Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
... جز دل نمی‌باشد مکان آن لامکان‌پرواز را
خواهی به بر تنگش کشی، دلتنگ شو دلتنگ شو

خالی نمی‌ماند ز زر دستی که احسان می‌کند
تقصیر در ریزش مکن، خورشید زرّین‌چنگ شو ...

#صائب
@Ketab_va_hekmat
۲٨ خرداد سالروز قتل نادرشاه افشار؛ آخرین جهان‌گشای شرق

      نادرقلی ملقّب به تهماسب‌قلی‌خان از ایل افشار خراسان از سال ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۲۸ خردادماه سال ۱۱۲۶ خورشیدی، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریان است. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است و بسیاری از مورّخین او را قدرتمندترین پادشاه ایران بعد از اسلام می‌دانند که سرکوب افغان‌ها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگ‌های پیروزمندانه‌، سبب شهرت بسیار او گشت.
      نادرشاه برای آخرین‌بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید. به او در اروپا لقب «ناپلئون ایران»، «اسکندر دوّم» و «آخرین جهان‌گشای شرق» نیز داده‌اند.

      نادرشاه در زمان تاجگذاری دستور ضرب این بیت شعر را بر سکّه‌ها داد:

سکّه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان
نادر ایران‌زمین و خسرو گیتی‌ستان

@Ketab_va_hekmat
رای من

رای من درون خانه ماندن است
بی‌امان اگر ببارد آسمان
رای من به بام خانه رفتن است
سیل اگر رسد به سرسرا و پلّه‌ها و خان‌و‌مان
بعد از آنکه آب‌ها فرونشست
رای من نه شیون و نه پای‌کوبی است
گِل زدودن است و لای‌روبی است
رای من گمان مکن که بعد از آن
همچنان در انتظار سیل دیگری نشستن است
راه سیل را به خانه بستن است
من همیشه رای می‌دهم
شیشه گیرم از تبار سنگ
سنگ‌ اگر به دست کودکی‌ست خیره سر
من به شیشه رای می‌دهم
بیشه گیرم از درخت‌های سایه‌ور تهی
در میان بیشه و کویر
بی‌گمان به بیشه رای می‌دهم
هر کجا که تیشه است و ریشه است
من به ریشه رای می‌دهم
تو شناسنامهٔ سپید و پاک خویش را
با غرور و افتخار
پیش خود نگاه دار
مثل من به دام کهنهٔ بد و بتر نیفت
گوش را ببند روبه‌روی من به روی حرف‌های مفت
اعتنا نکن به فرق‌های کوچک زیان و سودها
در نکوهش بدان و بدتران بخوان برای خود سرودها
اعتراض کن به ساده‌باورانِ داده ریسمان کار و بار خود به دست بی‌وجودها
وصله‌پینه‌کرده‌جامگانِ بی‌ثمر امید بسته همچنان به تار و پودها
هی بگو به این و آن که این و آن چه فرق می‌کند
در حصار سیم‌های خاردار
باغ زخم‌خورده را بهار یا خزان چه فرق می‌کند
منتظر بمان که وقت انتخاب خوب و خوب‌تر شود
هر کجا که شاخهٔ نکنده‌ای‌ست
طعمهٔ زیاده‌خواهی تبر شود
من اگرچه از مرور خشکسال پشتِ خشکسال خسته‌ام
راه جویبارهای خُرد را نبسته‌ام
فرق می‌کند برای من سراب و آب
فرق می‌کند برای من زغال و چوب
فرق می‌کند برای من درخت و دار
تو شناسنامهٔ سپید و پاک خویش را
با غرور و افتخار
پیش خود نگاه دار

◽️ وحید عیدگاه طرقبه‌ای

@Ketab_va_hekmat
Forwarded from سخنشاهی
«رای او»

تحت هر شرایطی
هر زمان و هر زمین
خواه بیخ گوش تیغ
خواه پیش پای مین
بین پنج و شش به شش
بین هشت و نه به نه
بین خوک و سگ به سگ
بین گند و گه به گه
بین قند و انسولین به انسولین
بین وازلین و تف به وازلین
بین شاخ گاو و کیر خر به شاخ گاو
بین چوب خشک و چوب تر به چوب خشک
رای می‌دهد به بول در غیاب آب
رای می‌دهد به غائط از فراق مشک
در تمام صحنه‌ها
حاضر است و ناظر است
هر کجا که صندوقیست گاو حیّ و حاضر است
او همیشه سعی می‌کند
او همیشه رای می‌دهد
در نزاع گاوبازها به هرچه سرخ‌تر به هرکه شاخ‌تر
در صفوف فیلمسازها به گیشه رای می‌دهد
تازه زرد کرده از نهیب آن سگ کویر
پس به این شغال بیشه رای می‌دهد
ذره ذره دفع کرده ثلث اره را به زور انقباض
می‌رود به تیشه رای می‌دهد
در میان منقلی و الکلی به الکلی
در میان سیخ و سنگ و قلقلی به قلقلی
در میان ترک فویل و دفع پایپ
بی‌گمان به نفع پایپ
در میان شیشه و دوا به شیشه رای می‌دهد
او هماره سعی می‌کند
او همیشه رای می‌دهد
فرق می‌کند برای او نجاست و عفن
فرق می‌کند برای او کثافت و لجن
فرق مستراح بنگر و خلا
فرق مَرغَزَن ببین و مَرزَغَن
فرق پِشک با پهن
فرق زاغ با زغن
سنگ پا ز رو نمی‌رود
میخ آهنین در او فرونمی‌رود
بین حصبه و وبا
رای می‌دهد به حصبه مرحبا
رای صندقیش بین
مغز فندقیش بین
رای می‌دهد به فرق اندکی
آن یکی اگر نشد به این یکی
رای می‌دهد به هر ملیجکی
رای می‌دهد به هر مترسکی
او همیشه از ازل
او همیشه تا ابد
رای می‌دهد ز مهد تا لحد
او همیشه بر خلاف تو
او همیشه بر خلاف من
رای می‌‌دهد ز گاهواره تا کفن

#سیدحامد_احمدی @sokhanshahi
بس جــاهلِ ناقصِ ز هر علــــم بری
کو کرد به نقص خود تفاخر ز خری

زآن‌سان که گدایان به گهِ عرض نیاز
دارند مبـــــاهات به کــــوری و کری

#دستور_قزوینی
@Ketab_va_hekmat
نازار دلی را که تو جانش باشی
معشوقهٔ پیدا و نهانش باشی

زآن می‌ترسم که از دل‌آزردن تو
دل خون شود و تو در میانش باشی

@Ketab_va_hekmat
۳۱ خردادماه سالروز اعدام سعید سلطان‌پور شاعر معاصر

      سعید سلطان‌پور شاعر، بازیگر و گارگردان تئاتر سال ۱۳۱۹ خورشیدی در سبزوار چشم به جهان گشود.در سال ۱۳۳٨ به تهران رفت و به گروه تئاتری اناهیتا پیوست که گردانندگانش از اعضای قدیمی حزب توده ایران بودند.  در سال‌های ۳۹ و ۴۰ نشریه‌ای به نام آناهیتا را نیز تأسیس کردند که نخستین اشعار سلطان‌پور در آن به چاپ رسید.
      در ۱۵ دی‌ماه سال ۱۳۴٨ نمایشنامهٔ "دکتر استوک مان" را بر روی پرده برد که به سبب تغییرات چشمگیری که در آن داد توسّط ساواک ممنوع شد و پس از این واقعه او به سرعت مشهور گردید، و چند باری هم به زندان افتاد.
      اگرچه سلطان‌پور سرودن شعر را با غزل اغاز کرد امّا بعدها به شعر سیاسی روی آورد و اشعارش جریان جدیدی در شعر معاصر بنیاد گذاشت که به شعر چریکی معروف شد.
      وی نخستین کسی بود که در شعرش از مبارزهٔ مسلحانه سخن گفت و آن را ستود. نخستین مجموعهٔ شعر او باروت‌های خیس هیچ‌گاه چاپ نشد، امّا بعدها در سال ۱۳۴۷ مجموعه شعری به نام "صدای میرا" منتشر کرد و در فاصله سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ نیز اشعاری از او به چاپ رسید.

      سعید سلطانپور هنگام دستگیری در فروردین ۱۳۶۰ عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بود. در جشن عروسی‌اش دستگیر شد و از آن شب تا سحرگاه میدان خونین مرگ، زمانی که جسم نیمه‌جانش را در مقابل جوخه‌ٔ اعدام قرار دادند، فقط دو ماه فاصله بود. گلوله‌های رژیم نوپا آتش زندگی‌اش را خاموش کرد.

@Ketab_va_hekmat
در خوابگه جهان من شیدایی
چشمی بگشادم از سرِ دانایی

دیدم که در او نبود بیدار کسی
من نیز به خواب رفتم از تنهایی

#خواجه‌طبیبی
@Ketab_va_hekmat
.
      شیخی بهلول را گفت: بهشت جای فرزانگان و عاقلان باشد نه دیوانگانی چون تو.
      بهلول گفت: من دیوانگیِ خود را قدر می‌دانم، که مانعی باشد برای ورود به بهشتی که فرزانه‌ای چون تو در آن آید.

@Ketab_va_hekmat
یکم تیرماه زادروز محمّدعلی‌شاه قاجار شاه مستبدّی که مجلس را به توپ بست

      محمدعلی‌شاه در ۱ تیرماه سال ۱۲۵۱ خورشیدی در تبریز متولّد شد. پدرش مظفّرالدین‌شاه و مادرش تاج‌الملوک، دختر امیرکبیر و عزت‌الدوله خواهر ناصرالدّین‌شاه و دختر مهدعلیا بود و پس از تولّد محمّدعلی‌میرزا به ام‌الخاقان ملقّب شد. محمّدعلی‌میرزا پس از ترور ناصرالدّین‌شاه و تاج‌گذاری مظفّرالدین‌شاه، والی آذربایجان شد.
      در همین زمان بود که عثمانی میرزاآقاخان کرمانی و عدّه‌ای دیگر از طرفداران سیدجمال‌الدّین اسدآبادی را به جرم مشارکت در قتل ناصرالدّین‌شاه به ایران سپرد. محمّدعلی‌میرزا آنان را سر برید و پوستِ کاه‌اندودشان را برای پدرش به تهران فرستاد.
      او پیش از رسیدن به سلطنت، به دلیل ترس از احتمال نزدیکی مشروطه‌خواهان به عمویش ظل‌السّلطان و نصب وی به سلطنت، از مشروطه‌خواهان حمایت می‌کرد. او تحت تعلیم و تربیت آموزگار روسی خود سرگئی مارکوویچ شابشال ملقّب به ادیب‌السلطان زبان و فرهنگ روسی را آموخت. شابشال نفوذ زیادی بر محمّدعلی‌میرزا داشت و او را علاقمند به روسیه کرد.
      در انقلاب مشروطه تصویری از محمّدعلی‌میرزا با لباس کازاک (قزاق) به دست مردم افتاد که موجب رنجش مشروطه‌خواهان و مردم شد.
      همسر اوّل محمّدعلی‌میرزا، ملیح‌السلطنه دختر میرزایوسف‌خان بیان‌الممالک از منظرالدّوله دختر عباسقلی‌میرزا پسر فتحعلی‌شاه قاجار بود.
      حسینعلی‌میرزا اعتضادالسّلطنه پسر ارشد محمّدعلی‌میرزا و تنها فرزندی بود که او از منظرالدّوله یافت.
      محمّدعلی‌میرزا بعد از ملیح‌السلطنه با ملکه‌جهان دختر کامران‌میرزا و نوهٔ ناصرالدّین‌شاه ازدواج کرد. احمدشاه، محمّدحسن‌میرزا، سلطان‌محمودمیرزا و سلطان‌مجیدمیرزا، آسیه و خدیجه شش فرزند آن‌ها بودند.

@Ketab_va_hekmat
یکم تیرماه زادروز ثرّیا اسفندیاری ملکهٔ زمرّدین‌چشم

(۱ تیر ۱۳۱۱ اصفهان - ۴ آبان ۱۳۸۰ پاریس)

      ثرّیا دوّمین همسر محمّدرضا پهلوی و ملکهٔ ایران بود. وی فرزند خلیل‌خان اسفندیاری و نوهٔ اسفندیارخان سردار اسعد است.
      ثریّا دختر خلیل اسفندیاری و اوا کارل در اوّل تیرماه سال ۱۳۱۱ خورشیدی در یک خانوادهٔ سرشناس بختیاری در فرّخ‌شهر متولّد شد. او یک برادر و خواهر کوچکتر به نام‌های بیژن و لعیا داشت.

      ثرّیا تا هشت‌ماهگی در ایران بود و پس از آن خانواده‌اش او را با خود به برلین بردند. وی کودکی را در برلین گذراند و در پاییز سال ۱۳۱۶ به اتّفاق خانواده‌اش به ایران بازگشت. در اصفهان وارد مدرسهٔ آلمانی‌های مقیم اصفهان شد و زبان فارسی را نزد معلّم خصوصی فراگرفت. تا سال ۱۳۲۰ در آن مدرسه به تحصیل پرداخت. ولی پس از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوّم مدارس آلمان‌ها تعطیل شد. او در سال ۱۳۲۳ وارد مدرسهٔ مُبلّغ میسیونرهای انگلیسی شد و تا پانزده‌سالگی در این مدرسه به تحصیلاتش ادامه داد تا این‌که در سال ۱۳۲۶ به همراه خانواده‌اش به سوئیس رفت. در آنجا زبان فرانسه آموخت و انگلیسی را نیز بعدها در مؤسّسه‌ای در لندن تکمیل کرد. ثرّیا به زبان‌های آلمانی، فارسی، انگلیسی و فرانسه مسلّط بود و به دلیل زیبایی‌اش مورد توجّه شاه قرار گرفت. به وی پرنسسی با چشمان زمرّدین نیز گفته شده است.

@Ketab_va_hekmat
از رویِ تو برق در نقاب افتاده‌ست
از چشم تو شعله در شراب افتاده‌ست

بر سازِ شکست چون نپیچد زلفت
این سایه ز بام آفتاب افتاده‌ست

#بیدل
@Ketab_va_hekmat
میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل

زمانی‌که محمّدعلی‌شاه مجلس را به توپ بست و آزادیخواهان را دستگیر نمود، ملک‌المتکلّمین و جهانگیرخان صوراسرافیل را برای مجازات نزد وی به باغشاه آوردند.
ملک شروع به گریه و زاری کرد تا محمّدعلی‌شاه از جانش بگذرد. در همین‌زمان جهانگیرخان گفت:
به کی داری التماس می‌کنی؛ این پسر امّ‌خاقان است. (معروف بود مادر محمّدعلی‌شاه مشکلات اخلاقی داشته.) محمّدعلی‌شاه آنچنان برافروخته شد که درجا حکم اعدام آن دو نفر را صادر کرد.

نام میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل به‌همراه سیدجمال‌الدّین واعظ، ملک‌المتکلّمین و سیدمحمدرضا مساوات در فهرست چهار نفری بود که محمّدعلی‌شاه پیش از به توپ بستن مجلس، درخواست تبعید آنها را از ایران کرده بود، که با ایستادگی مجلس روبرو شد. پس از به توپ بستن مجلس به‌همراه گروهی دیگر از مشروطه‌خواهان دستگیر شد و به‌دستور محمّدعلی‌شاه در روز چهارشنبه ۲ تیرماه برابر با ۲۴ جمادی‌الاولی سالٰ ۱۳۲۶ به‌همراه ملک‌المتکلّمین و قاضی ارداقی در باغشاه پس از شکنجه در برابر محمّدعلی‌شاه کشته شد.

