف پیرایه های معنایی و در نهایت اعتلا متن
(شعر) را در نظر دارد، بی آنکه زبان؛ جهان معاصر و «زخم ها و مصیبت های ناشی از نظم نوین جهانی» را همچون ابقای تسلیحات اتمی توسط کشورهایی که مدعی
جلوگیری از گسترش تسلیحات اتمی اند، «موعظه های برقراری دموکراسی و حراست از حقوق بشر، «ستم اقتصادی زندگی انسانها و زنان و کودکان موردبهره کشی..»، را در ضمیر ناخودآگاه خود نداشته باشد. ساده تر اینکه نمی خواهیم طرح مقوله ی پست مدرنیسم در شعر «پایان ایدئولوژی ها» را جشن بگیریم.
ب - شعر برای با حفظ برخی جنبه های اعتیادی ذهن و زبان، در مجموع به مقوله ی پست مدرنیسم و مؤلفه های آن (مثبت و منفی) نظر دارد و در اجزاء خود نیز به هنجارشکنی های نحوی، سرپیچی از قواعد مسلم ادبی، تأكید و پرهیز از سلطه ی تصویر - استعاره و... چشم دوخته است. براهنی در نقد و نظر با کالایی و ارتباطی شدن زبان در تضاد است تا جایی که شعر را بزرگترین اتفاقی میداند که برای زبان می افتد. او معتقد است که زبان شعر، ارجاع به خود می طلبد، وقتی گرفتاری انتقال معانی پیدا کنیم، خود به خود آن حس ارجاع به شعر را از آن گرفته ایم.» براهنی به درستی معتقد است که: «حافظه ی زبان اعتیادی، باید مختل شود» نگارنده نیز به تقلیل زبان شعر به سطح پیام رسانی صرف معترض است و به کارکردهای ویژه ی زبان که معانی پوشیده را عیان و تفسیر و تعبیرهای غیر ضروری را کتمان کند، تأکید می ورزد و نیز معتقد است که: «شعر امروز را باید بیرون از قوانین و اسلوب های ادبی و خارج از آنچه موضوع معرفت (محتوا) واقع می شود ارزشگذاری کرد. وظیفه ی شعر نه بیان مفاخره آمیز مفاهیم کلی، بلکه عمدتا عرضه ی ماهرانه ی حس و حالتی است که در وصف نمی‌گنجد و گاه ورای فهم و درک منطقی ماست و این همه به کارکرد ویژه ی زبان بر می گردد »بر مسیر این دو دیدگاه مشترک؛ استعاره، تصویر، تک معنایی، معانی موعود و هرنوع جایگزین سازی و نحو مرسوم: نه تنها اعتبار سنتی، بلکه ارزش مدرنیستی خود را وامی نهد تا زبان نه زیر سیطره ی عاملی مسلط بلکه در ارتباط با خود زبان طنین‌های تازه‌ای را کشف کند،نکته اما اینجاست که رویکرد پست مدرنیستی به زبان و باور به «زبان در خدمت زبان»، الزاما و در همه ی مواقع به حذف استعاره و منش استعاری زبان، نفی تصویر، محو معناهای منتظر و کلاً به جارو کردن این عناصر نمی‌انجامد.
قبل از پرداختن به نکات بالا که موضوع اصلی این مقاله است باید بگویم که خطاب به پروانه های براهنی بهترین اثر شعری اوست. من این شعرها را نخست زیر دو عنوان «متعارف ها»، و «غیر متعارف ها» قرار می دهم و بعد شعرهای این کتاب را به «متوسط»، «خوب» و خیلی خوب تقسیم می‌کنم.
متعارف را صفت آن بخش از شعرهایی می دانم که الزاما مبتنی بر هنجارشکنی و سرپیچی از قواعد نحوی و شیوه ی رایج نوشتاری نیست. گاه نیز تکرارها و تأكيدهای ظاهراغير لازم اما مؤثر، یا فضاسازی های غیر مرسوم، این شعرها را تا مرز غیرمتعارف ها، پیش می برند.
غیرمتعارف اما صفت شعرهایی است که عمدتا با قطع جملات، تصرف در نرم افعال، استفاده از اصوات (استفاده از دم و بازدم) تعليق جمله ها، کم معنا و بی معنا کردن برخی عبارات نوشته شده اند. صفت متعارف و غیر متعارف ها از دیدگاه من لزوما تعیین کننده‌ی ارزش شعرهای براهنی نیست. گاه به دلایلی، برخی متعارف را بر غیر متعارف ها می توان ترجیح داد و گاه بر عکس. چرا که برخی از شعرهای غیر متعارف براهنی با همه ی کششی که دارند فقط نوعی تجربه ی تازه می‌دانم. برخی از شعرهای متعارف کتاب را نام می برم:
وسوسه ی سوال | فواره | نسیم و خاکستر |حتا اگر صدا... آنچه نوشته ام | گشت و بازگشت| نیامد|هفت| خطاب به پروانه ها | پاییز در تهران | مهربانی | پنجره را باز کن | می سوزیم | حضور |تابستان تصویر | آسایشگاه جان| پله ی آخر| درونی| رویای رو به رو و...
تصادف و دف تا سرحد شعرهای غیر متعارف پیش رفته اند.
و اما چند شعر غیر متعارف:
سوگنامه| شرا |هه | از هوش می| شکستن در چهارده قطعه ی نو، گوینده‌ی مخفی و...
در اینجا چند شعر موفق براهنی را انتخاب می کنم تا به رغم دیدگاه مشترم نگارنده و ایشان در خصوص کارکرد زبان شعر، نشان دهم که زبانی ترین شعرهای براهنی و البته هر شاعر دیگری، نمی توانند در همه حال از چنگ و رنگ استعاره تصویر، عامل روایت، عامل معنا، نحو سنتی و عناصر آشنا که بر زمینه ی سنت های شعری قرار می گیرند، بگریزند، بی آنکه بقایای این عناصر سنتی الزاما به ساختار کلی شعر و کارکردهای ویژه ی زبان آن آسیبی جدی وارد سازد. پیش از هر چیز باید بگویم که کمتر کسی در تعریف استعاره، روایت، نحو سنتی و... دچار ابهام است. تصویر اما تعریف های مختلفی را پذیرا می شود از این رو باید استنباط خود را از تصویر به نحوی روشن بیان کنم:
ازرا پاوند می گوید: «تصویر آن چیزی است که عقدهای عاطفی و ذهنی را در لحظه ای از زمان عرضه کند». نمی دانم این تعریف تا چه اندازه روشن و همه جانبه است؟ آیا منظور از عقده همان گره است؟ و آیا تصویر باید حتما عقده یا گرهی عاطفی را طبعا در زمان عرضه کند مثلا وقتی نیما می گوید:

زردها بی خود قرمز نشدند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار
صبح پیدا شده از آن طرف کوه «ازاکو»، اما
وارنا پیدا نیست.
عقده با گرهی عاطفی در این تصویر، یا فضای تصویری پنهان شده؟
ازرا پاوند در جایی دیگر خیال ما را کمی راحت می کند: «عاطفه برخی چشم اندازها با کنش های بیرونی را می گیرد و آنها را دست نخورده منتقل می کند تا در گرداب یا صافی ذهن از تمام زوائد پیراسته گردد و همچون عینی بیرونی پدیدار گردد». به کمک این تعریف مدرنیستی از تصویر، تصویر را مرئی کردن لحظات عینی و ذهنی به یاری كلمات و عبارات شعر می دانم.مرئی کردن صورت های عینی و ذهنی اما گاه مبتنی بر عامل تشبیه و استعاره و صفت های تصویر ساز و گاه بی اتکاء بر این عوامل و برآمده از کارکردهای ویژه ی زبان است. تصویرهای نخست را معمولی و تصویر های نوع دوم را که نتیجه ی کارکردهای زبانی است نامعمول می نامم.
بع موضوع اصلی بحث بر می گردم، یعنی به حضور ناخواسته ی استعاره، تصویر، روایت و.. در شعر و شعر براهنی، و اینکه گرچه رویکرد به تصویر و به تصویرهای برآمده از اضافه های تشبیهی و استعاری، ذهن شاعر را به رخوت و آسان خواهی سوق می دهد و جایگزین سازی و استعاره گرایی، کم و بیش چشم به مدلول های از پیش معلوم و دیکته شده دارد، اما سرشت استعاری زبان، گاه راه گریز را بر شاعر می بندد. نکات مورد اشاره را فهرست وار در شعر براهنی نشان می دهم:

۱-تصویر
الف/سوگنامه ص ۵۲
تصویرهای معمول: که روی گردن افراشته | سربریده خورشید را| نگاه داشت که نوک خنجر خوفی عمیق روی سینه ی من مانده است
تصویر نامعمول: مرا نمی نگرد هیچگاه | آه چرا؟
که در سکوت لبانش تمامی اسرار وی زمین خفته است
چرا؟ | مرا چرا نمی نگرد هیچگاه | آه چرا؟

توضیح - تصویرهای نامعمول که پس زمینه ی سنتی این شعر را تشکیل می دهند در اجرای زبانی آن به چرخش در می آیند و متوسط و معمولی بودنشان کمتر به چشم می آید. اما اگر به جای «سربریده ی خورشید» و «خنجر خوفی عمیق» تصویرهای ازرا پاوند پسند قرار می‌گرفت آیا شعر با مشکلی رو به رو می شد، یا تصویرها، در پرتو تمهیدات زبانی به هستی خود ادامه می دادند؟ تصویرهایی مثل: زندگی نقره ای آواز | و هم سبز درخت | پروانه های بوسه دراندیشه ی گریز| فصل های خشک تجربه های عقیم | ارتفاع ساده لوحی| گور مفاهیم| قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است | کلاغهای منفرد انزوا| حفره های استخوانی ایمان و اعتماد (همه از فروغ)

در عین حال، عامل جذابیت نسبی شعر بازی های زبانی آن است و براهنی درست می گوید: «جدی گرفتن شعر یعنی جدی گرفتن ابزار و تمهیدات شاعری:
که ماه می نگرد ماه را چرا؟ مرا نمی نگرد هیچ یک چرا؟ مرا چرا نمی نگرد هیچ گاه / آه | چرا
(ص ۵۳)

ب - از هوش می
در شعری با این کارکرد تازه‌ی زبانی:
باران که می وزد سوی چشمانم باران که می وزد باران که می وزد تو شانه بزن باران که می... | یک لحظه من خودم را گم می‌کنم نمی بینمم،
اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم من نیستم که ببینم، نمی بینمم،
معشوق جان به بهار آغشته ی منی اگر تو مرا نبینی من هم نمی بینمم...

ج - شکستن در چهارده قطعه نو
-در ایستگاه مرگ که اندام های مرا...
-با جنگلی به شکل سازهای بادی آتش که می‌وزد( ص۸۶)
-دستی شبیه پنجره با رگ های توری آوازی از تو را که در پرنده
- و فوج های بوسه که بیگانه... (ص ۸۷)
- و نیمه ی دیگر ارکستر بود که دیوانه وار مثل موج به صخره در ابدیت مکرر می کوفت
- و ماه مثل شگردی به دور خود می چرخید.(ص ۸۹)

تصویرهای نامعمول
یک روز هم پدرم اینجا از روی برگ ها و برهنه بی آنکه با بهشت
-دف ایستاده روی قله آنکه بلند ترین است (۸۷)
_مهمان ها را بر بال خود سوار کردیم و در درونشان به گردش
بردیم(ص۸۷)
- و در به روی پنجره من خسته ساحل از زیر پای زنان می کشد عقب همه در دریا و چادرها بر روی موج ها
هم خانه گاهی با کوسه ها در اصطبل های نهان در آب ها
(ص۸۶)
تصویرهایی که من آنها را معمول
نامیده ام به ویژه در «چهارده قطعه ی نو...»آسیبی به شعرها
وارد نساخته و در مجموعه ی کارکردهای زبانی شعر تنیده شده اند. علاوه بر این، کارکردهای زبانی شعر، گاه برخی از این «چهارده قطعه ی نو...» را به شعری تصویری یا تصویری تمام عیار تبدیل کرده است، مثل قطعه‌ی ۳ (ص ۸۸):

وقتی که او بشکه را با شمشیرش دو نیم کرد.
قطعه ۸ (ص ۹۳) با این آغاز: تنها/ طبلی که کاملا خالی باشد.
و نیز اغلب قطعه های چهارده گانه، که به تصویرهای معمول کمتر متکی ست به ویژه قطعه ی بسیار غیر متعارف ۱۱ که ساختاری اسکیزوفرنیک دارد. در این شعر تصویر نه مبتنی بر تصوير - شبیه و استعاره،بلکه متکی به کارکرد واژگان و عبارت هاست:
-و خواستگارکه شكل بحر خزر بود پیش من آمده تمام ساحلی و جنگل را را به دست داشت
و گریه و فریاد زد
شبیه من
پرم من از تو چنان پرکه دیگرم که به دیدن جسمانی تو هیچ نیازی نیست و رفت
و مادرم که چشم نامحرم را دور دید چادرش را برداشت
و روی عرشه ی کشتی به رقص درآمد
بقیه برگشتند
بد نیست اشاره کنم که واقعیت های اسکیزوفرنیک گرچه همچون واقعیت در و پنجره، یا میز و صندلی قابل لمس نیست، اما غیر واقعی هم نیست، بلکه واقعیتی دیگر است.

۲ - استعاره
استعاره را از دو دیدگاه ارزیابی کرده اند. دیدگاه نخست معتقد است که: «تمام جوهر حساس کلام بر شالوده ی استعاره بنا شده» و از آنجا که «چهان از تجانس ها و همدلی ها... سرشار است» پلی باید (استعاره) «که ما بتوانیم به وسیله ی آن از حقیقت کوچک مشهود به حقیقت بزرگ نامشهود برسیم». بنابراین: «بضاعت كلام... به تبع پیچیدگی های غامض دلالت‌ها و قرابت های طبیعت، به تدریج توسعه می یابد و مانند لایه های طبقات زمین شناسی استعاره روی استعاره انباشته می شود» از دیدگاه فوق: «استعاره یعنی ابزار عمده ی شعر، جوهر طبیعت و زبان است»، «نیاکان ما در ساختار زبان و نظام های کلامی انبوهی استعاره به وجود آوردند ولی امروز زبان ها کم مایه و بی روح اند، چون ما کمتر به آنها می اندیشیم و بر اثر بیماری سرعت و خشونت در هم شکسته ایم و هر واژه ای را در محدودترین بعد معنایی آن به کار می بریم، آخرین مرحله ی زبان همین مرحله‌ی مومیایی شدن و توقفی است که در فرهنگ لغت پیداست». برخی از فلاسفه نیز از این رو زبان شعر را برتر از زبان علمی و زبان طبیعی می دانند که: «زبان شعری آگاهانه از منش استعاری زبان سود می جوید» و برخی نیز به این اعتبار که: «زبان ادبی در منش استعاری با زبان هر روزه مشترک است» و زبان را در بنیان خود استعاری می دانند، در خصوص استعاره نظر مطلوبی دارند. و نهایتا استعاره را «منش اصلی و گوهر زبان» می دانند.

پروست نیز معتقد بود که «تنها استعاره می تواند به روش بیان گونه‌ای جاودانگی ببخشد»
نظر دوم که فرمالیست ها و فوتوریست ها و مدرنیست ها را شامل می شود به انکار استعاره می پردازد. دیدگاه فوق استعاره را مانعی برای رو به روی شدن با واقعیت ها می شمرد از این رو می گوید: «به استعاره نمی توان اعتماد کرد»
برخی از نویسندگان معتبر که آثار خود آنها از استعاره و گرایش های استعاری خالی نیست گفته اند: استعاره یکی از مواردی است که همواره ما را از نوشتن ناامید می کند، برخی نیز استعاره را «پیوندی نامناسب میان دو مفهوم و آن را صرفا ابزاری برای زیباساختن کلام دانسته اند» برخی فلاسفه «نگرش استعاری - اسطوره ای را نوعی بیماری زبانی و مرحله ای» می دانند که «تمامی زبان ها باید سرانجام از آن بگذرند»، و خلاصه اینکه بعضی ها نیز :«جمله های استعاری را فاقد موضوعیت دانسته اند».

❤️تهیه و تایپ برای 👇👇👇👇👇👇👇👇👇



🅱🅰🅱🅰🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
سیاه بپوشم و برزنگی
مست کنم و رقص
سه پایه بشکنم و چارپایه بسوزانم و رقص
رقصیدنِ در تاریکی برکت می آوَرد- آورد
و ظلمتی ظلمانی بر من نازل شد
ظلمت ندیده اگر بچرخد
بچرخد اگر دورِ خودش
خب سرش را که خورده به سنگ
باز هم بزند به سنگ
برسد به ظلمت دلخواه
چشم خالو چشم
سرم از آبهای نیلگون بیرون می آورم
غرقی ها کمی اغراق میکنند
چه مدرن - چه پست مدرن

از مجموعه اتاق بر آب راه میروم
علی باباچاهی

@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
مسافر ِ اهل ِ هوا

کیوان نریمانی
شاعر ، مترجم ، منتقد و شهرساز



۱
علی باباچاهی مسافری است که با " بیرون پریدن ِ " مدام از " صف " گویی نماد نو به نو شدن همیشگی ِ هراکلیتوسی است .

او راهش را " در بی تکیه گاهی " با " صدای شن " ها و "خاکی " که " آفتاب" از آن جا سر می زند ، آغاز می کند ؛

" آوای دریا مردان " را " در منزل های بی نشان ِ دریا " می جوید ؛

" نم نم باران " است ، " گل ِباران ِ هزار روزه "
، که " عقل عذابش " می داد ؛

با " قیافه " ای "که خیلی مشکوک است " ، می رود " به صید ِ نهنگ " با " پیکاسو در آب های خلیج " ؛

" فقط از پریان ِ دریایی زخم ِ زبان می خورَد" ؛

" هوش و حواس گل ِ شب ْبو " برایش " کافی است ؛

بانگ بر می دارد : " دنیا اشتباه می کند " ، در " غارهای پر از نرگس " و آن " کشتی ِ پر اسرار " ؛

باباچاهی" اتاق بر آب راه " می رود و
" قشنگی ِ دنیا را " به " همین " ها می داند ؛

" با آئورا و دیگران " ، در " غروب" ی که " آدم ها " " اسم ندارند " ، باز دوباره می پرد از صف بیرون .

۲

باباچاهی هر چه به پیش می رود ، به ویژه پس از " منزل های دریا بی نشان است " و " نم نم بارانم " ، بیشتر از این شگردها و ابزارها بهره گرفته است :
ناآشنا سازی ، طنز و شیطنت = واژگویی [ آیرونی] و نقض و نقیضه گویی ، کژ نمونی [ پارودی ] و نایقینی ، پلا گویی و پوچ انگاری [ ابزوردیتی و ونیتی ] و دگر زبانی [هترو گلاسیا ] و دگرآوایی [ هتروفونیا ] و جند آوایی [ چند آوایی " و راه رفتن بر لبه ی تیغ ِ و منطق و معنا گریزی و ....

این ها همه را برای چه به کار می بندد ؟ شاید برای آن است که مدام بجنگد با اندیشه و زبان و موسیقی و تصویر و اسلوب های سخت و سنگی شده ی تکراری و هنجارین و کم اثر تا آن ها را از کار بیندازد ؛ تا شعرهایی نوتر ، تپنده تر و آفریدارتر بنویسد .

تا شاید بتواند بر برّندگی و ژرفا ، دل برانگی ، نابه هنگامی و شگفتانگی شعرش بیفزاید ؛ ولی تردید ندارم او توانسته نگاه سنجش گران و خوانندگان حرفه ای شعر را به سوی خود بکشاند .

باباچاهی گاه زبانش آگاهانه و به خواست ، روان گسیخته [اسکیزوفرنیک ] ، جهشی و لگام بریده می نماید .

او به پیشواز هر پسا و پساتر ی می رود ؛ با برون ایستایی خردورزانه ی دیوانه نما - مگر نه این که گفته اند دیوانه گی و دیوانه نمایی ، خود گونه ای از دیوانه نبودن و خردمندی است؟

بابا چاهی از دهه ی هشتاد و پس از آن ، تجربه گرا تر می شود و با گذر سالیان ، هم چو ماهی لیز و گریز باله تر .

پروا ندارد خواننده چه قدر از خواندن برخی سطرها یا تمام ِشعرش گیج و گول در می ماند و تصویر ذهنی یکپارچه و تکینه و آشنایی در ذهنش نقش نمی بندد ؛ از اتفاق خواسته ی او همین دیریابی است برای تلنگر زدن به ذهن ِخوگیر .

او گاه هم چنین ، با نقب در نقب زدن و در هم ریختگی آشوب ناک ِ[ کیاتیک ]واژه ها و سطرها ، افسون و افسان هرج و مرج گرایانه [ آنارشیک ] و سودا زده ای = مالیخولیایی می آفریند ؛ از این هم باکش نیست !

گمان می برم علی باباچاهی گاه گوشه ای می نشیند و به همه ی اینها و همه چیزهای سخت و صلب و آشنا و مالوف و ای چه بسا به خودش و شعر و شگردش در خلوت می خندد ؛ گر چه این خنده را نیز می شود تراژیک -کمیک دانست.

۳

علی بابا چاهی شاعر ِ اهل ِ هواست ؛ جن زده ای در تسخیر بادها که فرمان روایان دریاها و خاک و بیرون از خاک اند ؛

وهم آلوده ی" دینگو مارو " باد دهُل و سنج و ساز و دمّام و و یزله و پایکوبی ؛

مرکب رهوار ِ ِ باد ِ " مَتووری " است که کسی را توان برآوردن خواسته هایش نیست ؛

بی قراری و ن نا آرامی اش از زار ِ" شیخ شنگر " است ؛

دلواپسی و ترک خانه و کاشانه اش از " اُم ْ گارِه " ؛

شاید خود ، زار ِ دریایی ِ " بابوور " است که تنها با شعر ِ خودش به زیر می آید ؛

شاید هم نظر کرده ی شیخ الشیوخ بادها ، شیخ اِدْروس " است که تنها برگزیدگانو بزرگان و بابا یان را به زیر می کشد ؛

و یا شاید " شیخ البِحار " که قدم گاهش ته ِ دریاست، کنار صدف ها و مرواریدها .

و شاید هم پاره ای از هر کدام را در خود دارد.


🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
علی باباچاهی
شعر افشانشی



باباچاهی پس از طرح عناوین «شعر پسانیمایی» و «شعر در وضعیت دیگر»، به طرح عنوان «شعر افشانشی» پرداخت. او البته این عنوان را زیر عنوان «شعر در وضعیت دیگر» طبقه‌بندی می‌کند. برای این‌که با این نوع شعر آشنا شویم برشی از مصاحبه نشریه پرنیان بیرمی با محمد لوطیج، شاعر و پژوهشگر ادبیات فارسی که بخش عمده‌ای از فعالیت پژوهشی خود را به شناخت شعر و شرح و بسط نظریات باباچاهی اختصاص داده است مرور می‌کنیم. همچنین بخش کوتاهی از تعریف محمد لوطیج از شعر افشانشی را که در یکی از کتاب‌های وی تحت عنوان «هفتاد گل رز: علی باباچاهی در وضعیت دیگر» منتشر شده است مرور می‌کنیم.

لوطیج در گفتگو با پرنیان بیرمی می‌گوید: «شعرافشانشی که نامگذاری آن از باباچاهی است و گوشه ی چشمی به افشانش مدّ نظر دریدا دارد، شعری مبتنی بر بینامتنیت است؛ شعری که با ارجاعات متعدد به متون منثور و منظوم کلاسیک، ادبیات عامیانه، شعر-بازی ها، ترانه ها و تصنیف ها و… سامان می یابد. در بستر همین نگارش، نوعی نظیره نویسی هم اتفاق می افتد به ویژه در شعرهایی که تلاش می شود روایت تازه ای از داستان های قدیمی ارائه شود. مثلن رومئو و ژولیت در روایت تازه ای قرار می گیرند که مطایبه و طنز از عناصر اصلی آن به شمار می رود. باباچاهی، شخصیت ها و پدیده های کهن، مثل شخصیت های حماسی و اسطوره ای را به روایتی امروزی می آورد و آنها را در موقعیت معاصر قرار می دهد و عموما واکنش های این شخصیت ها در چنین موقعیتی، بستر طنزسازی را فراهم می آورد. من در بررسی شعر باباچاهی، ردّ چنین شگردی را در شعرهای دهه ی پنجاه باباچاهی هم یافتم، اما به طور مشخص، سیزده شعر پایانی مجموعه ی «فقط از پریان دریایی زخم زبان نمی خورد»، شروع جدی و در عین حال تاثیرگذار شعر افشانشی در کارنامه‌ی شاعری باباچاهی است. »

لوطیج در کتاب هفتاد گل زرد می‌نویسد: «فرم شعر باباچاهی به ویژه شعرهایی که در ساحتی افشانشی قرار می‌گیرند، از یک وضعیت متناقض پدید می‌آید. انبوهی از گزاره‌ها و آواهای منفرد در جای‌جای متن، بی‌هیچ زمینه‌چینی و تمهیدی حاضر می‌شوند. از این منظر با قطعه‌های از هم گسسته‌ای مواجه‌ایم که ظاهراً هر قطعه‌ای خودمختار ساز خودش را می‌زند و پیوندی با آواها و گزاره‌های دیگر شعر ندارد: مونولوگ‌هایی که از روایت‌های مختلف گزینش شده و در متنی – نه لزوماً به تناسب – مجاور شده‌اند. با این‌حال در اغلب شعرهای او روایتی ضمنی وجود دارد که از تکه‌چسبانی چند روایت صورت می‌بندد. روایت‌هایی که لزوماً در امتداد هم قرار ندارند و صبغه‌ی زبانی آن‌ها را در کنار هم می‌نشاند. از این‌رو روایت ضمنی مورد اشاره در پس‌زمینه‌ی شعر قرار می‌گیرد و در لابه‌لای اجرای زبانی رنگ می‌بازد.»



🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
ویراست تازه این کتاب با اضافات جدید به زودی بوسیله نشر هرمز منتشر می شود


🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
مجموعه‌ی نقدهای ژورنالیستی و آکادمیک پیرامون شعر و دیدگاه‌های شاعر و منتقد معاصر علی باباچاهی به وسیله نشر هرمز منتشر می‌شود.


🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
در غارهای نرگسی برگزیده‌ای از شعرهای علی باباچاهی به زودی منتشر می‌شود


🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
سیاه بپوشم و برزنگی
مست کنم و رقص
سه پایه بشکنم و چارپایه بسوزانم و رقص
رقصیدنِ در تاریکی برکت می آوَرد- آورد
و ظلمتی ظلمانی بر من نازل شد
ظلمت ندیده اگر بچرخد
بچرخد اگر دورِ خودش
خب سرش را که خورده به سنگ
باز هم بزند به سنگ
برسد به ظلمت دلخواه
چشم خالو چشم
سرم از آبهای نیلگون بیرون می آورم
غرقی ها کمی اغراق میکنند
چه مدرن - چه پست مدرن

از مجموعه اتاق بر آب راه میروم
علی باباچاهی

@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
اینطوری بهتره



کارش به عشق ورزی با کلمات کشیده
با لب‌و دهن کلمه باتن کلمه
هیس!

هر که بردارد فانوس خودش را
برود در ظلماتی که قاطی شده با آب حیات
من ولی‌از دور دور کلاغی می‌چرخم که خیلی کلافه است
خواجه حافظ شیراز؟ خب برود به سیه ورزی های خودش
وبه ترکانی برسد در شیراز که سمرقندی می‌کنند



تو عاشق کلماتی؟ کلمات چطور؟
در نقش چند بچه دلداده سرماخورده
تاتی تاتی می کنی
بازیگری که تویی جن و پری هم به چشم ندیده اند
دست کشیده‌اند در تاریکی بر حس کردند که خب ممکن است

پس تورت را بردارو برو
و کمی از زور بازوی‌ات راهم بردارو برو
با حرف قلم آرایش البته که دل می برند این کلمات
از زنگبار هم که آمده باشند دل میبرند دروغ ؟از شمس الدین بپرس!

چهره ات را به گرده-- زغال‌آغشته‌ای که چه؟
با طوم هم در تاریکی قابل تشخیص نیست از خرطوم
پس بکش اصلا نترس
ناز کلماتی را که هم پر کلاغی اند
هم در چشم و چهره سمرقندی شیراز-- بازی می‌کنند

علی باباچاهی،

«گل باران هزار روزه،صفحه ۱۲۶ و۱۲۷


@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی


🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی

🔴شعری از #علی_باباچاهی

▪️به این قشنگی

فواره آخرشب فوت می کند به فکر های متفرقه‌ات
تاریکی در فش فش ‌ِآب
روشن میکند چراغی که به گوشه گیری موقت تو رواست
گیاهی بوییده ای و پریده هوش از سرت
چیزی گفته لابد که اسمت را گذاشته‌اند آدم بد مست
تا قندهار حرف های خنده دار میزنی: گوش نصف ونیمه بینی بریده شده! اعضا زینتی به چه درد‌اش می‌خورد دختر افغانی؟

به مادرانی فکر کن که در تنکابن فرضا صف کشیده‌اند
--اول از همه من!
کبریت را برمی‌داردو باروت چه کیفی می‌کند------------

مرداد ۱۳۸۹

علی باباچاهی از مجموعه گل باران هزار روزه صفحه ۱۴۵


@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی


🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
به‌عهده‌ی من است

همه‌ی کارها را به‌من واگذار:

مرده‌گانی که هنوز دنبال دندان‌های طلاشان می‌گردند

دلبرکانی‌ که در سردخانه به‌هوش نیامده،

                                  سنگ قبر عاشق‌هاشان را بغل کرده‌اند:

ارجونا     کرشنا     ایندورا

ودا     ریگ‌ودا     گیتا     یوگا

مندرجاتِ بر سطح آب     مستخرجاتِ دریا را     به‌من واگذار

«ایندورا» دخترش را زندانی کرده در صدف  (معترض‌‌ام!

شن وُ ماسه وُ ریگ وُ گوش‌ماهی به نگهبانی‌اش واداشته

قفسی را هم از درخت آویخته‌اند که چشم‌های مرا ـــــــــــــــــــــــــــــــ

جویدن وُ تف‌کردنِ شن وُ ماسه وُ ریگ وُ گوش‌ماهی را

                                                      به‌من واگذار

هندو به‌تماشای جزر و مدِّ من از خانه زده بیرون

ارجونا     کرشنا     ایندورا

بویِ جویِ مولیانِ رودِ گَنگ را به‌من واگذار

این‌صحنه‌ها کلاً در تهران فیلم‌برداری شده

                                   (اشتباه نکنید!

در نازی‌آباد هم کشف‌های کشف‌ناشده هست     زیاد هست:

میخانه‌های تخریب‌شده     سقاخانه     شمع     شمایل

سرابِ نطلبیده     آبشاری‌ست که از خواب می‌پراندَم

نزدیک وُ      دور     و آب وُ سراب را     به‌من واگذار

ترمز کنید لطفاً     پیاده می‌شوم!



@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی


🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
علی باباچاهی
به‌عهده‌ی من است


همه‌ی کارها را به‌من واگذار:

مرده‌گانی که هنوز دنبال دندان‌های طلاشان می‌گردند

دلبرکانی‌ که در سردخانه به‌هوش نیامده،
سنگ قبر عاشق‌هاشان را بغل کرده‌اند:

ارجونا کرشنا ایندورا

ودا ریگ‌ودا گیتا یوگا

مندرجاتِ بر سطح آب مستخرجاتِ دریا را به‌من واگذار

«ایندورا» دخترش را زندانی کرده در صدف (معترض‌‌ام!

شن وُ ماسه وُ ریگ وُ گوش‌ماهی به نگهبانی‌اش واداشته

قفسی را هم از درخت آویخته‌اند که چشم‌های مرا ـــــــــــــــــــــــــــــــ

جویدن وُ تف‌کردنِ شن وُ ماسه وُ ریگ وُ گوش‌ماهی را

به‌من واگذار

هندو به‌تماشای جزر و مدِّ من از خانه زده بیرون

ارجونا کرشنا ایندورا

بویِ جویِ مولیانِ رودِ گَنگ را به‌من واگذار

این‌صحنه‌ها کلاً در تهران فیلم‌برداری شده
(اشتباه نکنید!

در نازی‌آباد هم کشف‌های کشف‌ناشده هست زیاد هست:

میخانه‌های تخریب‌شده سقاخانه شمع شمایل

سرابِ نطلبیده آبشاری‌ست که از خواب می‌پراندَم

نزدیک وُ دور و آب وُ سراب را به‌من واگذار

ترمز کنید لطفاً پیاده می‌شوم!


#علی_باباچاهی

🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
2025/07/10 22:54:11
Back to Top
HTML Embed Code: