آدمی عجیب است،آگاهانه برای خود وابستگی به وجود می آورد و سپس از آنها رنج می کشد.
رود راهی شد به دریا،کوه با اندوه گفت:میروی اما بدان دریا زِ من پایین تر است!
هیچ میلی در من شدیدتر از میل به خواب نیست.
پناه بردن به پشت پلکها و نیستیِ موقت.
پناه بردن به پشت پلکها و نیستیِ موقت.
سپس به همان چیزی که بودم برگشتم:
«یک سکوت طولانی،
اجتناب از گفتگو و میل به تنهایی.»
«یک سکوت طولانی،
اجتناب از گفتگو و میل به تنهایی.»