@Ketab_va_hekmat
روزی که سموم حشر افزون گردد
وز آتشِ مهر چهره گلگون گردد

ما در دوزخ چنان به ذوقی سوزیم
کز رشک دلِ بهشتیان خون گردد

#رای_منوهر
@Ketab_va_hekmat
میرزافتحعلی آخوندزاده و کتاب مکتوبات

      میرزافتحعلی آخوندزاده نمایشنامه‌نویس آزادی‌خواه ایرانیِ اهل آذربایجان که در دورهٔ قاجار می‌زیست، از پیشگامان جنبش ترّقی‌خواهی و ناسیونالیسم ایرانی ا‌ست. و می‌توان او را در کنار میرزاآقاخان کرمانی پدر مدرنیتهٔ ایران دانست.
      برای  گریز از تفکّرات گوناگونی که در ذهنم موج می‌زند مثل همیشه به سمت کتاب رفتم و نمی‌دانم چرا با وجود این‌که کتاب "مکتوبات" میرزا فتحعلی آخوندزاده را بارها خوانده بودم، دوباره میان کلماتش غرق شدم.
      "دین و ایمان با علم متناقض است که هرگز در یک ذات جمع نمی‌شوند. اگر به حرف اولیای اسلام گوش بدهیم باید لامحاله از انوار علوم و تمدّن محروم بشویم چنان‌که هستیم. تا امروز ترجیح ما به حرف اولیای دین بوده است و به خاطر دین و ایمان از هجرت تا امروز مرتکب چه نوع امور شنیع شده‌ایم که ذکر آنها وحشت‌افزا است از قبیل سوختن کتابخانه‌های علوم که از ملل تربیت‌یافته مانده بود، ریختن خون‌ها و امثال ذلک و دین و ایمان خود را نگاه داشته‌ایم با شرکت بربریّت و وحشیّت و جهالت که نتیجهٔ دین و ایمان است و اگر بعد از این نیز همین ترجیح باقی باشد، حالت ما هرگز تغییر نخواهد یافت و ترقّی برای ما در دنیا از ممتنعات است و حسن اخلاق برای ما محال است."

@Ketab_va_hekmat
افسوس که نانِ پخته خامان دارند
اسبابِ تمام ناتمامان دارند

آنان که به بندگی نمی‌ارزیدند
امروز کنیزان و غلامان دارند

#صهبای_قمی
@Ketab_va_hekmat
خلاصهٔ دریافت من از تبلیغات انتخاباتی: درون ما تنها سرمایهٔ ماست.

      اگر در وضعیّتی که همه چیز را ازدست‌رفته می‌بینید به امیدی در پیِ رأی دادن هستید، در انتخابات شرکت کنید و رأی بدهید، امّا مبتنی بر تحلیل متن سخنان این کاندیداها و دیدن برنامه‌های تبلیغاتی متفاوت آن‌ها می‌گویم: با شرکت در این انتخابات آخرین داشتهٔ خود یعنی "درون" خود و "روح زندگی" خود را نیز از دست می‌دهید و خود را به جای یک "زندگی" تبدیل به یک "عدد" می‌کنید. اگر بگویید پس چه کنیم؟ پاسخ من این است که تنها داشتهٔ باقی‌مانده برای ما مردم ایران همین "درون" ماست که یا با "صبوری، انضباط شخصی و ظرفیتی بی‌پایان برای ملول شدن" از آن سیاستی تازه خواهیم ساخت یا همین سیاست را مجبور به "دیدن بدنمان"، " شنیدن سخنانمان" و "مشروعیّت بخشیدن به روح زندگی‌مان" خواهیم ساخت.

مصطفی مهرآیین
@Ketab_va_hekmat
کس نیاید به زیر سایه‌ی بوم
ور همای از جهان شود معدوم

#سعدی
@Ketab_va_hekmat
... قد چو خم گردید غافل زیستن از عقل نیست
خواب تا کی زیر این دیوار مایل می‌کنی؟

ای‌ که دنبال تکلّف می‌روی چون غافلان
زندگی و مرگ را بر خویش مشکل می‌کنی

نیست جای دانهٔ امّید این محنت‌سرا
در زمین شوره تخم خویش باطل می‌کنی

رشتهٔ عمری که دام مطلب حق می‌شود
صرف در شیرازهٔ اوراق باطل می‌کنی

بی‌تأمّل می‌کنی فرمودهٔ ابلیس را
چون رسد نوبت به ‌کار خیر دل دل می‌کنی

#صائب
@Ketab_va_hekmat
شد عارف و عامی همه را عار از من
بدنامیِ بت‌پرست و دین‌دار از من

بی‌قدریِ سبحه، ننگ زنّار از من
هفتادودو ملّتند بیزار از من

#لطفی_شیرازی
@Ketab_va_hekmat
2024/06/29 21:00:53
Back to Top
HTML Embed Code: