Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
1903 - Telegram Web
Telegram Web
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟

#رودکی
@kateb_bashishear
1
نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم
درختی را که سرما سوخت، دودش بر نمی‌آید

#صائب_تبریزی
1👍1🕊1
خوش درآ در بحر ما ما را بجو
آبرو جوئی درین دریا بجو

قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر چه می خواهی بیا ازما بجو

قاب قوسین از میانه طرح کن
مخزن اسرار او ادنی بجو

در خرابات فنا افتاده ایم
جای ما جوئی بیا این جا بجو

از بلا چون کار ما بالا گرفت
منصب عالی از آن بالا بجو

غیر او نقش خیالی بیش نیست
بگذر از نقش خیال او را بجو

سید ما را ز یاسین می طلب
صورتش از معنی طه بجو

#شاه_نعمت_الله_ولی
3
معشوق کی زاهل هوس یاد می کند
شکر کجا ز مور ومگس یاد می کند

مرغی که شد زکاهلی از دست دانه خوار
در آشیان ز کنج قفس یاد می کند

همت ز عاجزان طلبد ظلم وقت عزل
چون شعله شد ضعیف زخس یاد می کند

پیچد به دست وپای چو زنجیر ناقه را
از بازماندگان چو جرس یاد می کند

شاخ گلی که می کند از سایه سرکشی
صائب کی از اسیر قفس یاد می کند

#صائب_تبریزی
👌1🕊1
عاشقان را مژده‌ای از سرفراز راستین
مژده مر دل را هزار از دلنواز راستین

مژده مر کان‌های زر را از برای خالصیش
هست نقاد بصیر و هست گاز راستین

مژده مر کسوه بقا را کز پی عمر ابد
هستش از اقبال و دولت‌ها طراز راستین

فرخا زاغی که در زاغی نماند بعد از این
پیش شمس الدین درآید گشت باز راستین

حبذا دستی که او بستم درازی کم کند
دست در فتراک او زد شد دراز راستین

شد دراز آن دست او تا بگذرید او را ختن
تا گرفت از جیب معشوقی طراز راستین

بعد از آن خوب طرازی چون شود همدست او
دو به دو چون مست گشته گفته راز راستین

چشم بگشاید ببیند از ورای وهم و روح
آنک بر ترک طرازی کرد ناز راستین

شاه تبریزی کریمی روح بخشی کاملی
در فرازی در وصال و ملک باز راستین

ملک جانی‌ها نه ملک فانیی جسمانیی
تا شود جان‌ها ز ملکش چشم باز راستین

مرحبا ای شاه جان‌ها مرحبا ای فر و حسن
ملک بخش بندگان و کارساز راستین

#مولانا
دیوان شمس
🕊3
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان

ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان

دیده‌ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان

برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان

آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب
به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان

#حافظ
2
آن کس که ز جان خود نترسد
از کشتن نیک و بد نترسد

وان کس که بدید حسن یوسف
از حاسد و از حسد نترسد

آن کس که هوای شاه دارد
از لشکر بی‌عدد نترسد

آخر حیوان ز ذوق صحبت
از جفته و از لگد نترسد

آن کس که سعادت ازل دید
از عاقبت ابد نترسد

چون کوه احد دلی بباید
تا او ز جز احد نترسد

مرغی که ز دام نفس خود رست
هر جای که برپرد نترسد

هر جای که هست گنج گنجست
کشته احد از لحد نترسد

هر جانوری کز اصل آبست
گر غرقه شود عمد نترسد

هر تن که سرشته بهشتست
بر دوزخ برزند نترسد

وان را که مدد از اندرونست
زین عالم بی‌مدد نترسد

از ابلهیست نی شجاعت
گر جاهل از خرد نترسد

خود سر نبدست آن خسی را
کز عشق تو پا کشد نترسد

این مایه لعنتست کابله
دل‌های شهان خلد نترسد

هم پرده خویش می‌درد کو
پرده من و تو درد نترسد

پازهر چو نیستش چرا او
زهر دنیا خورد نترسد

در حضرت آن چنان رقیبی
در شاهد بنگرد نترسد

زنهار به سر برو بدان ره
کان جا دلت از رصد نترسد

صراف کمین درست و آن دزد
از کیسه درم برد نترسد

آن جا گرگان همه شبانند
آن جا مردی ز صد نترسد

آن جا من و تو و او نباشد
چون وام ز خود ستد نترسد

هرگز دل تو ز تو نرنجد
هرگز ذقنت ز خد نترسد

گلشن ز بهار و باغ سوسن
وز سرو لطیف قد نترسد

چون گل بشکفت و روی خود دید
زان پس ز قبول و رد نترسد

بس کن هر چند تا قیامت
این بحر گهر دهد نترسد

#مولولانا
دیوان شمس
3
چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد
ای بسا فتنه که در دور زمان برخیزد

از پی جلوه گر آن سرو روان برخیزد
دل به عذر قدمش از سر جان برخیزد

عجبی نیست که در صحبت آن تازه جوان
پیر بنشیند و آن گاه جوان برخیزد

ضعفم از پای درانداخت خدایا مپسند
که ز کویش تن بی تاب و توان برخیزد

ترسم افزونی صیدی که در این صیدگه است
نگذارد که خدنگش ز کمان برخیزد

خون به پیمانه کشی مغبچگان بنشینند
کس نیارد ز در دیر مغان برخیزد

با کمان خانهٔ ابرو گذر انداز به شهر
کز دم تیر تو شهری به امان برخیزد

گر بدین پستهٔ خندان به چمن بنشینی
غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد

گر پس از مرگ قدم بر سر خاکم بنهی
استخوانم ز لحد رقص‌کنان برخیزد

آخر ای سرو خرامنده، فروغی تا چند
از سر راه تو حسرت نگران برخیزد

#فروغی_بسطامی
1👍1
در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست
از سرخی خون شهریاری بوده‌ست

هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست

#خیام
2
نفس می‌نیارم زد از شکر دوست
که شکری ندانم که در خورد اوست

عطائی است هر موی از او بر تنم
چگونه به هر موی شکری کنم؟

ستایش خداوند بخشنده را
که موجود کرد از عدم بنده را

که را قوت وصف احسان اوست؟
که اوصاف مستغرق شأن اوست

بدیعی که شخص آفریند ز گل
روان و خرد بخشد و هوش و دل

ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب

چو پاک آفریدت بهش باش و پاک
که ننگ است ناپاک رفتن به خاک

پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که مصقل نگیرد چو زنگار خورد

نه در ابتدا بودی آب منی؟
اگر مردی از سر بدر کن منی

چو روزی به سعی آوری سوی خویش
مکن تکیه بر زور بازوی خویش

چرا حق نمی‌بینی ای خودپرست
که بازو بگردش درآورد و دست؟

چو آید به کوشیدنت خیر پیش
به توفیق حق دان نه از سعی خویش

تو قائم به خود نیستی یک قدم
ز غیبت مدد می‌رسد دم به دم

نه طفل زبان بسته بودی ز لاف؟
همی روزی آمد به جوفش ز ناف

چو نافش بریدند روزی گسست
به پستان مادر در آویخت دست

غریبی که رنج آردش دهر پیش
بدار و دهند آبش از شهر خویش

پس او در شکم پرورش یافته‌ست
ز انبوب معده خورش یافته‌ست

دو پستان که امروز دلخواه اوست
دو چشمه هم از پرورشگاه اوست

کنار و بر مادر دلپذیر
بهشتست و پستان در او جوی شیر

درختی است بلای جان پرورش
ولد میوه نازنین بر برش

نه رگهای پستان درون دل است؟
پس ار بنگری شیر خون دل است

به خونش فرو برده دندان چو نیش
سرشته در او مهر خونخوار خویش

چو بازو قوی کرد و دندان ستبر
بر اندایدش دایه پستان به صبر

چنان صبرش از شیر خامش کند
که پستان شیرین فرامش کند

تو نیز ای که در توبه‌ای طفل راه
به صبرت فراموش گردد گناه

#سعدی
بوستان, باب هشتم در شکر بر عافیت
1
جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را

توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را

گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی
جان مانی سجده کردی صورت پرویز را

با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب
جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را

جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را

شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را

گر شب وصلت نماید مر شب معراج را
نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را

اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم
رطل می‌باید دمادم مست بیگه خیز را

آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا
در دهیدش آب انگور نشاط‌انگیز را

#سنایی
2
بزم وصلت دیده ام، آن زهر در جام است و بس
می شنیدم شربت لطفی، همین نام است و بس

دانه می ریزد، تغافل می کن و می بین نهان
شیوهٔ صیاد پی افکندن دام است و بس

جلوهٔ ناز از هزاران شیوهٔ خوبی یکیست
خوبی قامت نه رعنایی اندام ست و بس

تا نیابی رهبری گام طلب در ره منه
کز در دیر مغان تا کعبه یک گام است و بس

شرم دار ای مدعی، بشناس گوهر از سفال
لب فروبندیم اگر مقصود ابرام است و بس

عالم مهر و محبت را طلوع مهر نیست
کس نشان ندهد ز صبح آن جا، همین شام است و بس

در غمت هر ذره ام صد غوطه در لذت زند
زین ثمر نی صاحب لذت همین کام است و بس

عرفی انجام غمت از رهروان دل مجوی
آن چه در این ره نخواهی دید سرانجام است و بس

#عرفی_شیرازی
3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
به پیشواز ۲۵ اردیبهشت، #روز_بزرگداشت_فردوسی
و
#پاسداشت_زبان_فارسی

دیدگاه استاد #خالقی_مطلق درباره‌‌ی تفاوت #شاهنامه_فردوسی با دیگر آثار #ادب_پارسی
.
#جلال_خالقی_مطلق
(زاده ۲۰ شهریور ۱۳۱۶)
ادیب، زبان‌شناس، #ایرانشناس و #شاهنامه_پژوه #ایرانی؛
عمده‌ی کارهای پژوهشی او، در زمینه‌ی #شاهنامه و #حماسه_سرایی در #ایران بوده است.
خالقی مطلق، بیش از پنجاه سال از عمر خود را صرف مطالعه و پژوهش در زمینه‌ی شاهنامه کرده و بهترین تصحیح شاهنامه را ارائه داده است؛
از این رو، او را بزرگترین شاهنامه‌پژوه همه‌ی ادوار می‌دانند.
#کشف_دوباره_ایران #جایزه_ایرانویج
.
ویدیو از صفحه‌ی گروه اکنون
.
.
@IranvijPrize
@MinimalForLife
.
.
.
#زبان_فارسی #زبان_پارسی #هویت_ایرانی #روز_فردوسی #فردوسی_بزرگ #مینیمالها #مینیمال_هایی_برای_زندگی #مینیمالهایی_برای_زندگی #فردوسی #ادبیات_فارسی #ادبیات_پارسی #ادبیات_کلاسیک #شاهنامه_خوانی #شاهنامه_خوانی #iran #minimalha‌
2
هر نفس دم چو نی از پرده عشاق زدنکار بی برگ و نوایی ست که گفتن نتوان

#امیرخسرو_دهلوی
👏1
ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب
چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی

#هاتف_اضفهانی
2
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

#حافظ
1❤‍🔥1
حرامم باد دلجوییّ پیکانش اگر نالم
ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی


#هاتف_اصفهانی
👍2
طاق ابروی چو محراب تو از بس زیباست  
هر که آمد به تماشا به نمازش نرسید!

#مولانا
❤‍🔥1
نه هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است
من به این باغ می اندیشم
که یکی پشت درش
با تبری نیز کمین کرده‌ست

#هوشنگ_ابتهاج
💔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالگرد

‌به مناسبت سالروز و گرامیداشت حکیم عمر خیام


تصاویری چشم‌نواز از آرامگاه حکیم نیشابور، خیام و آواز ملکوتی استاد شجریان


ای‌کاش که جای آرمیدن بودی
یا این رهِ دور را رســیدن بودی

کاش از پیِ صدهزار سال از دلِ خاک
چون ســـبزه امیدِ بَردَمیدن بودی

#خیام

@kateb_bashishear
3
2025/07/12 20:57:53
Back to Top
HTML Embed Code: